Document Type : Research Paper

Abstract

The interactions between southeastern sites of Iranian plateau and western sites in Susa and Mesopotamia in the third millennium B.C is one of the most controversial aspects of the Near Eastern archaeology. It seems that with some structural changes in these sites from the middle of 4th millennium B.C that led to long distance trade between Mesopotamia and Indus valley, these sites were related to each other more than earlier periods. This paper by regarding the Snake motifs as one of the common motifs on the archaeological material of Iranian plateau and Mesopotamia, attempts to clarify some aspects of this relationship in the prehistoric period. Furthermore, this paper attempts to study the transition of ideology andthoughts with cultural materials in this vast chain of exchanges. As a result, in the third millennium B.C some ideologies, symbols and beliefs weretransferred with exchanged productions and luxury objects from east to west andvice versa.

Keywords

  1. 1.     مقدمه

برخی باستان­شناسان معتقدند باستان­شناسی جنوب شرق ایران در هزارۀ سوم پیش از میلاد، بیش از اندازه به مقولۀ بازرگانی توجه دارد (Kohl, 1978: 463)؛ از این رو، کارلوفسکی از عبارت «تحمیل جنون تجارت» بر باستان­شناسی فلات ایران استفاده می‌کند (Lamberg-Karlovsky, 1977: 40). این مسئله شاید به این دلیل است که بسیاری از باستان­شناسان توجه خود را به اشیاء شان­زایی معطوف ساخته­اند که محل تولید آنها در جنوب شرق ایران بوده و در شوش و میان­رودان از اقلام بازرگانی محسوب می‌شده­اند و از طرف دیگر،  باستان­شناسانِ روندگرا در آمریکا نیز به این مسئله برای درک بهتر فرآیندهای فرهنگی دامن زده­اند (موری، 1389: 40). اگر اشتراکات موجود در فرهنگ مادی مردمان ساکن در جنوب شرق ایران را زمینه­ای برای وجود برخی باورهای مشترک میان جنوب شرق و غرب ایران بپنداریم، بی­تردید می‌توانیم به برخی جنبه­های غیرمادی و باورمند این ارتباطات گسترده پی­ببریم. مسلماً این ارتباطات بازرگانی در شکل فرامنطقه­ای­اش به انتقال باورها و ایدئولوژی‌ها نیز می­انجامیده است (Kohl,1979:77).  

به نظر می‌رسد که طی اواخر هزارۀ چهارم و اوایل هزارۀ سوم پ.م، وجود منابع و مواد خام ارزشمند در فلات ایران، دولت­شهرهای میان­رودان را به سودای ارتباط با این مناطق واداشت (Beale, 1973: 133) و این مسئله را می‌توان به روشنی از آثاری همانند ظروف سنگ صابون، سنگ‌های نیمه­قیمتی چون لاجورد و سایر موارد دریافت که در قبرستان سلطنتی اور یا در سایر شهرهای میان­رودان یافت شده­اند (مجیدزاده، 1380: تصاویر160-162 و 326-327) و در این میان دشت شوش نیز به عنوان رابط میان مناطق داخلی فلات ایران و میان­رودان در جغرافیای سیاسی پیش از تاریخِ غربِ فلات ایران، در این بازرگانی پر سود نقش داشته است که شواهد آن را از روی لوحه­های آغاز عیلامی، مهرهای استوانه­ای و سفال‌های لبه واریخته در تپة یحیی (Lamberg- Karlovsky and Potts 2001:195-9) و شهر سوخته (Tosi 1974a:13) می‌توان برداشت کرد. بر اساس مطالعات گوناگون، سه نمونه مواد طبیعی ارزشمند، یعنی سنگ صابون و مس از منطقۀ کرمان (Beale, 1973: 133) و سنگ لاجورد از بدخشان افغانستان و شهر سوخته  (Tosi 1974b:155-7)به عیلام و       میان­رودان صادر می‌شده است. هنوز شواهد روشن و مطمئنی از ارتباطات مستقیم میان بازرگانان میان­رودانی با ساکنان جنوب شرق ایران به دست نیامده است و برعکس، شواهد شوشی همانند لوحه­های آغاز عیلامی (Amiet and Tosi, 1978: fig.16; Lamberg- Karlovsky and Potts, 2001:195) در این محوطه­ها بسیار بیشتر و مطمئن­تر از نشانه­های فرهنگی مستقیم از میان­رودان است و شواهدی از ا ین دست پیر ­آمیه را بر آن داشته تا این فرهنگ‌ها را در شرق، تمدن فراعیلامی نام نهد (آمیه، 1389: 30).

به نظر می‌رسد این ارتباط تنها به انتقال مواد خام یا کار شده معطوف نبوده و در این میان برخی نمودهای آیینی و اعتقادی نیز در این مسیر با واسطه یا مستقیم منتقل شده­اند. یکی از این وجوه که در نوشتارِ پیش­روی مورد توجه است، حضور نقش­مایۀ مار در میان آثار مادی برجای­مانده از محوطه­های جنوب شرق ایران است که با اشکال گوناگون و با مضامین متنوع بر روی مهرها، ظروف فلزی، سفال‌های منقوش و سایر تولیدات مادی فرهنگ‌های موجود همانند یحیی، شهداد، جیرفت، بمپور و شهر سوخته دیده شده است. در نوشتار حاضر، نقش­مایۀ مار به عنوان عنصری کلیدی در انتقال مضامین از جنوب غرب به جنوب شرق در نظر گرفته و بررسی شده است. شاید هیچ عنصر دیگری همانند این نقش­مایه نتواند گویای انتقال باورها و اندیشه­ها از سرزمین‌های پست به سرزمین‌های مرتفع باشد و به نظر می‌رسد هر چه به سمت غرب می­رویم و از مرزهای فرهنگی فلات ایران فاصله می­گیریم، از اهمیت و حضور این نقش کاسته می‌شود.

در این مقاله نخست تلاش شده است تا ریشه­های نقش­مایۀ مار و حضور آن در بخش‌های مختلف فرهنگ مادی مردمان ساکن فلات ایران بررسی شود و سپس برای حرکت و انتقال این نقش­مایه به شرق، به عنوان عنصری کلیدی انتقال باورها یا اشتراکات فرهنگی- آیینی با جنوب غرب مورد توجه قرارگیرد.

 

  1. 2.    شواهد نقش مار در میان رودان و ایران

در بسیاری از فرهنگ‌های باستانی، مار از قدیمی­ترین نمادهای جانوری با مفاهیم گسترده بود و نماد نامیرایی، حاصلخیزی و در برخی موارد نماد ارواح آن جهانی به شمار می­رفت (Frazer, 1919: 66). در خاورمیانة باستان در میان اقوام کشاورز، مار نشانه­ای از آب بود (Golan, 1991:205) و تصویر دو مارِ به ­هم­ پیچیده نمادی از حاصلخیزی، رفاه و ثروت است ) (Van Buren, 1934. در خاورمیانه نقوش مارمانند، از هزارۀ ششم و پنجم پیش از میلاد دیده شده و نمادی از خدای زیرین و جهان فرودین بوده است و برخی خانۀ او را جایگاه وحشت می‌دانستند (لیک، 1385: 182-83). برخی نقش­مایۀ مار را با ایزدبانوی همراه او در ارتباط می­دانند (رفیع فر و ملک، 1392: 22). الیاده معتقد است فرهنگ‌ها در جریان تکوین تاریخی خود گرچه دیگر تبادل­پذیر نیستند و با سبک‌های خودشان پایدار می‌شوند، در سطح تصورات و نمادپردازی‌ها هنوز با یکدیگر قابل­مقایسه‌اند (الیاده 1391: 197).

 

2-1. شواهد نقش مار در میان­رودان

به صورت کلی نقوش مارمانند، در مواد فرهنگی میان­رودان بسیار کمتر و محدودتر از جنوب غرب و فلات ایران در هزارۀ پنجم و چهارم پیش از میلاد دیده و گزارش شده است. به احتمال بسیار، نخستین نشانه­های حضور این جانور افسانه­ای را بر روی مواد فرهنگی میان­رودان باید در سفال حلف (5000-4000 پ.م) جست که بر روی یک قطعه سفال از این دوره نقش ماری چمباتمه زده با دو سر دیده شده است. مالوان و رُز برای نخستین­بار وجود این سفال را گزارش کرده­اند (Mallowan and Rose, 1935: fig.77). نکتۀ مهم اینکه این قطعه سفال در مجموعه سفال حلف، تنها نقش موجود از مار است (شکل1. الف) و به نظر می‌رسد این قطعه سفال با پوشش روشن، از زمینۀ لایه­نگارانه یافت نشده است و حفار در این ­باره توضیحی نمی‌دهد (Maiseles, 1999: fig.3.2). شواهد روشن حضور نقش­مایۀ مار را در آثار فرهنگی میان­رودان متعلق به دورۀ جمدت نصر می­داند (Rankin, 1959: 28-33) که البته به همراه لوحه­های آغاز نگارش و سفال لبه­ واریخته در سراسر میان­رودان و فلات ایران نیز دیده شده­اند. همچنین در مهرهای استوانه­ای اوروک جدید IVA (3000-3200 پ.م) در مجموعۀ موزۀ مورگان نیز نقش دو مارِ به هم پیچیده با دو سر دیده می‌شود (Frankfort,1939: 20)(شکل1.ب) که با نقوش آغاز نگارش در جنوب غرب ایران و تپۀ چغامیش از دورۀ آغاز ادبیات، ­هم­سوست (Delougaz and Kantor, 1996: Plt.27) و نمونه­های قدیمی­تر این نقش­های مار شکل در دشت شوش (شوش A/I) طی هزارۀ پنجم و چهارم پ.م به دست آمده است (Pittman, 2013:297)­­.

