Document Type : Research Paper
Authors
1 Department of Archaeology, Science and Research Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran
2 Department of Archaeology, University of Tehran, Tehran, Iran
3 SAMT, Humanities Research Centre, Tehran, Iran
Abstract
This study assumes areas between the Central Zagros region and Central plateau of to play an important role in the shaping social and economic complexity and the formation of urban infrastructure during the late chalcolithic period of the region. Regarding the issue an archaeological survey conducted in the area, 39 sites were identified and were archaeologically analyzed. For spatial data analysis both Rank-size and Entropy analysis index were used. The Rank-size data and their distributional pattern across the area indicated a close relationship between the site size and the settlements functionalities as well as their expansion on the plain and their communications with the adjacent regions. The concave logarithmic graph of Rank-size analysis and increasing Entropy index yielded from the settlement size measurements, resulted in the lack of existence of a concentrative organizational system of production or a high level communicating network for the settlements of the Hamadan Plain during the late chalcolithic period. Thus the result of this analysis indicates the fact that the cultural complexity or production systems of the Late Chalcolithic occupants of the area did not follow the central place or other centralized system of relationships as may have been seen from the other late Chalcolithic sites of Iran.
Keywords
1- مقدمه
با نگاهی به فرآیندهای شکلگیری و پیچیدهسازیهای اجتماعی در دوران مسسنگی و نقش آنها در شکلگیری نظامهای پیچیدهتر در جوامع امروزی، از جهت پیچیدهتر شدن روابط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی، متوجه اهمیت و نقش این دوران میشویم. با این وصف، یکی از دغدغههای مهم این پژوهش مطالعۀ نقش دشت استراتژیک همدان (به عنوان منطقهای فرهنگی بین زاگرس مرکزی و مرکز شمال فلات ایران) در دوران مسسنگی است تا نقش این منطقه در روند شکلدهی به پیچیدهسازیهای اجتماعی و نظامهای شهری بررسی شود و این مهم با مطالعة محوطههای دوران مسسنگی میانی و پس از آن میسر است؛ چرا که از این دوران به بعد، شواهد مختلف باستانشناختی در مناطق مختلف فرهنگی ایران گویای شکلگیری و قوام استقرارها به شکل مورد انتظار است. در این میان، مهاجرتها و تأثیر و تأثرهای فرهنگی از شمالیترین تا جنوبیترین مناطق ایران فرهنگی و همچنین روابط بسیار گستردة فرامنطقهای از شواهدی است که در دوران مسسنگی زیاد اتفاق میافتد.
منطقۀ مورد مطالعة این پژوهش را محدودۀ شهر همدان به سمت جنوب کبودرآهنگ دربر میگیرد. شهر همدان به عنوان مرکز بخش مرکزی شهرستان همدان، در جنوب غربی این شهرستان و در ارتفاع 1813 متری از سطح دریا و در مختصات عرض شمالی 31/48 و طول شرقی 34/48 قرار دارد. در حالت کلی، شهرستان همدان در طول درة وسیعی که از دو طرف به کوههای بلند و ارتفاعات الوند محصور میشود، قرار گرفته است و از شمال و شمال غربی به شهرستانهای بهار، کبودآهنگ و رزن، از جنوب و جنوب غربی به ملایر و تویسرکان و از شرق به استان مرکزی محدود میشود (شکل 1).
شکل 1: دشت همدان و موقعیت زمین ریختشناختی آن (راست) و همچنین موقعیت منطقه مورد مطالعه (چپ) |
این مناطق معمولاً دارای زمستانهای سرد پر برف و تابستانهای معتدل و ییلاقی است و با توجه به پستی و بلندیهای زیاد، دشتها، مناطق کوهستانی، قلههای مرتفع، رودخانه، چشمهسارها، مزارع، درختان و سرابهای متعدد، زیستگاههای متنوعی در استان همدان وجود دارد. شهرستان همدان در جلگة نسبتاً گستردهای واقع شده که اطراف آن را کوههای بلند احاطه کرده است و تنها از ضلع شرقی به دشت شراء منتهی میشود. وجود این ارتفاعات از نفوذ ابرهای بارانزا به منطقه جلوگیری میکند؛ بنابراین، آب وهوای این شهرستاناستپیخشکاست (سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح،1380: 9-10) (شکل1). یادآوری میشود که تغییرات اقلیمی ناچیزی از هزارة ششم پ.م تاکنون در این مناطق رخ داده است که میتوان با ترسیم ساختار اقلیمی امروز این ناحیه، به شبیهسازیهایی دربارة اقلیم عصر مسسنگی دست یافت Stevens, et al. 2006:494)) و باید یادآور شد این تغییرات اندک نیز ناشی از تغییرات انسانی، فرسایش و چراهای بیرویه در مراتع دشت همدان، در پنجاه سال اخیر است.
برای مطالعة این دشت نخستین قدم، شناسایی محوطههای باستانی منطقۀ مورد مطالعه، یعنی محدودۀ سیاسی بخش مرکزی شهرستان همدان، فامنین، بهار، کبودرآهنگ و رزن است که طی این پژوهش به صورت پیمایشی فشرده بررسی شد. در مجموع از این محدوده، تعداد 39 محوطه شناسایی شد و در نهایت مورد تحلیل باستانشناختی قرار گرفت. از این تعداد، 20 محوطه به دوران مسسنگی میانی و 33 محوطه به دوران مسسنگی جدید تعلق دارد (در جدول 1 این محوطهها فهرست شده است). این آثار تپههایی با وسعت کم و ارتفاع اندک تا تپههای بسیار گسترده و مرتفع و گاهی مشرف بر دشت را شامل میشوند. در بیشتر این تپههای باستانی بعد از دوران مسسنگی، چندین استقرار نیز به صورت متوالی وجود داشته است. تمامی این موارد از مناطق مشرف به دامنههای شمالی کوه الوند است.
آن چه مشخص است این است که پژوهشهای انجام شده در این ناحیه (بلمکی، 1392؛ Balmaki and Niknami, 2012 ؛ تاج بخش و بلمکی، 1393) تا پیش از این پژوهش، بدون توجه به امکان وجود حوزههای مختلف فرهنگی در هر منطقه، همة مناطق را بخشی از باستانشناسی زاگرس مرکزی قلمداد کرده و از وجود حوزهها و زیرحوزهها و نحوة ارتباط آنها حرفی به میان نیاوردهاند، در حالی که میتوان حوزههای شمالی، شرقی، غربی و جنوبی را در این محدوده از هم تمیز داد و ارتباط فرهنگی آنها را در قالب امکانات و قابلیتهای زیستمحیطی که در اختیار داشتهاند، تبیین کرد؛ از این رو، ضرورت نگاهی تحلیلی به این دشت از جهت بررسی شرایط و زمینة لازم برای ایجاد زیر ساختهای فرهنگی دوران مسسنگی در این منطقه احساس میشود که در این مقاله بدان پرداخته خواهد شد.
