Document Type : Research Paper
Author
Ph.D Candidate, Department of Archaeology, University of Tehran
Abstract
In the past two decades several new approaches have emerged in archeology. New archeology which found its true nature in deep interdisciplinary relations created new approaches involving different sciences such as basic, natural, engineering, laboratory, geographical, social, human, etc. Spatial archaeology is one of these new approaches. It is kind of recycling information of ancient civilizations through studying architectural structures, settlement spaces, and effective systems of inside/ outside the sites. Since this science studies architectural spaces and ancient contexts of different historical periods using different disciplines at different levels, it can be extensively used by experts in prehistoric and contemporary archeology. The present paper describes previous studies and theoretical foundations of such approach and attempts to explain its levels/ methods and answer how spatial archaeology can be used in the study and analysis of architectural spaces, settlements and ancient urban systems.
Keywords
1. مقدمه
مطالعۀ فضاهای برجایمانده از گذشته، سهم بسزایی در درک ساختار سیاسی، اداری، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع به وجود آورندۀ آنها ایفا میکند (کریمیان، 1384: 112). هر فضا کالبدی است که به منظور دربر گرفتن فعالیتی معین و برای پاسخگویی به نیازهای استفادهکنندگان پدید میآید و شکل آن را عوامل مزبور محدود میکنند و این شکل تحت تأثیر عوامل متعدد دیگری از جمله ویژگیهای محیط طبیعی، نوع مصالح، امکانات فنی، فرهنگ حاکم بر جامعه و خلاقیت طراحان قرارمیگیرد (کریمیان، 1386: 557). نحوۀ همزیستی طبقات، اقشار و گروههای مختلف جامعه در هر شهر، در فضای کالبدی محلههای مسکونی و روابط درونی بین عناصر هر یک و ارتباط هر کدام با سایر فضاهای شهری منعکس میشود (سلطانزاده، 1365: 1-2). اگر چه معماران، شهرسازان، دست اندرکاران مرمت آثار و سایر پژوهشگران، هر کدام با روشها و دیدگاههای خود فضاهای کهن و بافت قدیم شهرها را مطالعه و تحلیل میکنند، امروزه «باستانشناسی فضاها» با بهرهگیری از علوم دیگر، روشهای ویژه و تکنیکهای خاصی را به عرصۀ مطالعۀ فضاهای کهن و بافت قدیم شهرها وارد ساخته است؛ بدینسبب، نوشتار حاضر ضمن بحث دربارة مبانی نظری، پیشینه و روشهای گوناگون مورد استفاده در باستانشناسی فضاها، نمونۀ عملی کاربرد آن را در مطالعة فضاهای شهری دورة اسلامی بررسی کرده است. در این نوشتار که عمدتاً بر مطالعات کتابخانهای و نتایج مطالعات میدانی استوار است، همچنین تلاش شده است تا ضمن تبیین تکنیکها و روشهای آن در سطوح خرد و کلان، چگونگی بهرهگیری از این تخصص در مطالعة ویژگیهای فرهنگی سازندگان آثار معماری، فضاهای شهری و بافتهای کهن بیان شود.
2. تاریخچه
سابقۀ توجه به مفاهیم مربوط به فضاهای معماری و مطالعۀ بافتهای کهن به حدود صد سال پیش میرسد که در طی آن مطالعاتی دربارة شهرهای یونان و روم انجام شد. این مطالعات در ادامۀ مسیر خود توجه پژوهشگران مختلف را برانگیخت و به تشکیل شاخهای از باستانشناسی، با عنوان «باستانشناسی فضا» (Spatial Archaeology) منجر شد؛ باستانشناسی فضاها تلاشی است علمی در جهت بازیافت اطلاعات از ارتباطات فضایی بین سازههای معماری و بافتهای کهن و همچنین الگوهای رفتاری انسان در ارتباط با موارد یاد شده و شبکههای درونسایتی و برونسایتی پیرامون آنها (کریمیان، 1384: 113-112 ).
این شاخة علمی در توسعۀ سریع خود توانسته است با بهرهگیری از علوم مختلف همچون جغرافیای محیطی، جغرافیای انسانی، جغرافیای اقتصادی و سیاسی ( 44:1996Nast,)، جامعهشناسی، انسانشناسی(Allison 1999: 1-100; Singleton 2001: 98)، زمینقومباستانشناسی، معماری و دادههای آماری زمین (151 2004: Lioyd & Atkinson, Gross, et. al., 2004: 1395;) به موفقیت چشمگیری دست یابد. گسترش این شاخه از مطالعات علمی بدان حد است که امروزه از یک طرف در میان همة مکاتب باستانشناسی، از مکاتب روسی تا مکاتب استرالیایی مورد توجه است(Clark, 1977: 2) و از طرف دیگر، مورد توجه قومباستانشناسان واقع شده است 217) : (Whitelaw, 1999.
