Document Type : Research Paper
Authors
1 MA student of Archaeology, Department of Archaeology, University of Tehran
2 Professor, Department of Archaeology, University of Tehran
3 Assistant Professor, Department of Archaeology, University of Neyshabur
Abstract
The analysis of natural and cultural factors in the contexts of an archeological site would reveal the processes constituting the event of settlement after the formation of cultural layers. In other words with the study of cultural processes, we seek the information and patterns which cause formation, shaping, and unevenness of the site to its present shape. In this regard, the initial studies in Tepe Ferizi indicated that its particular current shape and topography has been formed under the depositional processes of natural factors because of the specific ecological characteristics of the area. The study site is located in northwest of Sabzevar close to the Sabzevar–Esfarayen Road. According to the surveys conducted in this region most of the artifacts discovered from Ferizi site were assigned to be contemporanous with the Bronze Age horizon and most of its pottery materials were recognized to be related to the Bactria Margiana archaeological complex (BMAC). Based on the distribution of surfacial artifacts on the site it can be regarded as one of the largest settlements of Bronze Age north east of Iran.The main goal of the study of post-depositional processes in Ferizi site is to understand the formation of depositions and cultural layers after the abandonment of site and to assess the role of the different natural and cultural factors affecting the transformations of the site.
Keywords
1. مقدمه
بررسی فرآیندهای پس از نهشت شدن: مبانی نظری، سؤالات، فرضیات و روش تحقیق
بررسیهای باستانشناسی به عنوان روشهایی مستقل برای پژوهشهای باستانشناسی از ابتدای دهۀ 1970م شکل گرفت. تا قبل از این زمان، بررسی، بخشی مقدماتی و لاینفک از کاوشها بود. در باستانشناسی نو ابتدا بحث اطلاعات فراتر از استقرارهای باستانی را باستانشناسان شوری سابق مطرح نمودند. منظور از اطلاعات فراتر از استقرار، منابع طبیعی و اطلاعات ژئومورفولوژی و زمینشناسی موقعیتی بود که استقرارها در آن شکل گرفته بودند. در همین رهگذر توجه به رویکرد فرهنگی یعنی مسائل الگوی استقرار و نسبت استقرارها با دیگر استقرارهایهمزمانموردبحثوبررسیقرارگرفت.در نهایت، در اوایل دهۀ 1980م، بحث چگونگی شکلگیری استقرارها، فرآیند تبدیل شدن استقرارها به محوطههای باستانی و در نهایت فرآیندهای پس از نهشت شدن وارد باستانشناسی شد.
ازاوایل دهۀ 1980.م مباحث مطرح شدۀ دو باستانشناس آمریکای شمالی، مایکل شیفر و لوئیس بینفورد، به بحث و واکاوی دربارۀ ماهیت یافتههای باستانشناختی، به ویژه، درک فرآیندهای شکلگیری و پس از نهشت شدن برای تفسیر گذشته اختصاص یافت (Schiffer, 1972, 1976; Binford, 1982). نتیجۀ این مباحث این بود که مدارک باستانشناختی ایستا نیستند، بلکه دائماً در حال دگرگونی هستند و معمولاً از این رهگذراطلاعاتخودراازدستمیدهند(Adams,1991).درواقع،فرآیندهایپسازنهشتشدن، مکانیسمهای تغییر شکل دهنده و دگرگونساز پس از تشکیل لایهها در یک محوطه را شامل میشوند. این فرآیندها عوامل حفظ یا تخریب مدارک باستانشناسی پس از شکلگیری نهشتهها هستند (Albert et al. 2012: 1 ).
منطقۀ شمال شرق ایران خاصه خراسان(2) در دورههای پیشازتاریخ ناشناخته مانده است (ملک شهمیرزادی، 1378: 393؛ عبدی، 1378: 84؛ طلایی، 1385: 114؛ گاراژیان، 1387و1391؛ Kohl 1981: 23 ؛ Hiebert and Dayson 2002: 114). اطلاعات کمی در خصوص استقرارهای پیشازتاریخ، شاخصهای دورهها، توالی و جداول گاهنگاری دربارۀ این منطقه وجود دارد. این مسئلهای بنیادی است و در این مقاله با نگاهی از منظر بررسی فرآیندهای پس از نهشت شدن یکی از آثار پیشازتاریخی خراسان یعنی تپۀ فریزی در سبزوار، با روش بررسیهای باستانشناسی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
سؤالات متعددی در این تحقیق مطرح بوده است؛ در وهلۀ اول، محوطۀ فریزی آثار چه دورانی را دارد و با چه کیفیتی این آثار را ارائه میدهد؟ در ادامه چه اقتضاهای زیست ' بومی نهشتههای فرهنگی محوطه را تحتتأثیر مستقیم قرار داده و نقش فرآیندهای پس از نهشت شدن در این دگرگونیها و تغییرات چیست؟ آیا میتوان از این محوطه به عنوان الگویی برای مطالعۀ فرآیندهای پس از نهشت شدن در ارتباط با سایر محوطههای باستانی این پهنه استفاده نمود، و این الگوهای پیشنهادی چیست؟ به منظور پاسخ به سؤالات تحقیق، پیشفرضهایی را در یک قالب کلی مطرح نمودیم: بررسیهای تپه فریزی نشان میدهد که این محوطه آثار دوران مس سنگی جدید و مفرغ، بهخصوص، مفرغ متأخر (فرهنگ بلخی مروی) را شامل میشود. همچنین این محوطه در بلندمدت دستخوش فرآیندهای دگرگونساز طبیعی و فرهنگی بوده و آثار و نهشتههای آن از بافتار اصلی خود خارج شده و به صورت پراکنده و لایههای در کنار هم در سطح تپهماهورها گسترش یافته است. عوامل متعددی در این تغییرشکلها دخیل بودهاند. همه این عوامل دخیل که به طور اختصار دربارۀ آنها بحث خواهد شد، تحت عنوان کلی فرآیندهای پس از نهشتشدن قابل بررسی هستند. این عوامل در بافت منطقهای و در ارتباط با بسترهای شکلگیری محوطه مورد تجزیه و تحلیل و بررسی قرار میگیرند. قالب کلی روش انجام این پژوهش، بیشتر بر اساس بررسیهای باستانشناختی با دیدگاهی خاص (موضوع خاص) استوار است، در این پژوهش از دیدگاهها و نظریات متخصصان ژئومورفولوژی، جغرافیای طبیعی و زمینشناسی در جهت درک بهتر این فرآیندها استفاده شده است. در اینجا نگاه ما یک نگاه پوزیتویستی منطقی به منظور کسب و وارسی دادههایی است که میتوان به صورت حسی و ادراکی مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار داد.
