Document Type : Research Paper
Authors
1 MA in Archaeology
2 Assistant Professor, Department of Archaeology and Archaeological Research Centre of Zabol University
3 Associate Professor, Department of Archaeology, University of Tehran
4 MA in Geology, Iranian Center for Conservation and Restoration Research
Abstract
This paper presents the petrographic examination results on the thirteen pottery sherds from the first season of excavation of Tepe Gratziani in Sistan plain. In order to specify whether the pottery were local or imported, conducted experiments have been performed by polarizing microscope of Jame Swift Model in the petrographic lab of the Institute of Cultural Heritage which based on the review of test results and geological map of the area. It became clear that the source of all the pottery is local and also the remained structure of kilns demonstrates the local production of Tepe Gratziani’s pottery. Sections of examining pottery sherds show that the baking temperature has not been more than 800 centigrade due to the presence of Meekers “tiny calcite crystals” with less than 4 microns in size as well as the presence of Asparay “coarse calcite crystal” in the pottery sections.
Keywords
مقدمه
این محوطه با مختصات 84,4 24 61 طول جغرافیایی و 98,2 31 30 عرض جغرافیایی؛ ارتفاع از سطح دریای آزاد 474 متر، در حدود 6/56 کیلومتریی شهر زابل و 10کیلومتری جنوب شرق شهر سوخته قرار گرفته است (نقشۀ 1). این محوطه را برای نخستینبار گروهی ایتالیایی که در شهر سوخته کاوش میکردند شناسایی نمود. با توجه به شواهد امر، گروه ایتالیایی عملیات نقشهبرداری برای برداشت نقشۀ توپوگرافی تپۀ مذکور را انجام دادند که امروزه همچنان در سطح تپه میخهای ترانشههای شبکهبندی آنها موجود است و به نظر میرسد که مقدمات حفاری در این تپه را فراهم نموده بودند، اما به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی و خروج باستانشناسان خارجی از ایران، این کار نیز متوقف گردید. پس از آن، رسول موسوی حاجی و رضا مهرآفرین به منظور تهیۀ نقشۀ باستانشناسی دشت سیستان با شمارۀ 277 در حوزۀ قلعه رستم، این محوطه را به ثبت رساندند (موسوی و مهرآفرین، 1385: 2290) و برای اولینبار در سال 1389 توسط یکی از نگارندگان (حسینعلی کاوش) مورد مطالعه و گمانهزنی قرار گرفت و اطلاعات آن برای تدوین رساله دکترا مورد استفاده قرار گرفته است (کاوش، 1391: 50). سفالهای سطحی این محوطه شامل انواع قطعه سفالهای ساده و منقوش است که از تراکم و تنوع بسیار بالایی خصوصاً در رنگ خمیره برخوردار است. علاوه بر آن، جوش کوره، سربارههای فلزی، قطعات کوچک فلز و ظروف و تیغههای سنگی از دیگر مواد فرهنگی پراکنده در سطح این محوطه است (موسوی و مهرآفرین، 1385: 2290). بر اساس مقایسۀ نقشمایۀ سفالهای این محوطه، تاریخ نسبی آن اوایل هزارۀ سوم تا اوایل هزارۀ دوم قبل از میلاد را دربر میگیرد (سلمانزاده، 1392: 98).
