Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph.D Student, Department of Archaeology, University of Tehran

2 Iranian Centre for Archaeological Research

3 M.A Student of Archaeology, Bu-Ali Sina University, Hamedan

4 MA student of Archaeology, Department of Archaeology, University of Tehran

Abstract

According to the Geographical and environmental situation, the Kur River Basin have been occupied from the Middle Paleolithic to the modern times. Of the ancient cultures of the region, the 3rd Millennium B.C cultures contemporary with Proto-Elemite and the Elemite Dynasties have less known. Despite to the importance of this span of time, there is not clear understanding on the transition from the proto-Elemite /Banesh to Early Elemite/Kaftari in Fars yet. Of the reasons of such understanding are the rarity of the excavation, incoherency of the undertaken excavations, limited published reports and narrow use of the archaeological science; in addition, according to the some parameters such as environmental factors, the location of the settlements are relocated all the time as it is difficult to find a site containing the whole prehistoric sequence of Fars. Some archaeologists such as Sumner have believed in a gap in between of given periods in Fars. Sumner and Miller however, have recently believed that there are limit amount of population were settled in Malyan at this span of time. The excavation at Tol-e Gap-e Kenareh as a site containing the 3rd Millennium B.C cultures of Fars cultural sequence i.e. Banesh, transition to Kaftari and Early Kaftari can shed light better understanding of given cultures. This paper is based on the excavation at Tol-e Gap-e Kenareh, and trying to open a discussion on the 3rd Millennium B.C. cultures of Fras.

Keywords

1. مقدمه

با این که سال­ها از کاوش­های باستان­شناختی در استان فارس می­گذرد و با توجه به مطالعات صورت گرفته در این منطقه، هنوز مشکلات عمده­ای در توالی گاهنگاری فارس و پرسش­های بی­پاسخ بسیاری دربارۀ باستان‌شناسی این منطقه وجود دارد. همچنین تصویر واضح و روشنی از ساختار­های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی مردمان پیش‌ازتاریخ فارس در دست نیست. بررسی­ها و حفاری­های باستان­شناسی نشان می­دهد که بعد از اعتلای فرهنگی تل ملیان در دورۀ بانش میانه در اواخر هزارۀ چهارم و اوایل هزارۀ سوم پ.م، کاهش چشمگیری در استقرارگاه­ها دیده می­شود و از دورۀ بانش جدید شواهد اندکی وجود دارد (Sumner 2003: 53). در اکثر محوطه­های کاوش شده، در تسلسل گاهنگاری بین دورۀ بانش میانه و کفتری ناپیوستگی مشاهده می­شود. بررسی‌های سطحی، گمانه­زنی­ها و تاریخ­گذاری کربن­14 نشان می­دهد که حوضۀ رود کر در اواسط هزارۀ سوم پ.م با کاهش جمعیت چشمگیری روبه­رو بوده است (Sumner 1988:315–17; 1989: 135–36; 1990: 106; 2003: 53–55; Miller and Sumner 2004).

سامنر یکی از باستان­شناسانی است که بارها در مقالات خود معتقد به وجود گسستی در اواسط هزارۀ سوم پ.م بین دورۀ بانش جدید (2600-2800 پ.م) و کفتری قدیم (1900-2200 پ.م) بوده است. وی با توجه به وجود شکاف گاهنگاری که بین اواخر دورۀ بانش و آغاز کفتری وجود دارد، چنین استنباط می­کند که ساکنان یکجانشین در طول این دوره به‌ شدت متفرق شده و شاید منطقۀ وسیعی از فارس سکونتگاه جوامع چراگرد بوده­ است (Sumner 2003: 13-117; 1988: 315-316). این نظریه بر اساس شواهدی از لایه­های فرهنگی در کارگاه ABC تل ملیان، تاریخ­گذاری­های مطلق کربن­14 انجام شده، گسست بین استقرارهای این دوره در بررسی­های باستان­شناختی و یک وقفه آشکار در توالی سفالی حوضۀ رود کر مطرح شده است (Sumner 1988: 315-316; 2003: 54-55). با انتشار مدارک جدید گمانۀ H5 و کاوش­های جدید در گمانۀ H1s تل ملیان، شواهدی از سکونت بین این دو دوره دیده می­شود و نشان می­دهد که در این مرحله در حوضۀ رود کر مردمی یکجانشین ساکن بوده­اند (Miller and Sumner 2004; Alden et al.2005).

با توجه به آنچه گفته شد، نیاز است تا چندین محوطه در نقاط مختلف فارس که دارای تسلسل دورۀ بانش و کفتری هستند لایه­نگاری و کاوش شوند تا وضعیت فرهنگی این برهۀ زمانی بهتر شناخته شود. بر همین اساس، در طی بازدیدها و بررسی­های صورت گرفتۀ نگارندگان در حوضه رود کر، با توجه به یافته­های سفالی، تل گپ کناره به این منظور شناسایی و مورد کاوش قرار گرفت. مواد فرهنگی به‌دست‌آمده از کاوش باستان­شناختی تل­گپ کناره می­تواند چشم­انداز جدیدی در شناخت فرهنگ­های فارس در دورۀ بانش، گذر از بانش به کفتری و دورۀ کفتری بگشاید.

 

2. حوضۀ رود کر

حوضۀ رود کر، شامل دره­های میان­کوهی متنوعی است که مرز جنوبی آن در استان فارس در حدود 40 کیلومتری شمال­شرقی شیراز است. در این منطقه جهت رشته­کوه­های زاگرس از شمال غربی ـ جنوب شرقی به جنوب غربی تغییر می­یابد.

این منطقه دارای چندین چین­خوردگی از دورۀ کرتاسه مربوط به دوره­های دوم زمین­شناسی است و شامل بسترهای ساخته شده از کنگلومرا، سنگ ماسه و سنگ آهک است. مشخصه­ای که حوضۀ رود کر را متمایز و مشخص می­کند، تقسیم زهکش داخلی به دو بخش مجزا است: دشت بیضا که ابتدا یک­سری چشمه­های بزرگ که از حواشی کوه­ها یا دامنه­های شیب­دار در زیر این کوه‌ها سرچشمه می­گیرند آن را آبیاری می­کنند و مرودشت که دومین زهکش داخلی در این دره است و رودهای کر و سیوند آن را آبیاری می­کنند (Alden 1979:20). مهم‌ترین رودخانه‌های این منطقه رودخانه کر و رودخانه سیوند است (زنده‌دل 1377: 23؛ تاج گردون 1375: 4). این دو رود باعث به­وجود آمدن فرهنگ­های مختلف در طول چندین هزار سال بوده­اند. رود کر از شمال­غرب استان فارس سرچشمه می­گیرد و به دریاچۀ تشک می­ریزد و طول آن از سرچشمه تا دریاچه حدود 280­کیلومتر است (بدیعی، 1372: 173).

فراوانینسبی منابع آب، خاک حاصلخیز و شرایط آب و هوایی مناسب، از جمله عوامل مهم در شکل­گیری استقرارهای متعدد پیش­از­تاریخی، تاریخی و اسلامی در این منطقه است (Sumner 1972). قدیمی­ترین نشانه از حضور انسان در این حوضه متعلق به دورۀ پارینه‌سنگی میانی است (Rosenberg 1985).

از دهۀ 1930 میلادی تا دهۀ 1950، باستان­­شناسان متعددی در حوضۀ رود کر به بررسی و کاوش پرداخته­اند (Herzfeld 1935; 1941; Schmidt 1937; 1939; Stein1936; 1940; Langsdorff and Mc Cown 1942)؛ تا اینکه در دهۀ 1950 واندنبرگ، تعدادی محوطه را در حوضۀ رود کر مورد گمانه­زنی قرار داد و بر اساس داده­های به‌دست‌آمده، توالی گاهنگاری باستان­شناختی برای فارس پیشنهاد کرد (Vanden Berghe 1952; 1954). سپس با بررسی­ها و کاوش­های بعدی (عزیزی خرانقی و دیگران، 1391؛ عزیزی خرانقی و خانی­پور، 1393؛Sumner1972; Alden 1979; Fukai et al 1973; Egami et al 1977; Egami1967; ) گاهنگاری ارائه شده واندنبرگ تصحیح گردید.

