Document Type : Research Paper
Authors
1 PhD Candidate, Department of Archaeology, University of Tehran
2 Associate Professor, Department of Archaeology, University of Tehran
Abstract
Although Ilkhanids (1256-1353 CE) initially selected Maraghe and then Tabriz as their capital, the thought of founding a new city as a symbol of their kingdom encouraged them to establish Soltanieh. Ghazan Khan’s goal of constructing the newly-built capital was accomplished during Uljayto’s kingdom; a project that lasted for about 10 years (704-713 AH). Although Soltanieh’s fast development made it as one of the most important cities of the world within a short period, the procedure of its destruction began after the invasion of Timur Gurkani (1389 AH), so far that no considerable trace remained of that massive capital except few. There are many questions about formation, operation, spatial organization, social structure of inhabitants of this Ilkhanid metropolis. The main aim of the present research is to find a reasonable answer to such questions based on the archeological evidences. Processes of establishment, development and destruction of this ancient mega city and a list of its destructive factors are offered at the conclusion of present paper.
Keywords
مقدمه
شهرها را میتوان اصلیترین کانونهای ظهور تمدن و گنجینههای فرهنگی با ارزشی بهشمار آورد که بدون شناخت آنها بررسی تاریخ تحولات مختلف زندگی بشر میسر نمیگردد. بدین سبب است که مطالعۀ شهرهای به جای مانده از گذشته سهم بهسزایی در درک ساختار سیاسی، اداری، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع بهوجود آورندۀ آن ایفا مینماید (کریمیان 1384: 111-121). با وجود آن که بیشتر شهرهای کهن ایران «... مدفون بوده و یا به شکل فضاهای مخروبه باقی ماندهاند، نمونههای اندکی نیز در شرایطی قرار دارند که میتوان ویژگیهای آنها را ثبت نموده و سازمان فضایی آنها را مورد تحلیل قرار داد.» (Karimian 2011: 238)
منابع تاریخی و مطالعات باستانشناسانه از توسعۀ شهرهای ایران در قرون میانی اسلامی حکایت دارد. به عبارت دیگر، با استقرار حاکمیت سلجوقیان 'که به قرنها نابهسامانی سیاسی و تخریب شهرهای ایران پایان بخشید' توسعۀ شهرها روندی سعودی یافت، تا آن که بلای خانمانسوز یورش مغولان (616 ﻫ.ق) آنها را به کام زوال کشانید(1). صلح و امنیت از دست رفته با استقرار جانشینان چنگیز (ایلخانان: 750-654 ﻫ .ق) تا حدی به میهن بازگشت و شرایط برای بهبود ساختار سیاسی و اقتصادی شهرهای ایران به گونهای فراهم گردید که آنها توانستند پایتخت اصلی(2) خود را در شمال غربی ایران احداث و از مراغه و تبریز بدانجا نقل مکان نمایند (رضوی 1338: 178).
سعی و تلاش پژوهشگران در شناسایی و معرفی ویژگیهای معماری و شهرسازی تنها پایتخت جدیدالاحداث ایرانیان در دوران اسلامی بر کسی پوشیده نیست؛ لیکن، پرسشهای بسیاری در این زمینه مطرح است و زمینههای شکلیابی، توسعه و اضمحلال این شهر کماکان در پردهای از ابهام قرار دارد که یافتن پاسخهای آن، مطالعات جامع و روشمند میدانی را ضروری میسازد. پژوهش حاضر در پی آن است تا با اتکا به بررسیهای تاریخی، نتایج مطالعات باستانشناسانه در این محوطة عظیم فرهنگی و نیز شواهد جغرافیایی به این پرسشها پاسخ گفته و روند شکلیابی، توسعه و اضمحلال شهر را مورد بررسی قرار دهد.
1. شکلیابی: بررسی علل ساخت و انتخاب مکان
شهرستان سلطانیه که امروزه بقایای پایتخت ایلخانان را در خود جای داده، در 37 کیلومتری شرق شهر زنجان، در دشتی واقع است که از شمال به بخش طارم علیا، از غرب به بخش حومۀ زنجان، از جنوب به شهرستان خدابنده و از شرق به شهرستان ابهر محدود میگردد و مجموع مساحت آن به 940 کیلومتر مربع میرسد (شکل 1). از ویژگیهای اقلیمی آن، تسلط گرما و سرما در تابستان و زمستان، اختلاف درجه حرارت شب و روز، وزش باد و فرسایش خاک است (بدیعی، 1362 : 97). در میانۀ این دشت چمنی واقع است که 35 کیلومتر مربع وسعت و 1800 متر از سطح دریا ارتفاع دارد و از نظر آبوهوایی در ردیف آبوهوای استپی جای گرفته و بسیار بادخیز است (ثبوتی 1369: 28).
شکل 1: موقعیت طبیعی و توپوگرافی استان زنجان و دشت سلطانیه (سازمان جهاد کشاورزی استان زنجان، مدیریت طرح و برنامه، اداره فناوری اطلاعات)
آنگونه که از منابع تاریخی مستفاد میشود، دشت سلطانیه، پیش از حملۀ مغولان چمنزاری بوده است که از آن به عنوان محلی برای توقف لشکر و اطراق این متجاوزان استفاده میشده است. از آنجایی که با استقرار مغولان در تبریز، این دشت برای شکار و گذراندن استراحت تابستانی مورد استفاده قرار میگرفت، آن را «قنقوراولانگ» و یا به قولی «ایقرئولن» یعنی چمنزار یا شکارگاه شاهین نامیدند (مخلصی 1364: 3).
