Document Type : Research Paper
Authors
1 Associate Professor, Department of Archaeology, Bu-Ali Sina University, Hamedan
2 M.A Student of Archaeology, Open University of Amsterdam, Amsterdam
Abstract
The decentralized structure of the Arsacid Empire brought both positive and negative consequences to the country. Despite all confusions, this particular political trend helped ancient and local traditions to grow and flourish. At this time Pars although has been isolated but played an important role to guard and respect the basic ideologies of the past Achaemenids. Persis kings’ coins minted from 280 B.C. to about 224 A.D. at ancient Achaemenid centers such as Persepolis, Pasargadae and also Istakhr-the new capital of the region- are considered to be the most essential sources of study the obscure part of the history of Iran. The Persis kings on their coins showed their great respect to the Achaemenid legacy by portraying the motifs of Achaemenid rules. It seems that the Parthian religious tolerances or the Arsacid kings supports have encouraged the Persis kings tendencies towards the Iranian old cultures and the processes of revival.
Keywords
1. مقدمه
مهمترین منبع در بازسازی تاریخ پارس، سکههای ضرب شده در دوران سلوکی و اشکانی است. نخستین سکههای پارس را دانشمند فرانسوی ژوزف پُلرن (Joseph Pellerin) در سال 1767، منتشر ساخت. در ابتدا این سکهها به دلیل داشتن کتیبۀ آرامی به ساسانیان نسبت داده میشد (Potts, 2007: 273). اَلوت دولا فویی (Allotte de la Fuye)، نخستین مطالعات اساسی دربارۀ سکههای پارس را به انجام رسانده است. او این سکهها را به سه گروه تقسیم کرده و بعدها جان هیل نیز گروه چهارم را برای آن پیشنهاد کرده است (Hill, 1922: clxi). به نظر میرسد آخرین فردی که به طور مستقیم بر روی این سکهها مطالعه نموده است، دو مورگان بوده که نتیجۀ بررسیهای خود را در کتاب «راهنمای سکهشناسی شرق از دوران باستان تا قرون میانه» به چاپ رسانده است (De Morgan, 1923). لازم به ذکر است که این سکهها علاوه بر اهمیت تاریخی، نقشی اساسی در احیای فرهنگ ایرانی در دوران سلوکی و پس از آن داشتهاند (Curtis, 2007: 21 ). با وجود این که در سنتهای مذهبی زرتشتی، یونانیان (و یا تنها اسکندر) به شدت ملامت شدهاند، بر اساس شواهد به دست آمده از پارس دورۀ سلوکی و اشکانی، این نوع نگاه نسبت به فرهنگ هلنی در این ادوار شکل نگرفته است (Wiesehöfer, 1999: 335).
2. شکلگیری پادشاهی پارس
نواحی داخلی ایران در دورۀ سلوکی و اشکانی شامل چهار بخش اصلی یعنی پارس، ارمنستان، سرزمین کوشانها در آسیای میانه و سیستان در شرق بود ( (Lozinski, 1984:129. با وجود این که پارس یکی از وسیعترین این مناطق است، نسبت به پادشاهیهای مستقل دیگر اطلاعات بسیار اندکی از وضعیت آن در دوران طولانی سلوکی و اشکانی وجود دارد. دلایل متعددی را برای این مسئله میتوان بیان کرد که یکی از آنها، انزوای نسبی پارس در این زمان و فاصلۀ آن با راههای تجاری اصلی است. برای مدتی طولانی برترین مسیر برای ایجاد ارتباط بین شرق و غرب از طریق خلیج فارس بود که بدین وسیله هند و چین به عربستان، مراکز تجاری خاراکس و آپولوگوس، و قرارگاه تجاری روم یعنی پالمیر متصل میشد (Seyrig, 1950: 1-2). طی کاوشهای هرینک در محوطههایی چون الدور و ملیحا در امارات امروزی، سکهها و بقایای سفالی متعددی متعلق به نواحی گوناگونی از جمله خاراسن، الیمایی، هند و روم به دست آمد که حاکی از ارتباط ایشان با بنادر تجاری این ناحیه است. در این بین تنها دو سکه از شاهان پارس کشف شد که میتواند نشاندهندۀ رابطۀ محدود پارس با مهمترین مسیر تجاری آن زمان باشد (Haerinck, 1998: 288). همچنین این امکان وجود دارد که این سکهها مدتها پس از زمان ضرب به این منطقه رسیده باشد (Potts, 2012: 119).
پس از فتوحات اسکندر، یکی از سرداران مشهور اسکندر به نام پوکِستاس (Peucestas) به عنوان حاکم این منطقه انتخاب شد. او از سنتهای بومی به خوبی استقبال کرده و جایگاه مناسبی به مقامات پارسی در سپاه و دربار خود اعطاء کرد (Bevan, 1902: 42). این روحیۀ تساهل پس از مدت کوتاهی به تشکیل حکومتی باعناصربومیدرپارسانجامید.پسازبرکناریپوکستاس،موقعیتپارسهادرموطنخود تغییر کرد. سکههایی با تاریخ 300 پ.م. که به سلوکوس تعلق دارند و به احتمال قوی در تختجمشید یا پاسارگاد ضرب شدهاند، نشاندهندۀ سلطۀ مستقیم سلوکیان حداقل تا 280 پ.م. است (Potts, 2004: 354). ایشان اساساً از نظام اداری و حکومتی شرقی پیروی کرده و متوجه این مسئله بودند که برای بقای خود میبایست به سنتها و فرهنگهای بومی احترام بگذارند (Venetis, 2011: 155). این موضوع در فارس بیشتر ملموس است و ایشان حتی در اوج قدرت آنتیوخوس سوم با وجود نفوذ فرهنگی خاص در ماد، سیاست متفاوتی نسبت به خاستگاه امپراتوری پارس اتخاذ کردند (Callieri, 1995: 82). با این حال، بقایای سفالهای سبک هلنی به دست آمده در تل تخت در پاسارگاد و محوطۀ تل ضحاک در جنوب غرب شیراز، نشان میدهد که سلوکیان به تأسیس کولونیهایی در منطقه اقدام کردهاند (Ibid: 84).