2. پیشینۀ مطالعات باستانشناختی دشت سبزوار
در پهنه دشت سبزوار، فعالیتهای باستانشناسی بسیار محدود بوده و اطلاعات محدود موجود، نتیجۀ تحقیقات و بررسیهای اجمالی است (توحیدی، 1356؛ قراخانی، 1363؛ گاراژیان و پاپلی، 1384). در بهار 1387، هیئت مشترک ایران و فرانسه به همراه متخصصین میانرشتهای در تپۀ دامغانی سبزوار، در حاشیۀ جنوب شرقی شهر به گمانهزنی و بررسی باستانشناختی پرداختند و موفق به شناسایی ُآثاری در طیف زمانی مس'سنگی تا عصر آهن شدند (وحدتی و دیگران، 1389). در پژوهش دیگری در خرداد و تیرماه1391 به منظور ارزیابی و امکانسنجی پیشنهاد موزۀ فضای باز برای محوطۀ دامغانی در حاشیۀ جنوب شرقی سبزوار، گمانهزنی در ابعاد گوناگونی انجام شد که نتایج جالبتوجهی در ارتباط با برهمکنش بین انسان با فرآیندهای طبیعی و فرآیندهای شکلگیری محوطه به دست آمد (گاراژیان و همکاران، 1391). همچنین در سالهای 1391 و 1392 برداشتهای ژئوفیزیکی در تپۀ دامغانی به سه روش GPR، لرزهای و الکتریک که در زمینۀ مطالعات ژئوفیزیک باستانشناسی با رویکردهای زمینباستانشناختی در چشمانداز مورد مطالعه بسیار حائز اهمیت است انجام پذیرفت (جهانگردی، 1392). این مطالعات میتوانند در زمینۀ شناسایی و ارزیابی نقاط مستعد برای ادامۀ مطالعات و کاوش بسیار سودمند باشد. در مطالعات اخیر نگارنده (صبوری،1392) در سطح دشت سبزوار، با موضوع بررسی فرآیندهای پس از نهشت محوطۀ فریزی، به تجزیه و تحلیل بسترهای شکلگیری محوطههای باستانی و فرآیندهای مؤثر بر آثار و سرگذشت آنها پرداخته شده است.
3. بسترهای ژئومورفولوژیکی و زیست' بومی دشت سبزوار
منطقۀ موردنظر در محدودۀ طولهای 57 درجه و 30 دقیقه تا 57 درجه و 51 دقیقۀ شرقی و عرضهای 36 درجه و 8 دقیقه تا 36 درجه و 21 دقیقۀ شمالی قرار گرفته و ارتفاع آن از سطح آبهای آزاد جهان به طور متوسط در حدود 978 متر و مساحت تقریبی آن 20502 کیلومتر مربع است (مجموعه مقالات سمینار سبزوار و توانمندیهای توسعه، 1375: 263).به طور کلی،منطقۀ سبزوار شامل سه دشت سبزوار، داورزن و جوین است (تصویر1). دشت سبزوار در جنوب کوه جغتای واقع است. رشتهکوه جغتای موازی سه رشته ارتفاعات شمال خراسان و همجوار مناطق کویری ایرانِ شمال شرقی است. از منظری شمالی ' جنوبی محدودۀ موردنظر در شمال رودخانۀ کالشور سبزوار قرار گرفته است، در شمال دشت سبزوار کوه سیاه با ارتفاع حدود 2040 متر واقع است که مخروطافکنۀ آن به سمت جنوب کشیده شده و به یک رشته تپهماهور ختم میشود که در سبزوار موسوم به کلوت است (Fouache et al. 2010: 288 ). حدفاصل بین این کلوتها تا کوه سیاه را ساختاری شن و ماسهای پوشانیده است. این نقطه را دشت شمالی قلمداد میکنند و تاکنون محوطهای باستانی از آن گزارش نشده است. دشت سبزوار مخروطافکنۀ دیگری است که از پای این تپهماهورها شروع میشود و تا بستر کالشور امتداد مییابد و آن را دشت جنوبی مینامیم. تمامی محوطههای شناسایی شده در این دشت تمرکز یافتهاند. منطقۀ سبزوار از نظر منابع طبیعی و خاک حاصلخیز، ضعیف است اما موقعیت استراتژیک این منطقه در روابط برونمنطقهای استقرارها در شمال شرق ایران را نباید از نظر دور داشت؛ آنچه موجب شکلگیری استقرارهای گستردۀ دورۀ مفرغ در منطقه شده است (گاراژیان و صبوری، 1391: 23). بر اساس مطالعات هیدرولوژیکی، در دوران پیشازتاریخ، تنها دو جریان آبی کال عیدگاه و گلیان در شرق و غرب دشت سبزوار آب موردنیاز استقرارهای انسانی را فراهم میآوردهاند، به همین دلیل تمام استقرارهای شناسایی شده در کنار این دو جریان شکل گرفتهاند (تصویر2) (Fouache et al. 2010: 289). به طور کلی، محدودیتهای زیست' محیطی و اقتضاهای زیست'بومی منطقه، شرایط خاصی را برای شکلگیری استقرارها فراهم آورده است. با نگاهی به شرایط زیست'بومی محوطههای پیشازتاریخی در دشت سبزوار و استقرارهای همزمان در دشتهای مجاور ( ن.ک: گاراژیان،1387؛ روستائی،1389)، میتوان دریافت که محوطههای پیشازتاریخی در این پهنه در موقعیتی ناپایدار بر روی مخروطافکنهها و در کنار آبراهههای سرشاخههای جریانهای اصلی آبی منطقه شکل گرفتهاند. این زیست'بوم اگرچه موقعیت ناپایدار و متزلزلی را برای استقرارها به وجود میآورده، درعینحال، بسترهای لازم را برای شکلگیری آنها فراهم میکرده است. با توجه به شواهد میتوان این الگوی زیست'بومی را به استقرارهای پیشازتاریخی شمال شرقی فلات ایران در حاشیۀ کویر مرکزی تعمیم داد (گاراژیان و صبوری،1391: 35).