نقشۀ 1. موقعیت تپۀ گراتزیانی در دشت سیستان (کاوش، 1389، 35)
سفال فراوانترین، ارزانترین، شکنندهترین، و متنوعترین، کالای مصنوعی بوده که انسان باستان از دورة نوسنگی بهبعد در اختیار داشته است. از این جهت بهترین گونة فرهنگی در شناخت اقوام و جوامع به شمار میآید و برای مطالعة ارتباط میان واحدهای مختلف یک فرهنگ منطقهای از یکسو و فرهنگهای منطقهای از سوی دیگر، اهمیت بسیار دارد؛ اهمیتی که مشابه آن برای هیچ گونة فرهنگیِ دیگر در باستانشناسی، متصوّر نیست (مجیدزاده،1370: 4). درک این نکته که در ساخت سفالهای پیشازتاریخ از چه مواد و کانیهایی استفاده شده؟ و خواص فیزیکی و شیمیایی این مواد چیست؟، به شناخت جنبههای پیچیدهتر و مفیدتر فرهنگهای پیشازتاریخ میانجامد، برای پی بردن به این اطلاعات میتوان از مقاطع نازک سفالها در آزمایشات پتروگرافی استفاده نمود. پتروگرافی، علمی است که در آن مقاطع نازک سنگها و کانیها، در زیر میکروسکوپ نوری مطالعه میشود. با استفاده از مقاطع نازک میتوان سنگها را بهتر شناخت و به نوع، جنس، بافت، دانهبندی و خصایص دیگر آنها پیبرد. این تکنیک، متداولترین روش علمی در مطالعات زمینشناسی است. از پیشگامان علم پتروگرافی، فسیلشناسها بودهاند و اولینبار شخصی به نام ویلیام نیکول (William Nichol) این روش را معرفی کرده است (زارع، 1383: 97). این علم در باستانشناسی نیز رواج پیدا کرده به نحوی که برای تعیین منشأ سفالها، بررسی کانیهای موجود در هر سفال و تعیین درجۀ پخت آن مورد استفاده قرار میگیرد. پیشینۀ مطالعات میکروسکوپی مقاطع نازک سفال، به کارهای پیشگام آنا شیپرد (1956) بازمیگردد و هدف از آن مطالعۀ ساختار میکروسکوپی نمونههای سفال با استفاده از میکروسکوپ پلاریزان بر حسبِ چهار جزء: مواد رسی، مواد چسباننده (شامل قطعات کانی، اجزای سنگ و خردههای سفال)، مواد عالی و فضاهای خالی است. مطالعۀ بافت میکروسکوپی نمونههای سفال میتواند به: 1- تعیین انواع زمینشناختی برای تأمین رس و تغییرات آنها در طول زمان؛ 2- ماهیت مواد چسبانندۀ افزودنی به سفال، بررسی تغییرات آن در مکان و زمان و ارتباط آن با فناوری استفادهشده برای تولید سفال؛ 3- شناسایی سفالهای محلی و وارداتی و همچنین شناسایی و منشأیابی سفالهای بازیافتی افزوده شده به خمیره به عنوان مواد چسباننده؛ و 4- بررسی الگوهای رفتاری (به عنوان مثال: آیا سفالگر از ویژگیهای گرمایی و منحصربهفرد یک نهشتۀ رسیِ خاص، برای تولید یک سفال با کاربری خاص آگاهی داشته است؟) کمک نماید. با استفاده از مقاطع نازک- صیقلی و با بهرهگیری از میکروسکوپ پلاریزان نور انعکاسی میتوان کانیهای فلزی مورد استفاده برای تولید لعاب در سفالها را نیز شناسایی نمود (امینی و دیگران، 1392: 100).
تصویر شمارۀ 1. تپۀ گراتزیانی دید از شمال (کاوش، 1389، 35).
شواهد باستانشناختی تولید سفال در محوطههای اقماری دشت سیستان
دشت سیستان (یا حوزۀ رود هیرمند) در هزارۀ سوم ق.م، یکی از مراکز قدرتمند عصر مفرغ و یا شهرنشینی است. این مرکزیت که با محوریت شهر سوخته شناخته میشود به مدد راههای ارتباطی و شرایط اقلیمی مناسب به این جایگاه رسیده است.