در همین سالها در حدود 280پ.م. بود که نخستین سکههای چهار درهمی محلی پارس توسط شخصی به نام بَگدات (Bagadat) ضرب شد. شکل پارسی باستان این نام مکرراً در کتیبههای هخامنشی به کار رفته است (Koch, 1988: 85). بر روی این سکهها، تصویر بگدات رو به راست با سبیل، ریش کوتاه و با شلقی (؟) بر سر مشاهده میشود (تصویر 1). لازم به ذکر است که اینگونه سرپوش در دورۀ هخامنشی و سلوکی با عنوان «سرپوش ساتراپی» نیز شناخته میشده (Hill, 1922: 195)، و در سکههای شاهان بعدی شباهت قابلتوجهی با سرپوش ساتراپیهای دورۀ هخامنشی به ویژه در آسیای صغیر پیدا میکند (برای مثال تصویر 2). بر پشت سکه، شاه با پوششی مشابه شاهان هخامنشی بر تخت نشسته، عصای بلندی در دست راست و یک گل (؟) در دست چپ نگه داشته است. این تصویر آشکارا یادآور نقوش برجستۀ شاهان هخامنشی در تخت جمشید میباشد. بر پشت سکه به خط آرامی عبارت «بگدات، فرترکا، از خدایان» (‘Bgdtn prtrk’ ZY ‘LHY’) نوشته شده است.
تاکنون مشکلاتی در ترجمۀ نوشتههای آرامی این سکهها وجود داشته است و به درستی منشأ آنها مشخص نیست. در این بین گرینفیلد به کتیبهای ناخوانا از یکی از شاهان پارس اشاره کرده و با تکیه بر آن، خط مورد استفادۀ این شاهان را فارسی باستان متأخر و یا فارسی میانۀ قدیم میداند (گرینفیلد،1390: 851). همچنینبیواروشیکدازعنوان«آرامی پارسی»برایاینخطاستفادهکردهاند (Bivar & Shaked, 1964: 282). محققین لقب شاهان پارس بر روی سکهها را به سه شکل PRTKR’, PRTDR’, PRTRK نسخهبرداری کرده که به ترتیب به صورت fratakara, fratadāra, fratarakā خوانده میشود. سه عنوان ذکر شده به ترتیب به معنی «حاکم»، محافظ آتش و برافروزنده آتش، ترجمه شده است (Naster, 1968: 74). هیچ کدام از سه عنوان ذکر شده در منابع متعلق به ایران باستان دیده نشده و تنها اولی در متون آرامی الفانتین متعلق به مصر دورۀ هخامنشی وجود دارد. همچنین برخی معتقدند که fratarakā یکی از اصطلاحات اداری دوران هخامنشی بوده است. از جهتی عنوان fratadāra کمتر مورد تأیید زبانشناسان قرار گرفته و به عنوان واژهای با بنمایۀ مذهبی شناخته شده است. fratarak (ā) در متن الفانتین به شخصی اطلاق شده که بر تمامی ایالت جنوبی مصر حکومت کرده و از نظر جایگاه، بالاتر از فرماندۀ ارتش که مسئولیت دفاع از مرزها را داشته، قرار دارد (Ibid: 75-76). با این که شاهان پارس با استفاده از عناصر کهن پیوندی نزدیک میان خود و هخامنشیان احساس میکردند و پادشاهی خود را الهی میدانستند، بدون شک توانایی اخذ لقب «شاه بزرگ» را نداشتند و با وجود استفاده از برخی نمادهای شاهان هخامنشی، برای مدتها از بهکارگیری نشانههای خاص شاهی از جمله تاج کنگرهدار پرهیز کردند (Wiesehöfer, 2007: 43).
