Document Type : Research Paper

Authors

Abstract

In this article, the Eastern Iran defines a region where situated between northeastern (equal Khorasan Razavi Province) and southeastern Iran (approximately equal Sistan & Baluchestan, Kerman and Hormozgan Provinces). The eastern Iran coincides with Southern Khorasan province. The archaeological research in Eastern Iran is very poor particularly in prehistory and historical periods. Unfortunately, any historical periods site such as Parthian Dynasty has been excavated and published therefore there are not material properties and characteristics of Parthian period in this region. In this article, Nehbandān castle is introduced as one of the most important evidence of the Parthian period in the Eastern Iran where located suburb of Nehbandān town according to new data. This area is mentioned in history texts as Neh. However others had previously insisted about the importance of the ancient Nehbandān town but they had proposed another ancient archaeological site in the region as ancient Neh. In this paper, based on archaeological excavations and restoration works were carried out which resulted in the recognition of diverse cultural material, Nehbandān castle is suggested as ancient Neh.

Keywords

. مقدمه

دورۀ اشکانی یکی از طولانی­ترین دوران حکمرانی سلسله­ای در ایران است که حدود پنج سده به طول انجامید، ولی دانسته­های تاریخی ما از این دوره بسیار اندک و آن هم بیشتر براساس متن­های تاریخی دشمنان آنان، یعنی ­رومیان است (ولسکی، 1383: 22-23)؛ این دانسته­ها در بعد باستان­شناسی ناچیزتر است. بیشتر آنچه از اشکانیان به یادگار مانده است یا متعلق به حکومت­های وابسته به آنان مانند هترا (Hatra) است (فؤاد و مصطفی، 1368) و یا در خارج از مرزهای سیاسی ایران امروزی قرار دارد (فرای، 1380: 331). جالب­تر اینجاست که با آنکه خاستگاه اشکانیان شمال شرق ایران ذکر شده است (کالج، 2537: 21 و شیپمان، 1390: 25)، به جز کاوش­های شهر نسا (Pilipko, 1996; Masson, 1949; Invernizzi & Lippolis, 2008) و قلعة گُبک­لی (Koshelenko, 2007) در جنوب ترکمنستان، عملاً محوطة دیگری از آنان در نیمۀ شرقی ایران اشکانی شناخته شده نیست. در این نوشتار تأکید بر منطقة شرق ایران است؛ شرق ایران منطقه­ای معادل استان خراسان جنوبی امروزی است که بین جنوب شرق (کرمان، سیستان و بلوچستان) و شمال شرق (خراسان رضوی و خراسان شمالی) ایران قرار دارد. اهمیت شرق ایران که بین جنوب شرق، به عنوان یکی از مهم­ترین مناطق تحت فرمانروایی اشکانیان و محل استقرار خاندان سورن1 (کالج 2537: 54) و شمال شرق که خاستگاه اصلی قوم پارت به عنوان پایه­گذاران پادشاهی اشکانی بود، در این جا آشکار می­شود. برخلاف جنوب شرق ایران که در آن محوطه­هایی مانند کوه خواجه (گیرشمن، 1370) و قلعة گوری (Mehrafarin et al., 2011) متعلق به دورۀ اشکانی کاوش شده یا بررسی­های موضوعی با تأکید بر دورۀ اشکانی در آن منطقه صورت گرفته (جوزی و مهرآفرین، 1392)، هیچ پژوهش مستقلی بر روی محوطه­های اشکانی شرق ایران انجام نشده است و هرچند گمانه­زنی­هایی در محوطه­های دوران تاریخی این منطقه صورت گرفته، هیچ­کدام از آنها منتشر نشده است (سروش،1391: 167). با وجود آنچه گفته شد، بررسی­های محدودی که به منظور شناسایی آثار در برخی شهرستان­های استان خراسان جنوبی انجام شده است، نشان می­دهد این منطقه در دورۀ اشکانی از نظر جمعیت شکوفا می­شود. این موارد در بررسی­های بخش شوسف شهرستان­های نهبندان (هاشمی زرج­آباد، 1392) و سربیشه (فرجامی، 1392) به­خوبی قابل مشاهده است. این بررسی­ها همچنین نشان می­دهد که بیشتر این محوطه­ها تک­دوره­ای و عموماً مربوط به استقرارهای کوچ­رو هستند.

در دوران تاریخی سنگ­نگاره­های شرق ایران معروف هستند و تنها انتشارات مرتبط با دوران تاریخی در این منطقه مربوط به سنگ­نگاره­ها و کتیبه­های آنهاست. کتیبة کال چنگال یا جنگال، از مهم­ترین و    معروف­ترین این سنگ­نگاره­های کتیبه­دار است که در دره­های کوهِ ریچ در نزدیکی روستای زمان­آباد از توابع بخش خوسف و در 34 کیلومتری جنوب غرب بیرجند قراردارد. این مجموعه شامل چندین قطعه سنگ است که روی آنها تصاویر حیوانی، انسانی و کتیبه وجود دارد؛ معروف­ترین این نقوش نبرد انسان با شیر است که کتیبه­ای پهلوی نیز دارد. به جز آن، چند کتیبه به خط اشکانی در این مجموعه وجود دارد که خوانش آنها دست­مایۀ چند پژوهش شده است (رضایی، 1320؛ بشاش، 1379 و 1382Frye, 1966; Altheim, 1958;).    سنگ­نگارة دیگر، لاخ­مزار است که در روستای کوچ در 28 کیلومتری جنوب شرق بیرجند قراردارد. این سنگ­نگاره تنها یک تخته­سنگ بزرگ را شامل می­شود که نقوش بسیار زیادی در دوران مختلف بر روی آن ایجاد شده است. چند کتیبه به خط پهلوی اشکانی و کوفی بر ارزشمندی این سنگ­نگاره می­افزاید (لباف خانیکی و بشاش 1373: 57-72­، بشاش،1393: Livshits, 2002 ;).

این دو سنگ­نگاره که ظاهراً در گذشته در مسیر اصلی عبور و مرور قرارداشتند، نشان می­دهند که این منطقه در دوران تاریخی اهمیت بازرگانی فراوانی داشته است. سنگ­نگاره­های کال جنگال در مسیر غرب به شرق جای دارد که این مسیر منطقة شرق ایران را به مناطق مرکزی ایران متصل می­کند و سنگ­نگارة لاخ­مزار در مسیر اصلی جنوب به شمال قرارگرفته است که مناطقی چون سیستان و بلوچستان و کرمان را به شرق ایران مرتبط می­کند. بدون­شک مسیر شمالی به جنوبی را می­توان به عنوان حلقة ارتباطی جادة بازرگانی خراسان بزرگ2 در شمال و جادة هند در جنوب قلمداد کرد. یکی از مهم­ترین ویژگی­های مشترک این دو سنگ­نگاره علاوه بر آنچه گفته شد، وجود کتیبه­های اشکانی بر روی آنهاست. این مهم در حالی است که به جز کتیبه­های شاهانه در فارس که دو شاهنشاه نخست ساسانی ایجاد کرده­اند، تنها یک کتیبۀ متعلق به دوران اشکانی در مرزهای فرمانروایی آنها مشاهده شده و آن کتیبۀ نقش­­برجستۀ سر پل ذهاب (نصراله­زاده، 1390) است. این موضوع به تنهایی اهمیت شرق ایران را در دوران اشکانی نشان می­دهد.

جدا از بررسی و شناسایی­های یادشده، به نظر می­رسد برخی محوطه­های بزرگ و شاخص این منطقه را که تا چند سده پیش به صورت نسبتاً مستمر مسکونی بوده­اند، باید به دوره­ای قدیم­تر و به خصوص اشکانی تاریخ­گذاری کرد. یکی از این محوطه­ها با توجه به شواهد باستان­شناسی، معماری و شهرسازی، قلعة نهبندان در حاشیة جنوبی شهر نهبندان است؛ نهبندان، جنوبی­ترین شهرستان استان خراسان جنوبی در 190 کیلومتری جنوب بیرجند قراردارد (تصویر 1). اقلیم این منطقه گرم و خشک3 است و تحت­تأثیر کویر لوت و بادهای 120 روزة سیستان قراردارد. این بادها در تابستان از ارتفاعات افغانستان با جهت شمال و شمال شرق به طرف جنوب و جنوب غرب می­وزند. شهری که امروزه نهبندان خوانده می‌شود، در گذشته­ها به نام «نِه» و «نیه» خوانده می‌شده است.

