نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار باستان شناسی دانشگاه تهران

2 استادیار گروه باستان‌شناسی دانشگاه شهرکرد

چکیده

دو دهۀ گذشته با ظهور رهیافت­های جدید متعددی در علم  باستان­شناسی توأم بود. باستان­شناسی جدید که در ارتباط عمیق بین­رشته­ای ماهیت می­یابد، با بهره­گیری از شاخه­های علوم مختلف گرایش­هایی را به وجود آورد که از جملة آنها به «باستان­شناسی فضاها» می­توان اشاره کرد. این رویکرد علمی، بازیافت اطلاعات تمدن­های کهن از طریق مطالعۀ ساختارهای معماری و فضاهای استقراری و شبکه­های مؤثر درون­سایتی و برون­سایتی پیرامون آنهاست. از آنجایی ­که این علم با بهره­گیری از علوم متعدد در سطوح مختلف فضاهای معماری و بافت­های کهن ادوار مختلف را مطالعه می­کند، می­تواند به طور گسترده مورد استفادة متخصصان پیش از تاریخ تا قرون معاصر قرارگیرد. در نوشتار حاضر تلاش شده است تا ضمن تشریح پیشینه و مبانی نظری این رویکرد و تبیین سطوح و روش­های آن، به این پرسش پاسخ گفته شود که از باستان­شناسی فضاها چگونه می­توان در مطالعه و تحلیل فضاهای معماری، استقرارگاه­ها و بافت­ کهن شهرها استفاده کرد.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Spatial Archaeology; A Scientific Approach to the Study and Analysis of Architectural Works, Urban Spaces, and Ancient Contexts

نویسنده [English]

  • AbbasAli Ahmadi 2

2 Ph.D Candidate, Department of Archaeology, University of Tehran

چکیده [English]

In the past two decades several new approaches have emerged in archeology. New archeology which found its true nature in deep interdisciplinary relations created new approaches involving different sciences such as basic, natural, engineering, laboratory, geographical, social, human, etc. Spatial archaeology is one of these new approaches. It is kind of recycling information of ancient civilizations through studying architectural structures, settlement spaces, and effective systems of inside/ outside the sites. Since this science studies architectural spaces and ancient contexts of different historical periods using different disciplines at different levels, it can be extensively used by experts in prehistoric and contemporary archeology. The present paper describes previous studies and theoretical foundations of such approach and attempts to explain its levels/ methods and answer how spatial archaeology can be used in the study and analysis of architectural spaces, settlements and ancient urban systems.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Archaeological Sciences
  • Spatial Archaeology
  • Ancient Cities
  • Space Syntax Theory
  • Central Place Model

1. مقدمه

مطالعۀ فضاهای برجای­مانده از گذشته، سهم بسزایی در درک ساختار سیاسی، اداری، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع به­ وجود آورندۀ آنها ایفا می­کند (کریمیان، 1384: 112). هر فضا کالبدی است که به منظور دربر گرفتن فعالیتی معین و برای پاسخ­گویی به نیازهای استفاده­کنندگان پدید می­آید و شکل آن را عوامل مزبور محدود می­کنند و این شکل تحت تأثیر عوامل متعدد دیگری از جمله ویژگی­های محیط طبیعی، نوع مصالح، امکانات فنی، فرهنگ حاکم بر جامعه و خلاقیت طراحان قرارمی­گیرد (کریمیان، 1386: 557). نحوۀ هم­زیستی طبقات، اقشار و گروه­های مختلف جامعه در هر شهر، در فضای کالبدی محله­های مسکونی و روابط درونی بین عناصر هر یک و ارتباط هر کدام با سایر فضاهای شهری منعکس می­­شود (سلطان­زاده، 1365: 1-2). اگر چه معماران، شهرسازان، دست اندرکاران مرمت آثار و سایر پژوهشگران، هر کدام با روش­ها و دیدگاه­های خود فضاهای کهن و بافت قدیم شهرها را مطالعه و تحلیل می­کنند، امروزه «باستان­شناسی فضاها» با بهره­گیری از علوم دیگر، روش­های ویژه و تکنیک­های خاصی را به عرصۀ مطالعۀ فضاهای کهن و بافت قدیم شهرها وارد ساخته است؛ بدین­سبب، نوشتار حاضر ضمن بحث دربارة مبانی نظری، پیشینه و روش­های گوناگون مورد استفاده در باستان­شناسی فضاها، نمونۀ عملی کاربرد آن را در مطالعة فضاهای شهری دورة اسلامی بررسی کرده است. در این نوشتار که عمدتاً بر مطالعات کتابخانه­ای و نتایج مطالعات میدانی استوار است، همچنین تلاش شده است تا ضمن تبیین تکنیک­ها و روش­های آن در سطوح خرد و کلان، چگونگی بهره­گیری از این تخصص در مطالعة ویژگی­های فرهنگی سازندگان آثار معماری، فضاهای شهری و بافت­های کهن بیان شود. 

 

2. تاریخچه 

سابقۀ توجه به مفاهیم مربوط به فضاهای معماری و مطالعۀ بافت­های کهن به حدود صد سال پیش می­رسد که در طی آن مطالعاتی دربارة شهر­های یونان و روم انجام شد. این مطالعات در ادامۀ مسیر خود توجه پژوهشگران مختلف را برانگیخت و به تشکیل شاخه­ای از باستان­شناسی، با عنوان «باستان­شناسی فضا» (Spatial Archaeology) منجر شد؛ باستان­شناسی فضاها تلاشی است علمی در جهت بازیافت اطلاعات از ارتباطات فضایی بین سازه­­های معماری و بافت­های کهن و همچنین الگو­های رفتاری انسان در ارتباط با موارد یاد شده و شبکه­های درون­سایتی و برون­سایتی پیرامون آنها (کریمیان، 1384: 113-112 ). 

   این شاخة علمی در توسعۀ سریع خود توانسته است با بهره­گیری از علوم مختلف همچون جغرافیای محیطی، جغرافیای انسانی، جغرافیای اقتصادی و سیاسی ( 44:1996Nast,)­، جامعه­شناسی، انسان­شناسی(Allison 1999: 1-100; Singleton 2001: 98)، زمین­قوم­باستان­شناسی، معماری و داده­های آماری زمین (151 2004: Lioyd & Atkinson, Gross, et. al., 2004: 1395;) به موفقیت چشم­گیری دست یابد. گسترش این شاخه از مطالعات علمی بدان حد است که امروزه از یک طرف در میان همة مکاتب باستان­شناسی، از مکاتب روسی تا مکاتب استرالیایی مورد توجه است(Clark, 1977: 2)  و از طرف دیگر، مورد توجه قوم­باستان­شناسان واقع شده است 217) : (Whitelaw, 1999.

