نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانش آموختۀ کارشناسی ارشد رشتۀ باستان‌شناسی، دانشگاه تهران

2 استادیار گروه باستان‌شناسی و مرکز تحقیقات باستان‌شناسی دانشگاه زابل

3 دانشیار گروه باستان‌شناسی، دانشگاه تهران

4 کارشناس ارشد زمین‌شناسی و کارشناس پژوهشکدۀ حفاظت و مرمت

چکیده

در این مقاله نتایج آزمایشات پتروگرافی بر روی سیزده قطعه سفال به­دست­آمده از اولین فصل حفاری تپۀ گراتزیانی در دشت سیستان ارائه شده است. آزمایش­های صورت­گرفته بر روی این قطعات با میکروسکوپ پلاریزان مدلJames Swift، در آزمایشگاه پتروگرافی پژوهشکدۀ حفاظت و مرمت آثار پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی، با هدف مشخص ساختن بومی­ یا وارداتی بودن این سفال­ها انجام شد که بر اساس نتایج آزمایش­ها و نیز بررسی نقشۀ زمین­شناسی منطقه مشخص گردید که منشأ همۀ سفال­ها تولید محلی بوده است. همچنین ساختارهای به­جامانده از کوره­های سفال­پزی نیز بر بومی ­بودن سفال­های گراتزیانی تأکید دارد. مقاطع سفال­های مورد آزمایش قرار گرفته نیز نشان از فراتر نرفتن درجة پخت از 800 درجه را دارد که این امر به دلیل وجود میکرات «کلسیت ریزبلور» با اندازه کمتر از 4­میکرون و اسپارایت «کلسیت درشت­بلور» می­باشد.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Petrographic Examination of Pottery Samples from Tepe Gratziani, Sistan

نویسندگان [English]

  • Javad Salmanzadeh 1
  • Hosseinali Kavosh 2
  • Hassan Fazeli Nashli 3
  • Seyyed Iraj Beheshti 4

1 MA in Archaeology

2 Assistant Professor, Department of Archaeology and Archaeological Research Centre of Zabol University

3 Associate Professor, Department of Archaeology, University of Tehran

4 MA in Geology, Iranian Center for Conservation and Restoration Research

چکیده [English]

This paper presents the petrographic examination results on the thirteen pottery sherds from the first season of excavation of Tepe Gratziani in Sistan plain. In order to specify whether the pottery were local or imported, conducted experiments have been performed by polarizing microscope of Jame Swift Model in the petrographic lab of the Institute of Cultural Heritage which based on the review of test results and geological map of the area. It became clear that the source of all the pottery is local and also the remained structure of kilns demonstrates the local production of Tepe Gratziani’s pottery. Sections of examining pottery sherds show that the baking temperature has not been more than 800 centigrade due to the presence of Meekers “tiny calcite crystals” with less than 4 microns in size as well as the presence of Asparay “coarse calcite crystal” in the pottery sections.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Tepe Gratziani
  • Petrography
  • Sistan plain
  • Pottery
  • Clacite Crystals