منابع معتبر تاریخی در خصوص چگونگی شکلیابی پایتخت ایلخانان در این دشت مطالب مشابهی منعکس ساختهاند. بیتردید، مکتوبات میرخواند (904-837 ﻫ.ق) را میتوان یکی از معتبرترین اطلاعات در این زمینه به شمار آورد. وی در «روضة الصفا» آورده است: «...ارغون پسر اباقاخان و پدر الجایتو در اواخر عمر خود قصد داشت که در مرغزار شرویاز [ قنقراولنگ یا سلطانیه] شهری بنا سازد ولی در آغاز کار از دنیا رفت.» (میرخواند، 5/ 1372: 4168). در بهار 704 ﻫ.ق الجایتو، عمارتی را که در مکانی به نام قنقرآلنگ، پدر او بنیان نهاده و اکنون ناتمام بود، تمام کرد و آن را سلطانیه نامید (وصاف الحضره 1372: 255).
کتاب «ذیل جامعالتواریخ» این مطلب را تأیید میکند و مینویسد:
«...یکروز که امرا و ارکان دولت حاضر بودند، ... . [الجایتو] در صفت پادشاهان و آثاری که از ایشان یادگار مانده است سخن گفت و فرمود... که یک روز پیش پدر خود ارغون که از پادشاهان گیتی به داد و عدل و دانش ممتاز بود حاضر بودم او را داعیه سلطانیه بر خاطر خطور کرده بود فرمود همچنان که من پادشاه جهانم، میخواهم شهری بنا کنم که آن شاه بلاد بَود – جماعتی که حاضر بودند بسی مواضع نام بردند و هر یک از آنچه از عیب و هنر داشتند باز نمودند. آخرالامر، موضع قنقراولانک اختیار کردند که ییلاقی به غایت منتزه است و قرای بسیار در حوالی آن و مرغزارهای خوب و هوای خوش و سردسیر و گرمسیر نزدیک و علفخوار بسیار. فرمان فرمود تا طرح شهر بر کشیدند و قلعۀ آن از سنگ تراشیده اشارت فرمودند. فاما چون بنیاد عمارت، زمانه فرصت نداد که به انجام رساند، چه فرزند شایسته آنست که پیروی مادر و پدر کند و نام او زنده دارد و پیشتر از آن که سلطنت عالم به من رسد مرا در خاطر میآید که اگر خدای تعالی توفیق ارزانی دارد این عمارت که این پادشاه بزرگ بنیاد کرد و به اتمام نرسید به اتمام برسانم. اکنون که حق سبحانه و تعالی قوت و اختیار آن داد میخواهم آنچه بر خاطر خطیر این پادشاه گذشته بود به اتمام رسانم» (حافظ ابرو 69:1350 ).
نکتۀ شایان توجه آنست که الجایتو، احداث سلطانیه را با حکمت و خواست خداوند مرتبط ساخته و آورده است:
«...این شهر و این قلعه، نه از برای آن میسازم که اگر نعوذبالله سختی پیش آید این موضع مرا مأمنی باشد یا مرا از آن مالی حاصل شود، باعث اصلی بر این عمارت آنست که پادشاه ارغون بنیاد کرده بود و میخواست تمام کند روزگار فرصت نداد، در دل من میآید که اگر توانم تمام کنم و دیگر اینکه من بدین امر اعتماد بر قوت و قدرت خود ندارم من نیز یک بندۀ عاجزم. خدای عزّ و جل میخواهد که در این موضع آبادانی پیدا شود و در آن حکمتی باشد که فکر هر کسی به سرحدّ آن نرسد. این داعیه در خاطر من انگیخته است به سبب اعتقاد آن پادشاه.» (حافظ ابرو 1350: 68 و 67)
بدینترتیب، ارغون در ایام سلطنتش در محلی که غالباً ایلخانان و سرداران مغول هنگام عبور از عراق عجم به آذربایجان یا بالعکس رحل اقامت میانداختند، قصری ساخت و بارویی به طول 12000 گام به دور آن کشید (اقبال 1347: 309). با این اقدام، هستۀ اصلی شهر بنا گذاشته شد. ارغون فرمان داد تا طرح شهر بر کشیدند که دستور این عمل در سنۀ ثمانین و ستمائه (680 ﻫ..ق) صادر شد. شهر دارای طرحی از پیش تعیین شده بود (میر فتاح 1374: 550). اگرچه غازانخان، پسر ارغون، در اواخر عمر خود قصد داشت پیرامون این قلعه حکومتی شهری بسازد و اساس آن را نیز پی نهاد، عمرش وفا نکرد و پس از او برادرش الجاتیو همان را با نام سلطانیه در تاریخ سال 704 هجری شروع نمود که بنای آن ده سال به طول انجامید و در سال 713 هجری خاتمه یافت (بیانی 1382: 303).
وصاف مینویسد:
«... مخارج ساختمان و اجناس و آلات آن را بر مالی که از ولایات میرسید حوالت کرد و رسولان برای گردآوری مال به اطراف روان گشتند و بنایان و هندسان به کار مشغول شدند و گروه کثیری از صنعتگران با زن و فرزند به آنجا کوچ کردند و به کار اتمام آن بنای عظیم مشغول شدند» (وصاف الحضره، ج 5، 1338: 47). «و در اندکزمانی شهری در غایت معموری ساخته و پرداخته آمد.» (خواند میر، ج 5، 1380: 4263)
در یک جمعبندی، آن چنان که از مکتوبات تاریخی استفاده میشود:
- ارغون در نظر داشت شهری بنا کند که از همۀ شهرها برتر باشد و «شاه بلاد» خوانده شود.
- میل و نظر فرمانروایان ایلخانی در پیدایش این شهر دلیل تامّه به شمار میآمد و «... از جمله شهرهایی است که به طور مشخص به علت سیاسی به وجود آمده است.» (رضوی 1388: 178)
- مکان احداث شهر، مقدّس تلقی شده و در ساخت آن «حکمتی که فکر هر کسی به سرحد آن نرسد» مؤثر بوده است.
- هزینۀ ساخت این شهر بر دوش مردمان اقصینقاط امپراتوری ایلخانان گذاشته شده است.
- عمل به وصیت پدر (ارغون) و تحقق آرزوی وی از جانب اولجایتو، از دیگر انگیزههای احداث این شهر بوده است.
