Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph. D Candidate, Department of Archaeology, University of Tehran

2 Assistant Professor, Department of Archaeology, University of Tehran

Abstract

As the achievement and an invaluable index of the Iranian culture, Ayvan (known also as Eyvan) has been the subject of many pieces of research by architects, archaeologists and art historians for almost a century. Although it is a conventional space for the researchers, Ayvan is widely unknown and neglected. To be recognized as it deserves and to understand its origin, shape, concept, and function, a deep and meticulous approach is required. A comprehensive analysis of Ayvan provides a comparison of this structure through different periods in the tradition of Iranian architecture and enables us in arriving at an exact recognition and analysis of Ayvan. This knowledge hasa vital contribution to the advancement of studies in archeology, history, architecture, and art history. The advent of Ayvan, its continuation in the course of history, and the factors influencing its formation have not yet been fully analyzed. This paper aims at a critical analysis of the hypotheses regarding the origin and the development of Ivan in the tradition of Iranian architecture. A better understanding of the true origin of this structure provides a better understanding of its functions. As one of the obvious symbols of spiritual and material aspects of Iranian high culture, Ayvan has therefore played a key role in understanding the characteristics and cultural values of the Iranian society, reflecting the technical skills, artistry, elegance and the subtlety of thought among Iranians.
 

Keywords

1. مقدمه

ایوان به ظاهر پدیده­ای ساده و متعارف به نظر می‌رسد اما در واقع ماهیتی، پیچیده، بحث­برانگیز و دشوار داشته و ظرفیت طرح بحث و تحلیل فراوان دارد. استفاده گسترده از ایوان در سنت معماری ایران امکان طرح فرضیه­های گوناگون را فراهم کرده است. بسیاری از محققان تلاش کرده‌اند تا به درکی از مفهوم ایوان برسند. تفسیرهایی که از ایوان صورت گرفته، هر یک جنبه­ای از فرهنگ ایران را به تصویر کشانده­ا است. با گذشت یک سده از زمان نخستین مطالعات دربارۀ ایوان و با وجود انبوه نوشته‌ها، منشأ ایوان همچنان در هاله­ای از ابهام قرار دارد. بررسی و نقد روند مطالعات، مشکلات و کاستی‌های فرضیه­های مطرح شده، ضرورت این پژوهش را اجتناب­ناپذیر ساخته است. از سوی دیگر رسیدن به فهم صحیح و روشنی از ایوان، مستلزم تحلیل مطالعات انجام شده است که بی­شک راهگشای تحقیقات آینده در این زمینه خواهد بود. همچنین پرداختن به این موضوع، به پر کردن خلأ علمی موجود کمک خواهد کرد. در عین حال، تحلیل‌ها و نظراتی که در پی می‌آید کوشش مقدماتی در تعیین چارچوب علمی است که با آن بتوان فرای مسائل شکلی ایوان، به جنبه­های ادراکی و ماهیتی آن، متکی بر الگوهای رفتاری و تداوم فرهنگی پی برد. در گام آغازین، طراحی چنین چارچوبی برای درک ارزش‌های فرهنگی نهفته در ایوان، بدون فهم منشأ ایوان ناقص خواهد بود.    

پرسش مهم آنست که فرضیه‌هایی که دربارۀ خاستگاه و شکل­گیری ایوان مطرح شده بر اساس چه تفکری شکل گرفته است و بنیان‌های نظری آن چیست؟ انگیزه­های سازندگان آن چه بوده و بر اساس کدام الگوی فکری طراحی شده­اند؟ آیا ایوان پدیده­ای ایرانی است یا غیر ایرانی؟ در این مقاله فرضیه‌ها و تفاسیر محققانی مورد بررسی و نقد قرار گرفته که ایوان هدف و موضوع اصلی پژوهش آنها بوده است و یا به فراخور مطالعات خود، به ایوان نیز پرداخته‌اند. ابتدا سعی شده است پس از بیان تعریف شکلی ایوان، خاستگاه و شکل­گیری ایوان بررسی و فرضیه­های عنوان شده در این زمینه مورد نقد و تحلیل قرار گیرد. برای رسیدن به این هدف، به طبقه­بندی فرضیه‌ها در یک طیف گاهنگارانه بر مبنای معیار پیش­گفته، پرداخته شده است.  

 

2. تعریف شکلی ایوان

ایوان به عنوان یکی از فضاهای مهم در سنت معماری ایران، همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. شاید بتوان زمینه‌ها و عوامل این توجه را در اولین مواجه شرق‌شناسان با این ایوان جستجو کرد. افرادی که در سدۀ نوزدهم میلادی برای نخستین­بار ایوان کسری را دیده بودند، درصدد توضیح و تفسیر آن برآمدند. سپس ایوان کسری را مبنا و معیاری برای توصیف و تعریف ایوان قرار دادند. با وجود این که ایوان همواره نظر محققان و متخصصان حوزه­های مختلف را جلب کرده است، به دلیل موردی بودن مطالعات و یا این که با پرسش­های یک­جانبه­نگر و نه همه­جانبه­نگر همراه بوده است، تاکنون نگاه دقیق و عمیقی به ماهیت و جنبه­های گوناگون ایوان نشده است. به طور کلی، محققانی که به موضوع ایوان علاقه نشان داده‌اند را می‌توان به سه دستۀ معماران، مورخان هنر و باستان‌شناسان تقسیم نمود. در میان نوشته­های پرشمار هر سه دسته دربارۀ معماری ایران، اشارات فراوانی به ایوان شده است. در هیچ­یک از کتاب‌ها یا مقالات معماران، ایوان موضوع اصلی پژوهش‌ نبوده است. باستان‌شناسان و مورخان هنر نیز در مقالات و کتاب‌های خود به طور مستقیم و غیر مستقیم به ایوان پرداخته‌اند. تعدادی از این نویسندگان به طور خاص موضوع مقالاتشان، ایوان و بناهای  ایوان­دار بوده است. در این مطالعات، گروهی از معماران تنها به تعریف ایوان بسنده کرده‌اند. اغلب تعاریف عنوان شده مشابه و بیانگر همسانی نگرش‌ معماران است. تصویری که از ایوان در قالب تعاریف ترسیم شده است، فضایی با پوشش طاق­دار است که از سه طرف بسته و از جلو به حیاطی گشوده شده است (تصویر1). این تعاریف در میان هنرشناسان و باستان‌شناسان نیز پذیرفته شده و نشان­دهندۀ دیدگاه مشترک آنان به موضوع ایوان است. بیشتر این تعاریف مبتنی بر جنبه­های شکلی و عملکردی ایوان است. برخی از محققان تعریف کلی­تری از شکل ایوان ارائه می‌دهند؛ به طوری که ایوان را واحدی دارای طاق کشیدۀ کمی عمیق و نسبتاً عریض معرفی می‌کنند که از جلو به طور کامل به حیاط باز است؛ در محور اصلی ساختمان قرار می‌گیرد و احتمال دارد به قسمت‌های دیگر بنا دسترسی داشته یا نداشته باشد. همچنین به صراحت ماهیت ایوان را  بی­ستون می‌دانند (Wright, 1991:79). اکثر محققان ایوان را از نوع طاق­دار دانسته­اند و سابقۀ آن را به دورۀ اشکانی می­رسانند. اما در آثارشان، ایوان ستون­دار را به نام portico یا porch معرفی کرده­اند. محققان ایرانی نیز این مرزبندی را در نوشته­های خود رعایت کرده­اند که به نظر نگارنده این تفکیک، صحیح به نظر نمی­رسد و هر دو گونه را باید با یک کلمه معرفی کرد چراکه مفهوم واحدی از آنها استنباط می­شود. بنابراین، شاخصه‌هایی مانند: فضای بینابینی با گشودگی به منظر، تأکید بر ابعاد شاخص، محوریت در بنا، تحدید، پوشش و دسترسی‌ها را می‌توان برای ایوان در نظر گرفت.     

