Document Type : Research Paper
Authors
1 MA in Archaeology, Department of Archaeology, University of Tehran
2 Associate Professor, Department of Archaeology, University of Tehran
Abstract
According to the inscriptions the eastern and southern shores of Lake Urmia were occupied by Urartuian Empire in 9th century B.C. There have been evidences such as the inscribed documents as well as a number of archaeological sites contain in Urartuian materials which all reveals the conquest of Urartuian over the area. Some of these inscriptions give an account of efforts made by Urartuian Kings to consolidate their long term powers as they tried to build various fortifications in the invaided territoried. Göyce Qala in city of Maragheh is one of the castles implying the presence and influence of Urartuian in the area for at least half a century. This paper describes the characteristics of Göyce Qala castle through comparing it with the most well-known Urartuian castles of the neighbor in areas to understand not only the physical patterns of the castle itself but to explain the role of this castle played in the area to extend Urartuian military controls over the area around 810 to 764 B.C.
Keywords
1- مقدمه
شرایط کوهستانی آذربایجان و منطقۀ مراغه موجب شده است قلعههایی با ماهیت تدافعی- استقراری در این منطقه بنا شود. روستای گویجه قلعه با ساختاری سنتی و معماری سنگی و خشتی، پشت بامهای مسطح، اندود کاه-گلی دیوارها با طبیعتی زیبا، در فاصلة 46 کیلومتری جنوب شرقی شهرستان مراغه، در غرب روستای گویجه قلعة سفلی و علیا و حاشیۀ غربی رودخانة قوریچای در بخش سراجوی واقع شده است (نقشۀ 2). این قلعه در ضلع شرقی ارتفاعات کوههای گویجه قلعه واقع شده و دارای صخرههای طبیعی است و از نادرترین قلعههای تاریخی آذربایجان شرقی با معماری صخرهای محسوب میشود. قلعه به احتمال قوی در کنار یک جادة مهم ارتباطی بنا شده و از نظر استراتژیکی اهمیت خاصی داشته است؛ به طوری که میتوان از آن به عنوان قلعۀ دفاعی و نظامی نام برد. این قلعه دارای اتاقهای صخرهای و تمامسنگی، پلکانهای سنگی و آرامگاه صخرهای و بهویژه حصارها و دیوارهای خشکهچین است که از شاخصههای شناخته شدة معماری عصر آهن منطقه است. گویجه قلعه ابتدا در طی بررسیهای ولفرام کلایس به عنوان محوطۀ محتملاً اورارتویی شناسایی شد (Kleiss,1973: 33-34) که بعدها به آن کمتر پرداخته شد؛ به طوری که تنها در برخی از منابع از آن نام برده شده است (پیوتروفسکی،1381: 372).
به نظر برخی از پژوهشگران، این مناطق هرگز به طور دائم در اختیار اورارتو نبود و فقط برای کنترل مناطق جنوبی که در اختیار مانا بوده، استفاده میشده است (160- 159: 2011 ,Kroll). در بررسیهای سطحی قلعه که نگارندگان انجام دادند، علاوه بر برداشت پلان آرامگاه صخرهای مربوط به دورۀ اورارتویی، تکه سفالهایی مربوط به دوران آهن II و III، آثار فرهنگی مربوط به قرون میانة اسلامی (سلجوقی، ایلخانی) و نیز گورستانی اسلامی در جانب شرقی قلعه شناسایی شد. این دادهها نشان میدهد که گویجه قلعه همواره از هزارۀ اول ق.م مورد توجه بوده و تا قرون میانۀ اسلامی از آن استفاده شده است. در بازۀ زمانی قرون 8 و 9 ق.م منطقۀ مراغه جزئی از ایالات پادشاهی مانا (احتمالاً اوئیش دیش) بوده است. مدارک مکتوب و شواهد باستانشناسی نشان میدهد که پادشاهی اورارتو در اواخر قرن 9 ق.م به خاک مانا تجاوز کرده است (ملازاده، 1383: 134). در این میان، وجود شواهد عینی در منطقۀ جنوب شرق دریاچۀ ارومیه، مانند گویجه قلعه و قلعههای اقماری و نیز شواهد پیرامونی آن، چون آثار و سنگنوشتههای اورارتویی موجود در شهرستانهای عجبشیر (داشقلعه) (Kleiss,1973)، جوانقلعه و کتیبۀ آن (158: 2011,Kroll)) و میاندوآب (داشتپه، ارسلانتپه، شیطانتپه) که فاصلۀ چندانی با این اثر ندارند و سنجش و مقایسۀ آنها با نمونههای مشابه، نشان میدهد که این منطقه نیز در بازهای از این قرون (هرچند کوتاه) تحت استیلای پادشاهی اورارتو در آمده و ممکن است خراجگزار این پادشاهی بوده باشد.
