Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor, Department of Archaeology, University of Mohaqeq Ardebili, Ardebil

2 Ph.D Candidate, Department of Archaeology, University of Mohaqeq Ardebili, Ardebil

3 Ph.D Student, Depatment of Archaeology, Islamic Azad University, Science and Research Branch, Tehran

4 MA in Archaeology from University of Tehran

Abstract

Zibri plain is located northeast of Ilamabad-e Gharb between Mahidasht and Islamabad. This study intends to identify a logical link between situation of the sites belonging to the village period and the environmental factors in this plain; for this, we identifed those environmental features that influenced the location of and distribution of sites. An inductive approach was applied to identify the distribution pattern of sites and with collecting environmental and archaeological data, “significant” and “correlation” relations between these two type of variables was evaluated using spearman statistical analysis using SPSS software. According to this analysis it was realized that the environmental factors such as water distribution, agricultural lands and distribution of vegetation are major factors influencing site locations. Site catchment analysis indicates a strong dependence on fertile agricultural lands especially in lush places around the plain by the initial villagers (Early Neolithic) It shows an increasing in xploitation of novel sources to nourishing domesticated animals in an innovative subsistence strategy during middle village period.

Keywords

  1. 1.     مقدمه

در رویکرد بهره­گیری از داده­های مکان­نگاری برای بررسی شیوه­های معیشت در پیش از تاریخ، کشف چگونگی توزیع فعالیت­های انسان در محیط­، بدون تکیه بر داده­های حاصل از حفاری باستان­شناختی انجام می­شود. این کار تنها با استفاده از روش­های پیش­بینی (تخمین)، درک چگونگی مدل­های پراکنش­ مجموعه­های      باستان­شناختی در گستره­های وسیع چشم­اندازهای طبیعی و روابط مکانی آنها با بسترهای محیطی­ صورت می­گیرد (نیکنامی، 1386: 193). چشم­اندازهای طبیعی و عوامل بوم­شناختی در چند دهۀ گذشته جایگاه مهمی در حوزۀ گسترده­ای از مطالعات باستان­شناختی یافته است. چارچوب­های اکولوژیکی باعث شده است زمینه­ای قوی از مطالعات علمی در باستان­شناسی پدید آید و دستیابی به نتایج قابل آزمایش، مقایسه­های علمی و   بی­طرفانه و فرضیه­های قابل سنجش را فراهم کند. موضوع علم اکولوژی، الگوها و سازوکارهای برهم­کنش بین جانداران و محیط طبیعی است و در باستان­شناسی، اصطلاح «باستان­شناسی محیطی» برای توصیف مطالعات باستان­شناختیِ انجام شده در چارچوب اکولوژیکی به کار گرفته می­شود (Abdi, 2002: 31)؛بدین­ترتیب،  می­توان با ترسیم روابط بین مؤلفه­های طبیعی موجود در زیست­بوم­های خاص از یک طرف و الگو­های فرهنگی همچون الگو­های فناورانه، اقتصادی، اجتماعی و ایدئولوژیکی از رفتارهای گذشته که از مطالعۀ الگوی پراکندگی محوطه­ها گرفته شده­اند، از طرف دیگر، فرضیات باستان­شناختی را ارزیابی کرد. فرآیند شکل­گیری بافت­های استقراری، مناطق فعالیت و الگوهای موجود در آنها، علاوه بر عوامل انسانی، به عوامل فیزیکی و زیستیِ محیط­های طبیعی نیز وابسته است(Barton et al. 2002; Dalla Bona, 1994: 17). اگرچه عوامل شناختی مانند فرهنگ و توانایی­های ذهنی انسان، همواره در تعیین راهبرد­ها و بروز رفتارهای انسان مؤثر بوده­ است(Mithen, 1998: 8)، ما در این پژوهش تنها به آن دسته از عواملی می­پردازیم که به طور مستقیم از محیط طبیعی ناشی شده است. بیشتر محوطه­های باستانی، وضعیت­های زیست­بومی و معیشتی ویژه­ای دارند. با این حال، تاکنون تلاش اندکی برای نسبت دادن دقیق و روشمند موقعیت آنها با عوامل محیطی ویژه انجام شده است. بیان وضعیت­های زیست-محیطی در بیشتر موارد تنها شامل یک توصیف کلی منطقه­ای یا عمومی از شرایط محیط است، در حالی که شیوۀ معیشت در هر زیست­بوم باید بر اساس شواهد باستان­شناختی ارزیابی و در نهایت استنتاج شود. در پژوهش حاضر برای نیل به این هدف، طرحی چند مرحله­ای به قصد شناسایی پیوند منطقی بین موقعیت محوطه­های باستانی و عوامل محیطی در محیط نسبتاً کوچکی به نام «دشت زیبری» تدوین می­شود؛ مستندنگاری و مکان­نگاری دقیق محوطه­ها، شناسایی عوامل محیطی غالب، برقراری پیوند منطقی بین محوطه­ها و عوامل محیطی و تبیین الگوی توضیحی قوی متشکل از متغیرهای طبیعی و مکانیِ محوطه­ها برای تشریح منطق مکان­گزینی و پراکنش آنها در جغرافیای دشت مذکور، از جمله مراحل بنیادین این طرح است. هدف از ارائة این طرح، ارزیابی ویژگی­ها و منابع بالقوة محیطی و یافتن پیوند آنها با محوطه­های باستانی دشت است و برای این کار ابتدا آن دسته از ویژگی­های محیطی را که مکان­گزینی محوطه­های باستانی را به خود وابسته می­کنند شناسایی کرده و سپس با تبیین میزان و چگونگی تأثیر آنها بر موقعیت و پراکنش محوطه­ها و شناسایی بخش­هایی از محیط که با تراکم زیاد یا کم مسکونی شده­اند، به دنبال ارائة توضیحات منطقی بر چنین اتفاقاتی خواهیم بود. گرچه هدف نهایی این پژوهش،­ ارائۀ­ الگوی توضیحی برای تبیین رفتارهای اقتصادی متکی بر گوناگونی­های جغرافیایی و محیطی در کلیتی به هم پیوسته است، این مهم تنها در آینده و در صورت انجام دادن رشته­ای مطالعات موازی در ریزمحیط­های مجاور شامل دشت­های چغازرد، شیان و زیستگاه­های کوهستانی شمال منطقه و همچنین با بهره­گیری از دستاوردهای مطالعات باستان­شناختی دشت اسلام­آباد و طرح­های پرشمار دشت ماهیدشت، شدنی خواهد بود.

 

  1. 2.    معیار گزینش دشت زیبری به عنوان محدودۀ­ مورد مطالعه

با توجه به ماهیـت تحقیـق حاضـر و به دلیـل توجـهی که باستـان­شناسی به نقش ریزمحیـط (Microenvironment) و امکانات بالقوه­اش در شکل­بخشی شیوه­های مختلف استقرار و معیشت (Coe & flannery, 1964) دارد، مطالعۀ ما بر بررسی یک ریزمحیط، آن هم در حد و اندازه­ای که منابع طبیعی کافی را برای جوامع دوران روستانشینی داشته باشد، متمرکز شده و حوزۀ آبگیر زیبری به عنوان محدودۀ مورد مطالعه انتخاب شده است. از دیگر دلایل انتخاب این حوزه به عنوان پایگاه اطلاعاتی، به اجمال می­توان به این موارد اشاره کرد: وضعیت زمین­ریخت­شناختی دشت، به عنوان حوزۀ آبریز یکی از سرشاخه­های رودخانۀ کرخه به شکل ناودیسی تقریباً بسته با مرزهای طبیعی متمایز نسبت به دشت­های اطراف، جامع بودن عوامل محیطی مانند زمین کشاورزی، منابع آب و مرتع در این حوزۀ پیوسته، فعالیت­های پرشمار باستان­شناسی در مناطق مجاور که چشم­انداز باستان­شناختی قابل درکی از الگوهای پراکنش محوطه­های باستانی در دوران روستانشینی منطقه ترسیم کرده است،1داشتن پوشش گیاهی و جنگلی متنوع، قرارگیری در محدودۀ زاگرس مرکزی، موقعیت استراتژیک در بین دشت­ها و حوزه­های بزرگ­تری همچون ماهیدشت و اسلام­آباد و قرارگیری در مسیر شاهراه موسوم به «جادۀ خراسان بزرگ» که سابقه­ای دیرین در پیوند دره­های زاگرس به مرکز فلات ایران در شرق و میان­رودان در غرب دارد.