مقدمه

این محوطه با مختصات 84,4  24  61 طول جغرافیایی و 98,2  31  30 عرض جغرافیایی؛ ارتفاع از سطح دریای آزاد 474 متر، در حدود 6/56 کیلومتریی شهر زابل و 10­کیلومتری جنوب شرق شهر سوخته قرار گرفته است (نقشۀ 1). این محوطه را برای نخستین­بار گروهی ایتالیایی که در شهر سوخته کاوش می­کردند شناسایی نمود. با توجه به شواهد امر، گروه ایتالیایی عملیات نقشه­برداری برای برداشت نقشۀ توپوگرافی تپۀ مذکور را انجام دادند که امروزه همچنان در سطح تپه میخ­های ترانشه­های شبکه­بندی آنها موجود است و به نظر    می­رسد که مقدمات حفاری در این تپه را فراهم نموده بودند، اما به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی و خروج باستان­شناسان خارجی از ایران، این کار نیز متوقف گردید. پس از آن، رسول موسوی حاجی و رضا مهرآفرین به منظور تهیۀ نقشۀ باستان­شناسی دشت سیستان با شمارۀ 277 در حوزۀ قلعه رستم، این محوطه را به ثبت رساندند (موسوی و مهرآفرین، 1385: 2290) و برای اولین­بار در سال 1389 توسط یکی از نگارندگان (حسینعلی کاوش) مورد مطالعه و گمانه­زنی قرار گرفت و اطلاعات آن برای تدوین رساله دکترا مورد استفاده قرار گرفته است (کاوش، 1391: 50). سفال­های سطحی این محوطه شامل انواع قطعه سفال­های ساده و منقوش است که از تراکم و تنوع بسیار بالایی خصوصاً در رنگ خمیره برخوردار است. علاوه بر آن، جوش کوره، سرباره­های فلزی، قطعات کوچک فلز و ظروف و تیغه­های سنگی از دیگر مواد فرهنگی پراکنده در سطح این محوطه است (موسوی و مهرآفرین، 1385: 2290). بر اساس مقایسۀ نقش­مایۀ سفال­های این محوطه، تاریخ نسبی آن اوایل هزارۀ سوم تا اوایل هزارۀ دوم قبل از میلاد را دربر می­گیرد (سلمانزاده، 1392: 98).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                    

 

 

 

نقشۀ 1. موقعیت تپۀ گراتزیانی در دشت سیستان (کاوش، 1389، 35)

 

سفال فراوان­ترین، ارزان­ترین، شکننده­ترین، و متنوع­ترین، کالای مصنوعی بوده که انسان باستان از دورة نوسنگی به­بعد در اختیار داشته است. از این جهت بهترین گونة فرهنگی در شناخت اقوام و جوامع به شمار می­آید و برای مطالعة ارتباط میان واحدهای مختلف یک فرهنگ منطقه­ای از یک­سو و فرهنگ­های منطقه­ای از سوی دیگر، اهمیت بسیار دارد؛ اهمیتی که مشابه آن برای هیچ گونة فرهنگیِ دیگر در باستان­شناسی، متصوّر نیست (مجیدزاده،­1370: 4). درک این نکته که در ساخت سفال­های پیش­از­تاریخ از چه مواد و کانی­هایی استفاده شده؟ و خواص فیزیکی و شیمیایی این مواد چیست؟، به شناخت جنبه­های پیچیده­تر و مفیدتر فرهنگ­های پیش­از­تاریخ می­انجامد، برای پی بردن به این اطلاعات می­توان از مقاطع نازک سفال­ها در آزمایشات پتروگرافی استفاده نمود. پتروگرافی، علمی است که در آن مقاطع نازک سنگ­ها و کانی­ها، در زیر میکروسکوپ نوری مطالعه می­شود. با استفاده از مقاطع نازک می­توان سنگ­ها را بهتر شناخت و به نوع، جنس، بافت، دانه­­بندی و خصایص دیگر آنها پی­برد. این تکنیک، متداول­ترین روش علمی در مطالعات    زمین­شناسی است. از پیشگامان علم پتروگرافی، فسیل­شناس­ها بوده­اند و اولین­بار شخصی به نام ویلیام نیکول (William Nichol) این روش را معرفی کرده است (زارع، 1383: 97). این علم در باستان­شناسی نیز رواج پیدا کرده به نحوی که برای تعیین منشأ سفال­ها، بررسی کانی­های موجود در هر سفال و تعیین درجۀ پخت آن مورد استفاده قرار می­گیرد. پیشینۀ مطالعات میکروسکوپی مقاطع نازک سفال، به کارهای پیشگام آنا شیپرد (1956) بازمی­گردد و هدف از آن مطالعۀ ساختار میکروسکوپی نمونه­های سفال با استفاده از میکروسکوپ پلاریزان بر حسبِ چهار جزء: مواد رسی، مواد چسباننده (شامل قطعات کانی، اجزای سنگ و خرده­های سفال)، مواد عالی و فضاهای خالی است. مطالعۀ بافت میکروسکوپی نمونه­های سفال می­تواند به: 1- تعیین انواع زمین­شناختی برای تأمین رس و تغییرات آنها در طول زمان؛ 2- ماهیت مواد چسبانندۀ افزودنی به سفال، بررسی تغییرات آن در مکان و زمان و ارتباط آن با فناوری استفاده­شده برای تولید سفال؛ 3- شناسایی سفال­های محلی و وارداتی و همچنین شناسایی و منشأیابی سفال­های بازیافتی افزوده شده به خمیره به عنوان مواد چسباننده؛ و 4- بررسی الگوهای رفتاری (به­ عنوان مثال: آیا سفالگر از ویژگی­های گرمایی و منحصر­به­­فرد یک نهشتۀ رسیِ خاص، برای تولید یک سفال با کاربری خاص آگاهی داشته است؟) کمک نماید. با استفاده از مقاطع نازک- صیقلی و با بهره­گیری از میکروسکوپ پلاریزان نور انعکاسی می­توان کانی­های فلزی مورد استفاده برای تولید لعاب در سفال­ها را نیز شناسایی نمود (امینی و دیگران، 1392: 100).