داده­های مورد بررسی و پژوهش در این نوشتار حاصل بررسی­های سطحی چندساله و همچنین کاوش به منظور پیگردی و مرمت قلعة نهبندان است. پیش ­از این، هیچ­گونه پژوهش باستان­شناختی در این محوطه انجام نشده بود. کاوش­ها و پیگردی­ها با اهداف مرمتی در این محوطه در سه فصل انجام شد. متأسفانه به دلیل ساخت­وسازهای متمادی در این قلعه، به سطح یا بافتار قابل استنادی که بتوان به طور قطعی به یک دورۀ تاریخی نسبت داد، دست نیافتیم، اما داده­های حاصل از این گمانه­زنی­ها و بررسی­های سطحی پیوسته در قلعه در ایام گمانه­زنی، تصویری را پیش­روی می­نهد که براساس آن به نظر می­رسد قلعة نهبندان محوطه­ای کهن از دوران تاریخی باشد. در ادامه، متن­های تاریخی که از نِه نام برده­اند، بررسی و همچنین محوطة مذکور توصیف می­شود.

 

2. نِهدرآینةمتن­هایتاریخی

نخستین متن تاریخی که از نِه/ نیه نام برده است، ایستگاه­های پارتی اثر ایزودور خاراکسی در ­دورۀ اشکانیان است که در آن نیه به صورت «­نیا» (Nia) و به همراه «فرا» (Phra4) جزو اقلیم اَریا آورده شده است (خاراکسی، 1390: 19). در منابع تاریخی، این شهر بیشتر به نام­های نِه یا نیه آمده است، ولی از حدود سدۀ هفتم هجری به تدریج نام نهبندان برای آن استفاده شده است؛ برای مثال، زین­العابدین شیروانی در بستان­السیاحه آن را ناحیه­ای از قُهستان معرفی می‌کند: «قریب پنجاه پاره قریه در آن هست و بعضی آن را نهبندان خوانند» (1315: 143). به احتمال بسیار، این تغییر از زمانی متداول شده است که روستای بندان در 75 کیلومتری شرق نِه در مسیر زابل، به صورت زندان و بندان حاکمان سیستان درآمد و این دو نام با هم و در کنار هم به­کار رفته­اند. ملک­الشعرای بهار در هامش تاریخ سیستان آورده است: بندان قصبه­ای است نزدیک نِه در جهت شمال سیستان و امروز هم معروف است و نِهبندان با هم تلفظ می‌شوند (تاریخ سیستان، 1388: 313).

در معنای واژة نِه نظر پژوهشگران و مورخان به هم نزدیک است. فرهنگ جهانگیری در این ­باره آورده است: «نِه به اول مکسور، به ثانی زده، شهر را گویند و به تازی مدینه و بلده و مصر را خوانند چنان­چه نیشابور، نِهِ شاپور بوده؛ یعنی شهر شاپور. چون آن شهر را شاپور بنا نموده، به این اسم موسوم گشت و نهاوند در اصل نِهِ آوند بوده؛ یعنی شهرستان؛ چه نِه شهر باشد و آوند ظرف را خوانند» (انجوی شیرازی، 1359: ذیل «نِه»)، هرچند دهخدا نظرش اندکی متفاوت است؛ به­­طوری­که در لغت­نامه می‌نویسد: مثل این است که کلمه معنی مخصوص دارد در نهاوند یا نیشابور یا نهروان که صاحب برهان می‌گوید به معنای شهر است، ولی ظاهر اعمام­تر از شهر باشد؛ مثلاً جا یا زمین و امثال آن (دهخدا، 1377: ذیل «نِه»).

متن­های جغرافیای تاریخی دوران اسلامی بنیان­گذاری شهر نِه را به اردشیر نسبت می­دهند: «چون اردشیر در مفازه [بیابان] شهر نِه بساخت، شاپوربن­اردشیر حاکم خراسان بود. از پدر آن شهر را درخواست کرد و او مضایقه نمود. شاپور را غیرت آمد و آنجا (نیشابور) تجدید عمارت کرد و نِهِ شاپور (نیشابور) نام نهاد» (مستوفی قزوینی،1362: 148).

آنچه از بررسی متن­های تاریخی برمی­آید، از سده­های نخستین اسلام تا اواخر سدة دهم هـ.ق نِه به صورت مرکز ایالتی و دارای برج و بارو و سپاه و از ولایات تابعة سیستان و در سرحد سیستان برای ارتباط با خراسان و قُهستان به­شمارمی­آمد. والیانی که از سوی حاکمان سیستان گمارده می‌شدند و از آنان به عنوان «ملوک نِه» نام برده شده است، بر این ناحیه حکومت می­کردند، ولی از سدة دهم هجری و با قدرت گرفتن صفویان، نهبندان زیر نظر امیران قاین اداره می­شد و نایب­الحکومه‌ای از سوی آنان مأمور ادارة امور این منطقه می­شده است.

دربارۀ چیستی نِه و این که نِه یک قلعه، روستا یا شهر بوده است، جغرافی­نویسان دیدگاه­های متفاوتی داشته­اند؛ برای مثال در سدۀ چهارم هجری، نِه راشهرکی آبادان نام برده­اند (حدودالعالم،1340: 102). مقدسی در همان سده، درباره نِه این­گونه می­نویسد: «نِه بارویی دارد که جامع در آن است» (1361: 446). در تاریخ سیستان دربارة حوادث سال 481 هـ.ق از قلعۀ نِه نام ­برده شده است (1388: 375). سِون هِدین (Sven Hedin) در سفرنامۀ خود متعلق به سال 1886میلادی (سده 14 هـ..ش) نِه را شهری معرفی می­کند که قلعه­اش مشرف بر آن است (2535: 521). کلنل یِیت (Yate) نیز در همان سده در سفرنامۀ خود می­نویسد: «...بنای نسبتاً آبادی که در نِه به چشم می‌خورد، قلعه­ای بود گِلی و کلاً در داخل آن عدة معدودی زندگی می‌کردند، ولی در اطراف این حصار گِلی جمعاً 500 خانوار زندگی می‌کردند... قلعه تقریباً ویران شده بود؛ لیکن ارگ تعمیر شده و مشرف به تمام دهکده بود.» (1346: 70)

دربارۀ اینکه کدام محوطه در منطقة فعلی نهبندان، نِه باستان است، اتفاق­نظری بین پژوهشگران وجود ندارد. به جز قلعة نهبندان در حاشیۀ شهر نهبندان، برخی چون هالی­یِر (Halier) (1974)، گابریل (Gabriel) (1348: 326) و سِر پرسی سایکس (Sykes) (1363) اعتقاد داشتند که نِه باستان باید قلعة شاه­دژ (شاه­دزد) باشد؛ این قلعۀ بزرگ در پنج کیلومتری شرق نهبندان بر روی کوهی منفرد ساخته شده است.

از دیدگاه نویسندگانِ این نوشتار، قلعة نهبندان همان نِه باستان است که در ادامه، این قلعه و داده­های فرهنگی به دست آمده از آن را توصیف می­کنیم.

 

3. قلعةنهبندان

قلعة نهبندان با حدود دو هکتار مساحت (18 هزار و 600 متر مربع) در حاشیۀ جنوبی شهر نهبندان واقع است (تصویر 2). این قلعة تاریخی شامل بقایای باقی‌مانده از معماری قلعه ­ـ شهری (؟) نسبتاً دایره­شکل است که در وضعیت موجود، از آثار معماری آن قسمت­هایی از برج­ها و باروی آن باقی مانده و سایر بخش­ها به دلیل گستردگی و شدت تخریب­ها آسیب­های فراوانی دیده است. همان­گونه که گفته شد، تاکنون سه فصل کاوش و پی­گردی در قلعة تاریخی نهبندان در تاریخ­های زیر به سرپرستی علیرضا نصرآبادی انجام گرفته است: فصل اول، زمستان 1381؛ فصل دوم، زمستان 1382؛ فصل سوم، تابستان 1383. این کاوش­ها به منظور دستیابی به اطلاعات پایه و شواهد کافی و نیز تهیة پلان­ بخش­هایی از قلعه صورت گرفته که در آنها انجام عملیات مرمتی موردنظر بوده است. هرچند این پی­گردی­ها در بخش بسیار کوچک و ناچیزی از قلعه انجام شده است، اما اطلاعات ارزشمندی به­دست­می­دهد.