تحلیل سازمان فضایی محوطه­­های باستان­شناسی برای تفاسیر اقتصادی و اجتماعی اهمیت بسیار دارد(Gross, 2004: 1395) . در این رابطه، یکی از بهترین الگوها­ی نظری جغرافیای اقتصادی «مدل مکان­مرکزی» (Central  Place Model) است که والتر کریستالر مطرح کرد (118-125: Haggett,1965 ) و اگوست لوش آن را توسعه داد. این تئوری به موضوع گسترش سکونتگاه­ها و پراکندگی فضای آنها می­­پردازد. مدل مکان مرکزی، چارچوبی نسبتاً منطقی برای مطالعۀ شبکه تعاملات منطقه­ای بر اساس سلسله­مراتب کارکردی سکونتگاه و توزیع مکانی آن ارائه می­دهد و به سرعت در مطالعات باستان­شناسی، به­ویژه در حوضۀ بافت­های شهری استفاده می­شود (Hodder, 1974: 1-100).

با وجود نقش بی­بدیل تحلیل فضاها (معماری، شهری، شبکه­های ارتباطی، شبکه­های ناملموس شهری و... ) در فهم سازمان­های اجتماعی، ساختارهای ارتباطی، فعالیت­های اقتصادی (معیشتی) و در یک کلام زندگی مردمان گذشته، از زمان راه­یابی این تخصص به دایرۀ مطالعات میان­رشته­ای در باستان­شناسی ایران مدت چندانی نمی­گذرد. تاکنون تنها دربارة تعداد معدودی از بافت­های کهن ایران با تکیه بر نظریات و روش­های این رشته پژوهش و تحلیل فراگیر شده است. بدون شک مطالعات گروه باستان­شناسی دانشگاه تهران را بر روی شهرهای انتقال یافته از ساسانیان به دوران اسلامی، می­توان نخستین تلاش­های هدفمند علمی در این زمینه به حساب آورد. عمده­ترین این فعالیت­ها در شهرهای مکشوفه ویگل و هراسکان (کریمیان و جاوری، 1389)، شهرک­های اقماری اصفهان: مورچه خورت و قورتان (کریمیان و احمدی، 1390)، شهر دارابگرد (Karimian & Sayedain, 2010 , 2011) و (کریمیان و سیدین 1389 و 1390)، اردشیر خوره (کریمیان و منتظر ظهوری 1393)، شهر دینور (کریمیان و صبری، 1391)، ری (Karimian, 2013)، ایزدخواست (Karimian & Ahmadinya, 2012)، ایوان کرخه (کریمیان و باغبان، 1390)، شهرهای کلار و ناتل (کریمیان و سقایی، 1392) و شهر اردبیل   (حاجی­زاده، 1388) به انجام رسید است.

 

3. مبانی نظری

مفهوم فضا از دیرباز ذهن پژوهندگان و اندیشمندان باستان چون فیثاغورث، افلاطون و ارسطو (کبیر و حکمتی، 1378: 271) تا اندیشمندانی چون دکارت و اینشتین را به خود مشغول کرده است (حجت، 1377: 17)؛ زیرا این مفهوم در هر علم معنای خاص خود را دارد. با توجه به ارتباطات تنگاتنگی که بین باستان­شناسی فضایی با سایر علوم، به­ویژه علومی همچون شهرسازی، جغرافیا و معماری وجود دارد، شایسته است به مفهوم فضا در این علوم اشارۀ گذرایی شود.

در شهرسازی، مفهوم فضا در ابعاد وسیع خود تجلی­گاه رابطة تمام فعالیت­های انسانی یا یکدیگر است. این فعالیت­ها هر کدام به گونه­ای متفاوت از دیگری آثار خود را بر جای می­نهند و چشم­اندازهای گوناگونی را به وجود می­آورند (رضوانی، 1382: 46). در جغرافیا، فضا میدان تأثیربخش متقابل میان پدیده­هاست؛ جایی که رابطة بین مکان­ها را ممکن می­سازد و روابط بین عوامل و پدیده­ها در آن صورت می­پذیرد (همان­جا).  اهمیت فضا در این علم تا بدان حد است که به شکل­گیری مکتبی تحت عنوان «جغرافیای رفتار فضایی» منجر شده است که خود از روان­شناسی اثبات­­گرا و نظریه­های شناختی ادراک بسیار تأثیر گرفته است (شکوئی، 1384: 11).

در معماری، مفهوم فضا پیچیدگی­ها و چندگانگی­های خاص خود را دارد؛ گاه مقصود از آن، مکان و اجزا و آحاد بناست و گاه به مجموعه­ای از اجزای معماری گفته می­شود که ویژگی­های مشترکی دارند و در مواردی نیز منظور از آن کیفیت معماری و تأثیر آن و به عبارتی بیان معماری است (حجت، 1377: 18). فضا در مفهوم کیفیت و بیان معماری، نوعی ادراک است و تأثیر متقابل معماری و انسان را بر هم بیان می­کند؛ به عبارت دیگر، فضا کیفیتی است که انسان تحت­ تأثیر کالبد معماری درمی­یابد و پدیده­ای با جنبه­های عینی و ذهنی است (همان: 19). در این باره می­توان فضا را جلوه­گر ساختن قدرت احجام و روابط آنها با یکدیگر و تأثیر و تأثرشان بر یکدیگر و نتیجة ادراک متوالی مکان­ها دانست (کبیر و حکمتی، 1378: 279).  

مطالعات مرتبط با معماری و فضاهای شهری عمدتاً با نگرش­های گوناگونی همچون نگرش تاریخی، معمارانه، هنرشناسانه، باستان­شناسانه و تشبیهی به انجام می­رسد. در این نگرش­ها، اطلاعات آثار معماری و  فضاهای شهری عموماً به شیوه­های فرهنگ­نامه­ای، تفسیری، ترکیبی، گونه­شناسی و تک­نگاری بررسی، بیان و تحلیل می­شوند (گلیجانی مقدم، 1386: 21-121). بیشتر آثاری که در حوزۀ تاریخ معماری و شهرسازی ترجمه شده است و اکثر مطالعات مبتنی بر آنها، بدون توجه به جنبه­های زیربنایی فکری و اعتقادی پژوهشگر و گاه همراه با تناقض­ها و تعابیر نابه­جا تحت­تأثیر روش تحقیق در علوم تجربی به انجام رسیده است، حال آنکه معماری و شهرسازی عرصه­های میان­رشته­ای­اند که از بعد هنری و محتوایی در حوزۀ علوم انسانی و حکمت نظری و عملی و از بعد کالبدی در حوزۀ علوم تجربی قرارمی­گیرد (نقره­کار و دیگران، 1387: 354). 

