Document Type : Research Paper

Author

Assistant Professor, Islamic Azad University of Shahrood

Abstract

With the eight Sassanians reliefs, Naghsh-e Rustam in Marvdasht is a prominent complex safeguarding a complete collection of the Sassanian period. Seven of these reliefs have been repeatedly the subject of investigations thanks to their relatively better conditions. The fifth relief, however, has not yet been studied due to their damaged status. It depicts the full-face portrait of a Sassanid king carved in relief. Historically, in other Sassanid reliefs as well as coins and vessels alike, the same method was exercised to portray kings. The king carved in this relief is wearing an embattled crown posing him as Shapur II (309-379 AD). Since no relief had previously been associated to his long 70-year reign, relating this relief to him was highly welcomed by researchers.
In a bid to identify the king in the relief, and through a close investigation of the relief and compare it with another ones, this study compared the mixed opinions on four different kings (Shapur II, Adhur Narseh, Shapur III and Shapur I) who might possibly be carved in this relief. Finally, the possibility of assignment of the relief to Shapur I is discussed.

Keywords

1. مقدمه

نقوش برجستة صخره‌ای برجای­مانده از دورة ساسانی، به عنوان مجموعه‌ای از یادمان‌های تاریخی، گسترة وسیع جغرافیایی ایران ساسانی شامل ایالت‌های پارس، آذربایجان و کرمانشاه را شامل می‌شود. در این میان بیشترین تعداد نقوش صخره­ای برجای­مانده از نخستین پادشاهان این سلسله در ایالت پارس، خاستگاه ساسانیان، ایجاد شده است. این نقوش از دورة اردشیر اول بنیانگذار سلسله آغاز و تا زمان هرمزد دوم (309-302م) ادامه می‌یابد. امّا از این تاریخ ایجاد نقوش در سرزمین پارس متوقف شده و پس از آن توسط اردشیر دوم (383-379م) و شاپور سوم (388-383م) در تاق بستان کرمانشاه از سرگرفته می‌شود. اما هنر پربار نقش­برجسته­تراشی ساسانی از دورة شاپور سوم به بعد متوقف و با یک وقفة طولانی­مدت 200 ساله در اواخر دورة‌ ساسانی و در عصر خسروپرویز (628-590 م) مجدداً احیا می‌گردد. به طور کلی، در بررسی­های صورت گرفته بیشترین تعداد نقوش برجای­مانده، مربوط به یازده پادشاه نخستین این سلسله است. این نقوش بازة زمانی حدوداً 160 ساله­ای را دربر می‌گیرد. در حالی که تاکنون نقوش متعددی از اردشیر بابکان، شاپور اول، بهرام اول، بهرام دوم، نرسی و هرمزد دوم در ایالت پارس شناسایی و معرفی شده است، نکتة عجیب این است که هیچ نقش­برجستة شناخته­شده­ای در ایالت پارس وجود ندارد که بتوان آن را با اطمینان به شاپور دوم (379-309 م) که به مدت هفتاد سال و در بخش اعظم قرن چهارم میلادی فرمانروایی کرده است نسبت داد (Herrmann, 2000: 36). این بدین معناست که تاکنون هیچ نقش­برجسته شناخته شده‌ای که تمامی پژوهشگران در انتساب آن به شاپور دوم اتفاق نظر داشته باشند شناخته نشده است. این در حالی است که بررسی رخدادهای تاریخی دورة شاپور دوم بیانگر این نکته است که هنرمندان زمان او برای نمایش بر نقوش­برجسته از سوژه‌های متعددی چون: شکست قبایل عرب، پیروزی بر همتایان رومی، سرکوبی مسیحیان، پیروزی بر ارمنیان و گرجیان برخوردار بوده­اند. موضوعاتی از این دست قبل از دورة شاپور دوم بر نقوش برجستة متعددی که در ایالت پارس تراشیده شده‌اند قابل مشاهده است. به طور کلی، نبود نقوش برجستة رسمی در دورة شاپور دوم به معنای زوال هنر نقش­برجسته­تراشی در قرن چهارم میلادی نیست؛ فراوانی ظروف سیمین برجای مانده از دورة شاپور دوم که نمایش دهندة موضوعات متنوعی است بیانگر این نکته است که به احتمال زیاد نمایش اقتدار پادشاه بر این ظروف جایگزین هنر پرتکلف نقش­برجسته­تراشی در دورة مورد بحث شده است. زیرا شواهدی تاریخی در دست است که در دورة شاپور دوم، پادشاه ساسانی این ظروف را به حکمرانان سرزمین‌های مجاور هدیه می‌کرده است (دریایی،1391: 66). بنابراین با توجه به کمی نقوش برجستة برجای­مانده از دورة شاپور دوم، در این مقاله سعی شده است یکی از معدود نقوش منسوب به شاپور دوم مورد بحث و بررسی قرار گیرد. این نقوش برجسته در مجموعة نقش رستم مرودشت قرار دارند. این اثر تاریخی به شدت صدمه دیده و در حال محو شدن است. در بررسی­های صورت گرفته این اثر به شاپور دوم منسوب شده است. هرچند امکان انتساب این اثر به سایر پادشاهان ساسانی نیز مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.

بنابراین پرسش اساسی تحقیق این است که پادشاه نمایش داده شده بر روی این نقش قابل تطبیق با کدام پادشاه ساسانی است؟

به نظر می‌رسد باید در فرضیة غالب مبنی بر انتساب پادشاه این نقش به شاپور دوم به دیدة شک و تردید نگریست. با توجه به تحقیقات میدانی و بررسی این نقش­برجسته از نزدیک و وضعیت کادربندی آن امکان انتساب این اثر به دورة شاپور اول محتمل‌تر است.

 

2. پیشینة مطالعاتی تحقیق و نقد نظرات ارائه شده

آثار باستانی موجود در مجموعة نقش رستم مرودشت، دوره‌های تاریخی ایلامی، هخامنشی و ساسانی را شامل می‌شود. در این میان، ‌آثار ساسانی این مجموعه شامل هشت نقش­برجسته است که هفت عدد آن در معرض دید قرار دارند و با توجه به سلامت نسبی بارها مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته‌اند. به طور کلی، این نقوش برجسته را می‌توان بر مبنای شماره‌گذاری مرسوم شدة واندنبرگ(1) به ترتیب زیر معرفی کرد:

1 ـ نقش­برجستة تاج‌گیری اردشیر بابکان و صحنة شکست اردوان چهارم

2 ـ نقش­برجستة بهرام دوم در جمع درباریان

3 ـ نقش­برجستة جنگ‌سواران

4ـ نقش­برجستة نبرد هرمزد دوم

5 ـ نقش­برجستة محو شده.