 

 

 

 

 

                                                                                        

 

 

                                 تصویر شمارۀ 1. تپۀ گراتزیانی دید از شمال (کاوش، 1389، 35).

شواهد باستان­شناختی تولید سفال در محوطه­های اقماری دشت سیستان

دشت سیستان (یا حوزۀ رود هیرمند) در هزارۀ سوم ق.م، یکی از مراکز قدرتمند عصر مفرغ و یا شهرنشینی است. این مرکزیت که با محوریت شهر سوخته شناخته می­شود به مدد راه­های ارتباطی و شرایط اقلیمی مناسب به این جایگاه رسیده است.

شهر سوخته به سبب جمعیت زیاد، به همراه گروه روستاهای اقماری خود، نیاز به تولید فراوان ظرف­های سفالی داشته است و وجود میلیون­ها قطعه سفال در روی سطح این تپه­ها و نیز صدها کوره سفالگری در اطراف آن، نشان­دهندۀ فعالیت بسیار زیاد سفالگران در این منطقه بوده است. وجود این انبوه سفال­ها چه در سطح تپه­های اصلی و چه در تپه­های اطراف آن مؤید این نظر می­باشد. بر اساس بررسی­های انجام شده در این شهر و اطراف آن، به ویژه در زمین­های پست شرق آن که تقریباً پوشیده از آثار و بقایای کوره­های متعدد سفالگری است، مشخص شده که بیشتر سفال مصرفی این شهر، در خارج و به ویژه روستاهای آن چون تپه دشت و یا کوره­های رود بیابان تولید می­شده است (سید سجادی، 1388: 191). «مرتضوی» چهار عامل اساسی را در عملکرد یک محوطۀ صنعتی همچون تپه دشت که به تولید سفال و یا پیکرک می­پردازد ضروری می­داند. این عوامل عبارتند از: خاک رس، آب، باد و سوخت. خاک رس و آب به عنوان مواد اولیه برای تولید سفال و پیکرک در این منطقه (در سرتاسر دشت جنوبی سیستان) در هزارۀ سوم پیش از میلاد به راحتی در دسترس بود. باد نیز برای افروخته نگاه داشتن آتش بسیار مؤثر است، بادِ بسیار قوی سیستان به عنوان باد صد و بیست روزه شناخته می­شود. این بادها از ماه مه تا سپتامبر و از سمت شمال غرب می­وزد(1) (Mortazavi 2010). همان­گونه که اشاره شده تمامی سه فاکتور خاک رس، آب و باد در دشت سیستان مهیاست. با این حال، شواهدی دالِّ بر وجود یک منبع کافی چوب برای سوخت مورد نیاز یک مرکز تولید سفال به وسعت 13.5 جریب یا 5.5 هکتار پیدا نشده است. در سایت­های مجاور، مانند رود بیابان 1 و 2 و دیگر مراکز تولید سفال نیز منبع سوخت قابل اطمینانی شناسایی نشده است (Tosi 1970). کمبود چوب در این منطقه به احتمال زیاد به استفادۀ صنعتگران از کود حیوانی یعنی پِهِن گاو به عنوان سوخت اصلی کوره­ها انجامیده است. استفاده از این نوع سوخت در تعدادی از روستاهای امروزی سیستان ایران نیز مشاهده می­شود (Mortazavi 2010). در طی کاوش فصل اول تپۀ گراتزیانی، شواهدی از چند کورۀ سفالگری شناسایی شده است. یکی از این کوره­ها در گمانه I، کانتکست 1030و دیگری در قسمت شمالی تپه به شکل مربع با اضلاع تقریبی 2 متر مربع شناسایی شده است و در مجاورت آن آثار جوش کوره وجود دارد. علاوه بر این در سطح محوطه و به صورت پراکنده آثار جوش کوره به روشنی قابل­رویت است. سفال­های دفرمه نیز از لایه­های میانی ترانشۀ I و II و در قسمت­های شمال غرب و جنوب محوطه به دست آمده است، که نشان­دهندۀ تولید سفال در این محوطه است. همچنین در مرتفع­ترین قسمت محوطۀ باستانیِ گراتزیانی، انباشت پِهِن حیوانی به ضخامت تقریباً یک متر در مساحتی در حدود 8 متر مربع وجود دارد که به احتمال زیاد به منظور سوخت کوره مورد استفاده قرار     می­گرفته است (کاوش، 1389: 36).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکل 1. طرح کورۀ شناسایی شده در تپۀ گراتزیانی (کاوش، 1389: 86)