4. محوطۀ فریزی و مجموعۀ باستانشناختی بلخی- مروی (BMAC)
محوطۀ فریزی(3) در 5 کیلومتری شمال شرق سبزوار (57درجه 36دقیقه 50ثانیه شرقی و 36درجه 15دقیقه30ثانیه شمالی و ارتفاع1050متر) در حاشیۀ جادۀ سبزوار' اسفراین در جنوب تپهماهورهای دورۀ میوسن و در کنار جریان گلیان قرار گرفته است. آنچه به عنوان محوطۀ فریزی از آن یاد میشود، گسترۀ وسیعی است که شامل بخشهایی از تپهماهورها و زمینهای کشاورزی مشرف بدان است که پراکنش دادههای سفالی در آنها دیده میشود (تصویر3). این پراکنش آثار فرهنگی در بخشهای مختلف، دارای ماهیتهای متفاوتی است. با توجه به پراکنش آثار به نظر میرسد لایهها به صورت افقی و در کنار هم شکل گرفتهاند (گاراژیان و پاپلی، 1384). بر اساس گزارشهای ارائه شده به میراث فرهنگی، وسعت محوطه چندین هکتار ( بالغ بر 18هکتار) عنوان شده است. با توجه به الگوهای استقراری دشت سبزوار در بازۀ زمانی موردنظر و نوع پراکنش آثار سطحی، استقراری با این وسعت دور از انتظار است و به نظر میرسد آثار تحتتأثیر فرآیندهای طبیعی و انسانی از بافت اصلی خود خارج شده و در سطح وسیعی پراکنده شدهاند. فرآیندهای ژئومورفولوژیکی کوتاهمدت و بلندمدت تأثیر بهسزایی در جابهجایی این نهشتهها و پراکنش آن در سطح وسیع داشته است.
بر اساس مطالعات عمران گاراژیان و لیلا پاپلی یزدی (1384) در خصوص دادههای سفالی، آثار تپۀ فریزی به لحاظ گاهنگاری نسبی و مقایسهای با آثار حصار IIIc, IIa, Ic, Ia(Schmidt, 1937) و نمازگاهVI, V Gotzelt, 1996; Masimov, 1981)) مقایسه شدهاند که بازۀ زمانی مس ' سنگیجدیدتا مفرغ متأخر را دربر میگیرد. این مطالعات برهمکنشهای دوسویۀ محوطۀ فریزی با حوزۀ کوپت داغ و فلات ایران در دورههای مذکور را نشان میدهد. بر اساس بررسیهای نگارنده (هادی صبوری، 1392) و مطالعۀ نمونههای سفالی، آثاری مربوطبهمس'سنگی جدیدوفرهنگ بلخی'مروی(مفرغ متأخر؛ 2100-1750پ.م) Hiebert, 1991)) شناسایی شده است (تصویر4 ؛ جدول1). به طور کلی، این قطعات سفالی به صورت چرخساز و دارای خمیرۀ قرمز، نخودی و در مواردی خاکستریرنگ با شاموت کانی به صورت شنریزه و سنگریزه است. نمونههای منقوش با نقوش ساده به شکل خطوط موازی و متقاطع و اشکال هندسی و در موادی دستساز هستند که عموما مرتبط با دورۀ مس' سنگی متأخر و قابلمقایسه با قطعات سفالی بهدست آمده از حصار 1 ( (Schmidt, 1937در شمال شرقی ایران است. اما اکثر نمونههای سفالی قابلمقایسه با فرمهای سفالی مرتبط با فرهنگ بلخی'مروی در محوطههای گنور (Sarianidi, 2007؛ Udemuradov, 2002) درواحۀمرودر جنوب شرقی ترکمنستان، شهرک فیروزه (باصفا، 1388-1390-1392) در شمال غرب نیشابور در خراسان و حصار IIIc Schmidt, 1937)) در شمال شرقی ایران هستند. با توجه به بررسیهای صورت گرفته در راستای مطالعۀ فرآیندهای پس از نهشت شدن محوطۀ فریزی، به نظر میرسد تپۀ فریزی، استقرار گستردهای مربوط به فرهنگ بلخی' مروی (2200-1700پ.م) بوده و نمونههای سفالی مرتبط با مس'سنگی جدید دادههایی غیر برجا بوده که از دشت شمالی به وسیلۀ جریانهای سیلابی شدید بدینجا آورده شده است.
جدول1: گاهنگاری مقایسهای و تطبیقی نمونههای سفالی فریزی (صبوری،1392:جدول7)
شماره |
گاهنگاری نسبی و پیشنهادی |
منبع مقایسه |
||
خراسان غربی(شرقِ شمالی) |
فلات ایران
|
کوپت داغ و واحه مرو و بلخ |
||
1 |
مسسنگی جدید |
|
Hissar Ia Schmidt,Erich F.(1937,Plate III) |
|
2 |
|
|
Hissar Ib Schmidt,Erich F.(1937,Plate IV) |
|
3 |
|
|
Hissar IIa Schmidt,Erich F.(1937,Pl.XXL,XXII) |
|
4 |
مسسنگی جدید |
|
Hissar Ia Schmidt,Erich F.(1937,Plate III) |
|
5 |
مسسنگی جدید |
|
Hissar Ib Schmidt,Erich F.(1937,Plate IV) |
|
6
|
مفرغ متأخر |
شهرک فیروزه )باصفا، 1388:T.I,N.20,21 &T.IV,N.84)Nishapur.p, Hiebert & Dyson 2002:Fig.9.3)) |
HissarIIIC (Schmidt 1937: Pl.XLIII,H3305) |
Gonur (Udemuradov 2002: Type.23) |
7 |
مفرغ متأخر |
شهرک فیروزه (باصفا 1388: (T.III,N.101&293 |
|
|
8 |
مفرغ متأخر |
شهرک فیروزه (باصفا 1390: (T.VI,N.11&T.VII,N.182&T.VIII,N.163,168) Nishapur.p, Hiebert & Dyson 2002:Fig.9.6)) |
Hissar IIIb (Schmidt 1937: Pl.XXXLII,H2358) |
Gonur (Udemuradov 2002: Type.2,N.125) |
9 |
مفرغ متأخر |
شهرک فیروزه (باصفا 1390: (T.VII,N.166&T.VIII,N.72) |
|
Gonur (Udemuradov 2002: Type.23, N.81) |
10 |
مفرغ متأخر |
|
Hissar IIIb (Schmidt 1937: Pl.XXXVIII, H2608 & 3967) |
|
11 |
مفرغ متأخر |
شهرک فیروزه (باصفا،1388:T.I,N.37 &T.III,N.194,197) |
|
|
12 |
|
|
|
Gonur (Udemuradov 2002: Type.9, N.84) |
13 |
مفرغ متأخر |
|
Hissar IIIC (Schmidt 1937: Pl.XLII,H3614) |
Gonur (Udemuradov 2002: Type.3, N.9,22) |
14 |
