Document Type : Research Paper
Authors
Assistant Professor, Department of Archaeology, Islamic Azad University, Hamedan
Abstract
The revival of Chalcolithic sites have a particular importance in tracing the settlement patterns of the region, in the aegis of special biological features and replacing in environmental elements. By depicting the special features, the characteristics of plain of Hamedan and its strength in Northern plain (Kaboodarhang) must be hinted. This plain is determined as a joint fund between Central Zagros Region and Central Plateau of Iran, because of the situation and its replacement in an individual climate. Approach to the research, Based on surface survey data analysis purposes GIS and then combine them with data from environmental assessments. Which finally leads to the Analysis Catchment sites.
Keywords
مقدمه
در طی سالهای 1381 و 1385ﻫ..ش، دو پروژة شناسایی و بررسی باستانشناختی، در محدودة شهرستان کبودر آهنگ و بخش مرکزی همدان با مشارکت و هماهنگی ادارة کل میراث فرهنگی و گردشگری استان همدان به مرحلۀ اجرا رسید، پژوهش حاضر، حاصل بازنگری در پروژههای یاد شده است که در نتیجة آن در یک منطقة پیوسته واقع در پسکرانههای شمالی دامنههای الوند با 10 محوطة مسسنگی برخورد شد.
این 10 محوطه دارای اهمیت خاصی در ترسیم الگوی استقراری دوران مسسنگی منطقه به لحاظ ویژگیهایی خاص زیستی و قرارگیری در کنار عوامل محیطی است. در توضیح این ویژگیهای خاص باید به خصوصیات دشت کوهپایهای همدان و تداوم آن در دشت کبودر آهنگ (در سمت شمال) اشاره کرد. این دشت با موقعیتی مرکزی و قرارگیری در یک اقلیم منحصربهفرد، وجه اشتراکی بین دو ناحیۀ زاگرس مرکزی(1) و فلات مرکزی ایران(2) و یک مرز زیستی (Ecotone) به حساب میآید که دارای تشابهات زیست-محیطی از هر دو ناحیه است. از طرف دیگر مطالعات باستانشناسی زاگرس مرکزی نشان داده است که این نواحی همواره به طور مستمر، در طول دوران مختلف، سکونتگاهی مناسب برای استقرارهای دائمی و نیمهدائمی بوده است (هول 1987: 75).
بر این اساس، با توجه به سابقة نگارندگان در بررسی بخشی از دشت کبودر آهنگ (بلمکی و دیگران،1381) و ارزیابی مطالعات دامنهدار گروه باستانشناسی دانشگاه بوعلی سینای همدان، در زاگرس مرکزی به نمونههایی درخور اهمیت، در مواجه با نوع سکونتگزینی و شیوههای معیشتی از دروة مسسنگی برخورد کردند. با در نظر گرفتن تغییرات ناچیز اقلیمیِ منطقة شرق زاگرس مرکزی، از اواسط هزارة پنجم ق. م تاکنون و با ترسیم ساختار اقلیمی امروز این ناحیه، میتوان به شبیهسازی زیست'محیطی این ناحیه در خصوص اقلیم عصر مسسنگی دست یافت (Stevens et al. 2006 ;stevens et al. 2001). آگاهیهای ما از آبوهوای دوران هولوسن در زاگرس مرکزی نشاندهندة اینست که از ابتدای دوران هولوسن تا 4500ق.م، آبوهوای منطقه خشکتر از شرایط کنونی بوده است (Stevens et al, 2006:494 ) که این مسئله خود به نوعی عدم تمایل استقرار محوطههای دوران قدیمیتر را نشان میدهد. این روند از دوران هولوسن مـتأخر (حدود 4500ق.م) شروع به تغییر کرده و با افزایش بارانهای بهاری سیمای مرطوبتری به منطقه داده است، این روند تا به امروز تغییر چشمگیری پیدا نکرده است (stevens et al. 2001: 754). آنچه که از تغییرات سیمای طبیعی منطقه دیده میشود نیز، ناشی از تغییرات، گسترش قلمرو انسانی، فرسایش و چرای بیرویه دامها در دهههای اخیر است. بنابراین، لازم به ذکر است که با توجه به بیشتر بودن تعداد محوطههای دوران میانی و متأخر مسسنگی در مقایسه با دوران مسسنگی قدیم (حدود 83% در مقابل 17%)، و در نتیجه تعلق اکثریت به دوران بعد از 4500 ق.م، میتوان با استناد به دادههای زیست محیطی شرایط کنونی، برای بازسازی الگوی زیست محیطی در دوران مسسنگی میانی و متأخر بهرهگیری کرد.
مواد و روشها
الگوی استقراری (settlement pattern) عبارت است از الگو و نوع بافت استقراریای، که در نتیجة پیوستگیها و ارتباطات میان مردم، بر پایة انتخاب آنها با توجه به موارد کاربردی، اقتصادی و ملاحظات اجتماعی به منظور برقراری استقرار در محل به وجود میآید (فاگان، 1382: 563). با این تعریف مشخص میشود که تبیین الگوهای استقراری، به نوعی تحقیقات بومشناختی و تفسیرهای زیست'محیطی وابسته است (Jochim 2000: 162). در این پژوهش روش بررسی میدانی با رویکرد تعیین الگوی استقراری دورۀ مسسنگی در منطقه در آمیخته بود. روش بررسی میدانی ما بررسی مکاننگاری است. همچنان که میدانیم در این روش، بررسی تمام مکانهای باستانی از نظر موقعیت و دورههایی که مشمول آنهاست مدّنظر است و نیازهای اطلاعاتی را که برای تفسیر تاریخی زیستگاه لازم است، برآورده میسازد (علیزاده، 1380: 193). در این روش ضمن اینکه همانند یک بررسی، طیف گستردة تمام منطقه و مکانهای باستانی از نظر موقعیت و دورههایی که مشمول آنهاست، مورد بررسی پیمایشی قرار میگیرد؛ نیازهای اطلاعاتیِ لازم برای تعیین نوع گزینش محیط نیز؛ برآورده میشود.