تحلیل سازمان فضایی محوطههای باستانشناسی برای تفاسیر اقتصادی و اجتماعی اهمیت بسیار دارد(Gross, 2004: 1395) . در این رابطه، یکی از بهترین الگوهای نظری جغرافیای اقتصادی «مدل مکانمرکزی» (Central Place Model) است که والتر کریستالر مطرح کرد (118-125: Haggett,1965 ) و اگوست لوش آن را توسعه داد. این تئوری به موضوع گسترش سکونتگاهها و پراکندگی فضای آنها میپردازد. مدل مکان مرکزی، چارچوبی نسبتاً منطقی برای مطالعۀ شبکه تعاملات منطقهای بر اساس سلسلهمراتب کارکردی سکونتگاه و توزیع مکانی آن ارائه میدهد و به سرعت در مطالعات باستانشناسی، بهویژه در حوضۀ بافتهای شهری استفاده میشود (Hodder, 1974: 1-100).
با وجود نقش بیبدیل تحلیل فضاها (معماری، شهری، شبکههای ارتباطی، شبکههای ناملموس شهری و... ) در فهم سازمانهای اجتماعی، ساختارهای ارتباطی، فعالیتهای اقتصادی (معیشتی) و در یک کلام زندگی مردمان گذشته، از زمان راهیابی این تخصص به دایرۀ مطالعات میانرشتهای در باستانشناسی ایران مدت چندانی نمیگذرد. تاکنون تنها دربارة تعداد معدودی از بافتهای کهن ایران با تکیه بر نظریات و روشهای این رشته پژوهش و تحلیل فراگیر شده است. بدون شک مطالعات گروه باستانشناسی دانشگاه تهران را بر روی شهرهای انتقال یافته از ساسانیان به دوران اسلامی، میتوان نخستین تلاشهای هدفمند علمی در این زمینه به حساب آورد. عمدهترین این فعالیتها در شهرهای مکشوفه ویگل و هراسکان (کریمیان و جاوری، 1389)، شهرکهای اقماری اصفهان: مورچه خورت و قورتان (کریمیان و احمدی، 1390)، شهر دارابگرد (Karimian & Sayedain, 2010 , 2011) و (کریمیان و سیدین 1389 و 1390)، اردشیر خوره (کریمیان و منتظر ظهوری 1393)، شهر دینور (کریمیان و صبری، 1391)، ری (Karimian, 2013)، ایزدخواست (Karimian & Ahmadinya, 2012)، ایوان کرخه (کریمیان و باغبان، 1390)، شهرهای کلار و ناتل (کریمیان و سقایی، 1392) و شهر اردبیل (حاجیزاده، 1388) به انجام رسید است.
3. مبانی نظری
مفهوم فضا از دیرباز ذهن پژوهندگان و اندیشمندان باستان چون فیثاغورث، افلاطون و ارسطو (کبیر و حکمتی، 1378: 271) تا اندیشمندانی چون دکارت و اینشتین را به خود مشغول کرده است (حجت، 1377: 17)؛ زیرا این مفهوم در هر علم معنای خاص خود را دارد. با توجه به ارتباطات تنگاتنگی که بین باستانشناسی فضایی با سایر علوم، بهویژه علومی همچون شهرسازی، جغرافیا و معماری وجود دارد، شایسته است به مفهوم فضا در این علوم اشارۀ گذرایی شود.
در شهرسازی، مفهوم فضا در ابعاد وسیع خود تجلیگاه رابطة تمام فعالیتهای انسانی یا یکدیگر است. این فعالیتها هر کدام به گونهای متفاوت از دیگری آثار خود را بر جای مینهند و چشماندازهای گوناگونی را به وجود میآورند (رضوانی، 1382: 46). در جغرافیا، فضا میدان تأثیربخش متقابل میان پدیدههاست؛ جایی که رابطة بین مکانها را ممکن میسازد و روابط بین عوامل و پدیدهها در آن صورت میپذیرد (همانجا). اهمیت فضا در این علم تا بدان حد است که به شکلگیری مکتبی تحت عنوان «جغرافیای رفتار فضایی» منجر شده است که خود از روانشناسی اثباتگرا و نظریههای شناختی ادراک بسیار تأثیر گرفته است (شکوئی، 1384: 11).
در معماری، مفهوم فضا پیچیدگیها و چندگانگیهای خاص خود را دارد؛ گاه مقصود از آن، مکان و اجزا و آحاد بناست و گاه به مجموعهای از اجزای معماری گفته میشود که ویژگیهای مشترکی دارند و در مواردی نیز منظور از آن کیفیت معماری و تأثیر آن و به عبارتی بیان معماری است (حجت، 1377: 18). فضا در مفهوم کیفیت و بیان معماری، نوعی ادراک است و تأثیر متقابل معماری و انسان را بر هم بیان میکند؛ به عبارت دیگر، فضا کیفیتی است که انسان تحت تأثیر کالبد معماری درمییابد و پدیدهای با جنبههای عینی و ذهنی است (همان: 19). در این باره میتوان فضا را جلوهگر ساختن قدرت احجام و روابط آنها با یکدیگر و تأثیر و تأثرشان بر یکدیگر و نتیجة ادراک متوالی مکانها دانست (کبیر و حکمتی، 1378: 279).