 

  1. 3.   موقعیت جغرافیایی و چشم­انداز طبیعی دشت زیبری در بافت رشته­کوه­های زاگرس

کوهستان زاگرس به طورکلی شامل دو بخش موازی مرتفع و دشت­های میان­کوهی آبرفتی (Heydari et al 2007: 80) است. دشت زیبری (Zibri) که گاهی با نام دشت حسن­آباد خوانده شده است  (Abdi , 1999: 12)یکی از دره­های میان­کوهی آبرفتی و به عبارتی چاله­ای ناودیسی در منطقۀ مرکزی زاگرس است که در طول جغرافیایی 36 و46 درجه تا 50 و46 درجۀ شرقی و عرض جغرافیایی 5 و34 درجه تا 15 و34 درجۀ شمالی (تقی بیگی، 1380: 54) در شمال­شرقی شهرستان اسلام­آباد غرب واقع شده است (شکل 1). این دشت کم­عرض که به شکل بیضیِ کشیده به ابعاد  km6×25، در راستای شمال­غربی- جنوب­شرقی است، محدوده­ای به مساحت تقریبی 120 کیلومتر مربع را فرا گرفته و از سمت شمال­شرقی به بزرگ­ترین دشت منطقه (ماهیدشت) متصل شده است. دشت­های اسلام­آباد (راوند) و شیان به ترتیب در طرفین جنوب­غرب و جنوب زیبری قرار گرفته­اند (شکل 2) (همان). دشت زیبری که از سنگ­های آهک کارستیک دورة الیگو- میوسن (Oligo-Miocene) تشکیل شده است، به عنوان نمونه­ای کوچک از اکوسیستم زاگرس از لحاظ ژئومورفولوژیک به دو بخش پیوسته با تفاوت­های مشخص در توپوگرافی، منابع آب و قابلیت زمین­های زراعی تقسیم می­شود: بخش نخست، شامل دامنه­های حاشیۀ شمالی و شرقی و آبراهه­ها و مسیل­های طبیعی نسبتاً عمیق در حاشیۀ شمال­ شرقی دشت است. زمین در بیشتر نقاط این بخش پرشیب­ و به شدت سنگلاخی و فاقد رسوبات آبرفتی است؛ به گونه­ای که آب­های سطحی آن از طریق مسیل­های عمیق به سرعت به سمت خروجی حوزه هدایت می­شود؛ بخش دوم، شامل زمین­های مرکز و جنوب دشت است که فاقد لایه­های  سنگ­ریزه است و از لایه­های رسوب و نهشته­های آبرفتی کواترنر تشکیل شده است. کشاورزی دیم در این زمین­های آبرفتی از طریق رطوبتی که از جریان آب­های سطحی حوزه دریافت می­کند، به عمل می­آید     (رزم­پوش، 1388: 48) (شکل 5).

فعالیت­های اخیر در زمینۀ آب­و­هواشناسی دیرین ایران، پرتوی بر شناخت الگوهای استقراری انداخته است. توالی دانه­های گردة­ دریاچة زریبار و میرآباد و ریزفسیل­های گیاهی زریبار نشان می­دهد که دمای منطقۀ زاگرس مرکزی در 6000 پ.م بالاتر از دمای کنونی بوده است. تفسیر داده­های مربوط به بارندگی منطقه دشوارتر است، اما از طریق آنها می­توان آغاز نوسانات بارشی در این دوره را تشخیص داد. حدود چهار هزار سال پ.م برابر با دوره­ای از رطوبت افزایشی مؤثر است که احتمالاً به دلیل افزایش بارندگی و تثبیت آن یا افت دما و یا هر دوی آنها به وجود آمده است  .(Levine and McDonald, 1977: 49)از ویژگی­های کنونیِ منطقة زاگرس مرکزی، تابستان­های نسبتاً ملایم و خشک و زمستان­های سرد و مرطوب است (بدیعی، 1370، 92‏). در منطقة مورد مطالعه دما در فصل بهار مطلوب است و در فصل زمستان به زیر صفر می­رسد. زمستان با بارش چند برف نسبتاً سنگین همراه است که گاهی در دامنه­های بعضی از ارتفاعات تا بهار دوام می­آورد، (Abdi, 2002: 82). در این منطقه با افزایش درجة حرارت، بارندگی به شدت کم می­شود و رویش­های طبیعی     نمی­توانند آب مورد نیاز خود را از رطوبت زمین و هوا تأمین کنند (تقی بیگی، 1380: 60). خودِ دشت زیبری در حدود هشت ماه از سال تحت­تأثیر جریانات مرطوب غربی مدیترانه­ای و شمال ­غربی قراردارد. در محدودۀ دشت، سه رودخانۀ فصلی به نام­های حسن­آباد، تنگ­شوهان و باقرآباد وجود دارد (شکل 3). این رودخانه­ها که در شمال روستای سراب­شیان به همدیگر می­پیوندند، اکنون تنها در فصول بارندگی دارای آب هستند و حجم زیادی از آب­های ناشی از بارش را از حوزۀ آبگیر دشت خارج می‌کنند. از لحاظ نوع روش آب­دهی و ذخیرۀ­ آب منطقه، تشکیلات کارستی اهمیت فراوانی دارد (Karimi, et al, 2000‏).

مهم­ترین چشمه­های کارستیکی زیبری شامل سه چشمه در شمال روستای تنگ­شوهان و یک چشمه در هر یک از روستاهای حسن­آباد، باقرآبادعلیا و سراب­شیان است (نوروزی، 1379: 45). از انواع چهارگانة خاک­های ایران، دو نوع در محدودۀ­ زاگرس و به تبع آن در محدودۀ مورد مطالعه یافت می­شود. این دو نوع عبارت­اند   از: خاک­ تپه­ماهورهای کوهستانی و خاک دشت و دره­ها. خاک­های کوهستانی، خود در دو نوع­ راندزین (Rendzine) و لیتوسل (Lithosol) جای می­گیرند که نو­ع نخست، بیشتر محل نشو و نمای علوفة­ دام به صورت مرتع است و به ندرت تک درختانی چون بلوط، پستۀ­ وحشی و بادام هم در آن دیده می­شود. گونة دیگر، خاک دشت و دره­هاست که بیشتر بر اثر فرسایش به وجود آمده است و پس از انتقال به دشت­ها به صورت رسوب انباشت می­شود (بدیعی، 1370: 109-113‏). چنین خاک­هایی در دشت­های آبرفتی و در مسیر زهکشی­های طبیعی بزرگ در کف دره­ها یافت می­شوند. خاک آبرفتی ریزبافتِ دشت زیبری در لایه­های قطور در بخش­های مرکزی، غربی و جنوبی انباشت شده و زمین­های هموار و حاصلخیز را دور از دامنه­های پرشیب و سنگلاخی پدید آورده است. همچون دیگر بخش­های زاگرس مرکزی، در 10 تا 6000 پ.م، دشتی کم­درخت با درختان پسته (Pistachia) و بلوط در منطقة مورد مطالعه وجود داشته است و پس از 6000 پ.م جنگلی از درختان بلوط شکل گرفته است (Van Zeist, 1967: 301, 310). در بخش اعظم دورۀ مس­سنگی به دلیل وجود علوفه­هایی چون شاه­پر (Rumex) و سانگویسوربا مینور (Sanguisorba Minor)، شرایط برای چَرا و تعلیف دام مناسب بوده است، اما در اواخر این دوره در حدود 4200 پ.م مدارکی مبنی بر تغییر پوشش گیاهی و مرتعی در نتیجۀ استفادۀ بیش از حد برای چرا روی داده است (Abdi, 2002: 100). اکنون در این نواحی درختانی همچون بلوط، افرا، زبان گنجشک و درختان میوة وحشی مانند پسته، بادام، زالزالک و گلابی وجود دارد. از انواع بوته­ها نیز گونه­هایی از توت خوراکی، زرشک، کیالک و دافنه دیده می­شود (Abdi, 2002: 94). پوشش جنگلی و مرتعی کنونی حوزۀ زیبری مساحتی بالغ بر 10 هزار و 5/515 هکتار را در بر می­گیرد (نوروزی، 1379: 97) و درصد بسیاری از زمین­های زراعی نیز به کشت گندم اختصاص داده شده است. شرایط ایده­آل برای رشد این محصول، شامل آب­و­هوای خنک در دورۀ رشد رویشی، آب­و­هوای معتدل در دوران تشکیل دانه و آب­و­هوای گرم و خشک در زمان برداشت و همچنین خاک­های آبرفتی ریزبافت با زهکشی مناسب، در این منطقه فراهم است (رضوانی، 1383: 394؛ مترجم، 1387: 290) (شکل­ 4).

 

 

 

     

   شکل 1: موقعیت جغرافیایی ناودیس و دشت زیبری

 

شکل 2: تصویر دشت زیبری و دشت­های مجاور (google earth)

 

   

 

   شکل 3: رودخانه­ها و آب­های سطحی دشت زیبری

 

شکل 4: نحوة توزیع پوشش گیاهی در دشت زیبری

     

 

شکل 5: موقعیت منطقۀ اسلام­آباد و دشت زیبری در نقشۀ ناهمواری­های استان

  1. 4.    باستان­شناسی و مردم­شناسی منطقۀ مورد مطالعه

زاگرس مرکزی به واسطۀ وجود توالی استقراری بالا در محوطه­های ادوار پیش از تاریخی­اش، از همان ابتدای فعالیت‌های باستان‌شناسی در ایران مورد توجه ویژه بوده است. محدودۀ شهرستان اسلام­آباد نیز به دلیل