6ـ نقش­برجستة پیروزی شاپور اوّل بر رومیان

7ـ نقش­برجستة جنگ‌ سواران (دو صحنه)

8ـ نقش­برجستة تاج‌گیری نرسی

امّا از مجموع هشت نقش­برجستة ساسانی این مجموعه، نقش پنجم آن به علت صدمات وارده و محوشدن کمتر قابل مشاهده است. این اثر بر بالای نقش­برجستة نبرد هرمزد دوم (302- 309م) قرار داشته و در بالای آن مقبرة «اردشیر اوّل هخامنشی» (465 - 424پ.م) قرار دارد. این اثر را رومن گیرشمن باستان‌شناس فرانسوی در سال 1329خ/1950م معرفی کرد. اگرچه در آثار محققین گیرشمن به عنوان کاشف این اثر تاریخی معرفی شده اما این هرتسفلد(2) بود که برای نخستین­بار در سال 1941م این اثر را در عبارتی کوتاه و مختصر معرفی می‌کند (Herzfeld,1988: 319). گیرشمن در نخستین گزارش خود صحنة مرکزی نقش را این‌گونه توصیف می‌کند: «پادشاهی با تاجی کنگره‌دار، نشسته بر اریکة سلطنت، تصویر شده از روبه­رو، در حالی‌که دست بر قبضة شمشیری دارد که در میان پاهایش قرار گرفته است.» او این نقش تمام­رخ را متعلق به شاپور دوم (379- 309م) می‌داند و عامل تخریب نقش را فرسایش و هوازدگی عنوان می‌کند (Ghirshman, 1950: 97). حدس گیرشمن در شناسایی پادشاه به عنوان شاپور دوم بعدها مورد توجه سایر پژوهشگران نیز قرار گرفت(3). هرچند او در معرفی اولیة نقش­برجسته در سال 1950م دلیلی در جهت اثبات این انتساب عنوان نمی‌کند، امّا در اثر بعدی‌اش که در سال 1971م منتشر می‌شود، نقش­برجستة بیشاپور­6 در تنگِ چوگان را که در آن پادشاه ساسانی از روبه­رو تصویر شده است، با توجه به نوع تاج منسوب به شاپور دوم می‌داند، و آن را با نقش­برجستة محوشدة نقش­رستم­5 مقایسه می‌کند (Ghirshman, 1971: 87, 88). از آنجایی که پادشا­هان نقش­برجستة بیشاپور­6 و نقش­رستم­5 دقیقاً به سبکی مشابه، یعنی از روبه­رو، تصویر شده‌اند، شناسایی هویت این پادشاه با تأکید بر نوع تاج می‌تواند عامل مشخص­کننده‌ای در انتساب‌های بعدی باشد. از سوی دیگر، چون نقش بیشاپور­6 از وضعیت بهتری نسبت به نقش­رستم­5 برخوردار است، شناسایی هویت پادشاه این نقش می‌تواند به شناسایی شاه نقش محوشده در نقش رستم نیز کمک کند. با این حال، در پژوهش‌های صورت گرفته نظرات متفاوتی در شناسایی پادشاه بیشاپور­6 بیان شده است.

لوکونین (V. G. Lukonin) نقشه­برجستة بیشاپور­6 را متعلق به «بهرام دوم» (276 - 293م) می‌داند (لوکونین، 1372: 316و319). در صورتی که هرتسفلد آن را به شاپور اوّل (239 – 2/270م) منتسب کرده است (Herzfeld, 1988: 318-319). گیرشمن نظریة هرتسفلد در انتساب نقش­برجسته بیشاپور­6 به شاپور اوّل را رد می‌کند و معتقد است موضوع این نقش­برجسته که شامل سرهای بریده، زندانیان عریان و سربازان مهاجم است به طور کلی با موضوع نقش­برجسته‌های شاپور اوّل تضاد دارد. گیرشمن با بررسی ویژگی‌هایی هنری اثر و از آن جمله برآمدگی 5 الی 6 سانتیمتری حجاری، ایجاد این اثر را در اواخر قرن چهارم میلادی می‌داند. او چهرة سخت و جدی پادشاه، دو تودة موی سر، نحوة تراش تاج، سربند شاهی، و جلوی پیراهن بلند او را از شاخصه‌های هنری زمان شاپور دوم می‌داند (Ghirshman 1971: 79, 86, 87). دلایلی که گیرشمن مطرح می­کند، مورد پذیرش سایر پژوهشگران قرار گرفته و در سایر پژوهش‌ها نیز پادشاهِ نقش بیشاپور­6 شاپور دوم معرفی شده است (هرمان، 1372: 104؛ Vanden Berghe, 1959: 125). اما شیوة تصویر کردن پادشاه از روبه­رو نمونة قدیمی‌تر نیز در هنر ساسانی دارد؛ از جمله در نقش­برجستة بهرام دوم در «نقش بهرام»(4) پادشاه از  روبه­رو تصویر شده است (لوکونین، 1372: 317 و 318). اما وجه تمایز بین بهرام دوم و شاپور دوم شکل تاج آنهاست. تاج شاپور دوم تاجی کنگره­دار است و با تاج بهرام دوم تفاوت دارد. از آن‌جا که در نقش­برجستة محوشدة نقش رستم­5، شاه محتملاً تاجی کنگره­دار بر سر دارد، چنان که گیرشمن تشخیص داده است، بنابراین تاج این پادشاه بیشتر شبیه به شاپور دوم است تا بهرام دوم.