مطالعات مرتبط با معماری و فضاهای شهری عمدتاً با نگرشهای گوناگونی همچون نگرش تاریخی، معمارانه، هنرشناسانه، باستانشناسانه و تشبیهی به انجام میرسد. در این نگرشها، اطلاعات آثار معماری و فضاهای شهری عموماً به شیوههای فرهنگنامهای، تفسیری، ترکیبی، گونهشناسی و تکنگاری بررسی، بیان و تحلیل میشوند (گلیجانی مقدم، 1386: 21-121). بیشتر آثاری که در حوزۀ تاریخ معماری و شهرسازی ترجمه شده است و اکثر مطالعات مبتنی بر آنها، بدون توجه به جنبههای زیربنایی فکری و اعتقادی پژوهشگر و گاه همراه با تناقضها و تعابیر نابهجا تحتتأثیر روش تحقیق در علوم تجربی به انجام رسیده است، حال آنکه معماری و شهرسازی عرصههای میانرشتهایاند که از بعد هنری و محتوایی در حوزۀ علوم انسانی و حکمت نظری و عملی و از بعد کالبدی در حوزۀ علوم تجربی قرارمیگیرد (نقرهکار و دیگران، 1387: 354).
در باستانشناسی فضاها به جز موارد اجتنابناپذیر، توصیف جنبههای معمارانه، زیباشناختی، گونهشناسی و سیر تحول تاریخی بناها و مقایسة جنبه هنری آنها مدّنظر نیست؛ بلکه اطلاعات فضاها، اعم از محسوس و نامحسوس، به صورت یک کل از دید بالا و در ارتباط با یکدیگر و در مقایسه با سایر مکانها در راستای درک ماهیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی سازندگانشان بازیافت و مطالعه میشوند (شکل 1).
شکل 1: بازیافت اطلاعات در باستانشناسی فضاها
ماهیت جامعه، بهویژه آنچه در رفتار آن جلوه مییابد، اغلب در چگونگی طراحی و به کارگیری فضاهای معماری و شهری بازتاب مییابد؛ به همین سبب است که فضاها میتوانند احساس هویت و آرامش روحی را در خود معنا ببخشند (کریمیان، 1389: 118-132). انسان همواره با محیط پیرامونش ارتباطی کارکردی و معنوی برقرارمیکند. در میان آثار باستانی نمونههایی یافت میشوند که با ترکیب نقشههای ماهرانه و تزئینات، چنان کیفیت بدیعی از فضاهای موجود آفریدهاند که مفهوم و اهمیتی فراتر از کارکرد محض آن فضا به دست میدهند. بر اساس آن، چنانچه جامعهشناسان کارکردگرا عنوان کردهاند، دو نوع کارکرد را میتوان برای اکثر پدیدههای انسانی قائل شد: یکی کارکرد آشکار که در آن نتایج آشکار مورد نظر است و دیگر کارکرد پنهان که نتایج نامشخص و منظورنشده را دربرمیگیرد (رابرتسون، 1372: 37). بر این اساس، میتوان دریافت که مطالعة فضاهای شهری و و بافتهای کهن، به نحوی با جامعهشناسی شهری1 نیز ارتباط مییابد و اتخاذ راهبردهای مشترک علمی را ضروری میسازد.
از آنجایی که کارکردهای پنهان فضاهای معماری، فصل مشترک رفتارهای سازندگانشان به حساب میآید، آنگونه که کارل گوستاو یونگ2 معتقد است، میتواند ریشه در ناخودآگاه جمعی سازندگانشان داشته باشد و به شیوههای گوناگون بروز کند. بدینترتیب فهم آنها ورود به عرصة باستانشناسی ادراکی را نیز اجتنابناپذیر میسازد.
با وجود آنکه شهرهای کهن ایران اکثراً مدفوناند یا به شکل فضاهای مخروبه باقی ماندهاند، نمونههای اندکی نیز به اندازهای سالم و دستنخورده برجا ماندهاند که با اطمینان میتوان ویژگیهای آنها را ثبت و تحلیل کرد (Karimian, 2010: 454). آن چنان که پژوهشگران اذعان داشتهاند از دیدگاه باستانشناسی فضایی، فضاهای معماری سرپا بر سکونتگاههایی که فضای بازی میان آنها وجود دارد، مزیت دارند و نتایج صحیحتری را نشان میدهند (Hillier and Hanson,1984:16)؛ بر همین اساس، روش معرفی شده در این پژوهش به طور اخص در بافتهای نسبتاً سالم، کاربری بیشتری مییابد.