2- پیشینۀ منطقه در هزارۀ اول ق.م
2-1- مانا
مانا بزرگترین و مهمترین دولتی است که قبل از تشکیل پادشاهی ماد در منطقۀ آذربایجان به وجود آمد و به مدت چند سده (حداقل از اوایل هزارۀ اول تا قرن 7 ق.م) بر گسترۀ وسیعی از شمال غرب ایران حاکمیت داشت. قلمرو مانا در مقطعی از تاریخ خود (714 ق.م) از کوه سهند و دریاچۀ ارومیه در شمال، رشتهکوه مرزی ایران و عراق در غرب تا ارتفاعات قزلاوزن در شرق و کوههای چهلچشمه و منطقۀ بیجار در جنوب کشیده میشد (تصویر 1). پایتخت این دولت، شهر ایزیرتو بوده است (ملازاده، 1383: 1). دیاکونوف با استفاده از مندرجات الواح آشوری، از وجود پادشاهی نیمهمستقلی به نام «اوئیشدیش » در سدۀ هشتم قبل از میلاد (720 ق.م) در حدود ناحیۀ مراغه کنونیو در جوار قلمرو دولت مانا و تحت نفوذ آنخبر داده است، اما هیچ نشانهای از قرارگاه و مرکز این دولت محلی باستانی در دست نیست. در آن زمان کوه سهند «اوآئوش» (O’Aosh) نامیده میشد (دیاکونوف، 1377: 202). از حدود 820 ق.م و پس از آن، دولت اورارتو به قلمرو مانا لشکرکشیهایی کرد و مانا به رغم شکستهای متعددی که داشت، هرگز انقیاد اورارتو را نپذیرفت و استقلالش را از دست نداد. کتیبۀ اورارتویی شاه منوا در داشتپة میاندوآب حاکی از تسلط اورارتو بر قسمتهایی از کشور مانا در مقطعی خاص است (نوبری، 1378: 18). با روی کار آمدن تیگلت پیلسر سوم در مانا، اورارتوییها شکست سختی از او خوردند و این پایان حملات اورارتو به مانا بود و در پی آن، با پشتیبانی آشور قلمروهای از دست رفته به مانا بازگشت. بعد از آن زمان، کتیبههای تیگلت پیلسر سوم (حدود 737 ق.م) در گزارش لشکرکشی به غرب ایران، از قدرتمندی شخصی مانایی به نام ایرنزو خبر میدهد.
2-2- دولت اورارتو
اورارتوها برای نخستینبار در تاریخ، از قرن 13 ق.م در ادبیات آشوری و به صورت مجموعه قبایل متحد محلی ظاهر میشوند (6: 1998,Zimansky). در کتیبههای سلمانصر اول (1280-1261 ق.م) اینگونه آمده است که «در آغاز سلطنتم سرزمین اورواتری علیه من شورش کرد...» (پیوتروفسکی، 1381: 77). دربارۀ چگونگی فرآیند شکلگیری دولت اورارتو نمیتوان نظر قطعی داد، ولی نقش آشور در این میان تعیین کننده بوده است. آشوریان در طی تاریخ، به عنوان بزرگترین حریف اقتصادی و نظامی این پادشاهی محسوب میشدند. به نظر میرسد این پادشاهی به منظور مقابله با قشونکشیها و تهاجمات آشوریان به شرق آناتولی و از طریق وحدت سیاسی قبایل و کنفدراسیونهای قبیلهای، تحت پرچم قویترین قبیله در حوضۀ دریاچۀ وان تشکیل شده باشد (127: 2011,Yakar). افزایش و گسترش قلمرو پادشاهی اورارتو از اواسط قرن نهم ق.م شروع و در اطراف دریاچۀ وان و دریاچۀ ارومیه متمرکز میشود. در نیمۀ دوم این قرن، نخستین قلعۀ اورارتیان در دریاچۀ ارومیه برقرار شد (Kleiss, 1976: 29 ؛ 156: 2011,Kroll) و حدود 150 سال و تا زمانی که سارگون دوم به این منطقه لشگر کشید، در اختیار آنها قرار داشت (Kroll, 2011: 160 ؛ پیوتروفسکی، 1381: 47). با توجه به کتیبههای اورارتویی در شرق و جنوب شرق دریاچۀ ارومیه، به نظر میرسد حضور اورارتوییان و تسلط آنها بر شرق این دریاچه در زمان شاه منوا (Menua) (810 تا 781 ق.م) و شاه آرگیشتی اول (786 تا 764 ق.م) اتفاق افتاده است.
مرزهای سیاسی این پادشاهی در طی چند قرن حکومت بر نواحی تحت تسلط، پیوسته در نوسان بوده است ( 126: 2011,Yakar). دامنه گسترش قلمرو اورارتو از شمال به داش کوپرو (Daş Köprü) در کنارۀ شرقی دریاچۀ چِلدِر (Lake Çıldır) با کتیبهای از ساردوری دوم (Sarduri II) و لچشن (Liçşen) با کتیبهای از آرگیشتی اول، از جنوب غرب به ایزولی (Izoli) با کتیبهای از ساردوری دوم، از جنوب شرق به کلیشین (Kelyashin) و داشتپه با دو کتیبه مربوط به دورۀ منوا، از شرق به رازلیق و نشتبان (Nashtban) با کتیبههایی متعلق به آرگیشتی دوم و از غرب به آلتینتپه محدود بوده است (نوبری، 1378: 18). اوج حکومت اورارتوییان در دورۀ ساردوری دوم (730-760 ق.م) بوده که از غرب تا سواحل مدیترانه و از شرق تا حدود اردبیل (نوبری، 1378 :18) و نزدیکی دریای خزر میرسیده است (تصویر 2). هجوم سارگون دوم در سال 714 ق.م به اورارتو، پایان نفوذ اورارتو را بر حوضة دریاچة خزر و کرانههای جنوبی و جنوب شرقی ارومیه در پی داشت. بنا بر بررسیهای صورت گرفته در حدود سال 800 ق.م، مرزهای شرقی اورارتو جنوب، شرق و شمالشرقی دریاچۀ ارومیه، یعنی تا منطقۀ اهر و سراب را شامل میشده است.