در همین زمان، در مجموعه مهرهای منطقۀ دیاله در شمال عراق اثری از نقش مار دیده نمی‌شود و بر خلاف شوش و جنوب غرب ایران که نقش مار به صورت ترکیبی یا منفرد بر روی مهرها و اثرمهرها دیده شده است، بر روی مهرهای منطقۀ دیاله از نقش مار خبری نیست (Frankfort, 1955) و تنها از دورۀ سلسله­های قدیم 1-2 (ED I-II) برای نخستین­بار با نقش مار بر روی مهرها روبه­رو می­شویم (3000-2600 پ.م). در بین این نقوش، نقش مار با دو سر و دو بدن و به هم پیچیده برای نخستین­بار در این دوره ظاهر می‌شود که شاید مقدمه­ای است بر ظهور این نقش، به عنوان نماد خدای «نین­گیزدا» که خدای محبوب دورۀ سومر نو  بوده است (­2150-2000 پ.م). سبک این مهر شبیه نمونۀ طرح ظروف سنگ صابون جیرفت در میانۀ هزارۀ سوم پ.م است (Ibid: Plate, 24: no.244). در یکی دیگر از مهرها از دورۀ سلسله­های قدیم 2(EDII) ، نقش ماری با پنج سر دیده می‌شود که روبه­روی این نقش مردی نشسته و دو مار را با دستانش گرفته است (Ibid: no.497). این تصویر با مهری که به دورۀ سلسله­های قدیم 3 مربوط است کامل می‌شود و در آن نقش مردی ایستاده به صورت تمام­رخ دیده می‌شود که دو مار را با دستانش گرفته است (Ibid: no.535). این نقش پیش از این در مهری از شوش A و قبرستان هکلان و پرچینه دیده شده است (وایت و دایسون، 1382: 37). همچنین در این آثار با نقش ماری با دو سر و بدنِ به هم پیچیده به سمت بالا در دورۀ آکاد روبه­رو می‌شویم  (Ibid: nos.590-593).

در آثار سفالی مهرهای آغاز نگارش تپۀ گاورای به وفور نقش مار را می­بینیم. به نظر می‌رسد ظهور این نقش در این تپه، به عنوان تپۀ کلیدی، در شناخت فرآیندهای فرهنگی عراق شمالی قابل ­توجه است. از دورۀ گاورای VII-IX (3300- 3000 پ.م) آثار مهر و سفال‌های فراوانی با نقش مار مشابهِ نمونه­های شوشی به دست آمده است (Speiser, 1935: Pl.LXXVI)؛ برای مثال در نمونه­های دیگری که متعلق به گاورای IV-VI  هستند (3000-2250 پ.م)، نقش مار افزوده (پلاستیکی) بر بدنۀ ظروف، درحالی‌که سر آنها روی لبة ظرف است، دیده شده است (Ibid: Pl.LXXVI, nos.7,12,13). گاورای VI با سلسله­های قدیم هم­زمان است. از طرف دیگر وایت و دایسون  به تشابه بسیار زیاد مهرهای هکلان و پرچینه در لرستان (ارتفاعات زاگرس) با نمونة مهرهای گاورای XII اشاره­هایی کرده­اند (وایت و دایسون، 1382: 100). به نظر می‌رسد وجود چنین مهرهایی در دامنه­های زاگرس در عراق بیشتر تحت­تأثیر مناطق شرقی و ارتفاعات زاگرس بوده است تا جنوب میان­رودان.

در جنوب میان­رودان تاریخ ظهور نقش­مایۀ مار با شمال به کلی متفاوت است؛ در این منطقه نقش مار جدای از معانی و زمینۀ اساطیری و یا داستانی­اش، نمادی از الهۀ نین­گیزدا به شمار می­آید که از اوروک جدید ظهور کرده است (Frankfort, 1939: 20) و در دورۀ سومر نو به اوج می‌رسد. در واقع، استفاده از نقش مارهای به هم پیچیده از دورۀ اوروک جدید آغاز و به دورۀ آکاد قدیم منتقل شده است (Lambert, 1966: 68) و در نهایت، در دورۀ سومر نو؛ یعنی پس از حملۀ گوتی­ها به میان­رودان و انقراض سومر توسط این اقوامِ     زاگرس­نشین، گودآ، پادشاه سومر نو، آن را به عنوان نماد خدای محبوبش، نین­گیزدا، در میان­رودان رایج   می­کند (Ward, 1910: 131; Van Buren, 1934: 73; Buchanan, 1971:5). قابل ­توجه است که گوتی­ها اقوام ساکن زاگرس بودند که سومری‌ها و میان­رودانی­ها آنها را به صورت درنده­خو، وحشی، مارهای گزندۀ کوهستان و توهین­کننده به خدایان معرفی کرده­اند (Cooper, 1983: 31) که پس از تسلط آنها بر سومر، گودآ تصویر مار را به عنوان نماد محبوب‌ترین خدای اور 3 (نین گیزدا) رایج می‌کند. پیر آمیه این سمبل را نشانه­ای از حاصلخیزی و رفاه تفسیر کرده است (Buchanan, 1971: 5). گوتی­ها از 2200 تا 2100 یعنی در حدود صد سال بر میان­رودان فرمان راندند و در فهرست پادشاهان سومر، 21 نام گوتی نیز آمده (Potts, 1999: 129) و ظاهراً به تصویر کشیدن خدایان به صورت مار در جنوب میان­رودان، از این دوره به ارث رسیده است (Ward,1910: 131). نین­گیزدا اگرچه در فهرست خدایان سومری در ردیف خدایان درجة دو آمده است، در دورۀ سومر نو ارزش و منزلتی ویژه می­یابد و به صورت مار به تصویر کشیده می‌شود (Frankfort, 1934: 8-13) و سرانجام نیز در ردیف خدایان درجه یک قرارمی­گیرد، لیکن از توجه به او کاسته می­شود؛ به طوری که در نهایت، در دورۀ بابل و آشور نشانی از آن نمی‌بینیم (Van Buren, 1934: 61-70) (شکل1.پ).

تا پیش از این دوره، به تصویر کشیدن شمایل خدایان در هنر میان­رودانجایینداشته­ استونقش­مایه­های سلطان جانوران در پس­زمینه­ای اساطیری از هزارۀ پنجم و چهارم بر روی مهرهای استوانه­ای شوش I پدیدار می‌شود (آمیه 1372: 41؛ مجیدزاده1382: 4). همچنین تصویر پهلوانی که مارها را در کنترل دارد، نخست در شمایل­شناسی هنر ایران طی هزارۀ پنجم پیش از میلاد آشکار شده است (پیتمن، 1392: 37). در شوش I/A نقش­مایۀ مار بر روی سفال این دوره به وفور دیده شده است و ساغر ظریف شوش I/A در موزۀ لوور نمونۀ روشنی از هنر به تصویر کشیده شدن مار در هزارۀ پنجم در این منطقه است (هیوت، 1389: شکل.125) که می‌توان پنداشت این نقش­مایه ذاتاً عنصری بوده که از غرب و جنوب غرب ایران به هنر میان­رودان جنوبی نفوذ کرده است. هینتس نیز به بیگانه بودن میان­رودانی­ها با نقش­مایۀ مار با سر انسان و مضمون مذهبی آیینی آن اشاره می‌کند که برای نخستین­بار در هنر عیلام ظهور می‌کند (هینتس، 1371: 47-48).

سرانجام، با توجه به شواهد موجود در هنر میان­رودان به نظر می‌رسد ظهور نقش­مایۀ مار از دوران اوروک جدید، یعنی برابر با 3300 پیش از میلاد، در این منطقه رایج شده است و نقشِ مارهای به هم پیچیده با دو سر از این دوره در هنر میان­رودان ظهور می‌کند. در جنوب غرب ایران و فلات مرکزی نقش­مایه­های مار بر روی آثار سفالی به احتمال قوی ابتدا در سیلک II و سپس به صورت هم­زمان، در شوش A/I ، باکون A و سیلک III در هزارۀ پنجم پیش از میلاد ظاهر شده و گواهی بر اهمیت این نقش­مایه در آثار مادی و باورهای جوامع انسانی جنوب غرب و مرکز ایران است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

 

2-2. فلات مرکزی، دشت شوش و جنوب غرب ایران

وضعیت نقش­مایۀ مار در فلات مرکزی و جنوب غرب ایران با میان­رودان تفاوت چشمگیر دارد. شواهد موجود نشان از اهمیت نقش مار در حوزه­های مرکزی و جنوب غرب فلات ایران دارد و در مقایسه با دوره­های      هم­زمان در میان­رودان، با گستردگی و تنوع استفاده از این نقش­مایه بر روی سفال و مهر روبه­رو هستیم. این وضعیت تا دورۀ پس از آغاز نگارش و تماس‌های پیچیده و مداوم بین غرب و جنوب غرب با میان­رودان ادامه دارد.

