نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشیار گروه باستان¬شناسی دانشگاه تهران

چکیده

در هیچ دوره­ای، تاریخ و حضور تاریخی انسان در جهان چونان وجودی تاریخی­شده و تاریخ­مند، گسترده، فراگیر و جهان‌شمول‌تر از دورة جدید، موضوعیت شناخت نداشته و ماده و موضوع معرفت نبوده است. هیچ دوره­ای کنجکاو و حساس و گشاده دست‌تر از دورة جدید، سرمایة عمر نسل‌هایی از سخت­کوش­ترین فرزندانش را هزینة به­کف­آوردن و به­دست­دادن معرفت و فهمی قابل­قبول از موقعیت و معنای حضور و تقدیر تاریخی انسان در جهان به­کمک و به­وساطت منابع و ماده­های تاریخی نکرده است. درهیچ دوره­ای عقبة تاریخی و پیشینة فرهنگی و سابقة اجتماعی و مواریث مدنی و معنوی مردمان از هر تیره و تبار و قومیت و ملیتی و متعلق به­ هر دوره­ای این چنین ماده و موضوع دانش و دانایی انسان نبوده است که در دورة جدید. در همین دوره شگفتی­ها و      خلاف­آمدها و تناقض­های عقلانیت مدرن و عصر سیطره و سیادت یکی از آتشناک­ترین و جنجالی­ترین تمدن­های تاریخ، جامعه و جهان بشری ما شاهد رویداد بزرگ و بی­سابقة دیگری نیز بوده­ایم؛ کشفی از جنس دیگر و کلنگی بر نوک قلم اندیشه­ای از جنس دیگر. برای نخستین­بار قلم مورخان را می­بینیم که سر از کلنگ باستان‌شناسان برکشیده است. اینک کلنگ و کمچه دانش نوبنیاد باستان­شناسی چابک و چالاک­تر و جهانی و جهان­شمول­تر از قلم مورخان، وجب­به­وجب و لایه­به­لایه و دوره­به­دوره ارض تاریخ و پیشینه تاریخی آدمیان را زیر جراحی­های بی­امان خود گرفته و می­کاود و درباره­اش داوری می­کند. در همین عصر به­غایت طوفانی و منقلب و متحول و متورم و ملتهب است که مشاهده می­کنیم آثار و اثقال و اجساد و اجسام ارض تاریخ آدمی چونان ماده و منبع شناخت و موضوع معرفت، لایه­به­لایه نبش و کشف و گردآوری شده و زیر سقف­های بلند و ترک­خوردة موزه­های عالم مدرن به­ تماشا نهاده می­شود. در سلسله مباحثی که از محضر خوانندة گرامی می­گذرد سعی شده برخی از ابعاد این رویداد بسیار مهم و بی­سابقه از منظری تاریخی ـ فلسفی غوررسی و واکاوی شود.
 

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

From the Pen of Historians to the Pickax of Archaeologists

نویسنده [English]

  • Hekmatollah Molla Salehi

چکیده [English]

Archaeology and history might have many things to do with each other in historical past and present field. Both of them belong to the same category of our historical knowledge. Pickax of archaeologists have been raised from the pen of historians after the fundamental and revolutionary changes occurred in the historical thoughts and understanding of history.
The main task of both as an academic discipline turned toward deeper understanding about our historical “Parousia” in the world. This article aims at giving a brief analytical view of homogeneity of two disciplines.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Historical Knowledge
  • َHistorical Thoughts
  • َRelations of Archaeology and History
  • Historians Pen
  • Archaeologists Pickax

عنوان نوشتاری که هم­اینک پیش روست هرچند ممکن است چندان متعارف به ذهن نیاید، طرح و نقد و شرحش، هم برای جامعة مورخان ما هم برای جماعت باستان‌شناسان، تهی از اهمیت نیست. هم­تباری و خویشاوندی دانش تاریخ و باستان­شناسی و یا به مفهوم دقیق­تر و جامع­تر دانش آرکئولوژی بمانند خویشاوندی مادر است با فرزند نوزادش. البته نوزادی به­غایت شگفت و فرزندی برآمده از میان توفانی از شگفتی­ها چونان نوزادان اساطیری که هم ولادتشان پر از شگفتی­هاست هم پرورش و زندگی­شان گرانبار از ماجراهای شگفت (Wooley, 1930; Frankfort, 1956; Wheeler, 1964; Alsop, 1964; Duval, 1961: 87-120; Hubert, 1961: 121-195; Marrou, 1961: 325-422). اگر تسامحاً سرآغاز و پیشینة قلم مورخان را به مثابه حوزة خاصی از شناخت یا دانش و دانایی، قلم هرودت قرار دهیم؛ دو هزاره و سه سده بیش قلم مورخان به لحاظ زمانی بر کلنگ باستان‌شناسان تقدم داشته و قدمت و تجربة بیشتری را از سر گذرانده و درس­های زنده و فراوان­تری را در مدرسة تاریخ آموخته و آزمون­های واقعی­تری را نیز پشت سر نهاده است. از این منظر نسبت دادن مادر به آن و فرزند به این چندان دور از واقعیت به­نظر نمی­آید. به­ویژه وقتی تاریخ چونان رویدادی فرهنگی و اجتماعی و مدنی و معنوی مدنظر قرارگرفته شود خویشاوندی و مناسبت میان دانش تاریخ و باستان­شناسی مضاعف می­گردد و نسبت میان مادر و نوزاد یعنی مورخ و باستان­شناس و فاعل شناسا و موضوع شناخت یا شناسه و قلم و کلنگ و رابطه و هم­تباری میان متن و ماده فهم­پذیرتر و ماهوی­تر به اندیشه می­آید. حضور فراگیر و همه­سویه و تأثیرگذار تاریخ بر روان و رفتار و فرهنگ و زندگی و احساس و ادراک و اندیشه و آگاهی و ذوق و ذایقه و خلاصه سخن آنکه نحوة بودن و نوع رابطة ما با جهان و واقعیت­های آن چیزی نیست که بتوان آسان و نادیده از کنارش گذشت.

کدام تجربه و دانش و دانایی و اندیشه و باور بشری را سراغ داریم و می­شناسیم که داغ تاریخ بر جبین نداشته و به این یا آن طریق از تاریخ و موقعیت تاریخی و سیلاب و صیرورت و سیلان رویدادهای تاریخی تأثیر نپذیرفته و فارغ از محیط فرهنگی و اجتماعی و جغرافیای تاریخی و حوادث عصری که در آن زیسته­ایم در تاریخ بیان و آشکارشده و در جهان افق گشوده است. انسان وجودیست تاریخی­شده و تاریخ‌مند. این سخن از جنس همان مدعیاتی نیست که انسان را یکسر موجودی تاریخی می­داند و منبعث از اندیشه­های تاریخ­گرا و مشرب­های اصالت تاریخ روزگار جدید بوده باشد؛ هرچند که بی‌تأثیر از آن اندیشه­ها و رویکرد­ها بیان نمی­شود.  مراد ما از تأکید بر حضور تاریخی و تاریخ­مند انسان در جهان این است که حتی متعالی، آن‌سویی و مینوی و آسمانی­ترین مکاشفات و مشاهدات بشری ما در همین ارض تاریخ و حضور، موقعیت و تقدیر تاریخی انسان در جهان افق گشوده و آشکار شده­اند. نه تاریخ و رویدادهای تاریخی را فارغ و منتزع و منقطع از مناسبتش با مراتب و سپهرهای متعالی­تر هستی می‌توان فهمید نه حضور، تقدیر و موقعیت تاریخی انسان را در جهان صرفاً با رجوع به پوسته و رویه و لایه یا لایه­های بیرونی حوادث می‌توان معنا کرد و نه آنکه مهری را که تاریخ و موقعیت تاریخی که انسان در هر دوره­ای در آن می‌زیسته و آن را می‌آزموده بر جبین مکاشفات و مشاهدات معنوی و مینوی او می­نهاده می‌توان به آسانی انکار کرد و نادیده و نافهمیده از کنارش گذشت.

مراد ما از قلم مورخان در نوشتاری که پیش روست اشاره به دانشی است کثیرالاضلاع و کثیرالافعال و کثیرالاهداف و ذوبطون و توبرتو و پیچیده و پر چین­وشکن با تداخل­های چندسویه و همکاری‌های چندگون با رشته­ها و دانش­ها و حوزه­های معرفتی بسیار. دانشی به مفهوم هلنی آن «اتونوموس» (Autonomous)­(1) و به تعبیر راجر کالینگوود (Collingwood, 1999: xiii, xlii, 11, 20, etc.) که هم موضوعات و مآخذ و منابع و مستندات مورد مطالعه مستقل خود را دارد هم در طرح مسئله­ها و اتخاذ روش­ها و اهداف موردنظر با گام­های خود ره می­سپارد و منظر و معرفت تاریخی خود را نیز از امور واقع مورد مطالعه ارائه می­دهد. مراد ما از مفهوم کلنگ باستان‌شناسان نیز اشاره به دانشی دارد بیش­و­کم با همین اوصاف. دانشی هم برخوردار از منابع و مدارک خاص مورد مطالعه و تحقیق خود هم مجهز به­طرح­ها و برنامه­های پژوهشی و روش­ها و راهکارها و اهداف مشخص مورد نظر.دانشی به غایت کثیرالاضلاع و کثیرالافعال و ذوبطون و توبرتو و پیچیده و پرچین و شکن بمانند تاریخ و رشته­ها و دانش­های خویشاوند و هم­تبار دیگر، البته در قیاس با خویشاوندان نسبی و سببی‌اش عرصة مطالعاتش پرهزینه­تر و عمرخوارتر و میدانی­تر و بیابانی­تر بوده و با چهره­ای غبار دروان گرفته­تر گام برگرفته و با ورطه­های عبورناپذیرتر نیز رویارو بوده و دست­وپنجه فشرده است. با این همه همان پرسش­ها و مسئله­های بنیادین توصیفی (چه چیز؟) و تحلیلی (چه گاهی ؟) و (کجائی؟) و تبیینی (چگونگی؟) و تفسیری؟ (چرایی و چرا دار؟) و ارجایی و تأویلی (چه کسی؟ و یا چه کسانی و کدام عاملان و فاعلانی و کدام گروه­های صاحب اندیشه و انگیزه و نیت و هدفی ؟) که در فهم و معرفی رویدادهای تاریخی مورخان با آنها دست­وپنچه نرم کرده­اند؛ باستان­شناسان نیز با همین جامعیت با چنین پرسش­ها و مسئله­هایی در به­دست دادن معرفت و منظری باستان­شناسانه از روندها و رویدادهای تاریخی و فرهنگی منجمد و مفقود گذشته با آن رویارو بوده­اند­(2). البته آن یک با محوریت منابع و اسناد مکتوب و این یک بیش از همه برمدار منابع مادی و ماده­های تاریخی و مدارک فرهنگی مثله و ناقص و الکن و خاموش گذشته. از این منظر هر دو دانش در قیاس با دانش­ها و حوزه­های معرفتی دیگر با جامع­ترین پیکرة پرسشی به­نحوی سرگیجه­آور درگیرند. البته همان­طور که در پیش یادآور شدیم باستان­شناسی به­رغم سرشت جذاب وسوسه­انگیزش و نوع منابع و ماده­ها و مدارک مورد مطالعه­اش از دانش تاریخ عمرخوارتر و پرهزینه­تر و سرگیجه­آورتر بوده و با ورطه­های عبورناپذیرتر و منطقه­ها و جغرافیای ناهموار و مه­گرفته­تر رویارو بوده است. در ادامه بحثی که پیش روست توضیح می­دهیم چرا باستان­شناسی چنین است.