تمامی سرزمینهای شناسایی شدۀ اورارتویی در ایران، در استانهای آذربایجان و غالب آنها در اطراف دریاچۀ ارومیه قرار گرفته است که معمولاً از دهۀ 70 میلادی و پس از آن و در طی طرح پژوهشی حسنلو (Muscarella, 1974; Dyson et a. 1969; و یا در طی بررسیهای افرادی چون کلایس ( 1974, 1973,1972 ,1970 ,Kleiss)، برنی (Burney, 1970)، خطیبشهیدی و بیشونه (Khatib Shahidi and Biscione, 2005) شناسایی و مطالعه شدهاند (Kroll, 2005: 66). در این میان، فعالیتهای ولفرام کلایس از اهمیت و جایگاه ویژهای برخوردار است.
بیشترین و مهمترین اطلاعات دربارة حضور اورارتوییان در ایران، از کتیبههای میخی شاهان اورارتویی در ایران به دست میآید (158: 2011, .(Krollبه طور خلاصه، شناسایی علمی دورۀ اورارتو در اوایل قرن نوزدهم میلادی آغاز شد و به تدریج پیشرفت کرد و تا کنون نیز ادامه دارد. در حال حاضر، تقریباً شناختی منطقی از اوضاع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی طبقة حاکم در دست است، اما این اطلاعات برای معرفی کامل و همهجانبۀ این تمدن کافی نیست، بهویژه در مناطق شرق و جنوب شرقی دریاچۀ ارومیه این کاستی بیشتر به چشم میخورد؛ لذا کاوشهای باستانشناسی و مطالعات زبانشناختی کتیبههای اورارتویی، زمینة مناسبی برای درک بهتر آن فراهم میکند (70 : 2011,Zimansky).
دولت اورارتو با معیارهای خاص خود، بهویژه در معماری سنگی (قلعهها، خندقها و...) (Kroll, 2011)، سفالگری، بهخصوص سفال قرمز صیقلی (Erdem Konyar, 2011: 170; Medvedskaya, 1989)مذهب و سامانةآبرسانیتعریفمیشود. علاوهبراین، یادمانهایی از مقابر چند اتاقه (آرامگاه صخره یا آرامگاه صخرهای) که با برش در داخل سنگ ایجاد و برای تدفین پادشاهان و طبقة حاکم محلی استفاده میشد، از آنها برجای مانده است که بسیار اهمیت دارند. این معیارها با فاصله گرفتن از مرکز دولت و شهرهای بزرگ آن، کمرنگتر میشود (25 – 24: 2011,Köroğlu).
3- معرفی و توصیف مجموعۀ گویجه قلعه
وجه تسمیة گویجه قلعه (در زبان ترکی به معنی قلعة سبزگون) برگرفته از سنگهای سبز مایل به آبی است که در لایههای تحتانی ضلع شمالی کوه وجود دارند. این قلعه را برای نخستینبار در سال 1973 م. ولفرام کلایس شناسایی و بررسی کرد (Kleiss,1973:33-34)، ولی از آن زمان تا کنون، دربارة آن کار جدی و اساسی علمی صورت نگرفته است. در منابع مختلف از این قلعه به اشتباه با اسامی گوجور قلعه (پیوتروفسکی، 1381: 372) و قلعه گوهر (حاجیزاده، 1374: 151) نیز یاد شده است. گویجه قلعه بر روی کوهی بنا شده است که تقریباً دارای شکل مستطیلی است و شیب نسبتاً تندی در هر جهت دارد و به احتمال بسیار در کنار جادۀ مهم ارتباطی در سرحد جنوب شرقی اورارتو با پادشاهی مانا شکل گرفته و به نظر میرسد اهمیت خاص استراتژیک داشته است (تصویر3).به طور کلی، اندیشۀ قلعهسازی در معماری ایران از اواخر هزارۀ دوم و اوایل هزارۀ اول ق.م و حتی پیشتر وجود داشته است. قلاعی مانند بلورآباد در قرۀ ضیاءالدین و راوز قلعه در ماکو قدیمیترین قلعهها در آذربایجان و ایران هستند (ملازاده و محمدی، 1385: 13-14)؛ بنابراین، ساخت قلعه در این دوره در آذربایجان پدیدة تازهای نیست؛ چرا که در اوایل عصر آهن در سراسر آذربایجان قلعه وجود داشته است. محوطه و قلعههای عصر آهن، بهویژه قلاع اورارتویی، معمولاً در ارتفاعات بالای رشتهکوهها، با صخرههای شیبداری که کاملاً بر منطقه، دشت یا جادۀ اصلی مسلط باشد، به وجود میآمدند که نقاط استراتژیک شمرده میشدند و از آنجا منطقه را کنترل میکردند (31: 2011,Köroğlu) و گویجه قلعه نیز از این ویژگی برخوردار است.