3-1. معماری

قلعة نهبندان به صورت دایره­ای­شکل بنیان یافته و دورتادور آن را چند عدد برج احاطه کرده است. امروزه تنها بقایای هشت عدد برج قابل شناسایی است. عمده مصالح ساختارهای معماری این قلعه خشت و چینه است هرچند در موارد اندکی نیز از آجر استفاده شده است. خشت­های به­دست­آمده عمدتاً به ابعاد 25×25، 50×50، 25×13 و ضخامت 5 و10 سانتی­متر هستند. استفاده از ملات گچ نیز در کف و دیوارة برخی اتاق­ها به چشم می‌خورد. فضاهای معماری نشان­دهندۀ سکونت مستمر در این قلعه است؛ به­طوری­که ساختارهای معماری بارها مرمت، تخریب و بازسازی شده است. اصالت شیوه­های معماری در این شرایط قابل تشخیص نیست،   آن­چنان­که آثار فرهنگی نیز بسیار درهم­آمیخته شده­اند؛ برای مثال سفال­های اشکانی در لابه­لای خشت­ و چینه و در عمق­های بالا و سفال­های شاخص صفوی در عمق­های پایینی به­دست می­آیند. این درهم آشفتگی مواد فرهنگی و ساختارهای معماری، انتساب یک لایة به­خصوص را به دوره­ای خاص ناممکن ساخته است.    به­نظرمی­رسد کاوش در مقیاس گسترده بتواند تاحدودی این مشکل را برطرف­کند.

براساس کاوش­ها و بررسی­های انجام­شده، مهم­ترین اجزای معماری قلعه که در حال حاضر تا حدودی قابل تشخیص­اند، عبارت­اند از: 1- بارو، 2- برج، 3- ارگ یا کهن‌دژ، 4- ورودی، 5- ساختارهای داخلی،6-حیاط، 7- چاه، 8- خندق.

 

3-1-1. بارو

باروی قلعه که خارجی­ترین بخش معماری قلعه نیز هست، دورتادور فضاهای داخلی آن را دربرگرفته است. آثار این بارو در قسمت­های جنوب، غرب و شرقِ اثر کاملاً مشخص است، اما در جبهۀ شمالی قلعه به دلیل ایجاد خیابان و ساخت بناهای نوساز از بین رفته است. ارتفاع حقیقی بارو را در وضعیت موجود به دلیل فرسایش و کاهش ارتفاع آن و مرمت­های معاصر نمی‌توان مشخص کرد. تنها براساس گزارش­های اداری موجود در اداره کل میراث فرهنگی استان خراسان جنوبی می­توان گفت بلندترین بخش بارو پیش از مرمت، پنج متر بوده است.

در فواصل معین برج­هایی در بارو قراردارد که علاوه بر افزایش مقاومت بارو، برای دیده‌بانی نیز استفاده می‌شده است. ضخامت بارو در نقاط مختلف قلعه متفاوت است که در وضعیت موجود ناشی از تفاوت در میزان فرسایش و تخریب پایة باروست. این ضخامت از یک متر در ضلع غربی تا حدود چهار متر در ضلع جنوب قلعه متفاوت است. در داخل بدنۀ بارو به منظور دیده‌بانی بهتر و حفاظت از قلعه، در ارتفاع­های مختلفتیرکش­هایی تعبیه شده است. این تیرکش­ها، مستطیل­هایی عمودی به اندازة تقریبی 15×45 سانتی­متر هستند که در حال حاضر بسیاری از آنها در اثر آب­شستگی مسدود شده­اند یا از بین رفته‌اند.

مصالح استفاده شده در ساخت بارو، خشت، چینه و ملاتِ گل است؛ البته در بعضی قسمت­ها آجرهایی نیز در داخل سازة بارو دیده می‌شود. در پی­سازی بارو از عوارض زمین بهره­برداری شده؛ چرا که براساس شواهد، قلعه ظاهراً روی یک پشتة طبیعی کم­ارتفاع بنا شده است. این بستر که به صورت بافتی نسبتاً یکدست در زیر بارو قابل مشاهده است، باعث یکپارچگی و استحکام بارو شده و در بسیاری از بخش­ها معمار را از پی­سازی بی­نیاز کرده است. به دلیل محدود بودن فضای کاوش در عمق­های پایین، از طبیعی بودن این پشته اطمینان قطعی وجود ندارد.5

3-1-2. برج

در حال حاضر هشت برج از مجموع برج­های قلعه باقی مانده که در شمال غرب، جنوب غرب، جنوب، جنوب شرق، شرق و شمال شرق قراردارند. دو برج از اینها در جنوب قلعه در دو طرف ورودی قراردارند. نقشة برج­ها نیم‌دایره هستند و نسبت به بارو پیش‌آمدگی دارند. این پیش‌آمدگی هم استحکام بارو را افزایش می‌دهد، هم دیده‌بانی و مراقبت از آن را آسان‌تر می­کند و هم به زیبایی و تنوع­بخشی در ترکیب نمای خارجی قلعه بهبود می­بخشد. تشخیص ارتفاع اولیة تمامی برج­های سالم به دلیل کاهش ارتفاع آنها بر اثر فرسایش و تخریب و همچنین مرمت­های معاصر ممکن نیست، اما قطعی این است که برج­ها دست­کم دو طبقه بوده‌اند و ارتفاع سالم­ترین آنها پیش از مرمت هشت متر بوده است. قُطر سالم­ترین برج در پایین­ترین بخش آن حدود 5/9 متر است. به نظر می­رسد برج­ها به فاصلة تقریبی بیست متر از هم قرارگرفته­اند که بر این اساس قلعة نهبندان به احتمال قوی، در مجموع دوازده برج داشته است (تصویر 3).

3-1-3. ارگ یا کهن‌دژ

ارگ یکی از اصلی­ترین و مهم­ترین بخش­های قلعه است که در ضلع شمالی آن و در محلی قراردارد که بالاتر از سایر بخش­های داخلی قلعه است (تصویر 4). مساحت تقریبی محدودۀ ارگ حدود هزار متر مربع است. این بخش نسبتاً بلندتر از سایر بخش­های قلعه است که با دیواری از سایر بخش­ها جدا می­شود.

3-1-4. ورودی

 تنها ورودی این قلعه در میانة باروی جنوبی و بین دو برج قرارگرفته که عرض آن حدود سه متر است (تصویر 5). قطر برج­های ورودی در پایین­ترین بخش آن هشت متر است. بنا به دلایلی زیر می‌توان این ورودی را ورودی اصلی دانست:

- وجود دو برج در دو طرف آن به منظور استقرار نگهبانان برای افزایش ایمنی و مراقبت از ورودی؛

- قرارگیریدرنقطة مقابل محوری که به ارگ منتهی می‌شود؛ یعنی در یک طرف محور (شمالی­ـ جنوبی) ارگ و در طرف دیگر آن ورودی؛

- موقعیت مناسب نسبت به جهت وزش بادهای 120روزه، با درنظرگرفتن این که جهت وزش بادهای 120روزة سیستان از شمال و شمال شرق به طرف جنوب و جنوب غرب است، می‌توان به جای‌گیری مناسب ورودی که در نقطة مقابل جهت وزش بادهای 120 روزه است، پی برد. موقعیت قرارگیری ورودی اصلی قلعه نشان می­دهد که نمی‌توان هیچ­گونه ارتباطی بین قلعه و بافت تاریخی شهر برقرار کرد؛ به ویژه اینکه با بافت تاریخی فاصله دارد و با عناصر و اجزای شهری نیز محصور نشده است.

3-1-5. ساختارهای داخلی

دیوارها در قلعة نهبندان با استفاده از چینه و خشت با ابعاد مختلف ساخته شده‌اند. در برخی دیوارها به منظور ایجاد تنوع در فضاهای داخلی و ساخت فضاهایی برای قراردادن اشیا و همچین کاهش حجم، سبک‌سازی و صرفه­جویی در مصرف مصالح تاق‌نماها و تاقچه‌هایی ایجاد شده است. در معماری ساختارها به منظور پرکردن فضای خالی بین تاق­ها، عایق‌بندی و کف‌سازی (همانند بسیاری از بناهای خشتی) از خاک و پِهِن چارپایان استفاده شده است.6 در فضاهای باز، مانند حیاط مرکزی و یا دیوارهای باربری که سازة دیگری در پشت آنها قرارندارد، از پشت­بند استفاده شده است؛7 البته مسلم است که کلیة ساخت­وسازهای به هم چسبیده نقش پشت‌بند و مهارکننده را برای یکدیگر دارند و حذف هر عنصر موجب تضعیف یا انهدام دیگری خواهد شد.

3-1-6. حیاط

در داخل قلعه سه بخش وجود دارد که هیچ­گونه آثاری از آوار معماری در داخل آنها دیده نمی‌شود. این بخش­ها که از سایر قسمت­ها در ارتفاع پایین­تری قراردارند، با آوار باقی­مانده از معماری تخریب شده احاطه شده‌اند؛ به همین دلیل احتمال می‌رود این قسمت­ها حیاط یا صحن بوده‌ باشند. این فضاها در سه قسمت جنوب غرب، شمال غرب و جنوب شرق قراردارند.