یکی دیگر از مهمترین نظریات مورد استفاده در باستانشناسی فضاها، نظریة «هماهنگی قسمتهای مختلف فضاها»ست (Space Syntax Theory) که تمام فضاهای زیستی، معیشتی، عامالمنفعه و مذهبی را در کنار سایر فضاهای شهری مانند کوچهها، گذرها، خیابانها، میدانها و سامانههای دفاعی تحلیل میکند (کریمیان، 1384: 116). باستانشناسان با استفاده از این نظریه تأثیر ساختار اجتماعی را در شکل و ترکیب فضاهای عمومی و خصوصی معماری تحلیل میکنند (2002: 464 Dawson,). این نظریه را نخستینبار هیلیر و هانسون در کتاب منطق اجتماعی فضا مطرح کردند (1984) و بعدها در سایر تألیفات آنان توسعۀ بیشتری داده شد. نظریة مذکور در سالیان اخیر در نتیجۀ سه عامل پیشرفتهای زیادی داشته است: یکی، تقاضای گسترده برای به کارگیری آن در الگوهای مسکونی و ساختمانی (Peponis et al. 1977; Hanson, 1998)؛ دیگری، پیشرفت نرمافزارهای تخصصی در بررسی تفاوت شکل فضاها (Turner,2001) و در پایان، برگزاری سه همایش بینالمللی در این زمینه (2002: 464 Dawson,).تاکنون به این نظریه انتقاداتی نیز شده است؛ از جمله اینکه نتیجهگیریهای آن به دور از زندگی واقعی گذشته است و پژوهشگر باید قبل از طرح پرسش، پاسخ آن را از پیش داشته باشد و دیگری، استراتژیهای مشابهی است که برای بررسی انواع ارتباطات در آن استفاده میشود ( Leach ,1978: 400). با وجود این، نظریة مورد بحث همچنان از اعتبار فراوانی برخوردار است و ابزار مفیدی در باستانشناسی محسوب میشود ) Parker and Richards, 1999: 30).
4. سطوح پژوهش دربارة استقرارگاهها
باستانشناسانی که با اتکا به روشهای باستانشناسی فضاها، دربارة استقرارگاههای گذشتگان پژوهش میکنند، این پژوهشها را در یکی از سه سطح ذیل به انجام میرسانند:
4-1. سطح خرد (Micro Level): این نوع پژوهش در ساختارهای درون یک محوطه انجام میشود. در این سطح عوامل فرهنگی و انفرادی فضاهای اجتماعی و خصوصی به طور عمدهای بر عوامل اقتصادی استوار شدهاند و فضاهای معماری در بستر نظام اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و اعتقادی بررسی میشوند؛ به عنوان مثال، این سطح انواع ساختمانها همچون اتاقها، خانهها، انبارها و معابد را دربر میگیرد (Clark,1977: 11). مطالعات پوگه (Pugh, 2003)از جمله نمونههای انجام شده در این سطح است.
4-2. سطح شبهخرد ((Semi Micro Level: در مقیاس یک محوطه انجام میشود و مدلهای اجتماعی و معماری در آن مورد استفاده است. در این سطح فضای عمومی و عوامل فرهنگی و اجتماعی از عوامل اقتصادی اهمیت بیشتری دارند، اما موقعیت اقتصادی بیشتر نمایان میشود. در اینجا، محوطه عبارت است از مکان جغرافیایی که دربردارندۀ فعالیتهای انسانی در غالب مجموعهای از ساختارهاست. این ساختارها شامل استقرارگاههای مسکونی، مراکز تشریفاتی، قبرستانها و مجموعههای صنعتی است (Clarke, 1977:11). پژوهشهای راپر (1977 Raper,) و سامر (1969 Sommer,) را میتوان به عنوان مطالعات انجام شده در این سطح محسوب داشت.
4-3. سطح کلان(Macro Level): این سطح از پژوهش در بین محوطهها انجام میشود. در این سطح، مدلهای اقتصادی و جغرافیایی بیشتر کاربرد دارند و با مطالعات باستانشناسی محیطی و بافتی نیز همخوانی دارد و عوامل اجتماعی و فرهنگی اساس همۀ عوامل است (Clarke ,1977: 13-14)؛ از جمله نمونههای انجام شده در این سطح میتوان به مطالعات کویت (2000 ,Kuijt) و پرمو (2004 ,Premo) اشاره کرد.
همانگونه که شکل 2 نشان میدهد، در مرحلۀ نخست الگوی فضایی، آثار فعالیتهای انسانی منتج از اقدامات فردی و اجتماعی مطالعه (Brook, 1982: 68) و در مرحلۀ بعد، رابطۀ میان آنها تحلیل میشود. این روابط میتواند از ارتباط بین سکونتگاههای پراکنده در یک منطقه تا نحوۀ پراکندگی مصنوعات در یک محوطۀ استقراری متغیر باشد (Earel, 1987: 50).