 

3. فرضیه­هایی دربارۀ خاستگاه ایوان و نقد آن

منشأ ایوان موضوع بحث‌ها و فرضیه­های زیادی بوده است. تعداد معدودی از پژوهشگران دربارۀ ایوان به اظهارنظر پرداخته و تلاش کرده‌اند منشأ آن را بیان کنند. در این بخش بیشتر به دیدگاه افراد شاخصی اشاره می‌شود که نتایج مطالعاتشان بر پژوهش سایر محققان تأثیرگذار بوده و معرف دیدگاه آنان به معماری ایران است. به طور کلی، فرضیه‌هایی که دربارۀ خاستگاه ایوان مطرح شده است در سه حوزۀ جغرافیایی: ایران، بین‌النهرین و یونان قرار می‌گیرند. در یک سطح وسیع‌تر این سه حوزۀ جغرافیایی را می‌توان در دو دستۀ کلی، خاستگاه شرقی (آسیای جنوب غربی) و غربی جای داد. (لازم به ذکر است منظور ما از شرق شامل: آسیای میانه، ایران، بین‌النهرین و آسیای صغیر و مقصود از غرب سرزمین یونان و روم است.) از این رو، فرضیه­های عنوان شده با توجه به قدمت به سه دسته تقسیم می‌شوند:

 

3'1 '  فرضیۀ اول: خاستگاه یونانی ' رومی ایوان

فرضیۀ اول، خاستگاه ایوان را در غرب یعنی در یونان و روم پی­گیری کرده است. گرترود بل، در اوایل سدۀ بیستم میلادی سبک هیلانی (bit hilani) را به عنوان نیای ایوان معرفی کرده بود. او اعتقاد داشت این سبک معماری از غرب یعنی از دنیای اژه به سمت شرق آمد و با تمدن هیتی تطبیق یافت. سپس به شمال سوریه رفت و در آنجا از 1300 تا 600 قبل از میلاد مورد استفاده قرار گرفت و در نهایت به آشور و ایران آمد (Bell, 1914:55-121). اشکالاتی در این فرضیه وجود دارد که خاستگاه ایوان را با ابهام مواجه کرده است. احتمال اینکه سبک بیت هیلانی یا معماری اژه­ای، الگویی برای ایوان­های عصر آهن ایران باشد مورد بحث محققان است و تاکنون قطعیت نیافته است. چنان که متخصصان عصر آهن به علت کمبود شواهد باستان­شناختی و مشکلات گاهنگاری بر سر این تأثیرپذیری از معماری اژه­ای یا سبک بیت­هیلانی به توافق نرسیده­اند. سبک بیت هیلانی از معماری اژه­ای گرفته نشده و بومی مناطق شمال سوریه است. همچنین این سبک به طور کامل قابل انطباق با معماری ایرانی نیست و مدارک محکمی برای این انتقال فرهنگی ارائه نشده است. به نظر می‌رسد واختسموث متأثر از ایدۀ بل، پلان کاخ‌های هخامنشی را که مشتمل بر یک تالار مرکزی و پیش­تالار یا ایوانی واقع در بین دو اتاق چهارگوش است، برگرفته از طرح معماری بیت­هیلانی می‌دانست (واختسموث، 1387: 406). المان و هرتسفلد نیز تالارهای هخامنشی را با نمونه­های هزارۀ دوم و اوایل هزارۀ اول مقایسه کرده­اند و حتی فرانکفورت، احتمال اقتباس اورارتویی برای تالارهای هخامنشی را مطرح کرده است، اما به اعتقاد استروناخ کاوشگر پاسارگاد، این تالارها از تالارهای حسنلو تقلید شده‌اند و سر منشأ چنین فضاسازی، تاکنون ناشناخته مانده است (استروناخ، 1379: 3-102). به نظر ادیث پرادا، ورودی‌های ستون­دار در اطراف بناهای پاسارگاد که با دو ساختمان برج­مانند احاطه شده از ورودی بناهای یونانی (Antis) الگوبرداری شده است. او نیز همانند هرتسفلد، تداوم ایوان‌های ستون­دار هخامنشی را در خانه­های امروزی ایران خاطرنشان می‌کند (پرادا، 1379: 7-76). فرضیۀ پرادا مبتنی بر نمونه­های مشخص نبوده و به صورت کلی مطرح شده و چگونگی این الگوبرداری تشریح نشده است. جی. آر. اچ. رایت تلاش کرده است نقش سنت‌های معماری اشکانی و نیز سبک معماری یونانی _ رومی را در شکل­گیری ایوان ارزیابی کند. او عقیده دارد ایوان می‌تواند توسعۀ بومی بین‌النهرین طی دورۀ اشکانی باشد یا این که توسط اشکانیان در قلمرو غربی آنها تحت نفوذ برخی دیگر از سنت‌های ساختمانی خاور میانه کهن (آسیای غربی) و یونانی رومی توسعه یافت. رایت، بر نقش معماری یونانی_رومی در این زمینه تأکید می‌کند و آن را متأثر از نفوذ فرهنگ هلنیسم در دورۀ اشکانی می‌داند. او بر این فرض معتقد است که ایوان از میانۀ سدۀ اول میلادی از خانه­های یونانی و رومی گرفته شده است. همچنین خانه­های رومی جنوب ایتالیا را سرمشق پلان بناهای چهارایوانی اشکانی، مانند کاخ آشور می‌داند. رایت به کمبود بناهای اقامتی یونان برای فرضیۀ خود معترف است و به ذکر دو نمونۀ موجود از سدۀ چهارم و دوم قبل از میلاد بسنده کرده است. او طرح این خانه‌ها را به عنوان پیشینۀ ایوان مطرح و کم­و­بیش برابر با ایوان معرفی می­کند. فضای ایوان­مانند، به حیاط باز است و از پشت به یک سری اتاق متصل است. وی از اواسط سدۀ چهارم و اوایل سدۀ سوم دو خانۀ مجلل دیگر را با پلانی متفاوت در افسوس و ایونی معرفی کرده که واحد اصلی آن به شکل مگارون است؛ با دو ستون در آنتیس یا پیش­اتاق، که آن را برابر با ایوان در نظر گرفت. رایت این ورودی­ها را با ایوان‌های ابوقبور، آشور، سلوکیه و نیپور مقایسه کرده است. این فضای جلوباز به خانه­های پومپی در جنوب ایتالیا راه یافت. سنت میسنی در خانه هلنی    آی­خانم در سدّۀ دوم قبل از میلاد مشاهده شده است. در نهایت رایت پیشینۀ الگوی ایرانی طرح ایوان را به کاخ مگارن میسن در هزارۀ دوم قبل از میلاد می­رساند (Wright, 1991:78-82). وجود رابطۀ مستقیم میان مگارون های میسنی با معماری حسنلو در حال حاضر به دلیل نبود شواهد کافی از مگارون در آناتولی شرقی همواره ناقص خواهد بود. از سوی دیگر، رساندن سابقه ورودی‌های ستون­دار به مصر به جای یونان، به همان اندازه منطقی و موجه است، به­خصوصکهازلحاظتاریخیدارای قدمت بیشتری است. کایلر یانگ، در بحث منشأ ایوان‌های ستون­دار حسنلو به تبیین وجود رابطه میان معماری بیت­هیلانی و معماری حسنلو پرداخته است. او استفاده از ایوان ستون­دار در بناهای حسنلو را اقتباس از ورودی ستون­دار کاخ‌های سبک بیت­هیلانی عصر آهن می‌داند که در شمال سوریه و جنوب ترکیه، در محوطه‌هایی مانند زنجیرلی و تل حلف کشف شده‌اند. یانگ، با توجه به الحاقی بودن ایوان در حسنلو آن را اقتباس از سبک بیت­هیلانی می‌داند. این مسئله از سوی آشوریان نیز دیده شده است. همچنین روابط فرهنگی میان آن دو، زمینه را برای چنین اقتباسی فراهم آورده است (کایلر یانگ،1391: 92-86). آنچه مسلم است ایوان‌های ستون­دار حسنلو در شمار کهن‌ترین ایوان‌های شناخته شده در شمال غرب ایران است که در دورۀ هخامنشی این فضا به ویژگی اصلی معماری ایران تبدیل شده است. الکساندر پاپادوپولو، ایوان را یک شکل نمونه­وار معماری ایرانی نمی‌داند و منشأ آن را در معماری هلنیستی و یونانی ـ رومی جستجو کرده است که دارای حیاط مرکزی رواق­داری است منتهی به یک تالار بازیلیکی، که آن هم فقط یا سه دیوار و یا یک دیوار به صورت نیم­دایره دارد. او برای تقویت فرض خود به سواژه استناد کرده است که عقیده دارد بناهای ساسانی دامغان و کیش مستقیما از الگوی تالار بازیلیکی هلنیستی تأثیر پذیرفته است (پاپادوپولو، 1368: 61). پاپادوپولو، برداشت درستی از ایوان ندارد و آن را با رواق و بازیلیکا درهم آمیخته است، در نتیجه، تفسیرهای نادرستی از آن کرده است. با وجود آن که او منشأ ایوان را ایرانی نمی‌داند، اما معتقد است ایران، ایوان را در جهتی بسیار ابتکاری و متفاوت به کار گرفت. استفاده از ایوان در ایران و تکامل آن در بناهای ساسانی به ایجاد طرح‌ها و ترکیب­بندهای متنوع و نوآورانه انجامید که ریشه­های آن را باید در فرهنگ ایران جست و نباید آن را تقلیدی از نقشۀ تالارهای بازیلیکی کاخ‌های هلنیستی و کلیساهای بیزانسی دانست که چگونگی انتقال آن مبهم است. در عین حال محققان بسیاری تأثیر معماری ساسانی بر معماری بیزانس را مورد تأکید قرار داده­اند.