تاریخ چونان رویداد و تاریخ به­مثابه نوع و حوزة خاصی از دانش و دانایی که در دورة جدید در خط مقدم منظر و معرفت و فهم ما از واقعیت و یا اساساً هر پدیده و رویدادی ایستاده و حضور فعال دارد درمیان مورخان و متفکران و عالمان انسان و اجتماع و فرهنگ بسیار متفاوت و متناقض وصف و تعریف و معرفی و فهمیده شده است. واقعیت این است که در میان طیف گسترده­ای از مشرب­ها و رویکردهای متفاوت مطرح شده به تاریخ و تبیین و تفسیر رویدادهای تاریخی دوگونه نگاه ایده­آلیستی یا آرمان­گرا و ناتورالیستی یا طبیعت­گرا و یا "استعلایی" (Trascendentalist) و فروکاست­گرا (Reductionist) از یک­سو و خوش­بینانه و ناخوش­بینانه از دیگرسو محوریت بیشتر داشته و تأثیرگذارتر نیز بوده­اند.

تاریخ از "خطرناک­ترین فراوردة شیمی روح آدمی" گرفته تا "رفیع­ترین اهداف در زندگی یک انسان" تعبیر شده است (Marrou, 1961: 9-23). دربارة انگیزه­های کشف مدرن تاریخ نیز نظرات متفاوت و ضد و نقیض بوده است. برای مثال نویسنده و متفکری چونان هانا آرنت که آثار فراونش دربارة وضع بشر دورة جدید شهرت جهانی نیز یافته است، مهم­ترین انگیزة کشف مدرن تاریخ و آگاهی تاریخی را نه اشتیاق تازه نسبت به بزرگی انسان نه افعال و انفعلات او و نه باور به این که معنای وجود بشری را در سرگذشت نوع بشر می‌توان یافت، بلکه نومیدی ازعقل بشری بود، که به نظر می­رسید تنها وقتی که سروکارش با اشیای ساخته انسان است کفایت دارد (آرنت، 1390: 432). ردگیری و رصد نه تلسکوپی بلکه میکروسکوپی­(3) هرآنچه در لایه­ها و زیرلایه­های درونی و نهان­تر قیامتی از تحولات تاریخی و طوفانی از چرخش­ها و جنبش­ها و خیزش­ها و جهش­های فکری و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی که در جوامع اروپای سده­های پساقرون وسطایی اتفاق افتاده یقیناً کار بسیار دشوار و اساساً شدنی نیست. با این همه تا آنجا که به موضوع سخن و مباحث ما مربوط می­شود تلاش شده به سهم و نقش و دخالت آن تحولات و چرخش­ها و جنبش­ها و خیزش­های چند ضلعی که در کشف و جراحی مدرن و باستان­شناختی تاریخ موث افتاده­اند تصویری هرچند نه­چندان شفاف و نه جامع ارائه شود. انگشت تأکید ما روی زلزله­های سخت و سنگینی است که در منطقة غربی تاریخ طی    سده­های پساقرون وسطایی اتفاق افتاده و باستان­شناسی از زیر آوار همان زلزله­ها سر برکشیده است.

هیچ دوره­ای گشاده­دست و فارغ­بال و مصمم و کنجکاو و عطشناک­تر از دورة جدید سرمایه و عمر و اندیشة نسل­ هایی از سخت­کوش­ترین فرزندانش را به­پای تاریخ برای به­کف­آوردن و برکشیدن جرعه­ای از بادة معرفت از جام­های شکسته و رسوبات و فسیلات و فضولات و بقایای گذشته نریخته و هزینه نکرده است. این یک اتفاق ساده از جنس دیگر اتفاقات ریز و درشت روزگار ما نبوده است. در نظام دانایی دورة جدید معرفت و فهم تاریخی از واقعیت به­ویژه شاخه آرکئولوژیک آن در خط مقدم دانش و دانایی و اندیشة انسان روزگار ما به صحنه آمده و ایستاده است. مرحله­به­مرحله نیز با چهره­ای آرکئولوژیک یا باستان­شناختی و موزه­ای­تر ماهیت باستان­شناسانه خود را بیش­ازپیش آشکار کرده است. اینک لایه­نگاری­ها و گاه­شماری­ها و دوران­بندی­های کلنگ باستان‌شناسان از مرزهای"­تاریخ طبیعی" عبورکرده به­صورت مدلی فراگیر برای رشته­ها و دانش­های دیگر درآمده است. واژة هلنی­تبار آرکئولوژی یعنی دانش "ارخه­ها" و "لوگوس­ها"ی متکثر و مفقود و مهندسی و حرفه­و­فن جراحی و کاوش و کشف بقایای مادی گذشته نیز جامه معنای جدید و جهان­شمول­تر و فراگیرتر البته به­مفهوم مدرن آن برتن پوشیده است.

برای انسان هیچ دوره­ای، برای هیچ فرهنگ و مدنیت و سنت فکری و نظام اعتقادی و ارزشی هیچ  عصری درگذشته آن­گونه که برای انسان عالم مدرن و نظام دانایی و فکری و ارزشی دورة جدید تاریخ و حضور تاریخی انسان در جهان به­ماهو تاریخی و یا به­مفهوم دقیق­تر مطلق تاریخی موضوعیت و مدخلیت شناخت نداشته و موضوع و ماده معرفت نبوده است.

هیچ تمدنی، نظام دانایی هیچ دوره­ای درگذشته آن­گونه که نظام معرفتی و ارزشی و فکری دورة جدید با اراده و عزمی راسخ و استوار و اینچنین گسترده و پیوسته و نفس­گیر و فراگیر، وجب­به­وجب و لایه­به­لایه و دوره­به­دوره میراث سنت­ها و فرهنگ­ها و آثار و اثقال و اجساد و اجسام جوامع گذشته را تا مرزهای "تاریخ طبیعی­" زیر جراحی­های بی­امان خود نگرفته و زیر سقف موزه­هایش کنار هم نچیده و به ­تماشا نگذاشته است. آن سنت و میراث قلم مورخان و مؤلفان و دانش و اندیشه متن و پژوهش در نظام­های مفهومی و روش نقد و تحلیل و تصفیه و تنقیح و تفسیر و معناکاوی و تأویل منابع و متون و مآخذ و مستندات تاریخی اینک سر از کلنگ باستان‌شناسان و جراحان آثار و اثقال تاریخ و ماده­های فرهنگی گذشته و جراحی و کالبدشکافی ارض تاریخ آدمی و خوانش و معناکاوی و تفسیر و ارجاع و تأویل ماده­های الکن و صامت برکشیده و در خط مقدم معرفت و منظر و فهم تاریخی انسان روزگار ما دربارة تاریخ و موقعیت و معنای حضور تاریخی آدمی در جهان، ایستاده است.

این همه آتش و عطش و اشتیاق رجوع و حرکت به قهقرای تاریخ آن­هم در عصر تمدنی که هم به اندیشه و عقلانیت و مدیریت و دانش توسعه و پیشرفت شهره است هم آنکه در تحقق آن گوی شتاب را از دیگر جامعه­ها ربوده است تناقض­آمیز نیست!؟

این همه معاصرکردن مجازی آثار و اثقال ادوار گذشته و کنار هم گردآوردن و چیدن و به ­تماشا نهادنشان زیر سقف و پشت ویترین موزه­های عالم مدرن و به­ گواهی فراخواندن مردگان و متوفیان دیروز در محکمه باستان‌شناسان و داوران امروز پارادوکسیکال نیست!؟ این­ها همه چرا در این عصر جنجالی و مرحلة تاریخی خاص؟ چرا در جغرافیای تاریخی و مدنی و معنوی قارة غربی تاریخ؟ و چرا با چنین وسعت و مقیاس و شدت وحدت و شتابی عالم­گیر؟ طرح پرسش­هایی از این جنس نه صرفاً تاریخی­اند و نه فلسفی و نظری. هم نقد و تحلیل تاریخی تحولات را به چالش فرا می­خوانند هم فهم و داوری فلسفی و نظری رخدادها را به معارضه می­طلبند.

کشف و جراحی باستان­شناختی تاریخ دو مفهوم کلیدی در مباحث اکنون ماست. گمان می­برم ضرورت دارد دربارة هر دو مفهوم توضیحی فشرده و کوتاه ارائه شود. به­ویژه معانی خاصی که از مفهوم کشف و جراحی در نوشتار حاضر افاده شده است.