3-1-7. چاه‌

در داخل فضای داخلی قلعه در سه قسمت، چاه‌های عمیقی وجود دارد که نمی‌توان دلیل مشخص و مطمئنی برای وجود آنها ارائه کرد. این چاه‌ها در سه قسمت غرب، جنوب شرق و شمال قلعه واقع شده‌اند. قابل­توجه است که هر سه چاه‌ نزدیک بارو و دور از قسمت مرکزی قلعه قراردارند. یکی از چاه‌ها در داخل فضای ارگ یا کهن‌دژ و نزدیک باروی آن قراردارد. کاربرد و نوع استفاده از چاه­ها مشخص نیست؛ یک احتمال این است که نوعی راه فرار مخفی باشند که تأیید این احتمال نیازمند بررسی­هایی بیشتر است. گفته می‌شود مادرچاه (چاه اصلی) قناتِ خونیک پایین، در قلعة نِه واقع است (نقوی 1368: 124)؛ بنابراین، احتمال دارد یکی از این سه چاه، مادرچاه قنات روستای خونیک پایین باشد.

3-1-8. خندق

یکی دیگر از بخش­های وابسته به قلعه، خندقی است که گرداگرد آن پس از بارو قرارداشته و بر توان دفاعی آن می‌افزوده است. در حال حاضر شواهدی از خندق وجود ندارد و دلیل آن این است که تغییرات زیادی پیرامون قلعه ایجاد شده است؛ از جمله احداث خیابان در شمال قلعه، ایجاد ساختمان­هایی در شمال غرب، جنوب غرب و شمال شرق قلعه و افزایش ساخت­وساز پیرامون آن. اما سون هدین در سفرنامۀ خود در سدۀ 19 میلادی تصویری از قلعة نهبندان آورده است که در آن، قلعه برج و باروی نسبتاً سالم دارد و پیرامونش را خندقی پر از آب دربرگرفته است (هدین، 2535: تصویر 225). همچنین تصاویر هوایی نشان می­دهد که پیش از آغاز ساخت­و­سازهای نوین شهری و تغییرات ساختاری در شهر، قلعه عنصری تقریباً مجزا از بافت مسکونی شهر بوده؛ به گونه‌ای که در دو طرف شمال و شرق قلعه که بافت مسکونی نیز وجود داشته است، فاصله‌ای حدود 80 متر بین قلعه و این بافت مسکونی دیده می‌شود؛ این فاصله همان خندق پیرامون قلعه است که در طی زمان پر شده است.

 

3-2. مواد فرهنگی

از کاوش­ها و بررسی­های انجام شده در این قلعه آثار فرهنگی گوناگونی به­دست­آمده است. سفال از بیشترین داده­های فرهنگی فعالیت­های باستان­شناختی است که همان طور که گفته شد، به دلیل درهم­آمیختگی شدید لایه­های استقراری این محوطه که ناشی از استمرار سکونت در آن است، سفال­ها به سادگی از هم قابل تفکیک نیستند. سفال­های دوران مختلف بدون نظم منطقی و خارج از لایه‌های خود قرارگرفته بودند؛ به گونه‌ای که در بسیاری موارد قطعات سفالی دوران اشکانی و ساسانی8 در لایه‌های نزدیک به سطح زمین و یا سفال­های اسلامی دوران صفوی تا متأخر در لایه‌های زیرین به­دست می‌آمدند. به­این­ترتیب، هیچ­کدام از مواد فرهنگی ارائه شده در این نوشتار از نهشته­های برجا و دست نخوردة باستان­شناختی به دست نیامده­اند. علاوه بر سفال، یک قطعه سفال­نوشته به خط پهلوی اشکانی، یک سردیس سفالی، کاشی و سکه نیز به­دست­آمد.

3-2-1. سفال

به طور کلی قطعات سفال به­دست­آمده را می‌توان در دو گروه پیش از اسلام و اسلامی تقسیم کرد:

- سفال­های دوران پیش از اسلام: این نوع سفال­ها بیشتر به رنگ نخودی و گاه نخودی مایل به قرمز هستند و آنها را می­توان به دو گروه ساده و دارای تزئین (به صورت منقوش و داغ­دار) تقسیم کرد. سفال­های منقوش معمولاً پوشش گلی ندارند و نقوش به رنگ­ سیاه هستند که در بیشتر لایه‌ها در جریان کاوش به­دست ­می­آمدند. نقوش این سفال­ها که به فرم­های جام، کاسه، تنگ و... هستند، شامل نقوش هندسی و خطوط مارپیچ موجی شکل است که در سطح بیرونیِ ظروف نقش بسته‌اند. نمونة این سفال­ها در بسیاری از محوطه‌ها و مکان­های تاریخی خراسان جنوبی به­دست­آمده ‌است. این سفال­های منقوش با رنگ سیاه بر زمینۀ نخودی، در باستان­شناسی جنوب شرق ایران به سفال «لوندو­»معروف هستند (تصویر 7). همچنین سفال­های معروف به سفال داغ­دار سیستان نیز از این محوطه به­دست­آمده که دارای پوشش گِلی طیف رنگ قرمز با خطوط موازی داغ­دار است. تاریخ این دو گونة سفالی به دورة اشکانی نسبت داده می­شود.

- قطعات سفال دوران اسلامی: بخش مهم دیگر یافته‌های سفالی، سفال­های ساده، نقش کنده و لعاب­دار ساده و منقوش دوران اسلامی است. این سفال­ها که مربوط به سده­های ششم تا اواخر دورة قاجاری است، شامل قطعات سفالی نقاشی زیر لعاب، لعاب پاشیده، آبی و سفید، کنده و نقش قالب­زده است. قطعات سفالی، بیشتر مربوط به بشقاب، کاسه و پیاله‌های سفالی هستند. نکتة قابل توجه اینجاست که سفال­های مربوط به اوایل دوران اسلامی تا سدة ششم هجری در پژوهش­های انجام شده تاکنون به دست نیامده است.

3-2-2.     سفال­نوشته

یکی از جالب­ترین قطعات سفالی به­دست­آمده از قلعة نهبندان، قطعه­ای سفال ساده و بدون نقش، اما دارای کتیبه است. این سفال­ که نوشته­ای به خط پهلوی اشکانی دارد، از بررسی سطحی محوطه یافت شده است و مهم­ترین مدرک مربوط به تاریخ قلعة نهبندان است. این نوشته­ بر روی شانة ظرف و زمانی نگاشته شده که سفال هنوز کاملاً خشک ­نشده است9 (تصویر 8). این قطعه سفال با شکل تقریبی ذوزنقه، ابعادی در حدود 9 در 8 سانتی­متر دارد. این کتیبه ظاهراً 6 تا 8 واکه یا همخوان دارد. براساس مطالعات اولیه نوشتة روی آن یک اسم خاص است. 

3-2-3.    سردیس سفالی

یک قطعه سردیس سفالی در قلعة نهبندان کشف شده است که می‌توان آن را یکی از مهم­ترین شواهد دوران تاریخی قلعه دانست. این اثر با ارتفاع 7 سانتی­متر و عرض حدود 6 سانتی­متر شامل سر و گردن زنی است که به آثار دورۀ اشکانی و سلوکی بسیار شباهت دارد. نوع سربندی که بالای پیشانی بسته شده و نوع تزئین موها نشان می­دهد که این اثر کاملاً از هنر یونانی تأثیر پذیرفته است (تصویر 9).

3-2-4.    کاشی

تاکنون سه قطعۀ کوچک کاشی در جریان کاوش­ها به­دست­آمده که یک قطعه با لعاب سبزرنگ و فاقد هرگونه نقش است و دو قطعة دیگر آبی­رنگ هستند. بر روی یکی از آنها قسمتی از واژة «الله»به صورت برجسته وجود دارد.

3-2-5.    سکه

از مهم­ترین آثاری که از بررسی­های سطحی قلعة نهبندان به­دست­آمده است، دو قطعه سکۀ اسلامی است؛ یکی از این دو سکه، از داخل ملاط به­کار­رفته در داخل یکی از دیوارهای قلعه و سکۀ دوم در بررسی­های سطحی قلعة نهبندان کشف شده است.

