نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 عضو هیئت علمی پژوهشکدة باستان¬شناسی

2 دانشجوی دکتری باستان¬شناسی پیش از تاریخ دانشگاه زاه

3 دانشجوی کارشناسی ارشد باستان¬شناسی دانشگاه زاهدان

چکیده

محوطة ساکی­آباد یکی از محوطه­های مهم در حوزة تالاب چغاخور است که آثار استقرار کوچ­نشینان را در دورة مس و سنگ نشان می‌دهد. کاوش نجات­بخشی محوطه به مدت دوماه در پائیز و زمستان سال 1389 به انجام رسید. با کاوش پنج ترانشه10×10 متر در این محوطه برای نخستین­بار در منطقه یکی از استقرارهای کوچ­نشینان با معماری سنگ و گل که از مصالح بوم­آور استفاده شده، آشکار شد. فضاهای معماری نمایان شده در این محوطه، مشابه با "وارگه­های عشایری" امروزی است که نمونة آن در 400 متری جنوب محوطه، در دامنة کوه کلار باقی مانده است. در مقالة حاضر به شرح و شیوة کاوش، توصیف مختصر یافته­ها و نتایج تاریخ­گذاری نسبی آن اشاره شده است

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

The Saki Abad Site at the Choqakhor Pond’s Basin: Evidence of a Chalcolithic Nomadic Settlement in the southern Zagros

نویسندگان [English]

  • Ali Asghar Nouroozi 1
  • Mohsen Heydari 2
  • Khosro Ahmadi 3

چکیده [English]

Sakiabad is one of the most important sites in the Choqakhor pond’s basin which show remains of nomadic settlement in the Chalcolithic period. Salvage excavation was carried out for two months during autumn and winter of 2011. By digging of five trenches10×10 m, one of the nomadic settlements was exposed with mud and stone architecture made from the local materials in the region. Exposed space architectures in the site are similar to ‘nomad’s Vargah’ (residence of nomads) that an example of it is remained in 400 m south of the sites at the slope of Kelar mountain. The present article describes the excavation processes, findings and relative chronology of Sakiabad site.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Sakiabad
  • chalcolithic
  • Salvage Excavation
  • Nomadisim, Subsistence Economy

در آبان­ماه سال 1389 مطلع شدیم که هنگام خاک‌برداری و حفر تونل در کوه کلار در پروژة آب‌رسانی به تالاب چغاخور، در درون کارگاه شهید خدری آثاری از سنگ­چین، سفال و خاکستر به طور وسیع مشخص گردید که با مداخلة سازمان میراث فرهنگی و نویسندگان این مقاله ادامة خاک‌برداری متوقف شد. متأسفانه تا رسیدن هیئت باستان­شناسی بیشتر محوطه خاک‌برداری شد و تنها چیزی در حدود 10×50 متر بیشتر از آن باقی نمانده بود.

تالاب بین­المللی چغاخور با مساحتی حدود 2300 هکتار در دامنة ارتفاعات شمالی کوه کلار، در جنوب غربی شهر بلداجی و در 65 کیلومتری جنوب شرقی شهرکرد (نقشه1) واقع شده و یکی از زیباترین و بزرگ‌ترین تالاب‌های استان چهارمحال و بختیاری است (تصویر 1). رشته­کوه کلار نیز در سمت جنوب غربی مشرف بر تالاب است که قلة آن 3830 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. تالاب را، مرغزاری وسیع دربرگرفته که مساحت آن حدود 700 هکتار برآورد شده است. این مرغزار از ماه‌های اردیبهشت تا مهر که سطح آب رو به کاهش می‌رود، محلی برای قشلاق عشایر بختیاری محسوب می­شود (تصویر2) و با وجود اینکه در پاییز که  کوچ­نشینان آنجا را ترک می­کنند، تنها طایفه­ای از روستاییان یکجانشین باقی می­مانند (زاگارل، 1387:­30). این منطقه محیطی ایده­آل برای اقتصاد ترکیبی با تأکید بر گله­داری است، دره­های میان­کوهی حاصلخیز آن برای معیشتی مرکب از کشاورزی گسترده و کوچ­نشینی مبتنی بر گله­داری بسیار مناسب است (زاگارل، 1387: 24(Nissen and Zagarell 1975, Ambraseys 1979, .

 