 

3'2' فرضیۀ دوم: خاستگاه بین‌النهرینی ایوان

فرضیۀ دوم، خاستگاه ایوان را در بین‌النهرین می‌داند. فرانس المان و فردریش واختسموث را می‌توان از پیشگامان این نظر دانست که گروهی از پژوهشگران اندیشۀ آنها را بسط داده­اند. در اوایل سدۀ بیستم، المان و واختسموث با بررسی خانه­های بومی بین‌النهرین، این منطقه را به عنوان منشأ ایوان معرفی کرده‌اند. آنها ایوان را در سنت معماری بین‌النهرین جستجو کرده‌اند. المان، ایوان را در کاخ‌های هیتی (هزارۀ اول قبل از میلاد) در زنجیرلی، کاخ نبوکدنضر در بابل (سدۀ ششم قبل از میلاد) و نیز در نقش­برجسته­های آشوری دنبال     می­کرد (Oelmann, 1922: 189,217-36). اما واختسموث، ایوان را ابداعی ناگهانی در بین‌النهرین با منشأ ناشناخته احتمالا در معماری نخستین عربستان می‌دانست (Wachtsmuth, 1929). المان، منشأ ایوان را در ساختمان‌های ساخته شده از نی در منطقۀ بابل می‌دید؛ ابداع طاق­زنی و تکیه بر این فناوری، اساس فرضیۀ او را تشکیل می‌داد. اما این تفسیر به مدت طولانی مورد پذیرش محققان قرار نگرفت. رسیدن به این فناوری پیش‌تر در سرزمین مصر رخ داده بود و علاوه بر مصر و بین‌النهرین، در بناهای ایران نیز به­کار گرفته شد. در عین حال، استفاده از مصالح سنگ و چوب، با وجود محدودیت آنها در این سرزمین‌ها، رایج بوده است و می‌توانست به چنین تجربه­ای منجر شود. از سوی دیگر، باید دربارۀ شکل­گیری ایوان در بستر معماری یادمانی بیشتر تأمل کرد. این که اساسا بناهایی از نوع غیر یادمانی بتواند الهام­بخش معماران در آفرینش ایوان باشد تردیدآمیز است. مسئلۀ نقش­برجسته­های کاخ آشوربانیپال در نینوا محل تأمل بیشتری است. به نظر نگارنده بناهای منفردی که بر فراز تپه­ای جنگلی یا منطقه­ای کوهستانی به نمایش درآمده­ا­ند قادر به بیان مفهوم ایوان نبوده و تفرجگاه شاهان آشوری است. سنت ساخت چنین بناهایی از دورۀ باستان آغاز و تا دورۀ اسلامی تدوام پیدا کرده است. همچنین ایوان در معماری کاخ­های شاهان بابلی و آشوری قابل بازیابی نیست. فرضیۀ واختسموث نیز که با احتمال، ایوان را با شیوه­های معماری شبه­جزیرۀ عربستان پیوند داده که هنوز به­خوبی شناخته نشده است، چندان قابل اعتماد نیست و دلایل قابل­ قبولی برای این حدس و گمان بیان نشده است. دنیل شلومبرژه، صاحب­نظر هنر اشکانی، ایوان را نوآوری بزرگ معماری اشکانی دانسته و ظهور ایوان را در معماری هم در شیوه و هم در زیبایی­شناسی، هم­تراز یک انقلاب تعبیر کرده است. وی معتقد بود این نوآوری در بین‌النهرین آغاز گردید و حتی بین‌النهرین را خاستگاه هنر اشکانی نامید (شلومبرژه، 1377: 47-544). البته به نظر می‌رسد این فرضیه بر مبنای حجم کاوش‌های صورت­گرفته در اوایل قرن بیستم در بین‌النهرین شکل گرفته بود و امروزه با توجه به کاوش‌های جدید در قلمرو شرقی دولت اشکانی این نظر، اعتبار خود را از دست داده است. همچنین دلایل مشخصی که مبین جزئیات این فرضیه باشد از سوی شلومبرژه مطرح نشده است. به نظر ادوارد کیل، نمونۀ اولیه ایوان در بین‌النهرین ظاهر شد. او اشاره می‌کند که معماران اشکانی از طاق گهواره­ای با تأکید بر محور طولی تالار باز استفاده کرده­اند. کیل، این امر را در رابطه با تغییر عملکرد معماری می‌داند تا یک ابداع ساختاری. وی، پیشنهاد می‌کند ایوان نتیجۀ یک توسعۀ معماری بومی در بین‌النهرین است. بنابراین کیل اعتقاد دارد ایوان، خاستگاه شرقی ندارد و به عنوان ویژگی برجستۀ معماری اشکانی، به همان اندازه، در بناهای دوران ساسانی و اسلامی نیز تداوم یافته است (Keal, l1975:123-30). کیل، دلیلی برای تائید فرضیۀ خود بیان نکرده است و توضیح نمی‌دهد بر اساس چه مدارکی به چنین نتیجه­ای رسیده است؛ اما به نظر می‌رسد استفاده از طاق گهواره­ای در بناهای اشکانی بین‌النهرین و نیز پلان بناهای چهار ایوانی اشکانی، اساس شکل­گیری تفکر وی بوده و تأکید او بر جنبه­های فنی و کارکردی است. به نظر رولان بزنوال، ایوان در حدود سدۀ اول تا سوم میلادی در بین‌النهرین پدیدار می‌شود و به یکی از فضاهای ترکیبی عمدۀ معماری ایران در دوران ساسانی و اسلامی تبدیل می­شود (بزنوال، 1379: 8-227). مبنای او برای طرح این فرضیه نیز، بناهای ایوان­دار اشکانی در بین‌النهرین بود. فرض او نیز ممکن است در آینده با به ­دست­ آمدن شواهد جدیدی از ایوان‌های طاق­دار در مناطق دیگر اعتبار خود را از دست بدهد.