عبارت ZY ‘LHY’ (از خدایان) که از همان ابتدا در سکههای حاکمان پارس دیده شد، بعدها به طور گسترده مورد استفاده شاهان ساسانی قرار گرفت. دریایی معتقد است که این عنوان ریشه در لقب سلوکی θεοπάτωρ به معنی «دارای نژاد الهی» دارد و شاهان نوپای پارس با بهرهگیری از شکل آرامی آن، وفاداری خود را به وی نشان دادهاند (Daryaee, 2010: 240). به اعتقاد پژوهندگان ایشان با وجود این که از همان ابتدا در پی احیای سنتهای ایرانی و کسب استقلال بوده و این خواسته را به خوبی در سکههای خود نشان دادهاند، در اصل دستنشاندۀ شاهان سلوکی محسوب میشدهاند. همچنین با وجود این که این حاکمان در سکهها وفاداری خود را به آیین کهن منطقه (شاید زرتشت) نشان دادهاند، نمیتوان آنها را نمایندۀ یک حزب ملی-مذهبی و یا شاه-مغ دانست (Wiesehöfer, 2001: 110). استرابو به این نکته اشاره کرده و پارسها را خراجگزار مقدونیان معرفی میکند (Edson, 1958: 158). علاوه بر این، با بررسی دقیقتر سکههای بگدات و دو نفر از جانشینان او یعنی اوبورزوس ' وهبرز و اردشیر، مشخص میگردد که حاکم پارسی با وجود استفاده آشکارا از نقشمایههای هخامنشی در سکههای خود، با دردستگرفتن عصای سلوکی (؟) و پوشیدن لباس و کلاه ساتراپی وفاداری خود را به دربار سلوکی نشان دادهاند (Canepa, 2010: 569). همچنین شهرها یا کولونیهایی که آنتیوخوس اول در جنوب غرب ایران تأسیس نمود، شورش مولون در منطقه و کتیبهای در مورد اقامت قابلتوجه آنتیوخوس سوم در انطاکیۀ پارس (نزدیک بوشهر امروزی؟) در 205 پ.م.، همگی گویای تسلط سلوکیان بر پارس حداقل تا زمان مرگ آنتیوخوس سوم در 187 پ.م. است (Wiesehöfer, 2007: 40). همچنین با مطالعۀ شرایط ایالتهای مهم همسایه همچون الیمایی و خاراسن مشخص میشود که دیگر مناطق ایران نیز تا این زمان کموبیش پذیرای سلطۀ سلوکیان بودهاند (نک.Le Rider, 1965: 288 & Hansman, 1967: 23 ).
در پشت سکههای شاهانی که از لقب fratarakā استفاده کردهاند، تصویر بنایی مشاهده میشود که مدتی طولانی موضوع مورد بحث محققان بوده است (تصویر 3). اکثر ایشان آنرا تقلیدی از ساختمان زندان سلیمان در پاسارگاد یا کعبۀ زرتشت در نقشرستم میدانند، و از آنجایی که تاکنون کاربری دقیق این دو بنا مشخص نشده است، دلیل استفاده از آن در سکههای شاهان پارس نیز به درستی معلوم نیست. پاتس معتقد است که پس از گذشت حدود 250سال از ساخت این دو بنا، شاهان پارس الزاماً از کاربری آنها آگاهی نداشته و تنها با تکیه بر اهمیت این آثار به عنوان نمایندۀ شکوه و قدرت اجداد خویش، از آنها در سکههای خود استفاده کردهاند (Potts, 2007: 296).
اما هرینک و اُورلت بر خلاف دیگران بنای تصویر شده بر پشت این سکهها را با معابد یونانی و رومی همچون آرا پاسیس (Ara Pacis) در رُم مقایسه کرده (تصویر 4) و با تکیه بر بررسیهای تیلیا و ترومپلمان، این امکان را میدهند که بنایی مشابه در قسمت کاخ H در جنوب غرب صفه تختجمشید وجود داشته است (Haerinck & Overlaet, 2008: 207 & 212). در مقابل بنا در سمت چپ سکه، تصویر شاه دیده میشود که دستهای خود را به سبک شاهان هخامنشی به نشانه نیایش بلند کرده است. با وجود تمام فرضیات ذکر شده، تنها نکتۀ آشکار اینست که شاهان پارس از همان ابتدا با به تصویرکشیدن عناصر پارسی سکههای خود، به دنبال تثبیت مشروعیت سیاسی در منطقه بودهاند.
3. مدارک باستانشناسی و بقایای مرتبط با شکلگیری حکومت شاهان پارس
تاکنون مدارک باستانشناسی بسیار اندکی متعلق به شاهان پارس شناسایی شده و در نمونههای منسوب نیز ابهامات فراوانی وجود دارد. در 1923 هرتسفلد با کاوش در فاصلۀ 300 متری شمال غربی از صفه تختجمشید موفق به شناسایی بقایای معماری معروف به «معبد فرترکا» شد (Herzfeld, 1941: 275). این بنای خشتی شامل چندین اتاق و راهرو به همراه یک ایوان هشتستون و تالار ستوندار کوچک است (تصویر 5). به نظر نمیرسد که این بنا جزئی از مجموعۀ سلطنتی تختجمشید بوده باشد. پایهستونهای بهکار رفته در آن به سهگونۀ مختلف تقسیم میشوند که دو نوع آن به احتمال زیاد پس از تخریب صفه تختجمشید، در اینجا مورد استفادۀ دوباره قرار گرفته است. اما گونۀ سوم یعنی پایهستونهای مکعبیشکل در معماری هخامنشی مرسوم نبوده است. از این جهت این بنا را متعلق به دوران فرا-هخامنشی دانستهاند (Shenkar, 2011: 119). با وجود این که کاربری این بنا تاکنون به درستی مشخص نشده، این اطمینان وجود دارد که نخستین شاهان پارس مراکز مهم دورۀ هخامنشی یعنی پاسارگاد و تختجمشید را برای استقرار خود انتخاب کرده بودند (Hill, 1922: clx). مهمترین دلیل تعلق این بنا به شاهان فرترکا، نقشبرجستهای است که در آن بهدست آمده است. این نقش شباهت خاصی با تصویر نیایشگر پشت سکههای این شاهان دارد (تصویر 6). همچنین دوبواز آنها را با نقشبرجستۀ دکان داوود در سرپل ذهاب مقایسه کرده و آن نقش را نیز متعلق به شاهان پارس با تاریخی بین250 - 150 پ.م. میداند (Debevoise, 1942: 89).