 

بررسی زمین­شناسی منطقۀ مورد مطالعه

حوضۀ هیرمند از نقطه­نظر جغرافیایی به دو منطقه تقسیم می­شود. منطقۀ نخست، ریگستان است که منطقۀ وسیعی در جنوب شرق سیستان را دربر می­گیرد و منطقۀ دیگر آن سیستان است که با صحاری سنگلاخی خود در شمال غرب این حوضه قرار گرفته است. این دو منطقۀ وسیع را جریان هیرمند، آشکارا، از یکدیگر جدا کرده ­است. تل­های ماسه­ای صعب­العبور و بی­شمارِ منطقه، دارای ارتفاعی بین 750 تا1200 متر از سطح آب­های آزاد در منطقۀ ریگستان است. دریاچه­های هامون از جریان آب رودخانه­هایی تشکیل شده ­است که وارد سیستان می­شود و این منطقۀ بیابانی نقطۀ پایانی جریان آنها را تشکیل می­دهد (ژاکس و کارل کمف، 1385: 28). از نظر زمین­شناسی، منطقۀ مورد مطالعه در قلمرو شرقی ایران (حوضۀ فلیشی) قرار دارد (آقانباتی، 1383: 608). با توجه به نقشۀ زمین‌شناسی 1:250000 زابل و 1:250000 دریاچۀ هامون، منطقۀ مورد مطالعه در یک دشت مسطح قرار دارد که متشکل از رسوبات ریز آبرفتی و نهشته­های حاصل از دریاچۀ هامون است (نقشۀ شمارۀ 2).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نقشۀ 2. نقشۀ زمین­شناسی منطقۀ مورد مطالعه (انتشارات سازمان زمین­شناسی و اکتشافات معدنی کشور)

 