هم­جواری با دشت­های ماهیدشت و کرمانشاه، بارها مطالعه و بررسی شده است. بازدیدهای اشمیت (1940) و استین (1940) از منطقه، بررسی‌های روشمند بریدوود (1961) و بازدید او از دشت‌های کرند، شاه­آباد، شیان، زبیری (زیبری)، ماهی­دشت و کرمانشاه (هول، 1386: 103) و تلاش گروه‌های لوین و بریدوود در منطقه که به شناسایی دو محوطه با سفال‌هایی مشابه به سفال‌های سراب در دشت شیان و دشت زبیری منجر شد، (هول، 1386: 106) از جملۀ این بررسی­ها بوده است. بعدها در کنار فعالیت­های میدانی گروه­های خارجی، گروه­هایی از باستان‌شناسان ایرانی نیز به فعالیت‌های کوتاه­مدت در دشت اسلام­آباد و تپۀ چغاگاونه دست زدند (عبدی، 1378: 51-50). در سال­های 78-1377 کامیار عبدی در دشت اسلام­آباد و دشت‌های مجاور به بررسی میدانی پرداخت و در همان سال به منظور شناسایی تسلسل سفال منطقه‌ای و همچنین بازنگری کاوش سال 1349 محمود کردوانی، عبدی در چغاگاوانه لایه‌نگاری کرد و به نهشت‌های دوره‌های مس­سنگی قدیم تا میانی دست یافت (عبدی، 1380: 54). آخرین مرحله از فعالیت­های باستان­شناختی منطقۀ اسلام­آباد شامل بررسی­ دشت­های این منطقه­ و ناحیۀ کوهستانی شهرستان اسلام­آباد است که مهدی بیگ­محمدپور در سال 1384 و عباس  رزم­پوش در سال­های 1387 تا 1390 انجام داده­اند. در جریان فعالیت­های اخیر 12 محوطه از دوران نوسنگی جدید تا مس­سنگی در دشت زیبری شناسایی شده که در این پژوهش مبنای مطالعة ما قرارگرفته است.2 از کل این تعداد، تنها 1 محوطه دارای استقرار دورۀ نوسنگی جدید (برابر با دورۀ روستانشینی آغازین) است و 2 محوطه در دورۀ مس­سنگی قدیم (برابر با دورۀ روستانشینی قدیم) برای نخستین­بار مورد استفاده قرار گرفته­ است. در نتیجه، جمع محوطه­های مسکونی در این دوره به عدد 3 رسیده است. در دوره­های قدیم و میانی مس­سنگیِ میانی (برابر با دورۀ روستانشینی میانی) 11 محوطه مورد استفاده قرار گرفته­ است. در واقع از 3 محوطۀ دوره قبل، 1 مورد متروک شده و 2 موردِ باقی­مانده به اضافۀ 9 محوطۀ جدید در این دوره مسکونی شده است. در دورة جدیدِ مس­سنگی میانی و تمام دورۀ مس­سنگی جدید (برابر با دورۀ روستانشینی جدید) نیز با کاهش 6 مورد از استقرارهای پیشین، تنها 5 مورد از محوطه­های مورد مطالعه اشغال شده­اند (شکل 6 و جداول 1 و 2) (رزم­پوش و دیگران، زیرچاپ: 1).

جدول 1: مختصات جغرافیایی و مشخصات محوطه­های مورد مطالعه

 

کد بررسی

نام محوطه

طول جغرافیایی

عرض جغرافیایی

ارتفاع از دریا (متر)

ارتفاع ­از اطراف (متر)

مساحت (هکتار)

1

IA 266

چیاسهراب                  (Chia Sihrab)

649444

3785996

1575

5/3

45/.

2

IA 269

محمدخان       (Mohammad Khan)

654384

3785307

1562

7/1

38/.

3

IA 275

دلوحسن­آباد1  (Dalou Hasanabad1)

655040

3779821

1482

5/5

8/.

4

IA 278

فرخ­ خانی 1        (Farrokh Khani 1)

656684

3777604

1462

5/4

8/.

5

IA 279

فرخ­ خانی 2        (Farrokh Khani 2)

656693

3777996

1456

8/1

53/.

6

IA 280

فرخ­ خانی 3        (Farrokh Khani 3)

656533

377875

1467

5/1

41/.

7

IA 283

بوچک                            (Bouchek)

658419

3782406

1543

5 - 5/4

08/1

8

IA 285

آغولین                          (Aghoulin)

658668

3781543

1524

2/2

45/.

9

IA 286

کلک شوان              (Kalak Shwan)

658465

3780839

1511

8/1

35/.

10

IA 290

علی پاشا                      (Ali Pasha)

658273

3775969

1446

5/2

78/.

11

IA 294

معارفی­باقرآباد   (Marefi Bagherabad)

663762

3775626

1466

8/1

8/.

12

ID.4

قلعه اکبرخان    (Ghale Akbarkhan)

55  39 46

43 9 34

-

5

7/1

 

جدول 2: ادوار فرهنگی محوطه­های مورد مطالعه (بر اساس گاهنگاری فرانک هول)

 

کد بررسی

نوسنگی بی­سفال

6300-7000 پ.م

روستانشینی آغازین

5400-6300 پ.م

روستانشینی قدیم

4800-5400 پ.م

روستانشینی میانی

 4200-4800 پ.م

روستانشینی جدید

3750-4200 پ.م

1

IA 266

 

 

 

*

 

2

IA 269

 

 

 

*

 

3

IA 275

 

 

 

*

*

4

IA 278

 

 

*

*

 

5

IA 279

 

*

*

*

 

6

IA 280

 

 

*

 

 

7

IA 283

 

 

 

*

* ؟

8

IA 285

 

 

 

*

 

9

IA 286

 

 

 

*

* ؟

10

IA 290

 

 

 

*

11

IA 294

 

 

 

*

*

12

ID. 4

 

 

 

*

 

بر اساس نتایج مطالعات عبدی که از جمله باستان­شناسان علاقه­مند به بحث­های دورۀ­ مس­سنگی است، زاگرس مرکزی ناحیه‌ای پهناور با عوارض ناهموار و همچنین شرایط نامناسب برای کشاورزی در مقیاس بزرگ است، اما وضعیت آن به گونه­ای است که شرایط مطلوب را برای شکل­های مختلف زندگی کوچ­روی دارد. محیط نسبتاً کم­آب و تأثیرات فصلی شدید در میزان بارشِ ناحیۀ کوهستانی خاورمیانه، شامل کوه­های زاگرس، باعث می­شود گله­داری ضریب اطمینانی برای ادامة­ زندگی باشد (Abdi, 2003: 410).

تصور عمومی بر این است که فرآیند اهلی کردن گیاهان ابتدا در جنوب لوانت و سپس در کوهستان­های زاگرس - توروس (Zagros-Taurus) آغاز شده و به دنبال آن، جوامع کشاورز در زاگرس شکل گرفته است. در کل، در منطقۀ زاگرس روش­های استقراری متفاوتی بر پایۀ شیوه­های معیشتی گوناگون در اواخر دورۀ      پله­ایستوسن و آغاز هلوسن وجود داشته است؛ برای نمونه می­توان به دو روش یکجانشینی و کوچ­روی اشاره کرد که هر یک راهبردهای جداگانه­ای برای امرار معاش و بهره­برداری از طبیعت داشته­اند؛ از جملة این راهبردها یکجانشینی بر مبنای کشاورزی و رمه­داری و کوچ­گری بر پایۀ رمه­داری است (رفیع­فر و قربانی، 1385: 44). در واقع، ظهور رمه­داری با شیوۀ کوچ­گری در محدودۀ زمانی 4500- 3500 پ.م، یکی از مهم­ترین دگرگونی­های خاور نزدیک و نوعی راهبرد انطباقی کارآمد است که برای بهره­برداری از منابع محدود و پراکنده در کوهستان­های زاگرس مرکزی روی داده است (رفیع­فر و قربانی، 1385: 44). پس از آن، در اواخر دورۀ      مس­سنگی، راهبرد رمه­داری سیال و منعطف با انطباق­پذیری بالا در مفهوم وسیع اقتصادی - اجتماعی و سیاسی، به طور گسترده و با اهداف معیشتی عادی­تر شروع شده است .(Henrickson, 1985:42)

 

شکل 6: پراکندگی محوطه­های دورۀ روستانشینی در محدودۀ مورد مطالعه

منطقۀ اسلام­آباد امروزه یک ناحیۀ­ روستایی با کشاورزان یکجانشین و دامداران کوچ­رو است. جمعیت بومی منطقه از کُردهای ایل کلهرِ ساکن اطراف شاهراه خراسان بزرگ تشکیل شده است. هر یک از طوایف کلهر دارای زمین­ها و قلمرو مشخصی هستند که با نام همان طایفه خوانده می­شود؛ طایفۀ «مایدشتی»، یکی از بزرگ­ترینِ این طوایف است که در دشت ماهیدشت و زیبری در شرق و شمال­شرق منطقۀ اسلام­آباد ساکن­اند. ایل کلهر نمونۀ بسیار خوبی از جامعة­ دوشکله (Dimorphic) با بخش­های یکجانشین و کوچ­رو است. بخش ساکن این ایل غالباً کشاورز هستند و در زمین­های آبرفتی و حاصلخیز دشت­های متعدد منطقۀ اسلام­آباد زراعت می­کنند. بخش کوچ­رو دامپرورند و اغلب گوسفند و بز پرورش می­دهند. در دشت زیبری هم­اکنون تعداد نُه روستا وجود دارد که حدوداً 6500 نفر جمعیت از ایل کلهر را در خود جای داده­اند. کشاورزی دیم در بیشتر نقاط دشت رایج است و بعضی روستاییان از آب چاه برای آبیاری استفاده می­کنند (نوروزی، 1379: 35). دامداران ایل کلهر طبق الگویی قدیمی زمستان­ها را در زمین­های پست در سومار، نفت­شهر، گیلان­غرب و سرپل­ذهاب می­گذرانند و تابستان به زمین­های مرتفع­تر و خاصه دشت­های اسلام­آباد، ماهیدشت و زیبری مهاجرت می­کنند؛ یعنی جایی که روستاهای آبا و اجدادی آنها قراردارد. آنها به دلایل متعدد چادرهایشان را در کوه­پایه­های شمالی پشته­های صخره­ای و دره­ها به سمت جنوب برپا می­کنند (Abdi, 2002: 256). در سالیان اخیر شمار دامداران کوچندۀ کلهر به طور اساسی کاهش یافته است.