کوچ­نشینی و نقش آن در گذشته

کوچ­نشینی با انواع متفاوت آن، نقش اجتماعی و اقتصادی مهم و گوناگونی را در خاور نزدیک ایفا می­کند. با این وجود کوچ­نشینی بخش جدایی­ناپذیر سیستم اقتصادی و اجتماعی خاور نزدیک بوده است. مخصوصاً در منطقة کوهستانی زاگرس، که تا قبل از شروع فعالیت‌های کشاورزی مدرن، از مهم‌ترین حرفه­های اقتصادی بوده است. از طرف دیگر از نظر اقتصادی- اجتماعی کوچ­نشینی نقش مهمی در شکل­دهی سیر تمدن­های کهن خاور نزدیک داشته است (Abdi2002:45,2003). در شکل­گیری حکومت‌های اولیه، نقش جوامع     کوچ­نشین باستانی نواحی کوهستانی ایران، حاشیه­ای و غیرمستقیم دانسته شده است (علیزاده، 1383: 46). در سراسر تاریخ ایران نقش قبایل کوچ­نشین به­صورت متمایز آشکار است، پرجمعیت­ترین، قدرتمندترین و بیشترین پیچیدگی اجتماعی- سیاسی در قبایل کوچ­نشین بختیاری و قشقایی دیده می­شود. قشقایی­ها در جنوب شرقی زاگرس، در شمال غربی و مرکز استان فارس و قبایل بختیاری در زاگرس مرکزی و بخش شرقی خوزستان(Alizadeh 2009: 130)  تا نواحی شرق اصفهان (قربانی،1384:122) زندگی می­کنند. کوچ­نشینان معمولاً مسافت­های طولانی و گذرگاه­های دشوار را برای رسیدن به سردسیر یا گرمسیر می­پیمایند. نواحی قشلاقی بختیاری­ها در استان خوزستان و نواحی ییلاقی آن‌ها در نواحی کوهستانی شرق خوزستان تا مجاورت اصفهان است. از طرف دیگر تعدادی از قبایل کوچ­نشین قشقایی(1) نیز در تابستان در این نواحی به­سر می­برند. در زمینة الگو و نظام سکنی­گزینی کوچ­نشینان، می توان گفت که هرساله در همان جایی مستقر می­شوند که سال‌های گذشته بودنده­اند و این خود متأثر از نظام دره­های مناطق است؛ به طوری­که تمامی اردوگاه­های ییلاقی آن‌ها در دره­های پای­کوهی مستقر بوده است (قربانی، 1384: 127). به­علت وجود وفور سنگ در سکونتگاه­های ییلاقی، کوچ­نشینان در احداث چادرها نیز، از سنگ و گاهی ملات گل، جهت بستن درزهای پایه­های دور چادرها استفاده می­کنند. این محوطه­های ییلاقی اصولاً دارای دیوارک­های کوتاه و سنگ­چین هستند (قربانی، 1384: 143).

 

حوزة چغاخور و اطلاعات باستان­شناختی آن

در سال‌ 1975م هیئت‌ باستان‌شناسی‌ آلمانی‌ به‌ سرپرستی‌ آلن‌ زاگارل‌ بررسی‌ باستان­شناختی نواحی‌ جنوب‌ شرقی‌ (لردگان) استان‌ چهارمحال و بختیاری را به­طور جدی آغاز کرد. در این بررسی، نخستین مکان‌های مهم باستانی و شاخص استان در دوران پیش از تاریخ و اواخر دورة نوسنگی کشف گردید. در این زمان دشت چغاخور به­مانند دشت‌های دیگر منطقه از جمله امام­قیس و گندمان به­دلیل کمبود زمان کافی با اتومبیل پیمایش و بررسی شد (زاگارل، 1387: 29Nissen and Zagarell 1975, ). بعد از انقلاب اسلامی فعالیت‌های باستان­شناسی در این منطقه به مدت 10 سال متوقف گردید. در ادامة فعالیت‌های باستان­شناسی، در سال 1375 چندین تپه در شرق شهر بلداجی گمانه­زنی شد (نوروزی، 1382 و 1388) و در ادامة آن در سال‌های 1375- 76 شهرستان بروجن با هدف شناسایی آثار و مکان‌های باستانی بررسی گردید. فعالیت‌های      باستان­شناسی این منطقه با گمانه­زنی محوطه­های سربند در سال 1378 و بندبست شهر بلداجی ادامه پیدا کرد (نوروزی، 1388).

 

محوطة ساکی­آباد

محوطة ساکی­آباد در حوزة جنوبی تالاب چغاخور (نقشه 2)، در دامنه­های شمالی کوه کلار، در کنار جادة آورگان به بلداجی در 150 متری غرب روستای ساکی­آباد و در موقعیت جغرافیایی 55َ27ً °31 شمالی و 53َ53ً°50 شرقی در ارتفاع 2280 متری از سطح دریا واقع شده است. به نظر می­رسد که بخش شمالی محوطه بر اثر احداث جاده تخریب شده است. در هنگام شروع کاوش، تنها 500 متر مربع(50×10) باقی مانده بود و قسمت‌های جنوبی و غربی آن نیز تخریب شده بود (تصویر2). باقی­ماندة محوطه نیز در کنار و غرب درب ورودی کارگاه شهید خدری واقع شده بود که از این حیث مشکلات عدیده­ای را ایجاد می­کرد (تصویر1). البته ذکر این نکته نیز ضروری است که محوطة ساکی­آباد شناسایی نشده و این بدان علت بوده که در حدود 50 سانتی­متر رسوب سطح محوطه را پوشانده بود و شناسایی آن را در بررسی­های سطحی غیرممکن می­ساخت. قسمت­های باقی­مانده از محوطه برای حفاری انتخاب و کار کاوش با 5 ترانشه 10×10 شروع شد(2).