- قابلیتهای اقلیمی، محیطی، معیشتی و اقتصادی و ارتباطی دشت سلطانیه نیز انگیزۀ ساخت پایتخت در آنجا را مضاعف میساخت. آنگونه که حافظ ابرو آورده است: «... او محلی که پیش از این ارغون شروع کرده بود، یعنی قنقوراولانگ را که دارای مرغزارهای خوب و هوای خوش و سردسیر بود و به گرمسیر نزدیک و علفخوار بسیار داشت و ...» (حافظ ابرو 1350: 67) را انتخاب نمود. این محل دارای آّبوهوای استپی، شبیه با زادگاه اصلی ایلخانان بود (ثبوتی،1369: ص 30).
- موقعیت این شهر در شبکه ارتباطی و دسترسی به راههای مواصلاتی و سوقالجیشی در مناطق مرکزی و بحرانخیز کشور تأثیرگذار بود (احمدیزاده و قلیزاده 1390: 154). این محل بر سر راه عراق عجم قرار داشت (بیانی 1371: 485) و موقعیت مواصلاتی آن سبب شده بود تا بازار تابستانی بزرگ آن میعادگاه بازرگانان هندی، چینی و اروپایی گردد (نوربخش 1364: 92).
- از نکات حائز اهمیت دیگر آن است که کشتار شدید و ویرانی شهرهای مهم خراسان و نواحی شرقی، مهاجرت تعدادی از مردم این مناطق به نواحی مرکزی و غربی ایران را سبب گردید و در نتیجه، « ... مرکز حیات اقتصادی و فرهنگی از خراسان به مناطق غربی و مرکزی انتقال یافت.» (رضوی 1388: 9) افزون بر آن، «...چون شهر تبریز اشباع شده بود، محل جدید سلطانیه را در نظر گرفتند» (بیانی، 1382: 174). نزدیکی سلطانیه به دو پایتخت قبلی (مراغه و تبریز) و شهر بغداد سبب شده بود تا در اندکزمانی انبوهی از مردم به سوی آن سرازیر شوند.
- ساخت این شهر افزایش توان نظارت مناطق مرکزی امپراتوری ایلخانان را بالا برد و همچنین موجبات برقراری تعادل در مناطق شیعهنشین را نیز فراهم ساخت؛ زیرا شیعیان که در این زمان در مناطق مرکزی ایران پراکنده بودند، اقدامات خستگیناپذیر خود را بهمنظور جذب پیروان بیشتر و گسترش کانونهای مبارزه بر ضد حکومت مرکزی توسعه داده بودند (بیانی، 1371: 610).
2. توسعه: فرم، روند گسترش فضاهای شهری و استقرارهای حومهای
در بخش فوق، با استناد به شواهد تاریخی دلایل شکلیابی شهر سلطانیه مورد بحث قرار گرفت. در این بخش با اتکاء به شواهد باستانشناسانه و نتیجۀ بررسیهای سطحی، مراحل شکلیابی فضاهای شهری و آثار پیرامونی آن مورد کنکاش قرار خواهد گرفت (شکل 2).
با بررسیهای باستانشناختی سال1384 به سرپرستی ابوالفضل عالی در منطقۀ خرمدره و ابهر، 59 محوطۀ دورۀ ایلخانی شناسایی شد که 14 محوطه در حریم شهر سلطانیه و بقیه در خارج از حریم آن پراکندهاند. از آنجاییکه در اکثر این محوطهها شواهد سکونت قبل از ایلخانان نیز بهدست آمده است (عالی 1384)، نوشتههای منابع تاریخی مبنی بر کثرت روستاها در دشت سلطانیه قبل از ساخت این شهر تأیید میشود. وفور سکونتگاهها در این دشت، همچنین بر قابلیت آن در جذب اجتماعات انسانی دلالت دارد. بهعلاوه، تعاملات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی روستاهای (شهرکهای) اقماری و پایتختنشینان، میتوانست رونق هرچه بیشتر پایتخت تازهساخت ایران را سبب گردد. به هر روی، در زمانی که فرهنگ ایرانی تسلط کامل خویش را بازیافته، و فرمانروایان ایلخانی نیز در قبضۀ وزیران و مشاوران هنرپرور این سرزمین استقرار یافتند، شهر سلطانیه به تقلید از سنتهای شهرسازی ایران، همانند شهرهای بیشابور و جندیشاپور و ...(3)با پِلان مربع ساخته شد. در کتاب حبیبالسیر چنین آمده: «...شهر را مربع وضع نموده بودند و طول هر دیواری از ارکانش پانصد گز بود و یک دروازه و شانزده برج داشت. دیوار قلعه از سنگ تراشیده مرتب شده.» (خواند میر 1333: 196)
بنا بر شواهد موجود این مطلب دربارۀ قلعه یا ارگ سلطانیه است. به نظر میرسد ساخت و سازهای وزرا و اعیان با محوریت ارگ سلطنتی انجام گرفته است. شهر از دو بخش تشکیل شده بود؛ محلات شهری و کهندژ یا ارگ سلطنتی (بیانی 1371: 479). محدودۀ ارگ در وسط شهر به ابعاد 450 ×450 متر بوده و مساحتی برابر با 18 هکتار را اشغال نموده است. این بخش دارای خندق و حصار است که به نظر میرسد در احداث آنها تجربۀ حصار و خندق شنب غازان به سلطانیه منتقل شده باشد (ثبوتی 1369: 97). در کاوشهای سال 1366، بقایای خندق در فاصلۀ 17 متری از برج و بارو در جبهۀ جنوبی تربتخانه کشف شد که با پهنای بین 30 تا 40 متر، ارک سلطنتی را احاطه میکرده است (ثبوتی 1368: 95 ). بر اساس نوشتۀ مورخین، قلعه یا ارک یک دروازه داشته است؛ این در حالیست که حافظ ابرو، در ذکر حال دمشق، پسر امیر چوپان از ورودی کوچکتری که در ضلع جنوبی قلعه تعبیه شده بود، صحبت به میان میآورد (میر فتاح 1374: 552). از این مطلب چنین استنباط میشود که دروازۀ اصلی، عمومی و مخصوص عبور و مرور عادی بوده و دروازۀ جنوبی اختصاصی و در مواقع خاص و یا اضطرار مورد استفاده قرار میگرفته است. کاوشهای اخیر باستانشناسانه، دروازههای شمالی و جنوبی را کشف و مکانیابی نمود؛ در واقع، ارگ، هستۀ اصلی و بنیادین شهر را تشکیل داده بود. سعید گنجوی در کاوشهای سال1354، بخشی از دیوار عظیم سنگی آن را که با سنگهای سبزرنگ حجاریشده، ساخته شده بود کشف کرد (ثبوتی 1369: 59 ).
