Document Type : Research Paper
Authors
- Mehran i Magsoud
- Seyyed Mohammad Zaman Zadeh
- Hassan Fazeli Nashli
- Rouhollah Yousefi Zoshk
- Samira Chazghe
- Hojat Ollah Ahmadpour
Abstract
Water resources throughout human history have always been an important factor in attracting human settlement. The main purpose of this paper was to investigate what is the role of Shadchay River in the location of two prehistoric settlements that are called Tepe Meymon Abad. In this research by field studies and also to investigate the characteristics of the sediments, samples were taken from the trenches of archaeological sites and remains of ancient waterway. The results obtained are compared with each other and also the necessary maps were plotted by using GIS and Freehand software. The results of the geoarchaeological studies show that these two sites are located on the alluvial plains and on the end of the Karaj alluvial fans. The fine-grained alluvial fan deposits of the Karaj, has created favorable conditions for the human settlement in this area. According to the samples taken and all evidence, probably in the past, a tributary of the Karaj river flowed in a course which is different from its nowadays water way and consequently by its redirection the settlement moved and transferred to a location closer to the river.
Keywords
مطالعات همگام و همراستا با مطالعات باستانشناسی، دامنة تحقیقات علم باستانشناسی را گستردهتر کرده است چرا که با استفاده از علوم دیگر شاید بتوان پاسخهای روشنی به مسائل پیچیده باستانشناسی داد. در همین زمینه متخصصین علوم مختلف معیارها و روشهای بسیاری را ارائه نمودهاند و امید است از طریق ائتلاف افکار، فنون، نتایج و نگرش رشتههای مختلف مرتبط با مسئلة موردنظر، شناخت و درک عمیقتری از موضوع مورد بحث فراهم شود. یکی از مطالعات سودمند در این زمینه، بررسیهای زمینباستانشناسی در سکونتگاههای پیش از تاریخ است. دشت تهران به عنوان یکی از مکانهایی که از گذشتههای دور تا به امروز محیط طبیعی مناسبی را برای زیست ساکنانش فراهم آورده، در واقع، با تهنشست گلولای آبرفتی حملشده توسط آب رودخانهها پوشیده شده است و بهنظر میرسد که تغییر سیستم رودخانهها در طول زمان تأثیر قابلتوجهی روی تغییر الگوهای سکونت بشر قبل از تاریخ تا حال داشته باشد. دشت تهران دارای حدود 123 محوطة باستانی است (فاضلی،31:1383) بنابراین منطقی بهنظر میرسد هرگونه بررسی در گذشته و حال این محوطههای باستانی بایستی با توجه به بستر طبیعی که این محیطها که برروی آن شکل گرفتهاند صورت پذیرد. پژوهش حاضر بر آن است تا از طریق روشهای زمینباستانشناسی، تأثیر رودخانة شادچای یکی از شعبات رودخانة کرج در مکان گزینی دو استقرارگاه پیشازتاریخ واقع بر قسمتهای انتهایی دشت تهران را مورد بررسی قرار دهد.