 

ترانشه­ها

ترانشه  I

ترانشه I در غرب ترانشه II و در شرق ترانشهIII ، با ابعاد 10×10 متر در جهت شمالی- جنوبی ایجاد گردید. به نظر می­رسد که یک فضای کوچک در قسمت شمال شرقی و یک فضای دیگر در جنوب غربی ترانشه وجود دارد که دورتا­دور آنرا فضاهای کوچک‌تر دربر گرفته­اند. اثر قابل­توجه در این ترانشه وجود یک دیوار سنگ­چین به­صورت نیم­دایره در شمال غرب است که در مرکز ترانشه به راست­گوشه تبدیل می­شود. به نظر می­رسد که این دیوار نیم­دایره کمی قدیمی­تر از دیگر آثار معماری باشد (تصویر 3، طرح 1) ؛ به این دلیل که هم در عمقی پایین‌تر از دیگر سازه‌ها و هم در زیر آثار معماری دیگر، قرار گرفته است.

 

ترانشهII

ترانشه II در شرق ترانشه I، در3 متری جنوب غربی درب ورودی کارگاه شهید خدری واقع شده است. ترانشه مذکور دارای ابعاد 10×10 متر است که متأسفانه نیمة ­شرقی ترانشه توسط ماشین­آلات مکانیکی تخریب و تبدیل به راه ورودی به کارگاه شده است. قسمت باقی­مانده از این ترانشه به­صورت یک مثلث قائم­الزاویه با ابعاد 10×5×15 متر است. در این ترانشه پس از برداشتن لایة رسوب سطحی، در شمال غربی ترانشه آثاری از یک دیوار سنگی نامنظم با جهت شمالی ـ جنوبی به­دست آمد که با ملات گل کار شده بود. همچنین در قسمت جنوب شرقی آن نیز یک سنگ­چین دایره­ای که با قلوه­سنگ­های کوچک و سن­گریزه ساخته شده بود، به­دست آمد (تصویر 4، طرح1).

 

ترانشهIII

ترانشه III در شمال غربی کارگاه شهید خدری واقع گردیده است. ترانشه مذکور دارای ابعاد 10×10 متر در جهت شمالی ـ جنوبی در غربی­ترین قسمت کارگاه احداث شد. در زمان کاوش در ترانشه، دو گمانه پیش­رو در گوشه‌های شمال غربی و جنوب شرقی به منظور آگاهی از لایه­های زیرین و دسترسی به خاک بکر، حفر شد. گمانه پیش­رو در گوشة جنوب شرقی به­دلیل تخریب‌های بلدوزر تقریباً روی خاک بکر قرار داشت و کار کاوش آن پس از کاوش 10 سانتی­متر، پس از رسیدن به خاک بکر متوقف گردید. دیوارهای سنگ­چین این ترانشه بسیار نامنظم بود و در برخی قسمت­ها به­وسیلة بیل مکانیکی و بلدوزر تخریب شده بود. در شمال شرقی ترانشه یک دیوار سنگی نامنظم با جهت شمال­غربی ـ جنوب­شرقی به­دست آمد که به نظر می­رسد دو فضای متفاوت را از هم جدا می­کرد. فضای قسمت جنوبی مملو از خاکستر و خاک خاکستری­رنگ بود. در نیمة جنوبی ترانشه آثاری از سنگ­چین یا سنگفرش؟ نامنظم به­دست آمد که توسط تیغة بلدوزر تخریب شده است. در جنوب غربی این ترانشه و در شمال غربی آن آثاری از خاک سوخته و پخته شده به همراه کمی خاکستر به­دست آمد، اما این خاک سوخته و پخته شده فاقد ساختار معماری اجاق بود (تصویر5، طرح1).

 

ترانشهIV

ترانشه IV در غرب ترانشه  Iو در شرق ترانشه V در جهت شمالی ـ جنوبی، با ابعاد 10×10 احداث شد. به نظر می­رسد که معماری سنگ­چین نامنظمی که در مرکز ترانشه قرار دارد، دو فضای غربی و شرقی را از هم جدا کرده است. فضای شرقی دارای خاک خاکستری­رنگ است و با قسمت شرقی که دارای خاک رس بود، متفاوت است. در قسمت غربی یک سنگ­چین U شکل دیده می­شود. به نظر می­رسد که ادامة معماری سنگی غرب این ترانشه در بیرون از کارگاه و محدودة حفاری نجات­بخشی واقع شده است (تصویر 6، طرح1).   

 

ترانشه V

ترانشه  Vدر غرب ترانشه (IV) و در شمال ترانشه  IIIواقع گردیده است. این ترانشه با ابعاد 10×10 متر با جهت شمالی ـ جنوبی کاوش گردید. در قسمت شمالی این ترانشه آثاری از یک سنگ­چین با سنگ­های متفاوت به­دست آمد که در جهت شمال­غربی ـ جنوب­شرقی کشیده شده است. احتمالاً این معماری هم، دو فضا را با خاک­های متفاوت از هم جدا می­کرده است. به نظر می رسد که ادامه این معماری در شمال ترانشه و حتی بیرون از کارگاه وجود داشته باشد. کف قسمت جنوبی ترانشه که دارای خاک خاکستری­رنگ بود با سنگ­های قلوه­ای کوچک سنگفرش شده بود (تصویر7، طرح1).