شکل 2: مراحل شکلگیری شهر و توسعۀ آن
بخش حکومتی و اداری و محل سکونت ایلخانان و نزدیکان، در محل ارگ بوده است. در روضةالصفا میخوانیم:
«...پادشاه و امرا، عمارت بسیار در اندرون قلعه کرده بودند و الجاتیو متصل به گنبد چند عمارت عالی ساخته است؛ و مسجدی به تکلف و دارالضیافه و دارالسیاده و موقوفات بسیار بر آن وقف کرده و سرای خاصه خود در اندرون ساخت چنانچه صحن سرا صددرصد نهادهاند وصفه عالی بر مثال ایوان کسری و دوازده سراچه در حوالی آن متصل سرا، و از هر یک پنجره دری به صحن سرای گسترده و صحن آن را از سنگ مرمر فرش انداخته و دیوان خانه بزرگ که دو هزار آدمی را در آن گنجند و آن را کریاس نام کرده و ... .» (میرخواند 1380: 4263)
آن چنان که از نقشۀ مطراقچی برمیآید (شکل 3و4)، مهندسان و معماران و طراحان سلطانیه با ایجاد کانالهای آب جاری در ارگ، منظری زیبا و مصفا به وجود آورده بودند. به نظر میرسد که این دو کانال ضمن انشعاب رودخانۀ «زنجان چای» از جانب شمال غربی وارد ارگ شده و با گذر از محلات آن از دیوارهای جنوب غربی خارج میگردید (شکل 3 و4).
کلاویخو 'که در قرن 15م (9 ﻫ.ق) به دربار تیمور در سمرقند میرفت' نیز ضمن توصیف سلطانیه، وجود این کانالها را تائید میکند و مینویسد: «...شهر سلطانیه در دشتی است و از میان آن کانالهای بسیار پر آب میگذرد» (کلاویخو 1374: 70). شواهد باستانشناسانه مؤید آنست که، به منظور تأمین آب سایر مناطق مسکونی شهر علاوه بر رودخانه از قناتها نیز بهرهبرداری میشد که در بررسیهای میدانی، تاکنون 19 رشتۀ آن شناسایی شده است. کمیت و کیفیت منابع غنی آبهای زیرزمینی در دشت سلطانیه توجه مستوفی را به خود جلب نموده است: «...آبش از چاه و قنوات است و نیک هاضم و چاه آن، دو سه گزی تا به ده گز است» (مستوفی 1336: 60)
شکل 3: تأمین آب و منظر شهری سلطانیه در سال 940 ﮬ .ق (مطراقچی 1379)
شکل 4: منظر شهری سلطانیه و ابنیه موجود در سال 940 ﮬ . ق (همان)
همانطور که ذکر شد، شهر از دو بخش کهندژ (ارگ) و محلههای مسکونی تشکیل میشد. اولجاتیو برای تأمین مخارج ساختمان و اجناس و آلات آن، رسولانی را به دیگر ولایات فرستاد، همچنین جمع فراوانی از صنعتگران را با زن و فرزند برای ساخت این بنای عظیم به آن منطقه کوچاند. (وصاف، 1372: 283).
سلطان محمد خدابنده، در زمان پادشاهیش فرمان داد تا هر یک از بزرگان قوم و رجال برجسته و وزرا، محلهای را به نام خود آباد کند که دارای مسجد، خانقاه، دارالتربیه، دارالشفا و دارالضیافه باشد (مخلصی 1364: 69). این دستور، هم صرفهجویی در مخارج دارالحکومه را دربر داشت و هم از جهت حس رقابت موجب ساخت بناهای باشکوهتری میشد.
همچنین فرمان داد برای سکونت تمام افرادی که از شهرهای مختلف ایران به آنجا کوچ داده میشوند خانههای مسکونی تهیه و آماده کنند؛ از جمله، محلهای که برای چلبی اوغلو(4) در نزدیکی آرامگاه سلطان محمد خدابنده در نظر گرفته شد که فیالحال مقبرۀ او در آن محله واقع شده است (همان: 69). خواجه رشیدالدین نیز محلهای با قریب به هزار خانه و عمارتی عالی با دو مناره بزرگ در دو طرف ایوان آن و همچنین عمارت مدرسه، دارالشفا و خانقاه ساخت که موقوفات بسیاری از آن عمارات تاکنون باقی مانده است (ذیل جامع التواریخ: 69). این محله به رشیدیه معروف بوده است.
به جز اراضی جمعه مسجد، که با مساحتی بالغ بر 80 هکتار در سمت چپ جادۀ سلطانیه به سهراهی ابهر'زنجان و محصور به جادۀ ده قلعه و اراضی طالبیه و میدان جانباز قرارگرفته، و جزء ربض و شارستان اصلی زمان ایلخانان محسوب میشده است (مهاجرنژاد 1388: 15)، مکانیابی سایر عناصر شهری مذکور در منابع تاریخی، در حال حاضر، از حدس و گمان تجاوز نمیکند؛ ولی با استناد به منابع تاریخی و اسامی اراضی داخل شهر 'که وجهۀ تاریخی دارند' میتوان تا حدودی موقعیت آنها را تخمین زد.