 

3. دورنمای منطقه­ای و فرامنطقه­ای فرهنگ بانش-کفتری

از منظر مطالعات باستان­شناسی'تاریخی، فرهنگ­های دورۀ بانش و کفتری در فارس همزمان با دوره­های آغاز ایلامی و ایلام قدیم و میانی است که در حوزۀ گسترده­ای از مناطق مختلف جنوب غرب، غرب، جنوب، زاگرس و جنوب شرق ایران گسترده شده است که در این ‌بین، حوضۀ رود کر با ‌عنوان سرزمین انشان، نقشی اساسی در شکل­گیری حکومت آغاز ایلامی و ایلامی ایفا نموده است (Potts 1999). گرچه، شروع دورۀ ایلام کاملاً نامشخص است و با افرادی مبهم و نامشخص که در مرز افسانه و تاریخ قرار دارند سروکار داریم (کامرون، 1365: 23)­، برای اولین­بار به نام ایلام در لوحه­های ان­مبرگیسی (Enmebaragesi) نخستین فرمانروای سلسلۀ اول کیش به‌روشنی اشاره می­شود (نگهبان، 1375: 201). وی اشاره می­کند که به ایلام حمله کرده است اما ناحیه مورد حملۀ او دقیقاً مشخص نیست. بر اساس مدارک تاریخی، فاصلۀ زمانی بین سال­های1500 تا 2500­پ.م تحت عنوان ایلام قدیم معرفی می‌شود و به سه سلسلۀ کوچک‌تر با عناوین اوان، سیماش و سوکل مخ تقسیم می‌گردد ­(Potts 1999: 188). اولین سلسلۀ شناخته ‌شدۀ ایلام، اوان است که از حدود سال2700­پ.م مدارک و اطلاعاتی مربوط بدان برجای‌مانده است؛ بنا بر منابع مکتوب که در طی کاوش‌های باستان‌شناختی از جنوب بین‌النهرین به‌دست‌آمده، مسلم شده که اوان منطقه‌ای در حومۀ شرق بین‌النهرین بوده است. این منطقۀ شرقی را کاتبان سومری تحت عنوان ایلام ثبت نموده­اند. در دو متن به‌دست‌آمده از بین‌النهرین و ایلام در خصوص فهرست شاهان اول تفاوت‌هایی وجود دارد (Ibid: 88­). این سلسله از سال 2700­­پ.م تا 2200 پ.م حاکمان ایلام بوده­اند (نگهبان، 1372:­30). پس از وقفه­ای که گوتیان در تاریخ سیاسی ایلامیان ایجاد کرده بودند درسال2100­پ.مپادشاهانسلسلۀسیماشفرمانروایی و حکومت منطقۀ سیماش و اطراف آن را به­دست گرفته و تا سال 1850­پ.م یعنی در حدود سه قرن بر آن فروانروایی کرده­اند (Henrickson 1984, Andrew 2007).

اگرچه در مورد وسعت و مرزهای ایلام بحث­­ها و اختلاف­نظرهای زیادی وجود دارد اما در هر حال، فارس و به ­ویژه حوضۀ رود کر، یکی از کانون­های اصلی فرهنگ ایلامی بوده که انشان یا همان تل ملیان (Reiner 1973) در مرکز آن، شهری رقیب با شوش و از مراکز بزرگ دیگر ایلامی بوده است. از دورۀ اور­III لیست قابل‌توجهی از گروه­ها و ایالت­های تشکیل ‌دهندۀ ایلام وجود دارد که بسیار قابل‌توجه است (Potts 1999: table 5.1)، اما تعداد کمی از این محوطه­ها را می­توان شناخت (Carter 1984, Henrickson 2011: 278). نام انشان را اولین­بار منیشتوسو (Manishtushu) پسر بزرگ سارگون نخستین شاه اکد قدیم آورده است؛ وی ادعا می­­کند که قبل از عبور از دریای سفلی (خلیج فارس)، انشان و شری­هوم را فتح کرده است (Hansman 1987: 104; Potts 1999: 106). همچنین گودا و لاگاش ادعا می­کنند که انشان را شکست داده­اند (Steinkeller 1988: 52). در زمان پادشاهی سلسلۀ سوم اور، شواهدی از ازدواج دو فرماندار انشان با دختران شولگی و شوسین وجود دارد (Potts 1999: 38–137). گونگنوم (Gungunum) از لارسا در سال پنجم به جنگ انشان رفت (Stolper 1982:56; Potts 1999: 162). از حدود 1900-2100­پ.م سلسله سیماشکی به عنوان شاه انشان و شوش بوده(Potts 1999:147–48)  و در ادامه بین سال­های 1600 تا 1900­پ.م از سوکل مخ­ها نام برده شده است. کوروش بزرگ نیز خود و اجداد خود را شاه انشان خوانده است (Potts 2005).

با توجه به بررسی و مطالعۀ متون مشخص است که حوضۀ رود کر جزئی از ایالت انشان بوده است. امروزه نیز اکثر محققان، جای نام انشان را هم با عنوان یک شهر (ملیان) و هم یک منطقه که حدوداً در استان فارس قرار دارد پذیرفته­اند (Hansman 1972: 111–24; Reiner 1973; Vallat 1998: 302) با این‌ حال، محدودۀ منطقه­ای انشان مشخص نیست (Sumner 1989: 148). زدر نیز با توجه به وسعت زیاد تل ملیان پیشنهاد می­کند که به احتمال زیادً این شهر در کنترل سیستم منطقه­ای وسیع­تری نقش داشته که به‌وسیله فرمانروای بلندمرتبه از دورۀ سوکل­مخ­ها برای ارتباط طراحی شده بود (Zeder 1991: 70). تاکنون نیز از کاوش­های تل ملیان، کاخ یا محل اقامت نخبه یا شخصیت بلندمرتبه­ای که کنترل در این سطح را نشان دهد به دست نیامده است (Potts 1999: 155)؛ بنابراین باید هرگونه پیشنهاد دربارۀ نقش تل ملیان در سیستم کنترل درون یا برون­منطقه­ای، با استدلال صحیح­تر مطرح گردد. علاوه بر ملیان، وجود نقش­برجسته­ای از دورۀ ایلام در  نقش­رستم (صراف 1387: 14-17؛Amiet 1966)، گواه اهمیت این محل در دورۀ ایلام است که این نقش در دورۀ ساسانی تخریب‌ شده و امروزه اثر کمی از آن باقی­مانده است.

 

4. کاوش باستان­شناختی تل گپ کناره

محوطۀ باستانی تل گپ کناره در 5 ­کیلومتری جنوب­غرب تخت­جمشید و 3­ کیلومتری شمال­شرق شهر مرودشت در حوضۀ رود کر واقع شده است (تصویر 1). ارتفاع تپه از سطح دریا 1629 متر و نسبت به زمین­های اطراف حدود 4 متر بوده و وسعت آن کمتر از نیم­هکتار است (تصویر 2). تل گپ را نخستین­بار واندنبرگ در دهۀ 1950 به مدت 2­روز مورد گمانه‌زنی قرار داد (سامی، 1330: 67). در طی بررسی حوضۀ رود کر توسط عباس علیزاده در سال 1374، این محوطه به‌ عنوان محوطه­ای مربوط به دورۀ شغا، آهن III، هخامنشی، ساسانی و اسلامی معرفی شد (Alizadeh, 2003:97؛ همچنین بنگرید به: زیدی، 1383: 152).

تپۀ مذکور در شهریور و مهر­1391، از سوی سازمان میراث فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری استان فارس با هدف مطالعه و شناخت لایه‌های فرهنگی ادوار استقراری، ارائۀ گاهنگاری نسبی و مطلق و بررسی فرهنگ­های فارس در طول هزارۀ سوم پیش از میلاد کاوش گردید (نوروزی و دیگران 1391). جهت نیل به این هدف و شناخت توالی استقراری و کارکرد محوطه در جنوب و شمال محوطه دو گمانه با ابعاد 4 × 2 (A) و 5/2­×­2 متر (B) با جهت شمالی'جنوبی ایجاد شد. در مجموع عمقی برابر با 30/5 متر از لایه­ها، نهشته­ها و آثار معماری این تپه کاوش شد. با توجه به کاوش­های صورت گرفته ادوار فرهنگی مختلفی شامل: 1' قرون اولیه اسلامی ۲' دورۀ ساسانی 3' دورۀ کفتری (اواخر هزارۀ سوم پیش از میلاد) 4' گذار از دورۀ بانش به کفتری (اواسط هزارۀ سوم پیش از میلاد) 5' دورۀ بانش (نیمۀ دوم هزارۀ چهارم و نیمۀ اول هزارۀ سوم پیش از میلاد) شناسایی شد (تصاویر 10 و 11) که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد.

 

5. تحلیل دوره­های استقراری تل گپ کناره

کاوش در دو گمانۀ تل گپ کناره سبب شناخت لا­یه­های مختلفی شد. در حین کاوش با تغییر، رنگ، بافت و سازه شماره کانتکست تغییر می­کرد و به مواد فرهنگی نیز شمارۀ جدید داده شده و جدا ثبت و ضبط می­شد. در گمانۀ­A، شماره­گذاری کانتکست­ها از جدید به قدیم از 1000 شروع شد که در مجموع 24 کانتکست شناسایی گردید. کانتکست­های گمانۀB نیز از 2000 شروع شده و 15 کانتکست مختلف شناسایی گردید. در دو گمانۀ آخر کانتکست­ها معرف خاک بکر هستند. در این قسمت با توجه به یافته­های سفالی و معماری­های به‌دست‌آمده به تحلیل دوره­های استقراری هزارۀ چهارم و سوم پیش از میلاد محوطه پرداخته خواهد شد:

 

6. دورۀ بانش

در پی بررسی­های سامنر در حوضۀ رود کر یک مجموعه جدید سفالی شناسایی شد که تا پیش از آن به‌عنوان یک‌ فاز گاهنگاری شناخته نشده بود. این سفال­های قرمز و نخودی در ابتدا بر مبنای مجموعۀ سطحی کوچکی که به ‌دست ‌آمده بود، تحت عنوان سفال بانش معرفی شد (Sumner 1972: 40-4؛ همچنین ببینید Vanden Berghe 1952; 1954). بررسی‌های متمرکز در منطقه و کاوش­های تل ملیان (Sumner 1974; 1985, 1988; 2003; Alden 1979; 2003; Abdi 2001; Alden et al 2005; Nicholas 1980; 1987; Miller and Sumner 2004) و تل کوره (Alden 1979: 48-50, Fig. 52; 2003: 187-198) توضیح بیشتر ویژگی­ها و تصحیح گاهنگارانۀ مجموعه‌های دورۀ بانش را ممکن ساخت.