کاوشهای استروناخ در پاسارگاد نشان داد که در این محدودۀ زمانی پس از نزاع احتمالی در تل تخت، یک فرهنگ بومی قدرت را در دست گرفته است، چرا که در اینجا پس از سکههای سلوکوس اول، به جای سکههای جانشین او یعنی آنتیوخوس اول، سکههای بگدات دیده میشود (Stronach, 1965: 23).
با توجه به اهمیت پایتختهای کهن هخامنشی، با کمک سکهها میتوان به احداث پایتختی جدید در سدۀ سوم پ.م. توسط شاهان پارس اشاره کرد. بر روی برخی از سکههای وهبرز از عبارت Pārsa staxra (دژ پارس) استفاده شده که ممکن است منظور شهر استخر مرکز سیاسی-مذهبی بعدی پارس باشد که مهمترین معبد آناهیتا نیز در آن قرار گرفته بود (اشتیل، 1388: 106). با این حال، تفکیک تختجمشید و استخر از یکدیگر دشوار بوده و از این دو در این دوران معمولاً در کنار یکدیگر یاد میشود (Herzfeld, 1934: 35).
4. سرآغاز استقلال پارس
پولیانوس گزارش میدهد که در تاریخی بین 250-200 پ.م. اوبورزوس-وهبرز، دومین پادشاه پارس حدود 3000 تن از سربازان سلوکی را که علیه او توطئه کرده بودند به قتل میرساند و از این طریق در پی کاهش قدرت بیگانه در منطقه و کسب استقلال برمیآید (Mittag, 2008: 54). اما ویسهوفر با تکیه بر سکههای وَدفرَداد اول (فرهاد)، او را نخستین پادشاه مستقل پارس میداند (تصویر 7). برای اولین بار در پشت سکههای این فرد نقش فروهر که توسط شاهان هخامنشی به عنوان نشانه مشروعیت استفاده میشده بر بالای بنا نقش بسته است. علاوه بر این، در پشت سر شاه الهه پیروزی یعنی نیکه مشاهده میشود که در حال قراردادن تاج گلی بر سر او است (Wiesehöfer, 2007: 42). این نشانهها گویای یک پیروزی ساده نبوده و میتواند بیانگر دستیابی این شاه به استقلال از سلوکیان باشد.
با رویکارآمدن مهرداد اول (171-138 پ.م.) تحول قابلتوجهی در ساختار حکومتهای خاور نزدیک صورت گرفت، حدود نفوذ اشکانیان تا غرب ایران و سرزمینهای شرق مدیترانه گسترش پیدا کرد و در اصل از این زمان بود که ایشان به عنوان یکی از قدرتهای برتر منطقه شناخته شدند. سکههای حکومتهای مهم محلی از جمله الیمایی، ماد و پارس، به خوبی نتیجۀ نفوذ اشکانیان در این مناطق را نشان میدهد.
مهرداد با تسلط بر غرب کشور به ویژه ماد، در مقابل دمتریوس دوم سلوکی قرار گرفت. از آنجایی که هنوز اکثر حاکمان محلی در الیمایی، خاراسن و پارس با وجود استقلال بیشتر به شاه سلوکی وفادار بودند، او را در برابر شاه نوپای اشکانی یاری کردند (Wenke, 1981: 306). به نظر میرسد که در این زمان وَدفرَداد اول حاکم پارس بوده است. ویسهوفر معتقد است که درخواست کمک شاه سلوکی از این مناطق، خود به معنی استقلال نسبی آنهاست (Wiesehöfer, 2007: 41). ارتش سلوکی حتی در بهترین شرایط، نهتنها برای تأمین سربازان مزدور، بلکه برای تأمین نخبگان ارتش خود به نیروی ایرانیان نیاز داشت (Venetis, 2011: 157). بنابراین دمتریوس توانست برای مدتی کوتاه در برابر مهرداد ایستادگی کند، اما در نهایت در 141پ.م. در سلوکیۀ دجله به اسارت رفت و به هیرکانیه منتقل شد. با کاهش قدرت سلوکی، مهرداد توانست به بهانۀ یاری دادن حکومتهای محلی به ارتش سلوکی، در امور ایشان دخالت کند. تغییر ناگهانی در سبک سکههای الیمایی و پارس نشان میدهد که مهرداد بلافاصله پس از فتح سلوکیه دجله، این مناطق را نیز به تصرف درآورد (Colledge, 1977: 10). در گروهی از سکههای وَدفرَداد اول، تصویر فردی بالغ و ریشدار با شباهت قابل توجهی به سکههای مهرداد دیده میشود. هرچند این مسئله تلاش مهرداد را در کنترل اوضاع پارس نشان میدهد، دلیل کافی برای سلطۀ مستقیم او بر منطقه نیست (Kawami, 1987: 6). با تکیه بر سیاست معمول شاهان اشکانی، به نظر میرسد که حاکم پارس اجازه یافته تا به حکومت خود ادامه دهد. دلایل گوناگونی برای این ایدئولوژی حکومتی وجود دارد که یکی از آنها طبق نظر کیل به روحیۀ انعطافپذیری اشکانیان نسبت به فرهنگها و حکومتهای محلی بازمیگردد (Keall, 1994: 272). دلیل دیگر را میتوان از آنجایی دید که حاکمان محلی پارس بر خلاف دیدگاه معمول، فاقد روحیۀ شورش و طغیانگری علیه حکومت مرکزی بودند و بقای ایشان در مقام خود، تهدیدی برای شاهان اشکانی به شمار نمیآمد (Wiesehöfer, 2001: 110). با این حال، حاکم پارس میبایست با تغییر در سبک سکههای خود، وفاداری خود را به قدرت جدید منطقه نشان میداد. سکهها به خوبی گویای این نکته مهم هستند که موقعیت سرزمین پارس، شاهان این منطقه را یاری کرد تا بسیاری از سنتهای کهن مذهبی را حفظ کرده و در نهایت با انتقال آن به دورۀ ساسانی، اسباب شکوفایی آن را فراهم آورند.