مفرغ متأخر |
شهرک فیروزه (باصفا 1390:T.VI,N.48) |
|
|
15 |
مفرغ متأخر |
شهرک فیروزه (باصفا،1388:T.IV,N.40) |
|
|
16 |
مفرغ متأخر |
شهرک فیروزه (باصفا 1390:T.VIII,N.136 Nishapur.p, Hiebert & Dyson 2002:Fig.9.6)) |
Hissar IIIb (Schmidt 1937: Pl.XXXVII,H2358) |
|
17 |
مفرغ میانی، مفرغ متأخر |
|
Hissar IIIC (Schmidt 1937: Pl.XLII, H3584)
|
Gonur ( Udemuradov 2002: Type.11, N72 & Type.12) Gotzelt, Thomas (1996, fig.1145) نمازگاهV |
18 |
مفرغ متأخر |
شهرک فیروزه (باصفا 1388:T.I,N.81 & T.III,N.40) |
|
Gonur(Udemuradov 2002: Type.2, N35) (Hiebert 1994:41, fig4.2,1.A.3) |
19 |
(؟) |
|
|
|
20 |
مفرغ متأخر |
شهرک فیروزه (باصفا 1388:T.I,N.18) |
|
Gonur (Hiebert 1994:41, fig4.2,1.A.3) (Udemuradov 2002: Type.2) |
21 |
مفرغ متأخر |
|
Hissar IIIb,C (Schmidt 1937: Pl.XLII,H3014 & pl.XXXVIII,H4975) |
|
22 |
مفرغ متأخر |
Nishapur.p, Hiebert & Dyson 2002:Fig.9.6) |
|
(Udemuradov 2002: Type.9, N136) |
23 |
عصر آهن I،II |
|
ازبکی(مجیدزاده،1389:تصاویر58،70،73،75) |
|
24 |
مفرغ متأخر |
شهرک فیروزه (باصفا 1390: T.VII,N.199&T.VIII,N.138) |
Hissar IIIC (Schmidt 1937: Pl.XLII, H4307 & Pl.LVII, H2381) |
|
25 |
(؟) |
|
|
|
26 |
|
|
|
|
27 |
مسسنگی جدید |
|
Hissar Ia Schmidt,Erich F.(1937,Plate III) |
|
28 |
(؟) |
|
|
|
29 |
مسسنگی جدید |
|
Hissar Ic Schmidt, Erich F.(1937,Pl.IX) |
|
30 |
(؟) |
|
|
|
31 |
(؟) |
|
|
|
32 |
مفرغ متأخر |
شهرک فیروزه (باصفا1390:T.VIII,N.153) |
|
|
33 |
(؟) |
|
|
(Udemuradov 2002: Type.1,2) |
34 |
مفرغ متأخر |
|
|
(Udemuradov 2002: Type.1,2) |
35 |
مفرغ متأخر |
|
Khurab (Stein 1937:Pl.XXXIII,15)
|
Gonur ( Hibert 1994: 46, Fig.2, A.2; Sarianidi 1998: 39, Fig.12; Udemoradov 2002: 36, Type4; Shortughai (Francfort 1989: 349) |
در ادامه به بررسی عوامل طبیعی، فرهنگی و فرآیندهای مؤثر بر آثار و ریخت محوطه، تحت عنوان فرآیندهای پس از نهشت شدن به طور کلی پرداخته میشود:
5. عوامل و فرآیندهای طبیعی
5'1' مخروطافکنه
مخروطافکنهها از لند فرمهای معمول در جبهۀ کوهستانها هستند که در اثر کاهش ناگهانی قدرت رودخانه در نتیجه تغییر شیب توپوگرافیک به وجود میآیند(Villar and Ruiz, 2000: 127) . رودخانهها هنگام عبور از درههای پرشیب و باریک و ورود به درههای بزرگتر و بازتر و یا ورود به دشت، مقداری از بار رسوبی خود را به صورت عارضۀ مخروطیشکل بهجا مینهند که رأس آن به سمت بالادست رودخانه بوده و مخروطافکنه نامیده میشود (عباسنژاد، 1375: 149). مخروطافکنهها از عوارض مهم ژئومورفولوژیکی و میراث تغییرات دورۀ کواترنر بوده که با تأمین آب و خاک کافی بستری مناسب برای فعالیتهای انسانی به شمار میروند (عنابستانی و صالحی،1389: 85). نتایج پژوهشها نشان میدهد که اکثر سکونتگاههای پیشازتاریخ برای دسترسی به خاک مناسب و آب کافی برای کشاورزی و ساخت سفال و فعالیتهای دیگر، روی بخشهای میانی و انتهایی مخروطافکنهها استقرار یافتهاند (ر.ک: مقصودی و دیگران،1391). امروزه نیز استقرار در بخشهای انتهایی مخروطافکنه و فعالیتهای کشاورزی متمرکز در این بخشها در بسیاری از نقاط مشاهده میشود. این الگوی استقراری در دشت سبزوار نیز رعایت شده است و محوطهها بین بخشهای میانی تا انتهایی مخروطافکنهها شکل گرفتهاند (تصویر5). به نظر میرسد در دشت جنوبی سبزوار به دلیل رسوبات ریزدانۀ بستر آن، شرایط برای شکلگیری استقرارهای بلندمدت فراهم بوده است. همچنین بررسی کانالهای گیسویی، عبور این کانالها و تغییر مسیر کانالها را از مجاورت سایتها نمایش میدهد که جابهجایی محوطهها را به دنبال داشته است. در محوطۀ فریزی یک از عمدهترین دلایل شکلگیری استقراری با لایههای افقی در گسترهای وسیع، تغییر مسیر مداوم همین کانالهای گیسوییست. از دیگر موارد، رابطه بین حفر عمقی کانالهای اصلی موجود بر سطح مخروطافکنهها و مکانیابی مناسب استقرارگاهها در پیشازتاریخ است (مقصودی و دیگران،1391 : 1). این مکانگزینی که ارتباط مستقیم با عمق کانالهای اصلی دارد در دشت جنوبی سبزوار نیز مشاهده میشود. در اینجا بهدلیل امکانپذیر نبودن کشاورزی دیم، محوطهها در کنار بخشهای کمعمق کانالهای آبی به منظور بهرهبرداری و انتقال آسان آن شکل گرفتهاند (صبوری، 1392: 106). بستر خشکشدۀ جریان گلیان که یکی از دو منبع اصلی تأمینکنندۀ آب در دوران پیشازتاریخ (عصر مفرغ) بهشمار میرفت، امروزه در غرب محوطۀ فریزی قابل مشاهده است. این جریانها از رشتهکوههای سیاه در شمال منطقه سرچشمه گرفته و پس از عبور از دشت شمالی و تپهماهورهای دورۀ میوسن وارد دشت جنوبی میشدند. بر اساس گفتگو با کشاورزان، هنوز هم در برخی