در باستان­شناسی فضاها به جز موارد اجتناب­ناپذیر، توصیف جنبه­های معمارانه، زیبا­شناختی، گونه­شناسی و سیر تحول تاریخی بناها و مقایسة جنبه هنری آنها مدّنظر نیست؛ بلکه اطلاعات فضاها، اعم از محسوس و نامحسوس، به صورت یک کل از دید بالا و در ارتباط با یکدیگر و در مقایسه با سایر مکان­ها در راستای درک ماهیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی سازندگان­شان بازیافت و مطالعه می­شوند (شکل 1). 

 

شکل 1: بازیافت اطلاعات در باستان­شناسی فضاها

ماهیت جامعه، به­ویژه آنچه در رفتار آن جلوه می­یابد، اغلب در چگونگی طراحی و به­ کارگیری فضاهای معماری و شهری بازتاب می­یابد؛ به همین سبب است که فضاها می­توانند احساس هویت و آرامش روحی را در خود معنا ببخشند (کریمیان، 1389: 118-132). انسان همواره با محیط پیرامونش ارتباطی کارکردی و معنوی برقرارمی­کند. در میان آثار باستانی نمونه­هایی یافت می­شوند که با ترکیب نقشه­های ماهرانه و تزئینات، چنان کیفیت بدیعی از فضاهای موجود آفریده­اند که مفهوم و اهمیتی فراتر از کارکرد محض آن فضا به دست    می­دهند. بر اساس آن، چنانچه جامعه­شناسان کارکردگرا عنوان کرده‌اند، دو نوع کارکرد را می­توان برای اکثر پدیده‌های انسانی قائل شد: یکی کارکرد آشکار که در آن نتایج آشکار مورد نظر است و دیگر کارکرد پنهان که نتایج نامشخص و منظورنشده را دربرمی­گیرد (رابرتسون، 1372: 37). بر این اساس، می‌توان دریافت که  مطالعة فضاهای شهری و و بافت­های کهن، به نحوی با جامعه­شناسی شهری1 نیز ارتباط می­یابد و اتخاذ راهبردهای مشترک علمی را ضروری می­سازد.

از آنجایی ­که کارکردهای پنهان فضاهای معماری، فصل مشترک رفتارهای سازندگانشان به حساب می­آید، آن­گونه که کارل گوستاو یونگ2 معتقد است، می­تواند ریشه در ناخودآگاه جمعی سازندگان­شان داشته باشد و به شیوه‌های گوناگون بروز کند. بدین­ترتیب فهم آنها ورود به عرصة باستان­شناسی ادراکی را نیز اجتناب­ناپذیر می­سازد.

با وجود آنکه شهر­های کهن ایران اکثراً مدفون­اند یا به شکل فضاهای مخروبه باقی مانده­اند، نمونه­های اندکی نیز به اندازه­ای سالم و دست­نخورده برجا مانده­اند که با اطمینان می­توان ویژگی­های آنها را ثبت و تحلیل کرد (Karimian, 2010: 454). آن چنان که پژوهشگران اذعان داشته­اند از دیدگاه باستان­شناسی فضایی، فضاهای معماری سر­پا بر سکونتگاه­هایی که فضای بازی میان آنها وجود دارد، مزیت دارند و نتایج صحیح­تری را نشان می­دهند (Hillier and Hanson,1984:16)؛ بر همین اساس، روش معرفی شده در این پژوهش به طور اخص در بافت­های نسبتاً سالم، کاربری بیشتری می­یابد. 

یکی دیگر از مهم­ترین نظریات مورد استفاده در باستان­­شناسی فضاها، نظریة «هماهنگی قسمت­های مختلف فضاها»ست (Space Syntax Theory) که تمام فضاهای زیستی، معیشتی، عام­المنفعه و مذهبی را در کنار سایر فضاهای شهری مانند کوچه­ها، گذر­ها، خیابان­ها، میدان­ها و سامانه­های دفاعی تحلیل می­کند (کریمیان، 1384: 116). باستان­شناسان با استفاده از این نظریه تأثیر ساختار اجتماعی را در شکل و ترکیب فضاهای عمومی و خصوصی معماری تحلیل می­کنند (2002: 464 Dawson,). این نظریه را نخستین­بار هیلیر و هانسون در کتاب منطق اجتماعی فضا مطرح کردند (1984) و بعدها در سایر تألیفات آنان توسعۀ بیشتری داده شد. نظریة مذکور در سالیان اخیر در نتیجۀ سه عامل پیشرفت­های زیادی داشته است: یکی، تقاضای گسترده برای به کارگیری آن در الگو­های مسکونی و ساختمانی (Peponis et al. 1977; Hanson, 1998)؛ دیگری، پیشرفت نرم­افزار­های تخصصی در بررسی تفاوت شکل فضاها (Turner,2001) و در پایان، برگزاری سه همایش بین­المللی در این زمینه (2002: 464 Dawson,).تاکنون به این نظریه انتقاداتی نیز شده است؛ از جمله اینکه نتیجه­گیری­های آن به دور از زندگی واقعی گذشته است و پژوهشگر باید قبل از طرح پرسش، پاسخ آن را از پیش داشته باشد و دیگری، استراتژی­های مشابهی است که برای بررسی انواع ارتباطات در آن استفاده می­شود ( Leach ,1978: 400). با وجود این، نظریة مورد بحث همچنان از اعتبار فراوانی برخوردار است و ابزار مفیدی در باستان­شناسی محسوب می­شود ) Parker and Richards, 1999: 30).

 

4. سطوح پژوهش دربارة استقرارگاه­ها

باستان­شناسانی که با اتکا به روش­های باستان­شناسی فضاها، دربارة استقرارگاه­های گذشتگان پژوهش      می­کنند، این پژوهش­ها را در یکی از سه سطح ذیل به انجام می­رسانند:

 

4-1. سطح خرد (Micro Level): این نوع پژوهش در ساختارهای درون یک محوطه انجام می­شود. در این سطح عوامل فرهنگی و انفرادی فضاهای اجتماعی و خصوصی به طور عمده­­ای بر عوامل اقتصادی استوار  شده­اند و فضاهای معماری در بستر نظام اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و اعتقادی بررسی می­شوند؛ به عنوان مثال، این سطح انواع ساختمان­ها همچون اتاق­ها، خانه­ها، انبار­ها و معابد را دربر می­گیرد (Clark,1977: 11). مطالعات پوگه  (Pugh, 2003)از جمله نمونه­های انجام شده در این سطح است.