 

یافته­ها

الف) سفال

در مجموع از 5 ترانشه 9014 قطعه سفال به­دست آمد که از لحاظ پوشش به پنج گروه تقسیم می­شوند (نمودار1). گروه اول سفال­هایی با پوشش غلیظ قرمز، که از نظر ساخت خشن و زمخت هستند. شاموت این سفال­ها را کاه درشت تشکیل می­دهد و در مواردی ذرات آهک به­صورت ناخالصی در خمیرة سفال­ها دیده می­شود. این گروه از سفال­ها دست­ساز و در حرارت ناکافی پخته شده­اند. فرم این سفال­ها بیشتر شامل انواع کاسه و سبو (68/11 درصد) است.

 گروهدومسفال­هایی با پوششرقیقنخودیروشن متمایلبهکرماستکه نسبت بهگروه قبلی ظریف­ترند. شاموت این قطعات، معدنی است و بر خلاف گروه قبل، گل سفال خوب ورز داده شده است. این گروه از سفال­ها دارای پخت کافی­اند و بدنة این ظروف با نقوش هندسی و حیوانی تزئین شده است. نقوش آن‌ها با طیفی از رنگ­های قهوه­ای تیره تا روشن و خاکستری تیره متمایل به سیاه ترسیم شده است. موتیف­ها شامل باندهای پهن، لوزی­ها، هاشورها، نوارهای پهن به همراه موتیف­های نقطه­ای (Dot motif) خطوط نازک به همراه باندهای پهن، مربع­های توپر و نقوش مواج هستند (تصویر8و9) (جداول1و2). فرم ظروف شامل ظروف قدح­مانند، سبوهایی با بدنة مستقیم و ساده و کاسه­هایی با لبة ساده است. این گروه از سفال­ها 54/51 درصد کل سفال­ها را تشکیل می­دهند.

گروه سوم سفال­های خاکستری با پوشش رقیق خاکستری یا سیاه و بسیار دودزده هستند. اغلب این ظروف از نظر ساخت خشن و زمخت بوده و در حرارت پایین پخته شده­اند. شاموت این سفال­ها گیاهی است و در مواردی نیز ناخالصی­هایی در گل سفال مشاهده می­شود. فرم این ظروف شامل کاسه­های کم­عمق و  دهانه­باز با کف تخت، سبوهایی با لبة بیرون برگشته و سبوهایی با بدنة کروی­شکل است و 71/0 کل سفال­ها را تشکیل می­دهد.

گروه چهارم شامل سفال­های نخودی­رنگ است که دارای پوشش گلی رقیق نخودی است و یا پوشش برخی از آنها دست مرطوب است. این سفال­ها از نظر ساخت به دو گروه خشن و متوسط تقسیم می­شوند. شاموت این سفال­ها شنی ـ ماسه­ای است و در برخی موارد ناخالصی­های سفیدرنگی در گل سفال مشاهده می­شود. این گروه از سفال­ها دارای پخت کافی است و 01/36 درصد کل سفال­ها را تشکیل می­دهد. شکل این ظروف شامل انواع سبوها، انواع کاسه­ها با کف تخت و ظروف دیزی­شکل هستند.

گروه پنجم شامل تعداد اندکی سفال با خمیرة نخودی است که دارای لعاب با رنگ­های آبی روشن و سبز است. خمیرة این گروه از سفال­ها بسیار خوب ورز داده شده است و شاموت ماسه­ای دارند. این گروه از سفال­ها چرخ­ساز و دارای پخت کافی هستند. فرم این سفال­ها قدح با لبه بیرون برگشته و ظروف فنجان­مانند است و 6/0 درصد سفال­ها را شامل می­شوند. به نظر می­رسد که به مرور زمان این سفال­ها در اثر شخم­زدن سطح محوطه توسط کشاورزان به این لایه­ها راه یافته­اند.

به­طور کلی نمونه­های قابل­مقایسه با سفال­های این محوطه از منطقة خان­میرزا و شهرکرد (زاگارل، 1387)، فارسان (صالحی­مقدم، 1390)، تپه سبز (شریفی، 1388) و تل اسپید فارس (Potts and Roustaei 2006)، دشت بُلداجی (Nissen & Zagarell 1975)، محوطه G-61 در دشت شوشان ) علیزاده، 1382) و دشت رامهرمز، (Wright and Carter 2003)، تپة سیلک (نوکنده و یوسفی، 1384) و جوی و بندبال (Dollfus 1978) به­دست آمده، که متعلق به دورة مس و سنگ میانی ـ جدید هستند.