نخستین نشانه­های حضور این نقش­مایه را باید ابتدا در سفال مرتبط با سیلک II (5000-5500 پ.م) در تپۀ سیلک کاشان جستجو کرد (وایت و دایسون، 1382: 184). به نظر می‌رسد در سیلک II منشأ نقش مار از خطوط مواج عمودی است که به صورت دوتایی در کنار هم قرارگرفته­اند (گیرشمن، 1379: 57). بر پایۀ نظر گیرشمن، سیلک II بدون تأثیرپذیری زیادی از فرهنگ‌های هم­زمان خود، به تکامل ادامه داده­ و این مرحله، تنها  مرحله­ای عادی از پیشرفت انسانی بوده است (همان: 80). او حضور عناصر بیگانه را در این فرهنگ مطلقاً رد و اضافه می‌کند که فرهنگ‌های هم­زمان ایدة خلق جانوران را به صورت واقع‌گرایانه و هنرمندانه نمی­شناختند (همان: 82) و این تاریخ و دورۀ زمانی، قبل از خلق تصاویر واقع‌گرایانه و هنرمندانة جانوران بر روی سفال شوش A است (همان: 83). در سیلک III همان نقش­مایه­های جانوری به وفور بر روی سفال این دوره تکرار می‌شوند و دورۀIII  را می‌توان مرحلۀ تکامل دورۀ قبل دانست. در شمال سیلک در تپۀ قبرستان نیز نقش­مایه­های مار هم­زمان با سیلک III (5000-4500پ.م) به وفور دیده شده­اند (طلایی، 1390: 369، شکل 89). از طرف دیگر، مهرهای گودین VII ارتباطات بسیاری را با سیلک III4-5 نشان می‌دهد و ظروف دسته قلابی قبرستان با نمونه­های گودین VII قابل مقایسه­اند (همان: 143) که نشان­دهندۀ ارتباط سیلک با گودین و زاگرس در هزارۀ پنجم پیش از میلاد است. شکل برخی مهرهای سیلک III4-5 نیز با نمونه مهرهای شوش A قابل ­مقایسه است (همان: 37) که وجود ارتباط با جنوب غرب ایران را گواهی می­دهد.

شواهدی از ارتباط سیلک II با دشت‌های جنوب غرب ایران در دست نیست، اما نخستین نشانه­های حضور نقش­مایۀ مار بر روی مواد فرهنگی در جنوب غرب ایران نیز متعلق به شوش A/I در سال‌های 3800 تا 4200­پ.م است (Alizadeh, 2010: table.1) که در شوش A/I (Vanden Berghe,1959: fig.201) و سفال       تل­باکون ­الف (Alizadeh, 2006: fig.51) دیده شده که متأثر از سنت سفالگری شوشان میانه و جدید بوده است  (Alizadeh, 1992: 22-26) و نشان­دهندۀ پیوندهای سبک­شناختی با سفال شوش، مناطق جنوبی و مرکزی زاگرس است (علیزاده، 1383: 88)، (شکل2.الف). ارتباط شوش ­A با میان­رودان از روی آثار مهر نیز قابل بررسی است. در یک مهر مسطح از شوش ­A مردی با سر بز کوهی دو مار را با دستانش گرفته است که به نظرِ پیتمن این نقش برای نخستین­بار در فلات ایران ظهور می‌کند (1392: 37) (شکل2.ب). ارتباط این مهرها با لرستان چنان زیاد است که آمیه مهرهای شوش ­A و لرستان را به عنوان بخشی از یک سنت مهری مجزا بررسی کرده است (Amiet, 1972: 5-36) که در ارتباط تنگاتنگ اقتصادی و فرهنگی مردمان دشت‌های فرودست شوش و جنوب غرب ایران با چوپانان و کوچ­روهای مناطق مرتفع زاگرس قابل تفسیر است (علیزاده، 1392: 62). به احتمال بسیار، کوچ­روهای زاگرس این نمادها را به شمال میان­رودان منتقل کرده­اند.

هینتس شمایل­نگاری خدایان را با نماد مار از مختصات هنر عیلام و دشت شوش می‌داند و دو عنصر مذهبی عیلام را زن و مار معرفی می‌کند (1371: 48). به نظر آمیه گوتی­ها سبک کنده­کاری مهرها را با نمایشی از خدای جانوران به میان­رودان منتقل کرده­اند (1372: 41). همچنین در گورهای هکلان و پرچینه شواهد سفالی روشنی از حضور سبک‌های سفالی مناطق مختلف مانند میان­رودان، شوش و فلات مرکزی وجود دارد (علیزاده، 1392: 61) که بیانگر وجود ارتباط چندسویة دامداران و کوچروهای این مناطق در زاگرس با مناطق اطراف است (همان: 62). به احتمال زیاد، با توجه به تشابه مهرهای این منطقه با گاورای ­XI-XII  در شمال میان­رودان و شوشان جدید در جنوب رشته­کوه‌های زاگرس، این مناطق در انتقال باورها و سنت‌های هنری در خاورمیانه، به­ویژه از دشت‌های پست جنوب غرب ایران به شمال میان­رودان، نقش اساسی داشته­اند.

از شواهد دیگر که بررسی آنها در منشأیابی نقش­مایۀ مار و بسیاری از نقش­های رایج در هنر اوروک   میان­رودان مؤثر است، بررسی آثار مهری دشت شوش از هزارۀ ششم پیش از میلاد تا شوش A/I و اوروک میانه و قدیم است که پیتمن در مقاله­ای مفصل به آنها پرداخته است (2013). او بر این باور است که هنر حکاکی روی مهر با تصاویر داستانی، خدایان و اساطیر، ابتدا در دشت شوش و در دورۀ A/I ظهور می‌کند و در خدمت کنترل اداری منابع قرارمی‌گیرد و سپس به جنوب میان­رودان منتقل می­شود و در دورۀ اوروک جدید به عنوان سبک رایج هنر حکاکی روی مهر درمی­آید (Ibid: 294). او چنین عنوان می‌کند که شمایل­نگاری ویژة اوروک که در بخش میان­رودان به آن پرداختیم، برای نخستین­بار در آثار مهر دشت شوش از هزارۀ ششم در جعفرآباد و جوی ظاهر می‌شود (Ibid: 296) و سپس در شوش A/I کامل­تر می­شود و در دورۀ اوروک قدیم و میانه در دشت شوش در خدمت مسائل اداری قرارمی‌گیرد و در نهایت به دورۀ جمدت نصر و اوروک جدید در جنوب میان­رودان نفوذ می­کند و در آنجا متحول می‌شود که این تحول تا اوایل سلسله­های قدیم I ادامه دارد و در این دوره شمایل تصاویر مهرها تثبیت می­شود و هویتی میان­رودانی به خود می‌گیرد. در واقع، هنر حکاکی روی مهر که در دشت شوش رایج بوده، در میان آثار حلف و عبید غایب است (Ibid: 296). در توالی آکروپل I.27 برابر با شوش A/I نخستین شواهد استفاده از مهر مسطح در امور اداری دیده می­شود که اثر مهری شکسته، نشان­دهندۀ خدای مار شکل است (Ibid:297) (شکل2.ب). هنر جدید حکاکی در دورۀ شوش II در خدمت مهرهای استوانه­ای قرارمی‌گیرد که این تصاویر ارتباط نزدیکی با شوش A/I دارند (Le Brun, 1999). پیرآمیه یادآور می‌شود که هنر حکاکی روی مهر اوروک جدید میان­رودان در واقع دارای منشأ دشت شوش و به­ویژه دورۀ شوش A/I است (Amiet, 1972: 37)؛ زیرا هم سفال شوش A/I دارای نقش­مایه­های واقع‌گرایانۀ جانوران، از جمله مار و خزندگان دیگر است و هم تصاویر مهرها جانوران مختلف، از جمله مارها را در بستری اساطیری به تصویر کشیده است که به عقیدۀ بسیاری از پژوهشگران این تصویرگری برای نخستین­بار در فلات ایران ظهور می‌کند (آمیه 1372؛ مجیدزاده1382 و پیتمن 1392) که همان‌گونه که در بخش میان­رودان به آن پرداختیم، حضور این عناصر در هنر هم­زمان میان­رودان (حلف و عبید) غایب است.

همچنین تصویر یک اثر مهر حاوی خدای قدرتمند مار شکل از آکروپل I.20 به دست آمده که از نقوش شاه-کاهن اوروک قدیمی­تر است و به نظر می‌رسد پیش نمایش این خدا در هنر اوروک و سومری باشد (Pittman, 2013: 299). در میان آثار سفالی چغامیش نیز نقش دو مارِ به هم پیچیده با دو سر در میانة هزارۀ چهارم پ.م دیده می‌شود که می‌تواند پیش­نمایش خدای نین­گیزدا باشد(Delougaz and Kantor, 1996: Plts.27,156,158) (شکل2.ت). از دیگر نمونه­های سفالی چغامیش در دورۀ آغاز ادبیات می‌توان به نقش افزودۀ مار بر بدنۀ سفال (Ibid: Plt.28) و نقش افزودۀ مارِ در حال حمله به یک بز اشاره کرد (Ibid: Plt.26) که این تصویر در مهرهای شوشA (Delougaz and Kantor, 1996: Plt.142. F; Le Berton, 1957: fig.8. nos.7 and 11) و اوروک (Rashad, 1990: Abb.5-8) نیز دیده شده است، (شکل2.پ).