شاید به جرأت بتوان گفت با توجه به شرایط خشک و نیمهخشک ایران، منابع آب شیرین و دسترسی به آن مهمترین عامل در مکانگزینی جوامع پیشازتاریخ بوده است. سیستم رودخانهها در دشت تهران بهنحوی است که محوطههای باستانشناختی، به احتمال زیاد، برای مقاصد کشاورزی (استفاده از رسوبات حاصلخیز برای کشاورزی)، صنعتی (تهیة ابزار سنگی و رس مورد نیاز برای ساخت سفال) و خانگی (برطرفکردن نیاز حیاتی خود و حیوانات اهلی) در نزدیکی آنها شکل گرفتهاند. هدف از این پژوهش شناخت ویژگیهای ژئومورفولوژی و محیطی رودخانة شادچای در مکانگزینی تپههای پیش از تاریخ میمونآباد است. استفاده از روشهای مربوط به علوم زمین در مطالعات باستانشناسی که از آن به عنوان زمین باستانشناسی یاد میشود در ایران سابقة چندانی ندارد. رابرت بریدود از دانشگاه شیکاگو اولین کسی بود که گروهی از متخصصین علوم را با خود به کوهستانهای زاگرس آورد که سرآغازی در بهکارگیری سایر علوم در باستانشناسی شد (علیزاده، 1380: 85). دکتر مک برنى (Mc Burney) در سال 1969 ضمن حفارى پناهگاه صخرهاى هومیان و با استفاده از رسوبشناسى و مطالعات گردهشناسى گیاهان دیرینه رسوبات موجود، نتایج ارزشمندى را در خصوص اقلیم گذشته منطقة زاگرس مرکزى ارائه داد(Mc Burney,1969:99) . در سالهاى 1975 تا 1979 نیز بروکس (Brookes) با انجام تحقیقات زمینباستانشناسى در حوضة آبریز رودخانة قرهسو در شرق روانسر و غرب کرمانشاه بر اساس توالى رسوبات طبیعى، دریافت که در حدود 1000 سال پیش فرایندهاى شدید سیلابى باعث دفن بسیارى از تپههاى باستانى در زیر رسوبات گلى به قطر 10 متر در کرانههای رودخانه اصلى شده است (88:Brookes, 1989). مطالعات مربوط به دیرینهسنگی در ایران به کارهای دمورگان (Demorgan, 1907) فرانسوی بازمیگردد. وی ضمن کشف پارهای ادوات سنگی در رسوبات پلیستوسن در حوضة خزر، اظهار میدارد که یخچالهای کوهستانی و دریاچهها در این دوره ایران را پوشش میدادهاند. پرفسور کون (Coon, 1957) در کتاب هفت غار اطلاعات خود از حفاریهای مربوط به دورة دیرینهسنگی میانی را تحت عنوانفرهنگبارادوستیان(Baradostian Culture)منتشرساخت.در این میان از آثار رایت (Wright, 1963)، ویتا فینزی vita finzi,1980))، وان زیست (van ziest,1977)، آریایی (Ariai) و تیبالت، (Thibault,1977) که دربارة قدیمترین آثار زندگی انسان در ایران و تغییرات اقلیمی دوران چهارم ایران تحقیقات با ارزشی انجام دادهاند میتوان یاد کرد. تقریباً از دهة هفتاد شمسی بهبعد مطالعات زمین باستانشناسی با تأکید بر کاوشهاى پارینهسنگى و استفاده از روشهاى علوم مربوط به زمین براى توصیف جزئیات پیشینههاى باستانى در غارها و پناهگاههاى صخرهاى بهصورتی روشمند آغاز میشود؛ از جملة این مطالعات، تحقیقات انجام شدة طاهری و همکاران در منطقه غرب کشور است که با استفاده از روش تافونی به بررسی شواهد زمینشناسی و بقایای جانوری غار زیلو در شمال کرمانشاه پرداختهاند و به نتایج جالبی در زمینة بررسی رسوبات و بقایای جانوری موجود در غارها برای آگاهی از ارتباط محیط کارستی با شرایط اقلیمی و استقرارهای انسانی دست یافتهاند (طاهری و همکاران،3340:1386). خوشبختانه در سالهای اخیر باستانشناسان تلاش نمودهاند تا با نگاهی ویژه به دادههای علوم میانرشتهای، موضوع برهمکنش میان انسان و محیط زیست را روشن نمایند. این مطالعات در دشتهای تهران، کاشان و قزوین از حدود یک دهه پیش آغاز شده است ((Schmidt et al. 2011, Gilmore et al. 2011.