وقتی دربارة یک رویداد یک تحول تاریخی یا پدیدة نوظهور فرهنگی و اجتماعی از مفهوم کشف استفاده می­کنیم یا نام کشف را برپیشانی آن حک می­کنیم؛ باید دید واقعاً چنین کشفی اتقاق افتاده است؟ اساساً مراد ما ازکشف چیست؟ به­ویژه کشف به ­معنایی که در این نوشتار از آن افاده شده است. هرکشفی به مفهوم متعارف و معنای رایج لغوی و لفظی­اش یعنی چیزی، ماده­ای، منبعی، عنصری، فکری یا واقعیتی که در پیش وجود داشته لیکن از فکر و فهم و وهم ما نهان بوده و درباره­اش آگاهی نداشته و آن را نمی­شناخته­ایم. یا دست­کم آن­گونه که اکنون می­شناسیمش در پیش بر ما شناخته نبوده است. وقتی آشکار و آفتابی می­شود آن­را مکشوف می­یابیم. یعنی چیزی که دیگر بمانند لحظه پیش نهان از حس و فکر و فهم و وهم ما نیست. به تاریخ تفکر و تعقل، دانش و دانایی، فناوری و مهارت، هنر و ذوق و کنش­ها و خلاقیت­های ذوقی و          زیبا­شناختی و مهارت­های فنی مردمان که رجوع می­کنیم با حجم عظیمی از دستآوردهای بشری از این دست و جنس و نوع و به­همین مفهوم و معنا مواجه می­شویم. هر اختراع و ابداع و نوآوری نخست کشف قابلیت­ها و ظرفیت­ها و امکانات و منابع ناشناخته است و در مرحلة سپس­تر ترکیب­بخشیدن و پدیدآوردن بالفعل  ظرفیت­ها و قابلیت­ها و امکانات و منابع مکشوف.

 باستان­شناسی و یا به مفهوم دقیق و جامع­تر هلنی آن آرکئولوژی هم به­مثابه نوعی رویکرد هم­ نوعی ابزار و روش شناخت هم به لحاظ نوع منابع جدیدی را که در اختیار ما نهاده هم به­لحاظ نوع خاصی از اطلاعات و معلومات و معرفتی که از منابع مورد مطالعه با کلنک و دلو باستان‌شناسان برکشیده و به ­کف آورده، بی­تردید از جمله کشفیات بزرگ و دانش و دانایی فوق­العاده تأثیرگذار روزگار ما بوده است. با این­همه می­باید اذعان کرد که هنوز نمی­دانیم ما گذشته را کشف کرده­ایم یا آنکه گذشتة ما، اکنون ما را کشف کرده و به چالش و معارضه فراخوانده است؟! ما مردگان را نبش و کشف می­کنیم یا آنکه مردگان سر از گورها برکشیده و در ذهن و ضمیر ما چونان چوب در لانه زنبور افکنده­اند؟! به­هرروی هرکشفی و ابداعی یک سررشته­اش در سر ماست و یک سر و رشتة دیگرش در زمین و زمینه­های تاریخی و فرهنگی و اجتماعی گذشته­ای که بر آن تکیه زده­ایم.

مراد ما از مفهوم جراحی نیز به اصطلاح متعارف و معنای رایج و متداول آن یعنی شکافتن و حذف و یا جایگزین و ترمیم و تصحیح کردن عضوی و اندامی و یا جزئی و اجزائی و اعضایی از سیستمی که با اختلال مواجه است. از این منظر کلنگ باستان‌شناسان در قیاس با قلم مورخان یک نحوه و ابزار جراحی جدید ارض تاریخ بوده است که در روزگار ما اتفاق افتاده است. جراحی و کالبدشکافی که زخم­ها و تخریب­ها و حذف عضوی و اندامی از پیکر تاریخ و پیشینه و گذشته تاریخی آدمی را به­دنبال داشته است. با هرکلنگی که بر پیکر تاریخ فرود آورده­ایم با دستی لایه­ای متأخر را برکنده و برگرفته و حذف کرده­ایم و با دستی و کلنگی و  دلوی دیگر وارد لایه­ای متقدم­تر شده­ایم و تا ارض و خاک بکر طبیعت کار را ادامه داده­ایم. آنچه از پیکر لایه­ها برگرفته­ایم؛ زیر سقف عالم مجازها و مجازستان موزه­های عالم مدرن به تماشا نهاده­ایم. به­هرروی همة کالبدشکافی­ها و جراحی­های باستان­شناختی به­طرز اجتناب­ناپذیر به این یا آن طریق علی­القاعده با تخریب و ترمیم و واشکافی و واکاوی و بازسازی و حذف و حفظ و برکندن و برگرفتن لایه­ها و نهشت­ها و بافت­ها و یافته­ها همراه بوده است. اما این همة معنای جراحی باستان­شناختی ارض تاریخ آدمی نیست که در دورة جدید اتفاق افتاده است.

کشف و جراحی باستان­شناختی ارض تاریخ و تجهیز قلم مورخان به کلنگ باستان‌شناسان یک اتفاق ناگهانی و خلق­الساعه و ارمغان این یا آن نابغة فکری و علمی و ذوقی نبوده است. رویدادیست فوق­العاده مهم و برآمده از میان سیلان و سیلابی از تحولات سنگین تاریخی و طوفانی از چرخش­ها و جنبش­ها و خیزش­های فکری و فرهنگی و اجتماعی و افتصادی و علمی و فنی و سیاسی و مدنی و معنوی در قارة غربی تاریخ و جوامع اروپای پساقرون وسطایی. کشف باستان­شناختی تاریخ از جنس و سنخ کشف لحظه­ای و برق­آسا و شهودی این یا آن عنصر و ماده شیمیایی و واقعیت و قانون ناشناخته یا حاصل تلاش این یا آن نابغة فکری و علمی و فنی و ذوقی نبوده است. دانش باستان­شناسی و کشف باستان­شناسانه تاریخ در میان قیامتی از تحولات درون و برون­قاره­ای به­تدریج و مرحله­به­مرحله چهرة خود را آشکار می­کند. ظهور تدریجی اندیشه­ها و ارزش‌هاای جدید و بر صحنه­آمدن بازیگران دیگری بر صحنة نمایش تاریخ و فرهنگ و جامعه و جهان بشری ما که شهرهای ایتالیایی سده­های پانزده و شانزده و هفده از رم و میلان گرفته تا ونیز و فلورانس در خط مقدم آن ایستاده بودند؛ نقش و سهم فوق­العاده مؤثر در رویش و رشد و توسعه و بسط رویکرد­های آرکئولوژیک به تاریخ و گذشته بشر به­مثابه گذشته و پیشینة صرفاً و به­ماهو تاریخی داشته­اند. اومانیست­های باستان­پژوه (Marrou, 1961: 325-422; Bloch, 1961: 11-39; Dual, 1961: 87-120; Hubert, 1961: 121-195) و باستان­گرا و باستان­­پرست به اعتباری باستان­شناسانی بودند که هنوز نه دانش باستان­شناسی را می­شناختند و نه از پیچیدگی­ها و زیروبم­ها و ظرافت­ها و زمختی­های آن تجربه و شناختی عمیق و وثیق­تر داشتند. چنان­که گفته­اند و درست نیز گفته­اند در آن سده­های منقلب و متحول باستان‌شناسان بودند لیکن باستان­شناسی چونان دانشی دانشگاهی هنوز شناخته شده نبود و موجویت نپذیرفته بود (Ibid).

به­ هر میزان منادیان ارزش‌ها و اندیشه­های جدید و شهسواران حرکت و عزیمت به سوی عالم و آدم جدید باسنت و میراث و معنویت و نظام دینی کلیسای مسیحیت قرون وسطایی پرشتاب­تر و مصمم­تر فاصله می‌گرفتند رجوع باستان‌شناسانه و رویکرد­های "آرکئولوژیک" به مآثر و مواریث و افتخارات عهد باستان یونانی    ـ رمی و اندیشه و زبان هلنی ـ لاتینی در ذوق و ذائقه و ذهن و فکر آنها با رنگ و رمق و رونق و قوت بیشتر چهره آشکار می­کرد و بر صحنه می­آمد. ادبیات و هنر و ذائقه هنری و ذوقی و زیباشناختی آن سده­های ملتهب و منقلب و متحول پساقرون وسطایی ایتالیا به­طور اخص و دیگر جوامع اروپای غربی به­طریق اولی گرانبار از چنین کشش­ها و رویکردهای آرکئولوژیک به عهد باستان است. عصری و عهدی پایان می­گرفت و عالم و آدمی می­رفت و عصری و عهدی دیگر در تاریخ افق می­گشود و طرح عالمی دیگر افکنده می­شد و آدمی دیگر بر صحنة بازی فراخوانده می­شد و می­آمد که دیگر به تعبیر هانری کربن زائر عالم غیب و قدس نبود. جهانگرد بود و تاریخ گستر. موزه بنیاد می­نهاد و باستان­شناس بود و کلنگ برکف محشر دیگری را در تاریخ به­پا می­کرد. درمنطقة غربی تاریخ پرشتاب و پررنگ و رمق­تر از قاره­ها و منطقه­های دیگر تاریخ دیالکتیک گسست و رجوع را شاهد بوده­ایم. هرچند که اساساً تاریخ آدمی تقابل میان گسست­ها و        رجوع­هاست. گسستن و عزیمت و هجرت­کردن و فاصله­گرفتن از سنت و میراثی و رجوع دوباره به    سرچشمه­های از­ یاد ­رفته سنت و میراثی دیگر. البته در جوامع اروپایی پساقرون وسطایی این گسست و رجوع ماهیتی دیگر داشت. تعابیر ژرف و نغر و آموزندة عارف و شاعر روشن­بین ما جلال­الدین محمد بلخی (مثنوی، ج یکم، د دوم، ص385، ب 2495) را در همین رابطه ملاحظه کنید:

عهد ما بشکست صد بار و هزار                                   عهد تو چون کوه ثابت برقرار

گسست و پیوست، هجرت و عزیمت از سنت و میراثی و رجوع به سرچشمه­های سنت و میراثی دیگر در تاریخ و جامعه و جهان بشری ما هربار که جامة تحقق برتن پوشیده هم چهرة خاص خود را داشته هم آنکه صورت­ها و تصورهای خاص خود را نیز آفریده و آشکار کرده و به­تماشا نهاده هم با بازیگران دیگر بر صحنة نمایش آمده است. از این منظر دورة جدید نیز با کارگردانان و صحنه­پردازان و بازیگران دیگر بر صحنة نمایش آمده است. بازیگرانی هزارچهره و با صورتک­هایی از هر جنس و آمادة بازی در هر نقشی و در هر پرده و صحنة نمایشی. عصری به­غایت خلاق و فوق­العاده ویرانگر! باستان­گرا و پیش­رو! زلزله­خیز و طرح­افکن و طرح­انداز!