ارتفاعات منطقه در بخش باختری قرار دارد و در این مناطق انواع مختلف سنگ از جمله (ماسه­سنگ(2)، سنگ آهک میکرایتی و فسیل­دار، سنگ­های سیلیسی کربپتوکریستالین مانند چرت و فیلینت، ژاسپر، عقیق، شیل، سنگ­های آذرین و آذرین' رسوبی، سیلت) را می­توان یافت. شیب توپوگرافی منطقه(3) به صورتی است که جهت آبراهه­ها به سمت دریاچۀ هامون قرار دارد و می­توان این را استنباط نمود که در محل ورودی آبراهه، دریاچه و یا در رسوبات دریاچه­ای(4) امکان مشاهدۀ بقایای تمام سنگ­های بالادست وجود دارد. این مواد رسوبیِ قابل­حمل به طور مستقیم از سرچشمه و مناطق فرادست رودخانه­ها جدا نمی­شود، بلکه معمولاً در طول مسیر و از محل­های فرسایش یافته و دشت­های رسوبی جدا شده و سپس همراه با جریان آب رودخانه­ها به حرکت درمی­آید. به طور کلی، در تمام مقاطع سفال­های مورد مطالعه، مخلوطی از خاک رس و بقایای سنگ­های فوق مشاهده می­شود.

 

بررسی پتروگرافی سفال های محوطۀ گراتزیانی

برایانجاماینآزمایش،تعداد13نمونهسفالِلایه­هایفرهنگیِعصرمفرغِمحوطۀگراتزیانی این محوطه برداشت شده است. نمونه سفال­های مورد بررسی، مربوط به لایه­های مختلف است که با کدهای  C:1007 (سه نمونه) C:2039 (چهار نمونه)، C:3043 (شش نمونه) مشخص شده­است. نمونه­ها از نظر رنگ و اجزاء سازنده کاملاً متفاوت­اند. سفال­ها با رنگ­های خاکستری تا قرمز و قهوه­ای دیده می­شوند. از نظر اجزاء سازنده،بعضی از نمونه­ها کاملاً ریزبلور است و در برخی دیگر افزودنی­های درشت­بلور، کاملاً مشهود است. از نظر پتروفابریک، همان­طور که در جدول ­18 ارائه شده است، دو نوع فابریک سیلتی(5)­- سیلتی ریزبلور و پورفیری(6) دیده    می­شود.

به منظور سهولت در دسترسی به مطالب و جلوگیری از تکرار، بررسی پتروگرافی سفال­ها در یک جدول کلی ارائه شده است و بعد از آن راجع به پتروفابریک، کانی­های موجود در نمونه­ها و تفاوت­های موجود در بین سفال­ها توضیح داده خواهد شد.

جدول 1. بررسی پتروگرافی ترکیبات موجود در نمونه­های سفالی

بافت

فلدسپار

میکا

اکسید آهن

آمفیبول

کوارتز   

 پلیکریستالین

کوارتز

فنوکریست

کلسیت

اسپارایتی

کلسیت

(میکرایتی)

قطعات

ماسه سنگ

قطعات

سنگ آذرین

قطعات

سنگ چرت

نام نمونه

سیلتی

ریز بلور

*

 

*

*

-

*

-

-

-

-

*

CO:1007

0001

سیلتی

(پورفیری)

*

 

*

*

-

*

-

-

-

-

*

CO:1007

0002

سیلتی

ریز بلور

*

 

*

-

-

*

*

*

-

-

*

CO:1007

0004

سیلتی

ریز بلور

*

 

*

-

-

*

-

-

-

-

*

CO:2039

0002

سیلتی

ریز بلور

TR

 

*

TR

-

*

-

-

-

-

-

CO:2039

0004

سیلتی

ریز بلور

TR

 

*

-

-

*

-

*

-

-

-

CO:2039

0006

سیلتی

ریز بلور

*

 

*

-

-

*

-

TR

-

-

*

CO:2039

0013

سیلتی

پورفیری

-

TR

*

-

*

*

-

*

*

-

*

CO:3043

0001

سیلتی

ریز بلور

*

TR

*

-

-

*

-

*

-

-

-

CO:3043

0002

سیلتی

ریز بلور

TR

-

*

TR

-

*

-

*

-

TR

*

CO:3043

0004

سیلتی

ریز بلور

TR

TR

*

TR

-

*

-

-

-

-

*

CO:3043

0007

پورفیری   ریز بلور

-

-

*

-

-

*

-

*

-

-

*

CO:3043

0009

سیلتی

ریز بلور

-

-

*

-

-

*

-

*

-

*

*

CO:3043

0010

 