دیتمن بر این باور است که تصاویر مورد استفاده بر روی مهرهای دشت شوش در هزارۀ چهارم با اوضاع و شرایط اقتصادی همان ناحیه طی دورۀ شوش A/I  ارتباط دارد. او بسیاری از این نقش­مایه­ها را که بعدها و در طی دورۀ اوروک جدید در جنوب میان­رودان رایج می‌شوند، سبک شوشی و متعلق به جنوب غرب ایران می‌داند و تنها دو نقش­مایه را سبک بینافرهنگی معرفی می‌کند­ (Dittmann,1986).

 

 

2-3. نقش مار در جنوب شرق ایران

جنوب شرق ایران اگر چه واحد جغرافیایی یک­دست و همسانی نیست، به نظر می‌رسد که طی هزارۀ سوم پیش از میلاد محوطه­های موجود در کرمان، بلوچستان و سیستان، به واسطۀ بازرگانی بینامنطقه­ای که هدفش انتقال کالاهای تجملی و مواد خام کمیاب از نواحی داخلی فلات ایران به عیلام و میان­رودان بوده است، بیش­از ­پیش به هم متصل و مرتبط شده­اند (Alden,1982: 613). همان‌گونه که در مقدمه یادآوری شد، تقاضای چنین کالاهایی همانند ظروف سنگ صابون، سنگ‌های نیمه­قیمتی مانند عقیق و لاجورد و اشیاء مسی، ثروتمندان میان­رودانی و عیلامی را بر آن داشت که با نواحی دوردست معامله کنند (Kohl 1979: 76-7). بازتاب این کنش‌ها در اسطورۀ «ارت» در منابع اکادی ثبت شده است (Majidzade 1976:105-7). به نظر می‌رسد در این بازرگانی فرامنطقه­ای ایدئولوژی‌ها، باورها و برخی اندیشه­ها نیز جابه­جا شده باشد (Kohl 1979: 76).

در جنوب­ شرق ایران نخستین شواهد موجود از نقش­مایۀ مار را می‌توان بر روی سفال ابلیس 0 یا خشن لاله­زار مشاهده کرد که در روی دو قطعه سفال خشن لاله­زار در ابلیس، نقش مارهای افزوده به صورت عمودی و افقی دیده می‌شود (Caldwell, 1967: fig.3). مرحلۀ لاله­زار در ابلیس برابر با 4300-4000 پ.م و هم­زمان با یحیی VI و اوائل یحییV است (وایت و دایسون، 1382: 72). سبک این سفال‌ها با باکون ب بسیار قابل ­مقایسه است که از طرف کاوشگر ابلیس با این محوطه در فارس مقایسه شده است (Ibid: 120) و نشان­دهندۀ ارتباطات با منطقۀ فارس است. در تل ابلیس این دو قطعه سفال، تنها نقش­مایه­های موجود از مار است که بر سفال این محوطه در هزارۀ پنجم دیده شده­اند و بر خلاف دشت شوش که حضور این نقش­مایه تا پایان عیلام نو ممتد است، بر سفال دوره­های بعدی ابلیس، نشانی از نقش این جانور نیست (شکل3.الف).

بر خلاف تل ابلیس، از دوره­های قدیمی تپه یحیی در درۀ صوغان کرمان نیز هیچ­گونه نشانه­ای از وجود نقش­مایۀ مار ملاحظه نشده است (Lamberg- Karlovsky and Beale, 1986) و در سفال و دیگر آثار نیز نمی‌توان شواهد روشنی از حضور این جانور در آثار مادی مشاهده کرد، اما از دورۀIV  یحیی که هم­زمان با جمدت نصر (اواخر هزارۀ چهارم و اوائل هزارۀ سوم پ.م) است، شواهد فراوانی از حضور این جانور بر آثار هنری مانند مهرهای استوانه­ای و سفال به دست آمده است؛ برای مثال نقش یک مار افزوده (پلاستیکی) بر بدنۀ سفال نخودی از دورۀ IVB (Lamberg- Karlovsky, 1970: fig.28) و نیز قطعه سفالی که روی آن ماری ترسیم شده که سر آن به انتهای دُمش نزدیک شده است؛ از نمونه­های جالب ­توجهِ همین دوره هستند (Ibid: fig.32) و نیز نقش کنده شدة یک مار روی قطعه­ای سفال از دورۀ IVB5 از دیگر نمونه­های به­ دست­ آمده است (Lamberg-Karlovsky and Potts, 2001: fig.4.30). همچنین از همین دوران در تپه یحیی نقوش مار شکل بر روی سفال‌های به دست آمده نیز دیده شده است (Ibid: figs.2.22 and 7.1). بر روی آثار سنگ صابون، شامل ظروف و وزنه‌ها نیز نقش مار در تپه یحیی IVC  به وفور دیده شده است (Ibid: figs.5.16,9.9 and 9.14). (شکل3.ب). 

از دیگر مواد باستانی که بر روی آنها نقش مار در تپه یحیی دیده شده است، مهری استوانه­ای است که دو الهه یا خدا را روبه­روی هم نشان می­دهد و در زیر پای آنها ماری با دو بدنِ به هم پیچیده و دو سر قراردارد (Pittman, 2001: fig.10.48) که متعلق به دورۀ IVB تپه یحیی است و از لحاظ سبک­شناسی مشابه نمونه مهرهای میان­رودان است و بر اساس سبک مهر می‌توان آن را به دورۀ سلسله­های قدیم 2 نسبت داد (Potts, 1981: 135-6). (شکل3.پ). این مهر از اتاق موسوم به اتاق خلیج­فارس یافت شده است و کوهل ظروف سنگ صابون این اتاق را سبک بینافرهنگی می‌داند (Kohl, 1978: 464). آمیه نیز بر این باور است که هم سبک مهر استوانه­ای مذکور و هم سبک نقوش ظروفِ سنگ صابون بینافرهنگی است و تأثیر هنر اکادی و هنر ایران شرقی را بازمی­تابد (Amiet, 1974: 106). او الهۀ نشسته بر صندلی را الهۀ نین گیزدا معرفی می‌کند، اما پاتز با رد این نظر، یادآوری می‌کند که نماد نین گیزدا مرد است، اما در مهر تپه یحیی نقش متعلق به یک زن است (Potts, 1981: 138). مهر استوانه­ای تپه یحیی در واقع دارای سبکی ایرانی است و تنها برخی عناصر هنری میان­رودان در این مهر وارد شده است (Ibid: 138) و در نهایت، بر اساس شواهد موجود چنین    نتیجه­گیری می‌شود که مهرتراش تپه یحیی با آگاهی کامل از باورهای میان­رودانی این مهر را به عنوان نمونۀ ایرانی­اش ساخته است (Ibid: 140) که بیانگر ارتباطات فرهنگی با میان­رودان در این دوره در جنوب شرق ایران است. باید یادآوری کرد که بسیاری از خدایان سومری و آکادی با استیلای اکادیان بر دشت شوش و عیلام، به صورت مستقیم یا به صورت ایرانی شده مورد پرستش قرار می‌گرفته‌اند و خدایان میان­رودانی، ایرانی شده­اند (Ibid: 141). این مهر به خوبی بازتاب­دهندۀ ارتباطات گستردۀ تپه یحیی در هزارۀ سوم با عیلام و میان­رودان است.

محوطۀ مهم دیگر در جنوب شرق ایران که نقوش مار مانند از آثار مادی آن به وفور به دست آمده، شهداد است؛ به طوری که نقوش مار مانند را به صورت واقع‌گرایانه می‌توان بر روی سفال‌ها، آثار فلزی و سنگ صابون این محوطه مشاهده کرد (Hakemi, 1997)؛ به عنوان نمونه­ای از نقش مار بر آثار سفالی شهداد می‌توان به نقوش افزوده مار اشاره کرد که شبیه نمونة ابلیس­ لاله­زار (Caldwell, 1967: fig.3) و متعلق به هزارۀ سوم پ.م است (حاکمی، 1385: 667). همچنین نمونۀ دیگر، ماری پیچان به صورت افزوده دور شکم ظرف تاب خورده و سر مار دمش را به دندان گرفته است (همان: 777). بر روی اشیا مفرغی شهداد نیز می‌توان نقش مار را دید (Meier, 2008: tafel.81)؛ از جمله بر روی یک سنجاق سر، ماری چمبره­زده نقش بسته است (حاکمی، 1385: 751) و بر روی نمونۀ دیگری از سنجاق سر، تصویر مردی وجود دارد که دو مار را با دستش گرفته است و به نمونه­های عیلامی، میان­رودانی و نیز جیرفتی بسیار شبیه است (همان: 789) (شکل­3 .ت). همچنین بر روی پلاک یا پرچم مفرغی شهداد می‌توانیم نقش مار را ببینیم (همان: 747) و نیز بر روی یک ماکت ساختمان از سنگ صابون، ماری چمبره­زده دیده می‌شود (Hakemi and Sajjadi, 1988: fig.6) (شکل3.ث)که شبیه آن را دوباره داخل ظرفی مفرغی در شهداد می­بینیم (Ibid: fig.3). مهرهای مسطح ساخته­ شده در شهداد نیز حاوی تصاویر جانورانی همانند بز، مار و پرندگان است و مهرهای استوانه­ای نقوش اساطیری، جانوری، گیاهی و اخترشناسانه دارند (Ibid: 146) (شکل­3 .ج).