 

زلزله­های سنگین و سخت سده­های پساقرون وسطایی در منطقة غربی تاریخ

سده­های منقلب و متحول و ملتهب پساقرون وسطایی جوامع اروپای غربی با زلزله‌ها و تکان‌های سنگینی آغاز شد که سرانجام ستون فقرات سخت و منجمد کلیسائیان و یک هزاره سنت و میراث مسیحیت قرون وسطایی را درهم شکست و فرو کوبید و روبید و بر ویرانه‌ها و روی آوارشان عالم و آدم دیگری را بنیاد نهاد و انسان عصر و عهد دیگری را بر صحنه فراخواند و طرح ارزش‌ها و اندیشه­های دیگری را از جنسی دیگر پی افکند. همه­چیز از آغاز در غربال نقد و بازاندیشی نهاده شد و از نو فهمیده و تعریف شد. ارابة آتشین تاریخ در طریقی دیگر و در مسیری دیگر به حرکت درآمد. افق عالمی دیگر در تاریخ گشوده شد. طرح عالم و آدمی دیگر نیز در جهان افکنده شد. انسانی دیگر بر صحنه آمد. با این همه متفکران و منادیان و معماران ارزش‌های جدید که اومانیست‌های باستان­گرا و باستان­پسند و باستان­پرست و باستان­پژوه در خط مقدم تحولات فکری بر صحنه بازی حضور داشتند مواد و مصالح تاریخی خود را برای طراحی و بنیادنهادن عالم جدید تنها از عهد باستان هلنی ـ لاتینی فراهم نمی­آوردند. آنها از یک هزاره سنت و میراث عهدینی نیز بهره می‌گرفتند. از همه مؤثرتر زمان افقی و تاریخی و حساسیت به حضور و تقدیر تاریخی انسان در جهان به ­ما هو تاریخ و مطلق تاریخی که منادیان و طراحان و معماران دورة جدید سنگ آن­را بر سینه می­کوفتند ملهم از سنت اعتقادی و آموزه­های کتاب و کلام مقدس بود که به­ میراث برده بودند و از آن بهره می‌گرفتند. میراثی که نقش تعیین کننده در حرکت و افتتاح تاریخی دورة جدید داشت. البته تهی­شده از فحاوی و معانی قدسی و متعالی و رازآمیز و یا به تعبیر دیگر سرچشمه­های فراتاریخی­اش. به دیگرسخن آن "آرخه"­، "تئوس­" و "لوگوس­" ای­ که در سرآغاز انجیل یوحنا هم مبدأ ابدی و سرمدی و متعال و مقدس بود و وحدت ذاتی داشت اینک به صورت "آرخه­"­های متکثر و اجساد خدای انکارشده و به­تعبیر نیچه "­به­قتل­رسیده" و مطلق تاریخی و دنیوی شده درلایه­های منجمد تاریخی جستجو و جراحی می­گردید و بقایا و آثارش زیر سقف موزه­های عالم مدرن به تماشا نهاده می­شد. لوگوس جدید نیز دیگر آن لوگوس یگانه و متعالی و مقدس نبود. عقلانیتی بود خودبنیاد و در جستجوی لوگوس­های مفقود (Davis, 1992: 334-347) گذشته برای فهم معنا و موقعیت متزلزل و متورم خویش. به دیگر سخن اندیشه و عقل و عقلانیتی که تاریخ را کشف و جراحی می­کرد ردای قداست و تعالی از تن برکنده و اینک با کلنگی "آرکئولوژیک" برکف و دلوی "آرکئولوژیک­" بر دوش در جستجوی جام­های شکسته و جسم و جسد مواریث و سنت­های گذشته به امید به­کف­آوردن باده­ای از معنا و دمیدن جانی از معرفت در تن تاریخ عالم مدرن به میدان آمده بود. تسری مفهوم هلنی­تبار و افلاتونی "آرکئولوژی­" به رشته­ها و دانش­ها و حوزه­های دیگر معرفتی صرفاً یک تسری مفهومی نبوده و نباید آنرا از چشم کاربست­های مفهومی صرف دید. به توسع معنایی آن چونان یک رویکرد مسلط بر اندیشة تاریخی و ذهنیت "آرکئولوژیک" انسان عالم مدرن نیز توجه داشت که واقعیت یا امر واقع­(4) برایش یعنی جسم و جسد مرده­ای­ که هرطور می‌توان کاویده و کشف و جراحی و تجزیه­اش کرد. تصادفی نیست که شانه­به­شانه پدیدارشدن و برصحنه­آمدن آرکئولوژی و رویکرد­های آرکئولوژیک موزه­های عالم مدرن و رویکردهای موزه­ای نیز در دورة جدید درون فرهنگ و زندگی و ذهنیت و ذائقه انسان روزگار ما با شتابی نفس­گیر دامن گسترده و به­صورت پدیده­های نهادینه شده و تشکیلات کثیرالافعال وکثیرالاضلاع و کثیرالاهداف اجتناب­ناپذیر درآمده­اند. به­هرروی کشف و جراحی باستان­شناختی تاریخ و رویکردهای آرکئولوژیک به تاریخ و گذشته تاریخی بشر به­طور اخص و اساساً به جهان و واقعیت­های آن به­طریق اولی که در آن قارة غربی تاریخ در آن سده­های منقلب و متحول پسا قرون وسطایی جامة تحقق برتن می­پوشید و مرحله­به­مرحله پررنگ و رمق و رونق­تر از پیش بر صحنه می­آمد از جنس رخداد­ها و تحولات معمولی و ساده نبوده است. مفهوم زمان نیز در دورة جدید هم آرکئولوژیک فهمیده شده است هم آرکئولوژیک محک زده شده و با رویکردها و ابزارهای علمی که در خدمت و خادم رویکرد­های آرکئولوژیک بوده­اند سنجیده شده است. زمان­سنجی­های افقی و تاریخی و منجمد و اعتباری و قراردادی و بیرونی آرکئولوژیک اینک درخط مقدم معرفت و منظر و فهم ما از پیشینه و عقبه و سابقه رخدادهای تاریخی و پدیدارهای طبیعی ایستاده­اند. واقعیتی که زیر سقف و در محوطه­های جراحی­شدة باستان­شناختی ملموس­تر از هرجای دیگر می‌توان آن­را مشاهده کرد. این زمان خطی و تک­مسیری و افقی و آرکئولوژیک اکنون بر روان رفتار و ذهنیت و ذائقة همة فرهنگ­ها و جامعه­ها و جمعیت­های روزگار ما هرچند نه به یک درجه و دامنه و سطح و عمق رخنه کرده و تأثیر نهاده است. واقعیت این است که از مفهوم زمان نیز بمانند مفهوم ماده و مکان در دورة جدید بوی اجساد مردگان به مشام می­رسد. زلزله­های سخت و سنگین سده­های پساقرون وسطایی در منطقه و قاره غربی تاریخ چهره تاریخ و فرهنگ و زندگی جامعه و جهان بشری ما را مقیاس جهانی سخت تغییر داده است. این تغییر چهره و عالم و آدم بنیاد پذیرفته روی آواری از سنت­ها و مواریث فروریخته در همة قاره­های مدنی و معنوی عریان و عیان­تر از همیشه مشاهده می­شود. اینک پس­لرزه­های آن زلزله­ها و تکان­های سخت و سنگین همة تاریخ حتی منزوی و تاریخ­گریزترین فرهنگ­ها و جوامع بومی را در همة قاره­های جهان تکان داده و همة بشریت آن­را احساس کرده است.

      انسان اساساً وجودیست زلزله­خیز. اقلیم و جغرافیای وجودی انسان بسیار زلزله­خیزتر از طبیعت و جغرافیای طبیعی است. تاریخ روی گسل­ها و کمربندهای زلزله­خیز ارض وجود آدمی بنیاد پذیرفته و در جهان افق گشوده است. دورة جدید از این منظر از زلزله­خیزترین ادوار تاریخ بوده است. زلزله­خیز عمیقاً هم به­مفهوم وجودی و هم تاریخی آن. پرسش­های بنیادین و مرزی هنگامی سر از زیرلایه­های درون و آشیانه­های نهان سنت­ها و فکرها و فرهنگ­ها و خرد­ها برکشیده­اند و انسان طلب حدیث و خبر از وضع وجودی و موقعیت و معنای حضور تاریخی خویش در جهان کرده است که لرزش­های سنگین ارض وجود و تاریخش را تکان داده و خود را زیر آواری از ارزش­ها و ساختارهای فروپاشیده احساس کرده است. به تعبیر قرآن (سوره زلزله، آیات یکم تا پنجم): "اذا زلزلت الارض زلزلها (1) و اخرجت الارض اثقالها (2) و قال الانسان مالها (3) یومئذ تحدث احبارها (4)­".