شهر سوخته به سبب جمعیت زیاد، به همراه گروه روستاهای اقماری خود، نیاز به تولید فراوان ظرفهای سفالی داشته است و وجود میلیونها قطعه سفال در روی سطح این تپهها و نیز صدها کوره سفالگری در اطراف آن، نشاندهندۀ فعالیت بسیار زیاد سفالگران در این منطقه بوده است. وجود این انبوه سفالها چه در سطح تپههای اصلی و چه در تپههای اطراف آن مؤید این نظر میباشد. بر اساس بررسیهای انجام شده در این شهر و اطراف آن، به ویژه در زمینهای پست شرق آن که تقریباً پوشیده از آثار و بقایای کورههای متعدد سفالگری است، مشخص شده که بیشتر سفال مصرفی این شهر، در خارج و به ویژه روستاهای آن چون تپه دشت و یا کورههای رود بیابان تولید میشده است (سید سجادی، 1388: 191). «مرتضوی» چهار عامل اساسی را در عملکرد یک محوطۀ صنعتی همچون تپه دشت که به تولید سفال و یا پیکرک میپردازد ضروری میداند. این عوامل عبارتند از: خاک رس، آب، باد و سوخت. خاک رس و آب به عنوان مواد اولیه برای تولید سفال و پیکرک در این منطقه (در سرتاسر دشت جنوبی سیستان) در هزارۀ سوم پیش از میلاد به راحتی در دسترس بود. باد نیز برای افروخته نگاه داشتن آتش بسیار مؤثر است، بادِ بسیار قوی سیستان به عنوان باد صد و بیست روزه شناخته میشود. این بادها از ماه مه تا سپتامبر و از سمت شمال غرب میوزد(1) (Mortazavi 2010). همانگونه که اشاره شده تمامی سه فاکتور خاک رس، آب و باد در دشت سیستان مهیاست. با این حال، شواهدی دالِّ بر وجود یک منبع کافی چوب برای سوخت مورد نیاز یک مرکز تولید سفال به وسعت 13.5 جریب یا 5.5 هکتار پیدا نشده است. در سایتهای مجاور، مانند رود بیابان 1 و 2 و دیگر مراکز تولید سفال نیز منبع سوخت قابل اطمینانی شناسایی نشده است (Tosi 1970). کمبود چوب در این منطقه به احتمال زیاد به استفادۀ صنعتگران از کود حیوانی یعنی پِهِن گاو به عنوان سوخت اصلی کورهها انجامیده است. استفاده از این نوع سوخت در تعدادی از روستاهای امروزی سیستان ایران نیز مشاهده میشود (Mortazavi 2010). در طی کاوش فصل اول تپۀ گراتزیانی، شواهدی از چند کورۀ سفالگری شناسایی شده است. یکی از این کورهها در گمانه I، کانتکست 1030و دیگری در قسمت شمالی تپه به شکل مربع با اضلاع تقریبی 2 متر مربع شناسایی شده است و در مجاورت آن آثار جوش کوره وجود دارد. علاوه بر این در سطح محوطه و به صورت پراکنده آثار جوش کوره به روشنی قابلرویت است. سفالهای دفرمه نیز از لایههای میانی ترانشۀ I و II و در قسمتهای شمال غرب و جنوب محوطه به دست آمده است، که نشاندهندۀ تولید سفال در این محوطه است. همچنین در مرتفعترین قسمت محوطۀ باستانیِ گراتزیانی، انباشت پِهِن حیوانی به ضخامت تقریباً یک متر در مساحتی در حدود 8 متر مربع وجود دارد که به احتمال زیاد به منظور سوخت کوره مورد استفاده قرار میگرفته است (کاوش، 1389: 36).
شکل 1. طرح کورۀ شناسایی شده در تپۀ گراتزیانی (کاوش، 1389: 86)
بررسی زمینشناسی منطقۀ مورد مطالعه
حوضۀ هیرمند از نقطهنظر جغرافیایی به دو منطقه تقسیم میشود. منطقۀ نخست، ریگستان است که منطقۀ وسیعی در جنوب شرق سیستان را دربر میگیرد و منطقۀ دیگر آن سیستان است که با صحاری سنگلاخی خود در شمال غرب این حوضه قرار گرفته است. این دو منطقۀ وسیع را جریان هیرمند، آشکارا، از یکدیگر جدا کرده است. تلهای ماسهای صعبالعبور و بیشمارِ منطقه، دارای ارتفاعی بین 750 تا1200 متر از سطح آبهای آزاد در منطقۀ ریگستان است. دریاچههای هامون از جریان آب رودخانههایی تشکیل شده است که وارد سیستان میشود و این منطقۀ بیابانی نقطۀ پایانی جریان آنها را تشکیل میدهد (ژاکس و کارل کمف، 1385: 28). از نظر زمینشناسی، منطقۀ مورد مطالعه در قلمرو شرقی ایران (حوضۀ فلیشی) قرار دارد (آقانباتی، 1383: 608). با توجه به نقشۀ زمینشناسی 1:250000 زابل و 1:250000 دریاچۀ هامون، منطقۀ مورد مطالعه در یک دشت مسطح قرار دارد که متشکل از رسوبات ریز آبرفتی و نهشتههای حاصل از دریاچۀ هامون است (نقشۀ شمارۀ 2).