از سالهای پرباران در برههای از اوایل بهار، جریان آب ناچیزی در این بستر جریان مییابد. همچنین با توجه به ساخت یک پل سنگی که در قرون اخیر مکررا تعمیر شده، بر روی بستر این جریان در قسمت جنوب غربی محوطه، به نظر میرسد این جریان در قرون اخیر در فصولی از سال پر آب بوده است، به طوری که عبور و مرور را مختل میکرده است. بر اساس روند انباشت نهشتههای رسوبی در برش ایجاد شده در غرب محوطۀ فریزی، میتوان دورههای خشکسالی و ترسالی را پیشنهاد نمود (تصویر6) (همان، 115). ماهیت این نهشتهها از جنس رسویات درشتدانه دشت شمالیست و کاملا مشابه رسوبات انباشت شده در سطح محوطه است. ضخامت متفاوت این نهشتهها، نشاندهندۀ حجم آبی متفاوت جریان گلیان در دوران مختلف است. چنین روندی در گمانههای کاوش شده در تپۀ دامغانی (ر.ک: گاراژیان و همکاران، 1391) نیز قابل مشاهده است که نشان میدهد جریان کال عیدگاه نیز چنین روندی را داشته است. بر اساس این نهشتهها، در تپۀ دامغانی نیز دوران ترسالی و خشکسالی قابل پیشبینی است. کانالهای گیسویی مرتبط با این جریان سهم بهسزایی در گسترش افقی محوطۀ فریزی داشته است. این کانالها با تغییر مسیر عرضی مداوم، همواره موجب گسترش محوطه در جهت این تغییر موضع شدهاند. در واقع، این جریان مؤثرترین عامل در شکلگیری محوطه، گسترش محوطه، و در نهایت متروک شدن و پس از آن دگرگونی آثار و تغییر ریخت محوطه بوده است. مخروطافکنهها از نظر مکانی دارای بخشهای متمایزی هستند. در مواردی که عوامل اقلیمی یا تکتونیکی دخالت داشتهاند، میتوان مخروطافکنهها را به بخشهای فعال و غیرفعال تقسیمبندی کرد. بخشهای فعال مخروطافکنهها بخشهایی هستند که همواره در معرض خطر سیلاب قرار دارند، در حالی که بخشهای غیرفعال کمتر تحتتأثیر خطر سیلاب هستند (بهرامی و بهرامی،1390: 90). تفکیک بخشهای فعال و غیرفعال مخروطافکنهها از نظر سیلخیزی با استفاده از شاخصهای سادۀ ژئومورفولوژیکی مانند الگوی زهکشی، مورفولوژی سطح مخروط و شاخص تضاریس، رنگ مخروطها در تصاویر ماهوارهای، حداکثر عمق برش مخروطها و شاخصهای هوازدگی مانند میزان هوازدگی آبرفتها و حفرهدار شدن قلوهسنگهای آهکی قابل ارزیابی است (Field, 1994: 57; NRC, 1996: 67; French et al. 1993: 553). همانطور که ذکر شد محوطۀ فریزی برروی مخروطافکنۀ جریان گلیان شکل گرفته است. شدت فرآیندهای مؤثر بر این محوطه و دگرگونی آثار در سطحی وسیع، قرارگیری محوطه بر روی نقاط فعال مخروطافکنه در زمان استقرار را نشان میدهد.بهنظر میرسد این فعالیتها تا قرون اخیر ادامه داشته اما امروزه غیرفعال است. بر اساس شاخصههای برشمرده در خصوص نقاط فعال و غیرفعال مخروطافکنه، میتوان نتیجه گرفت که امروزه این نقطه از مخروطافکنه که تپۀ فریزی بر روی آن قرار گرفته غیرفعال است. این شاخصه ها عبارتند از:
1- مورفولوژی سطح مخروطافکنه که برشهای عمیق را نشان میدهد
2- میزان شدید هوازدگی موارد آواری
3- شاخص تضاریس یا ناهمواری زیاد سطح
4- تشکیل خاک و افقبندی 'این افقبندی خاک در قسمت جنوبی محوطه که زمینهای کشاورزی در آن قرار دارد مشاهده میشود'.
5'2' عامل فرسایش
عامل فرسایش نیز یکی از رایجترین فرآیندهای تأثیرگذار بر ریخت سطحی زمین و پدیدههای موجود بر روی آن است. در شرایط اقلیمی گرم و خشک مانند منطقه مورد مطالعه این عامل از درجه شدت بیشتری نیز برخوردار است. فرسایش آبی و بادی از رایجترین این موارد است. به خصوص موقعیت محوطۀ فریزی در کنار تپهماهورهای دورۀ میوسن که از بافت نرم و متخلخلی تشکیل شده است این امر را تشدید نموده است. بر اساس نقشۀ تهیه شده از روند فرسایش منطقۀ مورد مطالعه (تصویر7)، محدودهای که محوطههای باستانی در آن قرار گرفتهاند، یعنی فریزی در غرب و میرآباد1، میرآباد2 و محوطۀ دامغانی در شرق منطقه، بیشترین میزان فرسایش را داشتهاند (صبوری،1392: 115).
5'3' نهشتههای رسوبی سطح محوطۀ فریزی
در طی بررسی پیماشی بر سطح محوطه و لبۀ جنوبی تپهماهورها، انباشتی از نهشتههای رسوبی در نقاطی از محوطه مشاهده گردید. این نهشتهها در چهار نقطه از تپهماهورها با تراکم بیشتری همراه بود (تصویر8). این چهار نقطه عبارتند از:
A: X 57° 37¢ 26.9² Y 36° 15¢ 42.01²
B: X 57° 37¢ 23.7² Y 36° 15¢ 40²
C: X 57° 37¢ 27.5² Y 36° 15¢ 39.6²
D: X 57° 37¢ 41² Y 36° 20¢ 59.3²
این نهشته شامل چهار دسته متریال طبیعی و فرهنگی است:
1- رسوبات درشتدانه به صورت شن و گراول: این رسوبات درشتدانه ماهیتی همگون با رسوبات دشت شمالی دارند.
2- قطعات سنگی به صورت گردشده و زاویهدار در ابعاد کوچک و بزرگ (کوبل بولدر): تمامی این سنگهای افیولیتی(4) شامل پیلولاوا- دولریت- گابرو- پریدوتیتها هستند که منشا و کانسارهای آن در کمربند افیولیتی سبزوار در چند کیلومتری شمال محوطه قرار دارد (تصویرa9).