 

4. جمع­بندی و تحلیل

معمولاً تاریخ پی­افکنی قلعه­ها و شهرهای دایره­شکل را به دورۀ اشکانی نسبت می­دهند (شیپمان، 1390: 130؛ گیرشمن، 1370: 34). این نوع معماری علاوه بر صرفه­جویی در مصرف مصالح، در موضوع دفاع از محوطه نیز کارایی دارد؛ چرا که دایره بودن دیوارهای بارو باعث افزایش دید نگهبانان روی برج و بارو می­شود. گستردگی بیشتر دید علاوه بر پاسداری بهتر، در مواقع نبرد نیز کارایی دارد و فضای تیررس بیشتری در اختیار سربازان و مدافعان قرارمی­دهد. بسیاری از باستان­شناسان معتقدند که این شیوۀ معماری در دورۀ اشکانی طرح­ریزی شده و دلیل آن نیز خصلت تدافعی حکومت اشکانیان است (کالج، 2537: 104). پی­افکنی استقرارهای گرد، پیشینۀ تاریخی دارد و نکتۀ جالب­ توجه آن است که نخستین شواهد از چنین استقرارهایی در منطقة شرق و از خراسان بزرگ به­دست­آمده که تا دورۀ اسلامی (همچون شهر بغداد)10 نیز ادامه یافته است. ارگ­قلعة مرو، محوطه­ای بیضی­شکل با بیست هکتار وسعت است که در دورۀ هخامنشی پی­­افکنده شده است (Hermann et al., 1993: 40). از سدۀ ­چهارم پ.م در خوارزم استقرار دایره­شکل باروداری به نام «قوی قریلگان قلعه»11 کشف شد که آن را متعلق به حکومتی محلی به نام کانگ­یو12 (Kangiui) می­دانند (Yagodin & Betts, 2006: 47). اگرچه این محوطه از نظر قدمت، قدیمی­تر از دورۀ اشکانی است، برخی عناصر معماری آن را مشابه معماری اشکانیان تشخیص داده­اند (آذرپی، 1377: 689). قلعة نهبندان نیز با چنین دیدگاهی از نظر شکلی تقریباً دایره است. آثار چنین محوطه­های بارودارِ دایره­ای­شکلِ متعلقِ به دورة اشکانی از دلتای رود مرغاب در جنوب ترکمنستان (Bader et al., 1998: 189) و دشت دامغان (Trinkaus, 1983: 130) نیز گزارش شده است. همچنین در دشت سملقان، در شمال خراسان (استان خراسان شمالی امروزی) در کاوش­های تپۀ قلعۀ خان بنایی قلعه­مانند و دایره­ای شکل شناسایی شده است که تاریخ آن را به اواخر دورۀ اشکانی و اوایل ساسانی نسبت می­دهند (گاراژیان و همکاران، 1389).

با وجود نامدار بودن محوطه­هایی چون شهر گور و دارابگرد، کاوش­های سامانمند باستان­شناختی در آنها انجام نشده است و در نتیجه اندک شناخت موجود دربارۀ معماری این محوطه­ها براساس مشاهده­های سطحی صورت می­گیرد.13 این دانش اندک هیچ اطلاعات قابل استنادی دربارۀ برج و دروازه­های این دو محوطه  پیش ­روی نمی­نهد. ارگ حکومتی دارابگرد ظاهراً در مرکز آن و به روی کوه کم ارتفاع دارابگرد قراردارد (کریمیان و سیدین، 1389: 84) که از این نظر با قلعة نهبندان که در آن ارگ در بخش شمالی قراردارد، متفاوت است. بر این اساس هیچ شواهدی از ارگ حکومتی در گور مشاهده نشده است؛ بنابراین، محل دقیق ارگ در این محوطة بزرگ نامشخص است. باروی دارابگرد و گور از چینه ساخته شده است، ولی دربارۀ جزئیات دیگر بارو و همچنین وضعیت دروازه­ها و برج­های متصل به بارو نمی­توان اظهارنظر کرد. معماری هترا بیشتر از سنگ است. با وجود کاوش­ها، مرمت­ها و بازسازی­های فراوان و ارزشمندی که در آنجا انجام شده، هیچ اطلاعاتی دربارۀ ارگ حکومتی و مجموعة بارو، برج و دروازه­های شهر ارائه نشده است (صفر و مصطفی، 1368: ).

اندازة برخی خشت­های قلعة نهبندان که پیش­تر نیز به آن اشاره شد، با اندازة خشت­های معمول و رایج در معماری برخی بناهای اشکانی همخوانی دارد. اندازة این خشت­ها10×50×50 سانتی­متر است که در معماری بناهای اشکانی، مانند تپة هگمتانه (مازیار، 1391) و بنای دورۀ تاریخی قلعۀ­ خان (گاراژیان و همکاران، 1389) نیز وجود دارد (جدول یک). با وجود آنکه ضروری است تأکید شود پذیرش اندازۀ خشت به عنوان معیار تاریخ­گذاری در هر دوره گمراه کننده است، به نظر می­رسد می­توان با قید احتیاط از تشابه اندازة مصالح معماری به تاریخ­ نسبی دست یافت.

سفال­های نوع لوندو را نخستین­بار بئاتریس دکاردی در غرب پاکستان شناسایی کرد. او نخست معتقد بود این سفال­های منقوش متعلق به اواخر هزارۀ دوم پ.م هستند (de Cardi, 1951)، ولی بعدها این تاریخ­گذاری اصلاح شد. امروزه این گونۀ سفالی را براساس کاوش­های محوطه­های مختلف در جنوب شرق ایران و حاشیۀ جنوبی خلیج فارس بین سدة نخست پیش از میلاد تا سدة سوم میلادی می­دانند (خسروزاده، 1386). این گونه سفال در حاشیۀ جنوبی خلیج فارس از محوطه­هایی چون ملیحَه (Mleiha) و حُسن مضاب (Husn Mudhab) در عمان (Benoist et al., 2003: 66, Fig. 8:7)، بلوچستان پاکستان از محوطه­هایی چون لوندو (Londo) و جیوانری(Jiwanri) (Lamberg-Karlovsky & Humphries 1968: 273,de Cardi 1951)، بلوچستان ایران از دَمب کوه (Stein, 1937; Basafa 2008)، خاش (Qaderi et al., 2012) و منطقة کرمان از تپه یحیا (Stein, 1937; Lamberg-Karlovsky 1970) نیز به­دست­آمده است. به تازگی در شرق ایران (خراسان جنوبی) علاوه بر نهبندان، چندین محوطه دارای این گونة سفالی معرفی شده است که از جمله می­توان به تپة گبری­مود، تپة قلعه­گیو و کلاتة شاپوری نهبندان (فرجامی، 1393) اشاره کرد. طبیعتاً وجود این گونۀ سفالی در قلعة نهبندان نشان از حضور لایه­هایی مرتبط با دورۀ اشکانی در این محوطه است. علاوه بر این، سفال­های داغ­دار شاخص دورۀ اشکانی در سیستان نیز از این محوطه به­دست­آمده که تاریخ تخمینی آن اواخر دورۀ اشکانی (سدۀ 2 و 3 میلادی) و اوایل دورۀ ساسانی است (مهرآفرین و همکاران، 1393: 117).

سردیس سفالی کشف­شده از این محوطه در ترکیب­بندی و شمایل­نگاری، شباهت فراوانی باهنریونانی­مآبی دارد؛ به ­عنوان نمونه می­توان به مجسمة شمارۀ 104 و 120 هترا (صفر و مصطفا، 1368) و همچنین پیکره­ای به دست آمده از شمی (گیرشمن، 1370: تصویر 25) اشاره کرد. سربند روی پیشانی و مو در بسیاری از پیکره­های یونانی و رومی وجود دارد. در این سردیس یک سربند تخت بدون تزیین (احتمالاً از پارچه یا چرم) روی موها بسته شده، به­طوری­که بخش باریکی از موها بین سربند و پیشانی قابل مشاهده است. این نوع ترکیب در پیکره­های یونانی و رومی عمومیت دارد (Stewart, 1990).

قلعة نهبندان حدود دو هکتار وسعت دارد و این وسعت اندک باعث می­شود که در شهر بودن این محوطه ­تردیدهایی به­وجودآید. آنچه به عنوان شهرهای دایره­ای­شکل شناخته می­شود، گاه تا چهارصد هکتار وسعت دارند. از نمونه­ شهرهای بزرگ دایره­ای­شکل می­توان به هترا با 310 هکتار وسعت (صفر و مصطفا، 1368)، دارابگرد با 235 هکتار وسعت (Karimian & Seyedein. 2011) و شهر گور با حدود دو کیلومتر قطر (Huff, 1999) و 314 هکتار وسعت اشاره کرد (تصویر10). با این شرایط چیستی این محوطه نیز خود جای بحث دارد؛ آیا این محوطة دو هکتاری را می­توان شهر قلمداد کرد؟ یکی از مهم­ترین ویژگی­های هر شهر حضور قشرها و طبقه­های اجتماعی گوناگون در آن است، به­علاوه اینکه بناهای عمومی هم در آن باید وجود داشته باشد. با توجه به اینکه هیچ کاوش گسترده­ای در این محوطه انجام نشده است، نمی­توان دربارۀ وجود بناهای عمومی در آن اظهارنظر کرد. در متن­های جغرافیای تاریخی نیز توضیحات متفاوتی از این محوطه داده شده است.