بعد از انتشار مطالب گیرشمن در معرفی نقش­برجستة نقش­رستم­5، که با ارائة تصویری از این اثر همراه بود، نظرات متفاوت دیگری نیز در شناسایی هویت پادشاه نمایش داده شده در این اثر مطرح شد. اریکاشمیت(5) در بررسی نقوش ساسانی نقش­رستم، نقش محوشده را به «آذر نرسی» (309م) فرزند هرمزد دوم و برادر شاپور دوم منتسب کرد. او آن را نقشی با ابعاد نامشخص که هرگز به پایان نرسیده است، معرفی می‌کند (Schmidt,1970: 136). شهبازی نیز با تأیید نظریۀ اشمیت، نقش محو شده را مربوط به آذرنرسی می­داند (شهبازی،1393: 236-237). نظریة اشمیت و شهبازی در انتساب نقش­برجسته به آذر نرسی نظریه‌ای جالب­توجه است، اما هیچ دلیل یا مدرکی برای اثبات آن وجود ندارد. چرا که تاکنون هیچ سکه­ای از دورة کوتاه سلطنت آذر نرسی به جهت شناسایی چهره و تاج او به­دست نیامده است. در این مورد می‌توان حدس زد کوتاهی مدت سلطنت سبب شده که هیچ سکه‌ای از این پادشاه ضرب نشود. از طرف دیگر، از این پادشاه هیچ نقش­برجستة دیگری شناخته نشده است، بنابراین عملاً هیچ نمونه­ای برای مقایسه و اثبات نظریة‌ اشمیت وجود ندارد. نولدکه(Nöldeke) آذر نرسی را فرزند هرمزد دوم دانسته است که پس از پدرش برای مدت کوتاهی (سال 309م) بر تخت سلطنت می‌نشیند (نولدکه، 1378: 831 نت 1). به طور کلی و بر خلاف اظهارات منابع اسلامی، مبنی بر این‌‌که هرمزد دوم فرزندی برای جانشینی نداشته است، نوشته‌های رومی ثابت می‌کنند که هرمزد دارای سه فرزند پسر بوده و فرزند ارشد او آذر نرسی نام داشته است (شهبازی، 1389: 363 و 364). به هر حال، به نظر می‌رسد آذر نرسی موفق شده است در دورة فترت بین مرگ پدرش، هرمزد دوم، تا به قدرت رسیدن برادرش شاپور دوم مدت کوتاهی حکومت کند. فردوسی این دورة فترت را چهل روز می­داند (فردوسی، 1380: 1033و1034). اما بلعمی این مدت را شش ماه دانسته است (بلعمی، 1388: 630). نولدکه برای نظریه فردوسی مبنی بر دورة فترت چهل روزه اعتبار بیشتری قائل است تا دورة فترت شش‌ماهة ذکر شده توسط بلعمی. در واقع، اگر آذر نرسی یک سال سلطنت کرده بود نامش در فهرست نام پادشاهان ذکر می­شد (نولدکه، 1378: 83 و 439). بنابراین به سختی می‌توان پذیرفت پادشاهی که تنها موفق شده است چهل روز یا نهایتاً شش ماه حکومت کند و حتی در این دوره موفق به ضرب سکه­ای مستقل نیز نشده است، موفق به ایجاد نقش­برجسته شده باشد. البته از آنجایی که اشمیت تلاش می‌کند ناتمام ماندن و به پایان نرسیدن نقش­برجستة مورد بحث را با کوتاهی سلطنت آذر نرسی (چند ماه الی یک سال) مرتبط سازد، شاید بتوان ناتمام ماندن نقش یا محو شدن آن را به تخریب عمدی نسبت داد. در منابع رومی و از جمله در کتاب زوناراس(6) مطالبی دربارۀ خشونت و ستمگری آذر نرسی وجود دارد (به نقل از شهبازی، 1389: 363 و 364). در صورت درست بودن این اطلاعات می‌توان اقدامات تلافی‌جویانة پس از مرگ آذر نرسی را عامل تخریب نقش­برجسته عنوان کرد.

پژوهشگر بعدی اریکدووال (De Waele)، بعد از بررسی نقش­برجستة مورد بحث، پادشاه نقش برجستة محو شده را شاپور سوم (383-388م) معرفی می‌کند (De waele, 1977:77). محتملاً شباهت تاج شاپور دوم با تاج شاپور سوم سبب چنین انتسابی شده است. در پژوهش بعدی هارپر (Harper) به بررسی چگونگی نمایش شاه بر اریکة سلطنت در هنر ساسانی پرداخته است و در این راستا نقوش برجستة ساسانی را نیز مورد مطالعه قرار می­دهد. اما از آنجایی که نقش­برجستة نقش رستم5 صدمات زیادی دیده و عملاً نشانة چندانی از تاج پادشاه باقی نمانده است وی این نقش را به هیچ­یک از شاهان ساسانی منتسب نمی­کند و فقط به ذکر نظرات مختلف مبنی بر انتساب نقش­برجسته به شاپور دوم، آذر نرسی و شاپور سوم اکتفا می­کند (Harper, 1979: 51note12). آخرین بررسی دقیق این اثر توسط لوییواندنبرگ (Vanden Berghe) صورت گرفته است. او ضمن تأیید این نظریه که پادشاه برتخت­نشسته شاپور دوم است و در حالی‌که سایر پژوهشگران بیشتر به صحنة مرکزی     نقش­برجسته و شاه برتخت­نشسته توجه کرده‌اند، صحنه کلی و موضوع مورد نمایش را با سایر نقوش برجستة ساسانی از جمله نقش برجستة بهرام دوم در «سرابِ بهرام» و شاپور دوم در بیشاپور­6 مقایسه می‌کند. واندنبرگ معتقد است علاوه بر شاه برتخت­نشسته در نقش رستم­5 می‌توان چهرة دو مرد ایستاده را نیز بر روی نقش تشخیص داد. بنابراین نقش رستم­5 را می­توان با نقوش سراب بهرام و بیشاپور­6 که پادشاه را در جمع درباریان نشان می‌دهد مقایسه و تطبیق کرد (Vanden Berghe, 1984: 84,16). شیپمان (Schippmann) نیز نقش‌برجستة نقش رستم­5 و بیشاپور­6 را تنها نقوشی می‌داند که از دورة شاپور دوم برجای مانده است (­شیپمان، 1384: 41).