جدول 1: کل محوطههای مورد مطالعه و مشخصات کلی آنها که یکی از محوطهها به علت مشکوک بودن دادهها در نهایت از تحلیلها حذف شد
شماره |
نام فارسی |
کد محوطه |
مساحت |
ارتفاع |
گاهنگاری period |
|
1 |
مروان |
H.4 |
9720 |
1792 |
مسسنگیمیانی |
مسسنگی جدید |
2 |
خندان تپه |
H.8 |
4182 |
1748 |
مسسنگی جدید |
|
3 |
بهرام آباد |
H.12 |
535 |
1751 |
مسسنگیمیانی |
|
4 |
چلانقی |
H.31 |
2646 |
1871 |
مسسنگیمیانی |
مسسنگی جدید |
5 |
کوریجان |
K.2 |
56168 |
1700 |
مسسنگی جدید |
|
6 |
حسن تپه |
K.39 |
7788 |
1691 |
مسسنگیمیانی |
مسسنگی جدید |
7 |
متروک 1 |
K.5 |
1480 |
1706 |
مسسنگیمیانی |
مسسنگی جدید |
8 |
متروک 2 |
K.6 |
14850 |
1705 |
مسسنگی جدید |
|
9 |
ساری تپه |
K.19 |
20800 |
1678 |
مسسنگیمیانی |
مسسنگی جدید |
10 |
تپه دیونه |
K.9 |
17150 |
1969 |
مسسنگیمیانی |
مسسنگی جدید |
11 |
ایستی بلاغ |
K.150 |
6598 |
1815 |
مسسنگیمیانی |
|
12 |
قلعه تپه |
K.13 |
11172 |
1906 |
مسسنگی جدید |
|
13 |
آلان علیا |
K.21 |
12740 |
2081 |
مسسنگی جدید |
|
14 |
ابدال طاقچه سی |
K.27 |
560 |
2006 |
مسسنگیمیانی |
|
15 |
تپه شیخ جراح |
K.33 |
2516 |
1855 |
مسسنگیمیانی |
مسسنگی جدید |
16 |
تپه بزرگ |
K.41 |
11616 |
1683 |
مسسنگیمیانی |
مسسنگی جدید |
17 |
گوجه تپه |
K.44 |
10560 |
1675 |
مسسنگیمیانی |
مسسنگی جدید |
18 |
تپه امامزاده |
K.48 |
44850 |
1682 |
مسسنگی جدید |
|
19 |
شعبان تپه |
K.58 |
3538 |
1812 |
مسسنگیمیانی |
مسسنگی جدید |
20 |
تپه چاه 13 |
K.89 |
5185 |
1668 |
مسسنگی جدید |
|
21 |
تپه عینآباد |
K.90 |
6384 |
1672 |
مسسنگی جدید |
|
22 |
تپه دستجرد |
K.123 |
30744 |
1720 |
مسسنگی جدید |
|
23 |
تپه اکنلو |
K.127 |
2112 |
1784 |
مسسنگی جدید |
|
24 |
چارلی تپه |
K.129 |
15000 |
1755 |
مسسنگی جدید |
|
25 |
چخماق تپه |
K.134 |
1645 |
1705 |
مسسنگیمیانی |
مسسنگی جدید |
26 |
چال غربی |
F.41 |
2475 |
1641 |
مسسنگی جدید |
|
27 |
چال مرکزی |
F.42 |
6000 |
1636 |
مسسنگی جدید |
|
28 |
تازه کند |
B.12 |
20900 |
1725 |
مسسنگیمیانی |
مسسنگی جدید |
29 |
حسامآباد |
B.20 |
1344 |
1740 |
مسسنگیمیانی |
مسسنگی جدید |
30 |
دینارآباد |
B.21 |
13784 |
1741 |
مسسنگیمیانی |
مسسنگی جدید |
31 |
مهاجران |
B.26 |
7811 |
1695 |
مسسنگی جدید |
|
32 |
سلیمانآباد |
B.40 |
20150 |
1724 |
مسسنگی جدید |
|
33 |
یوخارچمن |
R.7 |
5225 |
1817 |
مسسنگی جدید |
|
34 |
طویله |
R.10 |
16150 |
2023 |
مسسنگیمیانی |
|
35 |
قوشاتپه |
R.11 |
2700 |
2075 |
مسسنگی جدید |
|
36 |
تپه پشت سد |
R.14 |
6000 |
2019 |
مسسنگیمیانی |
|
37 |
آغچه خرابه |
R.21 |
4400 |
1974 |
مسسنگی جدید |
|
38 |
محوطه غار سراب |
K.2 |
1862 |
2236 |
مسسنگیمیانی |
|
39 |
تپه گود |
K.42 |
5325 |
1667 |
مسسنگیمیانی |
2- تحلیلهای ارتباط فضایی و درونی محوطهها در ارتباط با یکدیگر
تحلیلهای فضایی از حوزة دانش جغرافیا به باستانشناسی وارد شده و سالهاست که باستانشناسان آنها را به کار میگیرند. اینگونه تحلیلها را نخستینبار باستانشناسان آمریکایی در تحقیقاتشان به کار گرفتند. اندیشة ایجاد مدلهای پیشبینی و مکانیابی مجموعههای باستانشناختی در باستانشناسی آمریکا و در حوزة مطالعات مربوط به مدیریت منابع فرهنگی با تأخیر بیشتر در اروپا و سایر نقاط جهان به کار گرفته شد (Allen, et al. 1990: Kvamme, 1992)؛ از این رو، برخی از این تحلیلها بسیار قدیمی شده و در شکل ساختاری خود در باستانشناسی جا افتادهاند؛ همانند نظریۀ والتر کریستالر که اکثر باستانشناسان آن را پذیرفتهاند؛ برخی دیگر به تازگی به کار گرفته شدهاند و همچنان در حال آزمون و خطا هستند. در این پژوهش سعی شده تا از تحلیلهایی مانند تحلیل آنتروپی هم که تاکنون در باستانشناسی به کار گرفته نشده است، استفاده شود.
