نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری باستان‌شناسی دانشگاه تهران

2 دانشیار گروه باستان‌شناسی دانشگاه تهران

چکیده

بازخوانی گل­نوشته­های باروی تخت­ جمشید در زمان داریوش بزرگ، بایگانی‌های هم­زمان با کوروش بزرگ در سرزمین میان­رودان به همراه گزارش‌های تاریخی زمان اسکندر، هریک با نام‌هایی نزدیک به هم، به وجود موقعیت و مکان جغرافیایی مهم از دوران هخامنشی با ساختمان­های شاهی و اهمیت سیاسی، اداری و بازرگانی در کرانۀ شمالی خلیج فارس شهادت می‌دهند. بر این اساس، مقالۀ حاضر با هدف بازشناسی موقعیت و جایگاه محل مورد نظر در مرحلۀ نخست، ضمن بررسی منابع و اسناد نوشتاری مورد اشاره، به این نتیجه می‌رسد که منظور تمامی آنها جایی در محدودۀ مثلث برازجان، بوشهر و گناوة امروزی و بر کرانۀ خلیج فارس بوده است. در ادامه و با توجه به داده­های حاصل از بررسی‌ها و کاوش‌های باستان­شناختی، جلگۀ برازجان تا خط کرانه، بهعنوان بهترین گزینه برای مکان­یابی محوطۀ هخامنشی مورد بحث که از آن با نام‌هایی چون تموکن، تخمکه و تئوکه نام برده شده، پیشنهاد و معرفی شده است. به عقب بردن پیشینۀ فعالیت‌های ساختمانی از داریوش به کوروش بزرگ با تلاش برای گاهنگاری دقیق‌تر کاخ‌های کشف­شده، ادعای بندرگاه بودن تموکن در پاره­ای از اسناد نوشتاری و تضاد این مهم با جایگاهی که در نهایت برای شهر تموکن براساس یافته­های باستان­شناختی پیشنهاد شده است، به همراه انتساب تمامی کاخ‌های کشف­شده به کوروش بزرگ، درحالی­که گل­نوشته‌ها به فعالیت‌های ساختمانی داریوش بزرگ در تموکن اشاره دارند، از مهم‌ترین مسائل    پیش­روی پژوهشگر در مطابقت و همخوانی اسناد نوشتاری با یافته­های باستان­شناختی به­­شمارمی‌رود.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Tam(uk)ka(n), Taoke, Tah(u)makah & Tahukka; the Names for an Achaemenid Port on the Northern Coast of the Persian Gulf; A Challenges for Conformity between Textual and Archaeological Documents

نویسندگان [English]

  • Afshin Yazdani 1
  • Bahman Firouzmandi Shireh Jin 2

چکیده [English]

The Persepolis clay tablets (dating back to Darius the Great) and the Mesopotamian archives from the time of Cyrus the Great as well as the historical reports from the time of Alexander the Great, each mentions a geographical location embracing political, official and trading importance somewhere on the northern coast of Persian gulf. The present paper at the first step aims at representing the most probable geographic situation for locating the mentioned sites by reviewing all existing textual resources. We conclude through this reviw that all actual location of some mentioned sites to a certain extent may be located inside the triangle of Bushehr, Borazjan and Ganaveh districts. Then at the second part by comparing textual sources with archaeological evidence we suggested that the most probable place for the Tamukkan, Tahmakah or Taoke would be located in somewhere in Borazjan plain which has been served as a port in the complex system of marine routes during the Achaemenids connecting the farthest parts of the empire especially the southern side of the Persian Gulf with Makka in the modern Omman.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Tamukkan
  • Taokah
  • Persian Gulf
  • Borazjan
  • Achaemenids

1.مقدمه

بنا بر شهادت هرودوت پس از اکتشاف دریایی که به دستور داریوش بزرگ، اسکیلاکس (Scylax) کاریاندایی از رود سند در هند تا مصر و با هدف شناسایی راه دریایی انجام داد، مسیری دریایی ایجاد شد که مورد استفادة هندی­ها و ایرانی­ها قرارگرفت .(Herodotus, 1828: 289) همچنین براساس متن یادمان آبراه سوئز، داریوش بزرگ به­روشنی به حرکت شمار زیادی کشتی از راه آن آبراه از مصر به سوی سرزمین پارس اشاره می‌کند (Posener, 1936: 180). بدیهی است که بایستی بندری به­عنوان لنگرگاه کشتی‌های مورد اشارة داریوش در کرانه­های شمالی خلیج­فارس در مسیر طولانی مصر تا بخش‌های داخلی سرزمین پارس و برای عزیمت به شهرهای پارسه (تخت­ جمشید) و پاسارگاد وجود ‌داشته باشد، اما پرسش اینجاست که آیا بررسی مدارک و اسناد تاریخی به همراه یافته­های باستان­شناختی به ما این امکان را می‌دهد تا بتوانیم از محل و موقعیت بندر و شهری هخامنشی بر کرانه­های شمالی خلیج فارس آگاهی یابیم؟

همان‌گونه که می‌دانیم کاربرد مدارک نوشتاری تاریخی به‌عنوان پایه و چارچوب استدلال در         باستان­شناسی، بیشتر به شناسایی دقیق مکان­ها و موارد خاص می‌پردازد؛ به این معنی که نام یک شهر در متن تاریخی به یک محوطۀ باستانی نسبت داده می‌شود و براساس این انتساب با بهره­­گیری از دانشی که تاریخ در اختیار قرار داده است، داده­های باستان­شناختی تعبیر و تفسیر می­شوند (دارک، 1379: 68). در شیوۀ پژوهشی به­کارگرفته­شده در نوشتار حاضر نیز هر چند از انتساب یک نام و اشارة تاریخی برای انتساب به یافتة باستان­شناختی سود جسته شده، اما بیش از آن تلاش بر آن بوده است تا با نگاهی دو سویه و موازی از مدارک تاریخی و نوشتاری در کنار یافته‌ها و مدارک باستان­شناختی، امکان دستیابی به شناخت روشن از وجود شهر یا بندرگاه هخامنشی در کرانۀ شمالی خلیج فارس یا نزدیک به خط کرانه بهره گرفته شود، هرچند باید تأکید شود که در نهایت پرسش‌ها و ایرادهای چندی در این همخوانی مدارک بی­پاسخ مانده است.

 

  1. 2.    مدارک نوشتاری

مدارک و اسناد نوشتاری مرتبط با موضوع عبارت­اند از: اسناد بابلی هم­زمان با حکم­فرمایی کوروش بزرگ بر آن شهر، گل­نوشته­های باروی تخت­ جمشید و منابع تاریخی از گزارش سفر دریاسالار اسکندر در راستای کرانه­های شمالی خلیج فارس که در ادامه به تفصیل به آنها می‌پردازیم.

 

2-1. مدارک بابلی هم­زمان با کوروش بزرگ و اشاره به نام‌های تخومکه (Tahumakka)، تخمکه (Tahmakka) و تخوکه (Tahukka):

در میان مدارک بابلی که تاریخ آنها به زمان فرمانروایی کوروش بزرگ بازمی‌گردد، چندین سند دیده می‌شود که در آنها از مکانی به نام «تخ (و) مکه» (Tah(u)makka) نام برده شده است. در یکی از این اسناد به ارسال مواد مورد نیاز برای سفر کارگران و دام‌هایی اشاره شده است که از شهر سیپر (Sippar) به تخومکه در حال عزیمت بوده‌اند (Tolini 2008: 2). در مورد دیگر، از جابه­جایی الوار و کارگران به­وسیلة قایق به تخومکه سخن رفته است (Ibid). تولینی بر این گمان است که این موارد را باید ازجمله خدمات معابد بابلی برای کمک به ساخت سازه­ای شاهی در تخومکه به­حساب­آوریم .(Ibid:3-5) واقعیت آن است که تصرف بابل از سوی کوروش بزرگ، امکان تجارت بازرگانان بابلی را به­طور گسترده برای دسترسی به بازارهایی جدید و رسیدن به منابع درآمدی تازه فراهم آورد. «ایتی- مردوک- بلتو» (Itti-Marduk-Balatu)، ثروتمندترین بازرگان شهر بابل، یکی از این افراد بود که به تجارت در سرزمین ایران اشتیاق داشت (Zadok 1976: 72)؛ چرا که دست­کم در دو سال نخست پس از ورود کوروش به بابل، در ایران1 به­سربرد؛ برای مثال، براساس شواهد موجود روشن می‌شود که وی درحالی­که در اوایل ماه مهر در تخمکه بوده، از آنجا به سرزمین‌های درونی فلات طی مسیر کرده است، به گونه­ای که در حدود هفت­ماه پس از آن، سر از هگمتانه درآورده است (Zawadzki 1994: 124). از اسناد مربوط به ایتی- مردک- بلتو این­گونه دریافت می‌شود که تخمکه، به‌عنوان نخستین مقصد وی در ایران، بندری بوده که در مسیر راه­های باستانی به سمت داخل فلات قرارمی‌گرفته است. از سوی دیگر، نکتۀ مهم این است که اقامت نسبتاً طولانی­­مدت این بازرگان بزرگ بابلی را در تخمکه باید به‌عنوان سندی هرچند غیرمستقیم بر وجود اقامتگاهی مناسب و شاهانه در آن شهر منظور کرد (Tolini, 2008: 6-7).