البته باید به این نکته اشاره کرد که به غیر از نقوش بیشاپور­6 و نقش­رستم­5 یک نقش دیگر نیز به شاپور دوم منسوب شده است. لمان' هاوپت در سال 99'1898م در کتاب «سفرنامۀ ارمنستان» به نقش­برجسته‌ای در شرق ترکیه و در نزدیکی روستای بوشآت اشاره می‌کند. او در بررسی خود از این اثر، پادشاه این نقش را محتملاً شاپور دوم معرفی می‌کند (بنگرید به تصویر شمارۀ 9­). هرچند احتمال انتساب آن به اردشیر بابکان را نیز نادیده نمی‌گیرد (Lehmann-Haupt,1910: 419, 490, 984). قابل ذکر است این اثر در تحقیقات جدیدترِ مارک نوگر به اواخر دورة پارت‌ها، یعنی اواخر سدة دوم و ابتدای سدة سوم میلادی تاریخ­گذاری شده است. او این اثر را مربوط به یکی از اشراف یا شاهزادگان پارتی ارمنستان می‌داند (Nogaret, 1983: 231, 232). اما با توجه به صدمات زیاد وارده به نقش­برجسته و تخریب سر و چهرة پادشاه تشخیص هویت پادشاه بر مبنای تاج، امکان‌پذیر نیست (حسنی، 1393: 138).

آخرین نظریه‌ای که به آن خواهیم پرداخت نظریة هرتسفلد است. او این نقش­برجسته را به «شاپور اوّل» (239-2/270م) منتسب می‌کند. هرچند، نظریة هرتسفلد چنان‌که در ابتدای بحث اشاره شد متقدم بر سایر نظرات است اما به نحو عجیبی در تمامی تحقیقاتی که بدان‌ها اشاره شد از نظر پژوهشگران پنهان مانده است. هرتسفلد، در اثر معروفش «ایران در شرق باستان» که در سال 1941م منتشر شد برای نخستین­بار        نقش­برجستة محوشدة نقش­رستم­5 را معرفی می‌کند. او هنگام بررسی نقش­برجستة بیشاپور­6 پادشاه تمام­رخ را شاپور اوّل معرفی می‌کند. وی به بررسی سبک نمایش تمام‌رخ یا از روبه­رو تصویرکردن پادشاه در هنر ساسانی و هنر اقوام هم‌جوار از جمله بر روی سکه‌های کوشانی'ساسانی می‌پردازد و سرانجام اشاره می‌کند: «شاپور اوّل در بیشاپور و نقش­برجستة آسیب‌دیده در نقش­رستم کاملاً از روبه­رو تصویر شده است» (Herzfeld, 1988: 319). اما دلیلی برای اثبات انتساب پادشاه این اثر به شاپور اول بیان نمی­کند. هرچند، این نظریۀ هرتسفلد شهرت چندانی پیدا نکرد، اما می‌توان فرضیه او در انتساب نقش­برجسته به شاپور اوّل را در کنار سایر فرضیات از جمله انتساب نقش به آذر نرسی، شاپور دوم و شاپور سوم مورد بررسی بیشتر قرار داد. اولین دلیلی که برای قوت بخشیدن به این فرضیه می‌توان بیان کرد این است که بقایای تاج پادشاه در   نقش­برجستة محوشده، نشان‌دهندة تاجی کنگره‌دار است. هرچند، گیرشمن این وضعیت را از ویژگی‌های تاج شاپور دوم می‌داند (Ghirshman, 1971, 88).

اما تاج شاپور اوّل نیز در جزئیات شباهت زیادی به تاج شاپور دوم دارد و تاج او نیز کنگره‌دار است (تصویر 1). بنابراین با تأکید بر ویژگی و مشخصه‌های تاج می‌توان پادشاه نقش­رستم ­5 را هم به شاپور اوّل و هم به شاپور دوم منسوب کرد. نکتة بعدی که کمتر مورد توجه قرار گرفته است توجه به وضعیت کادربندی نقش هرمزد دوم است که در پایین نقش­برجستة مورد بحث قرار گرفته است. به طور معمول، تمامی نقوش شناخته شدۀ ساسانی دارای کادربندی دقیقی هستند که عموماً به شکل مربع یا مستطیل است. هرچند، گاه این کادر‌بندی در دوره‌های بعد با اضافه شدن نقش­برجسته یا کتیبه‌ای به­هم ریخته است(7).اگر نظریۀ اکثر پژوهشگران در انتساب نقش­برجستة محوشده به دورة «شاپور دوم» (309-379م) را بپذیریم، این نقش باید از نظر زمانی بعد از نقش­برجستۀ «هرمزد دوم» (302-309م) به وجود آمده باشد. دقت در لبة کادربندی نقش هرمزد دوم بیانگر این نکته است که در قسمت بالای کادر، نقش هرمزد دوم دچار به­هم ریختگی شده است و فقط قسمت کمی از لبة کادر در سمت چپ نقش­برجسته و بالای نقش سوار سرنگون­شده باقی مانده است، و این قسمت باقی‌مانده هم در یک خط فرضی به موازات سر پادشاه قرار نمی‌گیرد و سر پادشاه و فردی که پشت سر اوست بالاتر از سوار سرنگون شده قرار می‌گیرد.