3- قطعات سفالی منقوش چرخساز و دستساز با خمیرۀ اغلب قرمز و نقوش خطی و هندسی در طیفی از قهوهای تیره تا سیاه: با توجه به گاهنگاری نسبی این قطعات مربوط به دورۀ مس'سنگی بالاخص مس'سنگی متأخر هستند (تصویرb9).
4- قطعات سفالی گرد شده (تصویرc9): در بررسیهای تپۀ فریزی نمونههایی از قطعات سفالی شناسایی شده که جالبتوجه است. این قطعات اغلب به شکلهای مثلث، بیضی و دایره هستند که لبۀ آنها به طور یکنواختی گرد شده است و در طیفهای رنگی قرمز تا قهوهای با مادۀ چسبندۀ شنریزه مشاهده میشوند. به دلیل شرایط اقلیمی منطقه تحتتأثیر عوامل طبیعی و جانبی دچار هوازدگی شدهاند و سطح بسیار متخلخلی دارند، به همین دلیل چرخساز یا دستساز بودن آنها به سادگی قابل تشخیص نیست. در نگاه اول به نظر میرسید که این قطعات با کاربرد خاص به عنوان یک شیء استاندارد مانند اشیاء شمارشی، ابزار یا... کاربرد داشتهاند (Sabori, 2014)، اما به دلایل زیر این فرضیه مورد قبول نیست:
- این قطعات در نقاط خاصی از محوطه در میان انباشتی از رسوبات سیلابی و قطعات سنگی متنوع شناسایی شدهاند.
- بسترهای شکلگیری محوطه دارای بافتهای رسوبی دانهریز است، در حالیکه این قطعات در میان رسوبات دانهدرشت با ماهیت رسوبات دشت شمالی شناسایی شدهاند.
- تجزیه و تحلیل بر روی این رسوبات دانهدرشت نشان میدهد که این نهشتهها از مناطق بالادست به همراه جریانهای سیلابی شدید به این مکان منتقل شدهاند.
- بر اساس نظرات متخصصان ژئومورفولوژی که بر روی گردشدگی سنگها تحقیق میکنند، این قطعات سفالی در طی یک فرآیند چند هزارساله تحتتأثیر جریانهای سیلابی، کیلومترها از بستر اصلی خود جابهجا شده و به این شکل درآمدهاند (گفتگوی شخصی با دکتر ابوالقاسم امیراحمدی متخصص ژتومورفولوژی، دانشگاه حکیم سبزوار).
- وجود قطعات سنگی از جنس افیولیتی در میان نهشتههایی که این قطعات گردشده در آن شناسایی شدهاند، نشان میدهند این قطعات بر اثر فرآیندهای طبیعی از نوار افیولیتی سبزوار در چند کیلومتری شمال تپۀ فریزی به این محوطه منتقل شدهاند.
- همچنین نمونههای سفالیای شناسایی شده که این فرآیند گردشدگی را به طور کامل پشتسر نگذاشتهاند و فرم آنها به عنوان قطعهای از یک ظرف سفالی کاملا مشخص است (تصویرd9).
- میزان گردشدگی در تمامی زوایای قطعات سفالی به صورت یکسان و منظم است، و طبقنظر متخصصان ژئومورفولوژی این موضوع با گردشدگی قطعات سنگی بر اثر جریانهای آبی همخوانی دارد (گفتگوی شخصی با دکتر ابوالقاسم امیراحمدی متخصص ژتومورفولوژی، دانشگاه حکیم سبزوار).
- با توجه به این که اشیاء استاندارد مانند توکنها از الگوی نسبی خاصی تبعیت میکنند (ر.ک: Schmandt-Besserat, 1996 & 2009)، برای حصول اطمینان بیشتر، برخی از این قطعات مشابه به لحاظ اندازه و وزن مورد ارزیابی قرار گرفتند (جدول2). در نتیجه هیچ الگوی خاصی در سیستم وزنی یا اندازه این قطعات مشاهده نشد.
جدول2: مشخصات قطعات سفالی گرد شده(صبوری،1392: جدول8)
وزنgr. |
ضخامت.mm |
عرض.cm |
طولcm. |
قطعه |
97/9 |
4 |
8/2 |
10/5 |
1 |
65/5 |
14 |
6 |
7/1 |
2 |
166/3 |
15 |
7/8 |
11/8 |
3 |
105/7 |
15 |
5/1 |
11/5 |
4 |
41/2 |
11 |
4/5 |
7 |
5 |
77/1 |
13 |
4/7 |
9 |
6 |
50/3 |
6 |
5 |
8/5 |
7 |
73/5 |
8 |
5/5 |
6/5 |
8 |
بر اساس نکات ذکر شده، فرضیۀ مبتنی بر فرم خاص این قطعات به دلیل کاربرد خاص آن، مانند اشیا شمارشی و غیره مردود است. بدینترتیب، این فرمها مربوط به قطعاتی از ظروف سفالیست که از زمینهای بالادست (دشت شمالی) که بسترهای لازم برای شکلگیری استقرارهای پیشازتاریخی در آن مساعدتر است، تحتتأثیر فرآیندهای طبیعی و جریانهای شدید سیلابی در درازمدت به اینجا منتقل شدهاند و در جریان این جابهجایی مانند سنگهای گردشدۀ رودخانهای، زوایای خود را از دست داده و به صورت گرد شده درآمدهاند. این نتیجهگیری بر اساس بررسیهای سطحی و استفاده از تجربیات متخصصان ژئومورفولوژیکی حاصل شده است، برای اطمینان بیشتر نیاز به انجام آنالیزهای میکروسکوپی است، که امید است در آیندهای نزدیک بدان پرداخته شود. از طرف دیگر تاکنون در دشت شمالی سبزوار هیچ محوطهای گزارش نشده است. سطح دشت شمالی بهدلیل رسوبات درشت مانند شن و قلوهسنگ، کمتر از دشت جنوبی مناسب کشاورزی است، پس بسترهای لازم برای شکلگیری محوطههای استقراری متکی به کشاورزی در آنجا فراهم نبوده است. اما در دشت شمالی جریانهای سطحی در دسترستر و منابع آبی برای شکلگیری استقرارهای انسانی مناسبتر هستند.همچنینمراتعفراوانبرایچرای دامها در دامنههای کوه سیاه و ارتفاعات، زمینۀ لازم برای شکلگیری استقرارهای انسانی با اقتصاد معیشتی مبتنی برای دامداری را فراهم میکرده است. به نظر میرسد با مطالعه و بررسی بیشتر در دشت شمالی بتوان شواهدی از استقرارهای دورۀ نوسنگی و مس' سنگی را شناسایی کرد، شواهد بهدست آمده از محوطۀ فریزی که در بالا ذکر شد نیز اجازه مطرح کردن چنین فرضیهای را میدهد. آنچه مسلم است محوطههای دشت شمالی پس از رهاشدن به دلیل شرایط ژئومورفولوژیک پویا و فعال منطقه، تحتتأثیر فرآیندهای دگرگونساز و پس از نهشت شدن زیر حجم بالایی از رسوبات مدفون شده و از بین رفتهاند (صبوری،1392: 115-113).