به هر حال، آنچه ضرورت استفاده از اینگونه تحلیلها را فزونی میبخشد، ارتباط مناطق جغرافیایی و پدیدههای مکانی است که در بین دو دانش جغرافیا و باستانشناسی و بهویژه باستانشناسیِ پهندشت مشترک است. در این شاخه از باستانشناسی، گسترش آثار در سطح بسیار وسیع و در طی زمان که پیوسته در معرض تأثیرات طبیعی و انسانی قرار دارند و تأثیر این عوامل بر ایجاد تغییرات در آثار باستانشناختی، مطالعه میشود (نیکنامی، 1384: 56).
در این مقاله سعی شده است تا مناسبترین روش برای پاسخ به سؤالهای مطرح شده در زمینة الگوهای درونمنطقهای به کار گرفته شود که در بعضی موارد این تحلیلها قبلاً استفاده شده و مواردی هم به تازگی آزمایش شده است که برای نخستینبار در این پژوهش استفاده میشود؛ برای مثال، الگوی توزیع محوطهها بر اساس رتبه- اندازه در باستانشناسی ایران نیز در دشت شوشان و نظامهای ساختاری دوران اوروک به کار گرفته شده است (جانسون، 1381: 217-284)، اما ترکیب این تحلیلها، یعنی رتبه- اندازه و شاخص آنتروپی، با وجود این که از لحاظ تحلیلهای توزیع جغرافیایی ارتباط بسیار نزدیکی با هم دارند، در باستانشناسی کمتر به کار گرفته شدهاند؛ بنابراین در این پژوهش از این دو تحلیل همزمان و یکجا استفاده شده تا ضرورت وجود آنها، به منظور تکمیل نتایج یکدیگر در باستانشناسی یادآوری و آزمایش شود.
در این پژوهش نیز به دلیل وجود برخی از شواهد، مبنی بر وجود ساختار اجتماعی منسجم در دوران مسسنگی در بخشی از مناطق فرهنگی ایران و همچنین ویژگیهای دشت پایکوهی همدان به عنوان پهندشت، این منطقه گزینة مناسبی برای استفاده از این تحلیلها در مطالعة الگوهای استقراری تشخیص داده شد و بر این اساس، به منظور بررسی این که اساساً این منطقه قابلیت تمرکز و ایجاد مکانهای مرکزی برای شکلگیری نظامهای پیچیدهتر را دارد، از تحلیل آنتروپی که در مطالعات جغرافیای انسانی کاربرد زیادی دارد استفاده شد تا در نهایت با دیدگاهی باستانشناختی از نتایج این تحلیلها بهره گرفته شود و الگوی استقراری دوران مسسنگی میانه و جدید در دشت همدان مطالعه شود.
2-1- زمینۀ نظریتحلیل توزیع رتبه - اندازه و روش محاسبة شاخص RSI
ایدۀ این روش را جغرافیدانان برای مطالعة نظامهای شهری و ارتباط شهرهای یک منطقه به وجود آوردهاند و بر اساس آن روابط نظامند موجود بین شهرهای یک منطقه را بر مبنای سلسلهمراتب شهری بررسی میکنند. سلسلهمراتب شهری در منابع جغرافیایی به مفهوم طبقهبندی عمودی شهرکها و شهرها بر اساس یک متغیر منفرد نظیر اندازة جمعیت، وسعت شهر، وضعیت مکان مرکزی و غیره آمده است (Small and witherick, 1990: 236) و به طورخلاصه میتوان آن را طبقهبندی شهرهای شبکه بر حسب اهمیت آنها دانست (فرید، 1368: 488). در اینگونه مطالعات، پرسشهایی اساسی مطرح میشود؛ از جمله اینکه این نظام چگونه شکل میگیرد؟ چه نیروهایی در ساخت آن دخیل هستند؟ اندازههای شهری در هر نظام تابع چه عواملی است؟ آیا رابطهای بین اندازه و رتبة شهرها در شبکه وجود دارد؟ (عظیمی، 1381: 54).
از آنجا که چنین تحلیلهایی نیز در مطالعة نظامهای اجتماعی در باستانشناسی دیده میشود، در بررسی الگوها و روند پیچیدهسازی در نظامهای دوران مسسنگی و پس از آن، مورد توجه باستانشناسان پهندشت قرارگرفت. به این ترتیب، به تدریج با گسترش مطالعات این چنینی در دانش جغرافیا و با افزایش امکان دسترسی به دادههای الگوی استقراری منطقهای، این تحلیلها به باستانشناسی نیز راه پیدا کرد (جانسون، 1381: 221؛ 61:Kowaleswski, 1982)؛ البته قابل ذکر است که این تحلیل در پدیدههای جغرافیایی اکثراً با تعداد جمعیت هر شهر محاسبه میشود، ولی در باستانشناسی از آنجایی که به طور مستقیم با جمعیت هر محوطهای قابل تشخیص نیست، این کار با محاسبة وسعت استقراری محوطه انجام میگیرد و با توجه به مشکلات پیشگفته در بحث محاسبة وسعت استقراری، این ضعف در تحلیلهای باستانشناختی دیده میشود و اینجاست که وقتی با مشکل خطی توزیع مکانی مواجه میشویم، قادر به توجیه ریاضی پدیدهها نیستیم و حتی معلوم نیست توزیع ایدهآل لگاریتمی- خطی، مبنای مناسبی برای قیاس باشد (جانسون، 1381: 220).