نقشۀ 2. نقشۀ زمینشناسی منطقۀ مورد مطالعه (انتشارات سازمان زمینشناسی و اکتشافات معدنی کشور)
ارتفاعات منطقه در بخش باختری قرار دارد و در این مناطق انواع مختلف سنگ از جمله (ماسهسنگ(2)، سنگ آهک میکرایتی و فسیلدار، سنگهای سیلیسی کربپتوکریستالین مانند چرت و فیلینت، ژاسپر، عقیق، شیل، سنگهای آذرین و آذرین' رسوبی، سیلت) را میتوان یافت. شیب توپوگرافی منطقه(3) به صورتی است که جهت آبراههها به سمت دریاچۀ هامون قرار دارد و میتوان این را استنباط نمود که در محل ورودی آبراهه، دریاچه و یا در رسوبات دریاچهای(4) امکان مشاهدۀ بقایای تمام سنگهای بالادست وجود دارد. این مواد رسوبیِ قابلحمل به طور مستقیم از سرچشمه و مناطق فرادست رودخانهها جدا نمیشود، بلکه معمولاً در طول مسیر و از محلهای فرسایش یافته و دشتهای رسوبی جدا شده و سپس همراه با جریان آب رودخانهها به حرکت درمیآید. به طور کلی، در تمام مقاطع سفالهای مورد مطالعه، مخلوطی از خاک رس و بقایای سنگهای فوق مشاهده میشود.
بررسی پتروگرافی سفال های محوطۀ گراتزیانی
برایانجاماینآزمایش،تعداد13نمونهسفالِلایههایفرهنگیِعصرمفرغِمحوطۀگراتزیانی این محوطه برداشت شده است. نمونه سفالهای مورد بررسی، مربوط به لایههای مختلف است که با کدهای C:1007 (سه نمونه) C:2039 (چهار نمونه)، C:3043 (شش نمونه) مشخص شدهاست. نمونهها از نظر رنگ و اجزاء سازنده کاملاً متفاوتاند. سفالها با رنگهای خاکستری تا قرمز و قهوهای دیده میشوند. از نظر اجزاء سازنده،بعضی از نمونهها کاملاً ریزبلور است و در برخی دیگر افزودنیهای درشتبلور، کاملاً مشهود است. از نظر پتروفابریک، همانطور که در جدول 18 ارائه شده است، دو نوع فابریک سیلتی(5)- سیلتی ریزبلور و پورفیری(6) دیده میشود.
به منظور سهولت در دسترسی به مطالب و جلوگیری از تکرار، بررسی پتروگرافی سفالها در یک جدول کلی ارائه شده است و بعد از آن راجع به پتروفابریک، کانیهای موجود در نمونهها و تفاوتهای موجود در بین سفالها توضیح داده خواهد شد.
جدول 1. بررسی پتروگرافی ترکیبات موجود در نمونههای سفالی
بافت |
فلدسپار |
میکا |
اکسید آهن |
آمفیبول |
کوارتز پلیکریستالین |
کوارتز فنوکریست |
کلسیت اسپارایتی |
کلسیت (میکرایتی) |
قطعات ماسه سنگ |
قطعات سنگ آذرین |
قطعات سنگ چرت |
نام نمونه |
سیلتی ریز بلور |
* |
|
* |
* |
- |
* |
- |
- |
- |
- |
* |
CO:1007 0001 |
سیلتی (پورفیری) |
* |
|
* |
* |
- |
* |
- |
- |
- |
- |
* |
CO:1007 0002 |
سیلتی ریز بلور |
* |
|
* |
- |
- |
* |
* |
* |
- |
- |
* |
CO:1007 0004 |
سیلتی ریز بلور |
* |
|
* |
- |
- |
* |
- |
- |
- |
- |
* |
CO:2039 0002 |
سیلتی ریز بلور |
TR |
|
* |
TR |
- |
* |
- |
- |
- |
- |
- |
CO:2039 0004 |
سیلتی ریز بلور |
TR |
|
* |
- |
- |
* |
- |
* |
- |
- |
- |
CO:2039 0006 |
سیلتی ریز بلور |
* |
|
* |
- |
- |
* |
- |
TR |
- |
- |
* |
CO:2039 0013 |
سیلتی پورفیری |
- |
TR |
* |
- |
* |
* |
- |
* |
* |
- |
* |
CO:3043 0001 |
سیلتی ریز بلور |
* |
TR |
* |
- |
- |
* |
- |
* |
- |
- |
- |
CO:3043 0002 |
سیلتی ریز بلور |
TR |
- |
* |
TR |
- |
* |
- |
* |