سکههایی که از این پس در پارس ضرب شد، به گروه دوم (140-100 پ.م.) سکههای منطقه تعلق دارند. به جزء تعدادی از سکههای پایانی وَدفرَداد اول، میتوان سکههای دو شاه بعدی یعنی داریوش اول و وَدفرَداد دوم را در این گروه قرار داد (Hill, 1922: clxx). بر روی این سکهها تصویر ریشدار شاه رو به راست با سرپوش خاص و منحصربهفردی که به عنوان «کلاهک ساتراپی» معرفی شده به همراه هلال ماه بر روی آن دیده میشود (تصویر 8). هلال ماه میتواند نماد حکومت الهی شخص باشد (Olbrycht, 1997: 52). بر پشت سکه همان نقشمایۀ گروه قبلی وجود دارد، تنها با این تفاوت که از کیفیت نقوش آن کاسته شده و ساختاری خلاصه شده پیدا کرده است. تحول اساسی در این سکهها که گویای نفوذ سنت اشکانی است در کتیبههای آنها دیده میشود. عنوان فرترکا از این سکهها حذف شده و تنها نام شاه به همراه هزوارش MLK’ (شاه) به تقلید از سکههای شاهان اشکانی بر آنها اضافه شده است. طبق عقیدۀ اکثر محققان این عبارت گویای این مسئله است که از این پس حاکمان دستنشاندۀ شاهان اشکانی در پارس حکمرانی میکنند (Canepa, 2010: 569؛ اشتیل، 1388: 106؛ سلوود،1390: 194). همچنین پیش از این، جنس غالب سکههای پارس چهار درهمیهای نقرهای بود که از این پس به درهم تبدیل میشود که جنس اصلی مورد استفاده اشکانیان برای مصارف داخلی بوده است (Khademi Nadooshan and Khazaiea, 2011: 102 ).
5. حکومت شاهان دستنشانده
روند اشکانی شدن سکههای حاکمان پارس با سرعت بیشتری پیش رفت و در گروه سوم که با پادشاهی داریوش دوم آغاز میشود، آشکارا خود را نشان داد. بر روی این سکهها به تقلید از سکههای اشکانی، صورت شاه رو به چپ است و تاج مخصوص مهرداد دوم را بر سر گذاشته است (Wroth, 1903: lxxvi). بر پشت سکه نیز طبق سنت اشکانی، کتیبه با متن نام شاه و عنوان MALKA دیده میشود که بر دور نقش حک شده است (تصویر 9). نقش مذکور، شاه را با ردایی بلند نشان میدهد که برسم یا نیزهای در دست گرفته و در مقابل آتشدان ایستاده است که علاوه بر این که نشاندهندۀ نفوذ قابلتوجه اشکانیان در فارس است، بیانگر شکلگیری تدریجی یک ساختار منحصربهفرد مذهبی نیز است.
گنجینهای از سکههای کوچک نقرهای در محدودۀ پارس در دهۀ1980 کشف شد که با دیگر سکههای منطقه تفاوت دارد. این سکهها احتمالاً به شخصی به نام کوریوس (بلاش؟) در سدۀ اول م. تعلق دارد که وابستگی شدیدی به دربار اشکانی داشته و شاید برای نظارت مستقیم بر اوضاع منطقه، در بخشی از پارس مستقر شده است (Wiesehöfer, 2009). به نظر میرسد که این وقایع همزمان با پادشاهی بلاش اول در73 م. و اصلاحات حکومتی او در نواحی مختلفی چون الیمایی، خاراسن و به احتمال قوی پارس است (Dabrowa, 2011: 175). به درستی مشخص نیست که آیا کوریوس همان بلاش اول است و یا شخصی وابسته به دربار اشکانی است.
سدۀ اول و دوم م. دوران پیشرفت اقتصادی کشور و رونق قابلتوجه تجارت بود. این مسئله، حاصل استقلال نسبی حکومتهای محلی و توانایی ایشان در ایجاد ارتباط با دوردستترین نواحی در شرق تا چین و در غرب تا روم بود. در یکی از گزارشهای چینی به تاریخ 101 م.، از یکی از شاهان پارت با نام مَنکو (Manqu) یاد میشود که تعدادی شیر و شترمرغ متعلق به سرزمین تیاوژی (Tiaozhi)، به احتمال زیاد محدودۀ خاراسن و الیمایی، به دربار امپراتوری هان به عنوان هدیه ارسال میدارد. به نظر میرسد که منظور از این شاه پارتی در اصل حاکم پارس یعنی منوچهر بوده باشد که با ایجاد ارتباط با مراکز تجاری مهم یعنی خاراسن و الیمایی و در نهایت چین، سعی در کسب اعتبار بیشتر برای حکومت خود داشته است (Hill, 2009: 23 & 242). پلینی، همسایۀ بدون واسطۀ پارس را در غرب الیمایی میداند (Pliny, VI. xxviii). با این حال، نمیتوان محدودۀ قلمرو شاهان پارس را به درستی تعیین کرد. دادههایی از جمله تعدادی سکه مربوط به شاهان پارس در اواسط سدۀ اول پ.م. از گورستانهای اشکانی تل ملیان در دشتهای اطراف شیراز بهدست آمده است که با وجود اهمیت بسیار، در این مورد، چندان روشنگر نیستند (Balcer, 1976: 86). در هر صورت با توجه به فقدان دادههای باستانشناسی در این رابطه، امکان ارتباط پارس با نواحی اطراف آن دشوار است.