به علاوه، از آنجایی که مساجد جامع (قلب مذهبی) شهرهای ایران عموماً با قطب اقتصادی یعنی بازار در ارتباط تنگاتنگ بوده است؛ مکان بازار معروف سلطانیه را 'که پس از آتشسوزی سال 712 ﻫ.ق تاجالدین علیشاه دوباره آن را ساخته و پرداخته بود' میتوان حدوداً در قسمت شمال غربی شهر فعلی سلطانیه دانست. همچنین، اراضی معروف به خرابههای تاریخی سلطانیه واقع در جبهۀ شمالی شهر فعلی، و اراضی پشت مسجد جامع را میتوان محلۀ صنعتگران معرفی نمود [زیرا در آن حوالی مقدار قابل توجهی از سربارههای کورههای سفالپزی کشف شده است] محلۀ معروف رشیدیه را نیز می توان در اراضی دارالشفا و خرابههای اطراف آن، که هماکنون قسمتی از ساختمانهای جدید شهر در آن بنا گردیده، جستجو نمود (ثبوتی 1369: 96).
با توجه به این که سلطانیه شهری اسلامی است، به نظر میرسد تعلقات مذهبی نیز در توزیع مکانی محلههای مسکونی ایفای نقش نموده باشد؛ به عنوان مثال، میتوان از محلۀ مسیحیان نام برد که به دلیل مسیحی بودن برخی از همسران ایلخانان، وجود شهروندان مسیحی و تبادلات بازرگانی با مسیحیان احداث شده و دارای کلیساهایی نیز بوده است. در سال 718 ﻫ به موجب فرمانی از جانب پاپ در این شهر کلیسایی دایر گردید (اشپولر 1351: 318). این موضوع در کتاب تاریخ آل جلایر هم بیان شده است: «...در دورۀ جلایریان در شهرهای سلطانیه و تبریز چند کلیسا وجود داشته و چندبار هیئتهای مذهبی به ایران آمدند» (بیانی 1382: 145). در این باب شاردن، سیاح فرانسوی که در زمان شاه عباس به ایران آمده مینویسد: « ...و اتلال و آثار مخروبه معابد مسیحی در سلطانیه بسیار میباشد. ولی هیچیک از آنان سلامت نیست و هیچ فرد عیسوی در بلدۀ مذکور دیده نمیشود. » (شاردن 1349: 31)
منابع تاریخی همچنین اطلاعات ارزشمندی در خصوص شبکههای ارتباطی شهر بهدست میدهند. کلاویخو مینویسد: «... در آنجا خیابانها و میدانهای زیبا که در آنها کالاهای بسیار برای فروش عرضه شده است، وجود دارد. ضمناً در همه محلات مهمانخانههایی برای آسایش بازرگانانی که به آن شهر میآیند دیده میشود.» (کلاویخو 1374: 70) در کاوشهای باستانشناسانه نیز بخشهایی از این شبکه ارتباطی کشف گردیده است. علیاصغر میرفتاح 'که چند سالی در شهر سلطانیه کاوشهای باستانشناسانه داشته ' در این خصوص آورده است: «...یکی از معتبرترین خیابانهای شهر در راستای دروازه (دروازۀ ارگ) قرار داشته است. در پیشگاه دروازه به احتمال زیاد در کنار خیابان مذکور خواجه تاجالدین علیشاه عمارتی مجلل به نام بهشت(5) بنا نمود. ...خیابانهای جلوی ارک اختصاص به نزدیکان دربار و بزرگان داشت» (میرفتاح 1374: 555). در گزارش کاوشهای سال 1388، مهاجرنژاد نیز به کشف خیابانهای سنگفرش منتهی به مسجد جمعه اشاره کرده است (مهاجرنژاد 1388: 13).
میرفتاح، همچنینمعتقداستکهشبکهایازخیابانهااز مرکز شهر به میادین و مناطق شهری و محلههای پیرامون امتداد مییافت و «... فضاهای خالی موجود بین اتلال (تپههای باستانی پیرامون) شهر به احتمال فراوان باغات و میادین شهر را تشکیل میدادند» (همان: 555).
از آنجایی که در شهرهای اسلامی، بازارها خود بخشی از شبکه ارتباطی شهر را شکل میدهند و از طرفی، این مراکز عموماً به مسجدجمعه مرتبط میباشند، میتوان خیابانی اصلی را تصور نمود که از ارگ تا منطقهای که امروزه با عنوان «اراضی مسجد جمعه» شناخته میشود امتداد یافته باشد. با عنایت به توصیف القاشانی از وسعت بازار سلطانیه که آورده است: «...افزون برده هزار دکان در سلطانیه بود» (القاشانی 1348: 47)، و با توجه به این که این بازار از راستههای متعددی تشکیل یافته بود(6)، باید پذیرفت که محدودۀ وسیعی از بخش شمال و شمال غربی شهر به بازار اختصاص داشته و همچنین جمعیت کثیری از شهر در همین منطقه (حوالی بازار) ساکن بودهاند.
بدینترتیب، معلوم است که مهندسان و معماران، با طراحی خیابانها و میادین زیبا، منظر شهری دلپذیری را به وجود آورده و برای سهولت دسترسی به محلات آن شبکه هندسی دقیقی را مهندسی کرده باشند. ( شکل 5 ).
شکل 5: راهها و شوارع قدیمی شهر سلطانیه (سازمان میراث فرهنگی- معاونت حفظ و احیاء، ...)