5'4' تپهماهورهای دورۀ میوسن
این تپهماهورها (تصویر10) از تشکیلات دورۀ میوسن بوده و حدّ واسط دشت شمالی و جنوبی را تشکیل میدهند؛ از جنس مارن و مارن گچدار بوده و بافتی بسیار نرم و متخلخل را دارا میباشند. این عارضهها از واحدهای ناهمواری کوهستان بهشمار میروند، توپوگرافی کنونی این تپهماهورها ناشی از رخسارههایی چون بدلندها (هزار دره)- خندقها تحتتأثیر فرسایش آبی و بادی در درازمدت است. جهت کلی این تپهماهورها همسو با جریانهای آبی (شمالی ' جنوبی) و جریانهای بادی (شمال شرقی ' جنوب غربی و شرقی ' غربی) به صورت شمالی'جنوبیست (آزاد، 1385: 122). بدینترتیب عامل فرسایش و بستر متزلزل تپهماهورها، شدیدا بر محوطۀ فریزی و آثار آن تأثیر گذاشته و در بلندمدت نهشتههای فرهنگی را در خود حل و ناپدید کرده است.
6. فرآیندهای فرهنگی مؤثر بر آثار و تغییر ریخت محوطه
آنچه امروزه از محوطۀ فریزی مشاهده میشود، بیشتر تحتتأثیر فرآیندهای طبیعی بوده و فرآیندهای فرهنگی نقش ناچیزی در جهت این دگرگونیها و تغییرشکلها داشتهاند. اما باید توجه داشت یک فرآیند فرهنگی بهدنبال یک فرآیند طبیعی در هنگام استقرار (گسترش افقی محوطه با تغییر بستر رودخانه)، زمینۀ آسیبپذیری هرچه بیشتر را فراهم آورده است؛ یعنی گسترش لایهها به صورت افقی و با ضخامت کم (صبوری، 1392: 119). از جمله فرآیندهای فرهنگی مؤثر بر محوطه پس از شکلگیری لایهها میتوان به فعالیتهای کشاورزی، حفاریهای غیرمجاز و حفر میلها و قنوات اشاره نمود (تصویر a, b11).
7. نتیجه
محوطۀ فریزی، استقراری گسترده از فرهنگ مروی'بلخی (BMAC) را نشان میدهد. شرایط ژئومورفولوژیکی پویا و فعال منطقه در مقیاس زمانی بلندمدت و کوتاهمدت، اقتضاهای زیست'بومی و محدودیتهای موجود در منطقه و بسترهای شکلگیری محوطه، شرایط متزلزل و نامطمئنی را برای استقرار فراهم آورده است. همین شرایط موجب شده تا محوطه برای دسترسی به منابع آبی مورد نیاز، با شرایط متزلزل موجود، یعنی قرارگیری بر روی مخروطافکنۀ فعال و برهمکنش با آن سازگاری یابد. همین سازگاری نیز بر روند استقرار و تحلیل الگویی فضاها و شکلگیری محوطه تأثیر بهسزایی داشته است. این عوامل در تپۀ دامغانی، بهوضوح مشاهده شده است؛ یعنی تمرکز فضاهای مسکونی و تدفینی و برهمکنش انسان در برابر عوامل طبیعی. بعد از ترک محوطه و شکلگیری لایههای فرهنگی نیز، همین عوامل در جهت دگرگونی نهشتهها و آثار عمل کرده است. جریانهای سطحی آب، مخروطافکنه، تپهماهورهای دورۀ میوسن، تکتونیک، جریانهای اقلیمی و به دنبال آن عوامل انسانی از قبیل فعالیتهای کشاورزی هریک به نحوی در این تغییرشکلها نقش داشتهاند. نهشتههای رسوبی درشتدانه با ماهیتی متفاوت، بههمراه دادههای فرهنگی از قبیل قطعات سفالی منقوش دورۀ مس' سنگی و سفالهای گردشده، نشاندهندۀ جریانهای شدید سیلابی در منطقه است که توانایی جابهجایی نهشتهها را در مسافتهای طولانی داشته است. از طرف دیگر، همین نهشتهها و مواد فرهنگی آن، وجود استقرارهای پیشازتاریخی در دشت شمالی سبزوار را که تاکنون ناشناخته مانده بود، آشکار میسازد(6)، اما مدلی که برای روند دگرگونی نهشتههای محوطۀ فریزی پس از شکلگیری لایههای فرهنگی پیشنهاد میشود بدینصورت است: محوطه پس از رها شدن به صورت یک پشته کمارتفاع با شیبی ملایم در دامنۀ تپهماهورهای دورۀ میوسن شکل گرفته است. به دنبال آن، جریانهای شدید سیلابی از دشت شمالی با حمل دادههای فرهنگی موجود بر سرراه خود به تپهماهورهای دورۀ میوسن رسیده و به دلیل بافت نرم و متخلخل آن به راحتی در آن نفوذ کرده و به دشت جنوبی و سطح محوطۀ فریزی رسیده و موجب دگرگونی نهشتههای محوطه و پراکنش آن در سطحی گسترده شده است. از طرف دیگر دادههای فرهنگی حملشده توسط این جریانها با آثار فرهنگی محوطۀ فریزی ترکیب شده، که تفسیر نادرست ما از گاهنگاری محوطه را به دنبال داشته است. همچنین، روند فرسایش تپهماهورهای دورۀ میوسن به دلایل اقلیمی حاکم بر منطقه، موجب درهمآمیختهشدن نهشتههای باستانی با بافت تشکیلدهندۀ این تپهماهورها شده است. به دنبال همین عوامل، آنچه امروزه مشاهده میشود شکل بسیار دگرگونشدهای از یک محوطۀ باستانی است، به طوریکه نمیتوان حدّومرز مشخصی برای پراکنش آثار محوطه و دگرگونیها قائل شد. بهطور کلی، الگوهای استخراج شده برای فرآیندهای پس از نهشت شدن در این زیستبوم و چگونگی تأثیر آن بر نهشتههای باستانی در نگاهی کلی، روندی یکسان را طی کرده است. اما در نگاهی جزئیتر، پدیدههای ژئومورفولوژیکی، بسترهای شکلگیری محوطه و موقعیت شکلگیری آن، موجب شده است تا این فرآیندها به شکلهای مختلف و با درجه شدت متفاوت بر محوطه و نهشتههای آن اثر گذارند. درمجموع، خراسان غربی به لحاظ یک حوزۀ فرهنگی در دورۀّ پیشازتاریخ (شرقِ شمالی) ناشناخته مانده که با توجه به ماهیت فرآیندهای دگرگونساز ذکر شده، این امر دور از انتظار نیست. آنچه مسلم است در این زیستبوم فرآیندهای طبیعی و فرهنگی چه در شکلگیری استقرارها، چه در هنگام استقرار و چه پس از آن عاملی تأثیرگذار بوده است، نمودار ارائه شده در زیر خود گویایِ تمامی این فرآیندها در ابعاد زمانی و مکانیست (نمودار1).