 

ب) مصنوعات سنگی

از 5 ترانشه کاوش شده، در مجموع 519 قطعه مصنوعات سنگی به­دست آمد که شامل 15 ریزتیغه، 153تیغه، 186تراشه، 56 سنگ مادر و تعدادی دورریز است (تصویر 10، نمودار2). جنس این یافته­ها از سنگ چخماق قرمز، صورتی، خاکستری روشن و سفید، طیف­هایی از قهوه­ای روشن تا تیره و در چند مورد از سنگ آهک سفید است، این مصنوعات بیشتر از سنگ­های نسبتاً نامرغوب ساخته شده و نوع سنگ استفاده شده تقریباً ناهمگن است و از نظر بافت اکثراً دارای بافت متوسط هستند. از کل مجموعه 100 قطعه دارای کورتکس است که در این میان 5 قطعه تیغه (5%)، 77 قطعه تراشه (77%) و 18 قطعه سنگ مادر(18%) است. از کل تیغه­ها (­عدد 153) 22 قطعه دارای روتوش هستند که به نظر می­رسد به احتمال قوی ساکنان محوطۀ ساکی­آباد به سنگ خام دسترسی داشته­اند و نیازی به رتوش کردن تیغه­ها نبوده است. بیشترین تعداد این مصنوعات از ترانشه IV و V از میان قسمتی که رنگ خاک خاکستری(پیت؟) است، به­دست آمده است. به طور کلی این مصنوعات با تپة جنوبی سیلک (بیگلری، 1381)، تل باکون (علیزاده، 1383)، تپة چغامیش (Delougaz and Kantour, 1996: 104))، تپه بان­آسیاب در کرمانشاه (برنبک و دیگران 1382: 115) و تپة ازبکی (رفیع­فر 1389: 278) قابل مقایسه بوده و مربوط به دورة مس و سنگ میانی هستند.

 

ج) اشیاء سنگی

از ترانشهIV  و Vدو قطعه لبه و قسمتی از گردن ظرفی سنگی به­دست آمد که لبه­‌ها به سمت بیرون برگشته و دارای قطر دهانة 12 سانتی­متر است. به نظر می­رسد که این ظروف از مرمر سفید نامرغوب ساخته شده­اند. از دیگر یافته­ها می­توان به سنگ وزنه اشاره کرد که از ترانشه III به­دست آمده و 128 گرم وزن دارد. جنس آن از سنگ آهک و به رنگ خاکستری روشن است. علاوه بر آن یک قطعه کانسار مس سبز رنگ نیز از ترانشه III به­دست آمد که دارای 57 گرم وزن است و یک قطعه بزرگ سنگ چخماق نامرغوب قرمزرنگ که در حدود 955 گرم وزن دارد نیز از ترانشه I به­دست آمد.

 

د) یافته­­­های دیگر

از یافته­های دیگر می­توان به یک قطعه مفتول مسی به طول 7 سانتی­متر اشاره کرد که احتمالاً باقی­ماندة یک درفش مسی یا سوزن؟ است؛ یک سمت این مفتول باریک­تر از سمت دیگر آن است و بر روی آن آثار زنگار سبزرنگ و پتینه مشاهده می­شود. یافتة دیگر یک قطعه فلز مس نامنظم است که به­همراه یک قطعه کانسار مس به­دست آمده که آثار زنگار سبزرنگ بر روی آن‌ها دیده می­شود. کانسار مس بسیار کوچک، دارای رنگ قهوه­ای تیره و وزنی در حدود 120­گرم است. قطعة یافته شدة دیگر یک درفش استخوانی به­ طول­­12سانتی­متر است که عریض­ترین بخش آن 6/2 و قطر 6/2 سانتی­متر دارد و سطح بیرونی آن سائیده شده است. همچنین یک قطعه دندان نیش حیوانی وحشی که به صورت هلالی­شکل است، این دندان دارای ­2/4 سانتی­متر طول بوده و بیشترین پهنای آن در مرکز هلال در حدود 7/1 سانتی­متر است و به صورت توخالی است. یک قطعه پیکرک شکسته شدة سگ؟ (تصویر 11) از جنس گل پخته به رنگ نخودی نیز به­دست آمد که نیم­تنة جلو حیوان است. گل آن به­خوبی وزر داده شده و دارای آمیزة ماسه بادی با پخت کافی است.

 