با در نظر گرفتن این رویکرد پژوهشی، اطلاعات بهدست آمده، بر مبنای تحلیل سیستم اطلاعات جغرافیایی (GIS) تنظیم و سپس با ترکیب دادههای مکانی محوطهها و دادههای محیطی به نوعی تحلیل حوزة معیشت یا تحلیل حوزة گیرش (Site-catchment analysis) بدل گردید. لازم به ذکر است که این تحلیل، به میزان منابع طبیعیای که یک مکان باستانی میتواند برای برآوردهای زیستیاش استفاده کند، توجه خاصی دارد (علیزاده 1380:196) یا به تعریفی دیگر، تحلیل حوزة گیرش مطالعة رابطه بین تکنولوژی و منابع طبیعی، در ارتباط با طیف اقتصادی محوطههای استقراری است. (Vita-finzi and Higgs 1970: 5) به لحاظ نظری روشن است که الگوهای استقراری، متأثر از محیط طبیعی شکل میگیرد، به همین جهت در تحلیلهای مکانی، رابطة بین استقرارها و مشخصههای زیست' محیطی از قبیل نوع خاک، ارتفاع از سطح دریا، فاصله از نزدیکترین رودخانه، شیب زمین، پوشش گیاهی، رژیم رطوبتی و دیگر عوامل مورد توجه قرار میگیرد (Clarke 1976: 119). به منظور دستیابی به اهداف مورد نظر در این نوع تحلیل، به ناچار باید معیار مشخصی برای اندازهگیری پتانسیل میزان تأثیر این عوامل در شکلگیری این استقرارها تعیین کرد. به این منظور، با جمعآوری دادههای مشخص و قابل اندازهگیری در ارتباط با محوطهها و منابع طبیعی، در مرحلۀ اول با استفاده از تحلیل رگرسیون و محاسبة ضریب همبستگی درصد تأثیر عوامل فوقالذکر تعیین گردید. (ن. ک. به نیکنامی، 1387: 221 و Clarke 1976: 103) در این مورد، عوامل محیطی به عنوان متغیرهای مستقل، و مساحت محوطهها به عنوان متغیر وابسته (عاملی مشخص برای گستردگی استقرارهای مسسنگی در منطقه) در نظر گرفته شد. جدول ضریب همبستگی از طریق فرمول زیر محاسبه گردید.
همان طور که میدانیم در این فرمول:
با محاسبة ضریب همبستگی بین دو متغیر مستقل و وابسته (عوامل محیطی و گسترش محوطهها) درصد تأثیر هر یک از عوامل، یا به عبارتی دیگر پتانسیل هر یک از عوامل محیطی در جذب استقرارگاه های مسسنگی تخمین زده میشود. در این موارد از روشهای آنالیز ریاضی مختلفی، به فراخور دورة مورد نظر و نوع زیستگاه در باستانشناسی، استفاده میشود که روشهای آماری چندمتغیره (مقیاسسازی چندبعدی و تحلیل خوشهای) از جملة آنهاست (Roper, 1979: 127) (همچنین ن. ک. به نیکنامی، 1389). اما در این پژوهش، به جهت وجود مواردی از قبیل تعداد محوطههای یافت شده و وسعت منطقة مورد بررسی، به نظر میرسد تنها، محاسبة ضریب همبستگی بین متغیرهای محیطی و وسعت محوطهها، بتواند میزانِ تأثیرگذاریِ هر یک از این عوامل را در جذب استقرارهای دوران مسسنگی در دشت همدان (تحلیل حوزۀ گیرش) مشخص سازد. در مرحلۀ دوم با تحلیل یافتههای حاصل از بررسی و لحاظ کردن گاهنگاری محوطهها، به تحلیل نهایی الگوهای استقراری پرداخته شد و در مواردی، به منظور تسهیل و درک بیشتر الگوهای جایگیری مکانی محوطهها در ارتباط با شرایط محیطی، از نرمافزارهای رایانهای تحلیل سیستم اطلاعات جغرافیایی نظیر Arc GIS نیز، استفاده گردید. قابلیتِ سادهسازی موجود در این نرمافزار، به نگارندگان اجازه داد تا فواصل موجود و دادههای شرایط محیطی را با موقعیت مکانی محوطهها تلفیق کرده و در عین حال با یک تصویر گرافیکی قادر به مشاهده این تلفیق باشند که برخی از آنها (شکلهای 2، 4، 7 و 9) در این مقاله مورد استفاده قرار گرفته است.
در نامگذاری محوطهها از حروف اول منطقه و یک شماره استفاده شد (برای همدان H و برای کبودر آهنگ K). لازم به ذکر است مبنا و شاخص شناخت دورههای باستانشناختی نیز، گاهنگاریِ منطقۀ زاگرس مرکزی در نظر گرفته شد.