براساس یکی از اسناد موجود در موزۀ بریتانیا مربوط به سال هشتم فرمانروایی کوروش در بابل که به­تازگی خوانده و منتشر شده است،2 این گمان مطرح می‌شود که تخوکه نگارش متفاوت دیگری از تخومکه باشد. جالب آنکه در این سند نیز با شهری مواجه می‌شویم که در کرانۀ خلیج فارس قرارداشته است (Tolini, 2008: 8; Wunsch, 2003: 113).

 

2-2. گل­نوشته­های باروی تخت­جمشید

با کشف و بازخوانی شماری از گل­نوشته­های باروی تخت­ جمشید نام «تم(وک) ک(ن)» (Tam(uk)ka(n))یا به بیان ساده «تموکن» (Tamukkan)برای شانزده­ بار به‌عنوان مقصد یا نقطۀ عزیمت هیئت­ها و گروه­های مختلف با اهداف متفاوت مطرح شده است (Henkelman, 2008: 306)؛ البته آن­گونه که از متن‌ها دریافت می‌شود، منظور از این نام اشاره به دو محل با درجۀ اهمیت و موقعیت جغرافیایی متفاوت و دور از هم است که یکی از آنها در بخش‌های داخلی سرزمین فارس و دیگری در کرانه­های خلیج ­فارس یا نزدیک به خط کرانه ردیابی می‌شود؛ به‌عنوان نمونه گل­نوشتۀ شمارة PF1790 (PF= Persepolis Fortifacation) از تموکن در ناحیۀ رنمسا (Ranmesa) نام می‌برد که باید محلی در بخش‌های شمالی استان فارس امروزی تا منطقۀ اصفهان باشد (Ibid: 307). جدای از تفاوت در موقعیت جغرافیایی به جهت جایگاه اقتصادی و درجۀ اهمیت، این دو نام در یک سطح قرار نداشته‌اند؛ چرا که در مورد تموکنی که در بخش‌های داخلی سرزمین فارس قرارداشته است، تنها با مبادلۀ عمومی آذوقه مواجه­ایم، ولی در مورد دیگر با سفر و عزیمت هیئت­ها و گروه‌هایی مواجه می‌شویم که نشان­دهندۀ اهمیت زیاد آن در نظام اداری و شاهی هخامنشی است3. اگرچه گسیل گروه­های کوچکی از مردان آزاد یا شلوپ­ (shalup)ها و خدمه‌هایشان را به تموکن براساس متن چهار گل­نوشته می‌توان در چارچوب سفرها و مأموریت‌های معمول و متداولی قلمداد کرد که می‌توانسته برای هر یک از محل‌ها و شهرهای حوزۀ شاهنشاهی به­انجام­برسد، اما سفر گروه­های بزرگ (تا هزار نفر) کارگران یا کورتش (Kurtash)ها را با عنوان­های مختلفی چون نقاش، سنگ­تراش یا مردان استخراج­کنندۀ سنگ از معدن تنها می‌توان به­منظور اجرای پروژه­های بزرگ ساخت­وساز شاهی تعبیر و تفسیر کرد (جدول1)، (Henkelman, 2008: 310).

نکتۀ بسیار مهمی که از اعزام کارگرانی از ملیت‌های مختلف مانند اسکودرایی، مصری، لیکیه­ای، کاپادوکیه­ای و باکتریایی به تموکن می‌توان دریافت، آگاهی از کیفیت شاهانة فعالیت‌هایی است که در آن مکان در حال اجرا بوده است؛ به‌عنوان نمونه در مورد کارگران مصری با توجه به نوشتة داریوش بزرگ از شوش می‌دانیم که این افراد در کنار مردمان سرزمین ماد و سارد در کارهای ساختمانی به‌عنوان طلاکار، نجار و مسئول آراستن و تزئینات دیوارها به خدمت گرفته می‌شدند (Schmidt, 1953: 30) و این وظیفه­­ای بود که می‌توانستند به­خوبی در ساخت­و­سازهای بناهای شاهی در تموکن بر عهده­ داشته باشند.

از نکات بسیار مهم دیگری که از گل­نوشته­های باروی تخت­ جمشید دربارة موضوع مورد بحث دریافت می‌شود، آگاهی از موقعیت مهم ارتباطی تموکن با کرانه­های جنوبی و به­ویژه با ساتراپ­نشین مکه (Makka) در عمان امروزی است (PF 679 & 680). براساس اسناد به­دست­آمده، تموکن به‌عنوان مبدأ ارسال مواد خوراکی و مصرفی روزانه برای ساتراپ­های جنوبی‌تر، دارای نقش مهمی بوده است (Cook, 1983: 65)؛ برای مثال در گل­نوشتۀ بارو به شمارۀ PF0679 می‌خوانیم که «ایردومسده (Irdumasda)، ساتراپ مکه، از پرنیزه (Parnazza) در تموکن شراب دریافت می‌کند.» که این رخداد از احتمال بندرگاه بودن تموکن برای عزیمت هیئت­ها و افراد به آن سوی خلیج ­فارس به­شدت پشتیبانی می‌کند (Potts, 2009: 38; 2010: 230).

در همین حال، یکی دیگر از ویژگی‌های گل­نوشته­های باروی تخت ­جمشید، ثبت تاریخ و ضبط اسناد مربوط به آن است. بر این اساس و با نگاهی به مدارک ارائه ­شده، مشاهده می‌شود که بیشترین زمان اوج عزیمت هیئت­ها در فاصلة سال‌های 21 تا 24 فرمانروایی داریوش بزرگ، یعنی 501-497 پ.م ­ثبت شده است و این تراکم سفر تا حدی است که در زمان­هایی به­صورت هم­زمان تا بیش از دو هزار کارگر و صنعت­گر در تموکن فعالیت می­کرده‌اند (Henkelman, 2008: 309)؛ فعالیت‌هایی که براساس مدارک نوشتاری بابلی که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت، پیشینۀ آنها در تموکن به دوران کوروش بزرگ باز می‌گردد.

 

جدول 1. فهرستی از گل­نوشته­های بارو که در آنها از تموکن نام برده شده است (Henkelman, 2008: 308-9).

ردیف

متن

مهر و تاریخ آن

ایستگاه تأمین­کننده

نام فرستنده/ مبدأ

مقصد

گروه مسافرتی و اعضای آن

1

PFa 18

PFS x; III/23

؟

میتورنا در ماد

تموکن

شمار 150 بانوی کارگر اسکودرایی به همراه سه راهنما، 9 خدمتکار به رهبری اوبتیه

2

PF 1363

بدون مهر؛ III/23

کاساکا؛ ناشناخته

؟

تموکن

شمار 150 کارگر اسکودرایی به همراه سه راهنما، 9 خدمتکار به رهبری اوبتیه

3

PF 2055

PFS 1620, PFS 1621, III/23

؟

؟

تموکن

شمار 150 کارگر اسکودرایی به رهبری اوباتیا

4

PF 1557

PFS 0017, PFS 1442; Ø/21

اوشیه؛ در منطقه فهلیان (نورآباد ممسنی)

بکبانه (در شوش)

تموکن

547 کارگر مصری به راهنمایی بکبدوش

5

NN 0480

شماره مهر؛ IV/23

؟

شاه (در شوش یا سرزمین‌های باختری تر)

تموکن

690 مرد مصری، سنگ­تراشان به راهنمایی کمشبانه

6

NN 1177

PFS 0095, PFS x; III/23

اومیه

تموکن

تخت جمشید

29 مرد مصری، نقاش به رهبری زینویاپیر مصری

7

PFa  30: 14-6

PFS 0120; VI/21

پوکتز ؟؛(متزیش در نزدیکی تخت جمشید)

رکن (در منطقه تخت جمشید)

تموکن، تا اوشبکه

980 کارگر اهل لیکیه به رهبری شیاتی­پرنه

8

PF 1368

PFS 0095, PFS 1293; VI/23

مدومنوش (مزمنه؟)؛ در ناحیه ایرشنه

؟

تموکن

304 کارگر تموکن؟؟ از مینمیره به رهبری شیاتی­پرنه

9

Fort. 9408

?; IX/23

میشومنده

متزیش (نزدیک تخت جمشید)

تموکن

شمار 161 کارگر اهل لیکیه بدون اشاره به نام راهنما

10

NN 0111

بدون اثر مهر؛ VIII/20

مئو[...] ؛ (ناشناخته)

پرنکه (در تخت جمشید)

تموکن

شمار 8 کارگر سنگ­تراش مصری به رهبری نوکورکتیریش؛ سنگ­تراش از تخت جمشید

11

NN 1858

بدون اثر مهر؛ Ø/24

؟

؟

تموکن

شمار 74 مرد باکتریایی به رهبری زیپو[....]ده

12

PFa 30: 11-3

PFS 0120; IX/21

پوکتزه ؟ ؛ (متزیش در نزدیکی تخت جمشید)