گاه یک کشف جدید یک اختراع و ابداع تازه چونان زلزله­ای سنگین یا انفجاری عظیم ارض تاریخ را لرزانده است. کیهان­شناسی و باستان­شناسی کیهان روزگار ما شانه­به­شانه اختراع تلسکوپ که قوه باصره و شعاع دید و میدان مشاهدات بیرونی انسان را تا دورترین فاصله­های کیهانی بسط داده­اند از جمله همین لرزش­ها و تکان­های سنگین بوده که در دورة جدید اتفاق افتاده است. رخدادی که طومارکیهان­شناسی­های کهن را درهم پیچید و تصویری به­غایت مکانیکی و ریاضی و هندسی تهی از هر شکلی از فحاوی و معانی رمزی را در برابر ما گسترده است. این تصویر آرکئولوژیک جدید از عالم و آدم اینک بر ذهنیت انسان روزگار ما و روان و رفتار او چیره است و سروری می­کند. آثار و بقایای آن کیهان­شناسی­های گرانبار و غنی از رمزها و تمثیل­های زنده و رازآمیز و سقف­های مطبق آسمان­ها و سپهرهای اساطیری را اینک زیرسقف موزه­های عالم مدرن چونان ماده­های تاریخ و فرهنگ و میراث پیشینیان می‌توان مشاهده و مطالعه کرد. اینک زمین دیگر نه ارض هبوط است گسترده چونان فرش به­سوی آسمان و عرش و آسمانیان و نه انسان خود را زائر و مهاجر عالم غیب قدس می­یابد و می­بیند. آنچه در اندیشة یونانیان کوسموس­(5) بود و موسیقی اعداد و هندسه هارمونی و هماهنگی و نسبت و مقیاس طلاعی چیزها و تجربه زنده میتوس ولوگوس و منطق نظم­ها و هماهنگی­ها و زمین چونان "گایا" مادر یعنی رحم زاینده و مقدس و هستی چونان "فیسیس"­. در       کیهان­شناسی جدید زمین بمانند غباری کیهانی پرتاب و رهاشده درمیان صدها میلیارد غبارهای کیهانی دیگر به ­تصویر کشیده شده و جای آسمان و آسمانیان را نیز غبارهای کیهانی پر کرده­اند. آرکئولوژیست­ها یا  دیرین­شناسان حیات به ­مفهوم زیستی و یا دقیق­تر زیست­شناختی آن نیز تصویر دیگری را از پیشینة حیات به­معنای بیولوژیک یا به اصطلاح علمی و تجربی آن به­روی ما ترسیم کرده­اند و مدعی شده­اند پدیده­ای را به مفهوم حیات می­شناسند که به لحاظ زمانی حدود سه و نیم میلیارد سال بیش و پیش روی پوسته سرد و نازک و شکننده و ظریف همین غبار کیهانی زمین پدید آمده و پدیدار شده و مرحله­به­مرحله از صورت­ها و شکل­ها و ریخت­ها و ساختارهای ارگانیک ساده­تر عبورکرده و در یک فرایند تطور و تکامل طبیعی پیچیده­تر و متنوع­تر نیز شده است. باستان‌شناسان تاریخ و فرهنگ بشری ما نیز شانه­به­شانه انسان­شناسان تصویر دیگری از حضور تاریخی انسان را در جهان چونان هستنده­ای تاریخی­شده و تاریخ­مند در برابر ما گسترده­اند که همة پنچ ­هزاره و نیم تاریخ مدون و مجهز به نظام­های نوشتاری و خط و کتابت در قیاس با ادوار دیرینه و دیرپا و درازآهنگ پیش از تاریخ آدمی به لحاظ زمانی لحظه­ای بیش نبوده است. به­ دیگر سخن اگر تاریخ و پیش از تاریخ آدمی را بمانند کتابی قطور و فراهم­آمده در چندین مجلد تصور کنیم تنها شماری­چند از گوشه­های صفحاتش تاریخ مدون و مکتوب آدمی را دربر می­گیرد و مابقی صفحات این اثر چندین مجلدی قطور همه پیش از تاریخ است عالمی از تصاویر بهم­ریخته و نانوشته و ناخوانده. اما از آن پیش­تر چه اتفاق افتاده به­تعبیر قرآن هیچ نمی­دانیم! "هل اتی علی الانسان حین من الدهرلم یکن شیاءً مذکورا"

 

از کجا آغاز کرده­ایم که به اینجا رسیده­ایم؟

این یک پرسش و مسئلة جدید نیست. هم میراث سنت­های اعتقادی و نظام­های فکری گذشته و پیشینیان ماست که به­ما رسیده است هم آنکه انسان خود طراح آن بوده و در معرض طرح آن قرار گرفته است. با این همه نظام دانایی دورة جدید هم این پرسش و مسئلة فوق­العاده مهم و اصیل و بنیادین را هم از منظری دیگر مطرح کرده و دامن زده است هم به­طریقی دیگر و با ابزارهای شناختی از جنس دیگر کوشیده برایش پاسخی بیابد و قفلش را با کلیدهایی از جنس دیگر بگشاید. رویکردهای آرکئولوژیک و کلنگ­باستان­شناسی فرآورده ذهن و اندیشه تاریخی، عقلانیت و نظام­های ارزشی همین دوره بوده و در همین دوره فراخوانده شده­اند تا پاسخی قانع­کننده و قابل­قبول برای پرسش­های بنیادین و مرزی و مهمی از این جنس بیابند. به­رغم آنکه باستان­شناسی چونان یک رشته و دانش دانشگاهی پذیرفته شده و ابزار شناخت جدید تاریخش دو سده بیش به عقب باز نمی­گردد؛ مع­الوصف در همین دو سده عمر کوتاهش دستآوردهایش در قیاس با دیگر دانش­های هم­تبارش بمانند دانش زبان­های باستانی و قوم­شناسی به­مراتب وسیع و پردامنه و مهم و تأثیرگذارتر و      بی­سابقه­تر بوده است. کشف و جراحی باستان‌شناسانه تاریخ در دورة جدید سه اتفاق مهم و بی­سابقه را در پی داشته است. نخست دستیابی به حجم عظیمی از منابع و مدارک و ماده­های فرهنگی گذشته که تا پیش از ظهور و ورود دانش باستان­شناسی به ­میدان مطالعات تاریخی و فرهنگی و انسانی و انسان­شناختی، موضوعیت شناخت نداشتند و چونان منبع و ماده شناخت برای به­کف­آوردن و به­دست­دادن اندیشه، معرفت، منظر و فهمی تاریخی دربارة پیشینة تاریخی و سابقة فرهنگی و عقبة اجتماعی آدمی مطرح نبودند و به­ لحاظ علمی به­مفهوم جدید و آرکئولوژیک یا باستان­شناختی آن ناشناخته و نامکشوف بودند. آنچه را که در دورة جدید به مفهوم محوطه­ها و مکان­های باستان­شناختی اعم از اتلال و آثار و ابنیه و ویرانه­ها و بقایای شهرها و  گورستان­ها و ارک شهرهای متروک و سنگ­نبشته­ها و سنگ­یاد­بود­ها و موارد فراوان مشابه دیگر می­شناسیم برای مردمان و متفکران جوامع گذشته به ­مفهوم مدرن آن چونان منبع و موضوع و ماده شناخت نامکشوف و ناشناخته بوده و موضوعیت نداشته است.

دستآورد مهم و دیگری را که در مرحله نخست مدیون کشف باستان­شناختی تاریخ و کلنگ­باستان‌شناسان هستیم و در مرحلة سپس­تر مرهون همکاران میان رشته­ای آن­ها کشف و دستیابی به حجم عظیمی از منابع و اسناد مکتوب و نظام­های نوشتاری ناشناخته و ناخوانده از محوطه­ها و لایه­های باستان­شناختی بوده است. این کشفیات متعاقباً کشفیات و دستآوردهای مهم­تر دیگری را درپی داشته است. کلنگ باستان‌شناسان از کاوش و جراحی و کشف و گردآوری منابع و مدارک و بقایای فرهنگ­های مادی گذشته و منابع و اسناد مکتوب ناشناخته و ناخوانده از محوطه­ها و لایه­های باستان­شناختی عبور کرده و مرحله­به­مرحله با دقت و مراقبت هرچه بیشتر و همکاری­های چندسویه هرچه گسترده و تنگاتنگ­تر با متخصصان میان­رشته­ای و به ­خدمت گرفتن ابزارهای پژوهشی ظریف و دقیق و کارآمدتر وارد لایه­ها و جغرافیای دشوار و پیچیده­­­­­­­­­­­تر داوری و تبیین و بازسازی رخدادها و واقعیت­های مفقود گذشته شده و دست به رمزگشایی و خوانش و معناکاوی و تفسیر و تأویل و ارجاع شواهد و قرائن مورد مطالعه زده­اند. این­که گفته می­شود اهمیت رمزگشایی و خوانش کتیبة بیستون از کشف آن که هر دو به همت و کوشش و مطالعة با دقت و مراقبت راولینسون انگلیسی به نتیجه رسید؛ سخن درستی است. باستان‌شناسان اینک بیش­ازپیش به این واقعیت پی برده­اند و اذعان دارند که اهمیت بقایای فرهنگی و فرهنگ­های مادی گذشته بیش از همه در اطلات موثقی است که باستان‌شناسان موفق می­شوند با کلنگ باستان­شناسی از آن­ها گردآوری کرده و برکشند. با این همه این اطلاعات گردآوری و استخراج و استحصال شده از منابع مکشوف و مدارک گذشته به­ هر میزان پرحجم و هر اندازه موثق زمانی اعتبار معرفتی­شان را به­مثابه سپهر یا حوزة خاصی از آگاهی دربارة رخدادها و واقعیت­های گذشته می‌توان پذیرفت که چونان مواد و مصالح مرغوب و درست و دقیق انتخاب شده و فراهم آمده کنار هم چیده شده و پیکربندی بشوند و چونان بنا یا معماری بنیاد پذیرفته بر زمینه و شانة مواد و مصالح شواهد و قراین با قدمت و اصالت و هویت و اطلاعات موثق ارائه شوند. اطلاعات به­هرمیزان پرحجم و پرشمار و هراندازه موثق مادامی که با دقت و مراقبت پیکربندی نشده­اند و به­صورت شناخت ساختاربندی شده و نظام­مند درنیامده­اند چندان حائز اهمیت نیستند. ما هنگامی می‌توانیم وارد لایه­های تحلیلی و تبیینی و تفسیری و ارجاعی و تأویلی­تر شواهد و قرائن مکشوف باستان­شناختی شویم و از میدان گردآوری آثار واثقال و اجساد و اجسام و ماده­های فرهنگی الکن و خاموش و متکثر و مثله و متفرغ گذشته عبورکرده و فراز آییم و بر کرسی و مقام داوری مدارک و شواهد مورد مطالعه بنشینیم که چونان یک طراح و معمار دست به پیکربندی و بنیادنهادن و ساختن و یا به مفهوم دقیق­تر بازساختن نظامی از معرفت دربارة رویدادها و واقعیت­های مفقود گذشته بزنیم. در داوری­ها و پیکربندی­های معرفتی باستان­شناختی به بازساختن مفهومی و مع­الواسطه یا نامستقیم رخدادهای گذشته بسنده نمی­شود. مقابلة اطلاعات پیکربندی شده چونان بناهای معرفتی منسجم و متشکل به­مقصد به­دست­دادن معرف و منظری جامع­تر دربارة توالی زمانی و قبض و بسط مکانی و گستره جغرافیایی  رویدادهای فرهنگی و اجتماعی و تاریخی و انسانی منجمد و مفقود گذشته عرصة دشوار و صعب­العبورتر دیگر مطالعات باستان­شناسی و روش­شناسی کلنگ است. ممکن است گفته و پرسیده شود این­ها همه روی به­سوی کدام هدف نهایی دارد؟ به دیگرسخن باستان‌شناسان نهایتاً به­دنبال چه می­گردند؟ محصول و میوة این همه سعی­ها و ریختن سرمایة عمر و اندیشه به پای جام­های شکستة گذشته و کاوش و کشف اجسام و اجساد و اثقال و آثار گذشتگان چه خواهد بود؟ فهم عمیق و وثیق­تر اوضاع و موقعیت اکنون تاریخی که در آن به ­سر می­بریم؟ طراحی معقول و مطلوب­تر آینده­ای که پیش روست؟ درس آموختن و عبرت­گرفتن از گژروی­ها و کژ­فهمی­های گذشته و نقد و تحلیل و تصحیح خردمندانه و دقیق و درست­تر شرایط و موقعیت اکنون جامعه و جهان بشری ما؟ و مسئله­ها و مقاصد مهم خرد و کلان فراوان مشابه دیگر که مجال طرح یک­به­یک­شان در نوشتار اکنون ما نمی­گنجد می‌توانند مطالعات پرهزینه و پیچیده و عمرخوار باستان­شناسی را توجیه کرده و بر هدفمند­بودن و فرجام ثمربخش­شان مهر تأیید بگذارند.

