نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه باستانشناسی، دانشگاه آزاد اسلامی- واحد ایلام
2 کارشناس ارشد تاریخ ایران، مدرس گروه معارف دانشگاه ایلام
چکیده
هدف این مقاله مطالعه، بررسی و معرفی سفال دورۀ شیماشکی در درۀ سیمره است. بررسیهای باستانشناسی حاکی از اینست که در دوران مفرغ، سنّت سفال منقوش گودین III در درۀ سیمره رواج داشته و تنها یکبار، در روند توسعۀ این نوع سنّت سفالگری خلل ایجاد شده و آن، همزمان با مرحلۀ گودین III4 است که در این زمان با نفوذ سفال دوره شیماشکی دشت شوشان در درۀ سیمره مواجهایم و سفالهای شاخص آن در بررسیهای قلعهزینل و غارَتمالگه گردآوری شده است. به احتمال بسیار گسترش سفال دورۀ شیماشکی تا درۀ سیمره، تحتتأثیر لشگرکشیهای سلسلۀ اور III رخ داده است. بعد از این مرحله، دوباره شاهد تداوم رواج سنّت سفال منقوش گودین III در درۀ سیمره هستیم. روند توسعۀ سفال منقوش گودین III در درۀ سیمره، موجب تقویت نظر دانشمندانی میشود که معتقدند سرزمین شیماشکی در ارتفاعات شمال دشت شوشان قرار دارد، هرچند که نمیتوان این موضوع را تنها با استفاده از دادههای غیر مکتوب اثبات نمود.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Shimashki Potteries of the Saymarreh Valley Based on the Ghale Zinal and Gharatmalghah Findings
نویسندگان [English]
- Khoda Karam Mazaheri 1
- Bahram Karimi 2
1 Assistant Professor, Department of Archaeology, Islamic Azad University, Illam
2 Lecturer, Department of theology, Islamic Azad University, Illam
چکیده [English]
The goal of this article is to study the Shimashki potteries in the Saymarreh valley. Archaeological surveys conducted in the Saymarreh valley shows that the painted pottery tradition of Godin III has become prevalent in the valley during the Bronze Age and only once, development of this pottery tradition had cracked. This event took place in the phase of Godin III4, which we relate it to the influence of pottery traditions penetrating from Susiana plain to the Saymarreh valley. Contemporary with phase of Godin III4, there have been no potteries of such tradition, but the ceramics by the Shimashki styles appeared in Saymarreh valley. Diagnostic ceramics of Shimashki phase has been gathered in the archaeological surveys of Saymarreh valley at Ghale Zinal and Gharatmalghah. It seems that development of Shimashki period pottery as far as the Saymarreh valley, took place because of Ur III conflicts with polities at northern regions of Susiana plain. Saymarreh valley again joined to the distribution area of painted pottery tradition of Godin III and after the Shimashki period, diagnostic ceramics of Godin III2 phase have been wide-spread in the Saymarreh valley. Development process of painted pottery tradition of Godin III at Saymarreh valley support the view that Shimashki may was located in the highlands, somewhere in the northern parts of Susiana plain, although we cannot prove this in the absence of non textual data.
کلیدواژهها [English]
- Saymarreh Valley
- Shimashki
- Ur III
- Godin III
- Ghale Zinal and Gharatmalghah Sites
مقدمه
سنّت سفال منقوش یکرنگ گودین III، مهمترین سنّت سفالگری زاگرس مرکزی در دوران مفرغ است که بیش از یک هزاره به طول انجامیده است. از نکات قابلتوجه اینکه مواد فرهنگی مربوطه، به سرعت در سراسر این حوزه گسترش یافته است ( Henrickson1986, 1987 a & b ). این دوره در تپۀ گودین کنگاور به هفت مرحلۀ کوچکتر تقسیم شده که عبارت است از: III1،III2 ، P-III2، III3، III4،III5 و III6 (Ibid 1991: 291). در این میان، مرحله P-III2 (پس از III2) تنها با توجه به سفال متمایز آن، به شکل یک مرحلۀ مستقل معرفی شده، این در حالیست که مراحل دیگر گودین III با توجه به بقایای معماری، شناسایی و معرفی شده و هر کدام از این مراحل، بر خلاف مرحلۀ P-III2، از یک یا چند لایۀ معماری (جدول 1) تشکیل شده است (Ibid 1987a: 214). از میان مراحل هفتگانۀ گودین III، دو مرحلۀ III1 و III3 فقط در گودین شناخته شده و در محلهای دیگر دارای مواد فرهنگی مرتبط با این زمان، قابلشناسایی نیست، که علت آن حجم کم مواد فرهنگی مکشوفه از این دو مرحله در گودین است که موجب شده تا این دو مرحله (برخلاف سایر مراحل گودین III) به طور کامل شناخته نشود ( Ibid: 211 & 214). سایر مراحل گودین III (III2، P- III2، III4، III5 و III6)، مراحل اصلی بوده و هم در تپۀ گودین و هم در سایر مناطق مختلف زاگرس مرکزی به خوبی شناسایی و مطالعه شده (Ibid 1986) و شکل توزیع سفال گودین III را در 6 ناحیه جغرافیایی توضیح داده است (Ibid 1987a: 206).
درۀ سیمره، در جنوب شرق استان ایلام یکی از مناطق مهمی است که در سالهای اخیر، بررسیهای باستانشناسی نسبتاًً دقیق و جامعی در محدودۀ آن انجام گرفته است (مظاهری، 1385 و 1388 و شهبازی، 1385). دربررسیهایدرۀسیمره،مشخص شدکه برخلاف سایر مراحل گودینIII، مواد فرهنگی مرحلۀIII4 در این دره دیده نمیشود و به جای آن، شاهد توسعۀ سنّت سفال رایج در دشتهای شوشان و میانرودان تا درۀ سیمره هستیم. این در حالیست که در همین زمان در درۀ رومشگان در فاصلۀ حدوداً 20 کیلومتری شمال درۀ سیمره، سفال مرحلۀ گودینIII4 در چغاسبز بهدست آمده استHenrickson1986: 14-15)). مرحلۀ III4 همزمان با دورۀ اور III و اوایل دورۀ ایسین- لارسا در میانرودان است. شیماشکی به شکل اتحادیهای از چند قلمرو کوهستانی، برای اولینبار در این دوره در حکومت ایلام مطرح میشود (Ibid 23 & 24). این مرحله در دشت شوشان به نام دورۀ شیماشکی خوانده میشود. سفالهای دورۀ شیماشکی شباهتها و ارتباطات نزدیکی با مواد فرهنگی میانرودانی دورۀ اور III دارد (Carter 1991: 294). سفال دورۀ شیماشکی در شرایطی در درۀ سیمره پدیدار میشود که قبل و بعد از آن، سفال منقوش گودینIII را داریم. در این مقاله میخواهیم به بررسی این موضوع و معرفی، مطالعه و تحلیل مواد فرهنگی آن بپردازیم.
سفال دورۀ شیماشکی
تاریخ فرهنگی و سیاسی ایلام باستان، به طور کلی، به دوران آغاز ایلامی (حدود 2600 – 3200 ق. م)، ایلام کهن (شامل: سلسلههای اوان / حدود 2100 – 2600 ق. م، شیماشکی / حدود 1900 - 2100 ق. م؛ و سوکالماخ / حدود 1500 – 1900 ق. م)، ایلام میانه (حدود 1100 – 1450 ق. م) و ایلام جدید (حدود 500 – 750 ق. م) تقسیمبندی شده است (علیزاده، 1371: 78 و Carter 1980: 21 & tab.1). در این میان، واژۀ «شیماشکی» علاوه بر نام بخشی از دورۀ تاریخی ایلام کهن، نام یک منطقۀ خاص جغرافیایی نیز محسوب میشود (نیکنامی و رفیعی علوی، 1388: 200).