رکن (در ناحیه تخت جمشید)

تموکن تا «اوشبکه»

شمار 980 کارگر اهل کاپادوکیه به رهبری یداوشیه

 

جدای از شباهت نام، قرارگرفتن بر کرانۀ شمالی خلیج فارس و امکان سفر از راه دریا و به­وسیلۀ کشتی به همراه دارا بودن بنا یا بناهای شاهانه، ویژگی‌های شاخص و مشترک شهرهای تخومکه، تخمکه یا تخوکه در اسناد بابلی با تموکنِ گل­نوشته­های ایلامی باروی تخت­ جمشید است که موجب طرح فرضیة موقعیت جغرافیایی یکسان برای آنها و پشتیبانی از این فرضیه شده است (Henkelman, 2008: 304-6)، اما اکنون این پرسش مهم مطرح می‌شود که اگر منظور از تمامی این نام­ها یک موقعیت جغرافیایی مشخص است، آیا شواهدی وجود دارد که بتواند محل دقیق‌تر آن را به ما نشان دهد؟ برای پاسخ به این پرسش خوشبختانه یکی از منابع مهمی که در اختیار داریم، گزارش سفر نئارخوس4 مربوط به سال 325 پ.م و در راستای کرانۀ شمالی خلیج فارس است که به واسطه ی استرابو و آریان به دست ما رسیده است (Arrian, 1809 ; Strabo, 1857).

 

2-3. سفرنامۀ نئارخوس و توقف در بندرگاه تئوکه(Taoke)

به جهت آگاهی­هایی که تاریخ کلاسیک در اختیار قرارمی‌دهد، دیرزمانی است که وجود کاخی مربوط به شاهان هخامنشی در نزدیکی مکانی با نام «تئوکه» در بخش‌های شمالی دریای پارس و کرانه­های آن از طریق گزارش­هایی که استرابو و همچنین آریان از سفر نئارخوس داده­اند، شناسایی شده است(Arrian, 1809: 58-63; Strabo, 1857: 188)  که در این میان شرح آریان از گزارش سفر وی در راستای کرانۀ شمالی خلیج فارس از محل و موقعیت تئوکه از نظر اطلاعات مکانی و جغرافیایی، بسیار قابل­توجه است: «پس از گذر از مسیل خشک پادارگوس (Padargus) آنها پیچ­خوردگی ساحل را در راستای یک شبه­جزیرة دارای کشت و زرع و باغستان­هایی از انواع گوناگون درختان دنبال کرده، در مکانی به نام مزامبریا­5 (­Mesambria) توقف کردند. از مزامبریا آنها به اندازة 200 استادیا6 ­(Stadia) ­دریانوردی نموده و در تئوکه در دهانۀ رود گرانیس­7 (Granis)پهلو گرفتند. در نزدیکی این مکان و در فاصلة 200 استادیا از آن، کاخی از شاهان پارس وجود دارد» (Arrian, 1809: 39) (تصویر 1).

اهمیت تئوکه و کاخ شاه پارس در مقایسه با دیگر شهرهای هخامنشی تا آنجا بوده است که استرابو در کنار اشاره به کاخ‌های شوش، تخت­ جمشید و پاسارگاد، از کاخ تئوکه بر کرانۀ خلیج­فارس نام می‌برد:

«آنها [پارس­ها] کاخ شوش را بیش از دیگر تزئین نمودند، اما آنها احترام و شأن کمتری برای کاخ‌های پرسپولیس و پاسارگاد قائل نبودند؛ چراکه در این مکان­های مستحکم و موروثی، گنجینه­ها، خزائن و آرامگاه­های پارس­ها قرار دارد. کاخ دیگری در گبه (Gabae) در بخش‌های علیای پارس و یکی دیگر بر کرانة [خلیج فارس] در نزدیکی مکانی که تئوکه نامیده می‌شود قراردارد...»  (Strabo 1857: 130-131).

 

 

تصویر 1. تئوکه (TAOCA) در کرانة شمالی خلیج فارس و بر دهانۀ رود گرانیس از نقشۀ بطلمیوسی «نیکولو تودسکو» در سدۀ 15 میلادی (گنجی و وثوقی، 1386: 46)

 

  1. بازشناسی موقعیت تموکن، تئوکه و تخمکه براساس موقعیت شهر توج (tawwaj) سده­های نخستین اسلامی

آنچه تئوکه را با تموکن و تخمکه یا تخوکه پیوند می‌دهد، جدای از شباهت در نام، همخوانی موقعیت جغرافیایی آن؛ یعنی قرارگرفتن بر کرانۀ شمالی خلیج فارس، امکان سفر از راه دریا و برخورداری از بنای شاهانه است که موجب شده است تا یکی بودن تموکن با تئوکه به صورت فرضی قوی با مدارک و شواهد متقاعدکننده مطرح شود (Hallock, 1959: 178; Metzler, 1977: 1058-9; Potts, 2009: 36)، حتی پیش از کشف و بازخوانی نام تموکن در گل­نوشته­های باروی تخت­ جمشید یا پیش از هرگونه بررسی و کاوش   باستان­شناسی، گروهی از پژوهشگران در تلاش برای یافتن موقعیت تئوکه براساس مختصات ارائه­شده در سفرنامة نئارخوس گمانه­زنی­هایی کردند که شاخص­تر از همه، ادعای انطباق تئوکه با شهر توج سده­های نخستین تا میانۀ اسلامی بود که در جایی در منطقۀ دشتستان میانۀ راه برازجان به گناوه قرارداشت­، )شوارتس، 1372: 98 (Schiwek, 1962: 4-97; d'Anville, 1764;  (تصویر 2). این شهر که در زمان حملۀ اعراب به ایران شهر معروفی بود (Martin, 1984: 44)، در سدۀ چهارم هجری وسعتی در حدود شهر ارجان (بهبهان) داشت و با آب­و­هوایی گرم و نخلستان­های فراوان به جهت دارا بودن انواع بافته­های کتانی ملون گلابتون­دوزی شده شهرت زیادی یافته بود (اصطخری، 1927: 130)، اما رونق شهر دیری نپایید و پیش از سدۀ هفتم هجری (13 میلادی) به ویرانه­ای بدل شد (مستوفی، 1913: 116). موقعیت شهر توج، توز (tavvaz) یا توه ( tavvah) هرگز به صورت دقیق شناسایی نشده است، اما به­صورت کلی محل آن جایی در بالای دهانۀ رود شاپور (هله یا دالکی) و محل برخورد آن با رود جره بوده است (Le Strange, 2011: 259) .

 

تصویر 2. مکان­یابی توج در جلگۀ برازجان و نزدیکی بندر ریشهر (بوشهر) (d'Anville, 1764: pl.15)

 

  1. مدارک باستان­شناختی

اکنون که براساس متون تاریخی و اسناد نوشتاری بر موجودیت مسلم شهر و یا بندرگاهی از دوران هخامنشی در کرانۀ شمالی خلیج فارس و در جایی در مثلث برازجان، بوشهر و گناوه تأکید شد، در ادامه تلاش می­کنیم تا شواهد و مدارک کشف­شدۀ باستان­شناختی را در حوزۀ مورد نظر بررسی کنیم و موجودیت شهری کهن را براساس یافته­های باستان­شناختی مورد راستی­آزمایی قراردهیم. نخست، باید بگوییم بررسی­هایباستان­شناسی در منطقۀ برازجان و البته با توجه و تمرکز بیشتر در شبه­جزیرۀ بوشهر که موجب کشف محوطه­های استقراری از دورۀ مس­سنگی تا دوران اسلامی شده است، از قدمت و پیشینه­ای طولانی برخوردار است که به‌عنوان نمونه می‌توان به کاوش پزارد در تل­پی­تل (Tul-e Peytul) (Pezard, 1914)، بررسی اشتین (Stein, 1937)،  ویلیامسون(Whitehouse & Williamson, 1973)  و همچنین ویتکام (Whitcomb, 1987) اشاره کرد. باوجوداین، باید گفت که یکی از آخرین و قابل­­ اعتمادترین بررسی­ها در سال 2004 م. و به­ویژه در گسترۀ وسیعی از دشتستان تا کرانه­های بوشهر به سرپرستی کارتر و با همکاری پژوهشکدۀ باستان­شناسی انجام شد که با تمامی تردیدهایی که سرپرست این برنامۀ میدانی در شناسایی پاره­ای از یافته­های سطحی محوطه­ها اظهار کرده است، در نوع خود یکی از جامع­ترین پژوهش­هاست (Carter, 2006). این بررسی به شناسایی 32 محوطۀ استقراری منسوب به هخامنشی یا هخامنشی- اشکانی (به­طور مشخص هخامنشی تا پیش از ساسانی) در جلگۀ برازجان منجر شد8 که البته از این تعداد، هیچ شکی در هخامنشی بودن شماری از محوطه­ها، به­ویژه آنان که دربردارندۀ آثار معماری شاهانه هستند، وجود ندارد (Ibid: 94) و مهم­تر از آن، اینکه موقعیت بیشتر این محوطه­های کاوش و شناسایی­شده (تصویر 3)، به غیر از محوطه­های باستانی چرخاب، بردک سیاه و سنگ سیاه، به­صورت توده­ای از محوطه­های استقراری فشرده و متمرکز دیده می­شوند که همین واقعیت موجب شده است تا بتوان از آنها به‌عنوان اجزای یک استقرار بسیار بزرگ شهری نام برد و براساس شباهت نوع و طرح سفال آنها با سفال­های محوطه­هایی چون پاسارگاد، تخت ­جمشید، شوش و همچنین دورۀ استقراری هخامنشی در محوطة قلات بحرین،9 برای آنها تاریخ هخامنشی تا اشکانی را تخمین زد (Ibid). به دلیل اهمیت محوطه­های کشف­شده، به­ویژه کاخ‌های هخامنشی حاشیۀ شهر برازجان، در ادامه به­منظور شناخت بهتر و به­ویژه گاهنگاری دقیق‌تر برای تعیین تاریخ دقیق­تری از حضور هخامنشیان در منطقه، جنبه­های باستان­شناختی، فنی و هنری شواهد موجود را بررسی کرده­ایم که در پی می­آوریم:

 

 

 

تصویر 3. پراکنش محوطه­های هخامنشی _ اشکانی و تمرکز آنها در شمال شهر برازجان (Cater 2006: fig. 5)

 

4-1. کاخ چرخاب

کشف نخستین کاخ هخامنشی در حاشیۀ شهر برازجان10 در سال 1351­هـ.ش که به جهت ویژگی‌های فنی و معماری به کوروش بزرگ منتسب شد (سرفراز، 1350: 30Sarfaraz, 1973: 188; )، نقطۀ عطفی در باستان­شناسی دوران هخامنشی منطقه و شناسایی شماری دیگر از کاخ‌های شاهی با نام‌های بردک سیاه11 و سنگ سیاه بود. کشف کاخ چرخاب به جهت موقعیت مکانی که نسبت به خط کرانه دارد، نیز از اهمیت ویژه­ای برخوردار بود؛ چراکه براساس گزارش سفر نئارخوس زمانی که در بندر تئوکه در حدود 30 کیلومتری شمال شبه­جزیرۀ بوشهر پهلو گرفته بودند، کاخی از شاهان پارس در  فاصلۀ200 استادیا یا حدود 33 کیلومتری در بخش‌های پس­کرانه­ای قرارداشته است .(Arrian, Indica: 39) با توجه به همین نشانی تقریباً دقیق نئارخوس بود که بسیاری از باستان­شناسان کاخ تازه کشف­شدة چرخاب را در فاصلۀ حدود 35 کیلومتری از خط کرانه و نسبت به دهانة تنها رود شاخص منطقه، یعنی رود شاپور (هله یا دالکی) که مختصات آن با گرانیس همخوانی دارد، همان کاخ مورد نظر نئارخوس دانستند(Mallowan, 1972: 6; Stronach, 1978: 73, 80 & 293-4; Boucharlat & Salles, 1981: 69-70; Cook, 1983: 33; Wiesehofer, 2001: 78)  

از نظر پلان معماری، کاخ چرخاب از یک تالار مرکزی با دو ردیف شش­تایی ستون تشکیل شده که دارای سه درگاه در جانب شمال، جنوب و خاور است. درگاه خاوری به ایوانی باز می­شده است که دارای دو ردیف ته­ستون همانند نمونه­های تالار کاخ، اما در اندازة کوچک­تر بوده است. پایه­ستون­های تالار اصلی کاخ در طرح و سبک، همانندی آشکاری با پایه­ستون­های کاخ‌های کوروش بزرگ در پاسارگاد دارد و به دلیل همین شباهت­ها کاوشگر بنای کشف­شده را «کاخ کوروش» نامید (سرفراز، 1350: 30).

 

تصویر 4. پلان بناهای شاهی کشف­شده در منطقۀ برازجان: 1: نقشۀ کاخ چرخاب، 2: کاخ بردک سیاه و3: کاخ سنگ سیاه، (ابراهیمی، 1388:  تصویرهای 3، 4 و 6، بدون مقیاس)

4-1-1. شواهد انتساب کاخ چرخاب به کوروش بزرگ

انتساب ساخت کاخ چرخاب به کوروش بزرگ براساس شباهت پایه­ستون­های این کاخ با نمونه­های موجود در پاسارگاد، به­ویژه کاخ موسوم به «مسکونی» یا «اختصاصی» در میان پژوهشگران مورد پذیرش همگانی است  (Stronach, 1978: 293-4; Boucharlat-salles, 1981: 66-70). جدای از شکل و ساختار پایه­ستون­ها و نقشۀ کلی کاخ چرخاب (تصویر 4)، عدم استفاده از ابزار شانه­ای (Toothed Chisel Tools) در سنگ­تراشی، به‌عنوان شاخصی در تاریخ­گذاری بناهای متعلق به دوران پیش از داریوش بزرگ، اهمیت ویژه­ای دارد (Nylander, 1965: 52 & 1966: 373-77) ؛ چرا که در این کاخ نیز همانند دیگر بناهای متعلق به دوران کوروش بزرگ در پاسارگاد، کار سنگ­تراشی بدون هرگونه استفاده از این ابزار انجام شده است. سرفراز، ساخت این کاخ را با توجه به اینکه آنچه وی جدیدتر و ظریف­تر بودن پایه­ستون­ها و اشیای مکشوفه می­نامد، به سال‌های پایانی زندگی کوروش بزرگ نسبت می‌دهد که البته به دلیل مرگ نابهنگام وی در سال 529 پ.م کار ساخت­و­ساز آن رها شده و هیچ­گاه به اتمام نرسیده است (1388: 52). در این میان جان بردمن (John Boardman) با توجه به سبک و تناسب موجود در شال ستون و بخش زیرین ته ستون12، فاصلۀ زمانی میان کاخ‌های بار عام و اختصاصی را برای کاخ برازجان پیشنهاد می­کند ­(Boardman 2000: 66). جیمز کوک (James Cook) نیز براساس طرح پایه­ستون­های تالار مرکزی چرخاب که از ترکیب دو رنگ متفاوت ایجاد شده است و همچنین طرح مستطیل­شکل تالار مرکزی و پلان، بنای چرخاب را از ساخته­های زمان کوروش می­داند که نئارخوس از آن به‌عنوان کاخی از شاهان پارس در نزدیکی بندر تئوکه نام برده است (Cook 1983: 33).

4-1-2. شباهتگل­هایدوازده­پرتزئینیکاخچرخاببانمونه­های پاسارگاد

در جریان کاوش­هایی که در دهۀ 80 در کاخ چرخاب انجام شد، یک قطعۀ سنگی مربوط به پاشنه در تالار به ایوان کاخ به­دست­آمد که به جهت نقشی که می­تواند در تاریخ­گذاری ساخت کاخ چرخاب ایفا کند، از اهمیت بسزایی برخوردار است. یکی از عناصر تزئینی نقش­شده بر روی این پاشنة سنگی، نمایش دو گل روزت به صورت قرینه و در مرکز دو پیچ تزئینی است (تصویر5). اگرچه در ظاهر و نگاه نخست، تفاوت قابل­توجهی در گلک­های نمونۀ چرخاب با هزاران نمونۀ دیگر که در محوطه­هایی چون تخت­ جمشید و شوش وجود دارد دیده نمی­شود، باید گفت که یک تفاوت شاخص و اساسی، نمونه­های چرخاب را از دیگر آثار موجود در تخت جمشید و شوش متمایز می‌کند و آن استفاده از کاسبرگ یا دارت در میان گلبرگ­هاست. وجود گلک­های کاسبرگ­دار وقتی اهمیت ویژه­ای می­یابد که درمی­یابیم از میان محوطه­های هخامنشی تنها در هنر تزئینی پاسارگاد (بر روی لبة لباس انسان بال­دار و قطعۀ مربوط به درِ سنگی برج زندان) و دورۀ کوروش بزرگ دیده می­شوند. به گمان نیلندر (Nylander) این شکل خاص از گلک­ها برداشتی خالص و مستقیم از پیش­نمونه­های موجود در هنر یونانی، به­ویژه در منطقۀ ساموس بوده است و تنها در هنر زمان کوروش بزرگ به­چشم­می­خورد (Nylander 1970: 139-141).