این روش را در حال حاضر باستانشناسان بر مبنا و به شکل معادلاتی که جغرافیدانان طراحی و اجرا کردهاند، به کار میگیرند و از آن در تحلیلهای الگوهای استقراری در تمام دورانها استفاده میکنند (Johnson, 1980: 234-47; Pearson, 1980: 453-62; Dreanan and Peterson, 2004: 533-49). اوئرباخ ((Aucrbach «قانون رتبه- اندازه» را برای نخستینبار در سال 1913در مطالعات جغرافیایی مطرح کرد (تقوایی و صابری، 1389: 60). وی معتقد بود اگر بخواهیم رابطهای ساده و مرتب بین جمعیت (اندازه) و رتبة شهرهای یک ناحیه به دست آوریم، جمعیت هر شهر در مرتبه nthمعادل جمعیت بزرگترین شهر آن ناحیه است؛ بنابراین، شهری در مرتبه و ردیف چهارم، تقریباً جمعیت بزرگترین شهر را داراست. این رابطة مستقیم بین جمعیت یک شهر و مرتبة آن در داخل مجموعهای از شهرها «قانون مرتبه – اندازه» نامیده شده است (Raym, 1975: 98؛ آنا مرادنژاد، 1390: 47)؛ این بدان معناست که جمعیت (P) هر شهر با رتبة معین برابر است با جمعیت بزرگترین شهر (شهر درجة اول Pi) تقسیم بر رتبة شهر مورد نظر (عظیمی، 1381: 55). اگر این محاسبه به صورت لگاریتمی ترسیم شود، این رابطه به شکل خطی صاف و نزولی در خواهد آمد که زاویة شیب آن برابر 1- خواهد بود (سعیدی، 1378: 475-6). در نهایت فرمولی که برای این قانون در نظر گرفته شده، به شکل زیر درآمده است.
Pr =
q= |
که در آن q از طریق فرمول زیر به دست میآید.
در شرایط ایدهآل، نسبت رتبه-اندازه کاملاً متعادل است و میزان q برابر مقدار یک خواهد بود، اگر q>1 باشد، در این صورت هرچه مقدار q بزرگتر باشد، میزان تسلط نخستین مرکز (درجه 1) بیشتر خواهد بود و سرانجام اگر q<1 باشد، نشانة آن است که مراکز میانی از حالت قبلی اهمیت بیشتری دارند (آنا مرادنژاد، 1390: 47؛ عظیمی، 1381: 55). به جهت اینکه این فرمول را قبلاً باستانشناسان برای محوطههای باستانی، از جمله شوش به کار گرفتهاند و با روشهای برداشت اطلاعات مربوط به وسعت محوطهها هماهنگی پیدا کرده است، فرمول اصلاح شدة زیر که برای هدفهای توصیفی سودمندتر است، به شکل شاخص RSI (فهرست رتبه – اندازه) بیان میشود (جانسون، 1381: 222).
RSI= |
در این فرمول:
n برابر تعداد استقرارهای مورد بررسی
Pobv برابر اندازة وسعت استقرار مشاهده شده
Prs برابر اندازة مورد انتظار استقرار: الگوی لگاریتمی – خطی (بزرگترین استقرار تقسیم بر رتبة محوطة مورد نظر)
Pcmax برابر اندازة مورد انتظار استقرار: حداکثر توزیع محدب (بزرگترین استقرار تقسیم بر رتبة آن که 1 است)
نتایج این محاسبات به صورت نموداری حاصل خواهد شد که محورهای عمودی آن نشاندهندة مساحت استقرار و محور افقی آن رتبة محوطهها به ترتیب کوچک به بزرگتر است. در این حالت، دو دستة اصلی انحراف از شاخص رتبه- اندازة لگاریتمی مورد توجه است: توزیعهای مقعر و محدب. توزیع مقعر آنهایی است که در آن اندازة استقرارهای واقع در زیر بزرگترین استقرار نظام، به طور چشمگیری کوچکتر از آن است که الگوی لگاریتمی- خطی پیشبینی میکند و توزیعهای محدب نظامی است که در آن اندازة استقرارهای واقع در زیر بزرگترین استقرار نظام، به طور چشمگیری از آنچه الگوی لگاریتمی- خطی پیشبینی میکند، بزرگتر است (جانسون، 1381: 221).
2-2- زمینۀ نظری محاسبة ضریب آنتروپی (Entropy) و چگونگی محاسبة فرمول آن
در ابتدا باید یادآوری کرد که روش مورد استفاده در این پژوهش در موضوعات مختلف علوم ریاضی، اقتصاد و کامپیوتر در ایران و جهان استفاده شده، ولی در باستانشناسی تاکنون کمتر به کار گرفته شده و البته از آن در علوم دیگر، مانند زمینشناسی نیز که با باستانشناسی ارتباط نزدیکی دارد، بسیار استفاده شده است (مقیمی و دیگران، 1390: 85- 105).
مدل آنتروپی (آنتروپی شانون) از مدلهای کاربردی در مطالعة پدیدههای جغرافیایی و در بحث شناخت شاخصهای تمرکز و یا به اصطلاح «نخستشهری» (Primate City: به تعبیری دیگر در باستانشناسی مکان مرکزی) شاخص اندازهگیری درجة تمرکز یا ضریب آنتروپی است.
مارک جفرسون (Mark Jefferson) نخستینبار شاخص نخستشهر را در سال 1939 در مقالهای با عنوان «قانون نخستشهر» مطرح کرد (تقوایی و صابری، 1389: 59). از نظر وی نخستشهر، سکونتگاه بسیار بزرگی است که بخش عمدهای از جمعیت و فعالیتهای اقتصادی کشورها در آن متمرکز شده است و بیشتر شامل پایتخت کشورها میشود (زبردست، 1386: 31) و از جمله شاخصههای آن، بررسی میزان جمعیت در هر شهر است؛ چرا که برخی از پژوهشگران نخستشهر را شهری میدانند که جمعیت آن دو برابر جمعیت شهر دوم باشد (شکویی، 1373: 490) و...؛ همانگونه که در فرمول محاسبة رتبه- اندازه برای تعداد n محوطه نیز این مهم مشاهده شد، در نهایت میتوان گفت از اهداف عمدة این شاخصها، شناخت درجة نخست- شهری و میزان تمرکز در نظام شهری است.