در باستانشناسی شوشان دورۀ شیماشکی همان شوشV است و سفال لایههای 3 ' 6 شهر شاهیI به این مرحله تعلق دارد که به چند گروه گونهشناسی شده است (Carter 1980: 28). سفالهای نخودی غیرمنقوش با شاموت ماسه، مواد گیاهی و شن نرم از مشخصههای سفالهای مکشوفه از طبقات 6- 3 شهر شاهیI است. استفاده از نوارهای برجسته یا نوارهای برجستۀ مزین به نقوش فشار انگشتی، عمومیترین شکل تزئینی است که در این مرحله یافت شده است. نوارهای برجسته را یا به تنهایی یا به شکل ترکیب چندتایی به کار بردهاند. همچنین نوارهای کنده روی شانۀ سبوها، نسبتاًً فراوان استفاده شده است (Ibid 1979: 453). نوارهای برجسته با نقوش فشار انگشتی و نوارهای برجستۀ ساده، رایجترین روش تزئینی مورد استفاده سفالگران اواخر هزارۀ سوم و اوایل هزارۀ دوم ق.م است. این تکنیک، به ویژه در لایههای 6- 5 (مرحله VA) شهر شاهیI استفاده شده است. در لایههای 4-3 (مرحلۀ VB) نوارهای کنده روی شانۀ سبوها به عنوان یک شکل تزئینی مورد استفاده قرار میگیرد (Ibid 1980: 30). سه شکل شاخصی که در بین سفالهای این مرحلۀ شهر شاهیI دیده میشود عبارتند از: کاسههای با لبه عمودی و نوار فرو رفته زیر لبه (Upright-Indented- Band-rim)، سبوهای با زاویۀ مضاعف (Double Angled) و سبوهای با لبههای سنگین شیاردار (Thickened grooved rim) (Ibid, figs. 41: 1-4, 46: 1-12 & 50: 2, 5 & 9). از این دوره فقط قطعه سفالهای منقوش پراکندهای یافت شده است. ساخت کاسههای مخروطی در لایههای 6- 5 تداوم مییابد، اما تعدادشان کم میشود و به تدریج کاسههای نیمدایرهای و کاسههای با لبۀ عمودی دارای نوار فرو رفته زیر لبه، جایگزین کاسههای مخروطی میگردد. سبوهای با زاویۀ مضاعف در لایۀ 6 ظاهر میشود و تولید این نوع سبوها در لایههای 4- 3 رواج مییابد. تولید سبوهای با شانههای دارای نوارهای برآمده که در لایههای 8- 7 رواج داشت، در لایههای 6- 5 نیز تداوم مییابد، لیکن از لایههای 4-3 یافت نشده است. قسمت عمدۀ مطالعات مقایسهای روی سفال لایههای این دورۀ شهر شاهیI، با نمونههای میانرودانی و نیز با یافتههای شهر شاهیBVII- VI، نشاندهندۀ یک گسترۀ تاریخی مابین 1900- 2200 ق.م برای لایههای 6-3 است. مهرها و کتیبههای مکشوفه از طبقات 4-3 نیز این تاریخگذاری را تأیید مینماید (Ibid 1979: 453-454). کاسههای با لبۀ عمودی دارای نوار فرو رفته در زیر لبه، یکی از شاخصترین گونههای ظروف سفالی اواخر هزارۀ سوم و اوایل هزارۀ دوم ق.م در میانرودان است (Ibid 1980: 30). در مرحلۀ سوکالماخ، کاسههای با لبۀ عمودی دارای نوار فرو رفته در زیر لبه ناپدید میگردد (Ibid 1991: 294). سفال این مرحله شهر شاهیI با سفال شناخته شده در شهر شاهی BVII-VI در شوش و سفال لایههایی که به دورههای اور III و ایسین لارسا در میانرودان تاریخگذاری شده است، شباهت نزدیکی دارد (کارتر، 1376: 77). در کاوشهای تپۀ فرخآباد دهلران نیز مجموعۀ مهمی از سفالهای دورۀ شیماشکی بهدست آمده است (Wright 1981: 201 & fig. 84). امروزه با کاوشهایی که در شوش و فرخآباد و سایر نقاط همزمان صورت پذیرفته، شناخت نسبتاًً مناسبی در خصوص سفال دورۀ شیماشکی داریم.
درۀ سیمره و نفوذ سفال دورۀ شیماشکی
درۀ سیمره، جنوبیترین درۀ منطقۀ پیشکوه (محدودۀ جغرافیایی مابین کبیرکوه در غرب و سفیدکوه در شرق) است. قسمت اعظم محدودۀ جغرافیایی درۀ سیمره، در بخش مرکزی شهرستان درهشهر (در جنوب شرق استان ایلام) واقع است. این دره، در موقعیت 00/05 : 33 تا 30/ 12 : 33 عرض جغرافیایی و 00/12 : 47 تا 30/27 : 47 طول جغرافیایی قرار دارد. طول دره، در حدود 30 کیلومتر و عرض (شمالی- جنوبی) آن مابین رشتهجبال کبیرکوه در جنوب و رودخانۀ سیمره در شمال، مابین10-1 کیلومتر متغیر است. این دره در دامنههای شمالی کبیرکوه قرار دارد. از نکات قابل توجه این است که مهمترین معابر کبیرکوه در امتداد درۀ سیمره واقع است. در طی سالهای 1385- 1384هـ.ش. سه فصل بررسی باستانشناسی در حوزۀ درۀ سیمره انجام شده است. فصل اول، بر نیمۀ غربی درۀ سیمره متمرکز گردید (شهبازی، 1385). فصل دوم، نیمۀ شرقی حوزۀ درۀ سیمره را پوشش داد (مظاهری، 1385). فصل سوم، با هدف بازنگری محلهای دوران مفرغ درۀ سیمره که در جریان دو فصل قبلی شناسایی شده بود، انجام گرفت (همان، 1388). در جریان بررسیهای مذکور در مجموع در 4 محل آثار فرهنگی دورۀ شیماشکی یافت شد که میتوان آنها را به دو گروه تقسیم نمود: گروه اول شامل تپههای غارَتمالگه و قلعهزینل میشود که هر دو استقرارهای دائمی هستند و در محدودۀ حوزۀ درۀ سیمره، در میان اراضی زراعی امروزی، مجاور هم، در مرکز دشت زریندشت و در موقعیتی سوقالجیشی مشرف به محل تلاقی رود سیکان و رودخانۀ سیمره، شکل گرفته است.
گروه دوم، غارهای مَربَردبَلَه باجگیر 1 و مَرگُوارپَهن است که هر دوی آنها خارج از حوزۀ درۀ سیمره و در امتداد تنگۀ زرانگوش واقع است (همان: 283). تنگۀ زرانگوش، یکی از معابر مهم کبیرکوه است که هرساله عشایر کوچنشین از این معبر برای عبور از کبیرکوه و حرکت به سمت مراتع قشلاقی پشتکوه و شمال خوزستان استفاده میکنند (سازمان برنامه و بودجه، 1355: 15- 18). در این تحقیق از یافتههای گروه دوم به این علت که خارج از محدودۀ درۀ سیمره واقع است و در واقع، استقرارهای فصلی مرتبط با زندگی کوچنشینی است، صرفنظر شده و به صورت موردی یافتههای بررسی تپههای غارَتمالگه و قلعهزینل را مورد مطالعه قرار میدهیم. در ادامه در راستای بررسی و مطالعۀ سفال دورۀ شیماشکی در درۀ سیمره، به معرفی دو محل مذکور میپردازیم (تصویر 1 و نقشۀ 1).
1- قلعهزینل
مشخصات کلی: تپۀ قلعهزینل در فاصلهای در حدود 500 متری جنوب روستای الیاسآباد (چمکلان) از توابع دهستان زریندشت واقع است. این تپه، در بخش پست قسمت مرکزی درۀ سیمره و 500 متری جنوب رودخانۀ سیمره قرار دارد. رودخانۀ سیکان نیز در دامنۀ غربی تپه جاری است. این تپه، در موقعیت سوقالجیشی و مشرف به محل تلاقی دو رودخانۀ سیکان و سیمره واقع است. قلعهزینل نام خود را از یکی از خوانین محلی به نام «زینل خان کلانتر» که در دورۀ پهلوی اول اقدام به ساخت یک قلعه خشتی بر روی تپه نموده، گرفته است. درون دیوارهای قلعه که از خشت خام ساخته شده، به وفور قطعات سفالینه در ملاط خشتها دیده میشود که بیانگر استفاده از خاک تپه برای احداث آن قلعه است. عرض شمالی - جنوبی تپه حدوداً 300 متر و طول شرقی- غربی آن 200 متر است و نزدیک به 15 متر نسبت به زمینهای اطراف ارتفاع دارد. مساحت تپه 6 هکتار بوده و بزرگترین تپۀ باستانی درۀ سیمره است. سطح تپه نسبتاً هموار بوده و امروزه رأس تپه و پیرامون آن به طور کامل، زیر کشت میرود. به خاطر ارتفاع نسبتاً زیاد تپه نسبت به اراضی پیرامون، دامنههای آن شیب نسبتاً تندی به سمت زمینهای اطراف دارد.