توصیف کار آزمایشگاهی

در کلیۀ نمونه­ها کوارتز، به شکل فنوکریست و تک­بلور، به­طور فراوان با حاشیۀ زاویه­دار تا نیمه­گرد­شده وجود دارد. حاشیۀ زاویه­دار تا نیمه­گرد­شده، از جابه­جایی کم اجزاء سازنده از منشأ اولیه و یا اضافه شدن این مواد، به ­صورت مواد کمکی حکایت دارد. این کانی به­طور متوسط در حدود 20-30 درصد نمونه را تشکیل داده است. به­جز سه نمونه در سایر نمونه­ها، بقایای سنگ چرت (کوارتز کریپتوکریستالین) به شکل پورفیری دیده می­شود. این قطعات سنگی بین 5-10 درصد نمونه را تشکیل داده است. ترکیبات اکسید آهن نیز با رنگ قرمز در تمام نمونه­ها دیده می­شود که پراکندگی آن در حدود 5-10 درصد نمونه است. از دیگر اجزاء سازندۀ این سفال­ها می­توان به کانی­های فلدسپار، آمفیبول، میکا و کلسیت درشت اسپارایتی اشاره نمود که در بعضی از سفال­ها وجود دارد و در دیگر نمونه­ها وجود ندارد (جدول شمارۀ 1). در بعضی از نمونه­ها میزان آن خیلی کم است که آن را در حد Trace در نظر می­گیرند. در پنج نمونه از سفال­ها، کانی کلسیت دیده نشده است و در یک نمونه بقایایی از سنگ آذرین در سفال دیده می­شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تصویر 2. نمونه­های سفالی برای آزمایش قبل از برش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                                                                           

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تصویر 3. نمونه­های میکروسکوپی

 

تصویر شمارۀ 3-A: بافت پورفیری (قطعه سنگ چرت در مرکز تصویر). نور پلاریزه.

تصویر شمارۀ 3-B: بافت پورفیری، قطعات درشت کوارتز فنوکریست (رنگ روشن) و یک قطعه سنگ چرت، کانی آمفیبول با رنگ قرمز (انتهای فلش). نور پلاریزه.

تصویر شمارۀ 3-C: بافت سیلتی ریز بلور، کانی کوارتز با رنگ روشن همراه با اکسید آهن قرمزرنگ و فضای خالی با رنگ تیره در تصویر دیده می­شود. نور پلاریزه.

تصویر شمارۀ 3-D: بافت سیلتی، نور پلاریزه.

 

تمام تصاویر با بزرگنمایی 4X (استفاده از عدسی دوربینی با بزرگنمایی تصاویر 40x است) و در نور (XPL) پلاریزه گرفته شده است. در این نور، فضای خالی با رنگ تیره و قطعات کوارتز با رنگ روشن مشخص می­شود.

 

 

 

 

 

       
 

A

 
 

B

 

                

 

                       

 

 

 

               
 

C

 
 

D

 
 
   

F

 
   

E

 
 
 
 

G

 
 

H

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                                                            

 

                                                                تصویر شمارۀ 4. نمونه­های میکروسکوپی

تصویر 4-A: بافت سیلتی ریزبلور، نور پلاریزه

تصویر 4-B: بافتسیلتی، نور ساده یا PPL، قطعه سنگ چرت (درشت­بلور) در زمینۀ رسی کاملاً مشخص است.

تصویر 4-C: دو قطعه کوارتز فنوکریست و سنگ چرت در زمینۀ ریز بلور، نور پلاریزه

تصویر 4-D: کانی آمفیبول با رنگ قرمز – نارنجی (مرکز تصویر)، نور پلاریزه

تصویر 4-E: بقایای ماسه سنگ (انتهای فلش)، نور پلاریزه

تصویر 4-F: بافت سیلتی، نور بدون آنالیزور، در این نور کانی کوارتز و فضای خالی به رنگ روشن در زمینۀ رسی تیره رنگ دیده می­شود.