بنابراین، یکی از راههای پی بردن به مراکز تأثیرگذار در پهندشت، استفادة همزمان از این دو تحلیل، یعنی شاخص آنتروپی و شاخص رتبه- اندازه است؛ البته قابل ذکر است که شاخصهای دیگری نیز در گسترۀ علم جغرافیا مطرح است، اما به نظر میرسد آنچه بیش از همه به مطالعات باستانشناسی پهندشت نزدیک است این شاخصهاست که با آن میتوان میزان تعادل فضایی و پراکنش محوطهها در سطح پهندشت را ارزیابی کرد و از نتیجة آن نیز، میتوان نوع الگوی موجود در یک پهندشت را از نظر داشتن شاخصههای مکان مرکزی به دست آورد و از امکان تبدیل آن برای به وجود آمدن شهرهای بزرگ یا برعکس و نیز از عدم وجود مکانهای مرکزی و تعادل در سطح محوطههای میانه آگاه شد. به طور کلی، میتوان از آنتروپی شانون برای اندازهگیری درجة تمرکز و پراکندگی فضایی پدیدههای جغرافیایی استفاده کرد (Vinoth kumar, et al. 2007). این ضریب دامنهای بین عدد صفر و یک دارد. اگر این رقم کمتر از عدد یک باشد، نشاندهندۀ عدم توازن و تعادل در توزیع و استقرار جمعیت منطقه است، ولی با در نظر گرفتن محوطههای کوچک، عدم تعادل کمتر و بدون آن عدم تعادل بیشتر میشود؛ یعنی با وارد کردن طبقة محوطههای کوچک در منطقه، ضریب آنتروپی بیشتر به طرف مقدار یک میل میکند و این موضوع بیانگر این نکته است که محوطههای کوچک این قابلیت را دارند که در صورت تقویت بتوانند تا حد زیادی تعادل و توازن را در توزیع فضایی جمعیت منطقه برقرار کنند؛ از این رو، به طورکلی میتوان گفت این مدل، معیاری برای سنجش یکنواخت بودن متغیر مورد نظر، مثلاً توزیع جمعیت در شهرهای یک منطقه است؛ به این ترتیب که با کاربرد این مدل میتوان به میزان تعادل فضایی استقرار جمعیت در شبکة شهری، منطقهای یا ملی پی برد. در مطالعة این رویکرد نیز با استفاده از این شاخص، تأثیر وجودی محوطههای کوچک در تحقق هر یک از اشکال تعادل یا تمرکز در نظام توزیع جمعیت منطقه مطالعه، شناسایی و تحلیل میشود.
در مباحث جغرافیای شهری چنین استنباطمیشودکهوجودکانونهایکوچکشهری، بهعنوانحلقههای مهمی در جلوگیری از تمرکزگرایی در شبکة شهری و نیز عامل مهمی در توزیع متعادل جمعیت، حائز اهمیت و توجه است (فنی، 1382: 81). همین تحلیل در بررسی الگوهای استقراری در یک پهندشت نیز میتواند مورد توجه قرار گیرد.
G= |
فرمول آنتروپی به طریقة زیر محاسبه میشود:
در این فرمول
H برابر مجموع فراوانی در لگاریتم نپری،
Piبرابر فراوانی نسبی و K تعداد طبقات یک جامعة آماری است.
همانطور که گفته شد ضریب آنتروپی مقداری بین صفر و یک دارد؛ بنابراین، با ضرب شدن در 100، میتواند به شکل درصد بیان شود که هرچه مقدار آن به 100 نزدیک باشد، نشاندهندۀ توزیع عادلانه و هرچه به صفر نزدیک باشد، بیانگر عدم تعادل در سیستم است (Tasi, 2005: 145؛ تقوایی و صابری، 1389: 61).
3- محاسبۀ شاخص رتبه - اندازة (RSI)استقرارهای مسسنگی دشت همدان
بر اساس مقادیر جدول 2 و با محاسبة فرمول رتبه - اندازه دربارة دادههای دشت همدان در کرانههای شمالی کوه الوند، شاخص به دست آمده رقم 222614/0 است که این مقدار همانطور که در بحث مقادیر شاخصِ به دست آمده مطرح شد، عددی بسیار کوچکتر از 1 و دارای نموداری به شدت مقعر است (نمودار 1). مقادیر اینچنینی نشاندهندة این است که محوطههای میانی از لحاظ وسعت استقراری در این الگوی استقراری، از سایر محوطهها بیشتر اهمیت دارند (شکل 2).
جدول 2: مقادیر محاسباتی مربوط به محاسبة RSI محوطههای مسسنگی منطقه
مساحتx |
log P obv |
log P rs |
log P obv - log P rs |
log P cmax - log P rs |
56168 |
4.74948896 |
4.74948896 |
0 |
0 |
44850 |
4.651762447 |
4.448458964 |
0.203303483 |
0.301029996 |
30744 |
4.487760371 |
4.272367705 |
0.215392666 |
0.477121255 |
20900 |
4.320146286 |
4.147428969 |
0.172717317 |
0.602059991 |
20800 |
4.318063335 |
4.050518956 |
0.267544379 |
0.698970004 |
20150 |
4.30427505 |
3.97133771 |
0.332937341 |
0.77815125 |
17150 |
4.234264124 |
3.90439092 |
0.329873204 |
0.84509804 |
16510 |
4.217747073 |
3.846398973 |
0.3713481 |
0.903089987 |
15000 |
4.176091259 |
3.795246451 |
0.380844808 |
0.954242509 |
14850 |
4.171726454 |
3.74948896 |
0.422237494 |
1 |
13784 |
4.139375264 |
3.708096275 |
0.43127899 |
1.041392685 |
12740 |
4.105169428 |
3.670307714 |
0.434861714 |
1.079181246 |
11616 |
4.065056603 |
3.635545608 |
0.429510996 |
1.113943352 |
11172 |
4.048130927 |
3.603360924 |
0.444770003 |
1.146128036 |
10560 |
4.023663918 |
3.573397701 |
0.450266217 |
1.176091259 |
9720 |
3.987666265 |
3.545368977 |
0.442297288 |
1.204119983 |
7811 |
3.892706638 |
3.519040039 |
0.373666599 |
1.230448921 |
7788 |
3.891425943 |
3.494216455 |
0.397209488 |
1.255272505 |
6598 |
3.819412311 |
3.470735359 |
0.348676952 |
1.278753601 |
6384 |
3.805092878 |
3.448458964 |
0.356633914 |
1.301029996 |
6000 |
3.77815125 |
3.427269665 |
0.350881585 |
1.322219295 |
6000 |
3.77815125 |
3.407066279 |
0.371084971 |
1.342422681 |
5325 |
3.726319612 |
3.387761124 |
0.338558488 |
1.361727836 |
5225 |
3.718086295 |
3.369277718 |
0.348808576 |
1.380211242 |
5185 |
3.714748761 |
3.351548951 |
0.363199809 |
1.397940009 |
4400 |
3.643452676 |
3.334515612 |
0.308937064 |
1.414973348 |
4182 |
3.621384028 |
3.318125196 |
0.303258833 |
1.431363764 |
3538 |
3.548757829 |
3.302330929 |
0.2464269 |
1.447158031 |
2700 |
3.431363764 |
3.287090962 |
0.144272802 |
1.462397998 |
2646 |
3.42258984 |
3.272367705 |
0.150222135 |
1.477121255 |
2516 |
3.400710637 |
3.258127266 |
0.142583371 |
1.491361694 |
2475 |
3.393575203 |
3.244338982 |
0.149236222 |
1.505149978 |
2112 |
3.324693914 |
3.23097502 |
0.093718894 |
1.51851394 |
1862 |
3.269979677 |
3.218010043 |
0.051969634 |
1.531478917 |
1645 |
3.216165902 |
3.205420916 |
0.010744987 |
1.544068044 |
1480 |
3.170261715 |
3.193186459 |
-0.022924744 |
-3.193186459 |
1344 |
3.128399269 |
3.181287236 |
-0.052887967 |
1.568201724 |
560 |
2.748188027 |
3.169705363 |
-0.421517336 |
1.579783597 |
535 |
2.728353782 |
3.158424353 |
-0.430070571 |
1.591064607 |
10641.66667 |
138.9204844 |
9.251874605 |
41.56009612 |
البته قابل ذکر است که در محوطههایی با وسعت کمتر از یک هکتار، شاخص توزیع رتبه- اندازه کاهش سریعی را نشان میدهد که این افت نموداری، به اندازهای است که در مقادیر پایینتر از آن، پایداری اقتصادی استقرار به سرعت کاهش مییابد (جانسون، 1381: 221). به همین منظور نقطۀ قطعی به اندازة یک هکتار برای محوطهها در نظر گرفته شد و جدا کردن این محدوده از مقادیر به خودی خود، اهمیت محوطههای میانی را بیشازپیش افزایش میدهد. به نظر میرسد برای تحلیل نوع رابطة اقتصادی بین کل محوطهها باید به این محوطههای میانی و نقش آنها در منطقه توجه ویژهای شود.