آلدن بر اساس سفال­های جمع­آوری شده از بررسی­های سطحی و کاوش در تل ملیان و تل کوره، دورۀ بانش را به پنج فاز فرعی تقسیم کرد: بانش آغازین، بانش قدیم، بانش میانۀ قدیم، بانش میانۀ جدید و بانش جدید (Alden 1979: 49). تحلیل‌های متعاقب از مواد کاوش‌های ملیان و تل کوره که به‌اتفاق توالی بانش را گسترش دادند، تصحیح بیشتر گاهنگاری فازهای فرعی بانش را سبب شد (Alden1979: 49-52; 2003:195-197) که ‌پس از آن، سامنر این دوره را به سه فاز بانش قدیم، بانش میانه و بانش جدید خلاصه نمود (Sumner 1986: 199; 1988: 317; 2003: 53).

در کاوش صورت­گرفته در تل گپ کناره، نهشته­هایی با سفال­های دورۀ بانش از دو گمانۀ A و B شناسایی شد. با مقایسۀ یافته­های سفالی با دیگر محوطه­های شناسایی شده، همان­طور که در جدول یک نشان داده شده است می­توان آنها را به سه فاز بانش قدیم، بانش میانی و بانش جدید تقسیم­بندی نمود. تحتانی­ترین لایه­های گمانۀ­B به ضخامت حدود 105 سانتیمتر که بر روی خاک بکر قرار دارد، دارای      سفال­هایی با آمیزۀ شن­ریز به دو صورت منقوش و ساده از نوع سفال­های شناسایی شده دورۀ بانش حوضۀ رود کر است که تحت عنوان فاز 1 (بانش قدیم) معرفی شده است. فاز 2 (بانش میانی) نیز در گمانۀ B شناسایی شد که شامل نهشته­هایی به ضخامت 100 سانتیمتر بوده که اکثر سفال­های به­دست آمده از آن دارای آمیزۀ گیاهی و همگی ساده و بدون نقش هستند. فاز 3 (بانش جدید) از گوشۀ شمال شرقی گمانه A شناسایی شد. ساکنین این فاز با توجه به نیازی که داشته­اند و دلیل آن هنوز برای ما مشخص نیست، به احتمال قوی در این قسمت تپه بقایای دوره­های قبل (؟) و حدود 65 سانتیمتر از خاک بکر را حفر کرده و ساکن شده­اند. ضخامت این فاز حدود 70 سانتیمتر بوده و با توجه به این‌ که بقایای این دوره از وسعت کمی در گوشۀ گمانه به دست آمده است معماری چندانی به دست نیامد، تنها بقایای تخریب‌ شده‌ای از یک اجاق شناسایی شد. سفال­های به‌دست‌آمده دارای آمیزۀ شن و برخی دارای پوشش بوده و تزیین آنها از نوع سفال­های چندرنگ است (خانی­پور و دیگران، زیر چاپ).

 

7. سفال دورۀ بانش تل گپ: سفال­های به‌دست‌آمده از نهشته­های دورۀ بانش در سه طیف رنگی قرمز، نخودی و خاکستری وجود دارد که با شیوۀ نقوش هندسی، نقوش افزوده و کنده تزیین شده­اند.    سفال­های دورۀ بانش را بر اساس آمیزه می­توان به دو نوع با آمیزه گیاهی و آمیزه شن تقسیم­بندی نمود که ظاهراً در این دوره، آمیزه بر بافت، فرم و نقش تأثیر داشته است. سفال­های نخودی و قرمز خشن با آمیزۀ گیاهی بانش، سفال‌هایی اکثراً با پخت ناقص و بدون تزیین هستند که دارای فرم­های شاخصی می­باشند. یکی از این فرم‌ها که به خوبی شناخته شده سفال لبه­واریخته است که در مجموعۀ سفالی لپویی نیز به‌ندرت وجود دارد.  سینی­های بانش به شیوۀ دست­ساز با لبۀ شستی مسطح و دیوارۀ کوتاه و لبۀ ساده یا جمع­شده ساخته شده­اند. این سینی­ها گرد، بیضی یا نیمه­مستطیل هستند و ته آنها اثر سطح ناهمواری را که موقع شکل گرفتن بر روی آن قرار داشته‌اند دارد. سومین فرم عمده، جام بلند پایه­دار است که در برخی کف آنها نخ­بر شده است و بعضاً دارای دیواره­های راست قیفی یا دیواره‌های گردن­دار قیفی­شکل هستند. در کل می­توان گفت که سفال­های با آمیزۀ گیاهی، از نظر فرم بسیار محدود، و شبیه به هم بوده و با توجه به بافت خشن سفال، تزیینی بر روی آنها انجام نمی­شده است. سفال با آمیزۀ شنی بانش، به‌ وضوح گروه متنوعی را تشکیل می‌دهند؛ آمیزه‌ها شن­ریز هستند اما در اندازه­های متوسط تا درشت نیز دیده می­شود. از نظر بافت شامل سه گروه ظریف، متوسط و خشن است در بخش بیرونی برخی ظروف گاهی پوشش گلی غلیظی وجود دارد. ظروف منقوش با طیفی از نوارها، یا دیگر نقش­مایه­­های هندسی تزیین شده­اند که در برخی کاملاً هنرمندانه و در برخی بی­دقت و غیرهنرمندانه است. همچنین سفال­هایی با تزیین دورنگ و چندرنگ نیز به­طور محدود در میان مجموعۀ سفالی وجود دارد. از تکنیک­های نقش­کنده و افزوده نیز برای تزیین استفاده شده است (تصاویر 4­ و 5 و جدول 1).

8. محوطه­های همزمان: با مقایسه و تطبیق سفال­های تل گپ با محوطه­های حوضۀ رود کر، فاز 1 همزمان با لایه­های III تا I تل کوره (Alden 2003: Fig. D3) و فاز 2 و 3 همزمان با لایه­های دورۀ بانش میانی و جدید تل ملیان است که از ترانشه­های مختلف شناسایی شده­اند (Sumner 1974; 1985; 2003; Nicholas 1980; Miller and Sumner 2004; Abdi 2001; Alden et al. 2005). طبق کاوش­های اخیر صورت گرفته در منطقۀ ممسنی، سفال­های فاز 1 قابل‌مقایسه با سفال­ فازهای 18-19 تل اسپید و A11 تل نورآباد است که تاریخ­گذاری مطلق صورت­گرفته از تل اسپید، تاریخ­های 3520-3760 پ.م و 3030-3370 پ.م را نشان می­دهد (Petrie et al.2006: 124; Table 4.4). در تل نورآباد نیز دورۀ بانش از فازهای A11 تا A6 به دست آمد (Weeks et al. 2006: 36-37) که قابل‌مقایسه با سفال­های فاز 2 و 3 تل گپ است.

با توجه به بررسی­ها و کاوش­های صورت گرفته، تاکنون سفال بانش از منطقۀ فسا و داراب شناسایی نشده است (منصوری و اسدی، 1391: 66؛ Miroschedji 1973; Kerner 1993: 195-196). میروشجی، وجود محدود ظروف دست‌ساز خشن با آمیزۀ گیاهی و معدنی را همراه با ظروف نخودی ظریف دیگر ثبت کرده است، اما نتوانسته مقایسۀ قابل درکی با سفال‌های با آمیزۀ کاه بانش که تا آن موقع ناشناخته بوده و از حوضه رود کر به دست آمده­ بود، به انجام برساند (Miroschedji 1973: 3). تا چندی پیش از جنوبی­ترین حوزۀ استقرار دورۀ بانش اطلاعی در دست نبود، در طی بررسی­های باستان­شناسی که در چند سال اخیر در شمال خلیج‌فارس و بخش­هایی از استان بوشهر انجام گرفت تنها از یک محوطه، سفال­های خشن با آمیزۀ سنگریزه که قابل‌مقایسه با سفال­های تل ملیان است شناسایی گردید اما از این محوطه کاسه لبه­واریخته، جام­های پایه­دار و یا    سینی­های بانشی به دست نیامد که به‌طور مطمئن قابل تاریخ­گذاری باشد، بنابراین تا قبل از کاوش این محوطه و به­دست آمدن شواهد مطمئن، گاهنگاری مجموعه قابل تأیید نیست (Carter et al. 2006: 88-89). ­می‌توان تشابهاتی بین سفال‌های دورۀ بانش تل گپ و مرحله IVC2 تپۀ یحیی، یا استقرار پروتوایلامی ترسیم کرد. فرم­های سفالین قابل‌مقایسه با سفال­های فاز 2 تل گپ و فاز بانش میانی تل ملیان، از یک مجتمع ساختمانی مجزا در دورۀ IVC2 به­دست آمده است (Potts 2001: 195- 197; Alden 1982: 616). سفال‌های قابل‌مقایسه با فاز­1 تل گپ (دورۀ بانش قدیم) از آکروپل I و سطوح آغازنگارش چغامیش یافت شده که تحت عنوان شوش II معرفی شده­اند (Le Brun 1978a, 1978b; Delougaz and Kantor 1996). دورۀ بعد آن، شوش III است که به سه مرحله تقسیم می‌شود، شوش IIIA-C (Carter 1978: 202, Tab. 1; Carter 1980: Tab. 1). مواد حاصل از این سطوح بیش‌ازپیش پیوندهایی را با مجموعه‌های سرزمین‌های مرتفع نشان می‌دهند (Carter 1978: Tab. 1; Sumner 2003: 53). سفال‌های شوش IIIA-B همزمان با فاز 2 (بانش میانی) و سفال­های شوش IIIC و IVA همزمان با سفال­های فاز­3 (بانش جدید) هستند (Sumner 2003: 53; Voigt and Dyson 1992: 133-134, 141-142).