اورل اشتاین از این تپه بازدید نموده و گزارش وی چنین است:
«نه چندان دور از خمیدگی رودخانۀ سیمره در این منطقه، یک تراس بند مرتفع وجود دارد. در حال حاضر ساختمان یک قلعه با دیوارهای خشتی به نام زینل یا قلعه صادق خان بر روی آن ساخته شده است. در دامنههای جنوبی قلعه برخی قطعات ظروف منقوش و مجموعهای از ابزارهای سنگ چخماقی جمعآوری شد. پوشش گیاهی انبوه مانع بررسی بیشتر دامنهها و رأس تپه گردید. این تراس که حدود 50 فوت بلندی دارد، مسلماً دارای زیرساختی طبیعی است. بلندی و موقعیت بینظیر آن، شرایط دفاعی بسیار مساعدی را فراهم کرده است. اما در میان لایهها اثری از استقرارهای دائمی دورههای کهن یافت نشد» (Stein 1940: 210).
هیئت هُلمز نیز قلعهزینل را با عنوان «تپۀ زینلخان کلانتر» برروی نقشۀ باستانشناسی منطقه نشان داده است (Schmidt et al.1989, vol. 2, pl. 5). هیئت مذکور از این تپه بازدید کرده و آن را بزرگترین تپهای معرفی نموده که از دور دیده میشود و قلعهای جدید روی آن واقع است، همچنین به تکههای سفال منقوش، سفال ساده قدیمی و سفالهای دورۀ ساسانی در سطح تپه اشاره نمودهاند (Ibid, vol.1:11). اشمیت در 18 اکتبر 1935 بر فراز تپه پرواز داشته و در کتاب «پرواز بر فراز شهرهای ایران»، تصویری از آن ارائه نموده و چنین مینویسد:
«تپۀ کدخدا قلندر (=کلانتر) نام محوطهای در بخش تحتانی مرکز تصویر 54 است. این تپه بزرگترین تپهای است که در طول پروازهای خود در لرستان دیدیم که در رأس هموار خود، حصار یک روستای امروزی را حمل میکرد. این تپه مسلماً مهمترین محوطۀ باستانی در درۀ میانی سیمره است. شهر باستانی عیلامی ماداکتو در نقشۀ ایلام دومورگان و جورج. جی. کامرون که ضمیمۀ «تاریخ ایران باستان» است، در مجاورت تپۀ قلندر واقع شده است. به گفتۀ کامرون طبق منابع مستند، ماداکتو، به وسیلۀ رودخانهای در دو جانب شهر مرزبندی شده است. عکس هوایی، خمی از سیمره را به فاصلهای از تپه و نهری (رود سیکان) که به نحوی به آن مربوط است و فقط در مسیر یک حاشیۀ تپه جریان دارد، ثبت کرده است. به هر صورت، خواه این تپه، ماداکتو را در میان داشته باشد یا نه، موضوع ارزندهای برای یک برنامۀ کاوش است» (اشمیت، 1376: 118 و تصویر 54).
این تپه در فصل اول با عنوان «تپۀ قلعهزینل» مورد بررسی قرار گرفت (شهبازی، 1385: 72 – 75) و در پی آن در سال 1385 با هدف بازنگری مواد فرهنگی دوران مفرغ که در فصل اول شناسایی شده بود، مجدداً بررسی شد (مظاهری، 1388: 199– 208). متأسفانه هم در جریان مطالعات فصل اول و هم مطالعات فصل بازنگری، مالک زمینهای کشاورزی سطح تپه، به همراه خانوادۀ پرجمعیت خود، با ایجاد درگیری و نزاع و مزاحمتهایی، مانع از بررسی دقیق و نمونهبرداری مناسب از سطح تپه شدند (شهبازی، 1385: 73 و مظاهری، 1388: 200). در سطح و پیرامون قلعهزینل مواد فرهنگی گوناگون و متنوعی شامل قطعات سفال، ابزارهای سنگی، دستابزارهای سنگی، قطعات ریز فلز، قطعات خشت و آجر، تکههای شیشه و تکههای پراکنده صدف دیده میشود. این مواد فرهنگی بیانگر وجود استقرارهایی از دورههای مس- سنگی، مفرغ، آهن III، پس از هخامنشی، اشکانی و اسلامی در این محل است (شهبازی، 1385: 74).
گونهشناسی سفالها: 22 قطعه از نمونه سفالهایی که متعلق به دوران مفرغ بوده و در طی بررسیهای قلعهزینل گردآوری شده، مورد مطالعه قرار گرفت. این نمونهها از قسمتهای مختلف تپه گردآوری شده است. به علت مشکلاتی که در جریان بررسیها به وجود آمد؛ نمونههای مناسب و کافی از سطح تپه گردآوری نشد و بایستی اقرار نمود که هنوز این محل به طور کامل و دقیق بررسی نشده است (طرح 1 و جدول 2).
رنگ خمیرۀ اکثر نمونهها در طیفی از رنگ نخودی است. در میان مجموعه، نمونههای با خمیرۀ به رنگ قهوهای تا قهوهای روشن نیز وجود دارد. به ندرت، نمونههای با خمیرۀ خاکستری نیز دیده میشود. خمیرۀ چند مورد از نمونهها نیز دود زده است. در ترکیب برخی از نمونهها، مواد آهکی به صورت ذرات سفیدرنگ دیده میشود. همچنین بعضاً در ترکیب نمونهها، ذرات طلاییرنگ دیده میشود که دارای جلای فلزی است. از ترکیب مواد معدنی و گیاهی و یا مواد معدنی به تنهایی به عنوان شاموت سفالها استفاده شده است. جدارۀ سفالها صاف و هموار است. بر روی یک طرف یا هر دو سطح اکثر نمونهها پوششهای گلی به کار رفته است. از نظر رنگ پوشش میتوان سفالها را به سه گروه تقسیم نمود؛ اول، سفالهای با پوششهای گلی در طیفی از رنگ نخودی که در اکثریت است. گروه دوم سفالهای دارای پوشش گلی غلیظ قرمز را شامل میشود (طرح 1: 16 و 18) و گروه سوم سفالهای با پوشش گلی خاکستری روشن است که به ندرت دیده میشود (طرح 1: 5). در میان مجموعه، هم نمونههای چرخساز و هم سفالهای دستساز دیده میشود. درجه حرارت مورد نیاز برای پخت سفالها معمولاً مناسب بوده است و رنگ بافت اکثر نمونهها یکدست است.
از روشهای مختلف تزئینی، به تنهایی و یا به شکل ترکیبی استفاده شده است. باندها و نوارهای برجستۀ ساده (طرح 1: 8، 13، 16، 21 و 23) روی بدنه، شانه و مابین گردن و بدنه بهکار رفته است. از نوارهای کندۀ مستقیم و یا موجدار افقی در زیر لبه، روی بدنه و یا زیر گردن ظروف استفاده شده است (طرح 1: 2، 13 و 22). بیشترین تزئیناتی که در میان نمونهها دیده میشود، تزئینات منقوش است. اکثر تزئینات منقوش را نقوش نواری مستقیم یا موجدار افقی تشکیل میدهد که بر روی لبه، زیر لبه و یا روی بدنه نمونهها نقش بسته است (طرح 1: 6، 7، 16، 17 و 19 – 22). نقش بیشتر تزئینات منقوش در طیفی از رنگ قهوهای است. همچنین نقوش به رنگهای سبز زیتونی، قرمز قهوهای و قرمز نیز دیده میشود. تمام تزئینات منقوش، یک رنگ هستند. رنگ برخی از نقوش تا حدودی محو شده است.
در میان مجموعۀ گردآوری شده در بررسی قلعهزینل، سه گونه ظرف قابل تشخیص است که عبارت است از: کاسهها، سبوها و یک مورد لیوان. کاسهها را میتوان براساس فرم لبه به سه گروه تقسیم نمود: کاسه با لبه ضخیم و دارای بدنۀ پیچیده (طرح 1: 1)، کاسه با لبۀ مستقیم یا تا حدودی مستقیم و دارای بدنۀ بیضوی (طرح 1: 2 و 5) و کاسه با لبۀ عمودی و دارای نوار فرو رفته در زیر لبه (طرح 1: 3 و 4).