در خصوص دلیل تفکیک نشدن شاه پارس با شاه اشکانی در گزارشهای چینی، توضیحاتی وجود دارد. با رویکارآمدن اردوان سوم (12-38 م.) و صلحی که میان ایران و روم صورت گرفت، او موفق شد نفوذ دربار اشکانی را بر بخشهای مهمی از کشور و در مناطق مستقل تحمیل کند. برخی محققان معتقدند که یکی از روشهای اصلی او در این زمینه، انتخاب افرادی از خاندان خود به حکومت آن مناطق بوده است (شیپمان، 1384: 58). سکهها نیز به گونهای این موضوع را نشان میدهند؛ برای مثال استفاده اردشیر دوم از سربند شاهی و پوشش و آرایش کاملاً اشکانی در سکهها، نمیتواند یک اتفاق ساده باشد (تصویر 10). اما از آنجایی که همین شاه در این زمان از تاجهای بومی کنگرهدار استفاده میکرده است، نمیتوان این دیدگاه را به اثبات رساند (تصویر 11).
اطلاعات بسیار اندکی از پارس در این برهه تا ظهور اردشیر بابکان در دست است. به جز سکهها، تنها اشارات کوتاهی از استرابو، لوسیانوس و ایزودور خاراکسی و یک کتیبۀ فارسی میانه از اردشیر دوم بر روی یک جام نقرهای در دست است (Wiesehöfer, 2009). هیل برای دو سدۀ پایانی تا آغاز شاهنشاهی ساسانی گروه چهارمی را پیشنهاد میکند که با نموپات (Namopat) آغاز میشود (Hill, 1922: clxxiv). این گروه را از نظر سبک تصویرگری چهرۀ شاه میتوان به عنوان نمونههای «پیشا-ساسانی» نیز معرفی کرد. ویژگی اصلی این سکهها چهرۀ شاه رو به چپ با مو و ریش پرپشت و استفاده از ستاره و هلال ماه در کنار شاه در پشت سکه است (تصویر 12). شاهان این گروه از تاج و سربند مخصوص شاهان اشکانی و همینطور در برخی موارد از تاج کنگرهدار استفاده کردهاند. با این حال، آرایش موهای این افراد به ویژه اردشیر چهارم، یادآور سبکی است که بعدها در سکۀ اردشیر پنجم (اردشیر بابکان) و جانشینان او دیده شد (سلوود،1390: 197).
6. ظهور پاپک و شاپور و آغاز حکومت اردشیر پنجم
در حدود 205 م. تحولی در ظاهر کوچک اما مهم در ساختار حکومتی پارس صورت گرفت. پاپک فرزند ساسان یکی از موبدان معبد آناهیتا و فرزند بزرگ او شاپور، از شهر «خیر» (Xir) به استخر حمله کرده و گوچهر، شاه پارس را به قتل رساندند و بدینترتیب به حکومت شاهان دستنشاندۀ اشکانی در منطقه خاتمه داده و با هوشیاری سرپرستی مهمترین مرکز مذهبی منطقه یعنی معبد آناهیتا در استخر را نیز بر عهده گرفتند (Chaumont, 1958: 158). این در اصل آغازی برای شاهنشاهی مقتدری بود که شاه در آن چهرهای کاملاً الهی پیدا کرده بود و این ایدئولوژی حکومتی و ساختار متمرکز آن موجب تأسیس یک دین رسمی و دوام چهارصد سالۀ امپراتوری مقتدر ساسانی شد. دو عامل اساسی در انتها باعث افول شدید اعتبار حکومت اشکانی در مرزهای داخلی و خارجی کشور شد؛ اول، ناتوانی ایشان در حفظ تعادل و ثبات داخلی به دلیل نزاع اردوان پنجم و برادرش بلاش پنجم و دیگری سه شکست مهلک از روم به ویژه سپتیموس سوروس که به فتح تیسفون و تخریب آن انجامید (Rawlinson, 1893: 361-362). به نظر میرسد که در این زمان بود که پاپک و شاپور حکومت پارس را دست گرفتند (فرای، 1389: 13). همچنین به احتمال قوی در این زمان تعدادی نقش خطی در قسمتهایی از کاخ هدیش و تچر در تختجمشید ایجاد شد (تصویر 13) که در آن به احتمال بسیار، صحنۀ دریافت مقام شاهی با حضور شاپور و پدرش پاپک صورت میگیرد (Callieri, 2003, Razmjou, 2005: 324). این نقوش همچنین میتواند نشاندهندۀ هدف ایشان در ادغام نظام سیاسی و مذهبی باشد که در نهایت در شاهنشاهی ساسانی به ثمر رسید (Daryaee, 2011: 187).