همان­گونه که در بخش 2 آمد، براساس متن­های تاریخی نمی­توان به تصویر روشنی از چیستی نِه دست یافت. به­نظرمی­رسد گزارش مقدسی در این باره کلیدی باشد؛ چرا که براساس نوشتة او، مسجد جامع درون قلعة نِه قرارداشته است؛ بنابراین، قلعة نهبندان را باید یک شهر کوچک به­شمارآورد؛ چرا که در دوران اسلامی یکی از نشانه­های شناخته شدن شهر، وجود مسجد جامع در آن بوده است (کیانی، 1374: 8). این ادعا را گزارش کلنل­ییت نیز تأیید می­کند؛ چرا که براساس گزارش او در دورۀ قاجاری هنوز عده­ای در این قلعه زندگی    می­کردند. به­نظرمی­رسد این شهرک نیز سرنوشتی همچون ارگ بم داشته است؛ ارگ بم14 نیز شهری کویری است که در دورۀ قاجاری متروک شده و ساکنان آن به دلیل فضای کوچک بارو به تدریج به محوطة بیرونی آن کوچ کرده­اند و به­این­ترتیب، شهر جدید بم در جنوب ارگ باستانی شکل می­گیرد. در نهبندان نیز ظاهراً چنین روندی طی شده است؛ به این صورت که بافت اولیة شهر نهبندان بر روی تپه­ای طبیعی و به حالت قلعه و بارویی دایره­ای­شکل در دورۀ اشکانی پی­افکنده شده و تا اواخر دورۀ صفوی، ساختار شهر در این قلعه خلاصه می‌شده است؛ بدین­صورت­که ساخت­وسازها در همین محدودة کوچک دو هکتاری بر بقایای دورة قدیمی­تر انجام می­شده است. این وضعیت تا دورۀ قاجاری ادامه داشته است، ولی در این دوره به دلیل تراکم جمعیت و تأمین امنیت، به تدریج سکونت در اطراف قلعه آغاز شد؛ به­طوری­که به­مرور قلعه متروک گردید.

البته نکته­ای را نباید از نظر دور داشت و آن، این است که وسعت شهرهای کویری را نباید با وسعت شهرهای دیگر مقایسه کرد؛ همان­گونه­ که وسعت شهرهای اشکانی و ساسانی میان­رودان به هیچ عنوان با شهرهای داخل فلات ایران قابل مقایسه نیست (Adams, 1981). چرا که ظرفیت­های زیست­محیطی و جغرافیایی منطقه برای شکل­گیری شهری با وسعت چند ده هکتار وجود ندارد. وسعت اندک شهرهای کویری امروزین نیز می­تواند دلیلی بر این مدعا باشد.

5. نتیجه­

باتوجه به آنچه گفته شد و براساس شواهد باستان­شناختی کشف­شده از قلعۀ نهبندان، شامل شکل پلان محوطه، سفال­های شاخص دورۀ اشکانی، سردیسی سفالی با ویژگی­های هنری یونانی­مآبی که در دورۀ اشکانی نیز رواج داشته است و همچنین سفال­نوشته­ای به خط پهلوی اشکانی، تاریخ­ پی­افکنی و بنیاد بنا و ساخت قلعة نهبندان به دورۀ اشکانی می­رسد. تاریخ محوطه­های دوران تاریخی با پلان دایره­مانند گور (فیروزآباد)، دارابگرد و قلعۀ خان به اواخر دوران اشکانی و اوایل ساسانی می­رسد. بر این ­اساس، به­نظرمی­رسد تاریخ     پی­افکنی قلعة نهبندان نیز دورۀ اشکانی باشد. همان­گونه­ که آمد، قلعة شاه­دژ گزینة دیگری برای مکان­ احتمالی نِه باستان است، ولی تمامی بقایای معماری این قلعه نشان از ساختارهایی نظامی دارد که با لاشه سنگ­های موجود در همان کوه ساخته شده­اند. علاوه بر این، هیچ سفال قدیمی­تر از سدۀ 6 و 7 هجری در این محوطه تاکنون شناسایی نشده است. باتوجه به شواهد موجود به­نظرنمی­رسد که قلعة شاه­دژ همان نِه باشد؛ بنابراین، با توجه به شواهدی که در این نوشتار به آنها اشاره شد، قلعة نهبندان به عنوان شهر باستانی نِه معرفی می­شود. با این تذکر که متن­های تاریخی دوران اسلامی ساخت نِه را به اردشیر ساسانی نسبت      می­دهد، ولی شواهد باستان­شناختی بر اشکانی بودن این قلعه تأکید دارد.

براساس آنچه آمد، نِه شهر کوچک بیابانی بوده که نقش مهمی در سامانة راه­های باستانی ایفا می­کرده است و به دلیل نقش مهمی که بازرگانی در عصر اشکانی می­یابد، این شهر در دورۀ اشکانی پایه­ریزی می­شود. در اهمیت این نقطه همان بس که نام آن در فهرست ایستگاه­های پارتی ایزودور خاراکسی آمده است. این  راه­های مهم بازرگانی شامل راه شمالی- جنوبی است که جادة خراسان بزرگ را در شمال به جادة هند در جنوب متصل و از خراسان و سیستان عبور می­کرده است. همچنین راه دیگری که کرمان را به سیستان  متصل می­کرد، از این شهر می­گذشت. نکتۀ جالب اینکه این راه­ها امروزه نیز به­عنوان راه­های مواصلاتی، از نهبندان عبور می­کند.15

قلعة نهبندان در منطقه­ای قراردارد کهبیشترمورخانآنرادرحوزةقلمروشاهانموسومبهپارتی-سکایی16و یا در سرحد آن قلمداد می­کنند، اما داده­های باستان­شناختی فعلی نمی­تواند به ابهام موجود دربارة مرزهای سیاسی اشکانیان در شرق پاسخ دهد. اینکه آیا یک گونۀ سفالی را می­توان به یک قوم یا یک دورۀ حکومتی منسوب کرد، از مباحث بسیار پیچیده و پر مناقشه در باستان­شناسی است. از این دیدگاه ارتباط پراکنش سفال­های گونة لوندو در جنوب شرق ایران با حکومت یا قومیتی خاص مورد تردید است و جای بحث دارد. هرچند در این ­باره می­توان گفت که منطقۀ نهبندان مطمئناً در حوزۀ فرهنگ سفالی گونۀ لوندو قراردارد که در جنوب ­شرق ایران تا کرانه­های جنوبی خلیج فارس رایج بوده است.

از آنجا که این محوطه از سدۀ ششم هجری قمری به طور مستمر محل سکونت بوده، تعمیرات و دخل و تصرف­های فراوانی در آن انجام شده است؛ بنابراین، به­نظر­نمی­رسد دسترسی به آثار دورۀ اشکانی به راحتی و به جز کاوش در مقیاس گسترده امکان­پذیر باشد.

پی­نوشت

1. در اهمیت خاندان سورن آمده است که فقط نمایندۀ این خاندان افتخار تاج­گذاری شاهنشاه جدید اشکانی را داشت (ولسکی 1383: 103).

2. این جاده در متن­های جغرافیایی معاصر به جادۀ ابریشم نامدار شده است.

3. طول دورۀ خشکی در نهبندان 270 روز است که آغاز آن اوایل فروردین و پایانش اواخر آذر است.

4. شهر فراه امروزه در غرب افغانستان قراردارد.

5. این احتمال، دور از ذهن نیست که این پشته غیرطبیعی باشد و به منظور صفه­سازی و ایجاد بستر نسبتاً مرتفع و مستحکم برای ساخت دیوارهای حجیم بارو و برج­ها ساخته شده باشد؛ البته این ابهامی است که پژوهش­های آینده آن را روشن خواهند ساخت.

6. دلایل استفاده از پِهن را در پرکردن فضای بین پوشش­ها می‌توان در این موارد خلاصه کرد:1- عایق‌بندی بام، 2- کاهش وزن تاق و 3- استفادة بهینه از مواد موجود و کاهش هزینه.

7. پشت­بند کمک می­کند تا دیوارها در اثر فشار نیروهای رانشی، ساختارهای جنبی و جاذبۀ زمین از حالت عمود خارج نشوند. برج­ها در این دیدگاه عملکردی دوگانه داشتند و به عنوان پشت‌بند نیز عمل می‌کردند.