سبوها را نیز میتوان براساس شکل بدنه به سه گروه تقسیم نمود: سبوی با شانۀ زاویهدار و نوار برجسته روی زاویه (طرح 1: 11)، سبوی با بدنۀ کیسهایشکل و دارای باند یا نوار برجسته روی شانه (طرح 1: 8 و 16) و سبوی دارای یک باند برجسته مابین بدنه و گردن و نیز تزئینات کنده در زیر گردن (طرح 1: 13). علاوه بر این فرمها، سبوی با لبه دارای شیارهای چندتایی (Multiple Grooved ) نیز در میان مجموعه دیده میشود (طرح 1: 12)؛ این نوع سبو یکی از گونههای شاخص ظروف دورۀ شیماشکی در خوزستان است (Carter 1991: 294). یکی نمونۀ دیگر از ظروفی که در این مجموعه دیده میشود، لیوان با بدنۀ منحنیشکل با تزئین نواری منقوش است (طرح1: 6)؛ این نوع ظرف یکی از گونههای شاخص مرحلۀ گودین P-III2 است (Henrickson1987b: 56-57). ساغرهای مزین به نقوش نواری از همان ظروف گونۀ خابور است (Ibid 1987a: 213).
گاهنگاری مقایسهای: سفالهای دوران مفرغ قلعهزینل متعلق به دورههای مفرغ قدیم، میانه و جدید هستند. بر اساس جداول گاهنگاری مورد استفاده کاوشگران هیئت هُلمز به سرپرستی اریک اشمیت و کاوشگران هیئت بلژیکی به سرپرستی لویی واندنبرگ، میتوان دوران مفرغ زاگرس مرکزی را به سه زیردوره تقسیم نمود: دورۀ مفرغ قدیم 2000- 2900/3200 ق.م، دورۀ مفرغ میانه 1600- 2000 ق.م؛ و دورۀ مفرغ جدید 1200 / 1300- 1600ق.م (Haerinck & Overlaet 2006: fig. 34, Overlaet 2005, fig. 3 Schmidt et al.1989,Vol.1: tab. 32,). در این میان، همانگونه که کاوشگران هیئت هُلمز نیز موضوع را به خوبی درک نمودهاند، در تطبیق مراحل داخلی گودین III با زیردورههای دوران مفرغ (قدیم، میانی و جدید)، سفال مراحل گودین III6-4 متعلق به دورۀ مفرغ قدیم، سفال گودین III2 متعلق به دورۀ مفرغ میانه و سفال مرحلۀ گودین P- III2(پس از III2) متعلق به دورۀ مفرغ جدید است (Schmidt et al. 1989, Vol.1: 131-136 & 486-487).
مهمترین معیار مورد استناد برای انجام گاهنگاریهای داخلی دوران مفرغ منطقه، شیوۀ تزئین و شکل سفالینهها است. به طور مثال، در ارتباط با مطالعات هیئت هُلمز در لرستان، با وجود این که به رنگ سطح، خمیره و نقوش سفالها نیز توجه شده، با این حال فقط شکل ظروف و الگوهای تزئین ظروف است که به عنوان معیارهای اصلی برای شناسایی سفالهای مراحل مختلف (قدیم، میانی و جدید) دوران مفرغ منطقه، مورد استناد قرار گرفته است (Ibid, vol.1:133 & 134). در دشت شوشان نیز مهمترین معیار تشخیص مراحل مختلف شیماشکی، سوکالماخ، عیلام میانۀ I و عیلام میانۀ II-III شکل سفالینههاست. در کنار این معیار، به مشخصههای دیگری مانند تزئینات برجسته یا کنده روی سفال نیز توجه شده است (Carter 1991: 294-295). در ارتباط با سنت سفال منقوش گودین III نیز، شکل ظروف و نقشمایههای روی سفالها به عنوان معیار اصلی تاریخگذاری بهکار رفته است (Henrickson1987b: 40).
کاسه با لبۀ ضخیم و دارای بدنۀ پیچیده (طرح 1: 1) و کاسه با لبۀ مستقیم یا تا حدودی مستقیم و دارای بدنهای بیضوی (طرح 1: 2 و 5)، از ظروف شاخص مرحلۀ گودین III6 است. از این نوع ظروف به فراوانی در میان یافتههای این مرحلۀ تپه گودین، دیده میشود. این یافتهها هرچند تعدادشان محدود است، نشاندهندۀ این است که قلعهزینل دربرگیرندۀ آثار دورۀ مفرغ قدیم همزمان با مرحلۀ III6 است. در جریان بررسیهای این محل، تاکنون سفالهای گونۀ مرحلۀ گودین III5یافت نشده است، که به نظر میرسد علت اصلی آن، کیفیت بررسیها و مشکلات به وجود آمده در جریان بررسیهای این محل است.
کاسه با لبۀ عمودی و دارای نوار فرو رفته در زیر لبه (طرح 1: 3- 4)، سبوی با لبۀ دارای شیارهای چندتایی (طرح 1: 12) و سبوی دارای یک باند برجسته مابین گردن و بدنه و نیز تزئینات کنده در زیر گردن (طرح 1: 13)، از شکلهای شاخصی است که به فراوانی در میان یافتههای مکشوفه از لایههای 4-3 شهر شاهی I، طبقات BVII- BVI کارگاهB شهر شاهی و لایههای همزمان با دورۀ سلسلۀ اور III در آکروپل شوش دیده میشود. این سه گونه ظرف از گونههای شاخص دورۀ شیماشکی (گونۀ 6، گونۀ 15 و گونۀ 18) است (Carter 1991: 294). مطالعات گونهشناسی و مقایسهای حاکی از اینست که سفالهای این گروه بیشترین شباهت را با سفالهای مکشوفه از لایههای 6 ' 3 شهر شاهی I (دورۀ V شوش)، سفالهای مکشوفه از لایههای BVI-BVII کارگاه B شهر شاهی، سفالهای مکشوفه از نهشتهای باستانی دورۀ اور III در آکروپل شوش، سفالهای مکشوفه از لایههای دورههای اورIII تا ایسین لارسا در نیپور و سفالهای دورههای اور III تا ایسین لارسا در منطقۀ دیاله عراق دارد.
تعدادی از نمونه سفالها به دورۀ مفرغ میانی تعلق داشته و همزمان با مرحلۀ گودین III2 است. سبوهای با بدنۀ کیسهایشکل و دارای باند یا نوار برجسته روی شانه (طرح 1: 8 و 16)، همزمان با مرحلۀ III2 پدیدار میشود. از دیگر سفالهای شاخص این دوره، ظروف دارای پوشش گلی قرمز و منقوش با رنگ سیاه را میتوان نام برد (طرح 1: 16)؛ اینگونه سفالها در میان یافتههای مکشوفه از قبور چغاسبز و کمترلان II در درۀ رومشگان و یافتههای بهدست آمده از باباجان و تپه گیان به فراوانی دیده میشود، ولی در گودین نادر است و در ماهیدشت دیده نشده است (Henrickson1986: 25 & 1987a: 211-212). مرحلۀ گودین III2 همزمان با دورۀ سوکالماخ در شوش است (Ibid1987a: 211).
در میان یافتههای حاصل از بررسی قلعهزینل، هم نمونه سفالهای مرتبط با مرحلۀ گودین III6 در زاگرس مرکزی و هم نمونه سفالهای متعلق به دورۀ شیماشکی (1900-2100 ق. م) در دشت شوشان وجود دارد. گفتیم که قدمت مجموعه آثار فرهنگی گودین III4 به دورۀ اور III و اوایل دورۀ ایسین- لارسا در میانرودان بر میگردد. بررسیهایدرۀسیمرهگویایاینستکهباظهوردورۀاور III، این دره تحت نفوذ فرهنگ سرزمینهای پست درمیآید؛ لذا مواد فرهنگی مرتبط با مرحلۀ III4 در این دره دیده نمیشود، و به جای آن مواد فرهنگی دورۀ شیماشکی رواج مییابد. به تدریج، با پایان هزارۀ سوم و آغاز هزارۀ دوم ق.م سنت سفالگری درههای زاگرس مرکزی دوباره به درۀ سیمره نفوذ نموده و جایگزین سفالهای دورۀ شیماشکی میگردد، لذا بعد از دورۀ شیماشکی، دیگر سفالهای دورۀ سوکالماخ را در درۀ سیمره نمیبینیم و مجدداً درۀ سیمره به سنت سفال منقوش گودین III که در ارتفاعات زاگرس مرکزی حاکمیت داشته، میپیوندد و بدین شکل در قلعه زینل بعد از سفالهای دورۀ شیماشکی، سفالهای گونه گودین III2 را داریم.