- |
TR |
* |
CO:3043 0004 |
سیلتی ریز بلور |
TR |
TR |
* |
TR |
- |
* |
- |
- |
- |
- |
* |
CO:3043 0007 |
پورفیری ریز بلور |
- |
- |
* |
- |
- |
* |
- |
* |
- |
- |
* |
CO:3043 0009 |
سیلتی ریز بلور |
- |
- |
* |
- |
- |
* |
- |
* |
- |
* |
* |
CO:3043 0010 |
توصیف کار آزمایشگاهی
در کلیۀ نمونهها کوارتز، به شکل فنوکریست و تکبلور، بهطور فراوان با حاشیۀ زاویهدار تا نیمهگردشده وجود دارد. حاشیۀ زاویهدار تا نیمهگردشده، از جابهجایی کم اجزاء سازنده از منشأ اولیه و یا اضافه شدن این مواد، به صورت مواد کمکی حکایت دارد. این کانی بهطور متوسط در حدود 20-30 درصد نمونه را تشکیل داده است. بهجز سه نمونه در سایر نمونهها، بقایای سنگ چرت (کوارتز کریپتوکریستالین) به شکل پورفیری دیده میشود. این قطعات سنگی بین 5-10 درصد نمونه را تشکیل داده است. ترکیبات اکسید آهن نیز با رنگ قرمز در تمام نمونهها دیده میشود که پراکندگی آن در حدود 5-10 درصد نمونه است. از دیگر اجزاء سازندۀ این سفالها میتوان به کانیهای فلدسپار، آمفیبول، میکا و کلسیت درشت اسپارایتی اشاره نمود که در بعضی از سفالها وجود دارد و در دیگر نمونهها وجود ندارد (جدول شمارۀ 1). در بعضی از نمونهها میزان آن خیلی کم است که آن را در حد Trace در نظر میگیرند. در پنج نمونه از سفالها، کانی کلسیت دیده نشده است و در یک نمونه بقایایی از سنگ آذرین در سفال دیده میشود.
تصویر 2. نمونههای سفالی برای آزمایش قبل از برش
تصویر 3. نمونههای میکروسکوپی
تصویر شمارۀ 3-A: بافت پورفیری (قطعه سنگ چرت در مرکز تصویر). نور پلاریزه.
تصویر شمارۀ 3-B: بافت پورفیری، قطعات درشت کوارتز فنوکریست (رنگ روشن) و یک قطعه سنگ چرت، کانی آمفیبول با رنگ قرمز (انتهای فلش). نور پلاریزه.
تصویر شمارۀ 3-C: بافت سیلتی ریز بلور، کانی کوارتز با رنگ روشن همراه با اکسید آهن قرمزرنگ و فضای خالی با رنگ تیره در تصویر دیده میشود. نور پلاریزه.
تصویر شمارۀ 3-D: بافت سیلتی، نور پلاریزه.
تمام تصاویر با بزرگنمایی 4X (استفاده از عدسی دوربینی با بزرگنمایی تصاویر 40x است) و در نور (XPL) پلاریزه گرفته شده است. در این نور، فضای خالی با رنگ تیره و قطعات کوارتز با رنگ روشن مشخص میشود.
|
|
|
|
||||||||
|
|||||||||
|
|||||||||
|
|
تصویر شمارۀ 4. نمونههای میکروسکوپی
تصویر 4-A: بافت سیلتی ریزبلور، نور پلاریزه
تصویر 4-B: بافتسیلتی، نور ساده یا PPL، قطعه سنگ چرت (درشتبلور) در زمینۀ رسی کاملاً مشخص است.
تصویر 4-C: دو قطعه کوارتز فنوکریست و سنگ چرت در زمینۀ ریز بلور، نور پلاریزه
تصویر 4-D: کانی آمفیبول با رنگ قرمز – نارنجی (مرکز تصویر)، نور پلاریزه
تصویر 4-E: بقایای ماسه سنگ (انتهای فلش)، نور پلاریزه
تصویر 4-F: بافت سیلتی، نور بدون آنالیزور، در این نور کانی کوارتز و فضای خالی به رنگ روشن در زمینۀ رسی تیره رنگ دیده میشود.
تصویر 4-G: بقایای سنگ آذرین (مرکز تصویر)، بافت پورفیری، نور پلاریزه
تصویر 4-H: کانی کلسیت (میکرایت)، مرکز تصویر، نور پلاریزه
تمام تصاویر با بزرگنمایی 4X (عدسی دوربینی) با بزرگنمایی 4 و عدسی چشمی10 که برابر با بزرگنمایی40 است) تهیه شده است.