اشمیت و همکاران با مطالعات زمینباستانشناسی به بررسی نقش مخروطافکنهها در شکلگیری استقرارگاههای دشت قزوین پرداختهاند. در این پژوهش به بررسی مخاطرات طبیعی تأثیرگذار بر زندگی بشر اولیه همچون تغییر اقلیم، زمینلرزه، فعالیت گسلها و سیل در شکلگیری سه استقرارگاه پیشازتاریخ دشت قزوین یعنی سگزآباد، تپة قبرستان و تپة زاعه پرداخته شده است (Schmidt et al. , 2011:583). با مروری بر پژوهشهای صورت گرفتة مرتبط با موضوع میتوان به پژوهشهای ارزشمندی که توسط دانشگاه تهران و دانشگاه برادفورد انگلستان در دشت قزوین انجام گرفته است، اشاره نمود. این گروه با بررسیهای خود در دشت تهران به دستاوردهای ارزشمندی در زمینة مطالعات میانرشتهای رسیدهاند و نتایج کار آنها در قالب چند مقاله به زبانهای انگلیسی و فارسی به چاپ رسیده است. از جملة این تحقیقات بررسی سایتهای باستانی دشت تهران و مطالعة توسعه و پراکندگی فرهنگهای نوسنگی در دشت تهران و تأثیرگذاری عوامل طبیعی مانند آب و هوا، رسوبات مخروطافکنهای و زمینشناسی در بسط و گسترش این فرهنگها که معمولاً نادیده گرفته میشود میباشد (et al., 2011:285 Gillmore). در مقالهای دیگر با بهکارگیری روش آنالیز گردهها و تاریخگذاری رادیوکربن و لومینسانس (Luminescence) نوری در تپة پردیس به تأثیر رسوبگذاری رودخانهها و کانالها در سکنیگزینی بشر اولیه در این تپه پرداخته شده است (فاضلی و دیگران 197:1383). گیلمور (Gillmore) و همکاران با کاوش در تپة پردیس به بررسی محیط ناپایدار مخروطافکنة ورامین در توسعة تمدن در این تپه از شکل ساده تا پیچیدة آن پرداختهاند (et al., 2009:49 Gillmore). همچنین در فروردین 1383 نیز در مطالعات ژئوفیزیکی انجامشده در تپة قبرستان، به مطالعه و بررسی ساختارهای مدفونشده در این تپه پرداخته شده است که در نتیجة آن، علاوه بر مکان آرامگاهها، یک کانال آبیاری موقت که به احتمال زیاد متعلق به قبرستان عصر آهن بوده است نیز کشف شد (Schmidt and Fazeli, 2007:31). از دیگر تحقیقات، بررسیهای انجام گرفته در دشت قزوین بهمنظور تعیین نقش مخروطافکنهها در توزیع سکونتگاههای پیشازتاریخ است؛ در این تحقیق با استفاده از عملیات میدانی، آزمایشگاهی و بررسی رسوبات و همچنین استفاده از عکسهای هوایی به بررسی تأثیر مخروطافکنههای حاجی عرب و جاجرود در مکانگزینی سه تپة پیشازتاریخ در دشت قزوین پرداخته شده است و به نتایج جالبی در زمینة جاذبهها و مخاطرات ناشی از استقرار برروی مخروطافکنه دست یافتهاند (مقصودی و همکاران،1:1391). از تحقیقات دیگر در این زمینه، بررسی ساختارهای طبیعی در مکانگزینی محوطههای پیشازتاریخ در دشت تهران میباشد، در این تحقیق پس از خوشهبندی سایتهای باستانی به خوشههای همسان، نقش عوامل طبیعی از جمله فاصله از رودخانه، زمینشناسی، اقلیم، کاربری اراضی، شیب و ارتفاع در مکانگزینی محوطهها بررسی شد و در نهایت با بهدست آوردن ضریب تغییرات، الگوی استقرار محوطهها در هر خوشه بهدست آمد (مقصودی و همکاران،109:1391).
در خصوص پیشینة تحقیق دربارة تپة میمونآباد نیز حسن فاضلی نشلی برای اولینبار این محوطه را در سال 1377 (فاضلی،1377) شناسایی نمود و پس از آن محسن باقری در سال 1380 آن را مورد بررسی قرار داده است (باقری،1380). در سال 1385، سجاد علیبیگی به تعیین حریم و نشانهگذاری این محوطه پرداخته و بر اساس مطالعة مجموعه سفالهای آن، محوطه را متعلق به دوران مسوسنگ جدید و قرون میانی دورۀ اسلامی معرفی مینماید (علیبیگی 1385). محمدرضا نعمتی و فرشید مصدقی نیز در همایش باستانشناسی عصر مفرغ این محوطه را به عنوان محوطهای از دوران آغاز عصر مفرغ معرفی کردهاند (مصدقی و نعمتی، 1388). بررسی سطحی روشمند محوطه نیز در تیرماه 1389 در دو مرحله زمانی طی حدود ششماه عملیات میدانی و مطالعاتی توسط قاسم رحیمی انجام شده است (نقل از یوسفی زُشک،1391). شاید بتوان گفت مهمترین پژوهشی که در این زمینه انجام گرفته است حفاری یک فصل یوسفی در این تپه است که در خصوص نحوة استقرار در این تپه به نتایج جالبی رسیدهاند.