 

3'3' فرضیۀ سوم: خاستگاه ایرانی ایوان

فرضیۀ سوم، منشأ ایوان را در ایران می‌داند. به نظر هرتسفلد ایوان­هایی با طاق گهواره­ای ابتدا در سدۀ اول میلادی در کوه خواجه ظاهر شد و توسط اشکانیان به بین­النهرین انتقال یافت (Herzfeld, 1935: 66). جدا از مشکلات تاریخ­گذاری بنای کوه خواجه که توافقی بر سر آن حاصل نشده است؛ در چندین محوطۀ اشکانی عراق مانند ابوقبور، نیپور و کاخ آشور ایوان­های طاق­داری به دست آمده که به سدۀ اول میلادی تاریخ­گذاری شده­اند. فرضیۀ هرتسفلد در دهۀ سی سدۀ بیستم میلادی که همزمان با بحبوحۀ بررسی­ها و کاوش­های باستان­شناختی در ایران و عراق بود؛ مبنایی شد تا محققان دیگر نیز از او پیروی کنند. اسکار روتر نیز از طرفداران این فرضیه است. روتر، خاستگاه ایوان را شرقی و از ایران دانسته است. او ایالات شرقی اشکانی را خاستگاه شکل­گیری ایوان و بناهای طاق­دار اشکانی را سرآغاز ایجاد آن می‌داند. استفادۀ گسترده از ایوان در بناهای اشکانی عراق و شواهد امروزی آن در ایران و عراق و نیز تأثیر سبک زندگی کوچ­نشینی، عواملی بود که مبنای شکل­گیری فرضیۀ روتر گردید. او همچنین تلاش کرده است نفوذ ایوان را از شرق به غرب و از طریق ایونیه به معماری یونان نشان دهد (Reuther, 1938-9: 428-39). فرضیۀ روتر که ریشۀ ایوان را در ایران شرقی جستجو کرده، مبتنی بر معماری بومی امروزی و نقش نظام قبیله­ای قوم پارت است که زندگی در چادر و ارتباط با طبیعت در شکل ایوان تجلی یافته و این اندیشه در بین‌النهرین به ظهور رسید و پرورانده شده است. اندیشۀ چادرنشینی در شکل­بخشی ایوان، بعدها در نظر محققان دیگر اثر گذاشت. تأثیر سبک زندگی در شکل­یابی معماری انکار ناشدنی است اما باید این پدیده به طور وسیع در میان قبایل دیگر نیز بررسی شود و علاقه به فضاهای باز در آثار معماری آنها مورد سنجش قرار گیرد، آنگاه در صورت وجود وجوه اشتراک و رایج بودن آن، بتوان آن را پذیرفت. در حال حاضر، عمومیت داشتن چنین طرحی در میان دیگر قبایل آسیای جنوب غربی مشاهده نمی‌شود و با دید احتیاط باید به آن نگریست. محققانی که تمایل دارند ایده، ظهور و شکل­یابی ایوان را با جامعۀ عشیره­ای آریایی ارتباط دهند، به همین میزان باید این سهم را برای سایر اقوام آسیای جنوب غربی که مبنای مشترکی در نظام زندگی خود داشته‌اند، قائل شوند. بنابراین به نظر می‌رسد تا زمانی که اطلاعات باستان­شناختی بیشتری از ایوان به دست نیاید، نمی‌توان ماهیت دقیق و علل پیدایی آن را سنجش کرد. آندره گدار، در اواسط سدۀ بیستم مطالعات خود را در ایران و افغانستان متمرکز کرده بود. او خاستگاه ایرانی ایوان را مورد توجه قرار داد. گدار معتقد بود معماری اشکانی از نظر ساختمان خیلی معمولی و متعارف بود و به خاطر وقار ساختمان، ایوان را اختراع یا از پیشینیان خود در خاور ایران اقتباس کردند. او همچنین اعتقاد داشت نه­تنها ایوان بلکه طرح چهار ایوانی نیز از خراسان به بین‌النهرین رفت. گدار به     گفته­های دیودور استناد کرده که نوشته است مردم ناحیۀ غزنین در افغانستان خانه­های خود را در قدیم به این شکل می‌ساخته‌اند (گدار، 1377: 85-184). گدار به صراحت خراسان را منشأ ایوان‌های طاق­دار اشکانی معرفی کرده و مسلم پنداشته است، اما شواهد باستان­شناختی برای قبول فرضیۀ خود ارائه نمی‌دهد. زمانی این فرض مورد پذیرش قرار خواهد گرفت که شواهد کافی برای آن وجود داشته باشد. او به صورت مبهم و متناقض ایوان را عنصری نوظهور و در عین حال، برگرفته از نیاکان گذشتۀ خود در شرق ایران معرفی می‌کند. همچنین امروزه بسیاری از دیدگاه­های ارائه شدۀ گدار دربارۀ پلان چهار ایوانی با توجه به تحقیقات جدید مورد تردید قرار گرفته است. والتر آندره نیز عقیده دارد که پیشینۀ ایوان را باید در ایران جستجو کرد او ایوان های آشور را به سده اول میلادی تاریخگذاری کرد (Andrae, 1933:81-8). نیلسون دوبواز، شمال شرق ایران (ایالت پرثوه) را از مناطق مهم فرهنگی معرفی کرده است و این منطقه را خاستگاه ایوان می‌داند. او ایوان را از عناصر اصلی و برجستۀ معماری اشکانی برشمرده که در بناهای دوران ساسانی و اسلامی تداوم یافته است. به نظر وی ایوان به وسیله اشکانیان به بین‌النهرین برده شده و در آنجا توسعه یافته است. او برای دفاع از فرضیه‌اش به واژۀ ایرانی ایوان استناد می‌کند. همچنین به واکنش فرهنگ ایرانی در برابر هلنیسم در سدۀ اول میلادی استناد می‌کند که باعث نفوذ فرهنگ اشکانی در بین‌النهرین شد (Debevoise, 1941:58-61). فرضیۀ دوبواز نیز بر پایۀ مدارک استواری بنا نشده است. شاید بتوان ریشه­شناسی واژۀ ایوان را نشانۀ ایرانی بودن این فضای معماری دانست اما او دلایل کافی برای منشأ شمال شرقی آن بیان نمی‌کند. به احتمال بسیار، زادگاه اشکانیان موجب چنین حدسی برای دوبواز شده است.