بحث را با مقابلة نظری میان قلم مورخان و کلنگ باستان‌شناسان به­لحاظ موضوع­شناسی(Thematology) یا نوع منابع مواد موردمطالعه هریک از دو رشته پی می­گیریم. نخست آنکه دست هر دو رشته در استفاده از منابع یکدیگر چونان منابع مکمل گشوده بوده و در به­دست­دادن معرفت و منظری موثق­تر از حوادث گذشته به ­هم یاری رسانده­اند. دوم آن­که هر دو رشته با واقعیت­ها و حوادثی دست­وپنجه فشرده­اند که ماهیتاً یا تاریخی­اند و انسانی و یا منتسب و مرتبط با تاریخ و جامعه و جهان بشری. در نتیجه تفاوت ذاتی و ماهوی میان موضوعات و منابع مورد مطالعه آنها منتفی است. با این همه به پاره­ای از تفاوت­های موجود میان ماده­ها و منابع مورد مطالعه دو رشته که به­لحاظ روش­شناختی نیز دو دانش را از هم متمایز کرده است اشاره      می­شود:

الف) فرهنگ­های مادی مورد مطالعه باستان‌شناسان در مقایسه با منابع مکتوب مورد خوانش و نقد و تنقیح و تصحیح و تحلیل و معناکاوی و تفسیر و تأویل مورخان از جامعیت و جهان­شمولی بیشتری برخوردارند. آن­ها در همة دوره­های تاریخی و پیش از تاریخی، در همة جامعه­ها و فرهنگ­ها به­نحو چندضلعی و گسترده در همة فعالیت­های فردی و گروهی آدمیان حضور داشته و ملموس و محسوس­ترین ماده و منبع شاخص و شاخصة فرهنگی در کف باستان‌شناسان در ردیابی و رصد صور ابتدایی­تر تشکل­های اجتماعی و افتتاح تاریخ و حضور تاریخی انسان در جهان چونان هستنده­ای تاریخی­شده و تاریخ­مند، فرهنگ­پذیر و فرهنگ­ساز بوده­اند. از این منظر کلنگ باستان‌شناسان در قیاس با قلم مورخان با توجه به نوع منابع و ماده­ها و مدارک مورد مطالعه هم به­لحاظ زمانی هم مکانی و گسترة جغرافیای تاریخی با قلمروهای فراخ­تر و متنوع­تر و متکثرتر و رنگارنگ­تر از تاریخ و فرهنگ بشری ما رویاروست. منابع و اسناد مکتوب مورد مطالعه مورخان هم به­لحاظ زمانی مشمول دوران بسیار کوتاه­تری از تاریخ، جامعه و جهان بشری ما می­شوند هم آن­که در همین چندهزارة اخیر تاریخ کوتاه که اصطلاحاً به دوران تاریخی متصف شده است پیکرة عظیمی از تاریخ و فرهنگ اقوام و گروه­های اجتماعی همچنان نانوشتار مانده و فاقد نظام­های نوشتاری بوده­اند. نه­تنها به دلایل بسیار دست به ابداع نشانه­ها و نظام­های نوشتاری نزده­اند؛ از نظام­های نوشتاری جوامع پیچیده­تر معاصر خود به­لحاظ اجتماعی و اقتصادی و ... نیز استفاده نکرده­اند.

ب) مدارک و شواهد و فرهنگ­های مادی زیر جراحی و کاوش و کشف و گردآوری و داوری باستان‌شناسان در قیاس با منابع و اسناد مکتوب مورد مطالعه مورخان محصول کار گروهی و جمعی­ترند. چه گروه­های نامتخصص و چه متخصص. البته ابداعات و اختراعات و ترکیب­بندی­های جدید که ذوق و نبوغ و اراده و ابتکار خلاقیت­های فردی اعم از سپهرهای ذوقی و زیباشناختی و مهارت و فناوری و موارد مشابه دیگر که در پیدایش صورت­ها و شکل­ها و ساخت­های جدید فرهنگ­های مادی دخالت مستقیم داشته­اند محل تردید نیست با این همه جنبه­های گروهی و جمعی فرهنگ­های مادی بر فردی آن­ها همواره عنصر غالب بوده است. معماری خرسنگی و کلان سنگ­های عصر مفرغ اروپا، معماری اهرام مصر باستان، معماری پارتنون معبد الهه شهرآتن "آتنا" و دیگر مجموعه­های پیرامون آن معماری تخت­جمشید یا پارسه عهد هخامنشی و موارد فراوان دیگر از دژها و ارک شهرها و حجم عظیمی از فراورده­های مادی همه­وهمه کار و فعالیت و تلاش گروهی در ساختن و فرآوردن آن­ها دخالت مؤثر و مستقیم داشته است. لیکن روایت هرودوت و توکیدید و گزنفون از عالم پارسی و هلنی یا ایرانی و یونانی روایت و تصویر و قرائت شخصی و مواضع خود آنها دربارة رخدادها و واقعیت­های عصر خویش است. تصادفی نیست که باستان­شناسی­های جدید­المشرب بیش از همه بر بازسازی­ رفتارهای منجمد و مفقود گروهی تأکید ورزیده­اند تا بازسازی و تبیین نقش فردی و سهم ابتکارات و خلاقیت­های شخصی.

پ) فرهنگ­های مادی و مدارک مورد مطالعة باستان‌شناسان در مقایسه با اسناد مکتوب مورد نقد و تحلیل و تفسیر مورخان به دلیل همین ماهیت جمعی و دلایل دیگر از طرفی بیشتر برخوردار بوده و    خنثی­ترند. آثار و شواهد و مدارک و بقایای مادی که باستان­شناس از این یا آن لایة تاریخی متعلق و مرتبط با یک نبرد یا جنگ میان دو سپاه کشف می­کند در مقایسه با روایتی که یک مورخ از همان نبرد ارائه داده هم بی­طرف­ترند هم خنثی­تر. البته این بی­طرفی به معنای آن نیست که آنها در معرض تحریف و تفسیرها و تصویرهای معوج باستان­شناختی قرار ندارند. از این منظر مدارک و فرهنگ­های مادی مورد مطالعه باستان‌شناسان بدان سبب که الکن­اند و خاموش و ناگویا در قیاس با اسناد مکتوب در معرض تحریف و تفسیرهای کژ بیشتری قرار دارند.

ت) مدارک و فرهنگ­های مادی موردمطالعه باستان­شناسی در قیاس با اسناد مکتوب تجربی­ترند. آن­ها به­رغم آنکه مثله و ناقص و به­میزان زیاد تغییر هویت و ماهیت داده و منجمد یافته می­شوند لیکن از آن­جهت که ماده­های ملموس هستند و مشاهده­پذیر با روش­های تجربی یعنی ابزارهای بصری قابل مطالعه هستند.   به­همین دلیل نیز در بسیاری از موارد با استخدام و استفاده از علوم آزمایشگاهی یا شاخة جدیدی از دانش­های میان­رشته­ای که اصطلاحاً به آنها "­علوم باستان­شناختی­" اطلاق می­شود می‌توان اطلاعات موثق و قابل­قبولی از مدارک و بقایای فرهنگی گذشته برکشید. واقعیتی که یک سده ­و نیم پیش تصورش به ذهن باستان‌شناسان نمی­آمد. امروز اطلاعات ما دربارة بیماری­هایی ­که برخی جوامع  دوره­های تاریخی و پیش از تاریخی از آن رنج می­برده­اند و یا دانش ما دربارة شرط زنده ماندن و درجه و دامنه فوت میان برخی گروه­های اجتماعی گذشته اعم از گروه­های سنی و جنسی از اطلاعات و دانش آن جوامع دربارة خود بیشتر است. باستان‌شناسان اینک بیش­ازپیش هم به ظرفیت­ها و قابلیت­های معرفتی داده­ها و شواهد مورد مطالعه خود وقوف یافته­اند هم آن­که با نگاهی واقعی و منطقی­تر به کاستی­ها و ناکامی­های معرفتی رشتة خود در بازسازی رویداد­ها و تبیین واقعیت­های مفقود گذشته اذعان می­ورزند.