بحث و تحلیل

با توجه به ساختار معماری به­دست آمده (طرح1) از این کاوش می­توان گفت که این معماری شامل دو بخش بوده است؛ بخش اول معماری سنگ­چین و نامنظم که در اطراف بخش دوم که در مرکز واقع شده است، قرار دارد. در قسمت مرکزی که بیشتر حالت زباله­دانی دارد، بیشترین تعدادیافته­ها شامل سفال، مصنوعات سنگی و استخوان به­دست آمد و حتی جنس و رنگ خاک آن با ­بقیه قسمت­ها متفاوت بود. به نظر می­رسد که این قسمت محلی برای نگهداری حیوانات بوده است که امکان دارد بقایای فضولات حیواناتی است که در نزدیک چادر نگهداری می شدند (Hole 2004: 107). متأسفانه تاکنون نمونه­های مشابه با این معماری به­دست نیامده است اما در مقیاس کوچک‌تر در کاوش­های تولایی تپه ((Hole 1974, 2009: 277. Fig 14.14, Pires Ferreira 1975 توه خشکه ((Abdi et al. 2002، در­خزینه (Alizadeh 2009)، لایه­های قدیمی تپه­سراب (هول،1381: 104) و بقایای نخستین ساکنان گوران ( (Meledgaard et.al. 1963­ آثاری به­دست آمده که مربوط به کوچ­نشینان است. در مطالعات فرانک هول دربارة طایفة بهاروند، ذکر می­شود که این مردمان برای حفاظت خود دیوارهایی از سنگ بنا می­کنند و برای حفاظت دام­ها، چادرها را به­صورت حصار ایجاد و از دام­ها در فضای ایجاد شده میان چادرها حفاظت می­کنند (Hole 2009)، این عادی به نظر می­رسد که چادرهای لری در اطراف آغل مرکزی برپا می­شوند و یا حتی برای آن‌ها با سنگ آغل می­سازند  (Gilbert1983, Hole2004) (تصویر12). با توجه به اینکه استقرارگاه­های موقت کوچ­نشینان چندین­بار در زمان­های مختلف مورد سکونت قرار می­گیرند و هر بار توسط کوچ­نشینان در معماری آنها تغییرات اندکی ایجاد می­شود، بنابراین بقایای معماری آنها آخرین زمان سکونت در آنها را آشکار می­کند. همچنین معماری نامنطم باقی­مانده، می­تواند نتیجة این باشد که کوچ­نشینان دوره­های بعد از مواد و ساختارهای موجود، با انتقال به مکان‌های دیگر، از آن‌ها استفاده کرده باشند Hole 2004)). مشابه این ساختار در 400 متری جنوب محوطه، در دامنة کوه کلار که امروزه محلی برای اسکان عشایر بختیاری است و "وارگه(3)­" نامیده می­شود، توسط این هیئت شناسایی شد.

 از طرف دیگر سفال­های به­دست آمده از این محوطه به­خصوص سفال­های شاخص با تزئین نقطه­ای، سفال­هایی هستند که همزمان با اواخر سوزیانا 1­، همزمان با مرحلة فرخ و بیات در دهلران است این سبک در فارس، در دورة فارس میانه 1 (باکونB2)، گسترش می­یابد و تا دورة فارس جدید (باکونA) ادامه پیدا می­کند (علیزاده، 1382:51). علیزاده جوامع کوچ­نشین را علت ظهور و گسترش جغرافیایی وسیع این سفال می­داند (علیزاده،1382:52(Alizadeh 2006: 20, 2009:133,. در دورة فارس میانه 1 تغییر در اقتصاد معیشتی، تغییر کامل سفال و ظهور سفال جدید در فارس، افزایش در تعداد محوطه­ها و افزایش ارتباطات بین مناطق وجود دارد ((Alizadeh 2006: 11. مدارک باستان­شناسی این دوره حاکی از افزایش ارتباطات برون­منطقه­ای با نواحی فارس و خوزستان است و اغلب مکان‌های شناسایی­شده بسیار کوچک و پراکندگی آن‌ها در حاشیة اراضی مردابی (تالابی) و مرغزارها بیشتر است (نوروزی، 1388).

 

نتیجه

حاصل کاوش نجات­بخشی تپة ساکی­آباد در پنج ترانشه­10×10 ساختار معماری نامنظمی بوده که از مواد و مصالح در دسترس ساخته شده­اند. به نظر می­رسد که در دورة مس و سنگ میانی، کوچکی ظاهری این نوع استقرارها در کنار دریاچه­ها و مرداب­ها به احتمال زیاد نشان­دهندة این است که این استقرار از نوع فصلی بوده است (ن.ک: زاگارل، 1382: 74). از طرف دیگر کمبود یا نبود مدارک باستان­شناسی در ارتباط با کشاورزی در این محوطه و مقایسة پلان و مواد به­دست آمده از کاوش با آثار بجای­مانده از کوچ­نشینان عصر حاضر در­400 متری جنوب محوطه، چنین به نظر می­نماید که این محوطه در دورة مس و سنگ میانی ـ جدید توسط کوچ­نشینان مورد استفاده قرار گرفته است که تابستان را در حوزة جنوبی تالاب چغاخور و زمستان را در قسمت­هایی از استان فارس و خوزستان، مانند الگویی که امروزه نیز ادامه دارد، می­گذراندند. اگرچه قسمت­هایی از معماری نامنظم به­دست آمده که در طی سالیان متمادی که در زیر رسوبات از دید پنهان مانده بود به­وسیله شخم­زدن کشاورزان آسیب­دیده و تخریب شده است، بیشترین تشابه را با معماری کوچ­نشین منطقه دارد.