 

تصویر 5. پاشنة سنگی در از کاخ چرخاب

4-2. کاخ بردک سیاه

این کاخ در میان نخلستان­های شمال روستای درودگاه و در فاصلة 1700 متری از آن در  شمال شهر برازجان، در بلندای 30 متری از سطح دریا قرارداشته13 و امروزه پیرامون آن را نخلستان­های گسترده فرا گرفته است.14 کاوش‌های باستان­شناسی را در بردک سیاه در سال‌ 1356 یغمایی آغاز کرد و سپس با فاصله­ای طولانی در سال‌های 1373 و 4-1383 آن را ادامه داد که نتیجۀ این کاوش­ها کشف یک تالار اصلی با 16 پایه­ستون در چهار ردیف چهارتایی و سه درگاه سنگی در سه سوی خاوری، شمالی و باختری و یک درگاه گسترده در سوی جنوب است که به ایوان جنوبی می­پیوندد (تصویر 4). این ایوان دارای پایه­ستون­هایی نصف اندازة پایه­ستون­های تالار اصلی است که تاکنون چهار پایه­ستون آن در وضعیت آسیب­دیده به­دست­آمده است (یغمایی، 1384: 54 و 1391: 482). پایه­ستون­های تالار میانی بردک سیاه همانندیِ بسیاری در ساختار و اندازه با نمونه­های کاخ کوروش بزرگ در چرخاب دارد.15­ درگاه ایوان جنوبی نیز دارای جرز سنگیِ بزرگی است که یکی از آنها شاه را که تنها بخش­هایی از چتر، تاج، موها و شانۀ آن باقیمانده است، در زیر چتر شاهی و به شکل ایستاده نشان می‌دهد. از دیگر یافته­های ارزشمند کاوش بردک سیاه باید به سه قطعه سنگ­نوشته به خط و زبان بابلی اشاره کرد که با وجود آسیب­دیدگی شدید آنها، تلاش برای برگردان متنشان به آشکارشدن چندین واژه منجر شده است: ...روی (برفراز) سر (در) نهادم... (یغمایی، 1384: 73). دیگر یافتۀ به­دست­آمده از این کاخ حدود چهار کیلو ورقۀ به­هم­پیچیدۀ طلاست که شاید برای تزئین روکش درها استفاده می­شده است (یغمایی، 1391: 482). ته­ستون­های این کاخ در مقایسه با کیفیت مناسب ته­ستون­های کاخ چرخاب به­شدت دچار فرسایش شده است که با توجه به نشانه­های باقی­مانده بر دیوارۀ محل کاوش، این فرض که در مواقعی کاخ در مسیر سیلاب­های زمستانی قرارمی‌گرفته است، بسیار قوی می‌نماید. کاوشگر ساخت کاخ بردک سیاه را به زمان داریوش بزرگ نسبت داده است؛16 اگرچه پاره­ای از شواهد هنری و معماری مانند نقش شاه در زیر چتر شاهی، فقدان نشانه­ای مبنی بر استفاده از ابزار شانه­ای در سنگ­تراشی و شیاردار بودن شالی­های تالار کاخ که در ادامه  آنها را دقیق‌تر بررسی می‌کنیم، انتساب ساخت کاخ بردک سیاه را به زمان کوروش بزرگ بسیار محتمل می‌نماید.  

 

 

تصویر 6. نقش شاه هخامنشی در زیر چتر شاهی: 1. کاخ بردک سیاه (عکس از ا.یزدانی)، 2.  کاخ تچر در تخت جمشید (Schmidt, 1957: pl.139).

 

4-2-1. اهمیتهنریوگاه­نگارینقششاهبرجرزدرگاه کاخ بردک سیاه

نقش شاه در حال بیرون آمدن از فضای داخلی کاخ و به همراه یک یا دو خدمتکار برای نخستین­بار در هنر هخامنشی بر روی دو ورودی تالار کاخ اختصاصی کوروش در پاسارگاد (کاخ P) دیده می‌شود (Root, 1979: 285).  جدای از نقش شاه ایستاده و رو به ایوان کاخ، در پشت ­سر وی  یک خدمتکار در اندازۀ کوچک­تر و البته با پوشاک چین­دار و شاخص پارسی دیده می‌شود که چتری را بر روی سر شاه نگاه داشته است. تاریخ ساخت و تکمیل این نقش­ها در پاسارگاد هنوز جای بحث دارد، اما براساس جزئیات فنی و هنری آنها، شماری از پژوهشگران ازجمله روت و نیلندر، ساخت آنها را به زمان کوروش و فارکاس و استروناخ به دوران داریوش نسبت می­دهند (Stronach, 1985: 845 & Farkas, 1974: 25). در کاخ‌های تخت­جمشید و در بناهایی که به­طور مسلم به داریوش بزرگ و خشایارشا نسبت داده می‌شود؛ یعنی کاخ‌های تچرا، سه دری (مرکزی) و هدیش نیز از طرح­های مشابه برای تزئین نمای داخلی جرزهای درگاه­ها بهره گرفته شده است (Hrezfeld, 1941: pls.LV & LXX) (تصویر 6). به گفتۀ مارگارت روت نتیجۀ بسیار ساده از تمامی صحنه­هایی که شاه را در زیر چتر نشان داده، این است که در جایگاه یک ابزار شمایل­نگاری به بیننده فهمانده شود که شاه قصد دارد کاخ را ترک و به سوی فضای باز و در واقع زیر آفتاب حرکت کند (Root, 1979: 288). در جست­وجوی پیش­نمونه­هایی که می‌توانستند به‌عنوان الگوی اجرای چنین صحنه­ای باشند، به نمونه­هایی از شاه در زیر مگس­پران و یا چتر در هنر مصر، آشور و اورارتو برخورد می­کنیم (ibid: 291). شباهت موضوعی و بافتی نقش­های کاخ سارگن، به­ویژه در زمینة کاربرد فضای درگاه­ها برای نمایش شخصیت­های واقعی درباریان، با نمونه­های هخامنشی تا بدانجاست که این احتمال را مطرح می‌کند که طراحان کوروش به­شکلی مستقیم و بی­واسطه با نقش­های کاخ‌های خورس­آباد در ارتباط بوده و در این زمینۀ خاص از آنها تأثیر پذیرفته­اند (تصویر 7) (ibid: 295).  

 

تصویر 7. شاهان آشور در زیر چتر شاهی با منگوله­های آویزان مشابه با نقش شاه در بردک سیاه؛ 1. تیگلات پیلسر سوم (Barnett & Falkner, 1962: p.10 & pl.VIII)، 2. سارگن (Reade, 2004: p. 146).

همان‌گونه که گفته شد، در محوطۀ بردک سیاه بر روی نمای یک جرز سنگی که به­شدت آسیب دیده است، بخش کوچکی از بالاتنۀ شاه، یعنی قسمتی از سر و شانه همراه با چتر شاهی و دستۀ آن دیده می‌شود که در پشت بدن شاه ادامه می­یافته است. یکی از مواردی که در این صحنۀ خاص برای ما از اهمیت ویژه­ای برخوردار است، شباهت موجود در مقایسۀ نقش شاه در برازجان با صحنه­های شاه و خدمتکار در درگاه­های کاخ اختصاصی کوروش در پاسارگاد است که همانا تنها یک خدمتکار حامل چتر شاهی را در پشت سر شاه، بدون نمایش خدمتکار حامل مگس­پران نمایش می­دهد که در تمامی نقش­های مشابه در تخت ­جمشید     به­چشم­می­خورد. درحالی­که اجرای نقش­های کاخ P در پاسارگاد به زمان کوروش بازمی‌گردد، می­توانیم براساس شباهت خاص میان هر دو نقش برازجان و پاسارگاد، نمونۀ پاسارگاد را نیز حاصل هنر پاسارگادی و مربوط به زمان کوروش بدانیم.

بررسی چتر شاه در نقش برجستۀ برازجان نشان می‌دهد که از نظر تزئین در لبه­های آن، تفاوتی اساسی با نمونه­های تخت­ جمشید دارد؛ به این معنی که لبه­های آن با منگوله­های آویزان آراسته شده است و این ویژگی تزئینی در هیچ­یک از چترهای شاهی در کاخ‌های تخت­ جمشید دیده نمی­شود. در جست­وجوی پیشینۀ چنین چتر شاهی با تزئین منگوله­ای در تمدن­های همسایه، با کمال شگفتی چترهای کاملاً مشابه با نمونۀ برازجان را در نقش­های کاخ‌های آشوری می­توانیم ردگیری کنیم (تصویرهای 6 و 7). چتر شاهان آشوری مانند سارگن، سناخریب، تیگلات پیلسر سوم و آشوربانی­پال در ساختار و تزئین لبه­ها با منگوله­هایی که به صورت آویزان نشان داده شده­اند، شبیه­ترین پیش­نمونه­ها به چتر شاهی برازجان هستند و ازاین­رو، چتر شاهی بردک سیاه برداشتی بی­کم­و­کاست و خالص از هنر آشوری است که هنرمندان هخامنشی به نمایش می­گذارند.