گسترة مورد مطالعه
محوطة میمونآباد در "484 '290 35 طول شمالی و "805 '10 051 عرض شرقی، در فاصلة حدود 2 کیلومتری جنوب شهر گلستان، 6 کیلومتری غرب شهرستان رباطکریم، و در500 متری جنوب روستای میمنتآباد (میمونآباد) واقع شده است. مسیر دسترسی به آن از طریق جادة آسفالت شهر گلستان به روستای میمنتآباد امکان پذیر است که در کیلومتر پنج این جاده، جادهای خاکی به سمت شرق جدا میشود و پس از طی کمتر از یک کیلومتر میتوان به محوطه دست یافت.
این شهرستان از جنوب به شهرستان ری، از شرق به شهرستان اسلامشهر، از غرب به شهرستان ساوه و از شمالبهشهرستانشهریارمحدودمیباشد. تپههای میمونآباد دو برجستگی شمالی و جنوبی را شامل میشود. برجستگی جنوبی که در فاصلة دورتری نسبت به رودخانه قرارگرفته است، حاوی یافتههای مربوط به مرحلة استقراری قدیمیتر (3400-3700 پ .م) میباشد و شامل نهشتههای حاصل از فعالیتهای روزمرة زندگی در این محوطه مانند سفال، استخوان و ابزار و ادوات سنگی است، و برجستگی شمالی که در فاصلة کمتری از رودخانه قرار دارد دارای مرحلة استقراری جدیدتر دورة اروک (BC 4000-3500) است و دارای شواهدی از حداقل سه مرحلة استقراری است، که در جدیدترین آنها آثاری از دو فضای سرپوشیده که بهواسطة یک دیوار با امتداد شمالی ـ جنوبی از یکدیگر جدا میشدند بهدست آمد. تپة جنوبی در دورة مس ـ سنگی پایانی مسکونی بوده و پس از متروکشدن، سکونت در تپة شمالی تا دورة اروک ادامه مییابد (یوسفیزشک: 1391).
شهرستان رباطکریم بهدلیل کاهش ارتفاع و مجاورت با مناطق کویری از نواحی نیمهبیابانی و نیمهخشک بهشمار میرود. این شهرستان در دامنة جنوبی رشتهکوههای البرز مرکزی، روی مخروطافکنة جی، کرج و بر روی پهنة رسوبی ایران مرکزی، از دوران سوم و چهارم زمینشناسی واقع شده است. ترکیبات تشکیلدهندة این رسوبات در دامنههای البرز از نوع توفیت سبز و در رباطکریم از نوع رسوبات آبرفتی است. عارضة طبیعی جلگههای آبرفتی پایکوه (دامنة جنوبی البرز؛ محدودة دشت تهران) در جنوب با شروع ناحیة کویری که به طرف قم و ساوه گسترش پیدا میکند پایان مییابد. جنس بیشتر خاک این منطقه از نوع رس و با ترکیب سیلت است که درصد و تراکم آن در نقاط مختلف، متفاوت است. از لحاظ طبیعی نیز این شهرستان به دو بخش شرقی و غربی قابل تقسیم است که بخش شرقی بهصورت دشتی آبرفتی است و در قسمتهایی از آن کوه یا تپهماهورهای منفرد دیده میشود و بخش غربی نیز شامل کوهها و تپهماهورهایی است که بلندترین آنها کوه منگنز (سیاه کوه) در ارتفاع 1325 متری از سطح دریا است. هرچند تپههای میمونآباد از لحاظ سیاسی در شهرستان رباطکریم قرار گرفتهاند، هدف این پژوهش بررسی تأثیر رودخانة شادچای در مکانگزینی استقرارگاهها میباشد و رودخانة شادچای یکی از رودخانههای فرعی رودخانه کرج است (شکل 1). محوطة باستانی میمونآباد (میمنتآباد) حاوی شواهدی توأمان از دورههای روستانشینی جدید و دورة آغاز شهرنشینی است. این محوطه در فاصلة حدود 35 کیلومتری جنوبی دامنههای جنوبی البرز، بر روی دشتی هموار و نسبتاً خشک و در فاصله حدود 2 کیلومتری شرق تپهماهورهای غرب نصیرآباد قرار گرفته است.