به طور کلی، اگر نقش­برجستۀ هرمزد دوم را به دو بخش تقسیم کنیم به نظر می‌رسد در قسمتی که سوار سرنگون­شده تصویر شده است هنرمند با مشکل کمی فضای کار و محدودیت ارتفاع مواجه بوده، و علت این امر نیز این است که نقش محوشدة مورد بحث، دقیقاً بالای این قسمت از نقش­برجستة هرمزد دوم قرار گرفته است. این امر آزادی عمل هنرمند و فضای کار او را محدود کرده، به نحوی که هنرمند حتی قسمت انتهایی بدن اسب و پاهای سوارکار سرنگون­­شده را نیز تصویر نکرده است (بنگرید به طرح تهیه شده از این نقش­برجسته در تصویر 8). اگر این حدس درست باشد بیانگر این نکته است که نقش­برجستة محوشده در زمان ایجاد       نقش­برجستة هرمزد دوم وجود داشته است. و با توجه به این‌ که هرمزد دوم پدر شاپور دوم است قاعدتاً باید نقش هرمزد دوم قبل از نقش شاپور دوم ایجاد شده باشد. یا به عبارت دیگر، نقش­برجستۀ محو شدۀ شاپور دوم در زمان سلطنت پدرش، هرمزد دوم، نمی‌توانسته وجود خارجی داشته باشد. بنا بر این دلیل شاید بتوان در نظریۀ غالب مبنی بر انتساب اثر به شاپور دوم به دیدۀ شکّ و تردید نگریست. اما حدس دیگری که در مخالفت با نظریۀ مطرح شده می‌توان عنوان کرد این است که تخریب کادر نقش­برجستة هرمزد دوم را مربوط به زمان احداث نقش­برجستة شاپور دوم بدانیم. اما این امر به دو دلیل قابل­قبول نیست: نخست، اگر فرضاً نقش محوشده در زمان شاپور دوم ایجاد شده باشد هنرمند فضای کافی و مناسب برای ایجاد نقش­برجسته در اختیار داشته است و می‌توانسته کادر و قاب‌بندی نقش جدید را با رعایت فاصلة مناسب از نقش هرمزد دوم ایجاد کند. دلیل دیگر آنکه، قابل­قبول نیست که شاپور دوم برای ایجاد نقش­برجستة خود اقدام به تخریب و صدمه زدن به نقش­برجستة پدرش کند(8). مسئله بعدی تأثیر هوازدگی و فرسایش بر نقش محو شده است. با توجه به این‌که هر دو نقش یعنی هم نقش هرمزد دوم و هم نقش محوشدۀ منسوب به شاپور دوم در یک دورۀ تاریخی و به فاصلة زمانی اندکی از هم ساخته شده‌اند، قابل­قبول نیست که فرسایش و هوازدگی بر دو اثر هم‌دوره متفاوت عمل کرده باشد. این بدان معناست که تأثیر هوازدگی بر سطح نقوشی که تنها چندین دهه با هم فاصلة زمانی دارند نمی‌تواند اثر تخریبی متفاوتی داشته باشد. در پاسخ به این نکته، یا می‌توان حدس زد علت از­ بین ­رفتن نقش بالایی، قدمت بیشتر آن است و بنا به نظریه هرتسفلد آن را متعلق به دورة «شاپور اوّل» (239-2/270م) بدانیم؛ یا این که علت سالم بودن نقش­برجستة هرمزد دوم را پنهان بودن و دفن بخشی از آن زیر انبوهی از خاک بدانیم. زیرا می‌دانیم که این نقش­برجسته در سال 1938م توسط اریک اشمیت به طور کامل از زیر خاک خارج شده است (فون‌گال، 1378: 40). شاید وجود این خاک‌ها سبب حفاظت اثر از آسیب‌های احتمالی شده باشد. نکتة قابل ذکر دیگر این است که دقت در نقش محوشده و کادربندی تقریبی آن نشان‌دهندة‌ این نکته است که تاج‌ گوی­مانند پادشاه از لبة قاب نقش­برجسته بیرون زده است. بیرون زدن تاج پادشاه از لبة بالایی قاب در نقش‌برجسته‌های متعددی از دورة نخستین پادشاهان ساسانی مشاهده می‌شود. فون گال (von Gall) معتقد است تجاوز عمدی از لبة قاب نقش­برجسته ابتدا در نقوش شاپور اوّل ظاهر می‌شود و در همة نقوش برجستة قرن سوم مشاهده می‌شود اما به نظر می‌رسد که از قرن چهارم میلادی    به­بعد این شیوه رها شده باشد (همان: 69 نت 164). بنابراین، با توجه به این ویژگی می‌توان تاریخ‌گذاری احتمالی ایجاد نقش­برجستة مورد بحث بین سده‌های سوم و چهارم میلادی را پیشنهاد کرد. این بدان معناست که در انتساب قطعی نقش­برجسته به شاپور دوم نیز باید جانب احتیاط را نگاه داشت چنان‌که هرمن (Hermann)به درستی اشاره می‌کند هیچ نقش­برجسته‌ای را نمی‌توان به طور قطع به شاپور دوم که عمری طولانی داشت نسبت داد (Herrmann, 2000: 42, 43).

بنابراین در صورت انتساب این نقش­برجسته به دورۀ شاپور اوّل، می‌توان آن را کهن­ترین نقش شناخته شده از دورة ساسانی دانست که در آن پادشاه ساسانی از روبه­رو و نشسته بر اریکة سلطنت تصویر شده است. تا قبل از این انتساب کهن­ترین نمونة معرفی شده از این شیوة نمایش، نقش­برجستة بهرام دوم بود که در سراب بهرام کازرون قرار دارد(9).

هرتسفلد با بررسی این شیوة نمایش در هنر شرقی و هنر یونانیان شرقی در باکتریا تأثیر شیوۀ نمایش از روبه­رو را سخت و خشن می‌داند که سبب تأثیری فراگیر بر بیننده می‌شود. او معتقد است در هنر کهن شرقی این شیوة نمایش در نقش­مایه‌های مربوط به الوهیت کاربرد داشته است و با تصویر کردن پادشاه به این شیوه، او را مرکز طبیعت و قطب جهان پنداشته‌اند (Herzfeld, 1988: 319).

بنابراین در یک جمع‌بندی کلی می‌توان پادشاه نمایش داده شده بر روی این نقش­برجسته را شاپور اول معرفی کرد. دلایلی که به تقویت این نظریه کمک می‌کند شامل موارد زیر است:

1- سبک نمایش پادشاه از روبه­رو را می‌توان شیوه‌ای تأثیر پذیرفته از هنر پارتی دانست که در دورة پادشاه نخستین ساسانی نیز مرسوم بوده است.

2- تاج کنگره‌دار پادشاه این نقش­برجسته قابل تطبیق با تاج شاپور اول است.

3- وجود نقوش متعدد از شاپور اوّل و رونق هنر نقش­برجسته­تراشی در دورة این پادشاه احتمال انتساب این اثر به شاپور اول را بیشتر می‌کند.

4- توجه به وضعیت قاب‌بندی نقش محوشده بیانگر این نکته است که این اثر قبل از ایجاد نقش­برجستة هرمزد دوم (پدر شاپور دوم) وجود داشته است. بنابراین پادشاه این نقش برخلاف نظرات رایج نمی‌تواند شاپور دوم باشد. زیرا امکان ایجاد نقش شاپور دوم قبل از نقش پدرش وجود ندارد.

جدول 1: نظرات مختلف ارائه شده دربارة نقش‌برجستة نقش رستم 5

نام پژوهشگر

سال ارائه

 

پادشاه

 

وضعیت نقش‌برجسته

 

توصیف نقش برجسته

هرتسفلد

1941

شاپور اوّل (239-2/270م)

نقش‌ آسیب‌دیده است.