نتیجه
براساس نتایج بهدست آمده از آزمایشهای صورت گرفته، وجود میکرایت (کلسیت ریز بلور) و اسپارایت (کلسیت درشتبلور) در بعضی مقاطع نمونههای سفالی نشان میدهد که درجه حرارت پخت این سفالها از 800 درجۀ سانتیگراد فراتر نرفته است و سفالهای بدون کلسیت، درجه حرارت بیش از 800 درجه را تحمل کردهاند، که مقدار آنها بسیار اندک است. کلسیت، کانی اصلی سنگ آهک است. سنگهای رسوبی در حدود 70% رخنمون سنگی سطح زمین را تشکیل میدهد و در این میان سنگ آهک، عمدهترین گروه از سنگهای رسوبی است. بنابراین، در هنگام فرسایش و هوازدگی و تخریب فیزیکی و شیمیایی سنگهای آهکی، کانی کلسیت آزاد و در محیطهای مختلف رسوبی نهشته میشود. پس میتوان انتظار داشت که کانی کلسیت در تمام رسوبات دیده شود. بر همین اساس در رسوبات مورد استفاده برای تهیۀ سفال نیز کانی کلسیت وجود دارد و نبود آن در زمینه یا شاموت سفال، بهدلیل حرارت بالای پخت سفال است. همچنین کلسیت در زمینۀ سفال اولیه موجود است و هیچگونه شواهدی مبنی بر تشکیل یا جایگزینی آن در زمینۀ سفالهای مورد مطالعه بهطور ثانویه وجود ندارد. وجود خلل و فرج بزرگ و کشیده، دلیل دیگری بر پخت سفال در حرارت کمتر از 800 درجه سانتیگراد است. از نظر پتروگرافی نیز میتوان دو نوع پتروفابریک متفاوت در مقاطع سفالهای مورد مطالعه تعیین نمود: 1-(پورفیری ریزبلور) قطعات فنوکریست در حد ماسه ریزبلور (1 میلیمتر) بوده و به وفور در مقطع دیده میشود. 2- ( سیلتی ریزبلور) قطعات فنوکریست در حدّ سیلت بوده (کمتر از 3/0 میلیمتر) و در زمینه شناور است. با توجه به مقاطع سفالهای مطالعه شده و بررسی نقشۀ زمینشناسی منطقه، بهنظر میرسد که منشأ همۀ سفالها یکسان و مربوط به خود منطقه باشد. تقریباً در همۀ آنها بقایای سنگ چرت، کوارتز و اکسیدآهن دیده میشود.
همانگونه که در بالا اشاره شد، شواهد باستانشناختی بهدستآمده از محوطههای کلیدی دشت جنوبی سیستان، همچون آثار برجامانده از ساختار کورههای سفالپزی، پراکندگی جوش کوره در اطراف کورهها و سطح محوطه، وجود سفالهای دفرمه و نیز انباشت پِهِن حیوانات به عنوان سوخت، گویای تولید سفال در محوطههایپیشگفتهبهعنوانکارگاههایتولیدسفال و یا سفال و پیکرک است و چهبسا با مطالعات گستردهتر بر روی محوطههای اقماری که تعداد آنها کم نیست، کارگاههای تولید سفال در این دشت افزایش یابد.
پینوشت
1. اوایل اردیبهشت تا پایان شهریور.
2. نوعی سنگ رسوبی است و اجزاء تشکیل دهندة ماسهها و ماسهسنگها، اکثراً خردهها و قطعات کانیهاست (سحابی، 1388: 40).
3. در واقع زمینهای ماسهای سیستان به شیوۀ نامحسوسی دارای شیب ملایمی از شمال به طرف جنوب با ضخامت 500 متر در محل دریاچهها و در دامنۀ کوههای بلند منطقه است (ژاکس و کارل کمف، 1385: 28).
4. حجم رسوباتی که از طریق رودخانهها وارد دریاچههای سهگانۀ سیستان میشود حدود M.T 10×8/17 در سال (هیرمند: 4/12؛ خاشرود: 8/. و هاروترود 6/.) × M.T 10 است (همان، 48).
5. فابریک سیلتی: اجزاء سازنده در حد سیلت (3/0 میلیمتر و کوچکتر) است و در زمینۀ ریزبلور قرار دارد.
6. فابریک پورفیری: وقتی اجزا درشتبلور (اندازه 2- 5/0 میلیمتر ) در زمینۀ ریز بلور (رس) قرار میگیرد.