شکل1: موقعیت تپههای میمونآباد نسبت به عوامل طبیعی منطقه و محوطههای باستانی اطراف
از آنجایی که ساختارهای طبیعی هر منطقه از معیارهای ارزشمند در ایجاد یا انحطاط استقرارگاهها میباشند، میتوانند در بررسی آگاهانه در خصوص اینگونه آثار کمک کنند. موقعیت تپههای میمونآباد از لحاظ ساختارهای طبیعی به گونهایست که چشمانداز اطراف محوطه را زمینهای پست و هموار با شیبی در حدود 5 ـ 0 درجه تشکیل میدهد و ارتفاع آن از سطح دریا معادل 1050 متر میباشد. همچنین این محوطه در اقلیمی خشک قرار گرفته است که به سمت شمال به آبوهوای نیمهخشک منتهی میشود، فاصلة تقریبی تپهها از رودخانة شادچای حدود 200متر است (شکل2). رودخانة شادچای یکی از مسیلهای منشعب از رودخانة کرج است، آب رودخانه کرج از بارشهای فصل سرما و ذوب برفهای کوهستانی در فصل گرما تأمین میشود. این رود در کوهستان رودی دائمی و درپایکوه و دشت آبرفتی، فصلی و در مجاورت مسیله از ویژگیهای رودهای اتفاقی برخوردار است (جعفری،388:1376).
شکل 2: موقعیت تپههای میمونآباد نسبت به ارتفاع از سطح دریا آبوهوا، شیب و فاصله از رودخانه
این محوطه همچنین برروی دشت آبرفتی و در قسمت انتهایی مخروطافکنة کرج واقع شده و زمینهای اطراف آن شامل زمینهای زراعی است که در قسمت شمال، بیرونزدگیهای بیابانی چشمانداز غالب منطقه را تشکیل میدهد. از نظر زمینشناسی ذخایر تراسی و مخروطافکنهای کل منطقه را دربر گرفتهاند (شکل3).
شکل3: موقعیت تپههای میمونآباد نسبت به سازندهای زمینشناسی،کاربری اراضی و ژئومورفولوژی
روش بررسی
در این پژوهش پس از مشخصشدن محدودة مورد مطالعه با استفاده از نقشههای توپوگرافی، دو مرحله بازدید میدانی انجام شد، بازدیدهای میدانی در زمانی صورت گرفت که هیئت باستانشناسی در این دو تپه مشغول حفاری بودند. ابتدا موقعیت هریک از محوطهها با دستگاه GPS برداشت شد تا برای بررسیهای آینده برروی نقشه آورده شود. همچنین مطالعة اولیه برروی لایههای خاک و رسوبات محدودة مورد مطالعه از طریق اولین بازدید میدانی صورت گرفت. در مرحله دوم که هدف، بررسی شیب و نمونهبرداری برای کارهای آزمایشگاهی بود، نقشهبرداری و نمونهبرداری از ترانشه محل استقرار و آبراهه قدیمی انجام گرفت. موقعیت آبراهههای قدیمی پس از مشخصشدن از طریق پیمایشهای زمینی، با دستگاه GPS ثبت و با دستگاه کمپاس برای هر یک از آبراههها مشخص گردید و موقعیت و جهت آنها نسبت به تپهها برروی عکسهای هوایی 1334 و با مقیاس 1:50000 به نمایش درآمد. از طرفی برای بررسی بهتر ارتباط ابزارهای سنگی با نوع رسوبات رودخانه، سازندهای زمینشناسی منطقهای که رودخانة کرج از آن عبور میکند با استفاده از نقشههای زمینشناسی بررسی و با ایجاد یک پروفیل از این سازندها، این ارتباط به خوبی مشخص شد. مرحلة بعدی شامل مطالعات آزمایشگاهی مانند دانهسنجی و گرانولومتری بود. در این مرحله رسوبات برای تفکیک وارد دستگاه شیکر شد و وزن رسوبات هریک از طبقات شیکر محاسبه و با استفاده از نرمافزار Gradistat نمودارها و هیستوگرامهای مورد نیاز بهدست آمد و سبب شد که اطلاعات بیشتری از ژئومورفولوژی دشت داشته باشیم. در نهایت با استفاده از نرمافزارهای مختلف مانندGIS,SPSS تحلیل آماری و نتیجهگیری کلی به انجام رسید.