محوطۀ ارزشمند کنار صندل در حاشیۀ رودخانة هلیل­رود در استان کرمان، شواهد بسیار ارزنده­ای از هنر هزارۀ سوم پیش از میلاد در جنوب شرق ایران به ما عرضه داشته است (مجیدزاده، 1382 (Majidzade, 2003;. در جیرفت شاخص­ترین آثار هنری شامل نقوش حکاکی و مرصع­کاری شده بر بدنۀ ظروف و اشیاء سنگ صابون است که متعلق به نیمۀ هزارۀ سوم پ.م است (مجیدزاده، 1382: 3). این نقش­مایه­ها که عمدتاً        نشان­دهندۀ سلطان جانوران است، شامل رویارویی دو جانور وحشی مانند عقاب و مار، عقاب و پلنگ و یا پلنگ و مار است (همان). همچنین تصاویر زیادی بیانگر نبرد یک مرد با دو مار است که آنها را در دستانش مهار کرده است (شکل3.چ). به نظر پیتمن تصویر پهلوانی با مارهایی در دست، نخست در هزارۀ پنجم پیش از میلاد در فلات ایران و شمایل­شناسی هنر ایران ظهور می‌کند (1392: 37، تصویر6). همچنین مهرهای استوانه­ای به دست آمده که در محل تولید می­شده­اند، از ارتباط با درۀ سند، آسیای مرکزی و میان­رودان حکایت دارد و تنوع مهرها بیانگر این است که کنار صندل جنوبی در مرکز شبکۀ فعال تجارت راه دور قرار داشته است (پیتمن، 1387: 55). بسیاری از این مهرها از نظر سبک­شناختی با مهرهای گورستان سلاطین اور قابل مقایسه­اند و هم­زمان با آنها تاریخ­گذاری شده­اند (همان: 56، تصویر2)؛ به عنوان نمونه در سه مهر در کنار صندل، سه نقش مرتبط با هم که در آن یک خدا، یک زن و پرنده­ای دیده می‌شود که به یک مار شاخ‌دار حمله کرده و او را به منقار گرفته است (همان: 57). مشابه این تصاویر و ظروف سنگ صابون جیرفت با تصویر پرندۀ حمله‌ور به مار در معبد اینانا (Innana) در نیپور از لایۀ VIIA به دست آمده است (Aruz, 2003). نقوش اساطیری در هنر هلیل­رود آشکارمی­سازد که در اسطوره­شناسی مردمان عصر مفرغ حوزۀ هلیل­رود، چهره­های حماسی از هر دو نوع موجود انسان و جانور وجود داشته است که نیروهای طبیعی و ماورای طبیعی را در کنترل داشته­اند و اندیشۀ طبیعت­گرایی روی مهرها نشان می­دهد که از فلات ایران به میان­رودان رسیده است (پیتمن، 1392:  37-44).

در شرق کرمان، حوزۀ بلوچستان، دره و تپۀ بمپور واقع شده است که نمی‌توان نقش بسیار پررنگی در بازرگانی فرامنطقه­ای برای این تپه قائل بود (Tosi, 1974c: 60-61). اگرچه بر روی سفال‌های افق چاه حسینی در محوطه­های هم‌دوره (هزارۀ پنجم و چهارم پ.م) نشانی از نقش مار دیده نمی‌شود (Moradi, et al. 2014) ، همچنان می‌توان نقش­مایۀ مار را بر روی سفال‌های تپۀ بمپور در هزارۀ سوم پ.م جستجو کرد؛ یک نمونه از این نقوش، شامل نقش مار شاخ‌داری است که بر روی سفال دورۀ دوم بمپور به تصویر کشیده شده است (de Cardi, 1968: fig.5, no.21) (شکل3. ح و خ­). این مار شاخ‌دار، ما را به یاد نمونه­های نقش مار در مهرهای شوش و میان­رودان می­اندازد. روی سفال دیگری از دورۀ IV بمپور نقش مار به صورت ساده و مُسَبک دیده می‌شود که شبیه نمونه نقش افزوده مار بر روی سفال شهداد است که مار دم خود را در آن تصویر به دهان گرفته ­است   .(de Cardi, 1970: fig.23, nos 173 and 191)

در شهر سوخته نقش­مایۀ مار روی مهر استوانه­ای، سفال‌های نخودی و یک تختة بازی ویژه دیده می‌شود. نقش­مایۀ مار را می‌توان روی سفال‌های دورۀ II و III شهر سوخته و بر مهری استوانه­ای متعلق به دورۀ I (3200-2800 پ.م) دنبال کرد. روی مهر استوانه­ای نقش مار به همراه نقوش مسبکی که شاید چهارپایان باشند، دیده شده است که به دورۀ I شهر سوخته تعلق دارد (شکل3.د) و با مهری از شوش قابل ­مقایسه است (Amiet, 1983: Plt. LXXXIV, fig.2). همچنین نقش مار از نقوش جانوری نسبتاً رایج بر روی سفال‌های نخودی دورۀ II-III شهر سوخته است که به دو صورت واقع‌گرایانه و مسبک به تصویر کشیده شده است. سفالگر شهر سوخته در بیشتر موارد با تمرکز بر سر مار، با استفاده از یک مثلث بزرگ که به بدن سادة مار متصل شده است، نقش مار را ترسیم کرده است(Biscione and Bulgarelli, 1983:233, nos.0115-0118, figs.9-11; Vidale and Salvatori, 1997: figs.112, 126 (شکل3. ذ). نقش مار بر یک تختۀ بازی چوبی در قبرستان شهر سوخته نیز به دست آمده (Piperno and Salvatori,1982: figs.3-5) (شکل3.ر) که سبک ساخت این تخته با نمونه­ای مشابه از گورستان سلطنتی اور قابل ­مقایسه است (سیدسجادی، 1389: 117؛Piperno and Salvatori, 1983: 172 ) و نمونۀ بسیار منحصر­به­فردی از ارتباطات با میان­رودان در هزارۀ سوم پیش از میلاد است.

دورتر از منطقۀ جنوب شرق ایران، در حوزۀ جیحون و افغانستان شواهدی بر حضور نقش­مایۀ مار بر روی آثار مادی دیده شده است؛ مثلاً یک مهر مسطح با نقش یک مرد، در ­حالی ­که دو مار را در دستش گرفته است (Pittman, 1984: fig.29a) و یا مهر مسطح دیگرب با نقش پرنده و دو مار (Tosi and Karlovsky, 2003: fig263) هر دو از غرب آسیای مرکزی و همچنین یک لیوان طلایی شکسته با نقش عقاب و دو مار از فولول افغانستان (Lamberg Karlovsky and Tosi, 1989: fig.53)، نشانه­های گسترش نقش­مایه­های مار با مضامین ایرانی در شمال شرق فلات ایران هستند. جالب توجه است که در آثار درۀ سند و هاراپا نقش­مایۀ مار به ندرت دیده می‌شود.

 

  1. 3.   نتیجه

درک اینکه نقش­مایۀ مار در خاورمیانة باستان در کدام منطقه یا محوطة باستانی برای نخستین­بار استفاده شده است، کاری دشوار است. به نظر می‌رسد این نقش­مایه در مناطق وسیعی از فلات ایران تقریباً به صورت هم­زمان ظهور کرده است؛ یعنی در سیلک III4-5، شوش A/I و باکون A استفادۀ واقع‌گرایانه از نقش مار برای نخستین­بار گزارش شده است. آن­گونه که پیتمن بررسی کرده است، این رخداد که با استفاده از مهرهای مسطح در زمینۀ امور اداری و مدیریتی در دورۀ اوروک قدیم و میانه در دشت شوش همراه بوده است (Pittman, 2013: 294)، در دورۀ اوروک جدید به جنوب میان­رودان نفوذ کرده و در سنت‌های هنری مردم آنجا استفاده شده است. بی­شک، حضور این عناصر در مناطق شمالی میان­رودان مانند تپۀ گاورای به علت ارتباطات گسترده­ای بوده است که ساکنان این مناطق با کوچ­روهای زاگرس داشته­اند و شواهد این همانندی در مهرها و سفالینه­های گورستان هکلان و پرچینه با گاورای به اثبات رسیده است (وایت و دایسون، 1382: 110-130).