3.اقتدار: رونق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شهر
آن چنان که منابع تاریخی حکایت دارند، سلطانیه ابرشهری بود که با سرمایههای عظیم حکومت و بزرگان کشوری و لشکری ساخته و آراسته شده بود. پایتختی جدید با امتیازات متعدد که راههای تجاری را به سوی خود جلب کرد و به عنوان مرکزیت حیات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور مورد توجه قرار گرفت (رضوی 1388: 178) و تا عهد صفویان از عمدترین مراکز سیاسی، تجاری و صنعتی زمان محسوب میشد (بیانی 1379: 231). سکنه و اهالی آن از ولایات دیگر آمده و در آنجا ساکن شدند و اگرچه «... از همه ملل و مذاهب هستند و زبانشان هنوز یک رویه نشده، اما به فارسی ممزوج متمایلتر است» (مستوفی 1336: 60).
به نظر میرسد پس از متصدیان حکومتی، امرا و نظامیان، صنعتگران بیشترین تعداد از ساکنان سلطانیه را تشکیل میدادهاند. در تاریخ وصاف میخوانیم: «...در سلطانیه کارخانهای به نام فردوس ایجاد شد و چهار هزار نفر صناع بدیع صنعت حرف با اهل و سکن از بغداد بر سبیل طوع رغبت به آنجا نقل فرمود» (وصاف 1338: 541). بدینترتیب، در اندکزمانی سیل صنعتگران و هنرمندان به سلطانیه روان شد و در اثر شدت هجوم، همت و کوشش آنها، بهترین صنایع در این پایتخت ایجاد شد و هنرهای تلفیقی و صنایع ظریفه از دست صنعتگران چینی و ایرانی به وجود آمد (بیانی 1382: 327) و این شهر به گونهای پیش رفت که به سهولت با بغداد رقابت مینمود. در قرن هشتم و نهم هجری، سفالسازی سلطانیه به میزانی رونق یافت که صنعت سفالگری ورامین، سلطانآباد، ساوه، کاشان و تبریز را نیز تحتتأثیر خود درآورد و به منتهیدرجۀ زیبایی و کمال رساند. نگارندگان در برسیهای سطحی خود (به سال 1391) در مناطق حومهای شهر، شواهدی از کارگاههای صنعتی و به ویژه سفالگری را به ثبت رسانیدهاند که مؤید رونق این گونه فعالیتها در دوران آبادانی شهر است.
به هر روی، ذخیرۀ بینظیر غلات(7) در سلطانیه، وجود ده هزار دکان (القاشانی 46 :1348) و راسته بازارهای متعدد، چنان رونق بازرگانی و تجارتی شهر را سبب گشته بود که پیشهوران و اهل حرف تبریز دستهدسته بدانجا روان گشتند. نساجی و بافندگی این پایتخت نیز در سطحی بالا قرار گرفت که البته پارچهبافان زیر نظر کارشناسان تبریز اداره میشدند (معینی 1370: 188). به نوشتۀ کلاویخو، سلطانیه تجارت دامنهداری داشته است و همهساله تجار از افغانستان، بلوچستان و هند کالای تجارتی خود را به این شهر میآوردند و به همین ترتیب پارچه از شیراز و خراسان، ابریشم از گیلان و مروارید از خلیج [فارس] و نیز سنگهای قیمتی به این شهر حمل میکردند (کلاویخو 1374: 171). روابط تجاری این شهر با غرب از طریق ترکیه و سوریه تا ونیز برقرار بود و راه تجاری بین سلطانیه و بندر هرمز در ساحل خلیج فارس، ایران را به نقطۀ تلاقی تجارت خشکی و دریایی بین اروپا و آسیا تبدیل کرده بود (احمدیپور و ... 1390: 152). همچنین در سلطانیه یک بازار بزرگ تابستانی تشکیل میشده که میعادگاه بازرگانان هندی، چینی و اروپایی بوده است (نوربخش 1364: 92).
تمرکز تعداد قابلتوجه مساجد، خانقاهها و مدارس در این شهر نیز بر رونق آن افزوده و زمینۀ جذب دانشمندان بهنامی چون خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی(8)، شیخ جمالالدین حسن بن المطهر(9) ، مولانا نظامالدین عبدالمک(10)، نورالدین تستری، مولانا عضدالدین آوجی، سید برهانالدین عبدی و ... را فراهم میساخت. بدینترتیب، دیری نپایید که سلطانیه از حیث علمی و فرهنگی نیز در میان شهرهای اسلامی قد برکشید و «... به یکی از مهمترین کانونهای تجمع اندیشمندان اسلام تبدیل شد» (بیانی، 1370: 237). توجه به علماندوزی در دربار ایلخانان در حدی بود که: «...ساخت مدارس متعدد از جمله مدرسۀ سیاره که از خیمههای کرباس ساخته و دائماً به اردو میگردانیدند و ترتیب مأکول و ملبوس و الاغ و دیگر مایحتاج ایشان داده شده بود» (حافظ ابرو،1350: 53).
شکل 6: شهر کنونی سلطانیه که مساحت اندکی از پایتخت ایلخانی را اشغال کرده است (soltaniyeh.ichto.ir)
4. اضمحلال
شاید بتوان دستور تاجالدین علیشاه مبنی بر ساخت بناهای مجلل در تبریز را که متعاقب مرگ الجاتیو و در زمان حاکمیت ابوسعید به انجام رسید، نقطۀ آغاز اضمحلال سلطانیه به حساب آورد. زیرا این عمل وزیر موجب اهمیتیافتن دوبارۀ شهر تبریز گشته و انزوای تدریجی سلطانیه را سبب میگشت. مرگ ابوسعید به سال 736 ﻫ.ق کاهش چشمگیر اقتدار ایلخانان را سبب گشت و رمق سلطانیه را نیز گرفت تا آن که حکومت به دست جلایریان رسید (اقبال 1347: 189) و آنها نیز تا پایان حکومت خویش به طور مؤثر از این شهر بهرهبرداری نمودند (بیانی، 1382: 200). در نهایت به سال 786، امیر تیمور گورکانی ضربۀ نهایی را بر پیکر این شهر وارد کرد و آن را مورد قتل و غارت قرار داد. در نتیجه، آنچه در سلطانیه برپا بود با خاک یکسان شد و شهر از سکنه خالی ماند و از آن به بعد ترمیم نشد و خرابیها همچنان باقی ماند (مخلصی 1364: 8 ؛ اقبال 1347: 311).