9. گذر از بانش به کفتری (اواسط هزارۀ سوم پ.م)

سامنر، بر اساس بررسی­های خود در حوضۀ رود کر و کاوش ملیان معتقد بود که بعد از دورۀ بانش میانی از تعداد استقرارگاه­های حوضۀ رود کر به طور چشم­گیری کاسته شده و بعد از دورۀ بانش جدید استقرارگاه­های فارس ترک شده و مردم به‌صورت کوچروی به زندگی پرداخته­اند و در اواسط هزارۀ سوم فارس وقفه­ای وجود دارد (Sumner 1988:315–17; 1989: 135–36; 1990: 106; 2003: 53–55;). میلر و سامنر با انتشار گزارش گمانۀ­H5 تل ملیان و بررسی ­سفال­های این گمانه معتقدند که مردم یکجانشین کمی، بین دورۀ بانش و کفتری در تل ملیان ساکن بوده­اند (Miller and Sumner 2004) و کاوش­های بعدی نیز این موضوع را تأیید می­کند (Alden et al. 2005). در کاوش تل گپ کناره بر روی لایه­های دورۀ بانش جدید و در عمق حدود 4 متر از سطح تپه، در کنار سفال­های بانش به ندرت سفال­های کفتری قرار دارد و به‌مرور با جدیدتر شدن  لایه­ها از مقدار سفال­های بانش کاسته شده و سفال­های کفتری افزایش یافته است. سفال­های بانش از دو نوع سفال با شاموت شن­ریز و گیاهی هستند؛ سفال با شاموت گیاهی درصد کمتری بوده و از فرم­های شاخص آن می­توان از سینی­های بانشی نام برد. سفال­های با آمیزۀ شن شامل انواع کاسه­های دهانه­باز و دهانه­بسته و خمره­ها هستند. سفال­های دورۀ کفتری بیشتر از نوع سفال­ با پوشش قرمز است که به ندرت در بین آنها سفال­های منقوش هندسی وجود دارد. با توجه به یافته­های سفالی و سازه­های معماری، نهشته­های این دوره به دو فاز 4 و 5 تقسیم شدند. فاز 4 در گمانۀ A شناسایی شد و شامل لایه­های خاک (کانتکست­های 1016، 1017 و 1018) به ضخامت حدود 60 سانتیمتر بوده و از آن هیچ­گونه معماری به دست نیامد. نهشته­های مربوط به فاز 5 به ضخامت حدود 20/1 متر نیز از گمانه A شناسایی شد. از این فاز معماری به دست آمد که حدود 110 سانتی­متر از دیواره‌های آن سالم باقی­مانده است که شامل دو دیوار چینه­ای، یکی (کانتکست 1012) در جهت شمال­شرق'جنوب­غربی و با ضخامت حدود 80 سانتیمتر است که دیوار چینه‌ای دیگری (کانتکست 2014) با جهت جنوب­شرق به شمال­غرب بر آن عمود شده و دو فضای معماری را به­وجود آورده­اند (تصویر 3). سفال­های به‌دست‌آمده از این فاز نیز در طیف سه رنگ قرمز، نخودی و خاکستری قرار دارد که قابل‌مقایسه با سفال­های دورۀ بانش و کفتری است. از سفال­های بانش یک قطعه سینی بانشی و چند قطعه سفال با آمیزۀ شن­ریز به دست آمد. همچنین تعدادی سفال قرمز با پوشش قرمز خاکستری و سیاه از نوع سفال­های کفتری و تنها دو قطعه سفال شبیه سفال­های ژالیان که مربوط به اواسط هزارۀ سوم پ.م است به دست آمد. با توجه به توالی لایه­نگاری و مقایسۀ سفال­ها با سفال­های بانش، کفتری و ژالیان این فاز را می­توان مربوط به اواسط هزارۀ سوم پ.م دانست (تصاویر 6 و 7؛ جدول 2).

 

10. دورۀ کفتری

نخستین­بار، لویی واندنبرگ، مجموعه سفال­هایی را که طی بررسی­ها و گمانه­زنی­های مرودشت، در اوایل دهۀ 1950 به­دست آورده بود تحت عنوان سفال کفتری نام­گذاری کرد (Vanden Berghe 1954: 402- 403). پیش از بررسی­های واندنبرگ، پزار در سال 1913 این ‌گونۀ سفال را از کاوش­های تل­پی­تل بوشهر (لیان) به‌دست ‌آورده بود (Pezard 1914). بررسی­های بیشتر ویلیام سامنر در اواخر دهۀ 1960 در حوضة رود کر (Sumner 1972: 44-48, pls, XXIII- XXXVI) و کاوش­های تل ملیان (Nickerson 1983; Miller and Sumner 2004; Sumner 1974;1988; 2003: 52–54) سبب دستیابی به اطلاعات بیشتری در خصوص ویژگی­های سفال کفتری شد. با توجه به بررسی­های سامنر، از 77 محوطه، سفال­ دوره کفتری به­دست آمده است (Sumner 1972: 44). با توجه به کاوش­های صورت­گرفته تاکنون، سفال­های کفتری از تل نخودی (Goff 1963; 1964)، تل ضحاک در فسا (Stien 1936)، تل اسپید و تل نورآباد (Potts and Rustaei 2006)، برزن جنوبی تخت­جمشید (عبدی و عطائی، 1386) به­دست آمده است. سامنر نیز این دوره را به سه فاز قدیم (1900-2200پ.م)، میانی (1800-1900 پ.م) و جدید (1600-1800 پ.م) تقسیم کرده است (Sumner 1989: Table 4).

در کاوش تل گپ کناره از دو گمانۀ A و B نهشته­هایی مربوط به دورۀ کفتری شناسایی شد. در گمانۀ A در عمق 170 سانتیمتری از سطح تپه و در زیر نهشته­های دورۀ ساسانی، سفالی با پوشش قرمز متعلق به دورۀ کفتری به دست آمد که شامل دو لایه خاک و یک لایه خاکستر به ضخامت حدود 90 سانتیمتر بود، همچنین تدفینی از دورۀ اسلامی در این فاز قرار داشت. در این گمانه هیچ­گونه معماری مربوط به فاز کفتری به دست نیامد. در گمانۀ B نیز در زیر لایه­های اسلامی، سه کانتکست به ضخامت حدود 60 سانتیمتر مربوط به این فاز شناسایی شد که شامل یک سازۀ خشتی که به احتمال قویً کف خشت­فرش بوده و دو لایه انباشت خاک است. کف به­دست آمده متشکل از یک رج خشت به ابعاد 42 × 40 سانتیمتر با ملاط گل است که در     کناره­های آن (سمت شمال شرقی) از نیم­خشت­هایی با اندازه­های متفاوت استفاده شده است، فاصلۀ ملاط بین خشت­ها حدود 10 سانتیمتر بوده و در خشت­ها و ملاط از آمیزۀ گیاهی استفاده شده است. در سمت شمال این خشت­فرش لایۀ­ خاک نرمی به ضخامت حدود 30 سانتیمتر وجود داشت که فاقد هر نوع یافتۀ فرهنگی بود که نشان می­داد این لایه یک پرشدگی (انباشت) عمدی بوده است.

11. سفال­های دورة کفتری تل گپ: سفال­ها در سه طیف نخودی، قرمز و خاکستری قرار دارند که بیشتر آنها دارای پوشش گلی غلیظی به رنگ­های نخودی، قرمز و خاکستری و در مواردی با صیقل هستند. سفال­ها را می­توان به دو گروه ساده و منقوش تقسیم­بندی نمود که البته پوشش گلی در هر دو گروه وجود دارد. سفال منقوش درصد کمی از مجموعه سفال­ها را شامل می­شود؛ طرح­های نقوش بسیار ساده، شامل باند­های افقی، خطوط ریز عمودی، خطوط مورب، خطوط مواج در میان باندهای افقی و همچنین باندهای دورنگ است به‌جز طرح هندسی، هیچ موتیف دیگری به دست نیامد. این نقوش به رنگ­های سیاه، قهوه­ای یا قرمز در ظروف با نقش تک‌رنگ و خاکستری و کرمی در ظروف دورنگ است. سفال­های این دورۀ استقراری تل گپ، قابل‌مقایسه با سفال­های تل ملیان (Sumner 1974, 1989; Nikerson 1983 Abdi 2001: 88. Fig. 22;) و تل نخودی (Goff, 1963: 51-52; 1964:46-48) است. با توجه به شواهد و مدارک فرهنگی به‌دست‌آمده از این دوره، به خصوص شواهد سفالی و مقایسه با دیگر محوطه­های همزمان، می­توان تاریخ حدود 1900تا2200 پیش از میلاد (دورۀ کفتری قدیم) را برای این فاز تل گپ در نظر گرفت (تصاویر 8 و 9؛ جدول 3) که همزمان با    دوره­های استقراری شیماشکی در شوش است (Potts 1999).