بر روی سکههای منسوب به شاپور، تصویر شاه بر روی سکه و تصویر احتمالی پدر او پاپک دیده میشود (تصویر 14). با وجود اهداف و سیاستهای متفاوت خاندان جدید، ایشان همچنین سنتهای پادشاهی قبلی را حفظ کردند. مدتی بعد اردشیر برادر کوچک شاپور در صحنه ظاهر میشود که به گفته طبری پس از مرگ اتفاقی (؟) برادر در تختجمشید، با رأی دیگر برادران به عنوان پادشاه انتخاب شد (Canepa, 2010: 571). اردشیر، به عنوان یکی از رازآمیزترین شخصیتهای تاریخ ایران شناخته میشود. دریایی، این دیدگاه را مطرح کرده که اردشیر در خاندان خود یک یاغی به شمار میآمده و با فاصلۀ قابلتوجهی از پدر و برادرش شاید در اردشیر-خوره مستقر بوده است. بنابراین شاپور را که حاکم مشروع از سوی پدر بوده به همراه دیگر برادران به قتل رسانده، در 212/211 م. در استخر مستقر شد و به تدریج حکومت کل پارس را به عنوان اردشیر پنجم در دست گرفت (Daryaee, 2010: 245 & 248). معماری اشکانی-برای مثال کاخ آشور- تأثیر قابلتوجهی بر معماری اردشیر خوره یا کاخ فیروزآباد داشته است و این آثار اهمیت بسیاری در بررسی چگونگی انتقال میراث اشکانی به دوران ساسانی دارد (Vanden Berghe, 1987: 244).
سکههای اردشیر (تصویر15) از نظر ریختشناسی، از سکههای برادر بزرگش شاپور تأثیر مستقیمی پذیرفته بود (Gyselen, 2011: 12). زمانی فرا رسید که او با حمایت ایالتهای دیگر از جمله ماد، ماد آتروپاتن، آدیابن و کردستان شورشی گسترده در نواحی داخلی ایران صورت داد (Farrokh, 2007: 179). این زمانی بود که اردوان پنجم با شکست ارتش کاراکالا امپراتور روم سعی در بازگرداندن اعتبار از دست رفته خاندان خود را داشت و تا زمانی که اردشیر کرمان را نیز فتح کرد و شاه وفادار به حکومت مرکزی در آنجا را به قتل رساند، متوجه خطر پیشروی او نبود (شیپمان، 1384: 16). بنابراین اردوان شاه الیمایی نیروفر را برای سرکوب اردشیر گسیل داشت. اما او در نبرد با اردشیر در 215 م. در جنوب خوزستان ' به احتمال زیاد در نزدیکی اهواز امروزی' شکست خورد و کشته شد (Alizadeh, 1985: 184).
کمی بعد اردشیر در 222 م. خاراکس اسپاسینو، پایتخت پادشاهی خاراسن در جنوب میانرودان را فتح کرده و آخرین پادشاه آن منطقه یعنی آبینرگاوس سوم را به قتل رساند (Nodelman, 1959/1960: 119). فتح خاراسن ضربهای مهلک بر ساختار اقتصادی حکومت اشکانی وارد ساخت و ایشان را از دریافت نیروی نظامی و همچنین سود اقتصادی حاصل از تجارت از طریق خلیج فارس ناامید ساخت. اردشیر در نبرد نهایی در 224 م. در مقابل اردوان قرار گرفت و با شکست سپاه اشکانی و قتل او، به یک شاهنشاهی پانصدساله خاتمه داد. اینگونه به نظر میرسد که بلاش پنجم کمی پس از قتل برادر و فتح پایتخت در تلاش برای احیای قدرت اشکانی برآمد، چرا که سکههایی از او باقی مانده که به 228 م. باز میگردد (Dabrowa, 2012: 39). با وجود تمام تلاشها، در نهایت تمامی اراضی زیر سلطه امپراتوری اشکانی در دست اردشیر افتاد و تمامی مدعیان سرکوب شدند. با این حال، او برای اثبات مشروعیت خود، یکی از شاهزادگان اشکانی را به همسری گرفت (Rawlinson, 1893: 368). او همچنین به همین منظور در نخستین سکههای خود از تاج مخصوص شاهان اشکانی استفاده کرد (تصویر 16).
با این که سکههای ساسانی تقلیدی کامل از سکههای اشکانی نیست، اما تأثیر قابلتوجهی از آنها و همچنین از نقشمایههای رومی پذیرفته است. تشکیلات ضرابخانههای دورۀ ساسانی نیز، ادامۀ مستقیم سیستم دورۀ اشکانی بود (گوبل، 1389: 211 و 225). ساسانیان از بسیاری جهات تغییراتی اساسی در نظام سیاسی ایران ایجاد کردند. از نظر مذهبی این دیدگاه تاکنون پذیرفته شده که ساسانیان از همان ابتدا، تحمل کمتری در پذیرش آیینهای محلی داشتند (Keall, 1971: 58). با این حال، با مطالعۀ دقیق سرگذشت پارس در دورۀ سلوکی و اشکانی، شاهان ساسانی را میتوان وارثان حقیقی و ادامهدهندۀ بسیاری از سنتهایی دانست که پیش از این در دورۀ اشکانی پایهگذاری شده بود.
بگدات وهبرز اردشیر اول ودفرداد اول |
250-200 پ.م. |
شاه ناشناس داریوش اول ودفرداد دوم داریوش دوم هوخشتر (؟) اردشیر دوم |
160-30 پ.م. |
نموپات پیروز (پاکور؟) قباد مهرداد اردشیر سوم منوچهر اول منوچهر دوم اردشیر چهارم شاپور اردشیر پنجم |
30 پ.م.-224 م. |
جدول 1. فهرست پیشنهادی شاهان پارس بر اساس تقسیمبندی سلوود با اعمال برخی تغییرات (سلوود، 1390: 211)
7. نتیجه
تا چند دهۀ اخیر، پادشاهی اشکانی به دلایل گوناگون از جمله کمبود منابع، کمتر مورد اعتنای محققان، به ویژه پژوهشگران ایرانی قرار میگرفت. به همین دلیل، وجوه متنوع این شاهنشاهی و همینطور نقاط مختلف ایران در طول حکومت ایشان، ناشناخته ماند. تاکنون این نتیجه حاصل شده که هر ایالت در مرزهای اشکانی با وجود وابستگی نسبی به حکومت مرکزی دارای ویژگیهای منحصربهفردی بود که آن را از نقاط دیگر متمایز میکرد. پارس به سبب موقعیت ویژه، موفق به حفظ بسیاری از سنتهای کهن هخامنشی از جمله هنر و مذهب و در نتیجه انتقال آن به ادوار بعدی شد.