تعدادی از سفالهای قلعهزینل، به دورۀ مفرغ جدید تعلق دارد و از گونۀ سفالهای گودین P-III2 است. لیوان، با بدنۀ منحنیشکل و دارای تزئین نواری منقوش (طرح 1: 6)، یکی از فرمهای شاخص این دوره است. به نظر میرسد که سفالهای دارای کف دیسکیشکل (طرح 1: 9 و 10) نیز به این مرحله تعلق داشته باشد. تزئینات منقوش طرح 1: 20، مشابه نقشمایۀ «چشمها»، روی گردن پارچهای مکشوفه از دورۀ مفرغ جدید چغاسبز در رومشگان به نظر میرسد (Schmidt et al.1989, vol.1: 132). در نتیجه، میتوان گفت که قلعهزینل دربر گیرندۀ مواد فرهنگی دوران مفرغ شامل: مرحلۀ گودین III6، مرحلۀ شیماشکی، و مراحل گودین III2 وP-III2 است.
2- غارَتمالگه
مشخصات کلی: تپۀ غارَتمالگه در فاصلۀ حدوداً 700 متری شمال غرب روستای غارَتمالگه از توابع دهستان زریندشت و فاصلۀ 250متری جنوب شرق قلعهزینل واقع است. این محل بر روی یک برجستگی طبیعی شکل گرفته است که نزدیک به 10 متر از سطح اراضی پیرامون ارتفاع دارد. در سالهای اخیر در رأس این تپه، یک گاوداری ساخته شده که در حال حاضر متروکه است. رودخانۀ سیکان از فاصله حدوداً 400 متری غرب آن و رودخانۀ سیمره از فاصلۀ تقریبی 800 متری شمال آن در جریان است. طول شرقی- غربی تپه 120 متر و عرض شمالی- جنوبی آن نزدیک به 60 متر است. سطح تپه از جهات شمال، جنوب و غرب شیب نسبتاًً تندی به سمت اراضی زراعی پیرامون دارد. در قسمتهایی از تپه بقایای گاوداری متروکهای پابرجاست، مابقی سطح آن به زیر کشت غلات میرود. جادۀ آسفالته دشتآباد- سرورآباد از غرب این محل و شرق قلعهزینل میگذرد. این تپه در طی فصل دوم بررسی و شناسایی درۀ سیمره، با عنوان «غارَت مالگه 2» شناسایی و مورد مطالعه قرار گرفت. در سطح آن فقط قطعات سفال پراکنده است (مظاهری، 1385: 162 و 1388: 194 - 199). تمامی سفالهای پراکنده در سطح آن از گونۀ سفالهای دورۀ شیماشکی است.
گونهشناسی سفالها: 20 قطعه سفال از نمونههای گردآوری شده از سطح این محل، مورد مطالعه قرار گرفت (طرح 2 و جدول 3). رنگ خمیرۀ اکثر سفالهای مورد مطالعه در طیفی از رنگ نخودی است. خمیرۀ یک نمونه نیز به رنگ قرمز است. چند نمونه نیز خمیرهای دود زده دارد. در ترکیب برخی از نمونههای این مجموعه، هم ذرات مواد آهکی و هم دانههای ریز شن دیده میشود. در بافت برخی از نمونهها نیز ذرات طلاییرنگی مشاهده میگردد که جلای فلزی دارند. از نظر نوع شاموت استفاده شده، میتوان سفالها را به دو گروه تقسیم نمود: سفالهایی که دارای شاموت مواد معدنی هستند و سفالهایی که از ترکیب مواد معدنی و گیاهی برای شاموت آنها استفاده شده است. معمولاً جدارۀ سفالها صاف و هموار است. بعضاً بر روی جدارۀ دو طرف برخی از نمونهها نیز فرورفتگیها یا برآمدگیهایی وجود دارد که در اثر فشار انگشتان دست سفالگر به شکل منظم ایجاد شده است. بر روی جدارۀ تعدادی از نمونهها نیز، مواد معدنی رسوب کرده است. در زیر سفالهای دارای کف تخت، خطوط حلزونیشکلی ملاحظه میشود. برخی از ظروف زائدههای برجستهای هم در داخل و هم در زیر کف یا فقط در زیر کف دارد.
بر روی یک طرف یا هر دو سطح برخی از نمونهها، پوششهای گلی روشن به کار رفته است که معمولاً در طیفی از رنگهای نخودی است. به نظر میرسد که پوشش برخی از نمونهها به طور کامل ریخته شده است. بر روی بدنۀ برخی از نمونهها نیز آثار صیقل با دست مرطوب دیده میشود. اکثر قطعات مورد مطالعه را سفالهای دستساز تشکیل میدهد و تعداد کمی از نمونهها چرخساز است. درجه حرارت موردنیاز برای پخت سفالها مناسب بوده و رنگ خمیرۀ بیشتر سفالها یکدست است.
با این که از روشهای مختلف تزئینی به تنهایی یا به شکل ترکیبی استفاده شده، ولی عمومیترین روشهای مورد استفاده برای تزئین سفالها، باندها و نوارهای برجسته و نوارهای کنده است. در میان مجموعۀ مورد مطالعه، نمونههای دارای نوارها و باندهای برجستۀ ساده (طرح 2: 4، 6، 8، 9 و 20)، باند برجستۀ مزین به نقوش فشار انگشتی (طرح 2 :19)، نوارهای کنده (طرح 2: 5 و 7 -9) و تزئینات منقوش (طرح 2: 1) وجود دارد. تزئینات برجسته به صورت نوارهای افقی مستقیم، و تزئینات کنده به صورت نوارهای افقی مستقیم و موجدار هستند. باندهای برجستۀ مزین به نقوش فشار انگشتی و باندها و نوارهای برجستۀ ساده، عمومیترین روش تزئینی مورد استفاده سفالگران اواخر هزارۀ سوم و اوایل هزارۀ دوم ق.م در سرزمینهای پست، به ویژه دشت شوشان است (Carter 1980: 30). سفالهای نخودی غیرمنقوش با شاموت ماسه، مواد گیاهی و شن، از مشخصههای سفالهای مکشوفه از طبقات 6-3 (مراحل B- VA شوش) شهر شاهی I است. استفاده از نوارهای برجسته، باندهای برجسته یا باندهای برجستۀ مزین به نقوش فشار انگشتی، عمومیترین روش تزئینی است که در لایههای متعلق به این دورۀ شهر شاهی I یافت شده است. این نقوش یا به تنهایی یا به شکل ردیفهای افقی چندتایی بهکار رفته است. همچنین نوارهایِ کنده روی شانة سبوها، نسبتاًً فراوان است. در این طبقات به ندرت سفالهای منقوش یافت شده است (Ibid 1979: 453).
در میان سفالهای غارَتمالگه، دو گونه ظرف دیده میشود که عبارت است از کاسهها و سبوها. براساس فرم لبه، کاسهها را میتوان به دو گروه تقسیم نمود: کاسه با لبۀ عمودی و دارای نوار فرو رفته در زیر لبه که بیشترین تعداد را در میان مجموعه تشکیل میدهد (طرح 2: 10 – 15 و 17 - 18) و کاسۀ بیضوی با لبۀ به بیرون برگشته (طرح 2: 16). سبوها را نیز میتوان براساس فرم لبه به گروههایی تقسیم نمود، به طور مثال: سبوی با لبۀ به بیرون پخ (طرح 2: 9)، سبوی دارای نوار برجسته در زیر لبه با مقطع مثلثی (طرح 2: 1) یا مقطع تا حدودی ذوزنقهای (طرح 2: 3) و سبوی با لبۀ دارای سطح تخت (طرح 2: 4). از جمله فرمهای شاخص در میان سبوها، میتوان به سبوهای دارای نوارهای کنده روی شانه اشاره نمود (طرح 2: 5، 9 و 20)؛ همانطوری که پیشتر اشاره شد، نوارهای کنده روی شانۀ سبوها، در طبقات 6-3 شهر شاهی I عمومیت دارد. شاخصترین فرم در میان این مجموعه، کاسههای با لبۀ عمودی و دارای نوار فرو رفته در زیر لبه، است. اینگونه کاسهها یکی از شاخصترین گونههای ظروف سفالی اواخر هزارۀ سوم و اوایل هزارۀ دوم ق.م در دشتهای میانرودان و شوشان است (Ibid 1980: 30)، که با آغاز مرحلۀ سوکالماخ (1600/1500 - 1900 ق. م)، ناپدید میگردد (Ibid 1991: 249).