از طرفی وسیع­ترین مجموعه سفال­های کفتری که از تل ملیان به ‌دست‌ آمده، در بخشی از پایان‌نامۀ دکتری نیکرسن ارائه شده که وی به ­طور کامل به تجزیه و تحلیل سفال­های کفتری پرداخته است. وی توانست یک گاهنگاری نسبی برای مراحل کارگاه­های گوناگون تل ملیان مطرح کند. طرح این گاهنگاری با منسوب کردن لایه­ها و ساختارهای معماری به فازهای کفتری قدیم، میانه و جدید بر اساس درصد ظروف کفتری نخودی و کفتری با پوشش گلی غلیظ قرمز امکان‌پذیر شد. در لایه­های کفتری قدیم، درصد ظروف با پوشش گلی غلیظ قرمز بیشتر است، در حالی‌که در لایه­های کفتری جدید، ظروف نخودی درصد بالاتری دارد (Nickerson 1983: 198, Table 19). نیکرسون بر اساس گونه­شناسی، سفال­های کفتری را به چهار نوع که هر یک شامل سفال ساده و منقوش هستند تقسیم­بندی نموده است که عبارت‌اند از 1. سفال نخودی 2. سفال قرمز 3. سفال خاکستری خشن کفتری 4. سفال قلعه. سفال­های دورنگ و خاکستری ظریف چون در بین سفال­های مورد مطالعه وجود نداشت در این زیر گروه­ها قرار نگرفته­اند (Ibid: 128).

 

12' نتیجه­

کاوش­های لایه­نگاری تل­گپ کناره به‌ عنوان یکی از اقدامات اولیه و مقدماتی به‌منظور شناخت دقیق­تر چگونگی فرهنگ­های پیش‌ازتاریخ و تاریخی فارس، نتایج نسبتاً مفیدی را عرضه داشته که چشم­انداز بهتری را هم از نظر فهم فرایند شکل­گیری محوطۀ تل­گپ و هم از نظر گاهنگاری منطقه­ای گشوده است. بر روی خاک بکر، لایه­هایی با سفال­های دورۀ بانش قرار دارد که نشان می­دهد مردمانی با فرهنگ بانش اولین­بار در این محل ساکن شده­اند. سفال­ها در سه طیف رنگی قرمز، نخودی و خاکستری وجود دارند که با شیوۀ نقوش هندسی، نقوش افزوده و کنده تزیین شده­اند. سفال­های دورۀ بانش را بر اساس آمیزه می­توان به دو نوع تقسیم­بندی نمود: سفال­های با آمیزۀ گیاهی و سفال­های با آمیزۀ شن. به احتمال قوی در این دوره آمیزه بر بافت، فرم و نقش تأثیر داشته است که بر این اساس، فاز 1، مربوط به دورۀ بانش قدیم، فاز دو مربوط به بانش میانه و فاز سه مربوط به بانش جدید است. طبق تاریخ­گذاری­های مطلق صورت گرفته از تل کوره، تل ملیان، تل اسپید و تل نورآباد می­توان تاریخی بین 2600 تا حدود 3400 پیش از میلاد را برای این دوره در نظر گرفت. دورۀ بانش، زمان پیدایش فرهنگ آغاز ایلامی با شهرها و نگارش مخصوص به آن بود. نخستین شهر حوضۀ رود کر با وسعتی نزدیک به 40 هکتار در این مرحله در تل ملیان شکل گرفت. همچنین در این دوره شواهدی از فعالیت­های صنعتی سفالگری در حوضۀ رود کر شناسایی شده است. در فازهای بانش میانی و جدید تابلت­های گلی مربوط به گل­نوشته­های پرتو ایلامی وجود دارد. همچنین سایر فعالیت­های اداری از جمله مهر­ و ­موم کردن با مهرهای سیلندری و اثر مهر در دورۀ بانش حوضّۀ رود کر وجود داشته است. با توجه به وسعت کم کاوش در تل گپ نمی­توان جایگاه و ساختار اجتماعی و سیاسی دورۀ بانش تل گپ در حوضۀ رود کر را مشخص نمود.

تاکنون خاستگاه دورۀ کفتری در حوضۀ رود کر تا حدودی مبهم باقی مانده است. به عقیدۀ سامنر در انتهای دورۀ بانش، تعداد استقرارها در فارس به طور چشمگیری افول کرد و فقدان شواهد برای محوطه‌های مسکونی در این دوره که متعاقب دورۀ پیش است متروک­سازی گسترده‌ای را در مناطق مرتفع، ازجمله مرکز بزرگ بانش در تل ملیان و حوضۀ رود کر مطرح می‌سازد (Sumner 1976: 209; 1989: 135; 2003: 54; Alden 1979: 168-169;). در شوشان و دشت دهلران شواهدی مبنی بر متروک­سازی مشابهی در هزارۀ سوم پ.م وجود ندارد، زیرا محوطه‌های عمده یا سطوح جمعیتی موجود خود را حفظ کردند یا در حقیقت اندازۀ خود را افزایش دادند (Carter 1984: 13).

در فازهای استقراری 4 و 5 تل گپ، می­توان گذار از بانش به کفتری را به طور مشهودی بررسی کرد. در لایه­های تحتانی فاز 4 در کنار سفال­های بانش به‌ندرت سفال­های کفتری دیده می­شود، به‌مرور میزان   سفال­های کفتری در این دو فاز افزایش و از شمار سفال­های بانش کاسته ­می­شود تا در فاز 6 سفال­های کفتری قدیم غالب می­گردد. طبق لایه­نگاری صورت­گرفته هیچ وقفه زمانی بین این دو دوره دیده نمی­شود.

با توجه به انتشار جدید یافته­های ملیان (Miller and Sumner 2004) و نتایج کاوش تل گپ کناره     می­توان منشأ­ دورۀ کفتری را پیشرفت دورۀ قبل از خود دانست. مردمان دورۀ بانش و اواسط هزارۀ سوم پیش از میلاد در فارس از یک سنت سفالی استفاده می­کرده­اند که سفال دورۀ کفتری تداوم یافتۀ آن است.

سامنر براساس بررسی­های سطحی معتقد است میزان استقرارگاه­ها در این دوره کاسته شده و مردم به کوچروی روی آورده­اند درحالی‌که با توجه به نتایج جدید از کاوش­های تل ملیان (Miller and Sumner 2004; Alden et al. 2005) و کاوش تل گپ کناره می­توان تا حدودی در این نظریه تردید کرد، زیرا سفال­های این بازه زمانی کاملاً شبیه سفال­های دورۀ بانش و کفتری بوده و به‌طورکلی می­توان گفت توالی سفال­های کفتری پیشرفتسفال­هایدورۀبانشجدیداستو جز با لایه­نگاری، نمی­توان بر اساس بررسی سطحی، استقرارگاه­های این دورۀ زمانی را شناسایی کرد. به جهت اطمینان از این موضوع و شناخت بهتر این گذار نیاز است تا چند محوطه که دارای توالی استقرار دورۀ بانش جدید و کفتری قدیم هستند مورد کاوش و لایه­نگاری قرار گیرند تا وضعیت فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... این برهه بهتر شناخته شود.

از فاز 6 تل گپ نهشته­هایی با سفال دورۀ کفتری به­دست آمد که بیشتر این سفال­ها دارای پوشش قرمز بوده و درصد کمی منقوش هستند. طبق بررسی و تقسیم‌بندی‌های سامنر و نیکرسون، این فاز تل گپ همزمان با فاز کفتری قدیم در حوضۀ رود کر و ایلام قدیم در حوزۀ جغرافیایی جنوب و جنوب­غرب ایران است. در این دوره شاهد افزایش استقرارگاه­ها و جمعیت در حوضۀ رود کر هستیم. ملیان یا همان شهر انشان به عنوان مرکز در این دوره به حد نهایت خود یعنی محدوده­ای بین 130 تا 200 هکتار را شامل می­شده است؛ که سامنر معتقد است حوضۀ رود کر مرکز حوزۀ فرهنگی کفتری بوده است (Sumner 1988).

بر این اساس، لایه­های استقراری تل­گپ کناره نیز تشابهاتی با دیگر محوطه­های داخل حوضۀ رود کر و نیز دره­های خارج از این حوضه دارد که نیاز است در چارچوب الگوهای استقراری، هر دره و دشت به ‌صورت مجزا مقایسه شود.

 

13. سپاسگزاری

در اینجا بر خود لازم می­دانیم از آقایان دکتر علیرضا سرداری زارچی، دکتر محمدحسین عزیزی خرانقی، دکتر سجاد علی­بیگی و آقای محمدامین میرقادری به خاطر بازخوانی مقاله و ارائه پیشنهادات سودمند و همچنین از خانم زینب قاسمی به جهت طراحی یافته­های کاوش تشکر نماییم. از جناب آقای دکتر کامیار عبدی نیز به خاطر کمک در شناخت و تاریخ­گذاری یافته­های سفالی سپاسگزاریم.