گویجه قلعه با وجودی که در بین کوهها محصور و از دید به دور بوده است، اهالی آن از طریق همین کوهها میتوانستهاند بر بخش گستردهای از منطقه اشراف یابند و هر نوع رفتوآمد یا بیتوته را در این منطقه زیر نظر بگیرند. قلعه در قسمت شرق و شمال، شیب تندی داشته که دسترسی به آن را از این قسمتها دشوار میکرده است، مگر از طریق پلههایی که در حال حاضر به شدت تخریب شده و فقط پلههایی که در بافت سنگ ایجاد شده بود، تقریباً سالم ماندهاند. در قسمت جنوب و غرب قلعه، شیب ملایمی وجود دارد و به همین دلیل این قسمتها به حصار و دیوار دفاعی نیاز داشته است که آثار آن امروز وجود دارد. این مجموعه که بخش عمدۀ آن بر روی صفحهای صخرهای واقع شده و بخشهای دیگر در پای آن قرار گرفته است، متشکل از چند بخش مجزا شامل دیوارها، اتاقها و درگاههای صخرهای و تمام سنگی، پلکانهایی سنگی، آرامگاه صخرهای و گورهای صندوقی شکل، آب انبار و... است که در ذیل به اختصار به آنها پرداخته میشود. در این میان، دیوارهای سنگی خشکهچین، آرامگاه صخرهای و پلکانهایی مرتبط با آرامگاه صخرهای، پیوند و مشابهتهایی نزدیک با نمونههای اورارتویی دارد و از سبک معماری دورۀ مانا متمایز است.
3-1- حصار
شواهد مربوط به وجود حصار و دیوار دفاعی قلعه، تنها در قسمت جنوب و غرب محوطه به چشم میخورد و سایر قسمتها به گونهایست که شاید فقط با کاوشهای علمی بتوان به نشانههای آن دست یافت. البته در قسمت شمال و شرق، شیب تند دره، خود دیواری دفاعی را تشکیل داده است، ولی نشانههایی نیز وجود دارد که در این قسمتها دیوارهایی که تکمیل کنندة شیب کوه بوده، وجود داشته است. آثار باقی مانده در جنوب قلعه نشان میدهد که دیوارها از بلوکهای سنگی مکعبشکلی که بدون ملات و به صورت خشکهچین بر روی هم قرار میگرفتند، تشکیل میشدند (تصویر 4و5). امروزه این سنگها در دامنۀ تپه به چشم میخورند که از نوع بلوکهایی چهارگوش منظم یا مستطیل بودهاند؛ یعنی در آن سنگهایی با سطوح برشخوردة بسیار منظم استفاده شده است. در این نوع سنگچینی، قطعات سنگ با زاویههای قائمه بریده شدهاند و تمام خطوط افقی و عمودی به صورت قائم هستند. این روش در چاووشتپه، قلعۀ گاوور و اکثر قلعههای اورارتویی (نوبری، 1378: 21) دیده میشود و از ویژگیهای مهم معماری عصر آهن منطقه (Khatib Shahidi & Biscione, 2005: 33) شمرده میشود (تصویر 6). ضخامت دیوار حصار در قسمت غرب گویجه قلعه حدود 1 متر و در قسمت جنوب 1 تا 2 متر است و نشانهای از پس یا پیشآمدگی وجود ندارد که حاکی از موجودیت پشتبند یا برج باشد.
3-2- درگاههای سنگی
شواهدی وجود ندارد که نشاندهندۀ دروازۀ اصلی قلعه باشد، اما در دامنۀ غرب قلعه مسیری شیبدار برای ارتباط قلعه با محیط بیرون ایجاد شده است که عرض و طول باقی مانده از آن حدود 4×15 متر است و دیواری با عرض 1 متر و طول 9 متر در کنارۀ غربی آن وجود دارد. اما در آثار باقیماندة قلعه، دو درگاه وجود دارد که چارچوب آنها کاملاً از سنگ تراشیده شدهاند. یکی از این درگاهها متعلق به ورودی قسمتی است که در این پژوهش، با عنوان فضای مربع معرفی و شرح داده خواهد شد و درگاه دیگری در قسمت شمالشرقی این قلعه و در جایی قرار دارد که از جهت جنوب با پنج پله به طول 150 الی 160 سانتیمتر و عرض 80 الی 100 سانتیمتر و ارتفاع 17 الی 23 سانتیمتر به آرامگاه صخرهای مرتبط میشود (تصویر 7). قسمت بیرونی این درگاه به پرتگاهی ختم میشود که به نظر میرسد در گذشته با یک سری پلکان مستقیماً به بیرون قلعه مرتبط میشده است. ارتفاع درگاه 215 سانتیمتر و عرضش به دلیل تخریب شدن قسمت غربی آن نامشخص است. سوراخهایی در قسمتهای بالا و پایین درگاهها وجود دارد که به عنوان پاشنه و لولای در کار شده است. همچنین شیارهایی برای تعبیة کلون درگاه تعبیه شده است. این درگاه از داخل یک قاب دارد، اما در جاهایی تخریب شده است و به نظر میرسد نقش خروجی اضطراری را داشته است؛ زیرا ورودی اصلی این قلعه پس از دور زدن سمت شمال غربی و غرب قلعه، از طریق یک خیابان سنگفرش به عرض ششمتر، در سمت جنوبغربی قلعه قرار دارد.
3-3- پلکانها
این قلعه دارای طبقات مختلف به شکل صفههای سنگی است که با پلکانهایی تراشیده شده از صخرههای خود قلعه، به همدیگر مرتبط میشدهاند. امروزه پلهها در دو قسمت عمده به چشم میخورند. تعداد شش پلکان در قسمت اتصالی آرامگاه صخرهای به درگاه شمال شرقی وجود دارد که در بخش قبلی شرح داده شد. در قسمت مرکزی قلعه نیز تعداد سی پلکان با اندازههای متغیر وجود دارد که از شیب سمت شرق قلعه شروع میشود و تا کنار آرامگاه صخرهای ادامه مییابد و چند پله نیز به بالاتر از آن امتداد پیدا میکند. البته در قسمت شروع این پلهها، یک سری پلکان به صورت مارپیچی نیز وجود دارد که به نظر میرسد طبقۀ پایین را به بالا متصل میکرده است. پلکانها در بعضی نقاط در اثر سایش و عوامل جوی، شکل اصلی خود را از دست دادهاند (تصویر 8).