 

  1. 5.    بحث نظری

در دوران روستانشینی اتکای اصلی به منابع غذاییِ تولیدی است. در نقاطی که تمام معیشت و یا بخشی از آن بر دامداری متکی است، مکان­گزینی در مجاورت چراگاه­های غنی و جذاب برای حیوانات اهلی­شده، می­تواند انسان را به اسکان در نقاطی وادار کند که کمترین فاصله­ی ممکن را تا این چراگاه­ها دارند. به همین ترتیب، برای جوامعی که به کشاورزی و یا ترکیبی از دامداری و کشاورزی متکی هستند، اسکان در نواحی نزدیک به زمین­های زراعی و یا دامنه­های مرتعی با قابلیت کشاورزی محدود صورت می­گیرد. به دلیل احتمال آسیب تولیدی بسیار زیاد، انسان نمی­تواند تنها به استفاده از منابع حیوانی یا منابع گیاهی بسنده کند؛ بنابراین، رژیم غذایی مرکب از این دو، به عنوان بهترین راهبرد در بهره­برداری از منابع غذایی انتخاب می­شود. گرچه این رژیمِ ترکیبی می­تواند در میان اکثر جوامع بشری رواج داشته باشد، به طور قطع، بیشترِ جوامع کشاورز سنتی از چنین راهکاری بهره می­گیرند (Haggett,1965:181)؛ بنابراین، با پذیرش اصل اولیة­ رژیم غذایی دو قطبی برای جوامع کشاورز دوران روستانشینی اولیه، باید به دنبال تعیین میزان وابستگی به هر یک از این دو بخش باشیم که بر حسب محیط­های معین با درصدهایی متفاوت در کنار بخش­های دیگری از رژیم غذایی، با هم ترکیبمی­شوند.توجهبهویژگی­هایموسمیورفتارهایطبیعیگیاهان و حیوانات (Flannery, 1968: 74-75) و برنامه­ریزی و زمان­بندی مناسب در برخورد با این ویژگی­ها (ibid: 75-76)، از عناصر حیاتیِ بهره­برداری موفقیت­آمیز انسان­ها از این دو منبع غذایی است. مقولة­ «فاصله» نیز به عنوان عاملی اصلی در بهره­برداری از منابع حیاتی گیاهی و حیوانی، نقشی منطقی دارد.

در این پژوهش، تبیین الگویی توضیحی برای تشخیص متغیرهای ویژۀ محیطیِ مؤثر در انتخاب مکان محوطه­های باستانی مورد نظر است؛ به گونه­ای که به صورت منطقی با رعایت مفروضات نسبتاً بدیهی مذکور پاسخگوی مسائلی دربارة چرایی و چگونگی مکان­گزینی محوطه­ها و اصول بهره­برداری از منابع طبیعی باشد. به همین منظور، برای شناسایی الگوهای استقراری از رویکرد مدل همبستة تجربی یا استقرایی (Inductive) بهره گرفته شده است. مدل­سازی در این رویکرد با گرد­آوری داده­های عینی محیطی و باستان­شناختی شروع می­شود و تحلیل بر اساس داده­های موجود انجام می­گیرد. در این مدل پیش­فرض­هایی اساسی همچون باور به رابطۀ نزدیک، منطقی و قابل اندازه­­گیری مجموعه­های استقراری با منابع اقتصادی و زیستی در زیست­بوم و تلاش مداوم انسان برای کاهش زمان و انرژی صرف­شده در استخراج منابع محیطی مورد نظر قرارمی­گیرد.

نتیجة­ یک مدل همبستۀ تجربی به کشف روابط مشترک متغیرهای معین محیطی با مکان­های      باستان­شناختی منجر می­شود. در این گونه مدل، مکان­های باستان­شناختی به عنوان متغیرهای وابسته و خصوصیات بیوفیزیکی مکان­ها مانند شیب، ارتفاع و فاصله تا منابع زیستی به عنوان متغیرهای مستقل در نظر گرفته می­شوند (نیکنامی و دیگران، 1386: 201) و روابط معناداری و همبستگی بین این دو گونه­ متغیر با تجزیه و تحلیل­های آماری و محاسبة ضریب همبستگی اسپیرمن در نرم­افزار Spss ارزیابی می­شود.  

 

  1. 6.    داده­ها و روش­شناسی تحقیق

پژوهش حاضر به شیوۀ توصیفی- تحلیلی و در سایۀ بررسی­های میدانی و مطالعات کتابخانه‌ای به انجام رسیده است. در بررسی باستان­شناختی دشت زیبری به دلیل هم­زمانی با فصل کشاورزی و دورۀ برداشت گندم، گستردگی منطقۀ­ مورد بررسی و کمبود زمان، نمونه­برداری از سطح محوطه­ها به صورت روشمند انجام نشد؛ به همین دلیل در جریان نمونه­برداری سطحی، تلاش بر انتخاب نمونه­هایی بود که در کل معرف تمام     دوره­های فرهنگی در هر محوطه باشند. تهیۀ نقشۀ توپوگرافی محوطه­ها با استفاده از دوربین نقشه­برداری در پایان کار میدانی صورت گرفت. در نتیجۀ این کار، ابعاد و ارتفاع دقیق هر محوطه­ و ابعاد محدودۀ پراکنش داده­های سطحی آن به خوبی تعیین شد. پس از مرحلۀ میدانی، دوازده اثر که معرف دوره­های روستانشینی از نوسنگی متأخر تا مس­سنگی جدید بودند، مطالعه و تحلیل شدند. جامعۀ آماری پژوهش حاضر را همین تعداد محوطۀ پیش از تاریخی و تعداد 38 قطعه سفال سطحی به عنوان مجموع داده‌های استفاده­ شده برای گاه­نگاری محوطه‌ها تشکیل می‌دهد. پس از مطالعۀ داده­های سطحی و تهیۀ جدول گاه­نگاری نسبی محوطه­ها، با استفاده از اطلاعات جغرافیایی و اقلیمی منطقه و با بهره‌گیری از نقشه‌های موجود و تصاویر هوایی (با استفاده از نرم­افزار Google Earth) و همچنین انجام دادن محاسبات آماری و تعیین میزان همبستگی بین متغیرهای مستقل (متغیر محیطی) و وابسته (موقعیت محوطه)، تحلیل­های مکان­نگاری (Topography) و          زیست- محیطی  (Settlement analysis)دربارة محوطه‌ها انجام شده است.

محاسبات آماری برای دوره­های چهارگانۀ روستانشینی به طور جداگانه و به شیوۀ تجزیه و تحلیل خوشه­ای انجام شده است. در این شیوه برای تشخیص تجانس گروه­ها از روش­های گوناگونی استفاده می­شود که هر کدام برای داده­هایی با ویژگی­های متفاوت کاربرد دارند (مترجم، 1387: 294). در اینجا دسته­بندی محوطه­های متجانس در هر یک از دوره­های روستانشینی بر اساس میزان فاصلۀ آنها تا متغیرهای مستقل (متغیر محیطی) انجام و دامنۀ متریکِ هر گروه به صورت انتخابی تعیین شده است. ارزش هر یک از متغیرها در تغییرات الگوی معیشتی و میزان اثرگذاری آنها بر رفتارهای زیستی انسان در زیست­بومش، به شکل طبیعی یکسان در نظر گرفته شده است؛ به دلیل این یکسان­پنداری و بر پایۀ خروجی­های کمی­ای که تماماً با استفاده از نرم­افزار آماری SPSS برای هر متغیر به دست آمده است، به نحوی معقول و بدون نگاه جانبدارانه می­توان واکنش­های منطقی انسان را که به انتخاب راهبردهای اقتصادی متفاوت منجر شده است، تا حدودی شناخت؛ بنابراین، بر اساس الگویی که پیشتر در بحث نظری تشریح شد، ابتدا فرضیه­های اصلی زیر را مطرح می­کنیم:

-          در دشت زیبری مسئلۀ فیزیوگرافی و ژئومورفولوژی تأثیری قوی بر موقعیت محوطه­ها داشته است.

-          پوشش مرتعی دشت زیبری و نحوۀ پراکندگی آن، تأثیری قوی بر موقعیت محوطه­ها داشته است.

برای تشخیص درستی این فرضیه­ها، آنها را به دسته­ای از فرضیه­های آزمایش­پذیر کوچک­تر تفکیک    می­کنیم که با ویژگی­های خاص دشت سروکار دارند؛ این ویژگی­ها شامل فاصله تا منابع آب و زمین­های کشاورزی و مراتع و همچنین درجه و جهت شیب است که به ترتیب زیر قابل طرح است:

1-      اگر فاصله تا منابع آب در انتخاب موقعیت محوطه­ها مؤثر باشد، با کاهش فاصله از هر منبع، فراوانی محوطه­های باستانی افزایش می­یابد و با افزایش فاصله از هر منبع، فراوانی محوطه­های باستانی کاهش می­یابد.

2-      اگر شیب و جهت شیب در محل قرارگیری محوطه­ها بر انتخاب موقعیت آنها مؤثر باشد، محوطه­های باستانی در طیف گسترده­ای از شیب­های مختلف قرار نمی­گیرند، بلکه در شیب­هایی با درجه­بندی و جهت معین توزیع می­شوند.

3-      اگر نحوۀ توزیع زمین­های کشاورزیِ دشت زیبری در انتخاب موقعیت محوطه­ها مؤثر باشد،   محوطه­های باستانی نه به صورت تصادفی، بلکه در ارتباط با زمین­های حاصلخیز کشاورزی در سراسر دشت توزیع خواهند شد.

4-      اگر نحوۀ توزیع پوشش مرتعی در انتخاب موقعیت محوطه­ها مؤثر باشد، محوطه­های باستانی نه به صورت تصادفی، بلکه در ارتباط با مراتع متراکم و مناسب در دشت توزیع خواهند شد.

5-      اگر فاصله تا مسیرهای طبیعی و راه­های محوری دشت در انتخاب موقعیت محوطه­ها مؤثر باشد، با کاهش فاصله از هر یک از این مسیر­ها، فراوانی محوطه­های باستانی افزایش می­یابد و با افزایش فاصله، فراوانی محوطه­های باستانی کاهش می­یابد.