باستانشناسی فضایی در تحلیل بافت
|
بررسی الگوهای فضایی |
فعالیتهای فردی |
فعالیتهای اجتماعی |
پراکندگی سکونتگاهها |
پراکندگی مصنوعات |
تحلیل روابط |
سطح خرد |
سطح شبه خرد |
سطح کلان |
شکل 2: سطوح مطالعات باستانشناسی فضایی
بر اساس تعاریف سطوح مختلف باستانشناسی فضایی، مطالعۀ فضاها و بافتهای شهرهای کهن در دستة پژوهشهای شبهخرد باستانشناسی فضایی قرارمیگیرد. در فرآیند این پژوهش، دادههای بناها و آثار غیر منقول در کنار دادههای منقول فرهنگی بررسی و تحلیل میشوند. در ادامه به اجمال یکی از رایجترین روشهاییآورده شده است که عموم باستانشناسان در مطالعۀ الگوی حاکم بر فضاهایشهریبهکارمیگیرند.
5. روشها و مراحل
آن چنانکه آوردیم، پژوهش دربارة فضاها و بافت کهن شهرها در دستۀ شبهخرد باستانشناسی فضایی جای میگیرد؛ بدینسبب در ادامه، کلیاتی از روشهای مطالعه، گردآوری و تحلیل دادهها در شهرهای باستانی آورده میشود؛ به عنوان نمونه، شهری در نظر گرفته میشود که ساختار اصلی آن نسبتاً سالم و درون دیوار محصور است و آثار حومهای آن تقریباً از بین رفتهاند.
از آنجاییکه شهرها در بستر جغرافیا متولد میشوند و رشد و تکوین مییابند، ابتدا شرایط محیطی و اقلیمی حاکم بر شکلیابی، توسعه و اضمحلال آنها مطالعه میشود. بهعلاوه، نظر به اینکه هر اثر معماری و فضای شهری در بستر زمان شکل مییابد و مراحل توسعه و تکوین خود را طی میکند، مطالعات تاریخی و نظری محوطهها اولویت دیگری است که باستانشناس ناگزیر به اجرای آن است.
5-1. مرحلۀ اول: مطالعات محیطی
مطالعۀ شرایط محیطی و اقلیمی، یکی از اقدامات اصلی در شناخت و تدوین اصول و مبانی معماری و شهرسازی است (نقیزاده، 1385: 149). امروزه مطالعات محیطی در بررسیهای باستانشناسی شاخهای از باستانشناسی را با عنوان «باستانشناسی محیطی» ((Enviromental Archaeology تشکیل داده است که طی آن کنشهای متقابل انسان و محیط بررسی میشود. این شاخه با اتکا بر نظریۀ «سیستمها و باستانشناسی زیستبومشناختی» به طور چشمگیری رشد کرده است (رنفریو و پل بان، 1390: 141). هدف نهایی باستانشناسی محیطی شناخت ارتباط بین فرهنگ و محیط و نیز تعریف و توصیف ویژگیها و پویشهای زیست- فیزیکی (فاگان، 1382: 584-585) در ارتباط با نظامهای اجتماعی و اقتصادی است (Butzer,1980: 419 (. اگرچه مطالعات محیطی، بیشتر در سطوح کلان باستانشناسی فضایی استفاده میشود، در سطوح خرد و شبهخرد نیز کاربردهای خاص خود را دارد. در این سطوح ویژگیهای محیطی، اعم از محیط طبیعی (همچون شرایط اقلیمی، جغرافیایی و زمینشناختی) و محیط مصنوع (همچون شبکهراهها، فضاهای معماری و زمینهای مزروعی) در ارتباط با فرآیند شکلگیری، تداوم و تغییر بافت شهری مورد نظر به منظور شناخت ارتباط بین محیط و نظامهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی سنجیده و تحلیل میشود.
5-2. مرحلۀ دوم: مطالعات تاریخی- نظری
اگرچه در باستانشناسی فضایی مطالعۀ کیفیت، کمیت و توزیع مکانی فضاها، به عنوان مادۀ خام شناخت نظامهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی گذشته مورد نظر است، توجه به رویدادهای تاریخی اثرگذار بر فرمیابی، توسعه یا اضمحلال فضاها نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. روشن است که شناخت صحیح از اصول حاکم بر اندیشۀ سازندگان آثار معماری و فضاهای شهری نقش بسزایی در درک فرهنگ جوامعی بر عهده خواهد داشت که از آنها استفاده میکردهاند. این مطالعات در کنار بررسیهای میدانی فضاها، به عنوان مکمل و در پارهای از موارد، به عنوان شاخص کنترل متغیرها عمل میکند و در پاسخ به پرسشها و ارزیابی فرضیات و حصول نتیجه کمک شایانی خواهد کرد.