 به تدریج، از اواسط سدۀ بیستم با انجام کاوش‌های باستان­شناختی در قلمرو شرقی شاهنشاهی اشکانی، برخی از پژوهشگران به این محل‌های نویافته توجه کرده و تلاش کرده‌اند تفسیرهای جدیدی از ایوان ارائه دهند. یکی از این افراد مالکوم کالج بود. او در دهۀ شصت سدۀ بیستم، ظهور ایوان را مربوط به دورۀ اشکانی و آن را از ابداعات اشکانیان دانست. به طوری که این پدیده در معماری ایرانی شاخص شد و در ایران به شکوفایی رسید. دلیل کالج برای ابداع ایوان، مبنای تاریخی داشته است به طوری که او ابتدا خانه چهارگوش در نسای قدیم را با چهار ایوان قلمداد کرد که به حیاط مرکزی نگاه می‌کرد. این ایوان از ایوان‌های اشکانی در ایران و بین‌النهرین کهن‌تر بود. همچنین کالج، به نقد دو فرضیۀ خاستگاه ایوان؛ یعنی برگرفته شدن از معماری هیلانی در اوایل هزارۀ اول قبل از میلاد و دیگری اقتباس از چادرهای مردم بیابان­گرد که علاقه‌مند پیوند با طبیعت بودند و خواستند آن را در شکل ایوان نشان دهند، اشاره کرده است. به نظر او این فرضیه‌ها نمی‌توانند وجود ایوان‌های متعدد در بناهای مذهبی و غیرمذهبی را توجیه کنند. کالج حل این معما را در مناطق کاوش نشده ایران می‌دانست (کالج،1374: 109-105). اما به واقع، فضای ستون­دار خانه مربع نسا را نمی‌توان ایوان نامید. این فضا، رواق ستون­داری است که به دور حیاط چرخیده است. همچنین استدلالی برای رد فرضیه‌هایی که مطرح کرده است بیان نمی‌کند. کالج یک دهه بعد به نحو شایسته­ای تلاش کرده است منشأ ایوان را با ذکر نمونه‌هایی از شمال شرق ایران تا بین‌النهرین از سدۀ چهارم قبل از میلاد تا سدۀ دوم میلادی ردیابی کند. او ریشۀ ایوان را ابتدا به فضای دهلیز/دالان یا پیش­اتاق‌هایی (vestibule) که سالن مرکزی بناها را به حیاط پیوند می­دهند، اشاره کرده که به تدریج جای خود را به ایوان ستون­دار و سرانجام ایوان طاق­دار داده است (Colledge, 1977: 47,56, 63-64). بنابراین مطالعۀ کالج را می‌توان در دو الگوی مشخص نشان داد. اول، فضاهایی که تحت عنوان Vestibule و Porch معرفی می‌کند و دوم فضاهایی که در قلمرو اشکانی از سدۀ اول میلادی نام (Ayvan) بر آنها می‌نهد. به نظر می‌رسد شناخت صرف ایوان با نوع طاق­دار آن، تقسیم­بندی ذهن محققان غربی است که باید چنین نگرشی را اصلاح کرد و با دیدی یکپارچه به ایوان و تحولات آن در سنت معماری نگریست. آن چنان که ما امروزه هر دو شکل طاق­دار و ستون­دار را به نام ایوان می‌نامیم و می‌شناسیم. گیرشمن معتقد است ایوان ستون­دار که در مقابل تالاری قرار گرفته است از طرح کاخ‌های اورارتو اقتباس شده و در دورۀ ماد و هخامنشی به تکامل رسیده است (گیرشمن، 1371: 222). از این رو، به گمان او ایده ایوان از هنر آسیای غربی آمده و در سرزمین ایران پرورانده شده است. اما پیش از اورارتوها، نمونه­های اولیۀ ایوان را می‌توان در طبقۀ چهارم حسنلو مشاهده کرد. بنابراین بر فرض، بناهای حسنلو نمونه­های ارجحی برای این نوع الگوبرداری است. از سوی دیگر، گیرشمن با توجه به بناهای شناخته شده از دورۀ اشکانی در قلمرو غربی اشکانی، بناهای ایوان­دار را دارای طرحی ایرانی می‌دانست که از بناهای حیاط­دار بین‌النهرینی متمایز است. این طرح در دورۀ ساسانی بسیار رواج یافت (گیرشمن،1372: 7-325). بر این اساس، گیرشمن منشأ ایرانی برای ایوان را از قبل پذیرفته و نیازی به توضیح آن ندیده است و نمی‌دانیم فرض وی بر اساس چه مدارکی استوار شده است. جورج گولینی، با انجام کاوش در کوه خواجه بر آن شد منشأ ایوان را در ایران بداند. وی معتقد است ایوان کوه خواجه از نمونه­های بین‌النهرینی قدیمی‌تر است و ایوان از ایران به بین‌النهرین رفت. گولینی سعی کرد پیشینۀ ایوان را به بناهای ایوان­دار هخامنشی و اشکانی ارتباط دهد. او بر نقش محوری ایوان در طراحی بناهای هخامنشی، به عنوان واحد شکل­دهندۀ بناهای هخامنشی تأکید دارد. این نقش در دوران بعد، از تقارن محوری به ایوان‌هایی با محور غیر هم­وزن می‌رسد (Gullini, 1964: 326-333). گرچه امروزه تاریخ­گذاری کوه خواجه با تردیدهایی روبه­رو است و آن را نمی‌توان مسلم دانست، بحث گولینی دربارۀ نقش ایوان در طراحی محوری بناها و جستجوی سابقۀ آن در دورۀ هخامنشی منطقی به نظر می‌رسد. دیتریش هوف، فرضیۀ ابداع ایوان در بین‌النهرین را قابل­قبول نمی‌داند و معتقد است این که در چه زمان و در کجا برای نخستین­بار ایوان با طاق گهواره­ای ساخته شد، جای بحث دارد. به نظر او معماران اشکانی برای عظمت دادن به بنا از ایوان با طاق گهواره­ای استفاده کردند و ایوان شکل بارز معماری اشکانی شد (هوگی، 1379: 23-18). گرچه هوف دلیلی برای ردّ خاستگاه بین‌النهرینی ایوان بیان نمی‌کند، فارغ از منشأ مکانی آن، پیدایی ایوان را با مسئلۀ عظمت و قدرت مدّنظر قرار داده است که سخنی درست و قابل­اعتناست و تشریح آن از حوصلۀ این مقاله خارج است. همچنین هوف در نوشته­های دیگر خود سعی کرده است به تداوم سنت‌های معماری بناهای دوران هخامنشی، اشکانی و ساسانی در دورۀ اسلامی تأکید کند و استمرار فرهنگ ایران را در عناصر و فضاهای معماری از جمله ایوان نشان دهد (Huff, 2005: 374- 77). الگ گرابار، از محققان برجستۀ هنر اسلامی، اذعان می‌کند که تاکنون پژوهشی واقعی دربارۀ ایوان صورت نگرفته است. به نظر وی ایوان جزو پایدارترین اشکال معماری ایران در دورۀ اشکانی است. اولین نمونه­های شناخته شده ایوان در بناهای اشکانی عراق یافت شده است که شکل عمومی معابد، کاخ‌ها و اقامتگاه‌ها بود. ایوان از ایران به بسیاری از بناهای سدۀ سیزدهم و چهاردهم شرق و غرب، مانند آناتولی، سوریه، مصر و هند راه یافت. گرابار، معتقد است در این زمان تصمیم گرفتن میان فرضیات، به دلیل نبود اطلاعات کافی از خود ایران، به ویژه از شمال شرق ایران و ایالت‌های آسیای مرکزی تقریباً غیرممکن است (Grabar, 1987: 153-55; Grabar, 1990: 287-89). موضع گرابار مشابه سایر محققان است و ایران را کانون رشد و گسترش ایوان معرفی و بر نقش اشکانیان در این زمینه تأکید کرده است. دیوید استروناخ و مایکل روف معتقدند نمونه­های اولیۀ شکل کلاسیک ایوان در فضاهای طاق­دار جنوبی و غربی محوطۀ نوشیجان دیده می‌شود. به نظر آنها طاق‌های نوشیجان در آغاز سنتی قرار می‌گیرند که به توسعۀ ایوان کلاسیک ایران انجامید (Stronach and Roaf, 2007: 191-3). اگر بخواهیم از شاخص محور بودن ایوان در نمای ساختمان چشم­پوشی کنیم، و فضاهایی مشابه ایوان را که جلوی آنها باز است ایوان تصور کنیم یا دست­کم الگوی ایوان بدانیم، پذیرش فرض استروناخ و روف نیازمند به­دست­آمدن شواهد بیشتری از دورۀ ماد است تا بتوان خاستگاه ایوان را مشخص کرد و مراحل تحول آن را بازشناخت. خلأ مدارک میان­دورۀ ماد تا اواسط دورۀ اشکانی که ایوان‌های طاق­دار رواج می‌یابند بر ابهام این فرض افزوده است. اخیراً هرمن گش نیز خاستگاه ایوان را در ایران دانسته است و تلاش کرده  نوع طاق­دار و ستون­دار آن را در بناهای هخامنشی شوش و تخت­جمشید بررسی کند. این سنت معماری در سکونتگاه­های یونانی باختری و بعدها اشکانی به­کار گرفته شد. به نظر می‌رسد سازماندهی مشابه پلان ایوان در بناهای دوران هخامنشی و بعد از آن، حکایت از تداوم سنتی است که ریشه­های آن همان­طور که گش نشان داده است در ایران قرار دارد (Gasche, 2012: 177-83).