بدیهی است عواملی مانند آب­و­هوا، میزان بارندگی و اختلاف ارتفاع، به دلیل ابعاد نسبتاً کوچک ناحیۀ مورد مطالعه تأثیر چندانی در اختلاف الگوهای مکان­گزینی ندارند؛ به عبارت دیگر، این متغیرها تقریباً در تمام نقاط دشت اختلاف اندکی دارند و در الگوهای استقراری اختلاف ایجاد نمی­کنند. در کل، آزمایش فرضیه­ها مذکور، علاوه بر تبیین میزان اثرگذاری متغیرهای محیطی و ژئومورفولوژی بر مکان­گزینی محوطه­ها، زمینۀ­ پیش­بینی منابع حیاتی مورد استفاده­ در هر محوطه را نیز فراهم می­کند. به علاوه، با مشخص شدن «ناحیة مساعد» یا «بارور» (Productive) در محدودۀ مورد مطالعه، میزان نقش این ناحیه به عنوان عاملی قاطع در انتخاب موقعیت محوطه­ها در شیوه­های معیشتی مختلف دوران روستانشینی نیز در پایان تعیین خواهد شد.

 

  1. 7.    تجزیه و تحلیل یافته­ها

در این بخش، فرضیات مطرح شده در مدل محیطی را با این انگارۀ اولیه که هیچ­یک از آنها به صورت تصادفی در محیط توزیع نشده­اند، در دو سطح آزمایش می­کنیم؛ در سطح نخست، پس از تعیین ارتباط مستقیم متغیرهای محیطی با مکان­گزینی محوطه­ها، تلاش می­کنیم میزان ارتباط بین هر یک از این متغیرهای مستقل و وابسته را تعیین کنیم. در سطح دوم، حوزۀ جذب زیست- محیطی (حوزۀ گیرش) محوطه­ها را بررسی و تحلیل می­کنیم و با تعیین اولویت­ها، مجموعه عواملی را تبیین می­کنیم که به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر روند شکل­گیری محوطه­ها اثرگذار بوده­اند. در نهایت، نقاط زیستی پرتراکم در محدودۀ دشت را مشخص می­کنیم.

طبق نخستین فرضیۀ آزمایش­پذیر ما، اگر فاصله تا منابع آب در انتخاب موقعیت محوطه­های باستانی مؤثر باشد، با کاهش فاصله از هر منبع، فراوانی محوطه­ها افزایش می­یابد و با افزایش فاصله از هر منبع، فراوانی محوطه­ها کاهش می­یابد. تنها محوطۀ دورۀ روستانشینی آغازین در دشت زیبری (IA 279) در فاصلۀ300 متری از رودخانۀ فصلی قراردارد. اگرچه به دلیل تعداد اندک آثار این دوره، محاسبۀ ضریب همبستگی   امکان­پذیر نیست، فاصلة نسبتاً نزدیک تنها محوطۀ استقراری این دوره نسبت به رودخانه و قرارگیری آن در یکی از پرآب­ترین نقاط دشت، گویای رابطۀ بسیار نزدیک موقعیت محوطه نسبت به منابع آب است. در مرحلة بعدی، برابر با دورۀ روستانشینی قدیم، تمام محوطه­ها در فاصلۀ کمتر از 300 متری منبع آب قراردارند و میانگین فواصل آنها حدود 165 متر است. میزان همبستگی بین فراوانی محوطه­های باستانی و فاصله از منبع موقت آب در این دوره قوی و مثبت است و در سطح 944/0 معنادار است؛ این به معنی صحت فرضیۀ اولیۀ ما دربارة رابطة بین موقعیت محوطه­ها و فاصله تا منابع آب در دورۀ مورد بحث است. با وجود این، محاسبات و    نتیجه­گیری­های مربوط به تعیین نسبت فراوانی محوطه­های دورۀ روستانشینی قدیم و فاصلۀ آنها تا منابع آب، منوط به چشم­پوشی از وجود چشمة­ قدیمی روستای فرخ­خانی است که به دلیل برداشت بیش از اندازۀ      آب­های زیرزمینی، در خشکسالی­های دهۀ هفتاد شمسی برای همیشه خشک شده است.

گرچه اکنون امکان بررسی احتمال وجود این چشمه در هزارۀ پنجم و ششم پ.م وجود ندارد، با پذیرش این احتمال، چشمۀ مورد اشاره در بالادست محوطه­های دورۀ روستانشینی قدیم و در فاصلۀ متوسط صد متری هر یک از آنها قرارمی­گرفته است. از طرف دیگر، قرارگیری این محوطه­ها در مسیر رودخانة حسن­آباد، گویای وابستگی آشکار آنها به منابع فصلی و دایمی آب است. در مرحلة بعدی، برابر با دورۀ روستانشینی میانی، تمام محوطه­ها در فاصلۀ­ کمتر از 630 متری از منابع آب قراردارند و بیش از 72% از آنها در فاصلۀ کمتر از 300 متری جای دارند. میانگین فاصلة محوطه­ها تا منابع آب حدود 250 متر است. میزان همبستگی بین فراوانی محوطه­های باستانی و فاصله از منبع موقت آب در این مرحله قوی و مثبت است و در سطح 983/0 معنادار است. این مسئله به معنی صحت فرضیۀ اولیۀ ما دربارة رابطة بین موقعیت محوطه­ها و فاصله تا منابع آب در دورۀ مورد بحث است. در دورۀ روستانشینی جدید تمامی محوطه­ها در فاصلۀ کمتر از 550 متری از منابع آب و 80% از آنها در فاصلۀ کمتر از 250 متری قراردارند. میانگین فاصله­ها حدود دویست متر است و میزان همبستگی بین فراوانی محوطه­های باستانی و فاصله از منبع موقت آب فاقد معناست.

طبق دومین فرضیۀ آزمایش­پذیر ما، اگر درجه و سمت و سوی ناهمواری­های محل قرارگیری محوطه­های باستانی در انتخاب موقعیت آنها مؤثر باشد، محوطه­ها به صورت یکنواخت در طیفی از شیب­های مختلف قرار نمی­گیرند، بلکه در شیب­هایی با درجة­ کاملاً معین و با جهت استاندارد توزیع می­شوند. تشخیص میزان شیب دامنه­ها در تپه­ماهورهای داخلی دشت و دیواره­های کناری ناودیس زیبری بر اساس­ نقشه­های توپوگرافی (بررسی منحنی میزان­ها) انجام شده است. بدین­ترتیب، زمین­ها و دامنه­های حدفاصل هموارترین نقطۀ دشت در بالادستِ روستای سراب­شیان تا شیب­دارترین نقطۀ آن در دامنه­های شمالی به سه سطحِ «هموار» یا    کم­شیب، «دارای شیب متوسط» و «شیب نسبتاً تند» تقسیم شده است و مبنای ارزیابی­ قرار گرفته است.

جدول 3: درصد توزیع محوطه­ها در شیب­های مختلف و جهات چهارگانة جغرافیایی

دامنۀ رو به غرب

دامنۀ رو به شرق

دامنۀ رو به جنوب

دامنۀ رو به شمال

شیب

دوره

تند

ملایم

هموار

0

0

0

100%

0

0

100%

روستانشینی آغازین

0

0

0

100%

0

0

100%

روستانشینی قدیم

9%

0

37%

54%

0

27%

73%

روستانشینی میانی

20%

0

40%

40%

0

40%

60%

روستانشینی جدید

با یک نگاه سطحی به جدول سه می­توان دریافت در دوران مختلف روستانشینی تمایل قابل­توجهی به استقرار در بخش­های هموار و رو به دامنه­های شمالی دشت وجود داشته است. در دو دورۀ نخست، تمامی محوطه­ها از این الگو پیروی می­کنند و در دوره­های بعد تعدادی استقرار در نقاطی با شیب ملایم شکل گرفته استودامنه­های رو ­به­ جنوب و غرب نیز پس از دامنه­های رو به شمال، با نسبت­های مشخص و در اولویت­های دوم و سوم مسکونی شده­اند. دامنه­های رو به شرق در هیچ­یک از مقاطع زمانی دوران روستانشینی مسکونی نشده­اند. درصد پراکندگی محوطه­ها در جدول بالا دو الگوی متفاوت و استاندارد را بین دورۀ آغازین و قدیم تا میانی و جدید نشان می­دهد. این موضوع به خودیِ خود فرضیۀ اولیۀ ما را دربارة قرارگیری محوطه­ها در شیب­هایی با درجة­ کاملاً معین و با جهت متعارف و مشخص اثبات می­کند.

طبق سومین فرضیۀ آزمایش­پذیر ما، اگر نحوۀ توزیع زمین­های کشاورزی در دشت زیبری بر انتخاب موقعیت محوطه­ها مؤثر باشد، استقرار­های باستانی نه به صورت تصادفی، بلکه در ارتباط با زمین­های حاصلخیز کشاورزی در سراسر دشت توزیع خواهند شد. برای سنجش این فرضیه ابتدا باید از انواع خاک­های محل شناختی دقیق داشته باشیم که به پژوهشی زمین­شناختی با رویکرد مسائل مربوط به کشاورزی و فناوری آبیاری نیازمند است؛ بنابراین، در اینجا تقسیم­بندی ظاهر فیزیکی زمین­های دشت به سه بخش مشخص با عنوان­های «زمین­های آبرفتی حاصلخیز»، «تپه­ماهورهای قابل کشت» و «زمین­های سنگلاخی با قابلیت پایین کشاورزی»3 معیار ارزیابی ما در مطالعۀ­ عامل مذکور قرارگرفته است. مناسب­ترین زمین­های کشاورزی را   می­توان در رسوبات آبرفتی حاصل از جریان رودخانه­های حسن­آباد و باقرآباد سفلی در کف دشت و در حدفاصل دو روستای کنونی با همین نام یافت. بخش­های شمال­غربی و مرکزی دشت پوشیده از تپه­ماهورها، ناهمواری­ها و آبکندهای طبیعی است و دیگر نقاط آن شامل حاشیه­های شمالی، شمال­غربی و شمال­شرقی به صورت عمده از نوع زمین­های سنگلاخی ناهموار با شیب ملایم و پوشیده از تکه­سنگ­ است. با توجه به این مشخصه­ها و طبق ترتیب بالا، زمین­های مناسب کشاورزی در دشت زیبری را اولویت­بندی و با عناوین اختصاری «آبرفتی»، «تپه­ماهوری» و «سنگلاخی» بررسی کردیم. در دورۀ روستانشینی آغازین، یک محوطه در بخش آبرفتی دشت در شمال روستای فرخ­خانی شکل گرفته و در دورۀ­ بعد در همین نقطه سه استقرار نزدیک به هم ایجاد شده است. در دورۀ روستانشینی میانی پنج محوطه در بخش آبرفتی، دو محوطه در بخش تپه­ماهوری و چهار محوطه در بخش سنگلاخی شکل گرفته و در نهایت در دورۀ روستانشینی جدید دو استقرار در بخش آبرفتی، یک استقرار در بخش تپه­ماهوری و دو استقرار در بخش سنگلاخی ایجاد شده است (جدول 4).