 

 

 

14. ضمائم

 

 

تصویر 1: موقعیت جغرافیایی تل گپ کناره

 

تصویر 2: نمای کلی تپه (دید از غرب)

 

تصویر 3: معماری فاز 5 تل گپ کناره

    گمانه

  کانتکست

شماره سفال

رنگ بیرون

نوع قطعه، تکنیک ساخت، میزان پخت، آمیزه، کیفیت ساخت، نقش، محل نقش، پوشش بیرونی، درونی

مقایسه

رنگ خمیره

aA

1017

33

10 YR 7/4 very pale brown

لبه و کف، دست‌ساز، ناکافی، آلی، خشن، ندارد، ندارد، ندارد، ندارد

Alden 1979: 256 fig: 33

Nicholas, 1980: 533 fig: 167. No. b

Abdi 2001: 88. Fig. 22. No. 39

Potts &Rostaei 2006: 614 fig: 4.125 no. 1639

10 YR 5/1 gray

aA

1019

34

10 YR 7/4 very pale brown

لبه، دست‌ساز، کافی، آلی، متوسط، ندارد، ندارد، ندارد، ندارد

 

Nicholas, 1980: 491 fig: 154. No. c

10 YR 7/4 very pale brown

AA

1020

35

10 YR 7/4 very pale brown

لبه، دست‌ساز، کافی، غیر آلی، متوسط، ندارد، خارج، غلیظ، ندارد

 

10 YR 7/4 very pale brown

BB

2009

36

7.5 YR 7/4 pink

لبه، دست‌ساز، ناکافی، آلی، متوسط، ندارد، ندارد، ندارد، ندارد

Alden 1979: 264 fig: 41. No.1

Abdi 2001: 88. Fig. 22. No. 18

7.5 YR 7/4 pink

BB

2009

37

10 YR  8/3 very pale brown

لبه، دست­ساز، کافی، آلی، متوسط، ندارد، ندارد، ندارد، ندارد

Nicholas, 1980: 491 fig: 154. No. c

Potts & Rostaei  2006: 614 fig: 4.125 no. 1601

10 YR 8/3 very pale brown

BB

2009

38

5 YR 7/6 redish yellow

لبه، دست­ساز، ناکافی، آلی، متوسط، ندارد، ندارد، ندارد، ندارد

Nicholas, 1980: 491 fig: 154. No. c

Potts & Rostaei 2009: 333 fig: 3.105 no. 619

10 YR 5/1 gray

BB

2009

39

7.5 YR 7/6 redish yellow

لبه، دست­ساز، کافی، آلی، خشن، ندارد، ندارد، ندارد، ندارد

Alden 1979: 255 fig: 32. No. 13

Nicholas, 1980: 491fig: 154. No. n

Potts & Rostaei 2006: 621 fig: 4.132 no. 738

5 YR 6/1 gray

BB

2010

40

10 YR 5/3 pale brown

لبه، دست­ساز، ناکافی، کانی، متوسط، ندارد، ندارد، ندارد، ندارد

Alden 1979: 263 fig: 40 no. 17

Potts &  Rostaei  2006: 329 fig: 3.103 no. 636

MacCall 2009: 339. Fig: 7.3 no. MS43-1603

Alden 1979:Fig. 39.7; 40.20

10 YR 4/1 dark gray

BB

2010

41

2.5 YR 4/1 dark redish gray

لبه، دست­ساز، ناکافی، کانی، ظریف، ندارد، ندارد، ندارد، ندارد

 Miller and Sumner 2004:Fig. 3.d; Sumner 1985:Fig. 4.j

Nicholas 1990:Pl.6.e, 17.e

Sumner 1972: XII.R;

Alden 2003a:D4.21; 1979: Fig. 52.21,22

Potts & Rostaei 2006: 331 fig: 3.104 no. 635

2.5 YR 4/1 dark redish gray

BB

2010

42

2.5 YR 6/6 light red

لبه، دست­ساز، ناکافی، کانی، خشن، ندارد، ندارد، ندارد، ندارد

 

Miller & Sumner 2003: 11, Fig. 3. A

5 YR 6/1 gray

BB

2011

43

10 YR 6/3 pale brown

لبه، دست­ساز، ناکافی، کانی، متوسط، ندارد، ندارد، ندارد، ندارد

Sumner 1972:Pl.XVI.M, N; XX.N, XXI.J;

 Alden 1979: Fig. 53.1

Alden 2003a: D4.9, D5.22; D6.11; D7.25. Sumner 2003: Fig. 25.s.

Nicholas 1990: Pl.16.d

10 YR 4/1 dark gray

BB

2012

44

7.5 YR 6/4 light brown

لبه، چرخ‌ساز، کافی، کانی، ظریف، ندارد، ندارد، ندارد، ندارد

 

Alden 1979: 259 fig: 36 no. 11-12-

Alden 2003a: Fig. D5.28,29;

MacCall 2009: 332. Fig: 7.1 no1911

7.5 YR 6/4 light brown

BB

2013

45

5 YR 5/6 yellowish red

لبه، دست­ساز، ناکافی، کانی، ظریف، هندسی، خارج، رقیق، رقیق

 

Alden 1979: 262 fig: 39

Nicholas, 1980: 536 fig: 168

5 YR 6/1 gray

BB

2013

46

10 YR 7/3 very pale brown

لبه، دست‌ساز، کافی، آلی، متوسط، ندارد، ندارد، ندارد، ندارد

 

10 YR 7/3 very pale brown

BB

2013

47

 

10 YR 7/3 very pale brown

لبه، دست‌ساز، کافی، کانی، خشن، ندارد، ندارد، ندارد، ندارد

 

Potts & Rostaei 2006: 333 fig: 3.105 no. 576

10 YR 6/3 pale brown

جدول 1: کاتالوگ سفال­های دورۀ بانش تل گپ کناره

   

 

تصویر 4: سفال­های دورۀ بانش تل گپ کناره            تصویر 5: طرح سفال­های بانش تل گپ کناره

 

 

گمانه

کانتکست

شماره سفال

رنگ بیرون

نوع قطعه، تکنیک ساخت، میزان پخت، آمیزه، کیفیت ساخت، نقش، محل نقش، پوشش بیرونی، درونی

دوره

رنگ خمیره

4A

1014

24

5 YR 6/6 redish yellow

بدنه، دست‌ساز، کافی، هر دو، متوسط، ندارد، رقیق، ندارد

اواسط هزاره سوم

10 YR 7/3 very pale brown

AA

1014

25

5 YR 4/3 redish brown

بدنه، دست‌ساز، ناکافی، هر دو، خشن، ندارد، غلیظ، ندارد

اواسط هزاره سوم

5 YR 4/6 yellowish red

AA

1016

26

7.5 YR 6/6 redish yellow

بدنه، دست‌ساز، کافی، هر دو، ظریف، هندسی و کنده، خارج، ندارد، ندارد

اواسط هزاره سوم

7.5 YR 6/6 redish yellow

AA

1016

27

10 YR 3/1 very dark gray

بدنه، دست‌ساز، کافی، غیر آلی، ظریف، ندارد، غلیظ، ندارد

اواسط هزاره سوم

5 YR 5/6 yellowish red

AA

1016

28

10 R 5/6 red

بدنه، دست‌ساز، کافی، غیر آلی، متوسط، غلیظ، غلیظ

اواسط هزاره سوم

10 R 5/6 red

AA

1013

29

10 YR 7/4 very pale brown

لبه، دست‌ساز، کافی، هر دو، خشن، افزوده، خارج، رقیق، ندارد

Miroschedji 1974: pl. 8, N.3

10 YR 7/4 very pale brown

AA

1016

30

5 YR 4/3 redish brown

لبه، دست‌ساز، ناکافی، هر دو، متوسط، ندارد، رقیق، ندارد

اواسط هزاره سوم

10 YR 6/1 gray

AA

1017

31

2.5 YR 6/6 light red

بدنه، دست‌ساز، ناکافی، غیر آلی، ظریف، غلیظ، ندارد

اواسط هزاره سوم

10 YR 4/1 dark gray

AA

1017

32

7.5 YR 6/4 light brown

لبه، دست‌ساز، کافی، غیر آلی، متوسط، ندارد، رقیق، ندارد

اواسط هزاره سوم

5 YR 6/6 redish yellow

 جدول 2: کاتالوگ سفال­های اواسط هزاره سوم پ.م تل گپ کناره

 

تصویر 6: سفال های اواسط هزارۀ سوم پ.م تل گپ کناره              تصویر 7: طرح سفال‌های اواسط هزارۀ سوم پ.م تل گپ کناره

جدول 3: کاتالوگ سفال­های دورۀ کفتری تل گپ کناره

گمانه

کانتکست

شماره سفال

رنگ بیرون

نوع قطعه، تکنیک ساخت، میزان پخت، آمیزه، کیفیت ساخت، نقش، محل نقش، پوشش بیرونی، درونی

مقایسه

رنگ خمیره

1A

1009

10

2.5YR 6/8 light red

بدنه، چرخ‌ساز، ناکافی، هر دو، ظریف، ندارد، غلیظ، غلیظ

Guff, 1964: 74 fig 6

Potts &Roustaei 2006: 351 fig: 3.114 no. 119-132-142-210

5YR 5/4 reddish brown

1A

1009

12

10YR 5/3 brown

بدنه، چرخساز، ناکافی، هر دو، متوسط، ندارد، غلیظ، ندارد

Guff, 1964: 74 fig 6

Potts &Roustaei 2006: 351 fig: 3.114 no. 119-132-142-210

10YR 5/1 gray

AA

1009

13

10YR 4/1 dark gray

بدنه، دست‌ساز، ناکافی، هر دو، متوسط، ندارد، غلیظ، ندارد

7.5YR 6/4 light brown

AA

1009

14

10YR 3/1 very dark gray

بدنه، چرخ‌ساز، ناکافی، هر دو، متوسط، دورنگ، خارج، غلیظ، غلیظ

 