 

4-2. سطح شبه­خرد ((Semi Micro Level: در مقیاس یک محوطه انجام می­شود و مدل­های اجتماعی و معماری در آن مورد استفاده است. در این سطح فضای عمومی و عوامل  فرهنگی و اجتماعی از عوامل اقتصادی اهمیت بیشتری دارند، اما موقعیت اقتصادی بیشتر نمایان می­شود. در اینجا، محوطه عبارت است از مکان جغرافیایی که دربردارندۀ فعالیت­های انسانی در غالب مجموعه­ای از ساختارهاست. این ساختارها شامل استقرارگا­ه­های مسکونی، مراکز تشریفاتی، قبرستان­ها و مجموعه­های صنعتی است (Clarke, 1977:11). پژوهش­های راپر (1977 Raper,) و سامر (­1969 Sommer,) را می­توان به عنوان مطالعات انجام شده در این سطح محسوب داشت.

 

4-3. سطح کلان(Macro Level): این سطح از پژوهش در بین محوطه­­ها انجام می­شود. در این سطح، مدل­های اقتصادی و جغرافیایی بیشتر کاربرد دارند و با مطالعات باستان­شناسی محیطی و بافتی نیز هم­خوانی دارد و عوامل اجتماعی و فرهنگی اساس همۀ عوامل است (Clarke ,1977: 13-14)؛ از جمله نمونه­های انجام شده در این سطح می­توان به مطالعات کویت (2000 ,Kuijt) و پرمو (2004 ,Premo) اشاره کرد.

همان­گونه که شکل 2 نشان می­دهد، در مرحلۀ نخست الگوی فضایی، آثار فعالیت­های انسانی منتج از اقدامات فردی و اجتماعی مطالعه (Brook, 1982: 68) و در مرحلۀ بعد، رابطۀ میان آنها تحلیل می­شود. این روابط می­تواند از ارتباط بین سکونتگاه­های پراکنده در یک منطقه تا نحوۀ پراکندگی مصنوعات در یک محوطۀ استقراری متغیر باشد (Earel, 1987: 50).

 

باستان­­شناسی فضایی در تحلیل بافت 

 

بررسی الگوهای فضایی

فعالیت­های فردی

فعالیت­های اجتماعی

پراکندگی سکونتگاه­ها

پراکندگی مصنوعات

تحلیل روابط

سطح خرد

سطح شبه خرد

سطح کلان

شکل 2: سطوح مطالعات باستان­شناسی فضایی

 

 بر اساس تعاریف سطوح مختلف باستان­شناسی فضایی، مطالعۀ فضاها و بافت­های شهرهای کهن در دستة پژوهش­های شبه­خرد باستان­شناسی فضایی قرارمی­گیرد. در فرآیند این پژوهش، داده­های بناها و آثار غیر منقول در کنار داده­های منقول فرهنگی بررسی و تحلیل می­شوند. در ادامه به اجمال یکی از رایج­ترین    روش­هاییآورده شده است که عموم باستان­شناسان در مطالعۀ الگوی حاکم بر فضاهایشهریبهکارمی­گیرند.

 

5. روش­ها و مراحل

آن­ چنان­که آوردیم، پژوهش دربارة فضاها و بافت­ کهن شهرها در دستۀ شبه­خرد باستان­شناسی فضایی جای می­گیرد؛ بدین­سبب در ادامه، کلیاتی از روش­های مطالعه، گرد­آوری و تحلیل داده­ها در شهرهای باستانی آورده می­شود؛ به عنوان نمونه، شهری در نظر گرفته می­شود که ساختار اصلی آن نسبتاً سالم و درون دیوار محصور است و آثار حومه­ای آن تقریباً از بین رفته­اند.

از آنجایی­که شهرها در بستر جغرافیا متولد می­شوند و رشد و تکوین می­یابند، ابتدا شرایط محیطی و اقلیمی حاکم بر شکل­یابی، توسعه و اضمحلال آنها مطالعه می­شود. به­علاوه، نظر به اینکه هر اثر معماری و فضای شهری در بستر زمان شکل می­یابد و مراحل توسعه و تکوین خود را طی می­کند، مطالعات تاریخی و نظری محوطه­ها اولویت دیگری است که باستان­شناس ناگزیر به اجرای آن است.

 

5-1. مرحلۀ اول: مطالعات محیطی

مطالعۀ شرایط محیطی و اقلیمی، یکی از اقدامات اصلی در شناخت و تدوین اصول و مبانی معماری و شهرسازی است (نقی­زاده، 1385: 149). امروزه مطالعات محیطی در بررسی­های باستان­شناسی شاخه­ای از باستان­شناسی را با عنوان «باستان­شناسی محیطی» ((Enviromental Archaeology تشکیل داده است که طی آن کنش­های متقابل انسان و محیط بررسی می­شود. این شاخه با اتکا بر نظریۀ «سیستم­ها و       باستان­شناسی زیست­بوم­شناختی» به طور چشم­گیری رشد کرده است (رنفریو و  پل بان، 1390: 141). هدف نهایی باستان­شناسی محیطی شناخت ارتباط بین فرهنگ و محیط و نیز تعریف و توصیف ویژگی­ها و    پویش­های زیست- فیزیکی (فاگان، 1382: 584-585) در ارتباط با نظام­های اجتماعی و اقتصادی است (Butzer,1980: 419 (. اگرچه مطالعات محیطی، بیشتر در سطوح کلان باستان­شناسی فضایی استفاده     می­شود، در سطوح خرد و شبه­خرد نیز کاربردهای خاص خود را دارد. در این سطوح ویژگی­های محیطی، اعم از محیط طبیعی (همچون شرایط اقلیمی، جغرافیایی و زمین­شناختی) و محیط مصنوع (همچون شبکه­راه­ها، فضاهای معماری و زمین­های مزروعی) در ارتباط با فرآیند شکل­گیری، تداوم و تغییر بافت شهری مورد نظر به منظور شناخت ارتباط بین محیط و نظام­های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی سنجیده و تحلیل می­شود.