تحلیل این شاخص با تحلیل نتایج حاصل از محاسبة آنتروپی محوطههای استقراری، میتواند گویای وضعیتی از شاخصههای اقتصادی – اجتماعی در منطقه باشد که میتواند در تحلیل الگوی استقراری مورد توجه قرار گیرد. با وضعیتی که در نمودار مشاهده میشود، نظامهایی با حداقل رقابت اقتصادی یا حداقل ساختار منسجم اجتماعی به چشم میخورد.
شکل 2: نقطههای سیاهرنگ پراکنش محوطههای میانی و نقش آنها در انسجام مکانی پهندشت را نشان میدهد |
نمودار 1: نمودار رابطة بین رتبة وسعت استقراری هر محوطه و مساحت محدودۀ استقراری محوطههای مسسنگی در منطقه است. در این نمودار ستون عمودی، معرف مساحت و ستون افقی، معرف رتبة محوطهها و مساحت یک هکتار نیز به عنوان نقطة قطع در نظر گرفته شد. مقعر بودن نمودار نشاندهندة نظامهایی با حداقل رقابت اقتصادی است.
|
4- محاسبة شاخص آنتروپی محوطههای مسسنگی در پسکرانههای شمالی الوند
با محاسبۀ فرمول آنتروپی دربارة دادههای پسکرانههای شمالی الوند بر اساس جدول 3 و نتیجة شاخص به دست آمده پس از محاسبه در فرمول، ضریب آنتروپی حدود 87 درصد را نشان میدهد. این مقدار همانطور که در بحث مقادیر شاخص به دست آمده مطرح شد، مقداری نزدیک به 100 است و بیانگر توزیع عادلانة محوطهها و تأیید برتری نسبی محوطههای میانه (بین یک هکتار و دو هکتار) در این منطقه است؛ همانطور که در تحلیل شاخص رتبه- اندازه نیز به چنین نتیجهای دست یافتیم. به هر حال، آنچه این تحلیل را با اهمیت میسازد، روشن کردن وضعیت تراکمی محوطهها نسبت به یکدیگر است و این که آیا میتوان در این منطقه، مکان یا مکانهای مرکزی اقتصادی- اجتماعی را برای ساماندهی وضعیت دوران مسسنگی در نظر گرفت یا خیر. لحاظ کردن این مقدار با توجه به میزان زیاد آن به نظر الزامی میرسد و باید در شکلدهی الگوی استقراری این منطقه در دوران مسسنگی لحاظ شود. به نظر میرسد تمامی دادههای موجود برای تکمیل همدیگر به دست آمدهاند که دربارة این موضوع در نتیجهگیری از نوع الگوهای استقراری بحث خواهد شد.
جدول 3: مقادیر محاسباتی مربوط به محاسبة ضریب آنتروپیمحوطههای مسسنگی منطقه
شماره محوطه |
مساحتx |
Pi |
Ln(Pi ) |
P × Ln(Pi ) |
5 |
56168 |
0.135336426 |
-1.99999156 |
-0.270671709 |
18 |
44850 |
0.108065779 |
-2.225015171 |
-0.240447998 |
22 |
30744 |
0.074077465 |
-2.602643906 |
-0.192797263 |
28 |
20900 |
0.050358412 |
-2.9885896 |
-0.150500627 |
9 |
20800 |
0.050117463 |
-2.993385773 |
-0.1500209 |
32 |
20150 |
0.048551292 |
-3.025134471 |
-0.146874187 |
10 |
17150 |
0.041322812 |
-3.186340586 |
-0.131668553 |
34 |
16510 |
0.039780736 |
-3.224372501 |
-0.128267912 |
24 |
15000 |
0.036142401 |
-3.320288558 |
-0.120003201 |
8 |
14850 |
0.035780977 |
-3.330338894 |
-0.11916278 |
30 |
13784 |
0.033212457 |
-3.40483026 |
-0.113082779 |
13 |
12740 |
0.030696946 |
-3.483592109 |
-0.106935639 |
16 |
11616 |
0.027988675 |
-3.575955301 |
-0.100086252 |
12 |
11172 |
0.02691886 |
-3.614928111 |
-0.097309745 |
17 |
10560 |
0.02544425 |
-3.671265481 |
-0.093412598 |
1 |
9720 |
0.023420276 |
-3.754153141 |
-0.087923302 |
31 |
7811 |
0.018820553 |
-3.972805763 |
-0.074770401 |
6 |
7788 |
0.018765135 |
-3.975754672 |
-0.074605572 |
11 |
6598 |
0.015897837 |
-4.141572187 |
-0.065842042 |
21 |
6384 |
0.015382206 |
-4.174543899 |
-0.064213694 |
27 |
6000 |
0.01445696 |
-4.23657929 |
-0.061248059 |
36 |
6000 |
0.01445696 |
-4.23657929 |
-0.061248059 |
39 |
5325 |
0.012830552 |
-4.355926048 |
-0.055888937 |
33 |
5225 |
0.012589603 |
-4.374883962 |
-0.055078052 |
20 |
5185 |
0.012493223 |
-4.382568918 |
-0.054752412 |
37 |
4400 |
0.010601771 |
-4.546734218 |
-0.048203435 |
2 |
4182 |
0.010076501 |
-4.597549158 |
-0.046327211 |
19 |
3538 |
0.008524788 |
-4.764777164 |
-0.040618714 |
35 |
2700 |
0.006505632 |
-5.035086986 |
-0.032756424 |
4 |
2646 |
0.00637552 |
-5.055289694 |