3-4- آرامگاه صخرهای
نخستین نمونه از آرامگاههای صخرهای یادمانی ایجاد شده در داخل سنگ به وسیلۀ برش سنگ، در آناتولی در دورۀ فریگیها و اورارتوها مشاهده شده است. بعد از آن، این سنت به طور گستردهای در فرهنگها و تمدنهای دیگر استفاده شد. این که این سنت در آناتولی به صورت مستقل تکوین شده یا در اثر روابط با غرب شکل گرفته است، هنوز روشن نشده است ( 207: 2011,Konyar). این آرامگاهها به طور کلی شامل یک اتاق اصلی با اتاقهای الحاقی به آن هستند و بر خلاف آرامگاههای مادی و هخامنشی، معمولاً برای حفاظت هرچه بهتر از آنها در داخل دیوارهای شهر یا قلعه و نزدیک به ارگ ساخته میشدهاند. این نوع آرامگاه در بیرون از ارگِ شهرهای مهم مشاهده نشده است ( 37: 2011,Köroğlu). این آرامگاهها از طریق پلههای سنگی به راحتی قابل دسترس بودند (210- 208:2011,Konyar).
در گویجه قلعه نیز آرامگاهی صخرهای وجود دارد که در ضلع شمال شرقی متمایل به مرکز قلعه قرار گرفته است و یکی از مهمترین عوامل برای تاریخگذاری و انتساب قلعه به اورارتوییان و یا خراجگزاران آنهاست. این آرامگاه از دو قسمت تشکیل شده است (تصویر 9) که نخستین قسمت آن به صورت روباز و به ابعاد 220×115 سانتیمتر و عمق 260 سانتیمتری بوده و دارای یک قاب است. در مقابر اورارتویی آذربایجان استفاده از پله یا فضای کوچک چهارگوش مقابل مقبره، به عنوان مدخل ورودی مطرح است. مشابه فضای چهارگوش ورودی آرامگاه صخرهای گویجه قلعه، در قارنی یاروخ و اسماعیلآقا موجود است (تصویر10). همچنین نمونه ترکیب راهپلههای وصولی به اتاقک مقبره با واسطة مدخل ورودی چهارگوش در مقبرة اورارتویی پلدشت وجود دارد (کارگر، 1368: 55-56). در این آرامگاه از طریق ورودی کوچکی به ابعاد 110×110 سانتیمتری میتوان از قسمت اول به قسمت دوم که فضای اصلی است، وارد شد. فضای اصلی به شکل تقریباً مربع به وسعت 380×340 سانتیمتر است که در دو مرحله در جهت غرب و شمال به اتاقهای الحاقی گسترش یافته است. ارتفاع این فضاها 160 سانتیمتر و سقف آنها به صورت تخت است که در کنجها قوس دارد. بعد از فضای مربع اصلی، ابتدا فضای غربی و سپس فضای شمالی حجاری شده و علت این استدلال بدینجهت است که در فضای شمالی، گودالی که به عنوان گور در حال ساخت بوده، نیمهکاره رها شده است (تصویر 11و12). در مرکز فضای غربی یک چالة مستطیلشکل به طول و عرض 168×115 سانتیمتر و عمق 80 سانتیمتر وجود دارد که کاربرد آن گور تشخیص داده شد (تصویر 13و14). فضای شمالی مستطیلی به ابعاد 440×210 سانتیمتر است که در مرکز آن نیز گودالی به ابعاد 210×120 سانتیمتر ایجاد شده که فقط 10 سانتیمتر از عمق آن کنده شده است و بعد به دلیل نامعلوم به حال خود رها شده و حجاری نیمهکاره مانده است.
با دقیق شدن در پلان، اجزا و مکان قرارگیری این آرامگاه صخرهای و مقایسۀ آن با دیگر آرامگاههای صخرهای اورارتویی، بهویژه آرامگاههای اسماعیل آقا، ورهرام و اشنویه در آذربایجان غربی، به قوت و اطمینان میتوان نتیجه گرفت که آرامگاه صخرهای گویجه قلعه از نوع آرامگاههای صخرهای تک اتاقة پیوسته بوده و از پلان مقابر صخرهای اورارتویی تقلید شده است. در دورۀ باستان، محل و نوع مقابر وضعیت اجتماعی دفنشدگان را نشان میدهد. به نظر میرسد آرامگاههای صخرهای فقط برای پادشاهان و خانوادة سلطنتی و همچنین حکام محلی ساخته میشده است ( 207: 2011,Konyar ؛ 40: 2011,Köroğlu).