 

جدول 4: فراوانی محوطه­ها در بخش­های سه­گانۀ زمین­های دشت زیبری (بر اساس طبقه­بندی فیزیکی)

دوره

آبرفتی

تپه­ماهوری

سنگلاخی

روستانشینی آغازین

100%

0

0

روستانشینی قدیم

100%

0

0

روستانشینی میانی

5/45%

18%

5/36%

روستانشینی جدید

40%

20%

40%

بررسی پراکنش محوطه­های دوران روستانشینی دشت زیبری، گرایش کامل به زمین­های آبرفتی در دورۀ روستانشینی آغازین و قدیم را نشان می­دهد. در دورۀ میانی با افزایش استقرارها در سراسر دشت، برای نخستین­بار بیش از 36% از آنها در نقاط سنگلاخی با قابلیت پایین کشاورزی و 18% در بخش­های تپه­ماهوری شکل گرفته­ است. به­رغم کاهش کلی استقرارها، تقریباً همین درصدها در دورۀ بعد تکرار شده و همچنان نقاط نامساعد کشاورزی مسکونی شده است. بر اساس نتایج بالا، می­توان تأثیر زمین­های آبرفتی حاصلخیز را در تمام دوره­های روستانشینی در انتخاب موقعیت استقرارهای دشت زیبری دخیل دانست. این الگو در دو دورۀ نخست، دربارة تمام محوطه­­ها صدق می­کند، اما در دو دورۀ پایانی تغییر کرده و علاوه بر زمین­های مساعد، بخش­های دیگری نیز بدون توجه به کارکرد زراعی، مسکونی شده است. به طور کلی این نتایج را می­توان به معنی وابستگی دائمی به زمین­های زراعی در سراسر دورۀ روستانشینی تفسیر کرد. اوج این وابستگی در  دوره­های آغازین و قدیم روی داده است.

طبق چهارمین فرضیۀ آزمایش­پذیر ما، اگر نحوۀ توزیع پوشش مرتعی در انتخاب موقعیت محوطه­ها مؤثر باشد، محوطه­های باستانی نه به صورت تصادفی، بلکه در ارتباط با مراتع متراکم و مناسب توزیع خواهند شد. در این پژوهش، تمام مراتعِ خارج از زمین­های زراعیِ مفروض در دوران روستانشینی مورد نظر است که در دامنه­های پرشیب حاشیه­ها و بخش­های شمالی دشت قرار دارند. بررسی این عامل نشان می­دهد     استقرارگاه­های دشت در تمام دوران روستانشینی، درست در مجاورت مراتع یا فاصلۀ کمتر از هفتصد متری آنها شکل گرفته­ است. در دو دورۀ نخست، تنها مراتع حاشیه­های جنوبی استفاده شده و در دورۀ میانی در پی افزایش تعداد محوطه­ها، حاشیه­های شمالی، شرقی و غربی نیز به صورت گسترده بهره­برداری شده است. در دورۀ روستانشینی جدید با کاهش بیش از پنجاه درصدی محوطه­ها و ترک نیمۀ­ شمال­غربی دشت، تقریباً همین الگو در استفاده از مراتع به کار رفته است. میزان همبستگی بین فراوانی محوطه­ها و فاصله از پوشش مرتعی در دوره­های چهارگانة روستانشینی، تنها در دورۀ میانی، قوی و مثبت است و در سطح 943/0 معنادار است. در دوره­های آغازین، قدیم و جدید بین دو عامل مورد اشاره همبستگی معنادار وجود ندارد (شکل 6 و جدول 5). نتایج این تحلیل علاوه بر اثبات فرضیة «تأثیر نحوۀ توزیع پوشش مرتعی در انتخاب موقعیت محوطه­ها»، میزان اثرگذاری این عامل را در مقاطع مختلف دوران روستانشینی نشان داده است. در دشت زیبری وابستگی به مراتع در دورۀ میانی بسیار بیشتر از سایر دوره­ها بوده و در دوره­های آغازین و قدیم وابستگی ­اندکی به این عامل طبیعی وجود داشته است.

طبق پنجمین فرضیۀ آزمایش­پذیر ما، اگر فاصله تا مسیرهای طبیعی و راه­های محوری دشت در انتخاب موقعیت محوطه­ها مؤثر باشد، با کاهش فاصله از هر یک از این مسیر­ها، فراوانی محوطه­های باستانی افزایش می­یابد و با افزایش فاصله از هر مسیر، فراوانی محوطه­های باستانی کاهش می­یابد. راه­های اصلی دشت زیبری شامل راه ارتباطی بین دشت­های ماهیدشت و اسلام­آباد غرب (مسیر تنگة مرصاد- حسن­آباد) و راه بین  دشت­های ماهیدشت و شیان (مسیر تنگ شوهان - فرخ­خانی) و همچنین راه محوری خودِ دشت در راستای شمال­غربی ­- جنوب­شرقی از روستای ده­وحدت تا روستای باقرآباد علیاست. در این پژوهش، ارزش هر یک از مسیرهای طبیعی به صورت برابر در نظر گرفته شده است. بررسی این عامل نشان می­دهد استقرارهای دورۀ روستانشینی آغازین و قدیم در مجاورت محل تقاطع راه محوریِ دشت و مسیر تنگ شوهان – فرخ­خانی و در دوره­های بعد، تمام استقرارها در فاصلة­ کمتر از ششصد متری یکی از مسیرهای طبیعی شکل گرفته­اند. میزان همبستگی بین فراوانی محوطه­های باستانی و فاصله از مسیرهای طبیعی در دوره­های چهارگانة روستانشینی، تنها در دورۀ میانی، قوی و مثبت است و در سطح 981/0 معنادار است. در دیگر دوره­ها، بین دو عامل مورد اشاره همبستگی معنادار وجود ندارد (نقشۀ 3 و جدول 5). نتایج این تحلیل علاوه بر اثبات فرضیۀ «تأثیر فاصله تا مسیرهای طبیعی و راه­های محوری در انتخاب موقعیت محوطه­ها»، میزان اثرگذاری این عامل را در مقاطع مختلف دوران روستانشینی نشان داده است؛ به عبارتی وابستگی به مسیرهای طبیعی در دورۀ میانی بسیار بیشتر از سایر دوره­ها بوده و در دوره­های آغازین، قدیم و جدید در دشت زیبری وابستگی ­اندکی به این عامل طبیعی وجود داشته است.

جدول 5: نوع و درجة همبستگی بین فراوانی محوطه­های دوران روستانشینی و عوامل طبیعی

(در این جدول A به معنی رابطه معنادار و B به معنی رابطه فاقد معنا است.)

طرفین همبستگی

توضیح همبستگی

درجۀ همبستگی

آغازین

قدیم

میانی

جدید

آغازین

قدیم

میانی

جدید

فراوانی محوطه­ها -  منابع آب

A

A

A

B

-

944/0

983/0

923/0

فراوانی محوطه­ها -  پوشش مرتعی

B

B

A

A

-

135/0

943/0

623/0

فراوانی محوطه­ها   شیب و جهت شیب در محل قرارگیری محوطه­ها

B

A

A

A

-

834/0

690/0

711/0

فراوانی محوطه­ها   زمین­های مناسب کشاورزی

A

A

A

A

-

854/0

566/0

741/0

فراوانی محوطه­ها   مسیرهای طبیعی

B

B

A

B

-

775/0

981/0

632/0

 

جدول 6: رتبۀ همبستگی در دوره­های روستانشینی

عوامل طبیعی

رتبۀ همبستگی (بر اساس دوره)

آغازین

قدیم

میانی

جدید

منابع آب

1

3

2

4

پوشش مرتعی

-

4/3

1

2

شیب و جهت شیب در محل قرارگیری محوطه­ها

-

1

4

3

زمین­های مناسب کشاورزی

1

2

4

3

مسیرهای طبیعی

-

2

1

4/3

 

8. تحلیل حوزۀ جذب زیست -  محیطی

حوزۀ جذب یا حوزۀ بهره­وری زیست- محیطیِ مکان­های باستان  (Site Catchment)از مدل­هایی است که باستان­شناسان برای شناخت ارتباط مستقیم بین پیچیدگی فناوری در مکان یا منطقه­ای باستانی و گستردگی حوزۀ طبیعی مورد استفادة ساکنان آن به کار می­برند. در این رویکرد گمان بر این است که هر اندازه فناوری پیچیده و پیشرفته­تر باشد، حوزۀ استفاده از منابع زیست- محیطی گسترده­تر است؛ بنابراین، انتظار می­رود با پی بردن به سطح فناوری مکان­های باستانی در استفاده از منابع زیست- محیطی، تفاوت فرهنگی نقاط جغرافیایی متفاوت درک شود (علیزاده، 1380: 103). این در حالی­ست که بدون داشتن آگاهی از شیوۀ معیشت و فناوری مورد استفاده برای استخراج منابع در یک دوره­، تشخیص حوزۀ جذب محوطه­ها غیرممکن خواهد بود؛ بنابراین، برای تشخیص نوع معیشت و سپس تعیین سطح و نوع فناوری، در نخستین مرحله لازم است گسترۀ مناسب­ترین و مساعدترین حوزة­ دربردارندۀ­ هم­زمانِ منابع حیاتی (زمین­های قابل کشت، منابع معدنی، آب دائمی و پوشش گیاهی و جنگلی) در تمام ناحیۀ­ مورد مطالعه تعیین شود و سپس میزان انطباق حوزۀ جذب هر محوطه­ نسبت به حوزه­ای برآورد شود که بیشترین منابع حیاتی را به صورت یکجا در خود دارد.