 

 

 

4. نتیجه

آن چنان که گذشت محققان تعریف مشخصی از ایوان بیان نموده­اند. آنها ایوان را فضایی محدود شده با سه دیوار و پوشش قوسی از نوع طاق­دار معرفی کرده‌اند که به فضای باز گشوده می‌شود. به نظر می­رسد علاوه بر فضاهایی با مشخصات پیش­گفته، سازه‌هایی مشابه دارای پوشش مسطح و از نوع ستون­دار را نیز می­توان ایوان دانست. جدا از تعریف شکلی ایوان، برخی از محققان به طور سطحی و کلی به جنبه­های کارکردی ایوان توجه کرده‌اند. از این رو، خلأ نگاه عمیق و دقیق در این خصوص احساس می‌شود. به نظر می‌رسد اگر بتوانیم وجوه کارکردی ایوان را در دوره­های مختلف تاریخی روشن نماییم، تغییرات شکلی آن قابل درک خواهد بود.

مسئلۀ دوم، اختلاف­نظر پژوهشگران دربارۀ منشأ شکل­گیری ایوان، یا به عبارتی زمان و مکان پیدایش ایوان است. از نظر زمانی عده­ای از محققان سابقۀ ایوان را به دورۀ هخامنشی می‌رسانند و گروهی دیگر آن را از زمان اشکانی می‌دانند. در عین حال، برخی از محققان تمایل دارند پیدایش ایوان‌های طاق­دار را به دورۀ ماد برسانند. این اختلاف در نتیجۀ تعریف شکلی ایوان در دو نوع ستون­دار و طاق­دار ایجاد شده است. اگر چه این مرزبندی زمانی، مبنایی شکلی و ظاهری دارد اما توجه به وجه باطنی و ماهوی ایوان می‌تواند استمرار یک سنت را در معماری ایران نشان دهد. فضاهایی که مطابق الگوهای رفتاری سازماندهی شده‌اند و هویت یافته‌اند.