بحث و نتیجهگیری
بررسی ویژگیهای سنگشناسی ابزارهای سنگی
از کاوش تپههای میمونآباد 26 عدد ابزار سنگی بهدست آمد که شامل سنگ مادر، تیغهها و تراشهها و ابزارهایی که از آن به عنوانtool forms نام میبرند، میباشد. نوع سنگ مورد استفاده، بیشتر از جنسی مرغوب است که به رنگهای مختلفی از قهوهای، سبز، خاکستری، زرد و غیره تقسیمبندی میشود (شکل4).پس از بررسی کارشناس و تعیین جنس آنها با ابزارهای خاص زمینشناسی، مشخص شد بیشتر ابزارهایی که ازموادبستررودخانةشادچایتهیهواستفادهمیشده، شامل موادی است که از بالادست رودخانه به قسمتهای جنوبی دشت حمل شده و ساکنان تپه آن را مورد استفاده قرار میدادهاند (شکل4).
شکل4 : ابزارهای سنگی بهدست آمده از تپههای میمونآباد
برای بررسی بهتر ارتباط ابزارهای سنگی با نوع رسوبات رودخانه، سازندهای زمینشناسی منطقهای که رودخانة کرج از آن عبور میکند با استفاده از نقشههای زمینشناسی بررسی شد و با ایجاد پروفیل از این سازندها، این ارتباط به خوبی مشخص گردید (شکل5).
شکل 5: پروفیل طولی رودخانه در سازندهای زمینشناسی در حوضة رودخانة کرج
با توجه به پروفیلی که از مسیر رودخانه از نواحی کوهستانی در البرز و نواحی دشتی تا نزدیکی محوطة میمونآباد به دست آمد مشخص شد که بهجز ابسیدین، تقریباً تمامی ابزارهای سنگی از سازندهایی است که رودخانه از قسمتهای بالای حوضه به پاییندست حمل کرده و مردمان آن زمان از آنها برای ساخت ابزارهای سنگی استفاده میکردهاند، و شاید بتوان گفت که مهمترین سازندی که از سنگهای آن در ساخت بیشتر ابزار استفاده میشده، سازند کرج بوده است (شکل6)
شکل6 : ترکیب سنگشناسی ابزار سنگی بهدستآمده از تپههای میمونآباد
عملیات میدانی
شواهد تغییر بستر رود: مجراهای واقع در سطح مخروطافکنهها در طی زمان موقعیت خود را تغییر میدهند (دریو،1873، نقل از مقصودی و محمدنژاد آروق،1390). در طی دورة زمانی طولانی (1000-10000سال) مجراها برای حفظ شکل و موقعیت مخروطافکنه، در تمامی سطح مخروطافکنه تغییر مسیر میدهند (شکل7). محل دقیق مجراها در طول زمان نامعیّن بوده و مهاجرت مجراها میتواند بهصورت فرایندی اتفاقی باشد
(پرایس(1)،1974،هوک و روهر(2)،1979، نقل از مقصودی و محمدنژاد آروق،1390). در واقع، طبیعت این کانالها بهگونهای است که بهطور دائم تغییر مسیر داده و ضمن مهاجرت به بخشهای مختلف مخروطافکنه در بعضی موارد حالت پیچان رودی نیز پیدا میکنند و این میتواند تأثیر انکارنکردنی در محل استقرار روستاها و جوامع پیش از تاریخ و نیز جابهجایی محل سکونت آنها به همراه جابهجایی جریانهای آب داشته باشد (مقصودی،16:1391)
شکل7: نمونهای از تغییر مسیر مجراهای سطح مخروطافکنه در بازة زمانی 1942-1992 (فیلد،2001، نقل از مقصودی و محمدنژاد آروق، 1390 :172)
در کنارههای رودخانة شادچای نیز تعدادی آبراهة دیرینه مشاهده شد که البته بهدلیل عدم امکان تاریخگذاری در این پژوهش، نمیتوان با قطعیت عنوان نمود که این آبراههها دقیقاً همان آبراهههایی بودهاند که در زمان حیات استقرارگاهها آنها را تحتتأثیر قرار دادهاند یا خیر؟ ولیکن این آبراههها شواهدی از تغییر مداوم مسیر رودخانه در ادوار گذشته میباشند (شکل8).
1 |
2 |
شکل8: شواهد آبراهههای قدیمی،1) آبراهه قدیمی در بالادست محوطه که با رسوبات پر شده است، 2) آبراهههای قدیمی در پاییندست محوطه
برای بررسی دقیقتر، و تأثیر احتمالی این آبراهههای قدیمی برروی تپههای میمونآباد، جهت و امتداد هریک از آبراههها توسط دستگاه کمپاس برداشت گردید (جدول1).