تصویر 4-G: بقایای سنگ آذرین (مرکز تصویر)، بافت پورفیری، نور پلاریزه

تصویر 4-H: کانی کلسیت (میکرایت)، مرکز تصویر، نور پلاریزه

تمام تصاویر با بزرگنمایی 4X (عدسی دوربینی) با بزرگنمایی 4 و عدسی چشمی­10 که برابر با   بزرگنمایی­40 است) تهیه شده است.

نتیجه

براساس نتایج به­دست آمده از آزمایش­های صورت گرفته، وجود میکرایت (کلسیت ریز بلور) و اسپارایت (کلسیت درشت­بلور) در بعضی مقاطع نمونه­های سفالی نشان می‌دهد که درجه حرارت پخت این سفال­ها از 800 درجۀ سانتیگراد فراتر نرفته است و سفال­های بدون کلسیت، درجه حرارت بیش از 800 درجه را تحمل کرده­اند، که مقدار آنها بسیار اندک است. کلسیت، کانی اصلی سنگ آهک است. سنگ­های رسوبی در حدود 70% رخنمون سنگی سطح زمین را تشکیل می­دهد و در این میان سنگ آهک، عمده­ترین گروه از سنگ­های رسوبی است. بنابراین، در هنگام فرسایش و هوازدگی و تخریب فیزیکی و شیمیایی سنگ­های آهکی، کانی کلسیت آزاد و در محیط­های مختلف رسوبی نهشته می­شود. پس می­توان انتظار داشت که کانی کلسیت در تمام رسوبات دیده شود. بر همین اساس در رسوبات مورد استفاده برای تهیۀ سفال نیز کانی کلسیت وجود دارد و نبود آن در زمینه یا شاموت سفال، به­دلیل حرارت بالای پخت سفال است. همچنین کلسیت در زمینۀ سفال اولیه موجود است و هیچگونه شواهدی مبنی بر تشکیل یا جایگزینی آن در زمینۀ سفال­های مورد مطالعه به­طور ثانویه وجود ندارد. وجود خلل و فرج بزرگ و کشیده، دلیل دیگری بر پخت سفال در حرارت کمتر از 800 درجه سانتیگراد است. از نظر پتروگرافی نیز می­توان دو نوع پتروفابریک متفاوت در مقاطع سفال­های مورد مطالعه تعیین نمود: 1-(پورفیری ریزبلور) قطعات فنوکریست در حد ماسه ریزبلور (1 میلیمتر) بوده و به وفور در مقطع دیده می­شود. 2- ( سیلتی ریزبلور) قطعات فنوکریست در حدّ سیلت بوده (کمتر از 3/0 میلیمتر) و در زمینه شناور است. با توجه به مقاطع سفال­های مطالعه شده و بررسی نقشۀ زمین­شناسی منطقه، به­نظر می‌رسد که منشأ همۀ سفال­ها یکسان و مربوط به خود منطقه باشد. تقریباً در همۀ آنها بقایای سنگ چرت، کوارتز و اکسیدآهن دیده می­شود.

همان­گونه که در بالا اشاره شد، شواهد باستان­شناختی به­دست­آمده از محوطه­های کلیدی دشت جنوبی سیستان، همچون آثار برجامانده از ساختار کوره­های سفال­پزی، پراکندگی جوش کوره در اطراف کوره­ها و سطح محوطه­، وجود سفال­های دفرمه و نیز انباشت پِهِن حیوانات به عنوان سوخت، گویای تولید سفال در محوطه­هایپیش­گفتهبه­عنوانکارگاه­هایتولیدسفال و یا سفال و پیکرک است و چه­بسا با مطالعات گسترده­تر بر روی محوطه­های اقماری که تعداد آنها کم نیست، کارگاه­های تولید سفال در این دشت افزایش یابد.