جستجوی خاستگاه ایوان از جمله موضوعاتی است که موجب به وجود آمدن دیدگاه­های متفاوتی شده است. به طور کلی، سه فرضیه در این خصوص وجود دارد. فرضیۀ اول، پیدایش ایوان را در بین‌النهرین و در معماری بومی آن دنبال می‌کند. فرضیۀ دوم ایوان را پدیده­ای ایرانی و ایالات شرقی ایران را زادگاه ایوان می‌پندارد. فرضیۀ سوم، منشأ ایوان را خارج از خاور نزدیک و در معماری یونان و روم دانسته است. برخی از محققان معتقدند خاستگاه ایوان‌های ستون­دار هخامنشی از معماری عصر آهن شمال ایران بوده است و یا از سبک معماری بیت­هیلانی شمال سوریه و نیز از معماری مگارون­های میسنی الگوبرداری شده است. همچنین برخی از پژوهشگران دوران اسلامی تلاش کرده‌اند تداوم ایوان در دوران اسلامی را در معماری ایران قبل از اسلام نشان دهند و بعضی دیگر سعی کرده‌اند ریشه­های آن را در معماری بیزانس پی­گیری کنند. تنوع فرضیه‌ها را می‌توان به دو علت؛ مدارک باستان­شناختی و نیز به دلیل رویکردی دانست که محققان در تقسیرهای خود به­کار گرفته‌اند. رویکرد اکثر محققان به ایوان، کلی، کم­توجه به زمینه­های فکری و ویژگی‌های فرهنگی، ابعاد کارکردی و وجوه زیبایی­شناسانه است. در این میان، فرضیۀ خاستگاه ایرانی ایوان، طرفداران و مقبولیت بیشتری نسبت به دو فرضیۀ دیگر دارد.

واقعیت آن است که فرضیه­های پیش­گفته، ظرفیت لازم برای توضیح و تفسیر منطقی ظهور ایوان و حضور وسیع و متنوع آن در بناهای دوران مختلف را ندارد. پروراندن ایده­ای مناسب مبتنی بر شواهد و مدارک کافی و محکم، برای دست آوردن مقبولیت عام، نیازمند تحقیقات بیشتری است.

برای حمایت از فرضیه­ای معقول، باید به رواج گستردۀ ایوان از هزارۀ اول قبل از میلاد در ایران توجه کنیم. شکل­گیری اولین و کهن‌ترین ایوان‌ها تا پختگی آن در دوران ساسانی و اسلامی در اشکال مختلف معماری و شاخص­شدن این عنصر در معماری ایران، خاستگاه ایرانی آن را تقویت می­کند و شواهد فراوانی ـ از ایوان‌های ستون­دار دورۀ هخامنشی و تداوم آن در دورۀ اشکانی در پرتو یافته­های جدید هیئت ایتالیایی در نسا و استمرار آن در محوطه­های دورۀ ساسانی ـ آن را تأیید می‌کند. همچنین نقش کارکردهای متنوع ایوان متناسب با نیاز جامعۀ ایرانی و نیز امتیازات ایوان در اقلیم نسبتاً گرم و خشک ایران، در مجموع شرایطی را برای ظهور و تحول ایوان در معماری ایران به وجود آورده که آن را از دیگر مناطق ممتاز و برجسته ساخته است؛ به طوری که امروزه معماری ایرانی با ایوان و به عنوان کهن­الگو (archetype) شناخته می­شود. مسئلۀ بعدی این­ است که ایدۀ ساخت ایوان از کجا منشأ گرفته است؟ آیا معماران از فضایی مشابه ایوان، الگوبرداری کرده‌اند؟ جستجوی فضای مشابه ایوان، موجب ایجاد مشکل و سردرگمی محققان نخواهد شد و آنان را به دنبال برقراری هماهنگی و تطابق شواهدشان با ایوان سوق نخواهد داد؟ برای مواجهه با این موضوع چه تمهیداتی باید اندیشید؟

به طور کلی، دو عامل نفوذ سبکی بر اثر روابط فرهنگی و نوآوری و استقلال فکری در سبک معماری به علت نبوغ و خلاقیت را می­توان برای منشأیابی یک پدیده، سبک و سنت معماری در نظر گرفت. گرچه ایدۀ انتشار در ذات خود بر ابتکار متکی است، نکتۀ قابل­ملاحظه به لحاظ ماهوی، چگونگی استفاده از یک پدیده در فرهنگ‌های مختلف است که می‌تواند مشابه یا متفاوت باشد. البته هرچه ریشه­های پدیده­ای را در هزاره­های تاریخی پی ­جوییم، به همان میزان مخاطرات و مقبولیت آن با تردیدهای جدی مواجه خواهد بود. اما پرسش دیگری که مطرح می‌شود این است که، آیا کارکرد می‌تواند ما را به شکل و ساختار هدایت کند؟ در این صورت تفسیر ما از ایوان چگونه خواهد بود؟ به عبارتی آیا با بررسی نظام زندگی، می‌توان توجیهی برای ساخت ایوان یافت؟ ایوان از کدام سنت و مشرب فکری برخاسته است؟ به نظر می‌رسد ظهور ایوان فراتر از مسائل فنی معمارانه است و جنبه­های فرهنگی ایوان با ماهیت آن گره خورده است. پایداری ایوان در طول تاریخ، نشانۀ پایداری سنت‌هایی است که علی­رغم تغییرات عوامل مختلف اجتماعی و سیاسی، همچنان استوار مانده­اند. بنابراین وجوه کارکردی ایوان باید به طور جدی تشریح و تبیین شود.

از این رو مسئلۀ اصلی، توجه به مفهوم و به تبع آن، وجوه کارکردی ایوان است. محققان به طور ضمنی به کارکرد تشریفاتی ایوان در دورۀ ساسانی اشاره کرده‌اند و از آن به عنوان بخش مدیریتی، تالار بار عام پادشاهان ساسانی و نیز به عنوان نماد قدرت پادشاهی یاد کرده‌اند. در عین حال، به کارکرد ارتباطی آن به عنوان فضایی رابط و پیوند­دهندۀ فضای باز و بسته و نیز محل فعالیت‌های روزمرّۀ زندگی در دوره­های متأخر اشاره کرده‌اند. از این رو به کارکرد چندمنظورۀ ایوان توجه شده است. گرچه بیشترین مطالعات معطوف به دورۀ ساسانی است، نه­­تنها شناخت عمیقی از کارکردهای ایوان در دورۀ ساسانی نداریم بلکه عملکرد آن در دوران قبل و بعد از دورۀ ساسانی نیز مبهم است. ساختار چندوجهی ایوان اقتضا می‌کند تا آن را به طور جامع مورد مطالعه قرار دهیم و عواملی که در این فرایند نقش مهمی ایفا می‌کنند شناسایی و تبیین نماییم. بررسی ماهیت و جنبۀ نمادین ایوان در فهم آن راهگشاست.