هرچند مطالعات مرتبط با شهرها و فضاهای کهن دورۀ اسلامی عموماً به بررسیهای کالبدی، فیزیکی، کمی و تاریخی آنها معطوف است (نقیزاده، 1385: 47؛ نقرهکار و دیگران، 1387)، باید معترف بود که شناخت مبانی نظری و بهویژه مبانی حکمی و منبعث از جهانبینی بسیار اهمیت دارد (Insoll, 2001). بدین منظور، ابتدا میبایست اصول و مضامین مرتبط با انسان و محیط (اعم از طبیعی و مصنوع) بررسی شود و سپس دربارة نقشی کنکاش شود که محیط مصنوع در تنظیم ارتباط انسانها با یکدیگر و در هدایت آنها به سمت آرمان و غایت زندگیشان (ارزشهای معنوی) ایفا میکند (نقیزاده، 1385: 151)؛ چرا که معماری و فضاهای شهری از مرز نیازهای زیستی فراتر رفته و به تلاشی برای تجسم اندیشه و جهانبینی تبدیل شدهاند (نقرهکار و دیگران، 1387: 358)؛ به عبارت دیگر، تلاش ابناء بشر برای تبدیل ماده به شکل، حجم و فضایی معین (صورت) بر پایۀ تفسیر و پنداشتی که از طبیعت و ماوراءالطبیت دارد، معنایی خاص مییابد که فهم و تحلیل رابطة این صورت و معنا، بدون تکیه بر باستانشناسی ادراکی بسیار دشوار خواهد بود.
5-3. مرحلۀ سوم: جمعآوری دادهها
در مرحلۀ آغازین، از وضعیت کلی فضاهای شهری و آثار معماری درونشهری که در بیشتر بافتهای کهن اسلامی، بهویژه در مناطق مرکزی ایران با دیوارهای دفاعی محصور شدهاند، نقشههای گوناگونی تهیه میشود؛ نقشههایی از تأسیسات دفاعی، شبکههای ارتباطی، سامانههای آبرسانی و دفع فاضلاب، مجموعههایی نظیر بازارها که در شکلیابی فضاهای شهری نقش محوری ایفا میکنند و...، نهتنها در فهم سازمان فضایی شهر، بلکه در تعیین استراتژی پژوهش مفید واقع میشوند. متعاقب آن، در نقشههایی جداگانه، توزیع مکانی فضاهای محسوس شهری همچون فضاهای مذهبی، عامالمنفعه، تشریفاتی، تجاری، مسکونی، مرتبط با کشاورزی و... معلوم میشود. تهیۀ نقشههای یاد شده برای دستیابی و اجرای نظریة «هماهنگی قسمتهای مختلف فضاها» (Space Syntax Theory) صورت میپذیرد که مبنای اصلی روششناسی چنین مطالعاتی است. هدف از این نظریه تعیین هویت همبستگیهایی است که تحت لوای نظم فضایی حاصل میشود. با توجه به شباهتی که هماهنگی فضاها با هماهنگی زبانی ( Linguistic Syntax) دارد، میتوان در چنین قیاسی هماهنگیها را همچون قوانین ترکیبی دانست که بر نظم لغات احاطه دارند؛ چنانچه معنا دادن یک جمله به لغاتی وابسته است که در آن استفاده میشود (Grahame, 2000: 25). در این قالب کاری نیز شکل فضایی محل سکونت یا سکونتگاهها بر اساس نقشههایی مطالعه میشود که بیانگر ارتباط ایدئولوژیکی، اجتماعی و اقتصادی ساکنان آن هستند (Hanson, 1998: 13).
از آنجاییکه فضاهای شهری به واسطۀ دیوارها و شبکههای ارتباطی درونشهری (خیابانهای اصلی، فرعی، کوچهها و میدانها) از هم منفک میشوند، شمارهگذاری بافت مورد مطالعه با استفاده از این عناصر، گردآوری علمی اطلاعات فضاها را آسان میکند. یادآوری میکند که به طور سنتی، دیوارهای درونشهری تفکیککنندۀ مناطق و خیابانهای اصلی، تفکیککنندة محلات از یکدیگرند. خیابانهای فرعی و کوچهها نیز به ترتیب، مجموعههای درون محلهای و بلوکها را از هم منفک میسازند؛ بدینترتیب، هر بلوک از تعدادی ساختمان شکل مییابد و هر ساختمان یک «واحد» به شمار میآید (شکل 3). این تقسیمبندی علاوه بر دقت در گردآوری اطلاعات هر بنا، سنجش تمایزات (اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، مذهبی و ...) سازندگان و مالکان بناها و ساکنان محلهها و مناطق مختلف شهری را امکانپذیر میسازد.