ث) یک سند مکتوب همواره روایت و قرائتی از این یا آن رویداد تاریخی است. هر اندازه هم که آن­ را درون بافت حوادث تاریخی که مورخ یا راوی و مفسر آن را پدید آورده قرار دهیم چیزی از ماهیت روایی آن نمی­کاهد. در مقابل یک مدرک و اثر باستان­شناختی چونان فرهنگ مادی همیشه حلقه­ای و رشته­ای از سلسله و کلافی هرچند ناقص و فرسوده و تغییر هویت و ماهیت پذیرفته و منجمد از رویدادهایی است که مفقودند. به­همین دلیل نیز هر تصویری که  قلم مورخ دربارة رخدادهای گذشته ارائه می­دهد همواره سرشتی روایی داشته و روایت حوادث گذشته است. لیکن آثار و بقایای همان رخداد­ها وقتی با کلنگ باستان­شناسی از لایه­های باستانی کاویده و کشف و آفتابی می­شود با حلقه و یا حلقه­هایی هرچند ایستا و منجمد از واقعیت­ها و رخدادهای مفقود گذشته مواجه می­شویم که در پیش بر ما مکشوف نبوده­اند. به دیگر سخن وصف و روایت شوش و پارسه عهد داریوش بزرگ و آتن عصر طلایی پریکلس یک چیز است و کشف باستان‌شناسانه کاخ آپادانای شوش و مجموعه معماری تخت جمشید و معبد پارتنون چیز دیگر.

ج) اسناد مکتوب مورد مطالعه مورخان در قیاس با مدارک و شواهد مادی مورد مطالعه باستان‌شناسان از صراحت و شفافیت بیشتری برخوردارند. متن هماره مواجة اندیشه است با اندیشه­ای دیگر به­همین دلیل نیز اندیشه و خرد ما را بیشتر به چالش فرا می­خواند تا احساس و تخیل. مدارک و شواهد مادی و بقایای فرهنگی بیشتر قوای حسی و قوة تخیل ما را با خود درگیر می­کنند. یک اثر و مدرک باستان­شناختی وقتی با سند و متن همراه شده است تصویر ما از آن هم واضح و شفاف­تر شده است هم آن­که در مرحله و میدان گردآوری و مرحله و مقام داوری منابع مورد مطالعه توفیق و اقبال بیشتر داشته­ایم. حجم سنگینی از منابع و ماده­های کاویده و مکشوف از لایه­های پیش از تاریخی مورد مطالعه باستان‌شناسان به­ویژه شواهدی که گمان می­رود متعلق و یا مرتبط با باورها و نظام­های ارزشی و اعتقادی و آیینی گروه­های اجتماعی فرهنگ­ها و جوامع پیش از تاریخی می‌توانند بوده باشند به دلیل کوتاهبودن دست باستان‌شناسان از منابع مکمل مکتوب همچنان در پرده­ای از ابهام مانده­اند و مناقشه بر سر خوانش و تفسیر فحاوی و معانی مندرج و مندمج در آن­ها همچنان به­قوت خود باقی است.

چ) یک متن چونان زبان یا سند مکتوب اعم از تاریخی و فلسفی و کلامی و ذوقی و زیبا­شناختی و امثالهم از نشانه­های زبانی و قاعده و قالب دستوری و یا صرفی و نحوی مشخص و معین از پیش موجود در یک زبان تبعیت می­کند. وقتی آن قاعده­ها و قالب­های زبانی اعم از صرفی و نحوی و دستوری و زبان­شناختی را آموخته­ایم و درست می­شناسیم راه خوانش و معناکاوی و فهم متن برایمان به­میزان زیاد هموار شده است. ماده­ها و مدارک و شواهد الکن و گنگ و خاموش و ناقص و مثله و متفرغ باستان­شناختی چنین نیستند. حتی وقتی کوشیده­ایم آن­ها را در چارچوب و یا قالب متن چونان «بافت» (Hodder and Hutson, 2005) بریزیم و ببینیم و دست به رمزگشایی و معناکاوی و خوانش و تفسیر و تأویل آن­ها بزنیم این رویکرد یا رویکردهایی از این جنس به­رغم اهمیت غیر قابل انکارشان و نتایج حائز اهمیتی که می‌توانند به­دنبال داشته باشند بیشتر ماهیتی مجازی دارند و نامستقیم و ضمنی و جنبی.

زمینة مقابله­های دیگر نیز میان منابع مکتوب مورد مطالعه مورخان و مدارک مادی زیر جراحی و مشاهدة باستان‌شناسان وجود دارد لیکن مجال طرح یک­به­یکشان در نوشتار حاضر نیست. قلم مورخان و کلنگ باستان‌شناسان با دشواری­ها و معضلات مشابه و مشترک نیز رویارویند. هر دو دانش با دوپارگی و گسست موضوعی دست و پنجه فشرده­اند. هر دو دانش با رویدادها و واقعیت­ها و رفتارهای مفقود و عاملان و فاعلان غایب از صحنه درگیر بوده و سعی ورزیده­اند دوپارگی­ها را بازسازی کرده و غایبان را به­حضور فرا خوانده و از ایستایی و نقص منابع و ماده­های مورد مطالعه عبور کرده به تصویری پویا و تبیینی قابل انطباق­تر و   بازسازی­های هرچند نامستقیم و مجازی دربارة رخدادهای گذشته دست یابند.

ح) به­لحاظ انتولوژیک یا هستی­شناختی هم منابع و اسناد مکتوب و هم منابع و مدارک مادی به­مفهوم جامع­تر نیز قابل مقایسه­اند. هر دو منبع مورد مطالعه دو دانش به­عبارت و به اعتباری بسط و تجلی وجود و ظهور خلاق قابلیت­های وجودی انسان در جهان هستند. با این همه هیچ منبع مادی و فرهنگ مادی به­هر اندازه غنی و بی­بدیل و برخوردار از کیفیت بالا نمی­تواند با یک متن در بیان تجربیات وجودی و متافیزیکی و مشاهدات و مکاشفات ذوقی و اشراقی و آن‌سویی و متعالی انسان از سطوح و مراتب متعالی­تر وجود هم­سنگی کند. یک شمایل عیسی مسیح (ع) یا مریم عذرا (ع) به­هرمیزان که هنرمندانه خلق و بیان شده باشد در قیاس با یک متن و عبارت و آیت انجیل از عمق و صراحت بیان بسیار کمتری برخودار است. بر همین سیاق صفحات قرآن به هر میزان که با ذوق و خلاقیت و مهارت نگاشته و صفحه­آرایی و آراسته و تذهیب شده باشند تفاوتش با متن قرآن چونان یک منبع و سند مقدس دینی  و غنی و گرانبار از معنا و آموزه­های معنوی و تجربه انسان از الوهیت و مراتب متعالی­تر هستی از زمین تا ثریاست. از این منظر دست مورخان در ورود به تجربه­های وجودی و کشش­ها و کنش­های فکری و ذهنی و حیات معنوی آدمیان به­مراتب گشوده­تر از باستان­شناسان است. با این همه یک گفتار یا سخن شفاهی برای آن­که به­صورت نوشته یا متن مکتوب درآید و چونان سندی تاریخی به­دست نسل­ها و دوره­های سپس­تر برسد می­باید روی ماده­ای نگارش بشود. از این منظر منابع و مدارک مادی هم نقش­ویژه­های گسترده­تری را در فرهنگ و زندگی انسان­ها در ادوار مختلف بر شانه می­کشند هم آنکه می‌توان از پیکر آن­ها اطلاعات گسترده­تری را از جنبه­های مختلف زندگی روزمره مردمان اعم از اقتصاد و معیشت و مهارت و فناوری و کنش­ها و کشش­ها و چشش­های ذوقی و زیباشناختی و موارد مشابه دیگر برکشید.

نتیجه

نتیجه سخن آن­که کلنگ باستان‌شناسان و کشف و جراحی باستان‌شناسانه تاریخ در دورة جدید در میان قیامتی از تحولات تاریخی سر از قلم مورخان برکشیده و افق گشوده است. مناسبت باستان­شناسی و تاریخ مناسبت و خویشاوندی میان فرزند است و مادر. فرزندی که چونان نوزادان اسطوره­های کهن در دامن ماجراهای شگفت و شگفتی­های بسیار پرورده شده همچنان نیز در میان سیلابی از تحولات تاریخی ره     می­سپارد. هر دو رشته و سپهر معرفتی هم کثیرالاضلاع­اند هم کثیرالافعال هم کثیرالاهداف هم ذوبطون و پیچیده و توبرتو. تفاوت ذاتی میان اسناد مکتوب مورد مطالعه مورخان و منابع و مدارک مادی مورد پژوهش باستان‌شناسان از آن جهت که هر دو متعلق و منسوب و مرتبط به تاریخ و فرهنگ و جامعه و جهان بشری ما می­شوند نیست. با این همه ظرفیت­ها و قابلیت­های شناختی و نقش ویژة هر کدام چونان منابع مورد پژوهش هم­سان و هم­سطح و هم­اندازه نیست. آگاهی از حدود چنین تفاوت­ها و مشابهت­هایی در ورود به جغرافیای پر چین­­و­­شکن و منطقه­های صعب­العبور مطالعات هر دو رشته حائز اهمیت بسیار است. به­ویژه آن­که دست هر دو دانش در به­خدمت گرفتن و استفاده از منابع یکدیگر بروی هم گشوده است.

 

پی نوشت

* سخنرانی این مقاله در بیست و پنجم آذرماه 1391 در پژوهشگاه تاریخ اسلام ارائه شده است.

1ـ اتونوموس (Autonomous) یک واژة مرکب یونانی است. معنای لفظی یا لغوی که از آن افاده شده خودگردان، خودمختار، مستقل و آزاد است. به عبارت دیگر این مفهوم به پدیده یا واقعیت و یا اساساً هر چیزی اطلاق می­شود که خود از قاعده و قانون و هنجار و یا نرم خاص خود تبعیت می­کند و برخوردار از هویت و استقلال است. البته استقلال به مفهوم مشروط و نه مطلق آن. دربارة تاریخ چونان حوزه­ای از دانش و دانایی مراد از مفهوم اتونوموس به همین معنای مشروط آن است.