در دورۀ آغاز نگارش، شواهد محکمی از تسلط سیاسی، اقتصادی یا نظامی جنوب میان­رودان بر دشت شوش وجود ندارد (Potts, 1999: 3-5) و باید وجود تشابه در آثار مادی جنوب میان­رودان و دشت شوش را طی هزارۀ چهارم به علت تشابه در شیوه­های زندگی دانست، نه تسلط سیاسی- اقتصادی (Dittmann,1986)، اما با آغاز تشکیل نخستین دولت­شهرهای میان­رودانی مانند سومر و آکاد، جنوب غرب ایران نیز از لحاظ فرهنگی و سیاسی، به عنوان بخشی از جنوب میان­رودان در نظر گرفته شد (Potts,1999: 85). وجود زبان اکادی به همراه زبان عیلامی و نیز سایر عناصر فرهنگی- هنری که متعلق به جنوب میان­رودان است (استولپر، 1389: 37)، گواهی می­دهد که در این زمان مردم ساکن در بین دجله و فرات موفق شدند حکومت‌های نخستین را تشکیل دهند و در بسط قلمرو سیاسی خود به سوی فلات ایران تلاش کنند. در این دوره که   هم­زمان با نیمۀ هزارۀ سوم پ.م است، به نظر می‌رسد جریان فرهنگی راه معکوس به خود گرفته است و عناصری که در گذشته ایرانی بودند، در نظام باورهای جدید دارای هویتی آکادی شده و به موطن اصلی خود باز می‌گردند. نقش­مایۀ مار یکی از این عناصر هنری قابل بحث در زمینۀ داد­و­ستدهای مادی- فرهنگی طولانی­مدت بین فلات ایران و میان­رودان است؛ چرا که این نقش­مایه در ابتدا در آثار هنری ایرانی ظهور کرد و آنگاه به میان­رودان رفت و سپس در شمایلی جدید و با بازتعریفی نو در بستر مذهبی میان­رودان، به فلات ایران وارد شد، اما پذیرش این نقش­مایه به عنوان نمادی مهم در میان عیلامی‌ها بی­تردید، نه به دلیل نفوذ سیاسی قدرتمند آکاد بر دشت شوش، که به علت سابقۀ فرهنگی آیینی این نقش­مایه در میان مردمان ساکن در فلات ایران است. شواهد بسیار حکایت از آن دارد که در عیلام هم خدایان سومری- اکادی و هم خدایان عیلامی پرستش می­شده­اند و خدایان میان­رودانی در شمایلی ایرانی و با تعریفی ایرانی ستایش می­شدند         ­(Potts, 1981:140-41).

از طرف دیگر ظهور این نقش­مایه در هنر مردم جنوب شرق ایران طی هزارۀ سوم پیش از میلاد را باید ناشی از بازرگانی فرامنطقه­ای با دشت شوش، عیلام و اکد دانست. نقش­مایۀ مار در میان آثار مادی مردمان ساکن جنوب شرق ایران تا پیش از هزارۀ سوم جایگاهی ندارد و تنها در تل ابلیس، تنها در دو قطعه سفال لاله­زار خشن (ابلیس صفر) دیده شده است که از این تپۀ باستانی شواهدی مبتنی بر بازرگانی با مناطق دوردست در دست نیست و البته این دو قطعه تنها متعلق به دورۀ قدیمی، میانۀ هزارۀ پنجم پ.م، است که کاوشگر آن، شواهد بسیاری از ارتباط با باکون ب فارس در این تپه گزارش داده است و در دوره­های بعد ابلیس به ­هیچ ­وجه نشانی از این نقش­مایه نمی­بینیم (Caldwell, 1967: 120). برعکس، در تپۀ یحیی که شواهد بازرگانی با مناطق دوردست در دوره­های متعلق به هزارۀ سوم زیاد است، در دوره­های قدیمی نشانه­ای از نقش­مایۀ مار را در سفال و دیگر آثار مشاهده نکردیم، ولی با شروع دورۀ IV در تپۀ یحیی (اواخر هزارۀ چهارم و هزارۀ سوم پ.م) در حالی که شواهد بازرگانی و ارتباط با مناطق غربی مانند لوحه­های آغاز عیلامی، مهرهای استوانه­ای، سنگ‌های نیمه­قیمتی همچون لاجورد، ظروف سنگ صابون حکاکی شده، از این دوره به دست آمده است (Lamberg-Karlovsky, 1971: 87-94)، با ظهور نقش­مایۀ مار بر روی سفال، مهرهای استوانه­ای و ظروف سنگ صابون روبه­رو می­شویم و به­ویژه در مورد آخر، تصاویر مارها بسیار هنرمندانه خلق شده­ است و در زمینه­ای حماسی اساطیری قرارگرفته­اند. در جیرفت و شهداد نیز وضع به همین منوال است و نشانه­های این نقش­مایه را هم­زمان با نیمۀ اول هزارۀ سوم پ.م به همراه مهرهای استوانه­ای، سنجاق سر و سایر موارد می‌توان مشاهده کرد. به نظر می‌رسد در نیمۀ هزارۀ سوم پیش از میلاد، بازرگانی فرامنطقه­ای، فرهنگ‌ها و جوامع انسانی میان­رودان و دشت شوش را به مناطق داخلی فلات ایران متصل کرده که سرشار از مواد خام و منابع طبیعی بوده است (Beale,1973:143-5). وفور این نقش­مایه در میان آثار هنری جیرفت و شهداد، تشابه سبک ظروف سنگ صابون خفاجه با نمونه­های کنار صندل و یحیی (مجیدزاده، 1382: 7Amiet, 1974: 106 ; )،  وجود پیکرک­های انسانی شهداد که به همراه مردگان در گورها نهاده می‌شده ­است ­(پیتمن، 1392: 37) و لوحه­های نگارشی جیرفت که ترکیبی از لوحه­های مشابه نمونه­های عیلامی با نمونه­های محلی است (Desset, 2014: 92)، از وجوه ارتباط پر قدرت با دشت شوش و عیلام است.

در تپۀ بمپور شواهد چشمگیری از ارتباط با میان­رودان و جنوب غرب ایران در هزارۀ سوم همانند یحیی، جیرفت و شهداد به دست نیامده است و به نظر می‌رسد موقعیت جغرافیایی درۀ بمپور اجازۀ برقراری ارتباطی گسترده را نمی‌داده است (Tosi, 1974c: 48)، هرچند که با توجه به ویژگی­های طبیعی و فصلی، این ارتباط غیرممکن نیز نبوده است (Raikes, 1979: 553). در مواد فرهنگی تپۀ بمپور نیز شواهدی که عموماً شامل نقاشی روی سفال است، از نقش­مایۀ مار به دست آمده است که وجود نقشِ مار شاخ‌دار شبیه نمونه­های  میان­رودانی که از الهة نین گیزدا به تصویر کشیده شده است، تصور وجود ارتباط فرهنگی با جنوب غرب ایران را غیرممکن نمی‌سازد. از طرف دیگر، کشف تبر موسوم به «تبر خوراب» با نقش شتر بلخی از قبری از خوراب در نزدیکی بمپور (Maxwell-Hyslop,1955:161) این ارتباط را باورپذیرتر کرده است.

در شهر سوخته نیز نقش­مایۀ مار ابتدا بر روی مهرهای استوانه­ای از اواخر دورۀ I یعنی حدود 2900 پیش از میلاد به همراه لوحة آغاز عیلامی دیده شده است و در دورۀ II-III این نقش بر روی سفال‌های نخودی شهر سوخته ظاهر می­شود. به نظر می‌رسد شهر سوخته، به عنوان ایستگاه انتقالی سنگ لاجورد از کوه‌های بدخشان در شمال افغانستان به کرمان و جنوب غرب ایران در هزارۀ سوم نقش بازی کرده و بنابراین، در چرخۀ بازرگانی فرامنطقه­ای در شرقی­ترین منطقۀ قابل­نفوذ قرارگرفته است (Tosi, 1979: 153). یک لوحة آغاز عیلامی به همراه تختۀ بازی چوبی با نقشِ مارِ پیچان و مهرهای استوانه­ای که با شوش قابل مقایسه­اند (Amiet, 1983: Plt. LXXXIV)، وجود نقش­مایۀ مار را در آثار هنری شهر سوخته به عنوان شاخصی از ارتباطات فرهنگی با شوش و میان­رودان باورپذیر می­کند. همچنین وجود آثار هنری که بازتاب­دهندۀ سنت‌های هنری جنوب شرق ایران است، در مناطقی مانند غرب آسیای مرکزی و شرق افغانستان، دامنۀ گستردۀ نفوذ فرهنگی ناحیۀ جنوب غرب ایران را در منتها­الیه شمال شرقی خود روشن می­سازد؛ یعنی جایی که پیش از این تبرهای با تصاویر جانوران درنده (Pittman, 1984: 36)، گویای ارتباطات گسترده با این مناطق بوده است (پیتمن، 1384: 57)؛ ارتباطاتی که تنها محدود به جابه‌جایی کالا نشده، بلکه مفاهیم و باورهای نهان شده در لایه­های آیینی کالاهای بازرگانی را هم دربر می­گرفته است.

 

ضمائم

 

 

 

تصویر1. شواهد در ارتباط با نقش مار در میان­رودان: الف) تنها نقش مار یافت شده بر سفال حلف؛ ب) مهر استوانه­ای از دورۀ جمدت نصر در میان­رودان جنوبی با مار دو سر؛ پ) نقش الهۀ نین گیزدا بر مهرهای فرمانروایان لاگاش.