-0.032230098 |
15 |
2516 |
0.006062285 |
-5.105668421 |
-0.030952019 |
26 |
2475 |
0.005963496 |
-5.122098363 |
-0.030545614 |
23 |
2112 |
0.00508885 |
-5.280703394 |
-0.026872708 |
38 |
1862 |
0.004486477 |
-5.406687581 |
-0.024256978 |
25 |
1645 |
0.003963617 |
-5.530598375 |
-0.021921172 |
7 |
1480 |
0.00356605 |
-5.636296672 |
-0.020099317 |
29 |
1344 |
0.003238359 |
-5.732688517 |
-0.018564504 |
14 |
560 |
0.001349316 |
-6.608157255 |
-0.008916494 |
3 |
535 |
0.001289079 |
-6.653827291 |
-0.008577309 |
جمع |
415025 |
1 |
-3.207654669 |
5ـ نتیجه
آنچه این نوع نگاه را با رویکردهای تحلیل حوزة گیرش یا معیشت پیوند میزند، تأیید یا رد نتایج به دست آمده از اینگونه تحلیلها و نیز فراهم آوردن آمادگی ذهنی برای درک سیمای باستانشناختی این پهندشت با تکیه بر اطلاعات نسبتاً قابل اعتماد است. با استفاده از تحلیل روابط مکانی محوطهها با یکدیگر، میتوان به اطلاعاتی نظیر امکان وجود مکانهای مرکزی و نیز روابط اقتصادی محتمل بر قطبهای اقتصادی در منطقه دسترسی یافت. آنچه از نتیجة این تحلیلها مشخص شده است و شاخص رتبه- اندازة محوطهها نیز آن را تأیید میکند، مقدار شاخص عددی بسیار کوچکتر از 1 (22/0) و دارای یک نمودار به شدت مقعر است (نمودار 1). این مقدار حتی با در نظر گرفتن دادههای پیراسته نیز 47/0 است که باز هم بسیار کوچکتر از 1 و یا برابر 47 درصد میزان متعادل است و به عبارت دیگر، این توزیع رتبه- اندازه در سطح منطقه برای دادههای برداشت شده از عملیات میدانی، در حدود 22 درصد و در دادههای پیراسته شده، در حدود 47 درصد است.
در وهلة نخست، به نظر میرسد این نظام زیستگاهی با حفظ ویژگیهای خود با نظام زیستگاهی دیگری ادغام شده است و با تغییر محیط خود، در جایجای این دشت بیشترین تأثیر را پذیرفته است. میزان شاخص رتبه-اندازه در این دشت با توجه به وسعت دشت و نزدیکی محوطهها به یکدیگر، تداعی کنندة ارتباط نزدیک زیستگاهها، بهویژه با محوطههای میانی این دشت است و به لحاظ ساختاری نیز هیچکدام برتری خاصی نسبت به هم ندارند و همین مورد به یکپارچگی خارج از نظام سازماندهی شدة یک دشتِ دوران متأخرِ مسسنگیِ جدید دامن زده است.
در میزان گسترش محوطهها نیز نوعی تبعیت از ساختار کلی منطقة زاگرس در این دشت به چشم میخورد. همانطور که میدانیم در ارتفاعات زاگرس در دورههای متأخر مسسنگی میانه و مسسنگی جدید، تعدادی از روستاهای یکجانشین وجود داشته است که همظهور اردوگاههای فصلی در غارها و یا مکانهای روباز بودهاند و در این دوره افزایش یافته بودند. چنین شواهدی حاکی از ظهور گروههای رمهدار متخصص در گلهداری بز و گوسفند است (Henrickson, 1985: 27-32). به لحاظ شواهد، یافتههای حاصل از کاوش در تپة تازه کند نیز به نحوی این مهم را نشان میدهد (بلمکی، 1390: 46-236).
اما از سوی دیگر، مقادیر این چنینی رتبه- اندازه، نشاندهندة این است که محوطههای میانی از لحاظ وسعت استقراری در این الگوی استقراری، از سایر محوطهها (تأکید میشود تنها نسبت به سایر محوطههای همجوار) اهمیت بیشتری دارند. محوطههای میانی در این پژوهش، محوطههایی هستند که حدوداً بین یک تا سه هکتار مساحت دارند و تعدادشان 12 محوطه است. با نگاهی به الگوی پراکنش آنها، نقش مهمشان را در انسجام سایر محوطهها (بهویژه محوطههای زیر یک هکتار) متوجه میشویم و همچنین به وابستگی این محوطههای زیر یک هکتار به محوطههای میانی پی میبریم و در نتیجه وابستگی این الگو را به یک ساختار چندوجهی و شبهمکان مرکزی، بر مبنای الگوی والتر کریستالر درمییابیم (شکل 3).
شکل 3: الگوی هندسی شش وجهی پراکنش محوطههای میانی بر حسب فاصلة اقلیدسی و نقش آنها در انسجام مکانی پهندشت
بر مبنای این الگو محوطههای میانی نقش مهمی را در انسجام ساختاری سایر محوطهها که معمولاًً کوچکتر از آنها هستند، ایفا میکنند. البته این الگوی ششوجهی به معنای تشکیل ساختاری سازماندهی شده، مانند آنچه در دشتهای دیگر اتفاق افتاده است، نیست و تنها میتواند بیانگر بیاهمیتی محوطههای بزرگ این پهندشت باشد که بالای سه هکتار وسعت دارند.