8. شواهد قابل اتکایی از دورۀ ساسانی در قلعة نهبندان به­دست­نیامده است. به­طورکلی آنچه در میان سفال­ها قابل مشاهده بود، می­توان ساسانی اطلاق کرد. این سفال­ها، سفال­هایی بودند که نه ظرافت سفال­های دورۀ اشکانی و نه شاخصه­های دورۀ اسلامی یا صدر اسلام را داشتند و به همین دلیل تاریخ آنها با قید احتیاط برای دورۀ ساسانی تخمین زده شد.

9. در نوشتاری دیگر این سفال­نوشته­ بررسی و خوانده خواهد شد.

10. شهر بغداد با حدود دو کیلومتر قطر در زمان منصور عباسی ساخته شد (اتینگهاوزن و گرابر، 1382: 97).

11. Koi-krylgan Kala  به معنای قلعة گوسفندداران.

12. کانگ­یو، کانگ­کیو و کانقا / کانکا نام­هایی هستند که در منابع چینی به پادشاهی غربی پیش از یوئه­چی­های بزرگ (کوشانیان) داده شده است (Helms & Yagodin, 1997).

13. در سال 1383 کاوش محدودی در شهر گور به سرپرستی مشترک دیتریش هوف و لیلی نیاکان انجام شد، ولی نتایج آن تاکنون منتشر نشده است. مجید منتظر ظهوری از شهر گور و کریمیان و سیدین از دارابگرد نمونه­برداری سامان­مند (systematic sampling) سطحی انجام داده­اند، ولی برای دستیابی به ویژگی­های معماری هر بنا و محوطة شهرمانند باید کاوش در سطح گسترده صورت گیرد که در این دو مورد انجام نشده است (منتظر ظهوری، 1393؛ کریمیان و سیدین 1389).

14. مسعود آذرنوش گویا نخستین کسی بود که به شباهت ارگ بم با شهرهای یونانی­مآبی اشاره کرد، ولی هیچ­گاه فرصتی برای انتشار فرضیة خود نیافت. به تازگی شواهدی در تأیید فرضیه شادروان آذرنوش به دست آمده که نشان می­دهد این شهر در دورۀ تاریخی (اشکانی؟) پی­افکنده شده است (احمدی، 1391: 61).

15. البته امروزه راه کرمان به سیستان، به جای عبور از حاشیۀ کویر لوت و عبور از نهبندان از مسیر بم به زاهدان می­گذرد و سپس به سیستان منتهی می­شود، اما راه شمال- جنوب که از نهبندان می­گذرد، همچنان از اهمیت ویژه­ای برخوردار است.

16. اینکه آیا پادشاهان پارتی­ـ سکایی را باید شاهکانی مانند شاهان پارس، الیمایی و خاراسن دانست که زیرمجموعة شاهنشاهی اشکانی بوده که اجازة ضرب سکه داشتند یا پادشاهانی مستقلی بوده­اند، پرسشی است که در پژوهشی مستقل باید به آن پاسخ داده شود.

 

تشکّر و قدردانی

از آقای علی هژبری برای خواندن متن و ارائۀ پیشنهادهای سودمند سپاسگزاری می­کنیم. آقای دکتر مجید منتظرظهوریپلانشهرگوررا در اختیار ما قرار داد که برگرفته از رسالة دکترایش بود و از این جهت از ایشان نیز سپاسگزاریم. علی­اصغر محمودی­نسب برخی منابع را در اختیارما قرار دادکهازاوکمالتشکررا داریم.

 

ضمائم

 

 

تصویر 1. موقعیت استان خراسان شمالی در ایران و شهر نهبندان

 

 

تصویر 2. عکس هوایی از قلعه و شهر نهبندان سال 1345 خورشیدی (شمارۀ1: قلعه، 2: آسبادهای شهر که امروزه تخریب شده­اند، 3: بافت شهری)

 

تصویر 3. پلان قلعة نهبندان، برج­های موجود و برج­های پیشنهادی

 

 

تصویر 4. تصویری از نمای داخل قلعه با دورنمای ارگ

 

تصویر 5. پلان ورودی قلعه

 

 

تصویر 6. عکسی از هدین که خندق پر آب در پای قلعة نهبندان در آن مشخص است

 

 

 

تصویر7. نمونة سفال نوع لوندو، کشف­شده از قلعة نهبندان

 

   

تصویر 8. سفال­نوشتة به­دست­آمده از بررسی سطحی قلعة نهبندان

تصویر 9. پیکرک کشف­شده از قلعة نهبندان

 

 

تصویر 10. مقایسة پلان قلعة نهبندان با پلان شهر گور (سمت راست، برگرفته از منتظر ظهوری، 1393) و شهر هترا (برگرفته از صفر و مصطفی، 1368)

 

جدول 1: مقایسة اندازۀ خشت­های برخی محوطه­های اشکانی

نام محوطه

اندازۀ خشت به سانتی­متر

منبع

نسا

39×38

12-10×40×40

دیاکونوف 1344: 132

گوبک­لی تپه

10×40×40

13-12×42×42

Koshelenko 2007: 272

قومس

10×39×40

Hansman & Stronach 1968: 123-126

هگمتانه

13×50×50

13×48×48

مازیار 1391

قلعۀ خان

10×50×50

گاراژیان و همکاران 1389

 