10YR 5/1 gray

AA

1009

15

10R 5/8 red

بدنه، دست‌ساز، کافی، هر دو، ظریف، هندسی، خارج، رقیق، ندارد

 

2.5YR 6/8 light red

AA

1010

16

5 YR 7/4 pink

بدنه، دست‌ساز، کافی، غیرآبی، ظریف، هندسی، خارج، ندارد، ندارد

Potts &Roustaei 2006: 347 fig: 3.112 no. 300

5 YR 7/4 pink

AA

1010

17

7.5 YR 2.5/1 black

بدنه، دست‌ساز، کافی، غیرآلی، ظریف، افزوده، خارج، غلیظ، ندارد

Guff, 1964: 74 fig 6

2.5 YR 5/8 red

AA

1006

18

7.5 YR 3/1 very dark gray

بدنه، دست‌ساز، ناکافی، هر دو، متوسط، صیقل، خارج، غلیظ، رقیق

Potts &Roustaei 2006: 351 fig: 3.114 no. 119-132-142-210

7.5 YR 6/6 redish yellow

AA

1010

19

2.5 YR 5/8 red

لبه، دست‌ساز، ناکافی، غیر آلی، ظریف، هندسی، خارج، رقیق، ندارد

Abdi 2001: 88. Fig. 22. No. 7

5 YR 5/1 gray

AA

1010

20

5 YR 4/3 redish brown

بدنه، دست‌ساز، ناکافی، هر دو، خشن، ندارد، غلیظ، ندارد

Potts &Roustaei 2006: 351 fig: 3.114 no. 119-132-142-210

5 YR 4/6 yellowish red

AB

2006

21

2.5 YR 2.5/1 redish black

بدنه، دست‌ساز، کافی، کانی، ظریف، ندارد، غلیظ، غلیظ

Guff, 1964: 74 fig 6

2.5 YR 6/6 light red

BB

2006

22

5 YR 6/6 redish yellow

بدنه، چرخ‌ساز، کافی، کانی، متوسط، هندسی، خارج، ندارد، ندارد

Miller & Sumner 2003: 13, Fig. 4. F, e

5 YR 6/6 redish yellow

BB

2006

23

5 YR 7/4 pink

بدنه، دست‌ساز، کافی، کانی، ظریف، هندسی، خارج، رقیق، ندارد

Abdi 2001: 88. Fig. 22. No. 9

Sumner 1972: Pl. XXV.A-P;Pl. XXVI.A-D

 

5 YR 7/4 pink

 

 

 

 

تصویر 8: سفال­های دورۀ کفتری تل گپ کناره            تصویر 9: طرح سفال­های دورۀ کفتری تل گپ کناره

 

 

 

 

 

 

تصویر 10: مقطع شمالی و شرقی گمانه A تل گپ کناره

 

 