مطالعات پیشین
بیشترین مطالعات صورت گرفته در این منطقه، معطوف به مرکز غرب ایران است. با این حال، در سالهای اخیر مطالعاتی نیز در مناطق شرقیتر زاگرس مرکزی صورت گرفته است. مطالعات صورت گرفته در محدودۀ دشت شمالی شهر همدان، شامل بخشی از پروژههایی است که در سه دهۀ اخیر و با رویکردهای اداری و از طرف سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان همدان ترتیب داده شده، اما نتایج آنها به شکل علمی مورد تجزیه و تحلیل قرار نگرفته است. در مناطق همجوار این منطقه، کاوشهایی با محوریت تپۀ گیان (Contenau and Ghirshman 1935)، گودینتپه (Young 1969; 1974) انجام گرفته که نتایج آنها بیشتر، مبنای گاهنگاری منطقۀ دشت همدان را تشکیل میدهد. علاوه بر اینها، نتایج تحقیقات میدانی در قالب گزارشهای بررسی وجود دارد. این گزارشها شامل؛ بررسیهای موزۀ سلطنتی اونتاریو (Royal Ontario Museum) به سرپرستی تامس کایلر یانگ، در برگیرندة مناطق اسدآباد، کنگاور، صحنه، نهاوند و درههای بروجرد (Young and Smith 1966; Young 1975a; 1975b)، بررسیهای فشرده دشت ملایر (Howell 1979)، دشت همدان (Henrickson 1986)، بررسیهای سویینی در نزدیکی دشت همدان (Swiny 1975:77-96)، بررسی دشت رزن (کارگر 1367)، بررسی باستانشناسی منطقة بهار همدان (ایوکی 1377؛ بلمکی 1388)، بررسی دشت همدان و بخشی از حوضة رودخانة قرهچای واقع در دشت کبودر آهنگ (Balmaki and Niknami 2012؛ بلمکی و دیگران، 1381) و بالاخره بررسیهای طیف گستردة گروه باستانشناسی دانشگاه بوعلی سینای همدان، در مناطقی واقع در زاگرس مرکزی است. مطالعاتی نیز در زمینۀ گاهنگاری دشت همدان در دوران مسسنگی، با توجه به اطلاعات موجود انجام گرفته است (بلمکی، 1392). اکثر این مطالعات نگاهی کلی به سیمای باستانشناختی این مناطق داشتهاند. از دیگر تحقیقاتی که به جنبههای دیگر استقرارهای دوران مسسنگی در منطقۀ زاگرس مرکزی پرداخته، میتوان به مطالعات مربوط به کوچنشینی در دوران مسسنگی اشاره کرد (Mortensen 1972; 1974; Gilbert 1975; Zagarell 1975; Smith 1976; 1990; Smith and Mortensen 1980; Henrickson 1985; Abdi 2003).
موقعیت جغرافیایی محدودۀ مورد مطالعه
شکل 1: موقعیت جغرافیایی منطقهدر نزدیکی همدان |
معرفی محوطههای مسسنگی واقع در محدودة مورد مطالعه
محوطههای نویافتة مسسنگی در دشت همدان به لحاظ منطقهبندی استانی در بخش مرکزی همدان و کبودرآهنگ قرار گرفته و فاصله کمی از جادههای اصلی و شاخههای اصلی رودها دارد (شکل2). در بررسی سطحی این محوطهها مشخص شد که در مجموع این محوطهها طیفی از دوران مسسنگی تا دوران اسلامی را پوشش میدهد. جزئیات اطلاعات این محوطهها که در تحلیلها مورد استفاده قرار گرفته در جداول ذیلآمدهاست (جدول1).
شکل 2: محوطههای مسسنگی نویافته در دشت همدان |
No. |
کد |
نام محوطهها |
نزدیکترین منطقه مسکونی |
مساحت (مترمربع) |
ارتفاع از سطح دریا (متر) |
ارتفاع از سطح زمینهایی اطراف (متر) |
فاصله از نزدیکترین رودخانه (متر) |
گاهنگاری |
||||
مس سنگی قدیم |
مس سنگی میانی |
مس سنگی جدید |
عصر مفرغ میانی |
دیگر دورهها |
||||||||
1 |
H.4 |
Marvan |
دیزج |
9720 |
1792 |
80/4 |
150 |
|
G X |
|
|
P-I |
2 |
H.12 |
Bahram-Abad |
بهرامآباد |
535.62 |
1751 |
85/5 |
60 |
G XI |
G X |
G VII- G VI |
|
H- I |
3 |
H.8 |
Khandan Tepe |
امزاجرد |
4182 |
1748 |
70/2 |
100 |
|
G X |
G VII- G VI |
|
P- I |
4 |
H.31 |
Cholanghi |
آقداش |
2646 |
1872 |
20/8 |
50 |
|
G X |
G VII- G VI |
|
|
5 |
K.2 |
Koorijan |
کوریجان |
56168 |
1700 |
10/3 |
30 |
|
|
G VI |
G III |
I-عصرآهن |
6 |
K.5 |
Matrook I |
پایگاه |
1480 |
1706 |
50/2 |
1700 |
G XI |
|
G VII- G VI |
|
I |
7 |
K.6 |
Matrook II |
پایگاه |
14850 |
1705 |
30/3 |
1750 |
G XI |
|
G VI |
G III |
H |
8 |
K.9 |
Hasan Tepe |
حاتمآباد |
7788 |
1691 |
30/1 |
1300 |
|
G X |
G VII- G VI |
G III |
H- I |
9 |
K.19 |
Sari Tepe |
نوآباد |
20800 |
1678 |
40/2 |
1500 |
|
|
G VII- G VI |
G III |
H- I |
10 |
K.26 |
Ghoyoun Tepe |
قهاوند |
52000 |
1652 |
10/5 |
30 |
|
|
G VII |
G III |
P |
C =مس سنگی G =گودین H =تاریخی I =اسلامی P =اشکانی (راهنمای گاهنگاری) |
جدول 1: مجموعة محوطههای یافت شده، همراه با گاهنگاری
ویژگی یافتهها در محوطهها
در بررسی سطحی، نمونههای متنوعی از سفالهای دورۀ مسسنگی و همچنین قطعات ابزار سنگی (بلمکی و دیگران، 1381) مشاهده گردید. سفال این محوطهها را میتوان در دو زیرگروه مطالعه کرد:
1- سفالهای پوک با پوشش گلی غلیظ قرمز: این سفالها اغلب خشن، دارای مغز تیره و پخت ناکافی است. پوششهای گلی قرمزرنگ، قرمز قهوهای، نخودی و نارنجی قرمز، روی سفالها را پوششدار کرده است. آمیزة بهکار رفته در این سفالها از نوع ترکیبی (گیاهی و مواد معدنی) است. در بین مواد گیاهی، کاه درشت خرد شده و سایر گیاهان دیده میشود. آمیزههای معدنی بهکار رفته نیز شامل شن، ماسه و قطعات ریز سنگهای مختلف است. این سفالها فاقد تزئینات خاصی است، به جز در مورد سفالهای موسوم به دالمای فشاری، که اثرات فشردهای بر بدنة ظرف وارد آمده است (گودین X).