 

5-2. مرحلۀ دوم: مطالعات تاریخی- نظری

اگرچه در باستان­شناسی فضایی مطالعۀ کیفیت، کمیت و توزیع مکانی فضاها، به عنوان مادۀ خام شناخت نظام­های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی گذشته مورد نظر است، توجه به رویدادهای تاریخی اثر­گذار بر فرم­یابی، توسعه یا اضمحلال فضاها نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. روشن است که شناخت صحیح از اصول حاکم بر اندیشۀ سازندگان آثار معماری و فضاهای شهری نقش بسزایی در درک فرهنگ جوامعی بر عهده خواهد داشت که از آنها استفاده می­کرده­اند. این مطالعات در کنار بررسی­های میدانی فضاها، به عنوان مکمل و در پاره­ای از موارد، به عنوان شاخص کنترل متغیرها عمل می­کند و در پاسخ به پرسش­ها و ارزیابی فرضیات و حصول نتیجه کمک­ شایانی خواهد کرد.

هرچند مطالعات مرتبط با شهرها و فضاهای کهن دورۀ اسلامی عموماً به بررسی­های کالبدی، فیزیکی، کمی و تاریخی آن­ها معطوف است (نقی­زاده، 1385: 47؛ نقره­کار و دیگران، 1387)، باید معترف بود که شناخت مبانی نظری و به­ویژه مبانی حکمی و منبعث از جهان­بینی بسیار اهمیت دارد (Insoll, 2001). بدین منظور، ابتدا می­بایست اصول و مضامین مرتبط با انسان و محیط (اعم از طبیعی و مصنوع) بررسی شود و سپس دربارة نقشی کنکاش شود که محیط مصنوع در تنظیم ارتباط انسان­ها با یکدیگر و در هدایت آنها به سمت آرمان و غایت زندگیشان (ارزش­های معنوی) ایفا می­کند (نقی­زاده، 1385: 151)؛ چرا که معماری و فضاهای شهری از مرز نیازهای زیستی فراتر رفته و به تلاشی برای تجسم اندیشه و جهان­بینی تبدیل شده­اند (نقره­کار و دیگران، 1387: 358)؛ به عبارت دیگر، تلاش ابناء بشر برای تبدیل ماده به شکل، حجم و فضایی معین (صورت) بر پایۀ تفسیر و پنداشتی که از طبیعت و ماوراء­الطبیت دارد، معنایی خاص می­یابد که فهم و تحلیل رابطة این صورت و معنا، بدون تکیه بر باستان­شناسی ادراکی بسیار دشوار خواهد بود.

 

5-3. مرحلۀ سوم: جمع­آوری داده­ها

در مرحلۀ آغازین، از وضعیت کلی فضاهای شهری و آثار معماری درون­شهری که در بیشتر بافت­های کهن اسلامی، به­ویژه در مناطق مرکزی ایران با دیوارهای دفاعی محصور شده­اند، نقشه­های گوناگونی تهیه می­شود؛ نقشه­هایی از تأسیسات دفاعی، شبکه­های ارتباطی، سامانه­های آب­رسانی و دفع فاضلاب، مجموعه­هایی نظیر بازارها که در شکل­یابی فضاهای شهری نقش محوری ایفا می­کنند و...، نه­تنها در فهم سازمان فضایی شهر، بلکه در تعیین استراتژی پژوهش مفید واقع می­شوند. متعاقب آن، در نقشه­هایی جداگانه، توزیع مکانی فضاهای محسوس شهری همچون فضاهای مذهبی، عام­المنفعه، تشریفاتی، تجاری، مسکونی، مرتبط با کشاورزی و... معلوم می­شود. تهیۀ نقشه­های یاد شده برای دست­یابی و اجرای نظریة «هماهنگی قسمت­های مختلف فضاها» (Space Syntax Theory) صورت می­پذیرد که مبنای اصلی روش­شناسی چنین مطالعاتی است. هدف از این نظریه تعیین هویت همبستگی­هایی است که تحت لوای نظم فضایی حاصل می­شود. با توجه به شباهتی که هماهنگی فضاها با هماهنگی زبانی ( Linguistic Syntax) دارد، می­توان در چنین قیاسی هماهنگی­ها را همچون قوانین ترکیبی دانست که بر نظم لغات احاطه دارند؛ چنانچه معنا دادن یک جمله به لغاتی وابسته است که در آن استفاده می­شود (Grahame, 2000: 25). در این قالب کاری نیز شکل فضایی محل سکونت یا سکونتگاه­ها بر اساس نقشه­هایی مطالعه می­شود که بیانگر ارتباط ایدئولوژیکی، اجتماعی و اقتصادی ساکنان آن هستند (Hanson, 1998: 13). 

از آنجایی­که فضاهای شهری به واسطۀ دیوارها و شبکه­های ارتباطی درون­شهری (خیابان­های اصلی، فرعی، کوچه­ها و میدان­ها) از هم منفک می­شوند، شماره­گذاری بافت مورد مطالعه با استفاده از این عناصر، گرد­آوری علمی اطلاعات فضاها را آسان می­کند. یاد­آوری می­کند که به طور سنتی، دیوارهای درون­شهری تفکیک­کنندۀ مناطق و خیابان­های اصلی، تفکیک­کنندة محلات از یکدیگرند. خیابان­های فرعی و کوچه­ها نیز به ترتیب، مجموعه­های درون محله­ای و بلوک­ها را از هم منفک می­سازند؛ بدین­ترتیب، هر بلوک از تعدادی ساختمان شکل می­یابد و هر ساختمان یک «واحد» به شمار می­آید (شکل 3). این تقسیم­بندی علاوه بر دقت در گرد­آوری اطلاعات هر بنا، سنجش تمایزات (اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، مذهبی و ...) سازندگان و مالکان بناها و ساکنان محله­ها و مناطق مختلف شهری را امکان­پذیر می­سازد.

آن ­چنان ­که گفته شده است، یکی از وظایف اصلی نظریة هماهنگی قسمت­های مختلف فضاها، ایجاد متغیرهایی است که بر اساس آن، معنای فضاها در زمینه­های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مشخص می­شود (Dawson, 2002: 471). در نیل بدین مقصود، با توجه به تعاریف گوناگون و نسبی متغیرها در علوم و تحقیقات مختلف و معانی گاه متفاوت آنها در تحقیقات تاریخ معماری و باستان­شناسی که بر اساس مواردی همچون کیفیت محوطه، شمول، دیدگاه پژوهشگر، اهداف مطالعه، نوع ارتباطات فضایی و... تعیین می­شود،  واژه­ها و متغیرهایی بر اساس روش مطالعاتی و کیفیت محوطه­های مورد مطالعه تعریف و شماره­گذاری     می­شود. واژه­نامة تهیه شده راهنمایی برای پژوهش است و متغیرهای تعریف شده نیز در زمرۀ متغیرهای مستقل قرارمی­گیرند3.