تصویر 11: مقطع شمالی و شرقی گمانه B تل گپ کناره

15. منابع
بدیعی، ربیع، 1372، جغرافیای مفصل ایران، چاپ چهارم، تهران: انتشارات اقبال.
تاج­گردون، غلامرضا، 1375، سیمای فارس، شهرستان مرودشت، تهیه شده در سازمان برنامه و بودجه استان فارس.
زنده­دل، حسن، 1377، استان فارس، تهران: نشر ایرانگردی.
خانی­پور، مرتضی، 1393، «بررسی گذار از دوره بانش به دوره کفتری در زاگرس جنوبی»، در مجموعه مقالات همایش بین­المللی باستان­شناسان جوان، به­کوشش محمدحسین عزیزی خرانقی، مرتضی خانی­پور و رضا ناصری، انتشارات دانشگاه تهران، صص 208-197.
خانی­پور، مرتضی، رضا نوروزی، رضا ناصری، زیرچاپ، «کاوش در تل گپ کناره».
کامرون، جورج، 1365، ایران در سپیده­دم شهرنشینی، ترجمه حسن انوشه، تهران: انتشارات مرکز نشر دانشگاهی.
زیدی، محسن، 1383، الگوی پراکندگی و نوسان­های جمعیتی فرهنگ­های پیش‌ازتاریخ تا دوران اسلامی در دره­های رود کر شمال­غربیفارس، پایان‌نامه کارشناسی ارشد گروه باستان­شناسی دانشگاه تهران (منتشر نشده).
سامی، علی،1330، گزارش­های باستان­شناسی بر مبنای کاوش­های 12­ساله بنگاه علمی تخت­جمشید، شیراز: چاپ مصطفوی.
صراف، محمدرحیم، 1387، نقش­برجسته­های ایلام، تهران: سمت.
عبدی، کامیار، عطائی، محمدتقی، 1386، «گمانه­زنی در برزن جنوبی تخت­جمشید»، مجله باستان­شناسی و تاریخ، سال بیستم، شماره اول و دوم (پیاپی 39 و 40): 32-40.
عزیزی خرانقی، محمدحسین، نیشیاکی، یوشیرو، خانی‌پور، مرتضی، 1391، «گاهنگاری نسبی و مطلق تپه رحمت‌آباد، پاسارگاد»، ایران نامه (فصل‌نامه ایران‌شناسی)، سال 27، شماره 2 و 3، صص: 78-101.
عزیزی خرانقی، محمدحسین و خانی­پور، مرتضی، 1393، «شواهدی جدید از دوره نوسنگی و باکون بر اساس سومین فصل کاوش­های باستان­شناختی تپه رحمت­آباد، پاسارگاد»، در مجموعه مقالات همایش بین­المللی باستان­شناسان جوان، به­کوشش محمدحسین عزیزی خرانقی، مرتضی خانی­پور و رضا ناصری، انتشارات دانشگاه تهران، صص 67-86.
منصوری، مجید، اسدی، احمدعلی، 1391، «گزارش مقدماتی بررسی محوطه­های پیش‌ازتاریخ دشت فسا در سال 1388، استان فارس»، پیام باستان­شناس، سال نهم، شماره هفدهم، صص 57-74.
نگهبان، عزت‌اله؛ 1375، شوش یا کهن‌ترین مرکز شهرنشینی جهان، تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور.
نوروزی، رضا، رضا ناصری، مرتضی خانی­پور، سلمان خسروی، میلاد زراعت‌پیشه و زینب قاسمی، 1391، گزارش فصل اول لایه­نگاری تل گپ کناره، آرشیو پژوهشکده باستان­شناسی (منتشر نشده).
Abdi, K. 2001. Malyan 1999, Iran 39: 73-98.
Alden, J. R. 1979. Regional economic organization in Banesh period Iran, PhD Thesis, University ofMichigan, Ann Arbor.
Alden, J. R. 1982. Trade and politics in Proto-Elamite Iran. Current Anthropology, 23 (6): 613-640.
Alden, J. R. 2003. Appendix D: Excavations at Tal-e Kureh, in Sumner, W. M. (ed.), early urban life in the land of Anshan: excavations at Tal-e Malyan in the highlands of Iran, Pp, 187-198. University of Pennsylvania Museum of Archaeology and Anthropology: Philadelphia.
 Alden, J. R., Abdi, K., Azadi, A., Beckman, G. and Pittman, H. 2005. Fars Archaeological Project 2004: excavation at Tal-e Malyan, Iran 43, 39- 47. 
Alizadeh, A. 2003. Some observations based on the nomadic character of Fars prehistoric cultural development, in Yeki ud, Yeki nabud, essays on the archaeology of Iran in honar of William M. Sumner, Naomi F. Miller and Kamyar Abdi (eds.), Cotsen Instituteof Archaeology University of California, Los Angeles, Pp.83-97
Andrew, G. 2007. 'Babylonian and Assyrian: a history of Akkadian.' In: Postgate, J. N., (ed.), Languages of Iraq, ancient and modern, London, British School of Archaeology in Iraq, pp. 31-71.
Carter, E. 1978. Suse "Ville Royale". Paléorient 4, 197-211.
Carter, E. 1980. Excavations in Ville Royale I at Susa: the third millennium B.C. occupation. Cahiers de la Délégation archéologique française en Iran 11, 11-134.
Carter, E.1984. Archaeology. In Carter, E. and Stolper, M. W., (eds.), Elam: surveys of political history and archaeology, University of California Press, Berkeley, Pp. 103-313.
Carter, R. A., Challis, K., Priestman, S. M. N. and Tofighian, H. 2006. The Bushehr hinterland: results of the first season of the Iranian-British Archaeological Survey of Bushehr Province, November-December 2004. Iran 44, 63-103.
Delougaz, P. and Kantor, H. J. 1996. Chogha Mish, vol. I. the first five seasons of excavations 1961-1971. University of Chicago Oriental Institute Publications Vol. 101. The Oriental Institute of the University of Chicago, Chicago.
Egami, N., Masuda, S. and Gotoh, T. 1977. Tal-i Jarri A: a preliminary report of the excavations in Marv Dasht, 1961 and 1971, Orient 8, 1-14.
Egami, N.1967. Excavations at two prehistoric sites: Tepe Djari A and B in the Marv-Dasht Basin, in Pope, A. U. (ed.), A survey of persian art: from prehistoric times to the present. Oxford University Press, London, Pp. 2936-2939.
Fukai, S., Horiuchi, K. and Matsutani, T. 1973. Marv- Dasht III: the excavation at Tall-i-Mushki 1965, Tokyo University Iraq-Iran Archaeological Expedition Reports, 14, Institute of Oriental Culture of the University of Tokyo, Tokyo.
Goff, C. 1963.Excavations at Tall-i Nokhodi, Iran I, 43- 70. 
Goff, C. 1964.Excavations at Tall-i Nokhodi, 1962, Iran II, 41-52.
Hansman, J. 1972. Elamites. Achaemenians and Anshan. Iran 10, 101-125.
Hansman, J. 1987. “Anshan”, Encyclopoedia Iranica, vol II, edited by E. Yarshater Pp. 103-107, Mazda Publishers, Costa Mesa, California.
Henrickson, R. C. 2011. The Godin period III town. in: Hilary Gopnik and Mitchell S Rothman (eds.), on the high road: the history of Godin Tepe Iran, Bibliotheca Iranica, Archaeology Art and Architecture series1, 209-282.
Henrickson, R. C., 1984, “Šimaški and central western Iran: the archaeological evidence”, Zeitschrift für Assyriologie und Vorderasiatische Archäologie, Band 74, SS 98-122.
Herzfeld, E. E. 1935. Archaeological history of Iran. Oxford University Press, London.
Kerner, S. 1993. Vakilabad-Keramik. Berliner Beiträge Zum Vorderen Orient, Vol. 13. Dietrich Reimer Verlag: Berlin.
Langsdorff, A. and McCown, D. E. 1942. Tall-i-Bakun A: season of 1932. Oriental Institute Publications, Vol. 59. Chicago University Press: Chicago.
Le Brun, A. 1978a. Le niveau 17b de l'acropole de Suse (Campagne de 1972). Cahiers de la Délégation archéologique française en Iran 9: 57-154.
Le Brun, A. 1978b. Suse, Chantier “Acropole I”. Paléorient 4: 177-192.
 MacCall, B. K. 2009,  The Mamasani archaeological survey: Epipalaeolithic to Elamite settlement patterns in the Mamasani district of the Zagros Mountains, Fars Province, Iran. PhD Thesis, University of  Sydney.
Miller, N. and Sumner, W. 2004. The Banesh-Kaftari interface the view from operation H5, Malyan, Iran 41, 91-102. 
Miroschedji, P. de. 1973. Prospections archéologiques dans les vallées de Fasa et de Darab. In Bagherzadeh, F (ed.), Proceedings of the 1st Annual Symposium on Archaeological Research in Iran, 1972, Iranian Centre for Archaeological Research, Tehran Pp. 1-7.
Miroschedji de P. 1974, Tepe Jalyan, une necropole du 3eme millenaire av. J.-C. au Fars Oriental (Iran), Arts Asiatiques 30, 19-64.
 Nicholas, I. M. 1980, A spatial/ functional analysis of late fourth millennium occupation at the TUV Mound, Tal-e  Malyan , Iran, PhD Thesis, University of  Pennsylvania.
Nicholas, I. M. 1987. The function of Bevelled-Rim Bowls: a case study at the TUV mound, Tal-e Malyan, Iran, Paleorient 13 (2), 61-72. 
Nickerson, J. L. 1983. Intrasite variability during the Kaftari period at Tal-e Malyan (Anshan), Iran, PhD Thesis,Ohio State University, Columbus, Ohio.
Petrie, C. A., Asgari Chaverdi, A. and Seyedin, M. 2006. Excavations at Tol-e Spid, in Potts, D. T. and Roustaei, K. (eds.), The Mamasani archaeological project stage one: a report on the first two seasons of the ICAR-University of Sydney Expedition to the Mamasani District, Fars Province, Iran. Iranian Centre for Archaeological Research: Tehran, Pp. 89-134.
Pézard, M. 1914. Mission à Bender-Bouchir: documents archéologiques et Épigraphiques. Ernest Leroux: Paris.
Potts, D. T. 1999. The Archaeology of Elam: Formation and transformation of an ancient Iranian state. Cambridge University Press: Cambridge.
Potts, D. T. 2001. Excavations at Tepe Yahya, Iran, 1967-1975: the third millennium. American School of Prehistoric Research Bulletin, 45. Peabody Museum of Archaeology and Ethnology, Harvard University,Cambridge.
Potts, D. T. and Roustaei, K., (eds.), 2006. The Mamasani archaeological project stage one: a report on the first two seasons of the ICAR-University of Sydney Expedition to the Mamasani District, Fars Province, Iran. Tehran: Iranian Centre for Archaeological Research.
Potts, D.T. 2005. Cyrus the Great and the Kingdom of Anshan, in " Birth of the Persian Empire", Volume I, Vesta Sarkhosh Curtis And Sarah Stewart (eds.), Published by I.B.Tauris & Co Ltd 6 Salem Road, London W2 4BU 175 Fifth Avenue, New York NY 10010, Pp.7-28. 
Reiner, E. 1973. Tall-i Malyan, Epigraphic finds, 1971-72. Iran 12, 176.
Rosenberg, M. 1985. Report on the 1978 sondage at Eshkaft-e Gavi, Iran XXIII: 51-62.
Schmidt, E. F. 1937. Tol-e-Bakun: prehistoric mound near Persepolis, University of Pennsylvania Museum Bulletin 7(1), 27-28.
Schmidt, E. F. 1939. The treasury of Persepolis and other discoveries in the homeland of the Achaemenians. Oriental Institute Communications, Vol. 21. The University of Chicago Press: Chicago.
Stein, A. 1936. An archaeological tour in the Ancient Persis. Iraq III, 111-230.
Stein, A. 1940. Old routes of western Iran. MacMillan and Co. Ltd, London.
Steinkeller, P., 1988, „On the identity of Toponym LÚ.SU(.A)“, Journal of the American Oriental 108/2, PP 197-202.
Stolper, M. W., 1982, On the dynasty of Šimaški and the Early Sukkalmahs”, Zeitschrift für Assyriologie und Vorderasiatische Archäologie, Band 72, SS 42-67.
Sumner, W. M. 1972. Cultural development in the Kur River Basin, Iran: an archaeological analysis of settlement patterns, PhD, Thesis Pennsylvania.
Sumner, W. M. 1974. Excavations at Tal-e Malyan 1971- 72, Iran 12, 155-180
Sumner, W. M. 1985. The Proto-Elamite city wall at Tal-i Malyan, Iran 23, 153-161.
Sumner, W. M. 1986.Proto-Elamite civilisation in Fars, in Gamdat Nasr: Period of Regional Style?, Finkbeiner, U. and Rollig, W., (eds.), Beihefte zom Tubinger Atlas des Vorderern Orients, 62, Ludwig Reichert, Wiesbaden, 199-211.
Sumner, W. M. 1988. Malyan, Tall-e (Anšan), Reallexikon der Assyriologie 7: 306-320
Sumner, W. M. 1989. Anshan in the Kaftari phase: patterns of settlement and land use, in, archaeologia Iranica et orientalis: Miscellanea in Honorem Louis Vanden Berghe, de Meyer, L. and Haerinck, E. (eds.), Gent: 135-161.
Sumner, W. M. 1990. Full-coverage regional archaeological survey in the Near East: an example from Iran, In The archaeology of regions: a case for full-coverage survey, Fish, S. K. and Kowalewski, S. A., (eds.), Smithsonian Series in Archaeological Inquiry, Smithsonian Institution Press, Washington D.C., 87-115.
Sumner, W. M. 1992. vi. Uruk, Proto-Elamite, and early Bronze Age in southern Persia in, Encyclopaedia Iranica, Yarshater, E.(ed.), V, Carpets-Coffee, Mazda Publishers, Costa Mesa, California: 284-288.
Sumner, W. M. 2003. Early urban life in the land of Anshan: excavations at Tal-e Malyan in the highlands of Iran, Malyan excavations reports III, University Museum Monograph, 113, University of Pennsylvania Museum of Archaeology and Anthropology, Pennsylvania.
Vallat, F. 1998. The history of Elam”, Encyclopoedia Iranica, vol VIII, E. Yarshater (ed.), Mazda Publishers, Costa Mesa, California, Pp. 302-313.
Vanden Berghe, L. 1952. Archaeologische opzoekingen in De Marv Dasht Vlakte (Iran). Jaarbericht Ex Oriente Luxe 12, 211-220.
Vanden Berghe, L. 1954.Archaeologische Navorsingen in De Omstreken Van Persepolis. Jaarbericht Ex Oriente Lux 13: 394-408. 
Voigt, M. and Dyson, R. H. Jr. 1992. The Chronology of Iran, Ca. 8000-2000 B.C. in, Ehrich, R. W. (ed.), Chronologies in old world archaeology, University of Chicago Press, Chicago, Pp.122-178.
Weeks, L. R., Alizadeh, K. S., Niakan, L. and Alamdari, K. 2006a. Excavations at Tol-e Nurabad, in Potts, D. T. and Roustaei, K. (eds), The Mamasani archaeological project stage one: a report on the first two seasons of the ICAR-University of Sydney Expedition to the Mamasani district, Fars province, Iran, Iranian Centre for Archaeological Research, Tehran, Pp 31-88..
Zeder, M. A. 1991. Feeding cities: specialized animal economy in the ancient Near East, Smithsonian Series in Archaeological Inquiry, Smithsonian Institution Press, Washington D.C.