با وجود این که شاهان پارس با بهرهگیری از نقشمایههای متعلق به پیشینیان خود، در تلاش برای ایجاد تمایز با نواحی دیگر بودند، سکهها و شواهد دیگر به خوبی نشان میدهند که بر خلاف دیدگاه معمول، عامل اغتشاش و مبارزه با حکومت اشکانی نبودند. با این وجود، در سدۀ اول میلادی، شاهان اشکانی برای گسترش نفوذ خود در این منطقه تلاش زیادی کردند. دلیل این مسئله به درستی مشخص نیست، اما تغییر ناگهانی در نقشمایه و ساختار سکهها صحت این واقعه را نشان میدهد.
سیاست شاهان پارس با رویکارآمدن پاپک، شاپور و بعدها اردشیر بابکان تغییری اساسی پیدا کرد. اردشیر با بهرهگیری از بیثباتی و ضعف شاهنشاهی اشکانی حاصل از جنگهای داخلی و خارجی، شورشی گسترده در کشور صورت داد و موفق به فتح ایالتهای وابسته به حکومت اشکانی شد. اردوان پنجم با وجود اصلاح روابط خارجی، موفق به جلوگیری از پیشروی اردشیر نشد. ساسانیان از همان آغاز حکومت خود در 226 م.، با اینکه با تغییر تقویم و سیاستهای متفاوت دیگر سعی در کدر ساختن میراث اشکانی داشتند، اما در عمل با هوشیاری علاوه بر ارج نهادن بر شکوه از یاد رفتۀ هخامنشی، نظام حکومتی مقتدر خود را بر شالودۀ فرهنگ و تمدن اشکانی بنیان نهادند تا بدین طریق خود را به عنوان جانشین بر حق و مشروع ایشان معرفی کنند. با وجود این که از تاریخ پارس در دورۀ سلوکی و اشکانی و همچنین از پیشینۀ ساسانیان اطلاعات بسیار اندکی در دست است، مطالعۀ مستمر مدارک برجایمانده، به خوبی اهمیت ایشان را در بازسازی سرگذشت گسترهای وسیع از مرزهای داخلی کشور نشان میدهد.
8. تشکر و قدردانی
نگارندگان از خانم دکتر جودیت لرنر (Judith Lerner) از دانشگاه نیویورک بابت ارسال مقالاتی که امکان دسترسی به آنها در ایران وجود نداشت، صمیمانه قدردانی میکنند.
9. تصاویر
تصویر 1. چهار درهمی نقرهای بگدات، ضرابخانه تختجمشید یا پاسارگاد (Haerinck & Overlaet, 2008: 220).
تصویر 2. چهار درهمی نقرهای تیسافرن ساتراپ لیدیه و کاریه، اواخر سدۀ پنجم پ.م. (Richter, 1949, pl. 37: 1).
تصویر 3. چهار درهمی نقرهای اردشیر اول، ضرابخانه تختجمشید یا استخر (Haerinck & Overlaet, 2008: 220).
تصویر 4. نقش یک آتشگاه بر پشت سکههای رومی قرن اول م. (Haerinck & Overlaet, 2008: 233).
تصویر 5. نقشه بازسازی شده بنای موسوم به «معبد فرترکا» (Shenkar, 2011: 120).
تصویر 6. نقشبرجستۀ متعلق به بنای موسوم به «معبد فرترکا» (Debevoise, 1942, pl. III: b).
تصویر 7. چهار درهمی نقرهای وَدفرَداد اول، ضرابخانۀ تختجمشید یا استخر (Hill, 1922, pl. XXIX: 7).
تصویر 8. درهم نقرهای داریوش اول، به احتمال فراوان ضرابخانۀ استخر (Haerinck & Overlaet, 2008: 222).
تصویر 9. درهم نقرهای داریوش دوم، به احتمال فراوان ضرابخانۀ استخر (Daryaee, 2010: 240).
تصویر 10 و 11. دو درهمهای نقره ای از اردشیر دوم، به احتمال قوی ضرابخانۀ استخر (Haerinck & Overlaet, 2008: 223 & Hill, 1922, pl. XXXIII: 10).
تصویر 12. درهم نقرهای نموپات، به احتمال قوی ضرابخانه استخر (Haerinck & Overlaet, 2008: 224).
تصویر 13. نمونهای از نقوش خطی تختجمشید با تاریخ احتمالی 205 م. (Callieri, 2003).
تصویر 14. سکۀ نقرهای شاپور با تصویر پاپک در پشت، ضرابخانۀ استخر (Gyselen, 2011: 19).
تصویر 15. سکۀ نقره ای اردشیر پنجم با تصویر احتمالی پاپک در پشت، ضرابخانۀ استخر (Alram, 2008: 17).
تصویر 16. نخستین سکه اردشیر به عنوان شاه ساسانی به تاریخ 226 م. (Alram, 2008: 19).