 

تشکر و قدردانی

بر خود لازم می­دانیم از آقای میراسکندری، رئیس وقت پژوهشکدة باستان­شناسی، خانم مژگان ریاحی مدیرکل محترم سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان چهارمحال و بختیاری، آقای مهندس عباسی مدیرکل ادارة آب منطقه­ای استان چهارمحال و بختیاری، آقای مهندس صالحی نماینده و مشاور محترم طرح انتقال آب سبزکوه به تالاب چغاخور، مهندس حسینی و کارکنان پروژة انتقال آب، اعضای هیئت باستان­شناسی پروژة انتقال آب به تالاب چغاخور: آقایان سید بها حسینی سرتشنیزی و علیرضا پیرمحمدی، اعضای محترم شورای اسلامی روستای ساکی­آباد، سعید بهرامیان و تمامی کسانی که ما را در این امر یاری رساندند و همچنین از سجاد علی­بیگی و میثم نیک­زاد به خاطر بازخوانی متن مقاله و یادآوری نکاتی سودمند، کمال تشکر و قدردانی را به­جای آوریم.

 

 

پی­نوشت

1-گفتگوی خصوصی نگارندگان معدود با عشایر قشقایی چغاخور.

2- به­دلیل زمان کاوش در فصول بارش به­خصوص آذرماه و دی ماه، نحوة انتخاب ترانشه­ها به­صورت پشت سرهم و منظم نبوده و سعی شده است در ابتدا ترانشه­هایی از این محوطه کاوش شود که دسترسی به آثار معماری و دیگر یافته­ها سریع­تر و آسان­تر باشد. این مقاله نیز بر اساس ترتیب کاوش ترانشه­ها تنظیم شده است و به همین دلیل ترانشه­ها در جوار یکدیگر یا در یک ردیف منظم قرار ندارند.

3- وارگه محلی است که عشایر چادرهای خود را بنا می­کنند و با استفاده از سنگ حصارهایی برای چادرها و حتی برای آغل حیوانات ایجاد می­کنند.

 

برنبک، راینهارد، سوزان پلاک، الهام قصیدیان و سامان حیدری (1382)،  بان­آسیاب: محوطه­ای مربوط به عصر مس­سنگی میانی، مکانی برای تولید صنایع سنگی در ماهیدشت، {گزارش­های باستان­شناسی (2)}، تهران،  صص: 109-128.
بیگلری: فریدون (1381) مقدمه­ای بر صنایع سنگی سیلک، گزارش مطالعه مجموعه مصنوعات سنگی فصل اول طرح بازنگری سیلک­1380، در زیگورات سیلک، {به کوشش دکتر صادق ملک شهمیرزادی}، تهران، معاونت پژوهشی، پژوهشکدة باستان­شناسی.
دلفوس، ژنوییو (­1376) جعفرآباد، جوی، بندبال، گامی در پیشبرد بررسی منطقه شوشان در هزارة پنجم و آغاز هزارة چهارم ق. م، در: شوش و جنوب غربی ایران، تاریخ و باستان­شناسی،{زیر نظر ژان پرو و ژ. دلفوس، ترجمه هایده اقبال}، نشر دانشگاهی، تهران، صص 39-10.
رفیع­فر، جلا­ل­الدین(1389)، ابزارهای سنگ تراشیده جیران­تپه و یان­تپه (فصل­های سوم و چهارم 1379-80)، در کاوش­های محوطه باستانی ازبکی، جلد اول: هنر و معماری، به کوشش یوسف مجیدزاده، تهران: اداره­کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان تهران.
زاگارل، آلن (1387) باستان­شناسی پیش از تاریخ منطقة بختیاری ظهور شیوة زندگی در ارتفاعات، {­ترجمة کورش روستایی}، سازمان میراث فرهنگی،صنایع دستی و گردشگری استان چهارمحال و بختیاری، شهرکرد.
شریفی، مهناز ( 1388) سوزیانای میانه در پرتو سفالینه­ها (بر اساس بررسی تپه سبز)، مجله علمی پژوهشی مطالعات باستان شناسی دانشگاه تهران، شمارة اول، صص45-64.
صالحی مقدم، ابراهیم، (1390)، مطالعه تطبیقی برهمکنش­های منطقه­ای در دورة مس و سنگ بر اساس سفال­های مکشوفه از بررسی باستان­شناختی در دشت فارسان، پایانةنامه کارشناسی ارشد باستانةشناسی دانشگاه سیستان و بلوچستان. (منتشر نشده).
علیزاده، عباس (1382) الگوهای استقرار و فرهنگةهای پیش از تاریخی دشت شوشان بر اساس تحلیل مجموعه حاصل از بررسی ف.ج.ال گرملیزا، {­ترجمة لیلا پاپلی یزدی و عمران گاراژیان}، پژوهشکدة باستانةشناسی معاونت پژوهشی سازمان میراث فرهنگی، تهران.
علیزاده، عباس (1383) منشأ نهادهای حکومتی در پیش از تاریخ فارس، تل باکون، کوچ­نشینی باستان و تشکیل حکومت‌های اولیه،{ ترجمه کورش روستایی}، انتشارات سازمان میراث فرهنگی وگردشگری، بنیاد پارسه- پاسارگاد.
قربانی، حمیدرضا، (1384)، برهمکنش­های اقتصادی ـ اجتماعی کوچ­گران و یکجانشینان و نقش آن بر تحول الگوهای استقراری در زاگرس مرکزی در دورة کلکولیتیک، پایانةنامه کارشناسی ارشد باستانةشناسی دانشگاه تربیت مدرس (منتشر نشده).
کانال، دونی( 1376) صفه مرتفع آکروپل شوش، در: شوش و جنوب غربی ایران، تاریخ و باستان­شناسی، {زیر نظر ژان پرو و ژ. دلفوس، ترجمه هایده اقبال}، نشر دانشگاهی، تهران، صص 41-48.
نوروزی، علی­اصغر (1382)، محوطه نویافته ایلامی، فراتر از مرزهای شناخته شده ایلام، مجله نامة پژوهشگاه، میراث فرهنگی، شمارة 3، صص75-82.
نوروزی، علی­اصغر (1388)­، مطالعات باستان­شناختی در حوزة آبخیز کارون شمالی (استان چهارمحال و بختیاری)، مجلة علمی پژوهشی مطالعات باستان­شناسی، دانشگاه تهران، شمارة 2،دورة1.
نوکنده، جبرئیل، یوسفی، حسن (1388)، کاوش در دورة سوم سیلک، در صیادان سیلک: گزارش فصل چهارم طرح بازنگری سیلک، {به کوشش صادق ملک شهمیرزادی}، انتشارات پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، تهران.
هول، فرانک (1381)، باستان­شناسی غرب ایران، تهران، سمت.
 