آن چنان که گفته شده است، یکی از وظایف اصلی نظریة هماهنگی قسمتهای مختلف فضاها، ایجاد متغیرهایی است که بر اساس آن، معنای فضاها در زمینههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مشخص میشود (Dawson, 2002: 471). در نیل بدین مقصود، با توجه به تعاریف گوناگون و نسبی متغیرها در علوم و تحقیقات مختلف و معانی گاه متفاوت آنها در تحقیقات تاریخ معماری و باستانشناسی که بر اساس مواردی همچون کیفیت محوطه، شمول، دیدگاه پژوهشگر، اهداف مطالعه، نوع ارتباطات فضایی و... تعیین میشود، واژهها و متغیرهایی بر اساس روش مطالعاتی و کیفیت محوطههای مورد مطالعه تعریف و شمارهگذاری میشود. واژهنامة تهیه شده راهنمایی برای پژوهش است و متغیرهای تعریف شده نیز در زمرۀ متغیرهای مستقل قرارمیگیرند3.
اگرچه در گردآوری اطلاعات فضایی محوطة مورد مطالعه (بافت تاریخی)، استفاده از متغیرهای فراوانی امکانپذیر است، پژوهشگر باید متغیرهایی را انتخاب کند که از یک سو، متناسب با اهداف و فرضیات پژوهش او باشد و از سوی دیگر، با درصد خطای اندک بیشترین اطلاعات مرتبط با ویژگیهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بافت مورد نظر را فرا روی او قراردهد؛ برای مثال، در بررسی چگونگی فضا و جامعه و ویژگیهای اجتماعی در بافتی تاریخی، با توجه به اهداف و فرضیات مورد نظر، متغیرهایی نظیر کاربری بنا، جهت اصلی بنا، تعداد ورودیهای بنا، جهت ورودی اصلی بنا، مصالح اصلی معماری، مساحت واحد، ارتفاع بنا، تعداد طبقات، تعداد اتاقها، تعداد حیاط، وسعت حیاطها، تعداد انبار، تعداد اصطبل، وجود آشپزخانه، تعداد چاه، شواهد تخصصپذیری فن، شواهد ذخیرۀ آذوقه، نوع تزئینات بنا و... انتخاب میشود.4 بدیهی است با توجه به ناممکن بودن سنجش فضاهای نامحسوس بر اساس روش فوقالذکر، ویژگیهای عمومی و کالبدی فضاهای یاد شده به طور مستقل و در ارتباط با یکدیگر و کلیۀ فضاهای محسوس، با توجه به نقشههای متعدد تهیه شده از آنها بررسی میشود.
فضاهای درونشهری |
مناطق شهری
|
محله
|
محله
|
محله C
|
محله
|
بلوک |
بلوک |
بلوک |
بلوک |
شکل 3 : مدل تفکیک فضاهای درونشهری در مطالعات باستانشناسی فضایی
نظر به اینکه بخش عمدهای از اطلاعات شهرهای کهن از مناطق حومهای آن قابل دریافت است، تعیین استراتژی بررسی سطحی و گردآوری اطلاعات از این مناطق در اولویت بعدی قرارمیگیرد؛ بدین منظور، کل حومۀ شهر به چندین منطقه و بخشها و بلوکهایی تفکیک (شکل 4) و پس از شمارهگذاری، به شیوۀ نظاممند با استفاده از نمونهبرداری موضعی و هدفمند پیمایشی مطالعه و مستندسازی میشود و اطلاعات آنها در فرم فضاهای برونشهری ثبت میگردد. بدینترتیب، تمامی فضاها اعم از پر و خالی و محسوس و نامحسوس، به همراه یافتههای سطحی در کنار یکدیگر و از دید بالا بررسی میشوند. این اطلاعات میتواند در تعیین نقشههایی موضعنگارانه از توزیع مکانی واحدهای صنعتی (کارگاههای ذوب فلز، سفالگری، کاشیکاری، آجرپزی و...)، فضاهای محسوس حومهای (مذهبی، عامالمنفعه، تشریفاتی، تجاری، نظامی، مرتبط با کشاورزی، مسکونی و...)، شبکههای ارتباطی برونشهری، سامانههای آبرسانی، قبرستانهای ساکنان شهر و... بسیار قابل استفاده باشند.
فضاهای برونشهری (حومهای) |
مناطق (A, B, C, D, …)
|
بخش
|
بخش
|
بخش
|
بخش
|
بلوک
|
بلوک
|
بلوک |
بلوک
|
2 |
3 |
1 |
3 |
2 |
11 |
3 |
1 |
2 |
1 |
3 |
2 |
شکل 4: مدل تفکیک فضاهای برونشهری در مطالعات باستانشناسی فضایی
5-4. مرحلۀ چهارم: تحلیل دادهها
در این مرحله ابتدا اطلاعات ثبت شده از مناطق درونشهری و برونشهری با استفاده از روشهای آماری-رایانهای5 به جدولها و نمودارهای کمی تبدیل و کمیت آنها در محلات و مناطق درونشهری و برونشهری مقایسه و تحلیل میشود. تحلیل اطلاعات اشیاء مکشوفه از بناها و شواهدی که تخصصپذیری فن را در بافت نشان میدهد، در کنار اطلاعات مرتبط با فضاهای معماری و فضاهای شهری به روشنی میتوانند تفاوتهای اجتماعی، معیشتی و اقتصادی ساکنان محلههای هر بافت تاریخی را روشن سازند. متغیرهایی نظیر «کاربری بناها» میتوانند به همراه نقشههای تهیه شده از توزیع مکانی بناها در تشخیص تفاوتهای فرهنگی و مذهبی ساکنان محلهها استفاده شوند. در نهایت، تمامی اطلاعات به دست آمده از تحلیلهای کمی و کیفی به همراه اطلاعات به دست آمده از متون تاریخی و مطالعات محیطی، در قلمرو زمانی پژوهش تفسیر میشوند و از آنها نتیجهگیری میشود.