2- نوع دیگرِ سفالهای پوک با پوشش غلیظ نخودی: این سفالها هم، اغلب خشن، دارای مغز تیره و پخت ناکافی است. ولی پوششهای بهکار رفته بر روی این سفالها غلیظ، نخودی و نخودی-کرم روشن تا متوسط است. آمیزة بهکار رفته نیز، از نوع ترکیبی (گیاهی و مواد معدنی) است. در بین مواد گیاهی، کاه درشت خرد شده و سایر سبزیجات دیده میشود. آمیزههای معدنی نیز شامل شن، ماسه و قطعات ریز سنگهای مختلف است. سفالهای این گروه، همگی مربوط به دوران جدید مسسنگی است (گودین VI,VII).
در این بین، بعضی قطعات خاص نیز وجود دارد که خارج از این مجموعهها مورد مطالعه قرار گرفته است؛ از جمله نوعی سفال مقعر با آمیزۀ گیاهی و پخت ناکافی، که بر روی سطح داخلی آن، پرزهای مثلثیشکل شبیه به سفالهای محوطةK.6 و K.19 وجود دارد که شباهتهایی با سینی پوستکنی حسونایی (Husking tray ware) دارد (شکل 3 و تصویر 1) (ن.ک. به: Setonlloyd and Fuad Safar,1945, pp. 277).
تصویر 3: نمونه آثار تپۀ متروک 2 |
شکل 3: طرح نمونة مشابه سینی پوستکنی در ساری تپه |
تحلیل رابطۀاستقرارهای دورۀ مسسنگی و شرایط زیست'محیطی دشت همدان
از نگاه زمینریختشناسی، تغییرات اشکال فیزیوگرافیک منطقة همدان از قلۀ بلند الوند (3580 متر) تا نواحی دشتگونه و کمارتفاع دشت رزن، متغیر است. از همین رو، شبکۀ آبهایی سطحی منطقه به دو حوضۀ دریاچۀ قم و خلیجفارس تخلیه میشود. در دامنۀ شرقی کوه الوند، هرزآبهایی سطحی نواحی همدان، بهار، لالجین، کبودرآهنگ، ملایر، رزن و... از طریق رودخانه قرهچای به دریاچۀ قم منتهی میشود. شبکۀ آبریز دامنههای غربی رشتهکوه الوند از طریق رودهای بزرگ و دائمی گاماسیاب، قرهسو، سیمره و کرخه، به خلیجفارس میرسد (درویشزاده1370: 523- 210). درک رابطة این شرایط فیزیکی با نوع انتخاب زیستگاه، همانطور که در بحث شیوههای پژوهش مطرح شد، مستلزم پیدا کردن یک رابطة منطقی و قابل استناد بین این دو عامل به عنوان یک متغیر مستقل و متغیر وابسته است. در این خصوص، عوامل محیطی به عنوان متغیرهای مستقل و مساحت محوطهها به عنوان متغیر وابسته در نظر گرفته شده است.
رابطة همبستگی موقعیت زمینریختشناسی منطقه با وسعت استقرارهای مسسنگی
منطقة مورد بررسی در این پروژه، عمدتاً از دو واحد مشخص تشکیل یافته که عبارتند از مناطق کوهستانی و دشتهای فلاتی. مناطق مرتفع و کوهستانی خود به سه بخش تقسیم میشود (مهندسین مشاور تهران پژوهش 1370):
- بخش اول: شامل ارتفاعات بیش از 2000 متر است که مشخصۀ آن شیبهای تند، فرسایش شدید و درههای تنگ است.
- بخش دوم: مناطقی با ارتفاع 1800 تا 2000 متر است که در ارتفاع بین چینخوردگیهای تند و دشت هموار قرار دارد.
- سومین بخش: مناطقی است که بین 1600 تا 1800 متر ارتفاع داشته و به عنوان کانونهای مهم جمعیت و زراعت منطقه محسوب میشود. لازم به ذکر است که 9 محوطه از 10 محوطة شناسایی شده، در این ناحیه قرار میگیرد. شیب مناسبِ زمین برای کشاورزی و ایجاد بسترهای مناسب برای هدایت آبهای سطحی، در این منطقه وجود دارد و جاری شدن رودخانههای فصلی و دائمی از ویژگیهای بارز این قسمتهاست (شکل 4 و جدول 2). در این بخش با بررسی تأثیرِ دو فاکتورِ ارتفاع از سطح دریا و شیب زمین بر وسعت استقرارها، از طریق رابطۀ همبستگی سعی شده تا به نحوی، میزان شدت تأثیر آنها بر شکلگیری استقرارهای دوران مسسنگی در این منطقه، برآورد شود.