باید دربارة وسعت این دو محوطه این مسئله را نیز لحاظ کرد، که اگر وسعت محوطهها پیراسته در نظر گرفته شود، بعید نیست وسعت کنونی آنها غیر واقعی باشد و جزئی از محوطههای میانی این دشت باشند؛ چرا که این دشت با توجه به دادههای به دست آمده از سایر شاخصها، نظیر ضریب آنتروپی قابلیت ندارد به سازماندهندهای هماهنگ برای گسترش روابط اقتصادی و انسجام سیاسی در دشت همدان تبدیل شود.
پراکندگی محوطههای کوچکتر نیز در اطراف محوطههای میانی (شکل 3 و 4) نشاندهندة تأمین نیازهای روزمرة کوتاهمدت یا میانمدت و یا وابستگی آنها از طریق محوطههای میانی این دشت است و آنچه به عنوان نظام ساده به چشم میخورد، با در نظر گرفتن دامنة کنترل دو طبقهای در این دشت (محوطههای دو یا سه هکتاری و محوطههای یک هکتاری) در حد تأمین نیازهای اولیة موقتی قابل تفسیر است. شکل 4 نیز با نشان دادن وضعیت تراکمی محوطهها در نقاط حساس زردرنگ، به خوبی این مسئله را نشان میدهد. علاوه بر این، نتیجة شاخص به دست آمدة ضریب آنتروپی نیز حدود 87 درصد بود. این مقدار نزدیک به 100 درصد، بیانگر توزیع عادلانة محوطهها در دشت و برتری نداشتن ساختاری بعضی از محوطهها نسبت به محوطههای دیگر است؛ نتیجهای که شاخص رتبه- اندازه نیز آن را تأیید میکرد و مؤید برتری نسبی محوطههای میانه (بین یک هکتار و سه هکتار) در این منطقه است؛ همانطور که در تحلیل شاخص رتبه- اندازه نیز چنین بحثی مطرح بود. در این میان نقش محوطههایی نظیر تازهکند در بخش جنوبی دشت همدان، در تعدیل این پراکندگی و توزیع شبکة ارتباطات بین محوطهها به وضوح به چشم میخورد.
شکل 4: الگوی تراکمی محوطهها که به خوبی، وضعیت نقش مهم محوطههای میانی (نقاط سیاهرنگ) را در دشت همدان نشان میدهد. |
باید یادآور شد که رتبه- اندازة محوطهها بر اساس توزیع مقعر بود و طبق الگو، اندازة استقرارهای واقع در زیر بزرگترین استقرار نظام، به طور محسوسی کوچکتر از آن است که الگوی لگاریتمی- خطی پیشبینی میکند (نمودار 1). بررسی روابط نظامند موجود بین محوطهها بر اساس سلسلهمراتب، به مفهوم طبقهبندی عمودی یا طبقهبندی محوطههای شبکه بر حسب اهمیت آنهاست که در اینجا اهمیت سلسلهمراتبی خود را در ساختار شکلگیری دشت بروز نمیدهد و شاید تنها بتوان به نظامی دو طبقه در این الگو اشاره کرد و دامنة کنترل محدودی نیز برای این محوطههای میانی (محوطههایی که بیشترین اهمیت را در ساختار پراکندگی محوطههای دشت ایفا کردهاند) در نظر گرفت.
اگر اندازة کوچکترین زیستگاه پایدار را واحد اصلی سازمانی در این دشت در نظر بگیریم (Hagget, 1966: 106) و طبق کارهای انجام شده در جایی که نمودار 1 افت سریعی را نشان میدهد، به عنوان واحد سازمانی و یا آستانة تقریبی حداقل اندازة استقرار در نظر بگیریم، عوامل متعددی در شکلگیری این آستانه نقش دارند که البته شمار محدودی محوطه را دربر میگیرد؛ این عوامل عبارتاند از: تولیدات کشاورزی، میزان ارتباطات روستایی در یک نظام منطقهای، امنیت و نیازهای اداری. با این تفسیر، از آنجا که نقطة قطعِ در نظر گرفته شده در حدود یک هکتار است (نمودار 1) و با فرض گرفتن محوطههای زیر یک هکتار به عنوان واحد سازمانی در این پژوهش، سایر محوطهها بهخصوص محوطههای میانی، که نقش سازندهتری در کنترل و توزیع محوطهها در دشت دارند، نمیتوانند در نقش نمایندة ایجاد یک تشکیلات و سازماندهندة وسیع در دشت ظاهر شوند.
وجود محوطههای زیاد یک هکتاری که در مقعر کردن نمودار لگاریتمی رتبه- اندازه و همچنین افزایش شاخص آنتروپی نقش زیادی ایفا کردهاند، میتواند بیانگر عدم سازماندهی و نیاز به موارد فوقالذکر، نظیر مشارکت در تولید محصولات کشاورزی به صورت تخصصی و ارتباطات روستایی در دشت همدان باشد و این تحلیل، خود به سمت وجود نداشتن محوطههای مرکزی و سازماندهندة تشکیلاتی در این دشت سوق پیدا میکند. نقشی که شاخص آنتروپی در این مهم نشان میدهد، عبارت از میزان توزیع فضایی عادلانه در سطح پهندشت است که از نظر داشتن شاخصههای مکان مرکزی و در نهایت تبدیل آن برای به وجود آمدن شهرها میزان ضعیفی است. درصد آنتروپی 87 درصد تقریباً در نظر گرفتن احتمال ایفای نقش مرکزی را برای هر محوطهای در این دشت از بین میبرد؛ بنابراین، این وظیفه را از نوع سادهتر و کوچکتر آن، به محوطههای میانی میسپارند که در پراکندگی محوطهها در سراسر دشت نیز نقش مهمی دارند؛ بنابراین، وجود کانونهای کوچک منطقهای، به عنوان حلقههای مهمی در جلوگیری از تمرکزگرایی شبکۀ ارتباطات و نیز عامل مهمی در توزیع متعادل جمعیت در این منطقه، حائز اهمیت و توجه است، بهویژه اینکه در مناطق نزدیک به دامنهها این مسئله بیشتر خود را نشان میدهد. این مهم را شاید بتوان با تشابه کلی آثار فرهنگی موجود نیز تبیین و آثار را به صورت کلی و تقریباً مشابه در سطح دشت مشاهده کرد. این هماهنگی نیز خود به نحوی، تعاملی ساده را در نظامی نیمهیکجانشین با زیر ساختهای فرهنگیِ مرتبط با مناطق همجوارِ دشت همدان نشان میدهد.