براساس پژوهش­های گسترده­ای که در هنر هخامنشی انجام شده است، امروزه دیگر روشن است که این عاریت گرفتن عناصر هنری بدون هیچ­گونه تغییر و اجرای فرآیندهای ایرانی­کردن، از ویژگی‌های هنری دوران نخست هخامنشی، یعنی زمان کوروش بزرگ است که با عنوان مرحلۀ «آرکئیک» (Archaic Phase) یا «پاسارگادی» (Pasargadaean Style) تنها در پاسارگاد و برازجان به­چشم­می­خورد (Roaf, 1989: 26)، درحالی­که عناصر هنری و معماری سرزمین‌های همسایه در دوران رشد و پختگی کامل هنر هخامنشی یا آغاز دوران کلاسیک یا تخت­ جمشیدی (Persepolitan Style)  (Porada, 1985: 793)در زمان داریوش بزرگ شاهد فرآیند دگرگونی و تکامل است که جان بردمن از آن به‌عنوان «ترجمۀ پارسی از عناصر هنری یونانی» نام می‌برد (Boardman, 2000: 77)  و نیلندر نیز به­گونه­ای دیگر، از تفاوت­های مفهومی موجود میان این دو دوره سخن می­راند: «پاسارگاد اقامتگاه تازۀ یک شاه و مردمی است که به­تازگی و البته با شتاب از ابهام قومیتی سربرآورده و درصدد تأثیر و تسلط هستند، اما تخت­ جمشید نمایانگر شهر یک شاهنشاهی با قدرت و سیطرۀ جهانی است که در شکوه و جلال نظیر ندارد...»(Nylander, 1970: 20) .

4-2-2. حضور شالی­های شیاردار در کاخ بردک سیاه؛ ویژگی شاخص هنر پاسارگادی

از دیگر ویژگی‌های معماری که در آثار به­دست­آمده از کاخ بردک سیاه دیده می‌شود، وجود شالی­های شیاردار است که بر روی ته­ستون­های پله­ای چهارگوش وجود داشته است. اگرچه در کاوش‌های انجام­شده هیچ نمونۀ سالمی به­دست­نیامد که در موقعیت اصلی خود باشد، بقایای موجود برای نتیجه­گیری اینکه شالی­های تالار کاخ بردک سیاه مشابه نمونه­های موجود در کاخ اختصاصی کوروش (کاخ P) و متفاوت با نمونه­های موجود در تخت ­جمشید بوده‌اند، کفایت می‌کند.

 به جهت بررسی هنری و امکان ردیابی پیش­نمونه­های هنری، شالی­های شیاردار از ته­ستون­های چهارگوش و یا شالی­های صاف و صیقل­خورده که دارای یک سنت رایج در هنر و معماری خاور نزدیک هستند، بسیار بیشتر اهمیت دارند. شباهت آشکار شالی­های کاخ اختصاصی کوروش و کاخ بردک سیاه با نمونه­های هم­زمانِ رایج در معماری ایونی در لیدیه و جزایر دریای اژه تا به آن حد است که انکار آن ناممکن به­نظرمی‌رسد. نکتۀ مهم دربارة تاریخ­گذاری این نوع از شالی ستون­ها در این است که تنها در بناهای مرتبط با کوروش بزرگ دیده می­شوند و در آثار مرودشت و کاخ تخت گوهر که در کنار بنای آرامگاه ناتمام منتسب به کمبوجیه کاوش شده است، با نمونه­های بدون شیار مواجه­ایم (Boardman, 2000: 65; Nylander, 1970: 103; Tilia, 1974: 200-4)

4-3. کاخ سنگ سیاه

این بنای شاهی که در فاصلة 9 کیلومتری شمال باختری کاخ چرخاب و 400 متری شمال رودخانة دالکی در ارتفاع 39 متری از سطح دریا قرارگرفته است، 17 شامل یک تالار مرکزی و چهار ایوان در چهار سوی آن است که تالار مرکزی در حدود 24 در 20 متر مربع مساحت دارد و دارای شانزده ستون در دو ردیف هشت­تایی است (تصویر 4). هر یک از پایه­ستون­های ساختمان به همان شکل چهارگوش دو پله و از دو سنگ سیاه و سپید تشکیل شده و چهار ایوان آن با چهار درگاه سنگی از چهار سو، تالار مرکزی کاخ را دربر­می‌گرفته است. هر یک از ایوان­های جنوبی، شمالی و باختری از دو ردیف هشت­تایی ستون ساخته شده است، درحالی­که ایوان خاوری 28 ستون در دو ردیف چهارده­تایی داشته است. یافته‌ها نشان­دهندۀ آن است که ستون­های تالار میانی و ایوان­ها از چوب با پوشش گچ ساخته شده و سرستون­ها، تندیس­هایی به­گونة دو عقاب یا دو شیر پشت به هم بوده­اند و همچنین دیوارهای خشتیِ بنا پوششی به رنگ سبز داشته­اند. این کاخ را در سال 1358 هـ.ش، اهالی محلی به­شدت آسیب زده و نابود کرده­اند (یغمایی، 1391: 480).

اگرچه امروزه سخن­گفتن از تاریخ بنای سنگ سیاه به دلیل نابودی و تخریب آن، با توجه به ازمیان­رفتن بسیاری از شواهد معماری و باستان­شناختی کار ساده­ای نیست، بر اساس طرحی که از آن ارائه شده است، شباهت بسیاری را در نقشۀ کاخ با بناهای پاسارگاد و به­ویژه کاخ بارعام یا کاخ S نشان می‌دهد. این موضوع در کنار استفاده از دو رنگ متفاوت برای پایه­ستون­های بنا و البته نبود نشانه­ای از حضور و استفاده از ابزار   سنگ­تراشی شانه­ای، دقیق­ترین زمان بنای آن را دوران کوروش و به­ویژه تاریخ بعد از فتح لیدی تخمین   می­زنند.18

 

  1. 5.    نتیجه

آن­گونه که از بررسی منابع تاریخی و نوشتاری روشن شد؛ تموکن، تخمکه، تخوکه و تئوکه همگی به یک محل جغرافیایی در حدود برازجان امروزی اشاره دارند و در این زمینه نیز بررسی­های باستان­شناختی موفق شده است تمرکزی از محوطه­های استقراری مرتبط با دورۀ هخامنشی را در نزدیکی شمال شهر برازجان کشف کند. شواهد باستان­شناختی از سازه­های شاهی موجود، در همراهی با منابع نوشتاری به­دست­آمده از میان­رودان  به­خوبی، نسبت­دادنِ پیشنۀ فعالیت‌های شاهانه را در تموکن به زمان بنیان­گذار شاهنشاهی هخامنشی (کوروش بزرگ) تأکید می­کنند. در پژوهش حاضر تاریخ ساخت تمامی کاخ­هایی که تاکنون در منطقۀ برازجان کشف و کاوش شده است، براساس جنبه­های فنی و هنری، به زمان کوروش بزرگ منتسب شده است؛ ادعایی که پیش از این، به­روشنی با استناد به کاخ چرخاب مطرح شده بود. در همین حال، ادامۀ فعالیت‌های عمرانی در منطقۀ تموکن در زمان داریوش بزرگ، به­خوبی از گل­نوشته­های تخت­جمشید روشن می‌شود؛ توجهی که براساس نظر بسیاری از پژوهشگران تنها می‌توانسته ناشی از افزایش اهمیت راه دریایی خلیج­فارس و نقش­آفرینی منطقه به‌عنوان بندرگاهی برای سازمان­دهی و هدایت مأموریت‌های رسمی و دولتی در چارچوب سفر به بخش‌های جنوبی خلیج فارس و سرزمین‌های دورتری چون هند باشد. باوجوداین، نکاتی دربارة همخوانی مدارک تاریخی با یافته­های باستان­شناختی و جغرافیای کهن منطقه باقی می­ماند که اشاره به آنها ضروری می‌نماید:

  1. در حالی که اطلاعات به­دست­آمده از گل­نوشته‌ها به­خوبی بر اهمیت تموکن به‌عنوان یک مرکز اداری هخامنشی شهادت می‌دهند، یافته­های باستان­شناختی بر حضور مرکز مهم و البته نه به­صورت بندرگاه به معنای واقعی، بلکه به­شکل شهری پس­کرانه­ای در حدود شمال شهر برازجان و جایی که گمان می‌رود شهر دورۀ اسلامی توج قرارداشته است، تأکید دارند؛ شهری که اهمیت آن به­صورت مستقیم به خاطر دریا و راه­های دریایی بوده است. باوجوداین، مشکل و ابهامی که در مطابقت شواهد باستان­شناختی با گل­نوشته‌ها با گزارش سفر نئارخوس وجود دارد این است که در این گزارش، تئوکه تنها یک بندرگاه معرفی شده و هیچ توضیح روشن­کنندۀ دیگری، مبنی بر کیفیت و چگونگی یا اهمیت آن آورده نشده است و تنها توضیح، وجود یک کاخ شاهی با فاصلۀ حدود 33 کیلومتر از آن، در جایی حدود برازجان امروزی است؛ جایی که بنا بر شواهد  باستان­شناختی، مکان اصلی شهری هخامنشی (تئوکه یا تموکن) بوده است. به واقع تا به امروز بخش مهم گزارش نئارخوس که همانا وجود یک کاخ هخامنشی در جلگه است، با کشف کاخ چرخاب برازجان و البته دیگر کاخ‌های هخامنشی در نزدیکی آن تأیید شده است. پرسشی که مطرح می‌شود این است که آیا مکانی که نئارخوس در آن با نام تئوکه و در موقعیت دهانۀ رود هله توقف کرده است، به خودی­خود شهری بوده یا آن­گونه که بدون توصیف آمده است، تنها بندرگاهی برای شهر اصلی تئوکه محسوب می­شده که در فاصلۀ حدود 33 کیلومتری از کرانه قرارداشته است؟ و در این صورت به چه دلیل هیچ اشاره­ای جز وجود یک کاخ به آن شهر نشده و بندرگاه به­تنهایی به نام تئوکه معرفی شده است؟
  2. با توجه به این که شواهد سبک­شناسی هنری و فنی، همگی بر تاریخ­گذاری هر سه کاخ کشف­شده در حدود شهر برازجان، به دورۀ کوروش بزرگ تأکید می­کنند، پرسشی که مطرح می‌شود این است که پس فعالیت‌های ساختمانی که بنا بر شهادت گل­نوشته‌ها در تموکن جاری بوده است، در کجا انجام شده­اند؟ آیا این فعالیت­ها متمرکز بر تکمیل کاخ­ها، مانند ستون­ها و سقف­ها و تزئینات بوده است که البته امروزه اثری از آنها دیده نمی­شود یا به احتمال بیشتر، آن حجم فراوان نیروی کار روی تأسیسات دیگری فعالیت می­کرده که در مواد باستان­شناختی هنوز اثری از آنها کشف نشده است؟
  3. همان­طور که کاخ چرخاب در زیر حدود دو متر رسوب گل رس دفن شده است یا در کاخ سنگ سیاه بیشتر عامل فرسایش دخیل بوده است تا رسوب­گذاری. بر همین اساس، یکی از دلایل اصلی ناشناخته ماندن محوطه­های هخامنشی و البته پیش از آن، در خط تراز پایین­تر از 20 متر در جلگۀ برازجان و منتهی به دریا، به دلیل میزان زیاد رسوب­گذاری در این محدوده تصور می شود. این موضوع به همراه ناپایداری خط کرانه و به­ویژه تغییر محل پایاب رودخانۀ هله که امروزه نیز با دخالت انسانی در مسیر کنونی قرارگرفته است، شناسایی محل بندر مورد اشارۀ نئارخوس را با مشکل جدی مواجه می‌کند. باوجوداین، برای روشن شدن این مباحث به‌عنوان بهترین راهکار پیشنهاد می­شود بررسی­های میدانی دقیق‌تر و عملیات دورسنجی و آرکئو ژئوفیزیک در محدودۀ دلتای رود انجام شود.19

 

پی­نوشت

1. نام ایران در این جا برگردان نوشتۀ نگارندۀ مقاله است و به­نظرمی­آید با توجه به سفر اگیبی (Egibi) به کرانه­های خلیج فارس و در ادامۀ سفر زمینی وی تا همدان، منظور او به مفهوم گستره­ای بوده است که امروزه داخل در مرزهای کشور ایران قرارمی­گیرد و نه مرزهای شاهنشاهی هخامنشی (Zawadzki 1994: 124).

2.این سند با شمارۀ 31619 در موزۀ بریتانیا نگهداری می‌شود (Tolini, 2008: 8; Wunsch, 2003: 113).

3. شاید به این موضوع باید به دلیل جایگاه کرانه­ای تموکن در کرانۀ خلیج فارس و در راستای راهی که از ماد و پارس به خلیج فارس می­رسیده است، توجه کرد ­(Henkelman, 2008: 306).

4. نئارخوس دریاسالار یونانی که به دستور اسکندر در سال 325 پ.م از دهانۀ رود سند تا انتهای شمالی خلیج فارس را برای اکتشاف کرانه­های شمالی این خلیج پیمود. در خواندن نام وی تفاوت­هایی وجود دارد، مستوفی «نئارخ» می­نویسد (1335) و اقتداری از وی با نام «نئارک» یا «نئارخس» نام می‌برد (1387).اگر چه توصیۀ دکتر وثوقی استفاده از واژۀ نئارخوس برای این نام است (وثوقی 1393: مصاحبۀ شخصی).

5. Mesambria: در این توصیفِ نئارخوس، مزامبریا به­خوبی با موقعیت «لیان» ایلامی در جنوب شبه­جزیرۀ بوشهر یکی دانسته شده است (آمیه، 1381: 52 ؛ Pezard, 1914).

6. Stadia : واحد اندازه­گیری مسافت در یونان باستان بوده که برابر با 164.5 متر برآورد شده است (نوربخش، 1369: 136). خوانش درست تر «استیدیا» است.

7. Granis : رودی که از «گرا» می­آید. آریان در سفرنامۀ نئارخوس، دهانۀ آن را در فاصلۀ 200 استادیایی شمال مزامبریا (مکانی در شبه­جزیرۀ بوشهر) معرفی می‌کند. این رود امروزه با رود شاپور، دالکی یا هله(Hilleh)   همخوانی دارد (Arrian, 1809: 61).

8. دربارة ادعای کشف یک آبراه در منطقۀ برازجان از دورۀ هخامنشی و نقد آن نک: (Whitcomb, 1987 & Potts: 2010)

9. برای آگاهی بیشتر در رابطه با آثار معروف به قلات بحرین نگاه کنید: (Hojland & Anderson: 1997)

10. مختصات جغرافیایی کاخ چرخاب برابر است با 29 درجه، 15 دقیقه و 27 ثانیۀ شمالی و 51 درجه، 11 دقیقه و 20 ثانیۀ خاوری.

11. در گویش محلی دشتستانی­ها سنگ سیاه، «برد» (Bard)  نامیده می‌شود و ازینرو «بردک سیاه» به معنای «سنگ سیاه کوچک» است  (فخرایی، 1390: 15).

12. شال­ستون­های کاخ اختصاصی از سنگ سپید و شیاردار، اما شالی­های کاخ بارعام در پاسارگاد بدون شیار و از سنگ سیاه ساخته شده است.

13. مختصات جغرافیایی کاخ بردک سیاه برابر است با 29 درجه، 21 دقیقه و 15 ثانیه شمالی و 51 درجه، 6 دقیقه و 35 ثانیه خاوری.

14. گسترش نخلستان­ها در حاشیه­های کاخ بردک سیاه و تا عرصۀ بنا با توجه به تصویری که یغمایی در سال 1350 از محوطة کاخ پیش از کاوش­ها تهیه کرده، مربوط به سال‌های اخیر است.

15. با این تفاوت که اندازۀ هر یک از چهارگوش پلۀ زیرین پایه­ستون­ها در تالار مرکزی کاخ بردک سیاه 111 و بلندی آن 42 سانتی­متر است (6 سانتی­متر بلندتر از کاخ کوروش). پلة دوم که از سنگ سپید ساخته و پرداخته شده است، به ­شکل چهارگوش با اندازۀ 6/85 سانتی­متر برای هر سو و بلندی 19 سانتی­متر است (6 سانتی­متر کوتاه­تر از نمونة کاخ کوروش). شال ستون نیز از سنگ آهک سپیدرنگ دارای شیارهای کاو ساخته شده و اگرچه در دو فصل کاوش به جز قطعه­های شکسته و کوچک هیچ نمونۀ سالم به­دست­نیامده است، با توجه به نمونه­های موجود بایستی دارای قطری در حدود 82ـ84 سانتی­متر برای دو دایرۀ زیرین و زبرین و بلندای 5/18 سانتی­متر بوده باشد. فاصلۀ پایه­ستون­ها نیز از یکدیگر در راستای خاور به باختر 11/2  و در راستای شمال به جنوب 75/2 متر اندازه­گیری می‌شود.

16. البته این تنها تاریخ ارائه­شده برای این کاخ نیست و ارفعی تاریخ جدیدتر، یعنی دوران خشیارشا را پیشنهاد می‌کند  (Arfa'I, 2008: 74)

17. مختصات جغرافیایی این کاخ برابر است با 29 درجه، 20 دقیقه و 17 ثانیۀ شمالی و 51 درجه، 9 دقیقه و 48 ثانیۀ خاوری.

18. پیر بریان اگرچه تاریخ  547- 546 پ.م را برای فتح لیدی و سارد تخمین می‌زند (1381:55) در جایی دیگر، این ادعا را که هیچ مدرک روشنی برای تعیین تاریخ دقیق فتح لیدیا وجود ندارد، سخنی واقع بینانه­تر می­شناسد (همان: 1407).

19. در پایان جا دارد از آقایان دکتر محمدباقر وثوقی، دکتر شاهرخ رزمجو و دکتر اسماعیل اسمعیلی بابت بازخوانی متن مقاله و ارائۀ پیشنهادهای لازم قدردانی کنم. در همین حال تأکید می شود مسوؤلیت هرگونه کاستی متوجة نگارندگان است.