گاهنگاری مقایسهای: مطالعات گونهشناسی و مقایسهای حاکی از اینست که سفالهای غارَتمالگه به اواخر دورۀ مفرغ قدیم و اوایل دورۀ مفرغ میانه تعلق داشته و از نظر شکل ظروف و شیوۀ تزئینات تشابهات بسیار نزدیکی با سفالهای مکشوفه از لایههای 6-3 شهر شاهی I (به ویژه لایههای 4-3)، طبقات BVI - BVII کارگاه B شهر شاهی، لایههای همزمان با دورۀ اور III در آکروپل شوش، سفالهای مکشوفه از لایههای دورۀ اور III محوطۀ نیپور و لایههای با تاریخ اوایل هزارۀ دوم ق.م تل براک در میانرودان دارد.
یکی از معیارهای مورد استناد برای گاهنگاری این محل، شیوۀ تزئین سفالهاست. عمومیترین روش تزئین سفالهای غارَتمالگه، باندها و نوارهای برجسته و نوارهای کنده است. این روشها عمومیترین روشهای تزئینی مورد استفادۀ سفالگران اواخر هزارۀ سوم و اوایل هزارۀ دوم ق.م سرزمینهای پست به ویژه دشت شوشان است و در لایههای متعلق به این دورۀ شهر شاهی I (لایههای 6-3)، کارگاه B شهر شاهی (طبقات BVI و BVII) و لایههای همزمان با دورۀ اور III در آکروپل، به فراوانی استفاده شده است. معیار مهم دیگری که به منظور گاهنگاری این محل مورد استفاده قرار گرفته، شکل ظروف است. شاخصترین ظروف شناسایی شده در بررسیهای غارَتمالگه، کاسههای با لبۀ عمودی و دارای نوار فرو رفته در زیر لبه و سبوهای دارای تزئینات کنده بر روی شانه است. کاسههای با لبۀ عمودی و دارای نوار فرو رفته در زیر لبه یکی از شاخصترین گونههای ظروف سفالی اواخر هزارۀ سوم و اوایل هزارۀ دوم ق.م در میانرودان و شوشان است که با شروع دورۀ سوکالماخ در شوشان ناپدید میشود. نوارهای کنده روی شانة سبوها نیز، در دورۀ V شوش، به ویژه لایههای 6-3 شهر شاهی I به فراوانی استفاده شده است. سفالهای غارَتمالگه بیشترین تشابهات را با نمونههای مکشوفه از لایههای 4-3 (دورۀ VB) شهر شاهی I و سفالهای دورۀ اور III آکروپل دارد. بر این اساس، تاریخ نهایی 1900- 2100 ق.م را برای این محل در نظر میگیریم.
بحث
با ظهور سنّت سفال منقوش گودین III، شاهد حضور مواد فرهنگی مرحله III6 در سراسر مناطق زاگرس مرکزی تا دشت شوشان هستیم. سفال منقوش یکرنگ شوش IVA/D c-d در سرزمین شوشان، همان سفال گودین III6 است. وضعیت توزیع سفال این مرحله، یک حلقۀ ارتباطی را مابین جادۀ خراسان بزرگ در سرزمینهای مرتفع و سرزمینهای پست شوشان نشان میدهد (Henrickson1986: 21). همانطوری که در قلعهزینل نیز دیده میشود، مواد فرهنگی مرحلۀ III6 در 11 محل در درۀ سیمره شناسایی شده است (مظاهری، 1388: 279). در درۀ رومشگان در شمال درۀ سیمره، سفال مرحلۀ گودین III6 در چغاسبز، میرولی، کمترلان I و کمترلان II بهدست آمده است Henrickson1986: 14-15)).
همزمان با مرحله III5 گودین، شاهد جدا شدن شوش از سرزمینهای مرتفع و نزدیک شدن به میانرودان آکدی هستیم (Ibid 1987a: 209 ). مواد فرهنگی این مرحلۀ گودین در دو محل در درۀ سیمره شناسایی شده است (مظاهری، 1388: 281). در درۀ رومشگان در شمال درۀ سیمره، سفال مرحلۀ گودین III5 در چغاسبز، کمترلان I و کمترلان II بهدست آمده است Henrickson1986: 14-15)). در این زمان، ارتباطات سرزمینهای مرتفع با دشت شوشان از هم گسیخته میشود. به احتمال قوی، آکدیها برخی از درههای بیرونی زاگرس را نیز به تصرف خود درآورده بودند (Ibid: 23). اقدامات پیاپی برای سلطه بر جنوب غرب ایران، گذشته از این که به انتشار فرهنگ مادی میانرودان در بخشهایی از نواحی تحت نفوذ آنها انجامید، در واقع، بعضی از آن نواحی به ویژه شوش را مستقیماً به دنیای سیاسی آکدیها الحاق کرد. از نظر سفال، شوش به شکلها و شیوههای تزئینی میانرودان گرایش یافت و در مرحلۀ IVB انواع سفال معمول آکدی، جانشین گونههای بومی شد (پاتس، 1385: 173 و 178). در برخی قبرستانهای منطقۀ آبدانان (در پشتکوه) مانند کزاب و دروند نیز مواد فرهنگی اواخر دورۀ آکد با تاریخ 2100- 2300 ق.م بهدست آمده است (Vanden Berghe 1973: 208). براساس منابع کتبی، شوش در این دوره یک شهر مرزی بوده که به طور متناوب تحت کنترل مراکز سیاسی ساکن در کوهستانها شامل اوان و شیماشکی و امپراتوریهای میانرودان شامل آکد و سلسلۀ اور III درمیآمده است. تأثیرات این تغییرات تا حدودی در اسناد باستانشناختی منعکس شده است (Carter 1998:317-318). مدارک باستانشناسی نشان میدهد که در اواسط هزارۀ سوم ق.م که به تدریج، ارتباطات شوش با نواحی مرتفع کاهش مییابد، این شهر در مسیر حیاتش از میانرودانیترین شهرهای ایلامی به ایلامیترین شهرهای میانرودانی در اواسط هزارۀ سوم ق.م تبدیل میشود و تا اواخر هزارۀ دوم ق.م در این وضعیت باقی میماند (Ibid 1980:31).
در بررسیهای درۀ سیمره، برخلاف سایر مراحل گودین III، مواد فرهنگی مرحلۀ گودین III4 یافته نشده و در این زمان شاهد رواج مواد فرهنگی سرزمینهای پست شوشان و میانرودان در درۀ سیمره هستیم، این در حالی است که در درۀ رومشگان سفال مرحلۀ گودین III4 در چغاسبز بهدست آمده است Henrickson1986: 14-15)). این دوره در دشت شوشان به نام مرحلۀ شیماشکی خوانده میشود که سفالهای مربوط به آن در شوشان، دهلران و میانرودان رواج داشته است. در این زمان ارتباطات درۀ سیمره با سنّت سفال منقوش یکرنگ گودین III که در نواحی مرتفع شمالی رواج داشته از هم گسیخته میشود و درۀ سیمره به حوزۀ توزیع سفالهای دورۀ شیماشکی دشت شوشان پیوسته و به حوزۀ فرهنگی تحتنفوذ سرزمینهای پست، الحاق شده است. این دوره همزمان با دورههای اور III و اوایل ایسین- لارسا در میانرودان است. از زمان فرمانروایی شولگی تا زمان حکومت ایبیسین، شوش استانی از حکومت اور III بود. تماس با نهادهای حکومتی سرزمینهای مرتفع، چه به شکل مسالمتآمیز و چه به صورت نظامی، در متون معروف به متون نامهرسان و سالنامههای سلسلۀ اور III گزارش شده است (Ibid 1987a:211). به احتمال فراوان درگیریهای پادشاهان سلسلۀ اور III با نهادهای سیاسی واقع در قسمتهای بیرونی سرزمینهای مرتفع مانند زابشالی، موجب شده تا شاهد اندک بودن مواد فرهنگی گونۀ گودین III4 در درههای جنوبی زاگرس مرکزی و یافت نشدن این مواد فرهنگی در مناطقی مانند درۀ سیمره باشیم (Ibid 1986:24). پس از مرحلۀ شیماشکی دوباره درۀ سیمره به سنت سفالگری رایج در نواحی مرتفع زاگرس مرکزی پیوسته و سفال گونۀ مرحلۀ گودین III2، در قلعه زینل و 12 محل دیگر یافته شده است (مظاهری، 1388: 284).