 

تصویر2. شواهد نقش مار بر آثار مادی جنوب غرب ایران: الف) نقوش مار بر سفال شوشA و باکون A  ؛ ب) مهر مسطح از شوش A با نقش دو مار به هم پیچیده ؛ پ) خمرۀ لوله­دار سفالی از آغاز نگارش چغامیش با نقش افزودۀ مار با دم‌های به هم چسبیده و دو سر؛  ت) خمرۀ شانه­دار سفالی آغاز نگارش چغامیش با نقش مارهای به هم پیچیده مشابه با نقش نین گیزدا در تصویر 1 از میان­رودان.

 

تصویر3: نقش­مایه­های مار بر روی مواد فرهنگی محوطه­های جنوب شرق ایران: الف) نقش مار افزوده بر سفال ابلیس (لاله­زار خشن)-  ب1-3 ) نقش مار بر روی سفال تپه یحیی IVB ؛ ب.4) نقش مار بر اشیاء سنگ صابون یحییIVB؛ پ) مهر استوانه­ای یحیی با نقش مار و الهگان عیلامی؛  ت) پلاک مفرغی از شهداد با نقش مردی که دو مار را در دست گرفته است؛ ث) ماکت سنگ صابون یک ساختمان از شهداد با پیکرۀ مار؛ ج) مهرهای استوانه­ای با نقش مار از شهداد؛  چ و ح) نقش مار بر روی اشیاء سنگ صابون جیرفت. کنار صندل خ1و2) نقش مار شاخ‌دار بر روی سفال بمپورII-IV ؛ د) مهر استوانه­ای شهر سوخته I مشابه شوش؛ ذ) سفال نخودی شهر سوختهII-III با نقش مار؛ ر.1-2) تخته بازی چوبی از شهر سوخته با نقش مار به هم پیچیده از قبر 731 دورۀ I؛ ر.3) نمونه مشابه تخت بازی چوبی از قبرستان سلطنتی اور.