Abdi, K. 2002, Strategies of Herding: Pastoralism in the Middle Chalcolithic Period of the West Central Zagros Mountains, Ph. D thesis, University of Michigan.
Abdi. K. Nokande.G., Azadi A., Biglari F., Heydari S., Farming D., Rezaii A., and Mashkour M., 2002, TuwahKhoshke: A Middle Chalcolithic Mobile Pastoralist Camp-site in the Islamabad Plain, West Central Zagros Mountains, Iran, Iran, 40: 43-74.
Abdi. K. 2003, the Early Development of Pastoralism in the Central Zagros Mountains, Journal of World Prehistory, 17 (4): 395-448.
Alizadeh A. 2006, The Origins of State Organizations in Prehistoric Highland Fars, Southern Iran Excavations at Tall-e Bakun, The Oriental Institute of the University of Chicago and the Iranian Cultural Heritage and Tourism Organization, vol. 128.
Alizadeh A. 2009, Prehistoric Mobile Pastoralists in South- Central and Southwestern Iran, in: Jeffrey Szuchman Nomads (eds.), Tribes and the State in the Ancient near East, The oriental Institute of the University of Chicago Seminar, No. 5, pp. 129-146.
Ambraseys, N. N., 1979, A Test of Historical Seismicity: Isfahan and ChaharMahal, Iran, The Geographical Journal, 145 (1): 56-71.
Delougaz, P. and Kantor, H. J. 1996, Chogha Mish, Vol. 1: The First Five Seasons of Excavations 1961-1971, Chicago: Oriental Institute Publications 101.
Dollfus. G, 1978, Djaffarabad, Djowi,Bendebal: Contribution a letudi de iasusiane au Vemillenaire et au debut du IV emillenaire, Paleorient, 4 (1): 141-167.
       Hole. F. 1974, Tepe Tulai, an Early Campsite in Khuzestan, Iran, Paleorient, 2 (2): 219-242.  
       Hole, F. 2004, Campsites of the Seasonally Mobile in Western Iran, in K. von Folsach, H. Thrane and I. Thuesen (eds.) From Handaxe to Khan: Essay Presented to Peder Mortensen on the Occasion of his 70th Birthday. Aarhus University Press, Aarhus, pp. 105-123.
       Hole. F. 2009, Pastoral Mobility as an Adaptation, in Nomads, in: Jeffrey Szuchman Nomads (eds.), Tribes and the State in the Ancient Near East, The Oriental Institute of the University of Chicago Seminar, No.5, Oriental Institute Seminar, pp. 261-283.
Gilbert Allan S. 1983, On the Origins of Specialized Nomadic Pastoralism in Western Iran,
World Archaeology, 15 (1): 105-119.
Meldgaard, J, Mortensen. P. and Thrane 1963, Excavation at Tappeh Guran, Acta Archaeologica 34: 97-133.
Potts, D.T. and. Roustaei, K., (eds.), 2006, A Report on the First Two Seasons of the ICAR-University of Sydney Expedition to the Mamasani District, Fars Province, Iran, Iranian Center for Archaeological Research.
       Nissen. J. H., Zagarell, A. 1975, Expedition to the Zagros Mountains, Proceeding of the IVth Annual Symposium of Archaeological Research in Iran, Tehran 1975, pp 159-189.
       Piers Ferreira. J. W., 1975, Tepe Tulai: Faunal Remains from an Early Campsite in Khuzestan, Iran, Paleorient, 3 (1): 275-280.
       Wright, H. Carter E., 2003, Archaeological Survey on the Western Ram Hormuz plain 1969, Yeki Bud, Yeki Nabud, Essays on the Archaeology of Iran in Honor of William Sumner, Naomi Miller and Kamyar Abdi (eds.), University of California, Los Angeles.