با مطالعه وضعیت توزیع سنت سفال گودین III درمییابیم که سفال مرحلۀ گودین III2رایجتر و فراگیرتر از سفال مراحل دیگر گودین III در زاگرس مرکزی است (همان: 145). این مرحله همزمان با دورۀ سوکالماخ در شوش است (Henrickson1987a: 212). هنریکسون در تفسیر یافتههای مربوط به این مرحله چنین آورده:
«اوج یکپارچگی منطقهای که در توزیع سفالهای مرحلۀ گودین III2دیده میشود، همزمان با اتحاد سیاسی سرزمینهای شیماشکی است که در متون اوایل هزارۀ دوم ق.م منعکس شده است، یکیشمردن پدیدۀ باستانشناسی همگونی سفالها و افزایش آشکار وسعت زیستگاههای این مرحله را با شیماشکی تاریخی؛ نمیتوان با استفاده از دادههای غیر مکتوب ثابت نمود. با وجود این در حدود اوایل هزارۀ دوم ق. م اکثر قسمتهای مرکز غرب ایران به یکپارچگی اجتماعی- اقتصادی و شاید سیاسی قابلتوجهی میرسد. این موضوع نشان میدهد که پیشرفتهایی که در دادههای باستانشناسی گردآوری شده از مرکز غرب ایران دیده میشود، در واقع ممکن است نمایانگر شیماشکی باشد» (Ibid).
دربارۀ مکانیابی جای نام شیماشکی نظریات مختلفی وجود دارد که نیکنامی و رفیعی آنها را به دو گروه تقسیم نمودهاند (نیکنامی و رفیعی علوی، 1388: 202). هرچند که بازۀ زمانی که نام شیماشکی در متون تاریخی بهکار رفته است، حدود پانصد سال (1450 – 2040 ق.م) است، تقریباً سه چهارم موارد مورد استفاده آن مربوط به دورۀ حدوداً 100سالۀ امپراتوری اور III (1911 – 2018 ق. م) است (همان: 205). حکومت اور III علاوه بر سلطه بر شوش، با مناطق ایرانی مانند انشان و همسایگانش در فلات ایران از طریق الگوی ازدواج افراد سلسله با مقامات برجستۀ بومی، ارتباط برقرار نمود (پاتس، 1385: 205). در این شرایط که پادشاهان حکومت اور III میکوشیدند تا از طریق ازدواج بین سلسلههای حکومتی به همبستگی با بزرگان مرهشی، انشان، باشیم و زبشلی استحکام بخشند، شیماشکی رهبر ائتلاف ستیزهجو و بسیار قدرتمندتر ضد اور میشد (همان: 225) و در نهایت حکومت اور III را منقرض نمود (مجیدزاده، 1370: 11).
نتیجه
بررسیهای باستانشناسی درۀ سیمره حاکی از اینست که در بیشتر دوران مفرغ، سنّت سفال منقوش گودین III در این حوزه رواج داشته است و تنها در یک مرحله در روند تداوم این نوع سنت سفالگری خلل ایجاد میشود و آن، همزمان با مرحلۀ گودینIII4 است که شاهد حضور سنت سفالگری مناطق پست در درۀ سیمره هستیم. در واقع، در بررسیهای این حوزه، سفالهای مراحل III2، P- III2، III5 و III6 شناسایی شده است و به جای سفالهای مرحلۀ III4 شاهد حضور سفالهای دورۀ شیماشکی دشت شوشان در درۀ سیمره هستیم که در بررسیهای قلعهزینل و غارَتمالگه نمونههای شاخص این نوع سفالها معرفی گردید. از آنجا که سفالهای مرحلۀ گودین III4 در درۀ رومشگان شناسایی گردیده است، به نظر میرسد که حدّ نهایی توسعۀ سفال دورۀ شیماشکی به رودخانۀ سیمره در محدودۀ درۀ سیمره منتهی میگردد و بیشتر از این به سمت نواحی شمالیتر، توسعه نیافته است. سفال دورۀ شیماشکی سفال رایج در نواحی شوشان، دهلران و میانرودان در این زمان است و به نظر میرسد که توسعۀ آن تا حوزۀ درۀ سیمره تحتتأثیر درگیریهای پادشاهان سلسلۀ اور III با نهادهای سیاسی واقع در نواحی مرتفع در شمال دشت شوشان رخ داده است و گسترش سفال دورۀ شیماشکی تا درۀ سیمره، به احتمال قوی حاکی از نفوذ و گسترش حوزۀ فرهنگی و شاید سیاسی سلسلۀ اور IIIبه درۀ سیمره است. به هر حال، در این زمان شاهد پدیدار شدن سنّت سفال سرزمینهای پست، در درۀ سیمره هستیم. بعد از این دوره، دوباره در درۀ سیمره سنت سفال منقوش گودین III رواج مییابد. روند توسعۀ سنت سفال منقوش گودین III در درۀ سیمره تا حدودی موجب تقویت نظر دانشمندانی میشود که معتقدند سرزمین شیماشکی در محدودۀ زاگرس مرکزی قرار دارد (هینتس، 1371: 81، نیکنامی و رفیعی علوی، 1388: 212 و Henrickson1987a:212 و ...)، هرچند که در نبود مدارک مکتوب، نمیتوان این موضوع را اثبات نمود. در اینجا همزمان با اوج قدرت سلسلۀ اور III شاهد حضور سفالهای مربوطه در درۀ سیمره هستیم و به تدریج با تضعیف اقتدار سلسلۀ اور III و انقراض این سلسله به دست پادشاهان شیماشکی، مواد فرهنگی نوع گودین III2 در درۀ سیمره جایگزین سفالهای دورۀ شیماشکی میگردد و درۀ سیمره دوباره به سنت سفالگری رایج در ارتفاعات زاگرس مرکزی میپیوندد.
تصویر 1: عکس هوایی از موقعیت قلعهزینل و غارتمالگه
نقشه 1: موقعیت قلعهزینل و غارتمالگه
طرح 1: سفالهای قلعهزینل
طرح 2: سفالهای غارَتمالگه
جدول 1: لایهنگاری گودین III و مراحلی که در درۀ سیمره شناسایی شده است
(منبع: Henrickson1987a: 205 & 214, 1987 b: 35 )
تاریخ تقریبی قبل از میلاد |
مراحل شناسایی شده در دره سیمره |
تعداد لایههای معماری هر طبقه |
مراحل
|
طبقات
|
1500 |
/////////////////// |
1 |
1 |
III1 |
1400- 1600 |
2 III-Post |
|
2 III-Post |
|
1600- 1900 |
III2 |
2 |
2 |
III2 |
|
///////////////// |
1 |
3 |
III3 |
1900- 2100 |
مرحله شیماشکی |
2 |
4 |
III4 |
2200- 2400 |
III5 |
1 |
5 |
III5 |
2400- 2600 |
III6 |
5 |
6 |
III6 |
جدول 2: مشخصات فنی سفالهای قلعهزینل
شماره طرح |
توصیف (رنگ خمیره، رنگ درونی، رنگ بیرونی، شاموت، ساخت، کیفیت ساخت، پخت، تزیین) |
نمونه قابل مقایسه |
1 |
نخودی، پوشش نخودی، پوشش نخودی، مواد معدنی، چرخساز، معمولی، مناسب. |
Henrickson1987b, fig. 10: 3. |
2 |
قهوهای روشن، پوشش نخودی صورتی، پوشش نخودی صورتی، مواد معدنی و گیاهی، چرخساز، ظریف، مناسب، صیقل شده و نوار کنده. |
Henrickson1987b, fig. 11: 7.