جدول 2: مجموعة محوطهها بر حسب ارتفاع از سطح دریا (متر) و شیب زمین (درجه) |
شکل 4: موقعیت محوطههای شناسایی شده بر روی نقشة شیب زمین، بر حسب درجه |
شماره |
کد |
نام محوطه |
ارتفاع از سطح دریا (متر) |
شیب زمین (درجه) |
1 |
HA.4 |
Marvan |
1792 |
2-0 |
2 |
HA.12 |
Bahram-Abad |
1751 |
2-0 |
3 |
HA.8 |
Khandan Tepe |
1748 |
5-2 |
4 |
HA.31 |
Cholanghi |
1872 |
15-6 |
5 |
K.2 |
Koorijan |
1700 |
2-0 |
6 |
K.5 |
Matrook I |
1706 |
2-0 |
7 |
K.6 |
Matrook II |
1705 |
2-0 |
8 |
K.9 |
Hasan Tepe |
1691 |
2-0 |
9 |
K.19 |
Sari Tepe |
1678 |
2-0 |
10 |
K.26 |
Ghoyoun Tepe |
1652 |
2-0 |
در تحلیل رابطه بین گستردگی محوطهها و ارتفاع آنها از سطح دریا، ضریب همبستگی بین این دو متغیر، -0.20505715 r= و =0.042048434r2محاسبه گردید. ضریب منفی رابطه، نشاندهندۀ افزایش مساحت محدودههای استقراری با کاهش ارتفاع از سطح دریا در منطقه است و 42 درصد تغییرات مساحت محوطههای استقراری با ارتفاع از سطح زمین قابل تفسیر است (شکل 5).
y |
x |
شماره محوطه |
9720 |
1792 |
1 |
535.62 |
1751 |
2 |
4182 |
1748 |
3 |
2646 |
1872 |
4 |
56168 |
1700 |
5 |
1480 |
1706 |
6 |
14850 |
1705 |
7 |
7788 |
1691 |
8 |
20800 |
1678 |
9 |
52000 |
1652 |
10 |
شکل 5: رابطه بین ارتفاع محوطهها از سطح دریا و مساحت محدوده استقراری محوطههای مس سنگی در منطقه است. در این نمودار نقاط مشخص شده محوطههای مس سنگی مورد تحلیل است و پراکندگی محوطهها در اطراف خط رگرسیون نشان میدهد تقریباً با کم شدن ارتفاع از سطح دریا با ضریب 42 درصد به مساحت محوطهها اضافه میشود. |
ضریب همبستگی گستردگی محوطهها نسبت به شیب زمین، -0.11439 r= و =0.013085 r2محاسبه گردید. ضریب منفی رابطه، نشاندهندۀ افزایش مساحت محدودههای استقراری با کمشدن شیب زمین است و این در حالیست که تنها 13 درصد تغییرات مساحت با شیب زمین قابل تفسیر است (شکل 6).
y |
x |
شماره محوطه |
9720 |
1 |
1 |
535.62 |
1 |
2 |
4182 |
2.5 |
3 |
2646 |
1 |
4 |
56168 |
1 |
5 |
1480 |
1 |
6 |
14850 |
1 |
7 |
7788 |
1 |
8 |
20800 |
1 |
9 |
52000 |
1 |
10 |
شکل 6: رابطه بین شیب زمینهای منطقه مورد مطالعه و مساحت محدودۀ استقراری محوطههای مس سنگی. در این نمودار نقاط مشخص شده محوطههای مس سنگی مورد تحلیل است و پراکندگی محوطهها در اطراف خط رگرسیون نشان میدهد تقریباً همگی در نقاط با شیب ثابت شکل گرفتهاند. |
رابطة همبستگی بین منابع آبی (رودخانهها) و وسعت محوطههای مسسنگی
محدودة بخش مرکزی شهرستان همدان و در محدودهای وسیعتر، خود شهرستان با تمام آبهای سطحی آن، درحوضة آبریز قرهچای واقع شده است. رودخانههای این حوضه که از بخش شمالشرقی استان سرچشمه گرفته و عمدتاٌ در دامنههای شمالی و شرقی رشتهکوه الوند قرار دارد، شامل موارد زیر میشود (سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، 1380: 43):
رودخانة آبشینه از ارتفاعات 3400 متری کوه آوج، موه شاهنشین، کوه سرخبلاغ، کوه کلاه قاضی از جنوب و جنوب شرقی همدان سرچشمه گرفته و در نهایت در پایین دست جورقان به رودخانة الوسجرد منتقل میگردد. رودخانة الوسجرد از کوه تخترستم در جنوب و جنوب غرب همدان با ارتفاع 3200 متری سرچشمه گرفته و به رودخانة عباس آباد میپیوندد. رودخانة عباسآباد، از ارتفاعات بالای گنجنامه با ارتفاع حدود 3300 متر سرچشمه گرفته و در نهایت به رودخانة الوسجرد میپیوندد. رودخانة مریانج از ارتفاعات 3300 متری کوه فخرآباد در جنوب و جنوب غربی همدان سرچشمه گرفته و در ادامة مسیر با رودخانة عباسآباد پیوند میخورد.
سایر رودخانههای این حوضه شامل: رودخانة صالحآباد، بهادربیک، سیمینهرود، خمیگان و زهتران است. در این میان 6 محوطه در مسیر رودهای اصلی و 3 محوطه در نزدیکی انشعابات آن قرار گرفته و فاصلة آنها با این منابع آبی، کمتر از 1000 متر است (شکل 7).