استولپر، ماتیو ولفگانگ (1389)، تاریخ ایلام، ترجمه شهرام جلیلیان، تهران، توس.
الیاده، میرچا (1391)، تصاویر و نمادها، ترجمۀ محمدکاظم مهاجری، تهران، کتاب پارسه،.
آمیه، پیر (1372)، تاریخ عیلام، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، دانشگاه تهران.
                   (1389)، «روابط ایران و بین‌النهرین از3500 تا 1600 پیش از میلاد»، در بین‌النهرین و ایران در دوران باستان؛ کشمکش و تقابل 3500- 1600 ق.م؛ گزارش سمینار یادواره ولادیمیر لوکونین، به کوشش جان کرتیس، ترجمۀ زهرا باستی، تهران، سمت، 25-37.
پیتمن، هالی (1384)، هنر عصر مفرغ جنوب شرق ایران؛ آسیای میانه غربی و دره سند، ترجمه کوروش روستایی، تهران، موسسه پیشین پژوه.
                          (1387)، «هنر مهرسازی در کنار صندل: خدایان، فرمانروایان و پیوند از طریق ازدواج»، مجموعه مقالات نخستین همایش بین‌المللی تمدن حوزه هلیل: جیرفت (1383)، به کوشش یوسف مجیدزاده، کرمان، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان کرمان، 53-78.
                           (1392)، «هنر عصر مفرغ در ایران: فصل جدید از کنار صندل در باستان­شناسی حوزۀ هلیل­رود جنوب شرق ایران: جیرفت»، مجموعه مقاله­های دومین همایش بین‌المللی تمدن حوزۀ هلیل رود جیرفت، به کوشش یوسف مجیدزاده و محمدرضا میری، تهران، فرهنگستان هنر ایران، 53-78.
حاکمی، علی (1385)، نتایج هشت فصل بررسی و کاوش در شهداد (دشت لوت): 1347- 1354، به کوشش محمود موسوی، پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری کشور، تهران، پژوهشکدۀ باستان شناسی.
رفیع­فر، جلال­الدین و مهران ملک،  بهار و تابستان (1392)، «آیکونوگرافی نماد پلنگ و مار در آثار جیرفت، هزارۀ سوم قبل از میلاد»، پژوهش‌های باستان­شناسی ایران، شمارۀ 4، دورۀ سوم، 7-36.
سیدسجادی، سید منصور (1389)، «یک بازی فکری از شهر سوخته (سیستان)»، باستان­پژوهی، دورۀ جدید، سال سوم، شمارۀ 6، 113-124.
طلایی، حسن (1390)، هشت هزار سال سفال ایران، تهران، سمت.
علیزاده، عباس (1383)، منشأ نهادهای حکومتی در پیش از تاریخ فارس، تل باکون، کوچ­نشینی باستان و تشکیل حکومت‌های اولیه، ترجمۀ کوروش روستایی، مرودشت، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری فارس، بنیاد پژوهشی            پارسه- پاسارگاد (2).
                                 (1392)، «آمیزش معیشت‌های متضاد و مکمل کشاورزی و دامداری کوچ­نشینی در جنوب غربی ایران»، باستان­شناسی ایران، شمارۀ 3، 41-74.
گیرشمن، رومن (1379)، سیلک کاشان، ترجمۀ اصغر کریمی، جلد اول، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور (پژوهشگاه).
لیک، گوندولین (1385)، فرهنگ اساطیر شرق باستان، ترجمۀ رقیه بهزادی، تهران، طهوری.
مجیدزاده، یوسف (1380)، تاریخ و تمدن بین­النهرین، جلد سوم: هنر و معماری، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
                                (1382)، جیرفت؛ کهن‌ترین تمدن شرق، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات.
موری، پیتر راجر استیون (1389)، «آیا ایران به منزله اولدرادوی سومریان بوده است؟»، در بین‌النهرین و ایران در دوران باستان، کشمکش و تقابل 3500- 1600 ق.م؛ گزارش سمینار یادواره ولادیمیر لوکونین، به کوشش جان کرتیس، ترجمۀ زهرا باستی، تهران، سمت، 38-61 .
وایت، مری و رابرت هنری دایسون (1382)، گاه­نگاری ایران از حدود هشت هزار تا دو هزار پیش از میلاد، ترجمۀ اکبر پورفرج و احمد چایچی امیرخیز، تهران، نسل باران.
هینتس، والتر (1371)، دنیای گمشده عیلام، ترجمۀ فیروز فیروزنیا، تهران، علمی و فرهنگی.
هیوت، ج لوییز (1389)، ایران1، ترجمه مسعود گلزاری و مهدخت وزیرپور، چاپ اول، تهران، کتابدار.
Alden., J. R., 1982.Trade and politics in Proto-Elamite Iran.Current Anthropology 23(6): 613-640.
Alizadeh, A. 1992.Prehistoric settlement patterns and cultures in Susiana, southwestern Iran. University of Michigan, Ann Arbor.
Alizadeh, A. 2006.Tall-e Bakun A: The origins of state organizations in prehistoric highland Fars, southern Iran, Illinois, Oriental Institute Publication of University of Chicago. Vol.128, Chicago.
Alizadeh, A., 2010. The rise of the highland Elamite state in southwestern Iran, Current Anthropology, 51: 353-383.
Amiet, P., 1972.Glyptique Susienne, MDP 43, Paris, Geuthner.
Amiet, P., 1974.  Antiquités du désert de Lut, RA 68: 97-110.
Amiet, P., 1983. The archaic glyptic at Shahr I Sokhta (period I), In: M. Tosi(ed.), Prehistoric Sistan 1, Rome, ISMEO, pp. 199-210
Amiet, P., and Tosi, M., 1978. Phase 10 at Shahr I Sokhta: excavation in square XDV and the late 4thmillennium B.C.assemblage of Sistan, East and West 28 (1-4): 9-41.
Aruz, J., 2003. Intercultural style carved chlorite objects, In: Aruz, J. and Wallenfels, R., (eds.), art of the first cities,the third millennium B.C. from the Mediterranean to the Indus, The Metropolitan Museum of Art, New York, pp. 325-345.
Beale, T., 1973. Early trade in highland Iran: aview from a source area, World Archaeology 5 (2): 133-148.
Biscione, R., and Bulgarelly, M.C., 1983. Painted geometricaldecoration on the Shahr-i Sokhta Buff Ware: approach to systematic classification in: Tosi, M., (ed.), Prehistoric Sistan, pp. 211-257.
Buchanan, B., 1971. A snake goddess and her companions: a problem in the iconography of the early second millennium B.C., Iraq 33 (1): 1-18.
Caldwell, I. R., 1967. Investigations at Tal-i Iblis, Illinois State Museum Preliminary Reports 9, Springfield: Illinois State Museum Society.
Cooper, J.C., 1983. Thecurse of Agade, Baltimore and London.
De Cardi, B., 1968. Excavation at Bampur, S.E Iran: a brief report,  IranVI : 135-156.
De Cardi, B., 1970. Excavation at Bampur, a third millennium settlement in Persian Baluchistan 1966, Anthropological Papers of the American Museum of Natural History, 51(3), New York.
Delougaz, P., and Kantor, H., 1996. Chogha Mish(Vol.I): the first five seasons of excavations 1961-1971, In: Alizadeh. A., (ed.), The University of Chicago, Oriental Institution Publication, Vol.101.
Desset, F., 2014. A new writing systems discovered in 3rdmillennium B.C.E. Iran: the Konar Sandal geometric tablets, Iranica Antiqua, XLIX: 83-109.
Dittmann, R., 1986. Susa in the Proto-Elamite period and annotations on the painted pottery of Proto-Elamite Khuzestan, In: Finkbeiner,U., and Rollig, W., (eds.), Gamdat Nasr period or regional style? Tiibinger Atlas des Vorderen Orients Beiheft B 62. Wiesbaden: L. Reichert Verlag, pp.171-198.
Frankfort, H., 1934., Gods and myths on Sargonid seals, Iraq 1(1): 2-29.
ــــــــــــــــــ, 1939, Cylinder seals, Chicago,Chicago University Press.
ـــــــــــــــــــ,1955, Stratified sylinder seals from the Diyala region, Chicago,The University of Chicago Press, Vol. LXXII.
Frazer, J. G., 1919. The folklore in the Old Testament (Vol.1), London, Macmillan.
Golan, A., 2003.  Prehistoric religion-mythology- symbolism. Jerusalem,
Hakemi, A., 1997. Shahdad: archaeological excavations of a Bronze Age center in Iran. In: S.M.S Sajjadi(ed.), Roma: Istituto Italiano per il Medio ed Estremo Oriente Centro Scavi e Richerche Archeologiche, Reports and Memoirs, Vol. XXVII.
ـــــــــــــــــ, and Sajjadi, S.M.S, 1988. Shahdad Excavations in the Context of the Oases Civilization , In: Giancarlo Ligabue and Sandro Salvatori (eds), Bacteria, An Ancient Oasis Civilization from the Sands of Afghanistan:  142-153
Kohl., Philip., 1977. The Balance of Trade in Southwestern Asia in the Mid-Third Millennium B.C, Current Anthropology 19(3): 463-492.
ـــــــــــــــــ, 1979. The World Economy of West Asia in the Third Millennium B.C: In: Maurizio Taddei (ed), South Asian Archaeology1977 (1): 55-85
Lamberg- Karlovsky. C.C, 1977. Foreign relations in the third millennium at Tepe Yahya, In: Deshayes. J. (ed), Le Plateau Iranen et l’Asie Centrale des Origines a’ la Conquete Islamique, Paris:  33-43.
Lamberg-Karlovsky, C.C., 1970. Excavations at Tepe Yahya, Iran, 1967-1969, Progress Report 1. American School of Prehistoric Research, Bulletin 27. Cambridge, Mass.: Peabody Museum, Harvard University.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ, 1971. The Proto-Elamite Settlement at Tepe Yahya . Iran 9: 87-96.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ, and Thomas Beale, 1986.  Excavation at Tepe Yahya: 1967-1975, The Early Periods, Peabody Museum of Archaeology and Ethnology, Harvard University, Buletin38.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ,and M.Tosi., 1989. Shahr-I Sokhta and Tepe Yahya: Tracks on the Earliest History of the Iranian Plateau, East and West (39): 21-57.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ, and D. T. Potts. 2001. Excavations at Tepe Yahya, Iran:1967-1975 ,The Third Millennium, With contributions by Holly Pittman and Philip L. Kohl, Peabody Museum of Archaeology and Ethnology, Harvard University, Cambridge, Massachusetts.
Lambert, W. G,. 1966.  Ancient near Eastern Seals in Birmingham Collections, Iraq 28 (1): 64-83.
Le Breton. L,. 1957. The Early Periods at Susa, Mesopotamian Relations.  Iraq 19(2): 79-124.
Le Brun, a. 1999. hacınebi  et suse.  Paléorient 25 (1): 139–40.
Madjidzadeh, Y,. 1976. The Land of Aratta, Journal of Near Eastern Studies 1(2): 105-113.
ـــــــــــــــــــــ. 2003.  la découverte de Jiroft. dossiers d’archéologie 287: 19–26.
Maisels.Charles Keith, 1999. Early Civilizations of the Old World, The formative histories of Egypt, the Levant, Mesopotamia, India and China, New York.
Mallowan, M.E.L. and Rose, J.C. 1935.  Excavations at Tell Arpachiyah, 1933. Iraq 2:1–178.
Maxwell- Hyslop. K.R,. 1955. Note on a Shaft-Hole Axe-Pick from Khurab, Makran. Iraq 17(2): 161
Moradi. H, H. Sarhaddi Dadian, and N. H. Abdul Rahman,. 2014. Development and Fall of the Bampur Valley, Based on the New Archaeological Evidences in Prehistoric Period. Iranian Studies, Journal of the International Society for Iranian Studies 47(2): 263-287.
Meier. David Mathias Philip,. 2008. Die Metallnadeln von Shahdad – eine funktionstypologische Untersuchung,Abschlußarbeit zur Erlangung des GradesMagister Artium (M.A.) im Fach Vorderasiatische Archäologie am Dekanat für Kulturwissenschaften der Eberhard- Karls Universität Tübingen,Gutachter: PD Dr. Mirko Novák und Prof. Dr. Ernst Pernicka.
Piperno. M, and Salvatori. M,. 1982.  Evidence of Western Cultural Connections from a Phase 3 group of Graves at Shahr-I Sokhta. Hans-Jorg Nissen and Johannes Renger (eds). MESOPOTAMIEN UNDSEINENACHBARN, Politische und kulturelle Wechselbeziehungen im AltenVorderasien vom4. bis1. Jahrtausend v.Chr, Oietrich Reimer Verlag.Berlin: 79- 92.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ,.1983. Recent Results and New Perspective from the Reserch at Graveyard of Shahr-I Sokhta, Sistan, Iran. Annal.43:173-0191
Pittman, Holly,. 1984. Art of the Bronze age, Southeastern Iran, Western Central Asia and the Indus Valley, The Metropolitan Museum of Art, New York.
ــــــــــــــــــــ,. 2001. Glyptic Art of Period IV. C.C. In: Lamberg-Kkarlovsky and D. T.Potts (eds). Excavations at Tepe Yahya, Iran:1967-1975 ,The Third Millennium. Peabody Museum of Archaeology and Ethnology, Harvard University, Cambridge, Massachusetts: 231-268.
ــــــــــــــــــــ,. 2013. Imagery in Administrative Context: Susiana and the West in the Forth Millennium B.C. Cameron A. Petrie (ed).  Ancient Iran and Its Neighbours, Local Development and Long- Range: Interactions in the Fourth Millennium B.C.  British Institute  of Persian Studies, Archaeological Monographs Series III, Oxbow Books, Oxford, UK.  293-336.
Potts, D. T. 1981. Echoes of Mesopotamian Divinity on a Cylinder Seal from Southeastern Iran.  Revue d'Assyriologie et d'archéologie orientale 75(2): 135-142
ــــــــــــــــ,. 1999.  The Archaeology of Elam, Formation and Transformation of an Ancient Iranian State, Cambridge University Press.
Raikes, R,. 1979. Prehistoric Iran and Baluchistan: The Environmental Constrait. In: Maurizio Taddei(ed). South Asian Archaeology, 1977(1).  Naples, 553-560.
Rankin. J. M. Munn,. 1959. Ancient near Eastern Seals in the Fitzwilliam Museum, Cambridge.  Iraq 21(1): 20-37
Rashad, Mahmoud,.1990. Die Entwicklung der Vor- Und Fruhgeschichtlichen Stempelsiegel in Iran, Jahrttausends V. Chr, Dietrich Reimer (eds). Im Vergleich Mit Mesopotamien, Syrien Und Kleinasien- Von Ihren Anfangen Bis Zum Beggin Des 3. Verlag in Berlin.
Salvatori, S., and M. Vidale.1997. Shahr-I Sokhta 1975-1978: Central Quarters Excavations, Preliminary Report. Roma: Istituto Italiano per l'Africa e l'Oriente,.
Speiser, E.A,. 1935. Excavation at Tepe Gawra, Vol.1, Philadelphia, University of Pennsylvania Press.
Tosi. M,. 1974a. The Lapis lazuli Trade across the Iranian Plateau in the 3rd Millennium B.C.  Gururajamaiijarika: Miscellanea in onore di Giuseppe Tucci, Napoli: 3-28
ـــــــــــ,. 1974b. The Problem of Turquoise in Proto Historic Trade on The Iranian Plateau. Memorie dell' Istituto Italiano di Paleontologia Umana, VoI.II – Anno,1974:147-162.
ـــــــــــ,.1974c. Bampur, A Problem of Isolation.  East and West, 24(1-2): 29-61
ـــــــــــ,.1979. The Proto- Urban Cultures of Eastern Iran and the Indus Civilization. Notes and suggestion for a Spatio- Temporal Frame to Study the Early Relation between India and Iran. In: Maurizio Taddei(ed). South Asian Archaeology,1977, Napoli: 149-171.
ــــــــــــ, and C. C. Lamberg-Karlovsky,. 2003. Pathways Across Urasia. In: J. Aruz and R. Wallenfels (eds). Art of the first cities: The third Millennium B.C From the Mediterranean to the Indus. The Metropolitan Museum of Art, New York: 347-376.
Van Buren E. D,.1934.  The God Ningizzida.  Iraq, 1(1): 60-89.
Vanden Berghe, L. 1959.  Archéologie de l’Iran ancien, Leiden.Brill.
Ward, Whilliam Hayes. 1910. The Seal Cylinders of Western Asia. Washington, D.C. CARNEGIE  INSTITUTION  OF WASHINGTON.