اگرچه در گرد­آوری اطلاعات فضایی محوطة­ مورد مطالعه (بافت تاریخی)، استفاده از متغیرهای فراوانی امکان­پذیر است، پژوهشگر باید متغیرهایی را انتخاب کند که از یک سو، متناسب با اهداف و فرضیات پژوهش او باشد و از سوی دیگر، با درصد خطای اندک بیشترین اطلاعات مرتبط با ویژگی­های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بافت مورد نظر را فرا روی او قراردهد؛ برای مثال، در بررسی چگونگی فضا و جامعه و ویژگی­های اجتماعی در بافتی تاریخی، با توجه به اهداف و فرضیات مورد نظر، متغیرهایی نظیر کاربری بنا، جهت اصلی بنا، تعداد ورودی­های بنا، جهت ورودی اصلی بنا، مصالح اصلی معماری، مساحت واحد، ارتفاع بنا، تعداد طبقات، تعداد اتاق­ها، تعداد حیاط، وسعت حیاط­ها، تعداد انبار، تعداد اصطبل، وجود آشپزخانه، تعداد چاه، شواهد تخصص­پذیری فن، شواهد ذخیرۀ آذوقه، نوع تزئینات بنا و... انتخاب می­شود.4 بدیهی است با توجه به ناممکن بودن سنجش فضاهای نامحسوس بر اساس روش فوق­الذکر، ویژگی­های عمومی و کالبدی فضاهای یاد شده به طور مستقل و در ارتباط با یکدیگر و کلیۀ فضاهای محسوس، با توجه به نقشه­های متعدد تهیه شده از آنها بررسی می­شود.

 

فضاهای درون­شهری

مناطق شهری

 

 

 

 

 

محله

 

محله

 

 

محله

C

 

محله

 

بلوک

بلوک

بلوک

بلوک

شکل 3 : مدل تفکیک فضاهای درون­شهری در مطالعات باستان­شناسی فضایی

نظر به اینکه بخش عمده­ای از اطلاعات شهرهای کهن از مناطق حومه­ای آن قابل دریافت است، تعیین استراتژی بررسی سطحی و گردآوری اطلاعات از این مناطق در اولویت بعدی قرارمی­گیرد؛ بدین منظور، کل حومۀ شهر به چندین منطقه و بخش­ها و بلوک­هایی تفکیک (شکل 4) و پس از شماره­گذاری، به شیوۀ نظام­مند با استفاده از نمونه­برداری موضعی و هدفمند پیمایشی مطالعه و مستند­سازی می­شود و اطلاعات آنها در فرم فضاهای برون­شهری ثبت می­گردد. بدین­ترتیب، تمامی فضاها اعم از پر و خالی و محسوس و نامحسوس، به همراه یافته­های سطحی در کنار یکدیگر و از دید بالا بررسی می­شوند. این اطلاعات می­تواند در تعیین نقشه­هایی موضع­نگارانه از توزیع مکانی واحدهای صنعتی (کارگاه­های ذوب فلز، سفال­گری، کاشی­کاری، آجر­پزی و...)، فضاهای محسوس حومه­ای (مذهبی، عام­المنفعه، تشریفاتی، تجاری، نظامی، مرتبط با کشاورزی، مسکونی و...)، شبکه­های ارتباطی برون­شهری، سامانه­های آب­رسانی، قبرستان­های ساکنان شهر و... بسیار قابل استفاده باشند.

 

فضاهای برون­شهری (حومه­ای)

مناطق (A, B, C, D, …)

 

 

 

 

 

 

بخش

 

بخش

 

بخش

 

بخش

 

بلوک

 

بلوک

 

بلوک

بلوک

 

2

3

1

3

2

11

3

1

2

1

3

2

شکل 4: مدل تفکیک فضاهای برون­شهری در مطالعات باستان­شناسی فضایی

 

5-4. مرحلۀ چهارم: تحلیل داده­ها

در این مرحله ابتدا اطلاعات ثبت شده از مناطق درون­شهری و برون­شهری با استفاده از روش­های       آماری-رایانه­ای5 به جدول­ها و نمودارهای کمی تبدیل و کمیت آنها در محلات و مناطق درون­شهری و برون­شهری مقایسه و تحلیل می­شود. تحلیل اطلاعات اشیاء مکشوفه از بناها و شواهدی که تخصص­پذیری فن را در بافت نشان می­دهد، در کنار اطلاعات مرتبط با فضاهای معماری و فضاهای شهری به روشنی می­توانند تفاوت­های اجتماعی، معیشتی و اقتصادی ساکنان محله­های هر بافت تاریخی را روشن سازند. متغیرهایی نظیر «کاربری بناها» می­توانند به همراه نقشه­های تهیه شده از توزیع مکانی بناها در تشخیص تفاوت­های فرهنگی و مذهبی ساکنان محله­ها استفاده شوند. در نهایت، تمامی اطلاعات به دست آمده از تحلیل­های کمی و کیفی به همراه اطلاعات به دست آمده از متون تاریخی و مطالعات محیطی، در قلمرو زمانی پژوهش تفسیر می­شوند و از آنها نتیجه­گیری می­شود.