 

پی­نوشت

1. اوایل اردیبهشت تا پایان شهریور.

2. نوعی سنگ رسوبی است و اجزاء تشکیل دهندة ماسه­ها و ماسه­سنگ­ها، اکثراً خرده­ها و قطعات کانی­هاست (سحابی، 1388: 40).

3. در واقع زمین­های ماسه­ای سیستان به شیوۀ نامحسوسی دارای شیب ملایمی از شمال به طرف جنوب با ضخامت 500 متر در محل دریاچه­ها و در دامنۀ کوه­های بلند منطقه است (ژاکس و کارل کمف، 1385: 28).

4. حجم رسوباتی که از طریق رودخانه­ها وارد دریاچه­های سه­گانۀ سیستان می­شود حدود M.T 10×8/17 در سال (هیرمند: 4/12؛ خاش­رود: 8/.  و هاروت­رود 6/.) × M.T 10 است (همان، 48).

5. فابریک سیلتی: اجزاء سازنده در حد سیلت (3/0 میلیمتر و کوچکتر) است و در زمینۀ ریزبلور قرار دارد.

6. فابریک پورفیری: وقتی اجزا درشت­بلور (اندازه 2- 5/0 میلیمتر ) در زمینۀ ریز بلور (رس) قرار می­گیرد.

امینی، صارم، امیر ساعد موچشی، نوید صالح وند، «باستان­زمین­شناسی: تعاریف، روش­ها و کاربردهای آن در باستان­شناسی ایران»، باستان­شناسی ایران، شمارۀ 2، 1392. صص: 94-110.
آقانباتی، سیدعلی، تهران (1383) زمین­شناسی ایران، سازمان زمین­شناسی کشور.
زارع، اعظم، «مطالعات پتروگرافی در تخت جمشید»، کارنامه بنیاد پژوهشی پارسه-پاسارگاد، سال اول، شمارۀ اول، 1383. صص: 97-109، شیراز.
ژاکس، اولریک، ایوژن، کارل. کمف، (1385) «زمین­شناسی منطقه سیستان (جنوب غرب افغانستان)»، در: پیش از تاریخ سیستان، [تالیف م. توزی، ترجمه مهرآفرین]، چاپ اول، انتشارات پاژ مشهد.
سحابی، فریدون، (1388) سنگ­شناسی رسوبی، چاپ ششم، انشارات دانشگاه تهران، تهران.
سلمانزاده، جواد، (1392) گاهنگاری و مقایسه سفال­های منقوش تپه گراتزیانی سیستان با مناطق همجوار به همراه مطالعات آزمایشگاهی (پتروگرافی)، پایانامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، منتشر نشده.
سید سجادی، سید منصور،  «نشانه سفالگران در شهر سوخته»، مجموعه مقالات شهر سوخته 1، سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، تهران، 1388. صص:191-230.
کاوش، حسینعلی، (1391) دشت جنوبی سیستان در عصر مفرغ، پایانامه دکتری، دانشگاه تهران، منتشر نشده.
مجیدزاده، یوسف، «باستان­شناسی و سفال»، مجله باستان شناسی و تاریخ، سال پنجم، شمارة دوم، 1370. صص: 4-14.
موریتزیو، توزی، «حفاری در شهر سوخته 1970-1969» [رضا مهرآفرین]، پیش از تاریخ سیستان، پاژ، مشهد، 1385: 163-312.
مهرآفرین، رضا و سید رسول موسوی حاجی، (1385) بررسی روشمند باستان شناختی سیستان فاز (2)، جلد 15 (مطالعات میدانی) حوزه قلعه رستم، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان،.
نقشۀ زمین­شناسی 000 250 :1 هامون (1370) انتشارات سازمان زمین­شناسی و اکتشافات معدنی کشور.
Mortazavi, M. 2010. Figurines of Bronze Age Iran: Tepe Dasht,Newsletter of the Coroplastic Studies Interest Group 4: 11-12.
Tosi, M. 1970. Tepe Rud-i-Biyaan, Iran 8: 189.