یکی دیگر از انواع آرامگاههای به دست آمده در گویجه قلعه، گورهای سنگی صندوقی شکل است که این گونه گورها حداقل از اوایل عصر مفرغ استفاده میشده است. در این گونه گورها بلوکهای سنگی تخت به صورت عمودی در دیوارهها و افقی در سقف کار گذاشته میشدهاند ( 224: 2011,Konyar). در بررسی نگارندگان این پژوهش که در پیرامون این قلعه صورت گرفت، در شیب جنوب شرقی قلعه شش نمونه از این گورها شناسایی شد که به شدت تخریب و غارت شده بودند (تصویر 19). این گورها معمولاً از 8 الی10 بلوک بزرگ سنگی سبزرنگ با اندازههای تقریباً مساوی در دیوارهها و سقف و چند سنگ در اندازة متوسط و کوچک برای پر کردن درز گورها تشکیل شدهاند که کاملاً تخت و مسطح گردیدهاند. به نظر میرسد علت اصلی تخریب این گورها احداث راه بین روستایی در این سوی قلعه و کاوشهای غیر مجاز باشد. از این گورها در دورۀ اورارتو از یونجاتپه (Yonca tepe) (Konyar, 2004)، دیل کایا (Dilkaya) (1991 ,Çilingiroğlu) (تصویر20) و گورستان کاراگوندوز (Karagündüz) (1995: 335 ,Sevin&Kavakli) در شرق ترکیه به دست آمده است. البته نمونههای مشابه با این گونه تدفینها در دورة همزمان، در برخی از محوطههای مانایی نیز به دست آمده است که شاخصترین آنها در قلعة بردینه (Hassanzadeh, 2009: 274) و قبرستان کول تاریکه (Rezvani and Roustaei, 2007: 165) حفاری شده است. اندک تفاوت این گورها با نمونههای گویجه قلعه در این است که در این گورها سنگها کاملاً مکعبی نیستند و اندازة آنها یکسان نیست و سطح آنها زمخت کار شده است. این در حالی است که در گورهای گویجه قلعه تلاش شده که سنگها در اندازههای یکسان، کاملاً مکعبی و با سطوحی صاف ساخته شوند. در هر صورت، با توجه به تخریب این گورها، تنها دادة مرتبط با آنها ساختار گورهاست که قابل مقایسه و منطبق با نمونههای اورارتویی و نمونههای منتسب به مانایی در دورۀ عصر سوم آهن است و میتوان از آنها به عنوان گور اشخاص متوسط جامعه یاد کرد، ولی آگاهی از اینکه این گورها دقیقاً به چه اقوام یا حکومتی تعلق دارد، به کاوشهای نظاممند باستانشناختی نیازمند است.
3-5- آبانبار
یکی از مهمترین و اساسیترین مواردی که در حیات قلعهها اهمیت دارد، تأمین آب آنهاست. آبانبارها از جمله تأسیساتی هستند که برای ذخیرهسازی آب در زمستان و استفاده در تابستان یا شرایط سخت، مثل جنگ کاربرد داشتهاند. آبانبارها به اشکال و اندازههای مختلفی در طی تاریخ ایجاد شدهاند. ارزش این آبانبارها در زمان جنگ چندین برابر بوده است؛ زیرا ممکن بوده است این قلعهها روزها و شاید حتی ماهها در محاصرة دشمن باشند و در این مواقع بایستی آب برای چندین ماه ذخیره میشد. آبانبارهای قلعهای بسیار ساده هستند و مخزن آنها نسبتاً عمیق است و به شکل چاهی در قسمت مرکزی قلعه ساخته میشدهاند. برخی از آنها به نحوی با مجموعه بناهای قلعه ترکیب شدهاند که بتوانند آب نزولات آسمانی را که روی بامها و صحن قلعه روان میشود، جمعآوری و ذخیره کنند.
در شمال غرب ایران این آبانبارها از هزارۀ اول، یعنی دورۀ ماناها و اورارتوها موجود بوده است. در گویجه قلعه نیز دو نمونه آبانبار در مرکز قلعه وجود دارد. دهانۀ این آبانبارها دایره و قطر آنها 170 سانتیمتر است. عمق واقعی این آبانبارها به دلیل پر شدگی با سنگ و آوار نامشخص است و تنها 2 متر از عمق آن پیداست (تصویر15).
3-6- فضای مربع
در ضلع شمالی قلعه فضایی مربع شکل به ابعاد 60/7×10/8×5 متر در دل صخره ایجاد شده است (تصویر 16). درگاه این فضا در اندازۀ بسیار بزرگ 40/3×75/4 متر بوده و در گوشة ضلع شمالی آن روزنهای به ابعاد 90 ×70 سانتیمتر ایجاد شده که احتمالاًً به عنوان نورگیر از آن استــفاده میشده است. زاویۀ دیوارهها به صورت منحنی (گرد شده) و سقف آن به صورت مسطح کار شده است. درگاه از داخل و بیرون دارای دو قاب افقی است و در سمت بالای قرنیز در بیرون و درون ورودی، سوراخهایی به عنوان پاشنه و لولا ایجاد شده است. قاب اول قسمت بیرونی درگاه از سوی غرب، حدود 50/2 متر اضافی کار شده و سطحی صاف و قاببندی شده به وجود آورده است؛ به گونهای که گویی قصد داشتهاند در این محل کندهکاری یا کتیبهنویسی کنند که به دلایلی یا نیمهکاره مانده و به مرحلۀ اجرا نرسیده و یا تخریب شده است (تصویر 17). کاربرد این فضا مشخص نیست و برای روشن شدن کامل کاربرد آن به عملیات کاوش و به دست آوردن دادههایی نیاز است که بتوان بر اساس آنها نتیجهگیری کرد. در شرایط فعلی فقط میتوان دو کاربرد احتمالی را برای این فضا گمانهزنی کرد: یکی اینکه از این فضا به عنوان انبار برای غله یا تسلیحات جنگی استفاده میشده و دیگر اینکه محلی برای دفن بزرگان بوده است؛ به این صورت که طبق آرامگاههای صخرهای منسوب به اورارتوها، این فضا تالار مراسم بوده است و اتاقهای تدفین به احتمال زیاد در سطوح جانبی ایجاد میشد که حجاران هرگز چنین فرصتی را به دست نیاوردهاند. به هر روی، احتمال آرامگاه بودن این فضا منطقی به نظر میرسد. کلایس نیز در بررسیهای خود، کاربرد آن را به این نظر نزدیک دانسته است (Kleiss, 1973: 34) (تصویر18).