 

6. نتیجه­

با آنچه آوردیم، روشن شد که باستان­شناسی فضاها، به عنوان یکی از زیرشاخه­های باستان­شناسی نوین، با بهره­گیری از نظریه­ها و تکنیک­های علوم مختلف، افق­ تازه­ای فراروی پژوهشگران قرار داده و روش­های ویژه­ای را به عرصۀ مطالعة فضاهای کهن و بافت قدیم شهرها وارد ساخته است. همچنین با تشریح پیشینه و مبانی نظری این رویکرد باستان­شناسانه و تبیین سطوح آن، روشن شد که دو نظریة­ «همبستگی فضاها» و    «مکان­مرکزی» به ترتیب از جایگاه قابل اتکایی در سطوح کلان و شبه­خرد برخوردارند. از آنجایی­که مطالعۀ فضاهای معماری و بافت­های کهن شهرها بخش عمده­ای از فعالیت­های متخصصان این رشته را به خود اختصاص می­دهد، در این نوشتار تلاش شد تا به این پرسش پاسخ گفته شود که چگونه می­توان از این      ره­آورد، فضاهای مذکور را مطالعه و تحلیل کرد. در نتیجة مباحث مذکور روشن شد که دربارة فضاها، اعم از محسوس و نامحسوس، فراخور میزان سلامتشان، به عنوان یک کل، در ارتباط با یکدیگر و در مقایسه با سایر فضاها پژوهش می­شود. در این مسیر، داده­های میدانی در کنار شرایط محیطی و تحولات تاریخی حاکم بر شکل­یابی، توسعه و اضمحلال شهرهای کهن تحلیل و نتایج چنین پژوهش­هایی در تعیین کارکردها، سازمان اجتماعی، ساختارهای اقتصادی و ویژگی­های فرهنگی ساکنان و سازندگان فضاهای موضوع پژوهش استفاده می­شوند.

 

پی­نوشت

1. جامعه‌شناسی شهری در اصطلاح کلی به معنی مطالعۀ جامعه‌شناختی شهرها، زندگی شهری یا شهر­گرایی است؛ مطالعۀ ویژه‌ای است از تأثیر انسان بر محیط طبیعی و ایجاد محیط‌های مصنوعی که عمده‌ترین آنها شهرها هستند و دربارۀ برخورد و تماس زندگی شهری در اعمال اجتماعی، روابط اجتماعی، نهادهای اجتماعی و هر نوع ساخت اجتماعی بحث می‌کند که بر پایۀ اشکال شهری زندگی متکی باشد (نقدی، 1382: 4).  

2. روان­شناس سویسی، کارل گوستاو یونگ  (: 1875- 1961 Carl Gustav Jung) را می توان یکی از نخستین کسانی دانست که با تحلیل اطلاعات خود دربارة ادیان، آئین­ها و آداب و رسوم، سنت­ها و افسانه­های ملل مختلف، «ناخودآگاه جمعی» را به عنوان فصل مشترک رفتارهای انسان­ها بیان کرد. بارزترین مشخصة مشرب یونگ آن است که وی علاوه بر ضمیر ناخودآگاه شخصی، به وجود ضمیر ناخودآگاه جمعی نیز معتقد است و آن را انباشتگاه اکتسابات فرهنگی آنها می­داند.

3. در مواردی ممکن است ارتباطات چند جانبه­ای در میان برخی از متغیرها دیده شود؛ به عنوان نمونه، متغیر «وسعت واحد» با متغیرهایی همچون «وسعت حیاط»، «تعداد حیاط» و «تعداد اتاق» ارتباط مستقیمی داشته است. برای جلوگیری از وقوع خطا در تحلیل متغیرها، کلیت فضاهای معماری و شهری در کنار مطالب منابع تاریخی به عنوان کنترل متغیرها، بررسی می­شود.

4. کلیة متغیرها در قالب «فرم بررسی محوطه­های درون شهری» در ارتباط با تک­تک واحدها سنجیده و اطلاعات مربوط به هر بنا به دقت در فرم­های مربوط ثبت می­شود.

5. ­ Statistical Pacage of Social Siences (SPSS)­یکی از بهترین نرم­افزارهای مورد استفاده در علوم اجتماعی است که در این زمینه نیز به نحو مؤثری قابلیت استفاده دارد.