آذرپی، گیتی (1377)، «سیر و تحول هنرها در ماوراءالنهر»، تاریخ ایران (از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان)، پژوهش دانشگاه کیمبریج، به کوشش احسان یارشاطر، ترجمة حسن انوشه، جلد سوم، قسمت دوم، تهران، امیرکبیر، 683- 730.
اتینگهاوزن، ریچارد و اُلگ گرابر (1382)،  هنر و معماری اسلامی (1)، ترجمة یعقوب آژند، چاپ دوم، تهران، سمت.
احمدی، نرگس (1391)، «حصار پیرامونی ارگ بم؛ شکل­گیری و ساختار (گزارش فصل نخست گمانه­زنی در حصار پیرامونی ارگ بم، پاییز 1387)»، چکیده مقاله­های یازدهمین گردهمایی سالانة باستان­شناسی ایران، تهران، آذر 1391، تهران، پژوهشگاه میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، 61.
انجوی شیرازی، میرجمال­الدین حسین (1359)، فرهنگ جهانگیری، ویراستة رحیم عفیفی، چاپ دوم، مشهد، دانشگاه مشهد.
بشاش کنزق، رسول (1379)، «قرائت کتیبه‌های کال جنگال خوسف و ریشه­ نام­های خوسف و بیرجند»، خراسان‌پژوهی، شماره 5، سال 3، بهار و تابستان، 97-110.
                        (1382)، «کتیبه‌ای تازه‌یافت‌ به خط پارتی در خوسف­ـ بیرجند»، نامة پژوهشگاه میراث فرهنگی، شماره 5، 53-56.
                        (1393)، «نگاهی انتقادی به مقاله کتیبه­های بازخوانی­شده سنگ­نگاره لاخ­مزار بیرجند توسط لیوشیتس»، مجموعه مقالات برگزیده همایش ملی باستان­شناسی ایران (دست­آوردها، فرصت­ها، آسیب­ها)، به کوشش حسن هاشمی زرج­آباد و محمدحسین قریشی، 60-76.
تاریخ سیستان (1388)، به تصحیح ملک­الشعرای بهار، تهران، زوار.
حدودالعالم من المشرق الی المغرب (1340)، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، دانشگاه تهران.
جوزی، زهره و رضا مهرآفرین (1392)، «سلسله مراتب و ارتباط فضایی محوطه­های اشکانی دشت سیستان»، مطالعات باستان­شناسی، دوره 5، شماره 2، 59- 77.
خاراکسی، ایزودور (1390)، ایستگاه­های پارتی، کهنترین متن مکتوب جغرافیایی ایران باستان، تطبیق با متون یونانی و ترجمه به انگلیسی و تعلیقات از ویلفرد شاف، ترجمۀ فیروز حسن عزیز، تهران، گنجینه هنر.
خسروزاده، علیرضا (1386)، «مروری بر گورهای سنگ­چین جنوب شرق ایران»، نامه پژوهشگاه میراث فرهنگی، شماره 20-21، 89-104.
دهخدا، علی اکبر (1377)، لغت­نامه، جلد 5، تهران، دانشگاه تهران.
رضایی، جمال (1320)، «گزارش نوشته‌ها و پیکره‌های کال چنگال»، ایران کوده، شماره14.
سایکس، سر پرسی (1363)، ده‌هزار مایل در ایران، ترجمة حسن سعادت نوری، تهران، لوحه.
سروش، محمدرضا (1391)، «پژوهش­های باستان­شناختی شرق ایران»، مجموعه مقالات هشتاد سال باستان­شناسی ایران، به کوشش یوسف حسن­زاده و سیما میری، جلد اول، تهران، پازینه با همکاری موزه ملی ایران، 159-169.
شیپمان، کلاوس (1390)، مبانی تاریخ پارتیان، ترجمة هوشنگ صادقی، چاپ سوم، تهران، فرزان.
شیروانی، زین­العابدین (1315)، بستان­السیاحه، تهران.
صفر، فؤاد و محمدعلی مصطفی (1368)، هترا، شهر خورشید، ترجمه و تحشیة نادر کریمیان سردشتی، تهران، سازمان میراث فرهنگی.
فرای، ریچارد (1380)، تاریخ باستانی ایران، ترجمة مسعود رجب­نیا، تهران، علمی و فرهنگی.
فرجامی، محمد (1392)، گزارش بررسی و شناسایی شهرستان سربیشه[منتشرنشده]، تهران، پژوهشکده باستان­شناسی.
                            (1393)، «گسترش سفال لوندو در محدوده خراسان جنوبی»، مجموعه مقالات برگزیده همایش ملی باستان­شناسی ایران (دست­آوردها، فرصت­ها، آسیب­ها)، به کوشش حسن هاشمی زرج­آباد و محمدحسین قریشی، بیرجند، چهار درخت، 336-355.
کالج، مالکوم (2537)، پارتیان، ترجمة مسعود رجب­نیا، چاپ دوم، تهران، سحر.
کریمیان، حسن و ساسان سیدین (1389)، «دارابگرد در انتقال از ساسانیان به دوران اسلامی براساس مستندات باستان­شناختی»، باغ نظر، شماره 13، 73-88.
کیانی، محمدیوسف (1374)، تاریخ هنر معماری ایران در دوره اسلامی، تهران، سمت.
گابریل، آلفونس (1348)، تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران، ترجمة فتحعلی خواجه­نوری، تهران، ابن سینا.
گاراژیان، عمران و همکاران (1389)، «گزارش پژوهش­های باستان­شناسی به منظور مستندسازی ساختارهای معماری تپه قلعه خان سملقان، خراسان؛ با تأکید بر دوره تاریخی»، پژوهش­های باستان­شناسی مدرس، شماره 3، 161-199.
گیرشمن، رمان (1370)، هنر ایران در دوران پارتی و ساسانی، ترجمة عیسی بهنام، چاپ دوم، تهران، علمی و فرهنگی.
لباف خانیکی، رجبعلی و رسول بشاش (1373)، سنگ­نگارة لاخ­مزار بیرجند، تهران، معاونت معرفی و آموزش سازمان میراث فرهنگی کشور.
مازیار، سپیده (1391)، «معرفی خشت­های به کاررفته در سازه­های محوطه هگمتانه»، نامورنامه، مقاله­هایی در پاسداشت یاد مسعود آذرنوش، به کوشش حمید فهیمی و کریم علیزاده، تهران، ایران نگار، 399- 410.
مقدسی، ابوعبداله محمد (1361)، احسن التقاسیم فـی معرفة الاقـالیم، تـرجمة علـی­نقـی منزوی، جلد۲، تهران، مؤلفان و مترجمان ایران،.
مستوفی قزوینی، حمداله (1362)، نزهت القلوب، به اهتمام و تصحیح گای لسترنج، تهران، دنیای کتاب.
منتظر ظهوری، مجید (1393)، «بررسی سیستماتیک شهر اردشیر خوره»، گزارش­های سیزدهمین گردهمایی سالانه باستان­شناسی ایران، تهران، سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، 292- 297.
مهرآفرین، رضا و همکاران (1393)، «سفال داغدار، سفال شاخص دوره اشکانی در سیستان ایران»، پژوهش­های باستان­شناسی ایران، شماره 6، دوره 4، 105- 120.
نصراله­زاده، سیروس (1390)، «ادبیات کتیبه­ای: بازنگری بر کتیبه اشکانی سر پل ذهاب: گودرز گیو یا گودرز اردوان»، پژوهش­های زبانی، دوره 2، شماره 1، 157-175.
نقوی، نقیب (1368)، «روش آبیاری سنتی در نهبندان و قنات­های آن»، تحقیقات جغرافیایی، شماره 14، 118-148.
ولسکی، یوزف (1383)، شاهنشاهی اشکانی، ترجمة مرتضی ثاقب­فر، تهران، ققنوس.
هاشمی زرج­آباد، حسن (1392)، گزارش بررسی و شناسایی بخش شوسف[منتشرنشده]، شهرستان نهبندان، پژوهشکده باستان­شناسی.
هدین، سون (2535)، کویرهای ایران، ترجة پرویز رجبی، تهران، توکا.
ییت، چارلز (1346)، سفرنامه خراسان و سیستان، ترجمة قدرت­الله روشنی و مهرداد رهبری، تهران، یزدان.
Adams, R. Mc C., 1981. Heartland of cities, surveys of ancient settlements and land use on the central floodplain of the Euphrates, Chcago / London.
Altheim, F., 1958. The inscription of Kal-i Jangāl", East and West, 9: 23-26.
Bader, A., V. Gaibov, V. Gubaev, G. Koshelenko 1998). The Parthian period, in: Gubaev, A., G, Koshelenko, M. Tosi (eds.), the archaeological map of the Murghab Delta, Rom, 189- 190.
Benoist, A., Mouton, M., Schiettecatte, J., 2003. The artifacts from the fort at Mleiha: distribution, origins, trade and dating, Proceeding of the Seminar for Arabian Studies 33, 59-76.
De Cardi, B., 1951. A new prehistoric ware from Baluchistan, Iraq 13, 63-75.
Frye, R. N., 1966.The Parthian inscription of Kal-i Janggah", Anjoman Farhang Iran Bastan, 4 (1), 46-51.
Hallier, U. W., 1974. Neh, eine parthische stadt in ostpersien, AMI, n.s. 7, 173- 190.
Helms, Svend & Vadim N. Yagodin 1997. Excavations at Kazakl’i- Yatkan in the Tash-Ki’rman Oasis of Ancient Chorasmia, a Preliminary Report, Iran 35, 43- 65.
Hermann, G., V. M. Masson, K. Kurbansakhatov, et al. 1993. The international Merv Project, preliminary report on the first season (1992), Iran 31, 39- 62.
Huff, Dietrich 1999. Firuzābād, Encyclopaedia Iranica­, Vol. 9, 633- 636.
Invernizzi, A. & Lippolis, C., (eds.), 2008.Nisa Partica, Ricerche Nel Comlesso Monumental Arsacide 1990-2006, Le Lettere (Monografi di Mesopotamia IX), Firenze.
Karimian, H. & S. Seyedein 2011. Iranian cities after the collapse of Sasanian Kingdom: a case sudy of Darabgird, International Journal of Humanities 18 (2), 51-62.
Koshelenko, G.A., 2007. The fortifications at Gobekly-depe, after Alexandre, in: Cribb, J. & Georgina Herrmann (eds.), Central Asia before Islam, The British Academy, Oxford University Press, Oxford, 269-284.
Lamberg-Karlovsky, C. C. & J. Humphries 1968. The Cairn burials of southeastern Iran, East & West 18 (3-4), 269-276.
Lamberg-Karlovsky, C. C., 1970. Excavations at Tepe Yahya, Iran, 1967-1969, Cambridge.
Livshits, V. A., 2002. Parthian joking, Manuscripta Orientalia 8 (1), 27-35.
Masson, M. E., 1949. Reports” Trudy JuTAK I, Ašhabad, 5-259, 326-331, 373-421.
Mehrafarin, R., S. R. Musavi Haji, S. Alifeyz 2011. A study of the ceramics of east Iran during the later Parthian era with special reference to Tapa Gowri, Central Asiatic Journal International Periodical for the Languages, Literature, History and Archaeology of Central Asia, 240- 258.
Pilipko, V. N., 1996. Staraja Nisa, Zdenie s kvadratnym zalom, Moskva.
Qaderi, A., Farhang Khademi Nadooshan, Mehdi Mousavi Kouhpar, Javad Neyestani, Nozar Haidari 2012. Hormoz: a site belonging to the Parthian to Islamic periods in Khash County, Anabasis, 3, 317-325.
Stein, S. A., 1937. Archaeological reconnaissances in north western India and south eastern Iran, London.
Stewart, A., 1990. Greek sculpture,an exploration, Vol.II: Plates, Yale University Press, New Haven & London.
Trinkaus, K. M., 1983. Pre-Islamic settlements and land use in Damghan, northeast Iran, Iranica Antiqua, 18, 119- 144.
Yagodin, V. N. & A. V. G. Betts 2006. Ancient Khorezm, UNESCO.