 

آمیه، پیر (1381)، تاریخ عیلام، برگردان شیرین بیانی، تهران، دانشگاه تهران.
ابراهیمی، نصرالله (1388)، «تحلیل فضایی سازه­های هخامنشی برازجان»، پایان­نامه برای دریافت کارشناسی ارشد از گروه باستان­شناسی دانشگاه تهران.
اقتداری، احمد (1387)، «اسکندر در آرزوی فتح خلیج فارس»، بندر و دریا، شمارة 37، 9-158.
اصطخری، ابراهیم (1927)، المسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن.
بریان، پیر (1381)، امپراتوری هخامنشی، ترجمۀ ناهید فروغان، تهران، نشر فرزان روز و قطره.
دارک، کن. آر. (1379)، مبانی نظری باستان­شناسی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
سرفراز، علی اکبر (1350)، «کشف کاخی از عهد کوروش کبیر در ساحل خلیج فارس»، باستان­شناسی و هنر ایران، شمارۀ 7، 19-32.
_________ (1388). «خلیج فارس براساس مطالعات باستان­شناسی». باغ نظر، شماره 11، 52-29.
شوارتس، پاول (1372)، جغرافیای تایخی فارس، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران.
فخرایی، مجید (1390)، «بردک سیاه کاخی در اعماق تاریخ»، روزنامۀ جام جم، شمارۀ 21، 15.
گنجی، محمدحسن و محمدباقر وثوقی (1386)، وصف خلیج فارس در نقشه­های تاریخی، تهران، بنیاد ایران­شناسی.
مستوفی، احمد (1335)، «سفر دریایی نئارخ در سواحل عمان و خلیج فارس»، مجلۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی، شمارۀ 4، سال سوم، تهران، دانشگاه تهران، 57-43.
مستوفی، حمدالله (1913)،  نزهة القلوب، به کوشش گای لسترنج، لیدن (هلند)، دانشگاه لیدن.
مصطفوی، محمدتقی (1343)، اقلیم پارس: آثار تاریخی و اماکن باستانی فارس، تهران، انجمن آثار ملی ایران.
یغمایی، اسماعیل، (1384)،  گزارش فصل دوم کاوش کاخ بردک سیاه (منتشر نشده)، بایگانی کتابخانۀ پژوهشکدۀ    باستان­شناسی.
__________ (1391)،  گزارش فصل سوم کاوش کاخ بردک سیاه (منتشر نشده)، بایگانی کتابخانۀ پژوهشکدۀ   باستان­شناسی.
Arfaee, A., 2008. The Geographical background of the Persepolis tablets. Chicago: University of Michigan (unpublished diss.).
Arrian, 1809, Indica; the voyage of Nearchus and Periplus of the Erythrean Sea, trans.by: Vincent. W., London.
 Barnett, R. D., Falkner, M., 1962. The sculptures of Assur-Nasir-Apli II, Tiglath-Pileser III, Esarhaddon from the central and south-west palaces at Nimrud, London, British museum Press.   
Boardman, J., 2000. Persia and the west. London: Thames and Hudson.
Boucharlat, R., Salles, J.F., 1981. The history of the Gulf from the fifth century B.C. to the seventh century A.D.: a review of the evidence, PSAS 11: 65-94.
Carter, R. A., Challis, K., Priestman, S. M., & Tofighian, H., 2006. The Bushehr hinterland: results of the first season of the Iranian-British Archaeological Survey of Bushehr Province, Iran , XLIV: 63-104.
Cook, J. M., 1983. The Persian Empire. Shocken Books.
d'Anville, B., 1764. Recherches géographiques sur le golfe Persique, et sur les bouches de l'Eufrate et du Tigre". Mémoires de llittérature, tires des registres de l'Académie Royale des Inscriotions et Belles-Lettres , 30, pp. 132-197.
Farkas, A., 1974. Achaemenid sculpture. Istanbul: Nederlans Historisch-Archaeologisch Instituut.
Garrison, M. B., Root, M.C., 1996/8. Persepolis seal studies: an introduction with provisional concordances of seal numbers and associated documents on Fortification Tablets 1-2087, Achaemenid History, Leiden.
Hallock, R., 1959. The Elamite texts from Persepolis, in: H. Franke, (ed.), Akten des vierundzwanzigsten internationalen Orientalisten-Kongresses München, Wiesbaden, pp. 177-79.
Henkelman, W., 2008. From Gabae to Taoce: the geography of the central administrative province, in: P. Briant, W. Henkelman, & M. Stolper (eds.), L'archive des fortifications de Persepolis, Paris, pp. 303-316.
 
Herodotus, 1828. Histories; the Nine Books of the history of Herodotus, translated by Gaisford, T. M. A., Laurent, P. E., (two vols.), London, Oxford.
Herzfeld, E., 1941. Iran in the ancient east, Oxford: Oxford University Press.
Hojland, F., Anderson, H., 1997. Qala'at al-Bahrain, the central monumental buildings (Vol. 2), Aarhus: Aarhus University Press.
Le Strange, G., (2011), The lands of the eastern Caliphate. New York: Cambridge University Press.
Mallowan, M., 1972. Cyrus the Great, Iran 10: 1-17.
Martin, H., 1984. The first Arab conquests in Fars, Iran 22: 39-54.
Meineke, A., 1849. Stephani Byzantii Ethnicorum quae supersunt. Berlin: Reimer.
Metzler, 1977. Ptolemaios’ geographie und die topographie der Persepolis fortification tablets, in: W. Voigt (ed.), XIX. Deutscher Orientalistentag, Wiesbaden: ZDMG Supplement 3/2, pp. 1058-9.
Nylander, C., 1965. Old Persian and Greek stonecutting and the chronology of Achaemenian monuments: Achaemenian problems I, American Journal of Archaeology 69: 49-55.
__________, 1966. The Toothed Chisel in Pasargadae: further notes on old Persian stonecutting,  American Journal of Archaeology 70: 373-77.
 
_________, 1970. Ionians in Pasargadae; studies in old Persian architecture, Uppsala.
Pezard, M., 1914. Mission a Bender Bouchir. Paris: Geuthner.
      Porada, E., 1985. Classic Achaemenian architecture and sculpture, in: I. Gershevitch (ed.), the Cambridge History of Iran (Vol. 2) the Median and Achaemenian Periods, Cambridge: Cambridge University press, pp. 793-827.
Posener, G., 1936. La premieàre domination perse en E´gypte. Cairo: Sous la Direction de I'Inst. Franc. d'Arch. Orient.
Potts, D. T., 2009. The Archaeology and early history of the Persian Gulf, in the Persian Gulf in History, Palgrave Macmillan, pp. 28-56
________, 2010. Achaemenid interests in the Persian Gulf, in: J. Curtis, & J. Simpson (eds.), the world of Achaemenid Persia history, art and society in Iran and the ancient Near East, London, Tauris. pp. 523-534
Reade, J., 2004. Assyrian sculpture, Lomdon, British Museum Press.
Roaf, M., 1989. The art of Achaemenians, in: R. W. Ferrier (ed.), the arts of Persia, Yale University Press, Pp. 26-46.
      Root, M. C., 1979. The king and kingship in Achaemenid art. Leiden: Brill.
      Sarfaraz, A. 1973. Borazjan, Iran 11: 188-9.
Schiwek, H., 1962. Der Persische Golf als schiffahrts-und seehandelsroute in Achämenidischer zeit und in der zeit Alexanders des großen, Bonner Jahrbucher.
Schmidt, E., 1953. Persepolis I. Chicago, Chicago University Press.
_________ , 1957. Persepolis II: Contents of the treasury and other discoveries, Chicago: Chicago University Press.
 Stein, A., 1937. Archaeological reconnaissances in north-western India and south-eastern Iran, London, MacMillan and Co. Ltd.
 Strabo, 1857. Geography of Strabo, translated by: Falconer, W., London, Bohn's Classical Library.
 Stronach, D., 1964. Excavation in Pasargadae: second preliminary report, Iran 2: 21-40.
________, 1985. Pasargadae, a report on the excavations conducted by the British Institute of Persian Studies from 1961 to 1963, Oxford.
Tilia, A. B., 1974. Discoveries of an Achaemenian palace near Takht-I Rustam to the north of the terrace of Persepolis, Iran 12: 200-204.
Tolini, G., 2008. Les travailleurs Babyloniens et le palais de Taoke, Retrieved from www.achemenet.com.
Whitehouse, D., Williamson, A. G., 1973.Sasanian maritime Trade, Iran 11: 29-49.
Whitcomb, D., 1987. Bushire and the Angali canal, Mesopotamia 22: 311-336.
Wiesehofer, J., 2001. Ancient Persia from 550 B.C. to 650 A.D., trans. by: A. Azizeh, London, Tauris.
Wunsch, C., 2003. Urkunden zum Ehe-, Vermögens-und Erbrecht aus verschiedenen neubabylonischen Archiven (vol. 2), Islet.
Zadok, R., 1976. On the connections between Iran and Babylonia in the sixth century B.C. Iran 14: 61-78.
Zawadzki, S., 1994. The first Persian journey of Itti-Marduk-Balatu", AMI 27: 123-6.