رابرتسون، یان (1372)، درآمدی بر جامعه با تأکید بر نظریه­های کارکردگرایی، ترجمۀ حسن بهروان، مشهد، آستان قدس رضوی.
 سلطان­زاده، حسین (1365)، مقدمه­ای بر تاریخ شهر و شهرنشینی در ایران، تهران، نشر آبی.
حاجی­زاده، کریم (1388)، «فضا و جامعه اردبیل در دوران اسلامی از حاکمیت سلجوقیان تا پایان قاجار»، پایان­نامة دکترای تخصصی، گروه باستان­شناسی دانشگاه تهران.
حجت، مهدی (1377)، «فضا»، رواق، شمارۀ 1، 17-27.
رنفریو، کالین و پل بان (1390)، مفاهیم بنیادی در باستان­شناسی، ترجمة اکبر پورفرج و سمیه عدیلی، تهران، سمیرا.
رضوانی، علی­اصغر (1382)، رابطه شهر و روستا، تهران، ماکان.
کبیر، اختر و شیوا حکمتی (1378)، «ادراک فضا»، دومین کنگرۀ تاریخ معماری و شهرسازی ارگ بم کرمان، به کوشش باقر آیت­الله­زاده شیرازی، 271-284.
شکوئی، حسین (1384)، اندیشه­های نو در فلسفه جغرافیا، جلد دوم، چاپ دوم، تهران، مؤسسۀ جغرافیایی و کارتوگرافی گیتا­شناسی.
فاگان، برایان (1382)، سرآغاز درآمدی بر باستان­شناسی (اصول، مبانی و روش­ها)، ترجمة غلامعلی شاملو، جلد دوم، تهران، سمت.
کریمیان، حسن و مجید منتظر ظهوری (1393)، «اردشیر خوره از شکل­یابی تا زوال با استناد به متون تاریخی»،     پژوهش­های ایرانشناسی، تهران، دانشگاه تهران، دورۀ 4، شمارۀ 2، صص 65-85.
                             و سارا سقایی (1392)، «مکان­یابی، تعیین فرم و سازمان فضایی شهر کلار در سده­های نخستین اسلامی بر اساس شواهد باستان­شناختی»، مطالعات باستان­شناختی، تهران، دانشگاه تهران، دورۀ 5، شمارۀ 1، 69-87.
                             و حسین صبری (1391)، «دینور از شکل­یابی تا اضمحلال: تأملی دیگر در عوامل موثر بر اضمحلال شهر­ها»،  پژوهش­های ایران­شناسی، سال 2، شمارۀ 1: 105-124.
                            و غلامعلی باغبان کوچک (1390)، «ایوان کرخه: سازمان فضایی فرم و عملکرد با استناد به داده­های   باستان­شناسانه»، مطالعات باستان­شناسی، شمارۀ 2، 149-172.
                            وساسانسیدین(1390)، «دارابگرددرانتقالازساسانیانبهدوراناسلامیبراساسمستنداتباستان­شناختی»، باغ نظر، تهران، مؤسسۀ پژوهشی باغ نظر، شمارۀ 13، 73-88.
                            (1389)، «بازیابی شهرهای باستانی با استناد به متون تاریخی، نمونۀ موردی: دارابگرد»، باغ نظر، تهران، مؤسسۀ پژوهشی باغ نظر، شمارۀ 11، 69-82.
                            و محسن جاوری (1389)، «گاهنگاری و تعیین عملکرد محوطه­های فرهنگی ویگل و هراسکان با اتکاء به داده­های باستانشناسانه»، مطالعات باستان­شناسی، شمارۀ 2، 62-85.
                           و عباسعلی احمدی (1390)، «شهرک­های اقماری و نقش آنها در توسعه کلان شهرهای باستان، مطالعۀ موردی: مورچه خورت و قورتان شهرک­های اقماری اصفهان عصر صفوی»، مجموعه مقالات منتخب اولین همایش ملی معماری و شهرسازی اسلامی، تبریز،  دانشگاه هنر اسلامی تبریز.
                           (1386)، «هویت کالبدی و بصری شهرهای ساسانیان»، سومین کنگره تاریخ معماری و شهرسازی، تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور، جلد 5، 539 -556. 
                            (1384)، «ضرورت بهره­گیری از تئوری­های جدید در تحلیل ساختار فضایی بافت­های کهن»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، تهران، دانشگاه تهران، دورۀ 56، شمارۀ 172، 111-121.
گلیجانی مقدم، نسرین (1386)، تاریخ­شناسی معماری ایران، تهران، دانشگاه تهران.
نقدی، اسد­الله (1382)، درآمدی بر جامعه­شناسی شهری انسان و شهر، همدان، فن­آوران.
نقره­کار، عبد­الحمید و دیگران (1387)، درآمدی بر هویّت اسلامی در معماری و شهرسازی، تهران، دفتر معماری و طرّاحی شهری وزارت مسکن و شهر­سازی.
نقی­زاده، محمدنقی (1385)، معماری و شهرسازی اسلامی مبانی نظری، اصفهان، راهیان.
Allisson, Penelope M., 1999. Introduction, The archaeology of household activities: dwelling in the past, Penelope M. Allisson, (ed.), London,  Routledge, pp. 1-19.  
Brooks R. L., 1982. Events in the archaeological context and archaeological explantion, Current Anthropology, 23: 67-75.
Butzer, K.W., 1980. Context in archaeology: an alternative prespective, Field Archaeology, 7: 417-422.
Clarke, D., 1977. Spatial information in archaeology, in: Clarke, D., (ed.), Spatial archaeology, New York, Academic Press, pp. 1- 28.
Dawson, Peter, C., 2002. Space syntax analysis of centeral inuit snow houses, Anthropological Archaeology, 21: 464-480.
Earle, T.K and Preucel, R.W., 1987. Processual archaeology and the radical critique, Current Anthropology, 28: 501-538.
Grahame, M., 2000. Reeding space: social in teraction and identity in the houses of Roman Pompeii, London, BAR International Series 88.
Gross, R. S., Marshall, F., 2004. Reconstruction of spatial organization in abandoned Maasai settlements: implications for site sturcture in the pastoral Neolithic of east Africa, Archaeological Science, 31: 1395- 1411.
Haggett, p., 1965. Locational analysis in human geoqraphy, London, Arnold.
Hanson, I., 1988. Decoding houses and homes, Cambrigde, Cambridge university press
Hillier, B. and Hanson, J.1984. Social logic of space, Cambridge, Cambridge University Press.
Hodder, I., 1974. Some applieations of spatial archaeoloqy, Ph.D. Thesis, University of Cambridge.
Insoll, T., 2001. Archaeology and world religion, London, Routledge.
Karimian H, 2010. Cities and social order in Sasanian Iran – the archaeological potential, Antiquity, 324: 453-466.
ــــــــــــــــــــ,  & S. Sayedain, 2011. The Iranian cities after collapse of Sasanian Kingdom, case study: Darabgrd, The International Journal of Humanities 18 (2): 51-62.
ــــــــــــــــــــ,   & Ehsan Ahmadinya, 2012. Izadkhast: security and continuity, 4 the International Congress of the Society of South Asian Archaeology, University of o Sistan & Baluchestan (Abstract).
ــــــــــــــــــــ, 2013. Form and functionality of ancient city of Rey in its transition from Sasanian to Early-Islamic era, Proceedings of The First International Conference of Islamic Archaeology in the East, Qairo, Pp. 8-11.
Kuijt, Ian, 2000. People and space in agricultural villages: exploring daily Lives, commumity size and architecture in the late per- pottery neolithic, Anthropological Archaeology, 19, pp. 75-102.
Leach, E., 1987. Does space syntax really constitue the social? by social organization and settlement  (part2) ,in: Green, D., Haselgrove, C., and Sprig, M. (eds.), Oxford, BAR , pp. 343- 385.
Lioyd, C.D., Atkinson, P. M., 2004. Archaeoloy and geostatistics, Archaeological science, 31: 151- 165
Nast, Heidi, j., 1996. Islam, gender and slavery in west of the Kano Palace, Northen Nigeria, Annals of the Association of Amarican Geographers, pp. 44- 77
Parker Pearson M. and Richards, C., 1999. Ordering the world: perceptions of architecture, space and time, in: M.Parker- Pearson and C. Richards (eds.), architecture and order:approaches to soeial space, London, Rotledge, pp. 1- 37.
Peponis, J., Ross, C., Rashid, M., 1977. The structre of urban space, movement and co-presence: the case for Atlanta, Geoforum, 28: 314- 358.
Pugh, Timothy, W., 2003. A cluster and spatial analysis of ceremonial architecture at late postclassic Mayapan, Arehaeological Science, 30: 941- 953.
Raper, R. A., 1977. The analysis of the urban structure of Pompeil, a soaological examination of land use semi-microi, in: David Clarke (ed.), spatial archaeology, NewYork, Academic Press, pp. 189-219.
Singleton, A. T. 2001. Slavary and spatial dialectics on Cuban coffe plantations, World Archaeology, 33: 98-119.
Sommer, R., 1969. Personal space, Newjersey, Englewood Cliffs.
Turner, A., 2001. Depthmap: program to perform visibility graph analysis, proceedingsof the 3rd international symposium on space syntax, Georgia Institute of Technology, GA, pp. 189-195.
Whitelaw, T. M., 1999. Order without architecture functional, social and symbolic dimension in Hunter Gatherer settlement organization, in: M. Parker Pearson and C. Richards (eds.), architecture and order: approchest to social space, London, Routledge, pp. 217-243.