پیترو دلاواله در سفرنامۀ خود زمان ترک سلطانیه را به آغاز فرمانروایی ابوسعید (شب مرگ اولجایتو) رسانده و در خصوص دلیل اضمحلال سلطانیه مینویسد:
«... مردم را بر خلاف میلشان از نقاط دیگر در آنجا جمع میکنند و هزاران بهانه میآورند تا وادارشان کنند در آنجا خانهسازی کنند. اما از آن جا که معمولاً زور هیچگاه مدت زیادی دوام ندارد، میگویند: در همان شبی که خدابنده مرد همۀ مردم شهر را ترک کردند و به طوری که شایع است در همان شب فوت او فقط شمار زنهایی که از شهر بیرون رفتند به چهارده هزار نفر رسید. یعنی کاروانی مرکب از هفت هزار شتر حامل کجاوه یا تخت روان مخصوص خانمها شهر را ترک کرد چون هر کجاوه حامل دو نفر است» (دلاواله 1380: 747).
بدینترتیب، به احتمال قریببهیقین، پس از حملۀ تیمور این مهاجرت چندبرابر شده است. اگرچه دستنشاندۀ تیمور بر سلطانیه (میرانشاه) که تحتتأثیر جلال و عظمت و شکوه بناهای آن قرار گرفته بود بر عمارت دوبارۀ آنها همت نمود، چون تلاشهای خود را در برابر عظمت سلطانیه بیثمر و اقدامات عمرانی را زمانبر و پرهزینه دانست، «... لذا دستور خرابی آثار و ابنیۀ باقیمانده را صادر کرد. برخی معتقدند میرانشاه به سبب عارضۀ دیوانگی دستور ویرانی سلطانیه را صادر کرد» (مخلصی 1364: 7 ؛ گروسه 1379: 756).
اگرچه انتخاب سلطانیه به عنوان قرارگاه سوارهنظام در جنگ شاه عباس و عثمانی، و استقرار پانزده هزار سوارهنظام در آنجا (فیگوئروا 1363: 297) روند تخریب این شهر را تسهیل بخشید، به نظر میرسد آخرین ضربات در عصر قاجار بر پیکر این شهر وارد آمده باشد، زیرا فتحعلیشاه در جنگ با روس آن را محل تجمع قوای ایران و تربیت سپاه قرار داد و طول اقامتش به اندازهای بود که دستور ساخت عمارتی از مصالح سلطانیه بر روی تپههای سلطانیه را صادر نمود (مخلصی 1364: 11).
هرچند رویدادهای مذکور، برای تخریب و اضمحلال شهر کفایت داشت، نابهسامانیهای ادارۀ پایتخت سبب رهاشدن آب رودخانه در بستر دشت و افزایش آبهای زیرزمینی گردید که هرگونه فعالیت عمرانی و کشاورزی را با مشکل مواجه میساخت. شاید بینظمیهای مدنی را 'که عموماً بهواسطۀ کمرنگ شدن قدرت حاکمیت مرکزی به ظهور میرسد' نیز بتوان سبب مهاجرت زودهنگام و عامل تسریع در روند اضمحلال شهر دانست.
شکل 7: تصویر اردوگاه نظامی قاجار در شهر سلطانیه بر روی اتلال باستانی (امیل دوهوسه بی تا، ص90)
تحلیل و نتیجه
با اتکاء با آنچه در این نوشتار مورد بحث قرار گرفت روشن گردید که شهر سلطانیه در برهۀ خاصی از تاریخ کشور بنا به مقتضیات زمان خود به دلایلی نظیرِ شرایط اقلیمی مساعد و متناسب با زادگاه ایلخانان، ظرفیت و سابقۀ سکونت، قرارگیری در مسیر جادۀ ابریشم، نزدیکی به پایتخت قبلی ایلخانان، قابلیت کنترل عراق عجم و بهویژه شیعیان، ثبات سیاسی و اقتصادی کشور، رقابتهای بزرگان کشور در ایجاد مستحدثات وقفی، آرزوی ارغون برای ساخت شهری که شاه بلاد جهان باشد و انگیزههای معنوی چون «حکمت و خواست خداوند» به عنوان پایتخت ایران طلوع کرد. آنچنان که آورده شد، این شهر در مدتی کوتاه چنان رشد و توسعۀ فضایی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ارتباطی یافت که پهلو به شهرهای بزرگ و سابقهدار جهان میزد. شهری که تنها با ارادۀ سیاسی فرمانروایان ایلخانی شکل پذیرفت، ظرف مدت ده سال ( 713- 704ﻫ .ق) توانست با کلیۀ امکانات شهری، فضاهای مذهبی و عامالمنفعه (مساجد، خانقاها، کلیسا، مدارس، دارالضیافه و دارالشفاء، مهمانخانه)، بازار، ده هزاردکان و کارگاه و کاروانسراهای متعدد، دیوانهخانه و ضرابخانه، باغ و بستان و ... جمع کثیری از مردم را از نواحی مختلف جذب خود نماید. از این میان، تعدادی (عموماًً نظامیان، دیوانسالاران، هنرمندان و صنعتگران) هم به اجبار بدانجا کوچانده شدند. بدینترتیب، میتوان سلطانیه را نخستین پایتخت چندفرهنگۀ ایران ' و بلکه جهان' در دوران اسلامی دانست که ساکنان آن را قبایل و نژادهای مختلف با زبانها و مذاهب متفاوت و مهارتها و حرف گوناگون تشکیل میدادند.