جدول1: جهات و مختصات آبراهههای قدیمی |
|||
مکان |
مختصات |
جهت |
ارتفاع |
آبراهه بالادست |
"36'54051 |
235 SW |
1036 |
"64'28039 |
55 NE |
||
آبراهههای پایین دست |
|||
1 |
"17'57051 |
78 NE |
1035 |
"77.7'27039 |
258 SW |
||
2 |
"29'57051 |
85 NE |
1034 |
"75.8'27039 |
265 SW |
||
3 |
"39'57051 |
70 NE |
1034 |
"73'27039 |
250 SW |
85NE |
70NE |
78NE |
با تعیین جهت و امتداد هریک از این آبراههها مشخص شد که شواهد آبراهههای قدیمی در بالادست رودخانه جهتی رو به پایین یعنی به سمت تپههای باستانی داشته است و این احتمال میرود که شعبهای از این رودخانه در این مسیر بوده است و مکانگزینی استقرارگاهها با توجه به این تغییر مسیر صورت گرفته باشد (شکل9).
شکل 9: جهات آبراهههای قدیمی نسبت به تپههای میمونآباد
بررسی شیب: برای اینکه اطلاعات درستی از نحوة شیببندی محیط اطراف بهخصوص در فاصلة بین رودخانه و تپهها داشته باشیم، لازم بود تا شیب منطقه محاسبه گردد، بنابراین تقریباً به شعاع یک کیلومتر به مرکزیت تپهها با مقیاس1:300 در دو جهت جنوببهشمال و غرببهشرق نقشهبرداری صورت گرفت (جدول2). سپس دادههای اندازهگیری شده برای تعیین موقعیت مکانی و عملیات درونیابی بهمنظور محاسبة شیب منطقه به محیط GIS برده شد. همچنین برای مشخص کردن موقعیت تپهها، دو پروفیل از نقاطی که نقشهبرداری شده بود تهیه گردید (شکل10)
شکل 10: نقشة شیب و پروفیل محدودة مورد مطالعه
همانگونه که از شکل نیز پیداست این محدوده دارای یک شیب ملایم از شمالشرق به جنوبغرب است و شیب بهگونهای است که بهراحتی عبور مسیر احتمالی رودخانه از کنار تپهها را امکانپذیر میکرده است. همچنین شیب کم دشت خود دلیلی بر رسوبگذاری و تغییر مسیر رود در نتیجة این شیب کم است. پروفیل طولی نیز نشان میدهد که تپة یک (تپه قدیمیتر) در ارتفاع بیشتری نسبت به تپة دو که در فاصلة کمتری از رودخانه است، قرار گرفته است و بین آنها فرورفتگی کمعمقی قرار دارد.
کارهای آزمایشگاهی
نمونهبرداری و تجزیه و تحلیل اندازة دانهها
برای پیبردن به شرایط رسوبگذاری منطقه از پنج قسمت ترانشه تپة شمالی میمونآباد نمونهبرداری شد، در واقع، مطالعة بافت رسوبات به وضوح فرایند رسوبگذاری را نشان میدهد و اینکه فرایندهای فوق بهشدت تحتتأثیر اقلیم هستند (Tucker, 2001). عنصر اصلی در توصیف مواد رسوبی اندازه و توزیع دانههاست. انتخاب نمونهها بر اساس تغییر رنگ لایهها انجام گرفت، همچنین برای مقایسة رسوبات ترانشه با شواهد آبراهة قدیمی نیز، نمونه تهیه شد و موقعیت تمامی نمونهها با استفاده از دوربین Total Station برداشت شد، مشخصات نمونههای برداشتشده به شرح ذیل میباشد:
نمونههای اول تا سوم که T1,T2,T3 نامگذاری شده است از لایههای بکر و طبیعی که هنوز استقراری بر روی آن صورت نگرفته، برداشت شد و نمونة 4 از لایة فرهنگی ترانشه بهنامLN108 میباشد؛ این لایه در دورة اروک قابل استفاده مردمان آن روزگار بوده است. در نهایت یک نمونه نیز برای مقایسه از آبراهة قدیمی که در بالادست محوطه بود و با رسوبات پر شده بود تهیه و C1نامگذاری شد (شکل11).