|
3 |
نخودی سیاه، پوشش نخودی نارنجی، نخودی صورتی، مواد معدنی و گیاهی، دستساز، ظریف، ناقص. |
Carter 1980, fig. 41: 2-4 & 49: 12. |
4 |
نخودی، پوشش نخودی سرخ، پوشش نخودی سرخ، مواد معدنی، دستساز، ظریف، مناسب. |
Gasche1973, pl.7: 8 & 24. |
5 |
خاکستری، پوشش خاکستری روشن، خاکستری روشن، مواد معدنی، دستساز، ظریف، مناسب. |
Henrickson1987b, fig. 11: 2-3 & 19. |
6 |
نخودی، پوشش نخودی، پوشش نخودی، مواد معدنی، چرخساز، ظریف، مناسب، نقش قهوهای تیره. |
Henrickson1987b, fig. 30:1 & 5, Schmidt et al. 1989, vol. 2, pl.111: k. |
7 |
نخودی، پوشش نخودی، پوشش نخودی، مواد معدنی، نامشخص، ظریف، مناسب، نقش سیاه. |
Henrickson1987b, fig. 30: 1. |
8 |
نخودی، پوشش نخودی، پوشش نخودی، مواد معدنی و گیاهی، دستساز، معمولی، مناسب، نوار برجسته. |
Henrickson1987b, fig. 24:12 & 15, Schmidt et al.1987, vol. 2, pl. 95: C. |
9 |
نخودی، پوشش نخودی، پوشش نخودی، مواد معدنی، چرخساز، ظریف، مناسب. |
Henrickson1987b, fig. 29: 5 & 7-8, Schmidt et al. 1989, vol. 2, pl.109: e. |
10 |
نخودی صورتی، نخودی صورتی، پوشش نخودی، مواد معدنی، دستساز، ظریف، مناسب. |
Henrickson1987b, fig. 29: 7. |
11 |
نخودی سیاه، نخودی تیره، نخودی صورتی، مواد معدنی و گیاهی، چرخساز، ظریف، ناقص. |
Goff 1976, fig. 10: 5. |
12 |
نخودی تیره، پوشش کرم روشن، پوشش کرم زرد، مواد معدنی و گیاهی، دستساز، معمولی، مناسب، نوارهای برجسته. |
Carter 1980, fig. 50: 9, Gasche1973, pl.16: 9-12. |
13 |
نخودی، پوشش نخودی، پوشش نخودی، مواد معدنی و گیاهی، چرخساز، ظریف، مناسب، نوار کنده و نوار برجسته. |
Steve & Gasche1971, pl. 3: 13. |
14 |
قهوهای روشن، پوشش نخودی، پوشش نخودی، مواد معدنی، نامشخص، ظریف، مناسب. |
Carter 1980, fig. 50:16. |
15 |
نخودی، پوشش نخودی، پوشش نخودی، مواد معدنی و گیاهی، چرخساز، ظریف، مناسب. |
ـــــــــــــــــــــــــــ |
16 |
نخودی سیاه، پوشش قرمز، پوشش قرمز، مواد معدنی و گیاهی، چرخساز، ظریف، ناقص، نوار برجسته و نقش سیاه. |
Henrickson1987b, fig. 23: 2.
|
17 |
قهوهای روشن، پوشش نخودی صورتی، پوشش نخودی صورتی، مواد معدنی، دستساز، ظریف، مناسب، نقش قرمز قهوهای. |
Henrickson1987b, fig. 31:1. Schmidt et al. 1989, vol. 2, pl.109: l. |
18 |
قهوهای روشن، پوشش قرمز، پوشش قرمز، مواد معدنی، چرخساز، ظریف، مناسب. |
ــــــــــــــــــــــــــــ |
19 |
نخودی، پوشش نخودی، پوشش نخودی، مواد معدنی و گیاهی، چرخساز، ظریف، مناسب، نقش قهوهای. |
Schmidt et al. 1989, vol. 2, pl. 92: s. |
20 |
نخودی سبز، پوشش نخودی سبز، پوشش نخودی سبز، مواد معدنی، چرخساز، ظریف، مناسب، نقش سبز زیتونی. |
Schmidt et al.1989, vol. 2, pl.115: a. |
21 |
نخودی صورتی، پوشش نخودی، پوشش نخودی، مواد معدنی، دستساز، معمولی، باند برجسته و نقش قرمز قهوهای. |
Schmidt et al. 1989, vol. 2, pl.109: r. |
22 |
نخودی، نخودی، پوشش نخودی روشن، مواد معدنی، چرخساز، ظریف، مناسب، نقش کنده و نقش قهوهای زیتونی. |
Henrickson1987b, fig. 25:7. Schmidt et al. 1989, vol. 2, pl. 97: b. |
جدول 3: مشخصات فنی سفالهای غارَتمالگه
شماره طرح |
توصیف (رنگ خمیره، رنگ درونی، رنگ بیرونی، شاموت، ساخت، کیفیت ساخت، پخت، تزیین) |
نمونه قابل مقایسه |
1 |
نخودی تیره، پوشش کرم، پوشش کرم تیره، مواد معدنی و گیاهی، چرخساز، معمولی، مناسب، نقش قهوهای. |
Matthews 1995, fig. 21: 3, Wright 1981, fig. 84: m |
2 |
نخودی سیاه، نخودی زرد، نخودی زرد، مواد معدنی و گیاهی، دستساز، ظریف، ناقص. |
Carter 1980, fig. 42: 4. |
3 |
نخودی تیره، پوشش نخودی سرخ، نخودی سرخ، مواد معدنی، چرخساز، ظریف، مناسب. |
کارتر 1376، شکل 47: 10. |
4 |
نخودی، نخودی، نخودی، مواد معدنی، دستساز، معمولی، مناسب، نوارهای برجسته. |
Wright 1981, fig. 84: k |
5 |
نخودی قهوهای، پوشش نخودی سرخ، پوشش نخودی سرخ، مواد معدنی، دستساز، ظریف، مناسب، نقش کنده. |
Carter 1980, fig. 50: 8, Steve & Gasche1971, pl. 3: 12. |
6 |
نخودی، نخودی، نخودی، مواد معدنی و گیاهی، دستساز، معمولی، مناسب، نوارهای برجسته. |
ـــــــــــــــــــــــ |
7 |
نخودی، پوشش نخودی، پوشش نخودی، مواد معدنی و گیاهی، چرخساز، ظریف، مناسب، نقش کنده. |
Carter 1980, fig. 49: 14 & 19, Gasche1973, pl. 25: 8. |
8 |
نخودی تیره، پوشش نخودی، پوشش نخودی، مواد معدنی و گیاهی، چرخساز، معمولی، مناسب، نقش کنده و نوارهای برجسته. |
Wright 1981, fig. 84: g |
9 |
نخودی، نخودی، نخودی، مواد معدنی و گیاهی، چرخساز، ظریف، مناسب، نقش کنده. |
Gasche1973, pl. 36: 4. |
10 |
نخودی قهوهای، نخودی روشن، نخودی روشن، مواد معدنی و گیاهی، دستساز، معمولی، مناسب. |
Carter 1980, fig. 49:10-11, Gibson & Mcmahon1995, fig.19: 2 & 4. |
11 |
نخودی قهوهای، نخودی نارنجی، نخودی نارنجی، مواد معدنی و گیاهی، دستساز، ظریف، مناسب، دست مرطوب. |
Carter 1980, fig. 41: 2 & 4, Gasche1973, pl.7: 2. |
12 |
نخودی تیره، نخودی، نخودی، مواد معدنی وگیاهی، دستساز، ظریف، مناسب. |
Gasche1973, pl.7: 9, Gibson & Mcmahon1995, fig.19: 2. |
13 |
سیاه شده، نخودی سرخ، نخودی سرخ، مواد معدنی، دستساز، ظریف، ناقص. |
Gibson & Mcmahon1995, fig.19:2. |
14 |
نخودی قهوهای، پوشش نخودی تیره، پوشش نخودی تیره، مواد معدنی، دستساز، ظریف، مناسب. |
Steve & Gasche1971, pl. 4: 1. |
15 |
نخودی تیره، پوشش نخودی روشن، پوشش نخودی روشن، مواد معدنی و گیاهی، دستساز، ظریف، مناسب. |
Steve & Gasche1971, pl. 2: 31. |
16 |
نخودی سرخ، پوشش نخودی صورتی، پوشش نخودی صورتی، مواد معدنی، چرخساز، ظریف، مناسب. |
Gasche1973, pl. 4: 4, Steve & Gasche1971, pl. 2: 14 & Pl. 3: 9. |
17 |
نخودی قهوهای، نخودی سرخ، نخودی سرخ، مواد معدنی، دستساز، ظریف، مناسب. |
Carter 1980, fig. 45: 6. |
18 |
سیاه شده، نخودی سرخ، نخودی سرخ، مواد معدنی، دستساز، ظریف، ناقص. |
ــــــــــــــــــــــ |
19 |
نخودی سرخ، نخودی، نخودی، مواد معدنی، دستساز، معمولی، مناسب، باندهای برجسته با نقش فشار انگشتی. |
کارتر 1376، شکل 47: 9 |
20 |
نخودی تیره، نخودی، نخودی، مواد معدنی، دستساز، معمولی، مناسب، نقش کنده و باند برجسته. |
ـــــــــــــــــــــــ |