اگرچه اقتدر حاکمان ایلخانی و وجود وزرایی چون خواجه رشیدالدین فضلالله، تاجالدین علیشاه و سعدالدین، مدیریت جماعتی با تنوع فرهنگی را آسان و اتحاد و هماهنگی ساکنان شهر را سبب گشته، به رشد و پویایی این تنها پایتخت احداث شده در ایران بعد از اسلام کمک مینمود، لیکن زوال سیاسی ایلخانان نیز سبب شد تا شیرازۀ اتحاد ساکنان سلطانیه از هم بگسلد و جمعیت قابلتوجهی از مردم شهر به هنگام مرگ سلطان محمد خدابنده از آنجا کوچ نمایند.
کمتوجهی تاجالدین علیشاه در زمان سلطان ابوسعید به این پایتخت و اهمال در ترمیم خرابیهای آن و همچنین احداث سازههای جدید در تبریز، مهاجرت جمعی دیگر از سکنه را 'که به میل خود ساکن شهر نشده بودند' رقم زد تا آن که سقوط ایلخانان اضمحلال شهر را قطعیت بخشید. حملۀ تیمور گورکانی موجب تخریب برج و باروی شهر شد و میرانشاه (فرزند تیمور) با تخریب مجدد باقیمانده شهر آخرین نفسهای آن را گرفت. شدت این خرابیها به حدی بود که شاه عباس تنها توانست از آنجا به عنوان اردوگاه سواره نظام در جنگ با عثمانیها بهره گیرد. انتقال مصالح معماری شهر بهمنظور ساخت ابنیۀ جدید برای اردوگاه فتحعلیشاه در جنگ با روسها، سبب شد تا پایتختی که به مدت 73 سال با عظمت و شکوه مرکز حکمرانی ایلخانان و جولانگاه آل جلایر بود، از معادلات جهانی محو و به محوطهای باستانی تبدیل گردد.
سخن پایانی آن که، اگرچه شکلیابی پایتختی جدید به دستور حکمرانان کشور و با استفاده از اعتبارات دولتی میتواند انتظام فضاهای شهری و بهرهبرداری مطلوب از آن را سبب گردد، آنچنانکه در سلطانیه تجربه گردید، فقدان زیرساختهای فرهنگی، آسیبپذیری این پایتخت را در تحولات سیاسی به شدت افزایش خواهد بخشید. عیناً بدینسبب است که ملاحظۀ بسترها و قابلیتهای فرهنگی یک شهر در مکانگزینی پایتخت ضرورتی انکارناپذیر مینماید.
پینوشت
1. قتل و غارت و تخریب مغولان ایران تا بدان حد پایههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران را متزلزل ساخت که: «....هر مزدوری دستوری و هرمزوَری وزیری و هر مُدبری (بدبخت) دبیری و هر مُسرفی مُشرفی و هر شیطانی نایب دیوانی... و هر شاگرد پایگاهی خداوند حرمت و جاهی و هر فراشی صاحب دورباشی و هر جافیی (جفا کننده) کافی و هر خسیسی رئیسی و هر غادری (نیرنگباز) قادری و هر دستاربندی، بزرگوار دانشمندی و هر جَمّالی (شتربان) از کثرت مال جمالی و هر حمالی از مساعدت اقبال با فسحت (وسعت) حالی...» (جوینی، ج 1، 11312: 3 و 4)
2. ایلخانان دارای دو پایتخت بودند یکی در شرق، (مرو ) که ولیعهدنشین (رضوی 1388: 178) بود و دیگری در غرب که میتوان سلطاننشین نامید البته آنها از بغداد هم بصورت قشلاق استفاده میکردند.
3. برای اطلاع از فرم و عملکرد فضاهای این شهرها مراجعه شود به Karimian 2010: 453-466 :
4. برای اطلاعات بیشتر در خصوص این عارف مشهور مغولی به مقالۀ علی کارگر پیشه (1386)تحت عنوان «مسائلی پیرامون خانقاء چلبی اوغلو و ارتباط آن با مولویه» مراجع شود.
5. «... در و دیوار آن از زر طلی، مرصع به لالی و جواهر گوناگون، جدار و فرش آن از یاقوت و فیروزه و لعل و زبرجد و بیجاده کرده از غایت خوشی و خرمی نام آن بهشت نهاده» (القاشانی 1348: 49)
6. از نوشتههای مورخین چنین استنباط می شود که بازار شهر سلطانیه از چندین راسته بازار تشکیل میشده و بهترین و زیباترین بخش آن بازار بزازان بوده که تاجالدین علیشاه ساخت و پس از آتشسوزی سال 712 هجری در مدت یک هفته آن را تعمیر کرده است (حافظ ابرو 1350:97). بهعلاوه، در کتاب «دین و دولت» در ذکر حال خواجه یوسف آمده است: «... امیر عادل در دفاع از سلطانیه خواجه یوسف را از دست چپ به طرف بازار نعلبندان روانه کرد، قرار گذاشت که از بازار قصابان پس و پشت مخالفان نگاه دارند و آغچگی را با غلبه از راه در مسجد جامع روانه کرد و گفت از بام بازار با مخالفان در محاربه باشید.» (بیانی1370: 282) از این مطلب روشن میشود که بازار از چند راسته تشکیل شده بود، در کنار مسجد جامع بوده و دارای سقف و بام نیز بوده است.
7. در سال 740 ﻫ خواجه مجدالدین تبریزی، انبار غلّه سلطانیه را 36720 مد (= صد من) گندم و جو و محصول شلتوک و انبار آن را در سال 741 ﻫ .ق22220 مد ذکر کرده است (بیانی 1382: 181).
8. وزیر چهار حکمران ایلخانی (ارغون، غازان، اولجایتو و ابو سعید) دانشمند و مورخ.
9. ایشان همان علامه حلی است که در فقه سرآمد زمانه خود بود و نقش اساسی در شیعه شدن الجایتو داشت.
10.ایشان به همراه نورالدین تستری، مولانا عضدالدین آوجی و سید برهانالدین عبدی از مدرسین مدارس سلطانیه در زمان اولجایتو و ابوسعید بودهاند. تستری از فقهای اهل تسنن (شافعی) در دربار الجایتو میباشد که با علامه حلی مناظراتی داشته است.