شاه از روبه­رو تصویر شده است.

گیرشمن

1950

شاپور دوم (309-379م)

فرسایش و هوازدگی.

شاه نشسته بر اریکه سلطنت.

واندنبرگ

1954

شاپور دوم

نقش­برجسته آسیب زیادی دیده است.

شاه از روبه­رو تصویر شده و دستش بر روی قبضة شمشیرش قرار دارد.

اشمیت

1970

آذر نرسی (309م)

نقش با ابعادی نامشخص که هرگز به اتمام نرسیده است.

شاه نشسته بر اریکه سلطنت.

دو وال

1977

شاپور سوم (383-388م)

ـــــــــــــ

شاه بر اریکه سلطنت نشسته و از روبه­رو تصویر شده و دستش بر قبضة شمشیرش است و دو تن درباری یا افرادی از خاندان شاهی در حضورش ایستاده‌اند.

شهبازی

1979

آذر نرسی

نقش ناتمام رها شده است

شاه نشسته بر اریکۀ سلطنت با دو تن از درباریان

هارپر

1979

آذر نرسی یا شاپور دوم یا شاپور سوم (نقل نظرات ارائه شدة دیگران)

نقش ناتمام و دچار هوازدگی و فرسایش است.

شاه از روبه­رو تصویر شده و دستش بر روی قبضة شمشیرش قرار دارد.

واندنبرگ

1984

شاپور دوم

فرسایش

شاه نشسته بر اریکه سلطنت به همراه دو تن از درباریانِ ایستاده در کنار شاه.

شیپمان

1990

شاپور دوم

ـــــــــــــ

ـــــــــــــ

حسنی

2015

شاپور اول

ـــــــــــــ

شاه نشسته بر اریکه سلطنت به همراه دو تن از درباریانِ ایستاده در کنار شاه.

 

جدول 2: نمونه‌های معرفی شده از نمایش پادشاه بر اریکة سلطنت به صورت تمام‌رخ در هنر ساسانی

 

 

نام اثر

نوع اثر

پادشاه اثر

مکان اثر

موضوع اثر

1

سراب بهرام

نقش­برجسته

بهرام دوم

سراب بهرام کازرون

شاه در جمع درباریان

2

بیشاپور 6

نقش­برجسته

شاپور اول؟ شاپور دوم؟ بهرام دوم؟

تنگ چوگان، بیشاپور، کازرون

شاه در صحنه پیروزی بر دشمنان با حضور درباریان

3

نقش رستم 5

نقش­برجسته

شاپور اول؟ آذرنرسی؟ شاپور دوم؟ شاپور سوم؟

نقش رستم مرودشت

شاه نشسته بر اریکه سلطنت با دو نفر از درباریان

4

بشقاب خسرو (تاس سلیمان)

ظرف

خسرو اول

موزة مدال‌های تاریخی در کتابخانة ملی پاریس

شاه نشسته بر اریکة سلطنت

5

بشقاب نقره

ظرف

خسرو اول

موزة‌ ارمیتاژ

شاه نشسته بر اریکة سلطنت

6

بافتة تزئینی

گوبلین

خسرو اول

آنتی نوئه- مصر

شاه نشسته بر اریکة سلطنت و صحنة جنگ سواران با سیاهان حبشه‌ای

 

3. نتیجه

از مجموع هشت نقش­برجستة ساسانی نقش رستم مرودشت، پنجمین نقش­برجستة آن که در بالای نقش نبرد سوارة هرمزد دوم قرار دارد به علت صدمات وارده و محو شدن جزئیات از وضعیت مناسبی برخوردار نیست. در تحقیقات صورت گرفته پادشاه این نقش که نشسته بر اریکة سلطنت و از روبه­رو تصویر شده شاپور دوم معرفی شده است. از بقایای موجود، می‌توان تاج پادشاه این نقش را تاجی کنگره‌دار تشخیص داد. این ویژگی در تاج پادشاهانی چون شاپور اول، دوم و سوم مشترک است. بنابراین می‌توان احتمال انتساب این اثر به پادشاهان بالا را نیز مدّ نظر قرار داد. شاید دلیل اصلی انتساب اثر به شاپور دوم، اشتیاق وافر پژوهشگران به کشف نقوشی از دورة طولانی مدت حکومت شاپور دوم (379-309 م) باشد. اما به نظر می‌رسد نقش­برجستۀ نقش رستم 5 را برخلاف نظر غالب در انتساب آن به شاپور دوم، با اطمینان بیشتری بتوان به دورة‌ شاپور اول  (2-270-239 م) منسوب کرد. یکی از دلایل اصلی این انتساب بررسی شرایط نقش­برجستة هرمزد دوم (پدر شاپور دوم) است. این نقش در پایین نقش­برجستة محوشدة نقش رستم5 قرار گرفته است. با توجه به ناتمام ماندن اندام انتهایی اسب و سوار سرنگون­شده در این نقش، اثبات می‌شود هنگام ایجاد نقش­برجستة هرمزد دوم هنرمند با کمبود فضای کار مواجه بوده است و این امر به دلیل وجود داشتن نقش­برجستة نقش­رستم 5 بوده است. در صورت پذیرش این نظریه با توجه به توالی تاریخی امکان‌پذیر نیست نقش شاپور دوم قبل از      نقش­برجستة پدرش وجود داشته باشد. بنابراین به احتمال زیاد این اثر می‌تواند در دورة‌ شاپور اول ایجاد شده باشد. طولانی بودن مدّت حکومت شاپور اول (32 سال) و از همه مهم‌تر رونق هنر نقش­برجسته­تراشی در دورة این پادشاه و مرکزیت سیاسی ایالت پارس، احتمال انتساب این اثر به دورة شاپور اول را قوی‌تر می‌کند. اگر این چنین باشد این نقش­برجسته را می‌توان به مجموعة نقوش برجای­مانده از دورة ‌شاپور اول اضافه کرد. قابل ذکر است این اثر را می‌توان قدیمی‌ترین نقشی دانست که در آن پادشاه ساسانی از روبه­رو و نشسته بر اریکة سلطنت تصویر شده است. تا قبل از این نقش­برجستة بهرام دوم در سراب بهرام به عنوان قدیمی‌ترین نمونة نمایش تمام‌رخ در هنر ساسانی تاریخ­گذاری شده بود. قابل ذکر است نمایش پادشاه به صورت تمام‌رخ تا زمان خسرو انوشیروان بر بشقاب، ظروف و بافته‌های به­دست آمده قابل مشاهده است.