3-7- سفال
در طی بررسی سطحی نگارندگان در محوطه، تکهسفالهایی مربوط به دوران دوم و سوم عصر آهن، دورۀ تاریخی و دورۀ اسلامی شناسایی شد. از نمونه سفالهای شاخصی که به صورت تصادفی از دامنۀ قلعه جمعآوری و شناسایی شد، حدود 23 درصد متعلق به هزارۀ اول ق.م، 31 درصد متعلق به دورۀ تاریخی و 46 درصد متعلق به دورۀ اسلامی بودند. سفالهای دورۀ اسلامی این محوطه عمدتاً از نوع لعابدار به قرون اولیة اسلامی، سفال با نقشکندۀ زیر لعاب به دورۀ سلجوقی و همچنین سفالهای لعابدار تکرنگ و زیرلعاب به دورۀ ایلخانی تعلق دارند. سفالهای هزارۀ اول ق.م نیز شامل تعداد اندکی سفالهای خاکستری و سفال قرمز براق اورارتویی بودند. ولفرام کلایس نیز در گزارش بررسیهای خود در گویجه قلعه، به وجود این سفالها اشاره کرده است (Kleiss, 1973: 33). به نظر میرسد اندک بودن سفال قرمز براق اورارتویی، به علت حضور کمرنگ و قدرت اندک آنها در این منطقه بوده است (تصویر 21 و22 و جدول 1).
4- نتیجه
با توجه به آنچه ذکر شد و بر اساس دادههای به دست آمده از بررسی صورت گرفته، از جمله سفالها و ساختار معماری و آرامگاه صخرهای موجود در گویجه قلعه، اینگونه استنباط میشود که از گویجه قلعه نخستینبار در اواخر عصر دوم و عصر سوم آهن استفاده و قلعهای نظامی در آن برپا شده است و در دوران تاریخی و قرون میانة اسلامی (تیموری و ایلخانی) بنا بر ضرورت منطقه از آن بهرهبرداری کردهاند. طبق اسناد باستانشناختی منطقۀ جنوب شرق دریاچۀ ارومیه؛ شامل دشتهای مراغه، عجبشیر، بناب و میاندوآب در برههای از تاریخ، بین اواخر قرن نهم ق.م تا اواسط قرن هشتم ق.م در کشوقوس رقابتهای منطقهای برای تسلط بر آن، بین دولتهای مانا و اورارتو و دخالتهای آشور قرار گرفته است. این مناطق در ابتدا جزئی از ایالات پادشاهی مانا (احتمالاً اوئیش دیش) بوده است، ولی سنگنوشتههای ظفرنامهای و قلاعی از دورۀ اورارتو (مانند کتیبۀ داشتپه متعلق به منوا-810 تا 781 ق.م) در ارسلانتپه و شیطانتپه، شهرستان میاندوآب و داشقلعه، جوانقلعه و کتیبۀ متعلق به آرگیشتی اول (786 تا 764 ق.م) در این منطقه شناسایی شده که نشان از پیروزی مقطعی آنها بر این مناطق دارد. به نظر میرسد در این مقطع زمانی باشد که گویجه قلعه نیز به تصرف ارتش اورارتو در آمده و معماری ویژۀ اورارتوها، از جمله آرامگاه صخرهای در آن ایجاد شده است.
از آنجایی که دشت مراغه و گویجه قلعه تقریباً بین دو منطقة عجبشیر و میاندوآب قرار گرفته است، بیشک، علاوه بر دادههای باستانشناختی، کتیبههای اورارتویی در این مناطق میتواند سندهای گویای دیگری بر حضور اورارتوها در مراغه باشد. ولفرام کلایس در گزارشهای خویش به وجود سفال اورارتویی و ویژگیهای معماری اورارتویی در ساختار گویجهقلعه اشاره میکند، ولی او با اطمینان این قلعه را به دورۀ اورارتویی نسبت نمیدهد و معتقد است که به علت کمرنگ بودن آثار و سفالهای اندک اورارتویی، این محوطه ممکن است متعلق به خراجگزاران اورارتو باشد که روش ساخت بنای پلهای و آرامگاه صخرهای را از فاتحان اورارتویی خود آموختهاند.
اشارة شاه ساردوری دوم در کتیبة سقندل، مبنی بر ایجاد قلعه در مناطق تازه فتح شده نشان از وجود برنامههای حفاظتیـ نظامی طولانیمدت شاهان اورارتویی در این مناطق دارد و قلعهها برای نگهداری و پاسبانی از مناطق گشایش یافته و مرزهای جدید شرقی و جنوب شرقی نقش داشتهاند؛ بنابراین، هدف از استقرار آنها در این منطقه ممکن است به منظور کنترل مرزهای جنوب شرقی اورارتو با پادشاهی مانا بوده باشد که این روند نیمهتمام باقی مانده است.
در اینجا وجود یک گور کامل، نشاندهندۀ حاکمیت فردی در دوران تسلط اورارتوها و یک گور در حال ساخت و دیوار تسطیح شدة فضای مربع که به صورت نیمهکاره رها شدهاند، میتواند نشاندهندۀ جنگ یا اتفاقی باشد که موجب رها کردن ساخت آنها و به احتمال زیاد واگذاری محوطه و منطقه شده است. در صورت ترک محوطه در اثر جنگ، هجوم آشور بهترین گمانه است.