6. نتیجه
با آنچه آوردیم، روشن شد که باستانشناسی فضاها، به عنوان یکی از زیرشاخههای باستانشناسی نوین، با بهرهگیری از نظریهها و تکنیکهای علوم مختلف، افق تازهای فراروی پژوهشگران قرار داده و روشهای ویژهای را به عرصۀ مطالعة فضاهای کهن و بافت قدیم شهرها وارد ساخته است. همچنین با تشریح پیشینه و مبانی نظری این رویکرد باستانشناسانه و تبیین سطوح آن، روشن شد که دو نظریة «همبستگی فضاها» و «مکانمرکزی» به ترتیب از جایگاه قابل اتکایی در سطوح کلان و شبهخرد برخوردارند. از آنجاییکه مطالعۀ فضاهای معماری و بافتهای کهن شهرها بخش عمدهای از فعالیتهای متخصصان این رشته را به خود اختصاص میدهد، در این نوشتار تلاش شد تا به این پرسش پاسخ گفته شود که چگونه میتوان از این رهآورد، فضاهای مذکور را مطالعه و تحلیل کرد. در نتیجة مباحث مذکور روشن شد که دربارة فضاها، اعم از محسوس و نامحسوس، فراخور میزان سلامتشان، به عنوان یک کل، در ارتباط با یکدیگر و در مقایسه با سایر فضاها پژوهش میشود. در این مسیر، دادههای میدانی در کنار شرایط محیطی و تحولات تاریخی حاکم بر شکلیابی، توسعه و اضمحلال شهرهای کهن تحلیل و نتایج چنین پژوهشهایی در تعیین کارکردها، سازمان اجتماعی، ساختارهای اقتصادی و ویژگیهای فرهنگی ساکنان و سازندگان فضاهای موضوع پژوهش استفاده میشوند.
پینوشت
1. جامعهشناسی شهری در اصطلاح کلی به معنی مطالعۀ جامعهشناختی شهرها، زندگی شهری یا شهرگرایی است؛ مطالعۀ ویژهای است از تأثیر انسان بر محیط طبیعی و ایجاد محیطهای مصنوعی که عمدهترین آنها شهرها هستند و دربارۀ برخورد و تماس زندگی شهری در اعمال اجتماعی، روابط اجتماعی، نهادهای اجتماعی و هر نوع ساخت اجتماعی بحث میکند که بر پایۀ اشکال شهری زندگی متکی باشد (نقدی، 1382: 4).
2. روانشناس سویسی، کارل گوستاو یونگ (: 1875- 1961 Carl Gustav Jung) را می توان یکی از نخستین کسانی دانست که با تحلیل اطلاعات خود دربارة ادیان، آئینها و آداب و رسوم، سنتها و افسانههای ملل مختلف، «ناخودآگاه جمعی» را به عنوان فصل مشترک رفتارهای انسانها بیان کرد. بارزترین مشخصة مشرب یونگ آن است که وی علاوه بر ضمیر ناخودآگاه شخصی، به وجود ضمیر ناخودآگاه جمعی نیز معتقد است و آن را انباشتگاه اکتسابات فرهنگی آنها میداند.
3. در مواردی ممکن است ارتباطات چند جانبهای در میان برخی از متغیرها دیده شود؛ به عنوان نمونه، متغیر «وسعت واحد» با متغیرهایی همچون «وسعت حیاط»، «تعداد حیاط» و «تعداد اتاق» ارتباط مستقیمی داشته است. برای جلوگیری از وقوع خطا در تحلیل متغیرها، کلیت فضاهای معماری و شهری در کنار مطالب منابع تاریخی به عنوان کنترل متغیرها، بررسی میشود.
4. کلیة متغیرها در قالب «فرم بررسی محوطههای درون شهری» در ارتباط با تکتک واحدها سنجیده و اطلاعات مربوط به هر بنا به دقت در فرمهای مربوط ثبت میشود.
5. Statistical Pacage of Social Siences (SPSS)یکی از بهترین نرمافزارهای مورد استفاده در علوم اجتماعی است که در این زمینه نیز به نحو مؤثری قابلیت استفاده دارد.