نمودار1: نقش فرآیندهای طبیعی و فرهنگی در روند شکل گیری یک محوطه باستانی (نگارندگان)
8. تشکر و قدردانی
این مقاله، بخشی از تحقیقات نگارندگان در زمینۀ بررسی فرآیندهای پس از نهشت شدن محوطۀ فریزی در دشت سبزوار است. در راستای این مطالعات افراد متعددی همکاری داشتهاند. از مجموعه اداره کل میراث فرهنگی خراسان رضوی بالاخص آقای محمود طغرایی باستانشناس و کارمند میراث در زمینۀ پیگیری روند اداری کار و انجام هماهنگیهای لازم، مهندس علی متقی در زمینۀ تهیه و ارائۀ نقشههای منطقه، مجموعۀ ادارۀ میراث فرهنگی شهرستان سبزوار بالاخص آقای متینفر رییس سازمان، آقای علی رازقندی مسئول حراست و آقای محمد عبداللهزاده باستانشناس و کارشناس میراث در زمینۀ انجام حمایتها و هماهنگیهای لازم و در اختیار قرار دادن اطلاعات باستانشناختی منطقه، کمال تشکر و قدردانی را داریم. از آقایان مرتضی جهانگردی، رضا بلندی و خانم زهرا رحیمی به دلیل همکاری در بررسی میدانی، پیگیری روند اداری کار، امور رایانهای، عکسبرداری، طبقهبندی دادههای سفالی و فراهمآوردن امکانات لازم کمال سپاسگزاری را داریم.
9. پینوشت
1- در اواخر هزارۀ سوم و اوایل هزارۀ دوم پ.م در واحۀ مرو در جنوب شرقی ترکمنستان امروزی، تحولاتی در جوامع انسانی رخ میدهد و به سرعت واحۀ بلخ در شمال افغانستان را تحتتأثیر قرار میدهد که به شکلگیری فرهنگی به نام مجموعۀباستانشناختیبلخی'مروی(BactriaMargianaArchaeologicalComplex یا به اختصار BMAC) میانجامد (Sarianidi 1998: 35) که مقیاس گاهشناختی آن 2300 یا2200 تا 1700 پ.م را دربر میگیرد (Hiebert, 1991).
2- آنچه در این جا تحت عنوان خراسان از آن یاد میشود شامل بخشهایی از خراسان بزرگ است که داخل مرزهای سیاسی کنونی کشور ایران قرار دارد که با نام خراسان غربی یا شرقِ شمالی ایران (گاراژیان، 1387) در نظر گرفته میشود.
3- محوطۀ فریزی نام خود را از گیاه خودروی فرز که در این منطقه به صورت پراکنده رشد میکند، گرفته است. این گیاه ساختاری شبیه به چمن دارد و در اقلیم گرم و خشک رشد میکند.
4- واژۀ افیولیت به مجموعهای از سنگهای لایهلایه اطلاق میشود که از تبلور و سردشدن ماگمای گوشتهای حاصل میشود. این کانسارها در طیفهای رنگی سبز بوده و به عنوان منابع متنوع سنگی و در دسترس در دوران پیشازتاریخ برای ساخت ظروف سنگی، ابزار و ... مورد توجه بوده است.
5- تحتتأثیر تنشهای کششی ممکن است تعدادی گسل عادی موازی هم ایجاد شود؛ قسمتی از پوستۀ زمین پایین بیفتد و قسمتی از آن بالا رود. که به قسمت بالا آمده گسل، هورست (Horst) و به قسمت پایین آمده آن گرابن (Graben) میگویند.
6- این استقرارها ممکن است در سطح دشت سبزوار، در زمان معاصر در دسترس نباشد، چرا که احتمالاً سطح دشت در طول بیش از 5000 هزار سال گذشته بالا آمده است.
10. تصاویر
تصویر1: موقعیت دشت سبزوار و توپوگرافی آن (تصویر از نگارندگان)
تصویر2: بسترهای ژتومورفولوژیکی دشت سبزوار و الگوی استقراری محوطههای شناسایی شده در این چشم انداز (Fouache et al. 2010: Fig.2)
تصویر3: توپوگرافی و چشمانداز تپۀ فریزی (صبوری، 1392: تصاویر18 و 19)
تصویر4: نمونههای سفالی مطالعه شده از تپه فریزی (تصویر از نگارندگان)
تصویر5: موقعیت محوطههای باستانی در بخشهای میانی تا انتهایی مخروطافکنهها (صبوری،1392:تصویر33)
تصویر6: کانال گیسویی شناسایی شده در غرب محوطه و برشی که روند انباشت نهشتههای رسوبی را نشان میدهد (صبوری، 1392: تصویر44)
تصویر7: نقشۀ طبقهبندی میزان فرسایش منطقه مورد مطالعه (صبوری،1392: تصویر45)
تصویر8: توپوگرافی محوطه، نقاطی که انباشتی از نهشتههای رسوبی بههمراه مواد فرهنگی شناسایی شدهاند (صبوری،1392: تصویر37)
تصویر9: (aنهشتههای سیلابی حاوی مواد فرهنگی، سنگهایی افیولیتی(b قطعات سفالی منقوش شناسایی شده در میان نهشتههای سیلابی(cقطعات سفالی گرد شده در میان انباشت سیلابی (d قطعات سفالی که فرآیند گردشدگی را به طور کامل پشت سر نگذاشته اند (تصویر از نگارندگان).
تصویر10: تپهماهورهای دوره میوسن، دید از جنوب (تصویر از نگارندگان)
تصویر11: a) زمینهای زراعی و کشاورزی در جنوب محوطه b) حفاریهای غیرمجاز در سطح محوطه (تصویر از نگارندگان)