در منطقۀ مورد مطالعة ما، ناحیه­ای مثلثی­شکل بین روستاهای امروزی حسن­آباد، تنگ شوهان و سراب شیان به عنوان مساعدترین حوزۀ­ دربردارندۀ­ منابع طبیعی شامل منابع فراوان آب، زمین­های زراعی و مرتعی مناسب و کافی که نسبت به راه­های مواصلاتی درون دشت و راه­های ارتباطی با دشت­های مجاور در بهترین وضعیت قراردارد، به عنوان «ناحیة مساعد» در کل دشت در نظر گرفته ­شد. بر طبق نتایج بخش پیشین و بر اساس نقشۀ شماره 5 می­دانیم که تمام استقرارهای دوره­های روستانشینی آغازین و قدیم به صورت کامل در محدودۀ­ این ناحیه و در نقطه­ای کانونی با ویژگی غالب زمین­های زراعی قراردارند. همچنین می­دانیم در دورۀ روستانشینی میانی، 27% از استقرارها در خارج از این ناحیه و 73% به طور کامل در محدودۀ آن قراردارند. بیش از 61% از این مقدار در نقطه­ای با ویژگی غالب زمین­های زراعی واقع شده است و بیش از 38% در  نقطه­ای با ویژگی غالب دامنه­های مرتعی شکل گرفته­اند. در دورۀ روستانشینی جدید، 80% از استقرارها در محدودۀ­ ناحیۀ مساعد شکل گرفته و به صورت مساوی بین دو بخش زراعی و مرتعی پراکنده شده­اند. بررسی اجمالی نسبت­های مذکور، وابستگی شدید را به زمین­های زراعی در دو دورۀ نخست روستانشینی در دشت زیبری نشان می­دهد. در دورۀ میانی و جدید نیز وابستگی هم­زمان به زمین­های کشاورزی و دامنه­های مرتعی به روشنی مشهود است.

 

  1. 9.    بحث و نتیجه­گیری

در ابتدای این نوشتار پس از تشریح ویژگی­های طبیعی و جغرافیایی ناحیۀ­ مورد مطالعه، به چهار هدف اصلی این مطالعه­ اشاره شد. این اهداف به طور خلاصه شامل موارد زیر است: 1- تشخیص عوامل طبیعی مؤثر بر انتخابمکاناستقرار­هایباستانی؛2- تعیینمیزاناثرگذاریهریکازاینمؤلفه­هابرانتخابمکاناستقرار­ها؛ 3- تعیین نقاط پرتراکم استقراری در محدودۀ دشت و توضیح دلیل آن و 4- تبیین یک مدل توضیحی برای تشریح رفتارهای اقتصادی در دشت. دستیابی به این اهداف نیازمند تبیین و اثبات چند فرض اصلی بود که از مدل محیطی استخراج می­شد. بر طبق این فرضیات، فیزیوگرافی و ژئومورفولوژی در دشت زیبری (شامل نحوۀ پراکندگی منابع آب، شیب و نوع زمین­های کشاورزی و جهت امتداد راه­های طبیعی و همچنین نحوۀ توزیع پوشش مرتعی) بر موقعیت محوطه­ها و نحوۀ مکان­گزینی آنها در دوران مختلف روستانشینی تأثیر قوی دارد. برای رسیدن به درستی هر یک از این فرضیات، ابتدا چند فرض آزمایش­پذیرِ جزئی­ از آنها اخذ شد و در نهایت با ارزیابی باستان­شناختی و تجزیه و تحلیل آماری در نرم­افزار  Spssبر اساس روش همبستگی اسپیرمن نتایج زیر حاصل شد:

-          نحوۀ پراکندگی محوطه­های باستانی در دورۀ روستانشینی آغازین دشت زیبری، تابعی­ از مؤلفه­های طبیعی شامل منابع آب و زمین­های مناسب کشاورزی است. موقعیت محوطه­های این دوره ارتباط معناداری با پوشش مرتعی و مسیرهای طبیعی ندارد؛

-          نحوۀ پراکندگی محوطه­های باستانی در دورۀ روستانشینی قدیم، تابعی­ از مؤلفه­های طبیعی شامل زمین­های مناسب­ کشاورزی و مسیرهای طبیعی است. موقعیت محوطه­های این دوره ارتباط معناداری با پوشش مرتعی ندارد؛

-          نحوۀ پراکندگی محوطه­های باستانی در دورۀ روستانشینی میانی، تابعی از تمام مؤلفه­های طبیعی مطالعه­شده در این تحقیق شامل پوشش مرتعی، مسیرهای طبیعی، منابع آب، زمین­های مناسب کشاورزی، شیب و جهت شیب در محل قرارگیری محوطه­هاست. سه عامل نخست در مکان­گزینی محوطه­ها به ترتیب بیشترین تأثیر را داشته­اند؛

-          نحوۀ پراکندگی محوطه­های باستانی در دورۀ روستانشینی جدید، تابعی­ از مؤلفه­های طبیعی شامل پوشش مرتعی و زمین­های مناسب کشاورزی است. موقعیت محوطه­های این دوره ارتباط معناداری با مسیرهای طبیعی و منابع آب ندارد.

به طور کلی، با کاربستِ نتایج حاصل از ارزیابی فرضیه­های مذکور درمی­یابیم متغیرهای محیطی شامل منابع آب، زمین­های مناسب کشاورزی و پوشش مرتعی به ­ترتیب، بیشترین تأثیر را در مکان­گزینی استقرارگاه­های دشت زیبری داشته­اند. مسیرهای طبیعیِ درون دشت، شیب و جهت شیب محوطه­ها نیز به میزان اندکی در انتخاب موقعیت محوطه­ها تأثیر داشته­اند. تحلیل حوزۀ جذب زیست- محیطی نیز نشان   می­دهد که در دوره­های روستانشینی آغازین و قدیم وابستگی شدیدی به زمین­های حاصلخیز کشاورزی،    به­ویژه به آن دسته از زمین­هایی وجود داشته است که در پرآب­ترین نقطۀ دشت واقع بوده­اند، اما در دورۀ روستانشینی میانی با افزایش بهره­گیری از منابع جدید برای پرورش دام در یک شیوۀ معیشتی نوین و در نتیجه، افزایش حوزۀ جذب زیست- محیطی محوطه­ها روبه­رو هستیم؛ به عبارت دیگر، در دورۀ روستانشینی میانی و به تبع آن در دورۀ جدید، موقعیت محوطه­ها به گونه­ای است که دسترسی آسان به مناطق مساعد تغذیة انسان (زمین­های کشاورزی) و منابع تغذیة دام (مراتع) را به صورت هم­زمان فراهم می­کند.

در دوره­های آغازین و قدیم، مجاورت با زمین­های حاصلخیز و تمرکز در نقاط خاصی از دشت، نشانۀ­ تکیه بر کشاورزی به عنوان شیوۀ معیشت اصلی است و پراکنش گستردۀ محوطه­ها در تمام نقاط شامل نقاط زراعی و نقاط مرتعی در دورۀ میانی و جدید، نشانۀ­ تکیه بر دامداری و تلاش برای جستجوی مراتع و یا اسکان در نقاط بینابینی در حد فاصل مزارع و مراتع است. بر این اساس می­توان گفت که مسئلۀ اتکا به مزارع و مراتع با نسبت­های معین، به معنی حضور گروه­های کشاورزِ علاقه­مند به دامداریِ محدود (دوره­های آغازین و قدیم) و دامداران وابسته به کشاورزی محدود (دوره­های میانی و قدیم) که هر یک گویای نظام­های معیشتی معینی است، در دشت زیبری قابل تشخیص است.

قرارگیری درصد زیادی از محوطه­ها در حاشیة جنوبی دشت، نه­ تنها با هدف به­کارگیری زمین­های نسبتاً هموار این بخش در کشاورزیِ وابسته به بارش­های اندک و غیر ِیکنواخت منطقه است، بلکه هدف مهم­تری نیز در این کار جستجو می­شده است؛ اختلاف ارتفاع داخلی دشت موجب می­شود تمامی آب­های روان در مجاری طبیعی در راستای شمالی- جنوبی سرازیر ­شود. این آب­ها جملگی پس از رسیدن به کنارۀ نسبتاً هموار جنوب دشت به هم می­پیوندند و در راستای محور شمال­غربی- جنوب­شرقی تا محلی جریان می­یابد که در روستای شیان قراردارد و از آنجا از طریق یک بریدگی طبیعی به دشت شیان وارد می­شود. به زبان ساده­ باید گفت که روی­هم­رفته حدود پنجاه درصد از استقرارهای دشت زیبری، برای استفاده از حجم بیشتری از آب­های جاری سطحی در حاشیۀ جنوبی دشت و به­ویژه در بخش مرکزی آن واقع شده­اند که همان منطقۀ بارور دشت محسوب می­شود. همین الگو در دوره­های بعد و حتی تا قرون معاصر با تغییر اندکی تکرار شده است؛ تا جایی که از نُه روستای کنونی محدودۀ­ دشت زیبری، شش روستا در حاشیۀ جنوبی قرار گرفته­اند. این مسئله    نشان­دهندۀ وجود شباهت بین ساکنان معاصر و جوامع پیش از تاریخی دشت در وابستگی به عوامل طبیعی برای مکان­گزینی استقرارگاه­هاست.