شکل 7: نقشة رودهای همدان، کوه الوند و موقعیت محوطههای شناسایی شده در شمال الوند و تپههای گودین، گیان و سه گابی در جنوب آن |
محاسبه ضریب همبستگی گستردگی محوطهها نسبت به فاصله از رودخانهها عدد -0.10154551 r= و = 0.010311491r2 را نشان میدهد. ضریب منفی در این رابطه نیز نشاندهندۀ افزایش مساحت محدودههای استقراری با کمشدن فاصله آنها از رودخانههاست. اما در این رابطه تنها 10 درصد تغییرات مساحت با کم شدن از رودخانهها قابلتفسیر است (شکل 8). از طرف دیگر این مسئله خود گویای الزام اکثر محوطهها بر مکانگزینی در کنار رودخانههاست.
y |
x |
شماره محوطه |
9720 |
150 |
1 |
535.62 |
60 |
2 |
4182 |
100 |
3 |
2646 |
50 |
4 |
56168 |
30 |
5 |
1480 |
1700 |
6 |
14850 |
1750 |
7 |
7788 |
1300 |
8 |
20800 |
1500 |
9 |
52000 |
30 |
10 |
شکل 8: رابطۀ بین مساحت محدودۀ استقراری و فاصلۀ آنها از رودخانههای منطقه. در این نمودار نقاط مشخص شده محوطههای مسسنگی مورد تحلیل است و پراکندگی محوطهها در اطراف خط رگرسیون نشان میدهد که محوطهها بیشتر تمایل به استقرار در کنار رودخانهها داشتهاند.
رابطة پوشش گیاهی و محوطههای استقراری در محدودة مورد مطالعه
بیشترین سهم اقلیمی منطقه در حال حاضر، مربوط به استپهای کوهستانی است و این اقلیم، محدودۀ وسیعی از استانهای کردستان، کرمانشاه، لرستان و همدان، را دربر میگیرد. این استپ، از نوع استپ علفی است و از نظر توزیع املاح محلول در ستون خاکی دارای شرایط متعادل و مناسبی است. اما چون از یک طرف در محاصرة شرایط نامساعد خشک و کویری قرار دارد، منطقة استپی که به استپ علفی مناسب تا استپ خشک تقسیم میشود، از طریق حوزة خشک و نامساعد همجوار به طور مداوم با تخریب تهدید میشود؛ لذا منطقة استپی خود در مقابل بهرهبرداریهای بیرویه به شدت حساس است و در عین برخورداری از قدرت بازسازی مساعد، با بالا رفتن درجة خشکی در حدّ استپ نیمهخشک، احتمال بروز تخریب در آن زیاد است و میتواند به سرعت ظاهر شده و حوزة وسیعی از استپ را در اندک زمانی دربر گیرد (قبادیان، 1369: 16). از این نظر به علت وسعت این نوع پوشش در منطقه تمامی محوطههای شناسایی شده در یک محدوده، یعنی پوشش استپی کوهستانی قرار میگیرند.
ارتباط ساختار اقلیمی منطقه و مکانگزینی محوطههای مسسنگی در این محدوده
با توجه به مطالب پیشگفته در مقدمه، با استناد به شرایط کنونی آبوهوایی منطقه میتوان به ترسیم الگوی مورد نظر در این تحقیق دست یافت. دشت همدان با قرارگیری در منطقۀ آبوهوایی کوهستانی سرد و نسبتاًًًًًًًًًُُّ پر آب فلات ایران، به عنوان استپهای مساعد کوهستانی قلمداد میشود که ارتفاعات استانهای آذربایجان، کردستان، کرمانشاه، لرستان، همدان(بخش شرقی استان همدان)، همینطور ارتفاعات البرز و بخشی از حاشیة شمالی استان خراسان را شامل میشود. این بخش، از حوزة آبوهوایی معمولاً دارای زمستانیِ سرد و با درجه حرارت پایین، حتی در مواردی تا بیش از 25 درجة سانتیگراد زیر صفر و تابستانی اغلب خنک و ییلاقی است. نزولات جوی اغلب به صورت برف و به طور متوسط حدود 300 میلیمتر است، اما میتواند به 450 میلیمتر در سال نیز برسد. این بخش از حوزة آبوهوایی (مناطق کوهستانی فلات ایران)، قسمتهایِ اصلی آبخیزها و در حقیقت بستر اصلی تولید آب فلات ایران را تشکیل میدهد. این مناطق دارای بیلان آبی نسبتاً متعادل و منابع آبی نسبتاً غنی است. حاصلخیزترین منابع خاک از نظر تشکیل و تکامل، مناسبترین منابع گیاهی از نظر مرتعداری و پرورش دام و بالاخره مستعدترین منطقه برای تولید محصولات استراتژی چون غلات، به این منطقة استپی مربوط میشود (همان 13-12: 1369). ذخیرۀ غذایی موجود در خاکهای این ناحیه نیز قابلتوجه است و توانایی کشت انواع محصولات زراعی، به صورت مرتع و جنگل را داراست (مبین، 1343: 141-82). با نگاهی به شکل 9 نیز میتوان دید که تمامی محوطههای شناسایی شده با توجه به شرایط دشت همدان، در یک منطقة آبوهوایی قرار گرفته است. ضمن اینکه محوطههای گودین و گیان در این نقشه در یک محدودة مشابه اقلیمی و تپة سهگابی در محدودة آبوهوای نیمهمرطوب قرار گرفته است.