تشکّر و قدردانی
در پایان برخود لازم میدانیم از راهنماییها و پیشنهادهای سازندۀ جناب آقای دکتر کاظم ملازاده صمیمانه قدردانی کنیم.
ضمائم
تصویر 1) قلمرو مانا (ملازاده، 1383: 158)
تصویر 2) قلمرو اورارتو در اوج قدرت (Google images)
تصویر 3) موقعیت گویجه قلعه و نمای شرقی آن (Google earth)
تصویر 4) قسمتی از پی دیوار در گویجه قلعه (نگارندگان) تصویر 5) قسمتی از دیوار خشکهچین در گویجه قلعه (نگارندگان)
تصویر 6) استفاده از بلوکهایی خوش تراش سنگی در برج ساردور (Tarhan,2011:300)
تصویر 7) درگاه شمالشرقی در گویجه قلعه (نگارندگان)
تصویر 8) پلههای منتهی به آرامگاه صخرهای گویجه قلعه (نگارندگان)
تصویر 9) پلان و مقطع آرامگاه صخرهای گویجه قلعه (نگارندگان)
تصویر 10) مقطع گور قلعه اسماعیل آقا (کارگر،1368: 55)
تصویر 11) فضای داخلی آرامگاه صخرهای گویجه قلعه تصویر 12) فضای شمالی آرامگاه صخرهای گویجه قلعه (نگارندگان)
تصویر 13و14) فضای غربیو گور موجود در آن، درآرامگاه صخرهای گویجه قلعه (نگارندگان)
تصویر 15) آب انبار در گویجه قلعه (نگارندگان) تصویر 16) ورودی فضای مربع در گویجه قلعه (نگارندگان)
تصویر17) نمای ورودی فضای مربع در گویجه قلعه (نگارندگان) تصویر18) پلان و مقطع فضای مربع در گویجه قلعه (Kleiss,1973: 34)
تصویر 19) گورهای صندوقی شکل در گویجه قلعه (نگارندگان)
(Çilingiroğlu 1991)تصویر 20) نمونه قبر صندوقی شکل در دیل کایا
تصویر 21) نمونه سفالهای گویجه قلعه (نگارندگان)
تصویر 23) نمونه سفالهای گویجه قلعه (نگارندگان)
جدول شماره 1) مشخصات سفالهای گویجه قلعه
توضیحات |
تزئینات |
پخت |
پوشش بیرون |
پوشش درون |
رنگ سطح بیرون |
رنگ خمیره |
رنگ سطح درون |
شاموت |
نوع ساخت |
فرم |
شماره ثبت |
سفال قرمز اورارتویی |
- |
کافی |
صیقلی |
نامشخص |
قرمز تیره |
آجری |
قرمز تیره |
شن ریز |
چرخساز |
لبه |
1 |
سفال نخودی آهن III |
- |
کافی |
- |
- |
نخودی |
نخودی |
نخودی |
شن |
دستساز |
لبه |
2 |
سفال اسگرافیاتو سلجوقی |
کنده |
کافی |
لعاب گلی غلیظ |
لعاب گلی غلیظ |
سبز |
آجری |
سبز |
ماسه ریز |
چرخساز |
لبه |
3 |
سفال قرمز اورارتویی |
- |
کافی |
صیقلی |
صیقلی |
قرمز تیره |
آجری |
قرمز تیره |
شن ریز |
چرخساز |
لبه |
4 |
سفال قرمز اورارتویی |
- |
کافی |
صیقلی |
- |
قرمز |
نخودی |
قرمز |
شن ریز |
- |
بدنه |
5 |
سفال قرمز اورارتویی |
- |
کافی |
- |
- |
قرمز |
نخودی |
قرمز |
شن ریز |
دستساز |
بدنه |
6 |
سفال قرمز اورارتویی |
- |
کافی |
صیقلی |
صیقلی |
قرمز تیره |
نخودی |
قرمز |
شن ریز |
چرخساز |
بدنه |
7 |
سفال قرمز اورارتویی |
- |
کافی |
صیقلی |
صیقلی |
قرمز تیره |
نخودی |
قرمز تیره |
کانی |
چرخساز |
بدنه |
8 |
سفال قرمز اورارتویی |
- |
کافی |
صیقلی |
صیقلی |
قرمز تیره |
نخودی |
قرمز تیره |
کانی |
چرخساز |
بدنه |
9 |
سفال خاکستری عصر آهن |
- |
کافی |
- |
- |
خاکستری |
خاکستری |
خاکستری |
ماسه |
دستساز |
بدنه |
10 |
سفال خاکستری عصر آهن |
- |
کافی |
- |
- |
خاکستری |
خاکستری |
خاکستری |
ماسه |
دستساز |
بدنه |
11 |
سفال لعاب پاشیده زیر لعاب ایلخانی |
- |
کافی |
لعاب گلی |
لعاب گلی |
سبز |
نخودی |
زرد - سبز |
ماسه |
چرخساز |
کف |
12 |
- |
- |
کافی |
لعاب گلی غلیظ |
لعاب گلی غلیظ |
سبز |
خاکستری |
سبز |
ماسه |
چرخساز |
کف |
13 |
اسلامی |
- |
کافی |
- |
- |
آجری |
خاکستری |
آجری |
شن ریز |
چرخساز |
کف |
14 |