 به دلیل نبود زمین­های زراعی کافی و نامناسب بودن شرایط برای کشاورزی آبیِ قابل توسعه، دامپروری مهم­ترین امکان و بهترین شیوه­ برای زیستن در دشت زیبری بوده و نخستین استقرارهای این محل در دورۀ روستانشینی آغازین (نوسنگی جدید) تنها در نقطه­ای با زمین­های بسیار خوب برای کشت دیم (خاک عمیق) و در مجاورت دامنه­های مرتعی شکل گرفته است. در واقع با آغاز دامداری اولیه، دشت زیبری مسکونی شده و با گسترش آن در دورۀ روستانشینی میانی و پیدایش شیوه­های متعدد دامداری، این دشت به بیشترین ظرفیت بازدهی خود رسیده و تا دورۀ معاصر به همین میزان استفاده شده است؛ شمار روستاهای کنونی گواه این مدعاست.

 

سپاسگزاری

نگارندگان از ادارۀ کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان کرمانشاه و تمام دوستان و همکارانی که زمینه را برای بررسی­های میدانی منطقه و نگارش این نوشتار فراهم آوردند، سپاسگزاری می­کنند؛ شماری از این دوستان عبارت­اند از یوسف مرادی، دکتر عباس مترجم، اکرم طهماسبی، زینب قاسمی، زهرا غفاری، محمد مرادی، بهنام قنبری، علی­بخش یاری، شهرام علی­یاری و فرشاد مهتابی. از خانم گلاویژ محمدی بایتمر نیز برای انجام دادن دقیق محاسبات آماری تشکر ویژه داریم.

 

پی­نوشت

1.Abdi, 1999a, 99b, 2000, 2001 , 2002; Abdi et al, 2002; Braidwood, 1960a, 60b, 61; Dennel, 1975; Henrickson, 1983, 85, 92; Levine, 72, 74, 75a, 75b; Mashkour and Abdi, 2002; Mortensen, 1972, 74, 75, 76, 79; Smith, 1976; Young, 1969, 75a, 75b; Young & Smith 1966; Levine & McDonald 1877; McDonald 1979  عبدی، 1377، 78 و 80;

2. برای مطالعۀ بیشتر به مقاله «تحلیل زیستگاهی استقرارهای دوران روستانشینی در دشت زیبری» در مجلۀ «پژوهش­های باستان­شناسی» مراجعه شود.

3. پایین بودن میزان رس و هوموس در خاک­های شنی، سبب کاهش باروری آنها می­شود.

بدیعی، ربیع، (1370)، جغرافیای مفصل ایران، جلد اول، جغرافیای طبیعی، تهران، اقبال.
بیگ­محمدپور، مهدی (1384)، گزارش بررسی­ و شناسایی محوطه­های باستانی دشت اسلام­آباد، سازمان میراث فرهنگی کشور، اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان کرمانشاه.
تقی­بیگی، سمیه (1380)، بررسی رابطۀ بین عوامل ژئومورفولوژیک و اشکال مختلف فرسایش در حوزۀ آبریز حسن­آباد،   پایان­نامه دورۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه رازی کرمانشاه.
رزم­پوش، عباس (1387)، گزارش بررسی و شناسایی باستان­شناختی شهرستان اسلام­آباد غرب، فصل اول: دهستان       حومه­شمالی، بایگانی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان کرمانشاه.
                               (1388)­، گزارش بررسی و شناسایی باستان­شناختی شهرستان اسلام­آباد غرب، فصل دوم: دهستان حسن­آباد، بایگانی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان کرمانشاه.
­                               (1390)، گزارش بررسی و شناسایی باستان­شناختی شهرستان اسلام­آباد غرب، فصل سوم: بازنگری جنوب شهرستان در محدودۀ دهستان­های حمیل و منصوری، بایگانی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کرمانشاه.
رزم­پوش، عباس، رضا رضالو، هوشیار صالحی و حسین غلامی، «تحلیل زیستگاهی استقرارهای دوران روستانشینی، مطالعه موردی دشت زیبری در زاگرس مرکزی»، مقالۀ زیر چاپ در مجلۀ پژوهش­های باستان­شناسی دانشگاه بوعلی سینای همدان.
رضوانی، حسنعلی (1383)، زراعت: اصول زراعت و زراعت عمومی، تهران، جلد اول، دانشگاه تهران.
رفیع­فر، جلال­الدین و حمیدرضا قربانی (1385)، «برهم­کنش­های محیطی- انسانی و تغییر استراتژی معیشتی در زاگرس مرکزی»، نامه پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، 1، 3 و 4. 64-44.
عبدی، کامیار (1378)، پروژۀ پژوهش­های باستان­شناختی دشت اسلام­آباد در چغاگاوانه، گزارش مقدماتی فصل دوم، سازمان میراث فرهنگی کشور، اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان کرمانشاه.
                           (1380)، «پژوهش­های باستان­شناختی در دشت اسلام­آباد، گزارش مقدماتی فصل یکم، 1377 و فصل دوم 1378»، باستان­شناسی و تاریخ، شمارۀ پیاپی 26 و 27، 60-47.
علیزاده، عباس، (1380)، تئوری و عمل در باستان­شناسی (با فصل­هایی در زیست­شناسی تحولی و معرفت­شناسی)، تهران پژوهشکده باستان‌شناسی سازمان میراث فرهنگی کشور.
مترجم، عباس (1387)، بررسی و تحلیل الگوهای استقراری دورۀ مفرغ قدیم در دشت­های پیرامون کوهستان الوند – همدان، پایان­نامۀ مقطع دکتری، دانشگاه تهران.
نوروزی، غلام (­79-1378)، ژئومورفولوژی منطقۀ اسلام­آباد غرب و تأثیر آن بر روی شبکة آب­ها، پایان­نامۀ دورۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی.
نیکنامی، کمال­الدین و دیگران (1386)، «تئوری­ها و تکنیک­های مدلسازی پیش­بینی (تخمین) مکان­ها و پراکنش­های   سایت­های پیش از تاریخی در پهندشت­های باستان­شناختی با کاربرد GIS و رگرسیون لجستیک. مطالعۀ موردی: حوزۀ گاماسب زاگرس مرکزی»، مجلۀ دانشکدهادبیاتوعلومانسانیدانشگاهتهران، شمارۀ 184، 193-211.
هول، فرانک (1386)، باستان­شناسی غرب ایران، ترجمة زهرا باستی، تهران، سمت.
Abdi, Kamyar, 1999. Archaeological research in the Islamabad Plain, Central Western Zagros Mountains: preliminary results of the first season, 1998, Iran 37: 33-34.
                                  , 2002. Strategies of herding: pastoralism in the Middle Chalcolithic Period of the West Central Zagros Mountains. PhD Thesis, Department of Anthropology, University of Michigan.
                                  , 2003. The early development of pastoralism in the Central Zagros Mountains, Journal of World Prehistory, 17 (4): 395- 448.
Barton, C. M., Bernabeu, J. J., Aura, E., Gracia, O., and La Roca, N., 2002. Dynamic landscapes, aritifact taphonomy and landuse modeling in the Western Mediterranean, Geoarchaeology: AnInternational Journal 17: 155- 190.
Braidwood, Robert J., 1961. The Iranian prehistoric project, 1959-1960, Iranica Antiqua 1: 3-7.
Coe, M. D., and Flannery, K. V., 1964. Microenvironments and Mesoamerican prehistory,
Flannery, Kent V. 1964. Archaeological Systems Theory and Early Mesoamerica, in: S. J. Meggars (ed.), Anthropological Archaeology in the Americas, The Anthropological Society of Washington. Washington, D. C., Pp. 67-87.
Dalla Bona, L, 1994. Methodological consideration, cultural heritage resource predictive modeling project, Vol. 4, Center for Archaeological Resource Prediction, Lakehead University, Thunder Bay Ontarion.
Haggett, P., 1965. Locational analysis in human geography. London: Edward Arnold.
Heydari, S., Ghasidian., E.and Conard, N., 2007. Karst landscape and Paleolithic settlement Zagros Mountains of Iran, Eberhard -Karls Universitat Tubingen, Pp 55-78.
Henrickson, E. F., 1985. The early development of pastoralism in the Central Zagros highlands (Luristan), Iranica Antiqua, 20: 1-42.
Henrickson, E. F. 1992. The Chalcolithic period in the Zagros highlands, in: E.Yarshater (ed.), Encyclopedia Iranica, Tehran: Mazda Press. Pp 278-282.
Karimi, H., Raeisi, E and Bakalowicz, M, 2000. Characterising the main karst aquifers of the Alvand basin, northwest of Zagros Iran by a hydrogeologeochimical approach, Hydrogeology Journal, 13: 787-799.
Levine, L. D., and McDonald, M. A., 1977. The Neolithic and Chalcolithic periods in the Mahidasht, Iran 15: 39-50.
Mithen, S. 1988. Introduction: the archaeological study of human creativity, in: S. Mithen, (ed.), Creativity in human evolution and prehistory, Londaon: Routledge, 1-15.
Schmidt, E. F., 1940. Flights over ancient Iran. Chicago: University of Chicago Press.
Stein, Sir Aurel, 1940. Old routes of  Western Iran, London: Macmillan and Co., Limited St Martins's.
Van Zeist, W., 1967. Late Quaternary vegetation history of Western Iran, Rewiew of Paleobotany and Palynology 2: 301-311.