شکل9: نقشة اقلیم کوه الوند و موقعیت محوطههای شناسایی شده در شمال آن و تپههای گودین، گیان و سهگابی در جنوب |
بحث و نتیجه
با جمعبندی دادههای سطحی این پژوهش در منطقة همدان، به نظر میرسد، تا عصر حاضر نزدیک به 8 هزار سال توالی فرهنگی در دشت همدان وجود دارد. قدیمیترین دورۀ شناسایی شده در این بررسی مربوط به دورۀ مس'سنگ قدیم است که در 3 محوطه دیده شد (جدول 1). این دادهها شامل چندین قطعه سفال شاخص مسسنگی قدیم، موسوم به سفال J، قابلمقایسه با سفالهای گودین XI، فاز شهنآباد و تعدادی تیغۀ ابزار سنگی این دوران است (بلمکی و دیگران 1381) و پس از آن دورۀ مسسنگی میانی در 5 محوطه و دورۀ مسسنگی جدید در 15 محوطه دیده شد (شکل 11). این روند صعودی در نمودار تهیه شده برای میانگین مساحت محوطههای استقراری در هر دوره نیز دیده میشود (شکل 12). این مسئله گویای آنست که همگام با افزایش تعداد محوطههای استقراری، وسعت محوطهها نیز افزایش یافته و شرایط لازم برای زندگی با ثبات بیشتر فراهم شده است.
شکل 11 : نمودار تعداد محوطههای مسسنگی در هر دوره |
قبل از بحث دربارۀ شرایط محیطی و نوع گزینش استقرارها، باید بر طبق مطالب پیشگفته در مقدمه، یادآور شد که با توجه به تثبیت شرایط زیست'محیطی منطقه از دوران هولوسن میانی تا حال حاضر، میتوان از ویژگیهای شرایط زیستی کنونی در این تحلیلها سود جست. ضمن اینکه تغییرات دورههای قدیمیتر نیز، به جهت رطوبت بیشتر محیط، تفاوتهای خود را در پوششهای گیاهی منطقه نشان میداده است.
دراینمیان در دشت همدان با تیپهای مختلفی از استقرارگاهها روبهرو هستیم که در ادامه به بررسی آنها میپردازیم.
شکل 12 : نمودار میانگین مساحت محوطههای مسسنگی در هر دوره در این نمودار ستون عمودی میانگین مساحت و ستون افقی دورههای پیشنهادی برای محوطههاست. |
به نظر میرسد مجموع متوسط مساحت کم و فشردة محوطهها (حدود 28129 مترمربع) در مقایسه با محوطههای چراگاهی و دامدار غرب ایران نشاندهندة انتخاب یک نوع زندگی متکی به کشاورزی در این ناحیه است. همانطور که درحال حاضر نیز، در دامنههای الوند، کشت دیم رایج است و چرای فصلی نیز انجام میشود. خاکها در این قسمت به رنگ قهوهای روشن، از نظر کشاورزی دارای محدودیت کمتر و از نظر زهکشی نیز مناسب است و مورد بهرهبرداری کشاورزی قرار میگیرد. محوطههای H.4,H.12,H.14 در این ناحیه قرار دارد. شیب کلی موجود، متغیر بوده و تا 8 درصد نیز میرسد، اما این شیب، تأثیری در گزینش محوطهها نداشته است (شکل 6).
از طرف دیگر شمال شرق منطقه دارای کوههای فرسایش یافته و درههای زیاد آن دارای سنگهای آهکی دگرگونی و آتشفشانی است. محوطة H.31 در این مناطق قرار گرفته است. در شمال و جنوب منطقه واریزههای بادبزنیشکلی وجود دارد که خود دارای سنگریزه بوده و شیب متوسط آن 3 تا 8 درصد است. خاک این قسمت کمعمق و بافت آن سبک تا متوسط است که روی سنگ، سنگریزه و مواد آهکی قرار دارد. با توجه به پوشش گیاهی متوسط استپی، میزان شیب، سنگریزه زیاد، محدودیتهای عمقی خاک و وجود سیلابها، ناحیه فرسایش یافته و دارای قابلیت متوسط برای بهرهبرداری چراگاهی است. در جنوب شرق منطقه واریزههای بادبزنی با شیب 2 تا 3 درصد دیده میشود. ارتفاع این مناطق کمتر از 2000 متر است و خاک نیمهعمیق تا کمعمق و بافت متوسط تا سبک دارد. همچنین دارای پوشش گیاهی متوسط جهت درختکاری و چراگاه است. برخی نقاط این ناحیه برای ایجاد باغ نیز مناسب است. قسمت کمی از اراضی شمال شرق ناحیه با ارتفاع کمتر از 2000 متر، شامل تراسهای فوقانی، پستی و بلندی متوسط تا کم و شیب کلی 2 تا 5 درصد، میتواند محل مناسبی برای دیمکاری غلات باشد. باقی محوطهها (K.2,K.5,K.6,K.9,K.19,K.26) در این نواحی قرار میگیرد (شکل 4). وجود بزرگترین محوطهها یعنی K.26 و K.2 در این گروه، کمترین فاصله با رودخانة قره چای، گستردگی دشت در این منطقه و اتصال آن به دشت قم و فلات مرکزی نشاندهندة تمایل استقرارها به کاهش خطرات ناشی از بحران غذایی و فراهم کردن مقدمات زندگی با ثبات بیشتر در این ناحیه است.