2ـ هر دو دانش هم تاریخ و هم باستانشناسی به لحاظ مسئله­شناسی و یا نوع مسئله­های مطرح شده در هر دو رشته با جامع­ترین پیکرة پرسشی دربارة موضوعات مورد مطالعه خود درگیر هستند. به این معنا که هم با پرسش­های توصیفی و تحلیلی و هم تبیینی و تفسیری و هم ارجاعی و تأویلی رویارو بوده و دست و پنجه فشرده­اند. پرسش­های توصیفی نظر به معرفی موضوعات یا منابع یا داده­های مورد مطالعه بر پایة یک سلسله شاخصه­های عرضی دارند نه شاخصه­های ذاتی که مربوط می­شود به توصیف درونی یا تعریف داده­ها و منابع مورد مطالعه. طرح پرسش­های تحلیلی نظر به واکاوی و واشکافی یا تجزیه کل­ها و کلیت­های متشکل به اجزاء متشکله دارند. این پرسش­ها اغلب برای ردیابی و رصد میکروسکوپی اجزاء و عناصر یک کل یا یک ترکیب یا یک ساختار و ریختار طراحی می­گردند و در دامن موضوعات و داده­ها افکنده می­شوند. پرسش­های تبیینی اعم از تعلیلی و تدلیلی نظر به ردگیری و رصدکردن میکروسکوپی روابط میان اجزاء و عناصر تشکیل­دهنده و به وجود­آورندة یک کل یا یک پدیده یا یک واقعیت یا یک رویداد دارند. پرسش­های تفسیری و ارجاعی و تأویلی روی به سوی قبله و کعبه عاملان و فاعلان غایب و نیت­ها و قصدها و نیازها و خواست­های مفقود در تاریخ و باستانشناسی دارند. 

3ـ باستانشناسی مرحله­به­مرحله با سه نحوه نگاه به بقایای مادی گذشته که یکی پس از دیگری از پی می­رسد در نظام دانایی جدید پدیدار می­شود. نخستین نحوة نگاه که بر منظر باستانشناسان نسل­های سدة هجده و نوزده که عتیقه­پژوه (Antiquarian) بودند سروری می­کرد رویکرد شهر فرنگی (Kaleidoscopic) بود. این منظر از سدة نوزده به­بعد که باستانشناسی به صورت یک رشته دانشگاهی درآمد با نحوة نگاه تلسکوپی و کلان یا دورنگر همراه شد. از دهه­های میانی سدة بیست میلادی به ویژه با ورود رویکردهای باستان­شناسی جدیدالمشرب علمی­نگر و اثبات­گرا نحوة نگاه دیگری به میدان آمد که اصطلاحاً آن را منظر یا از جنس رویکردهای میکروسکوپی یا خردنگر اطلاق میکنیم. اکنون بر باستانشناسی هم نگاه میکروسکوپی و هم نگاه تلسکوپی بر نگاه کالیدوسکوپی محوریت داشته و سروری می­کند. باستان‌شناسان هم بر نحوة نگاه میکروسکوپی هم تلسکوپی و اخترشناسانه در ردگیری و رصد واقعیت­ها و رویدادهای مفقود گذشته سخت نیاز دارند. 

4ـ در باستان­شناسی میان امر واقع واقعی (Factual Fact) و یا امر واقع به ماهو امر واقع و آنچه باستان­شناسان     می­کاوند و می­یابند دوپارگی (Dichotomy) و گسست عمیق و در اغلب موارد ورطه­های عبورناپذیر وجود دارد. آنچه باستان­شناسان می­یابند همان چیزی نیست که می­جویند. واقعیت­های باستان­شناسی یا به مفهوم دقیق­تر یافته­های  باستان­شناختی واقعیت­نماها (Quasi Fact) یا نمودها و امور مابه­العرضی هستند به­جای­مانده از امور مابه­الذات که غایبند و مفقود.  

5 ـ در اندیشه و زبان یونانیان عهد باستان کوسموس (Κοσμος = Cosmos) که از فعل Κοσμεω مشتق شده است به معنای نظم دادن، سامان بخشیدن و هماهنگ کردن است. به عبارت دیگر کوسموس یا جهان یعنی هماهنگی، هارمونی، و نظم. به مفهوم جامع­تر و کلی­تر آن یعنی هماهنگی و هارمونی و نظم در کمال مطلوب آن. از همین بن واژه هلنی مفهوم Κοσμημα = Cosmema مشتق شده است. کوسمیما در زبان یونانی یعنی آراستگی، زینت و تزیین.

 

آرنت، هانا، 1391، وضع بشر، ترجمة مسعود علیا، تهران: ققنوس.
قرآن، سورة زلزلة آیات یکم تا پنجم.
کالینگوود، ار.جی، 1385، مفهوم کلی تاریخ ترجمة علی­اکبر مهدیان، تهران: نشر اختران.
کالینگوود، ار.جی، 1391، اصول تاریخ و نوشتارهای دیگر در فلسفة تاریخ ترجمة عبدالرضا سالار بهزادی، تهران: نشر نی.
ملاصالحی، ح، 1383، باستان­شناسی در بوتة معرفت­شناسی تهران: مؤسسة توسعه و تحقیقات علوم انسانی.
مولوی جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، نیکلسون، تهران: علی­اکبر علمی 1364 ج یکم، د دوم، ص385، ب2495.
 
Alsop, J. 1964. From The Silent Earth. New York: Harper Row.
Babelon, J. 1981[1961]. ‘Νομισματικη’. Εncyc. Pleiade: L’Histoire et ses méthodes, vol. B, No. 1 (Trans. In Greek by S. Symeonides). Athenes: Cultural Fundation of National Bank.
Bloch, Raymond. 1981[1961]. ‘Σύγχρονες μέθοδοι τñς ΑρχαιολογÍας’. Εncyc. Pleiade: L’Histoire et ses méthodes, vol. B, No. 1 (Trans. In Greek by S. Symeonides). Athenes: Cultural Fundation of National Bank.
Bottéra, J. 1979[1961]. ‘ΠΡΟΟΔΟΣ ΤΗΣ ΙΣΤΟΡΙΚΗΣ ΕΡΕΥΝΑΣ’. Εncyc. Pleiade: L’Histoire et ses méthodes, vol. A (Trans. In Greek by H. Stefanakes). Athenes: Cultural Fundation of National Bank.
Clarke, D.L. 1973. ‘Archaeology: The loss innocence’. Antiquity, 47, Pp: 6-18.
Collingwood, R.G. 1951. The idea of history. Oxford: Oxford University Press.
Collingwood, R.G. 1999. The Principles of History: And Other Writings in Philosophy of History. Oxford: Oxford University Press.
Davis, W. 1992. ‘The Deconstruction of Intentionality in Archaeology’. Antiquity, 66. Pp: 334-347.
Deetz, J. 1967. Invitation to Archaeology. New York: The natural history press.
Dual, Paul-Mari. 1981[1961]. ‘Η ΑρχαιολογÍα  τñς  Άρχαιότητας’. Εncyc. Pleiade: L’Histoire et ses méthodes, vol. B, No. 1 (Trans. In Greek by S. Symeonides). Athenes: Cultural Fundation of National Bank.
François, Μ. 1979[1961]. ‘ΣΥΛΛΟΓΙΚΗ ΟΡΓΑΝΩΣΗ ΤΗΣ ΙΣΤΟΡΙΚΗΣ ΕΡΕΥΝΑΣ’. Εncyc. Pleiade: L’Histoire et ses méthodes, vol. A (Trans. In Greek by H. Stefanakes). Athenes: Cultural Fundation of National Bank.
Frankfort, H. 1956. The Birth of Civilization in The Near East. New York: Double Day Anchor Books.
Hodder, Ian, and Hutson, Scott. 2005. Reading The Past. Cambridge: Cambridge University Press.
Hubert, J. 1981[1961]. ‘Μεσαιωνικη’ ΑρχαιολογÍα’. Εncyc. Pleiade: L’Histoire et ses méthodes, vol. B, No. 1 (Trans. In Greek by S. Symeonides). Athenes: Cultural Fundation of National Bank.
Malina, Jaroslav, and Zdenek Vasick. 1990. Archaeology Yesterday and Today: The development of archaeology in the sience and humanities. Cambridge: Cambridge University Press.
Marot, P. 1979[1961]. ‘ΤΑ  ΕΡΓΑΛΕΙΑ  ΤΗΣ  ΙΣΤΟΡΙΚΗΣ  ΕΡΕΥΝΑΣ’. Εncyc. Pleiade: L’Histoire et ses méthodes, vol. A (Trans. In Greek by H. Stefanakes). Athenes: Cultural Fundation of National Bank.
Marrou, Ηenri-Irénée. 1979[1961]. ‘ΠΩΣ ΕΝΝΟΟΥΜΕ ΤΟ ΕΠΑΓΓΕΛΜΑ ΤΟΥ ΙΣΤΟΡΙΚΟΘ’. Εncyc. Pleiade: L’Histoire et ses méthodes, vol. A (Trans. In Greek by H. Stefanakes). Athenes: Cultural Fundation of National Bank.
Marrou, Ηenri-Irénée. 1979 [1961]. ‘ΤΙ ΕΙΝΑΙ Η ΙΣΤΟΡΙΑ;’. Εncyc. Pleiade: L’Histoire et ses méthodes, vol. A (Trans. In Greek by H. Stefanakes). Athenes: Cultural Fundation of National Bank.
Scwartz, Stephan A. 1975. The Secret Vaults of Time: Psychic Archaeology and The Quest for Man’s Beginnings. New York: Crosset and Dunlap.
Trigger, B.G. 1989a. A history of archaeological thought. Cambridge: Cambridge University Press.
 
Trigger, B.G. 1989b. ‘The loss of innocence in historical perspective’. Antiquity, 72. Pp: 694-698.
Wheeler, M. 1964. Archaeology From The Earth. A Pelican Books.
Wooley, L. 1930. Digging Up The Past. London: Penguin Books.