با گذشت به یک سده از آغاز مطالعات دربارۀ ایوان، کاستی‌هایی دیده می‌شود. مطالعات انجام شده اغلب فاقد انسجام و روش تحلیلی است که در صدد تفسیر، تبیین موضوع، بررسی علل، چرایی و چگونگی آن باشد. روش اکثر آنها کلی­گویی، روایی، توصیفی و فاقد هدف مشخصی است. از سوی دیگر، تکیۀ صرف به داده­های باستان­شناختی و معماری به محققان کمتر مجال داده است تا از سایر حوزه­های علوم در پیشبرد اهداف خود استفاده نمایند. به عبارت دیگر بیشتر این تألیفات، ایوان را جدا از زمینه‌ها و عوامل مؤثر بر آن بررسی کرده است. جامعیت مطالعات و توجه به ابعاد گوناگون ایوان و به ویژه جایگاه ایوان در متون کهن، رویکردی مغفول­مانده است و هرگز پژوهشی جدی در این خصوص انجام نشده است. نکتۀ دیگر آن که مستشرقانی که در قالب ایران­شناس و اسلام­شناس در آغاز به تحقیق و پژوهش در هنر و معماری ایران پرداخته‌اند مطالعات و میزان توجه آنها بر اساس منطقه­بندی‌های رایج تابع شرایط سیاسی انجام می‌شده است اما نسل‌های بعدی، رویکردی کلی‌تر و عمیق‌تر از خود نشان داده‌اند. همچنین در برخی موارد عدم درک صحیح این محققان از فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی موجب بدفهمی شده است.

تاکنون هیچ­یک از نگرش‌ها قادر به بیان کلیت ایوان نبوده‌اند، اما هر یک وجهی از ایوان را شناسانده­اند. مشخصات ظاهری ایوان و دستیابی به تعریفی از ایوان که فراتر از تعاریف کلی، بتواند ابعاد گوناگون آن را بشناساند و ابزاری تحلیلی به دست دهد با دشواری‌هایی رو­به­روست. آنچه در این میان مهم است هم­خوانی این تعاریف با اندیشه و فرهنگ ایرانی است؛ از وجه عینی گرفته تا بعد معنایی و فهم ارزش‌ها و زمینه­های فرهنگی ایوان. معماری تجسمی از اندیشۀ انسانی است و فضاهای طراحی شده بیانگر کیفیت و نحوۀ نگرش انسان به زندگی است. از این رو، ایوان به عنوان یکی از فضاهای مهم معماری ایران، نمودی از رفتارهای اجتماعی است و برای فهم آن باید به روابط متقابل آن با ساختارهای فرهنگی، اعتقادی، سیاسی و اجتماعی که در شکل­گیری این فضا تعیین­کننده است توجه کرد.

 

تصویر 1'  ایوان کسری (Breck, 1931:230)

6. منابع
استروناخ، دیوید (1379)، پاسارگاد، ترجمۀ حمید خطیب شهیدی، تهران، سازمان میراث فرهنگی.
بزنوال، رولان (1379)، فنآوری تاق در خاور کهن، ترجمۀ محسن حبیبی، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
پاپادوپولو، الکساندر (1368)، معماری اسلامی، ترجمۀ حشمت جزنی، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء.
پرادا، ادیث (1379)، «هنر هخامنشی، آثار سترگ و خرد»، در: اوج‌های درخشان هنر ایران، ویراسته ریچارد اتینگهاوزن و احسان یارشاطر، ترجمۀ هرمز عبدالهی و رویین پاکباز، تهران، آگه: 110-73.
شلومبرژه، دانیل (1377)، «هنر پارتی»، در: تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان، جلد سوم قسمت دوم، گردآورنده: احسان یارشاطر، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، امیرکبیر: 551-489.
کالج، مالکوم (1374)، پارتیان، ترجمۀ مسعود رجب­نیا، تهران، دنیای کتاب.
کایلر یانگ، تئودور (1391)، «سوریه و ایران: ملاحظات دیگری پیرامون معماری حسنلو»، مجموعه مقالات معماری حسنلو، گردآوری و ترجمه: صمد علیون و علی صدرایی، تبریز، پروژۀ ترجمۀ حسنلو: 102-81.
گدار، آندره (1377)، هنر ایران، ترجمۀ بهروز حبیبی، تهران، دانشگاه شهید بهشتی.
گیرشمن، رومن (1371)، هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی، ترجمۀ عیسی بهنام، تهران، علمی و فرهنگی.
گیرشمن، رومن (1372)، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، تهران، علمی و فرهنگی.
واختسموث، فریدریش (1387)، «معماری هخامنشی»، یادمان‌های اصلی، ترجمه، ترجمه باقر آیت­الله­زاده شیرازی، سیری در هنر ایران، جلد اول، زیر نظر آرتر اپم پوپ و فیلیس اکرمن، تهران، علمی و فرهنگی:407-397.
هوگی، هانس (1379)، قلعه دخترـ آتشکده، ترجمۀ فرزین فردانش، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
Andrae, W., Lenzen, H., 1933.Die PartherstadtAssur,J.C.Hinrichs, Leipzig.
Bell, G. L., 1914. Palace and Mosque at Ukhaidir: a study in early Mohammedan Architecture, Oxford, The Clarendon Press.
 Breck, J., 1931. The Ctesiphon expedition, The Metropolitan Museum of Art Bulletin, Vol. 26, No. 10: 229-230.
 Colledge, M. A.R., 1977. Parthian art, London, Paul Elek.
Debevoise,N. C.,1941. The origin of decorative stucco, American Journal of Archaeology, 45 (1): 45-61.
Gasche, H., 2012. Modeles de l’Iwan dans l’architecture Achemenide, Un impaziente desiderio di scorrere il mondo, studi in onore di Antonio Invernizzi per il suo settantesimo compleanno, a cura di Carlo Lippolis e Stefano de Martino, Le Lettere, Firenze, 177-185.
Grabar, O.,1990. Iwan, Encyclopedia of Islam, Vol. IV, Leiden, E.J.Brill, 287-289.
Grabar, O.,1989. Ayvan, Encyclopedia Iranica, Routledge and Kegan Paull, London and New York, 153-155.
Gullini, G., 1964. Architettura Iranica dagli Achemenidi ai Sasanidi: il palazzo di Kuh-i Kwagia (Seistan), Torino, Einaudi.
Herzfeld, E, 1935. Archaeological history of Iran, Oxford, Oxford University Press.
Huff, D., 2005 from Median to Achaemenian palace architecture, Iranica Antiqua, XL, 371-39.
Keall, E.J.,1974. Some thought on the early Eyvan, Near Eastern numismatics, iconography and history, studies in Honor of G.Miles, Beirut, pp. 123-130.
Oelmann, F., 1922. Hilani und Liwanhaus, Bonner Jahrbucher, Heft 127,189, and 217-36.
Reuther, O, 1938-9. Parthian architecture, Survey of Persian Art I, Pope, A.U., (ed.), Oxford, Oxford University Press, Vol. I, 411-444.
Stronach, D. and Roaf, M., 2007. Nush-i Jan I: The major buildings of the Median settlement, London, The British Institute of Persian Studies.
Wachtsmuth, F. 1929-35.Der Raum, [Marburg an der Lahn]: Verlage des Kunstgeschichtlichen Seminars der Universitat Marburg an der Lahn, 2 vols.
Wright, G.R.H.,1991. Abu Qubur: The Parthian building and its affinities, Northern Akkad Project Reports, 7, 75-91.