4. پی­نوشت

1. واندنبرگ مجموعه نقوش موجود در نقش رستم را نه از ورودی کنونی این مجموعه که با نقش­برجستة نرسی آغاز می‌شود، بلکه با نقش اردشیر بابکان در سمت غربی مجموعة نقش رستم شماره‌گذاری کرده است. بر مبنای این شمارش، نقش محوشدة مورد بحث، به عنوان نقش­برجستة نقشرستم­(5) شماره‌گذاری شده است. با توجه به پذیرش این شماره‌گذاری در تحقیقات سایر پژوهشگران، نگارنده در این تحقیق از شماره‌گذاری واندنبرگ تبعیت کرده است. (بنگرید به نقشة استقرار نقوش در تصویر شمارۀ 13)

2. Ernst Emil Herzfeld  ؛ هرتسفلد (1948-1879 میلادی) شرق‌شناس و باستان‌شناس آلمانی.

3. شاید دلیل اصلی استقبال از نظریۀ انتساب این اثر به شاپور دوم، فقدان نقش­برجسته از دورة طولانی­مدت حکمرانی شاپور دوم باشد.

4. نقش بهرام یا «سرآب بهرام» یکی از نقش‌برجسته‌های بهرام دوم است که در راه کازرون به فهلیان و در 35 کیلومتری شمال بیشاپور قرار دارد.

5. E. F. Schmidt  ؛ اریک اشمیت: باستان‌شناس آمریکایی قرن بیستم که در تپه حصار دامغان، تخت جمشید، نقش رستم، استخر و ری حفاری کرد. وی پیشگام شناسایی هوایی به منظور کمک به باستان‌شناسی ایران بود.

6.  John Zonaras ؛ راهب، تاریخ‌نویس و وقایع‌نگار بیزانسی (سده دوازدهم میلادی).

7. برای نمونه کادر نقش­برجستة شاپور اوّل در نقش رستم برای نقر کتیبة کرتیر تغییر کرده و همچنین کادر نقش برجستة بهرام اوّل در بیشاپور را نرسی به منظور اضافه کردن نقش بهرام سوم تغییر داده است.

8. شهبازی صدمه ندیدن تاج هرمزد دوم را به این دلیل می­داند که در هنگام ایجاد نقش بالایی، نقش هرمزد وجود داشته و مورد احترام بوده است. اما با دقت در کادر نقش محو شده مشخص می­شود که این نقش دقیقا بر بالای نقش سوار سرنگون شده ایجاد شده و عملا نقش هرمزد در حاشیه قرار داشته است.

9. تداوم این شیوة نمایش تا زمان خسرو انوشیروان بر آثار به دست آمده از این دوره قابل مشاهده است. (در جدول 2 نمونه‌های متفاوتی از این شیوة نمایش در هنر ساسانی معرفی شده است).

 

5. شرح تصاویر نقش‌برجستة محوشدة نقش رستم 5

تصویر 1: مقایسة تاج شاپور اوّل در نقش رستم­6 با تاج شاپور دوم و شاپور سوم در تاق بستان. (طراحی برگرفته است از: Vanden Berghe, L., 1983. Fig. 7)

تصویر 2: شباهت شکل تاج شاپور اوّل و شاپور دوم. (طرح برگرفته است از: Herrmann, G., 2000. Fig. 2)

تصویر 3: نقش­برجستة محوشدة نقش رستم5. این تصویر توسط جورجینا هرمان گرفته شده و بهترین تصویر منتشر شده از این اثر است. (تصویر برگرفته است از: Harper, P. O., 1970. Pl. VIIa)

تصویر 4: نقش محوشدة نقش رستم­5.(تصویر از نگارنده)

تصویر 5: طراحی نقش­برجسته بیشاپور­6 از شاپور دوم، حالت پادشاهِ برتخت­نشسته قابل قیاس با نقش محوشدة نقش رستم­5 است. (طراحی برگرفته است از: Herrmann, G & Howell, R., 1980. Fig. 2)

تصویر 6: نمایی از نقش­برجستة نبرد هرمزد دوم و نقش محوشدة شاپور دوم در بالای آن. بر فراز این دو نقش آرامگاه اردشیر اول هخامنشی دیده می‌شود. (تصویر از نگارنده)

تصویر 7: نقش هرمزد دوم و نقش شاپور دوم در بالای آن. بقایای لبة قاب نقش­برجستة هرمزد دوم بالای سوار سرنگون­شده مشاهده می‌شود. (تصویر از نگارنده)

تصویر 8 : طراحی صحنة نبرد هرمزد دوم در نقش رستم. در این طرح مشخص است که قسمت انتهایی بدن اسب به علت کمی فضای کار نقش نشده است. (برگرفته از:­Herrmann, G, 2000. P.42, Fig. 11 ‌)

تصویر 9: طراحی نقش­برجستة بوشات ترکیه از لمان هاوپت در سال 1910. (Lehmann-Haupt, C. F., 1910. P 420.)

تصویر 10: الف ' سبک نمایش پادشاه ساسانی به صورت تمام‌رخ و نشسته بر اریکة سلطنت. این نقش بر بشقاب خسرو اول که در موزة کتابخانة ملی پاریس نگهداری می‌شود موجود است. ب- سبک نمایش پادشاه به صورت نشسته و تمام­رخ بر سکه‌های کوشانی- ساسانی. (تصاویر برگرفته‌اند از:Herzfeld, 1988. Fig. 406, 408)

تصویر 11: الف) ‌سبک نمایش پادشاه (خسرو اول) به صورت نشسته و تمام­رخ بر بشقاب موجود در موزة ارمیتاژ.

برگرفته از:‌ پرادا، ایدت. هنر ایران باستان، ص 316 شکل 118.