در این میان سکونتگاهی نیز وجود دارد که گویای نوع دیگری از استقرار در این منطقه است؛ با مطالعة منطقة تپهماهوری که محوطة H.31 در آن قرار گرفته است، متوجه میشویم که در این منطقه از نظر توپوگرافی غلبه با رخنمونهای سنگی است و در برخی قسمتها خاکهای کمعمق و سنگلاخی نیز یافت میشود (لیتوسل). این بافت دارای خاکهای آهکداری است که به دلیل محدودیتهای موجود در منطقه، مانند فقدان پوشش خاکی و گیاهی، فرسایش شدید و نیز شیبهای تند، دارای محدودیت برای تشکیل خاک مناسب است و به طور کلی به دلیل عمق کم خاک، برای کشاورزی مناسب نیست (تصویر 11). سنگ مادر این ارتفاعات، سنگهای آهکی دگرگونی و شیستی است و خاک در این قسمت دارای سنگریزه با بافت سبک تا متوسط (ریگوسل) میباشد، کمعمق است و پوشش گیاهی کم تا متوسط دارد که شامل گیاهان استپی میشود. این ناحیه شاید در دوران ابتدایی هولوسن (Stevens et al, 2006) از وضعیت مرطوبتری برخوردار بوده است.
تصویر 11: تصویر هوایی تپة چلانقی (H.31) |
نتایج ارزیابیهای اقلیمی نشان میدهد که با وجود مازاد بارش قابلملاحظه در فصول سرد زمستانی، با یکسری افزایش پتانسیل تبخیر و تعرق و به تبع آن افزایش نیاز آبی گیاهان و بارش کمتر در فصول بهار و تابستان در منطقه روبهرو هستیم (قبادیان، 1369: 130)، در نتیجه، یک دورۀ خشک و از نظر زیست'بومشناختی، بحرانی بر منطقه حاکم میشود. تغییرات نمودارها در شکل 14، بیانگر تغییرات بارش و تبخیر در فصول مختلف سال در منطقه است. بنابراین، وجود یک منبع غذایی مطمئن برای مقابله با این شرایط بحرانی الزامی به نظر میرسد و در این رابطه استقرار محوطهها در کنار رودخانهها و استفاده از شیب ثابت و ملایم میتواند شرایط بهتری برای کشاورزی فراهم آورد و دلیل دیگری بر اهمیت اقامت دائمی و نیمهدائمی در این مناطق باشد (شکلهای 4، 6، 7 و 8).
شکل 14: نمودارهای تغییرات تبخیر، رطوبت و بارندگی در فصول سال (سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، 1380: 27)
تصویر 10: تصویر هوایی و دورنمای همدان و جایگاه سه محوطه
با نزدیکی به پسکرانههای الوند، با نوعی شرایط زیستی بهتر و ملایمتر برای استقرارهای مسسنگی مواجه میشویم. در این دامنههای شمالی، با یک دشت آبرفتی روبرو هستیم که همانطور که قبلاٌ گفته شد دارای خاک و شیب مناسب برای کشاورزی و به خصوص کشت دیم است. این مناطق دارای بیلان آبی نسبتاًً متعادل و منابع آبی نسبتاً غنی است و با وجود خاکهایی نظیر خاکهای فلاتی و دو زیرشاخة خاکهای قهوهای (Brownsoil) و بلوطیرنگ (Chestnut colored soil) (کردوانی، 1374)، دارای منابع خاک حاصلخیز از نظر تشکیل و تکامل، محلی مناسب برای توسعة منابع گیاهی از نظر مرتعداری و پرورش دام و بالاخره منطقهای مستعد برای تولید محصولات استراتژی، چون غلات در این منطقة استپی است. در تصویر 10، موقعیت این دشت کوهپایهای و سه محوطة شاخص مسسنگی نشان داده شده و هر سه در مسیر رودخانههای دائمی سرازیر از کوه الوند قرار دارد. در یک جمعبندی، تحلیل استقرارها نشان میدهد به تدریج شرایط و امکانات بهگونهای، استقرارها را به سمت یکجانشینی سوق داده است.
بنابراین، اگر عوامل متعددی نظیر تمرکز بیش از ظرفیت گروههای مسسنگی در غرب زاگرس مرکزی و منطقة ماهیدشت، فشار جمعیتی و حرکت آنها به سمت مناطقی با محیطزیست ناسازگارتر همانند درة کنگاور (اسمیت و یانگ، 1382: 48) و شرایط مناسب زیستی کوهپایهها و دشتهای حاصلخیز همدان در دامنههای الوند، را در نظر بگیریم، میتوان گفت که گروههای جمعیتی به سمت مناطق شرقیتر زاگرس مرکزی یعنی به سمت دشت همدان که به نوعی آمادگی شرایط، برای زیستنِ مردمانِ جویای سکونتگاه را فراهم کرده، سوق داده شدهاند (شکل13).
شکل 13 : نقشۀ مسیر حرکتی گروههای جمعیتی دوران مسسنگی از ماهیدشت به سمت دشت همدان
تشکر و قدردانی
نگارندگان از آقای دکتر کمالالدین نیکنامی به خاطر خواندن چندباره مقاله، تبیین نظرات داوران و راهنماییهای ارزشمندشان قدردانی مینمایند.
پینوشت
1. واژۀ زاگرس مرکزی را نخستینبار محققین کانادایی و آمریکایی به این مناطق اطلاق نمودهاند. (شاخت 1381: 342) گروهی این محدوده را در محدودهای وسیعتر، شامل استانهای کرمانشاه، کردستان، همدان، ایلام، و لرستان میدانند اما یانگ این محدوده را مرکزیت کرمانشاه و درههای میانکوهی و و به سمت سایر جوانب میداند.
2. اصطلاح فلات مرکزی از تقسیم بندیهای دکتر ملک شهمیرزادی است. این ناحیه تمام نواحی جنوبی البرز را شامل میشود، از شمال غرب و غرب به رشتهکوههای زاگرس میرسد، در جنوب آن زمینهای پست و خشک واقع شده و در مشرق و شمال شرق آن نبز کویر قرارگرفته است (شهمیرزادی 1378 :533).