ب) بافته‌ای حاوی‌ تصویر پادشاه ساسانی (خسرو اول) نشسته بر اریکة سلطنت این اثر در آنتی نوئه در مصر به دست آمده است. (برگرفته از:  Dignas, B & Winter, E, 2007. P. 114 Fig. 15)

این تصویر در ترجمة فارسی این اثر تحت عنوان: روم و ایران، ترجمة کیکاووس جهانداری، 1386 ص 95 نیز قابل مشاهده است. البته تصویر ارائه شده در ترجمة فارسی این اثر فاقد کیفیت است. برای تصویر رنگی از این اثر رجوع کنید به:

گیرشمن، رومن. هنر ایران در دوران پارتی و ساسانی، ترجمة بهرام فره‌وشی، ص 236 تصویر 289.

تصویر 12: طراحی نقش­برجستة محوشدة نقش رستم­5، طراحی این شکل توسط فاطمه خرم‌پور صورت پذیرفته است.

تصویر 13: نقشة محل استقرار آثار تاریخی در نقش رستم فارس. (تصویر برگرفته است از: Vanden Berghe, L.,1983. p154)

 

6. ضمائم

 

 

تصویر 1: طراحی تاج شاپور اوّل، شاپور دوّم و شاپور سوم به استناد نقوش برجسته

 

تصویر 2: تاج شاپور اول یا شاپور دوم

 

 

تصویر 3: نقش­رستم 5 در نمایی نزدیک

 

 

 

تصویر 4: نقش محو شده نقش­رستم 5

 

تصویر 5: طراحی نقش‌برجستة شاپور دوم (بیشاپور 6)

 

 

 

تصویر 6: نمای کلی از نقش‌برجستة هرمزد دوم و نقش محوشدة بالای آن

 

 

تصویر 7: نقش­برجستة هرمزد دوم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تصویر 8: صحنه جنگ با نیزه هرمزد دوم در نقش­رستم

 

تصویر 9: طراحی نقش برجستة ساسانی در بوشات ترکیه

 

                     الف

 

                                        ب

تصویر 10: الف- بشقاب خسرو اوّل. ب- سکه‌های کوشانی-ساسانی

 

شکل 11: الف) جام نقره‌ای با نقش خسرو انوشیروان

 

شکل 11: ب) بافته‌ای حاوی تصویر پادشاه ساسانی خسرو اول

 

 

تصویر 12: طراحی نقش‌‌برجستة محوشدة نقش رستم 5

 

 

تصویر 13: محل استقرار آثار تاریخی نقش رستم

 

7. منابع
بلعمی، ابومحمدبن محمد، (1388)، تاریخ بلعمی، تصحیح محمدتقی بهار، به کوشش محمد پروین گنابادی، چاپ چهارم، زوار، تهران.
حسنی، میرزا محمد، (1393)، نقش­برجسته‌های نویافتة ساسانی (2004-1950)، چاپ اول، ققنوس، تهران.
دریایی، تورج، (1391). ناگفته‌های امپراتوری ساسانیان. ترجمة آهنگ حقانی و محمود فاضلی بیرجندی، چاپ اول، کتاب پارسه، تهران.
شهبازی، علیرضا شاپور، (1389)، تاریخ ساسانیان، چاپ اول، مرکز نشر دانشگاهی، تهران.
شهبازی، علیرضا شاپور، (1393)، راهنمای مستند نقش رستم فارس، سفیران، تهران
شیپمان، کلاوس، (1384)، مبانی تاریخ ساسانیان، ترجمة کیکاوس جهانداری، چاپ اول، فرزان روز، تهران.
فردوسی، ابوالقاسم، (1380)، شاهنامة فردوسی، چاپ اول، کارنامة کتاب، تهران.
فون گال، هوبرتوس، (1378)، جنگ سواران در هنر ایرانی و هنر متأثر از هنر ایرانی در دورة پارت و ساسانی، ترجمة فرامرز نجد سمیعی، چاپ اول، نسیم دانش، تهران.
گیرشمن، رومن، (1390). هنر ایران در دوران پارتی و ساسانی، ترجمة‌ بهرام فره‌وشی، چاپ سوم، علمی و فرهنگی، تهران.
لوکونین، و.گ، (1372)، تمدن ایران ساسانی، ترجمة عنایت اله رضا، چاپ سوم، علمی و فرهنگی، تهران.
نولدکه، تئودور، (1378)، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ترجمة عباس زریاب­خویی، چاپ دوم، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.
وینتر، انگلبرت و دیگناس، بئاته، (1386)، روم و ایران دو قدرت جهانی در کشاکش و همزیستی، ترجمة کیکاووس جهانداری، چاپ اول، فرزان روز، تهران.
هرمان، جورجینا، (1373)، تجدید حیات هنر و تمدن در ایران باستان، ترجمة مهرداد وحدتی، چاپ اول، مرکز نشر دانشگاهی، تهران.
De Waele, E., 1977. Nouvelles mites de sculpture rupestre Sassanide ā Naqš-e Rostam, Syria, LIV, P. 77.
Dignas, B and Winter, E, 2007. Rome and Persia in late antiquity, Cambridge university Press, New York.
Ghirshman, R., 1950. À propos des bas-reliefs rupestres Sassanides, dans: Artibus Asiae, Vol. XIII 1.2.
Ghirshman, R., 1971. Bichapour, Vol.I, Fouilles de Chapour Musée du Louvre Departement des Antiquités Orientales Série Archéologique Tome VI, Paris.
Harper, P. O. 1970. Thrones and enthronement, scenes in Sasanian art, Iran XVII), P.51
Herrmann, G., 2000. The rock reliefs of Sasanian Iran, in John Curtis (ed.), Mesopotamia and Iran in the Parthian and Sasanian periods, rejection and revival, 238 BC-AD 642, British Museum press, London.
Herrmann, G and Howell, R. 1980. The Sasanian rock reliefs at Bishapur: Part 1: Bishapur III, in Iranische Denkmäler (Lief 9), Berlin.
Herzfeld, E, 1988. Iran in the ancient east, Hacker Ancient East, NewYork.
Lehmann-Haupt, C. F., 1910. Armenien einst und jetzt, I, Berlin.
Nogaret, M., 1983. À propos du relief Sassanide de boşat en turquie orientale, Iranica Antiqua, Vol XVIII, PP.231-232.
Schmidt, E. F., 1970. Persepolis III, Chicago, university of Chicago press.
Vanden Berghe, L., 1983. Reliefs supestres de l'Iran ancien, Musees Royaux d'Art et d'Histoire, Bruxelles.
Vanden Berghe, L., 1959. Archéologie de l’Iran ancien, Leiden.