شکل 11: موقعیت نمونههای برداشتشده
نمونهها پس از برداشت برای کارهای گرانولومتری به آزمایشگاه برده شد، وزن هریک از نمونهها تعیین و ثبت گردید. از هریک از نمونههای T,T3,C1 200 گرم و از مابقی نمونهها مقدار 150 گرم وزنکشی شد و بعد از آن نمونههای وزن شده در مجموعهای از الکها با فواصل: 1000، 500، 250، 125، 63 و >63، که طشتی در زیر آن قرار داشت برروی یک دستگاه لرزاننده مکانیکی قرار داده شد و برای20 دقیقه با قدرت 100 لرزانده شد و وزن و درصد هریک از رسوبات در طبقات لرزاننده مشخص شد و برای تحلیلها و شاخصهای آماری آماده گردید (جدول3).
جدول3: وزن و درصد نمونههای برداشتشده |
|||||||||||
طبقات شیکر به میکرون نمونهها |
T1 |
درصد |
T2 |
درصد |
T3 |
درصد |
C1 |
درصد |
LN:108 |
درصد |
|
2000 |
21.95 |
10.975 |
1.32 |
0.88 |
2.6 |
1.3 |
94.34 |
47.17 |
3 |
2 |
|
1000 |
34.72 |
17.36 |
33.2 |
22.1 |
42.9 |
21.4 |
48.1 |
24.1 |
22.3 |
14.9 |
|
500 |
33.2 |
16.6 |
22.5 |
15 |
41.7 |
20.8 |
23.7 |
11.8 |
27.99 |
18.7 |
|
250 |
27.1 |
13.55 |
16.5 |
11 |
34.4 |
17.2 |
12.1 |
6.05 |
24.71 |
16.5 |
|
125 |
21.1 |
10.55 |
21.2 |
14.16 |
43.1 |
21.5 |
7.26 |
3.63 |
23.9 |
15.9 |
|
63 |
25.2 |
12.6 |
33.6 |
22.41 |
29.1 |
14.5 |
5.4 |
2.7 |
27.7 |
18.5 |
|
< 63 |
36.73 |
18.37 |
21.6 |
14.40 |
6.2 |
3.1 |
9.1 |
4.55 |
20.4 |
13.6 |
|
جمع نمونهها به گرم |
200 |
100 |
150 |
100 |
200 |
100 |
200 |
100 |
150 |
100 |
|
1. نامگذاری رسوبات بر اساس اندازة دانهها
فولک در سال 1954 دو نمودار مثلثی بر اساس اندازة دانههای تشکیلدهندة رسوبات و سنگهای رسوبی برای نامگذاری آنها ارائه کرده است. مثلث اول برای نامگذاری رسوبات دانهدرشتتر بهکار برده میشود که در سه گوشة آن گراول، ماسه و گل قرار میگیرد و برای نامگذاری رسوبات یا سنگهای دانهریزتری که فاقد هرگونه گراولی باشد از مثلث دیگری که در سه گوشة آن ماسه، سیلت و رس نوشته شده است استفاده میشود (Folk,1957:344) از آنجایی که تمامی نمونههای برداشت شده فاقد گراول هستند برای نامگذاری از مثلث دوم استفاده شده است. همانگونه که از اشکال12 نیز مشخص است نمونههای T1,T2,T3,LN108 ماسه متوسط و نمونه C1 که رسوبات کانال قدیمی است از ماسة بسیار درشت تشکیل شده و میتوان اینگونه نتیجه گرفت که نوع رسوبات از پایینبهبالا نشاندهندة تغییر محیط رودخانهای به دشت سیلابی است. (درT1,T2,Ln108 دشت سیلابی است و در نمونههای T3,C1 نوع رسوبات محیط رودخانهای و ایجاد محیطی پایدار به منظور استقرار طولانیمدت انسان را نشان میدهد).
شکل12: موقعیت نمونههای برداشتشده در مثلث فولک
2. هیستوگرام
هیستوگرام یک نوع متد ترسیمی است که فراوانی نسبی اندازة ذرات بهوسیله مناطق مختلف در آن نشان داده میشود. بالاترین نقطة تجمع در هیستوگرام را نما یا مد (Mode) میگویند. اگر هیستوگرام دارای یک مرکز تجمع باشد، آن را یونیمدال ( (unimodal و اگر دارای دو مرکز تجمع باشد بایمدال (bimodal) و اگر چندین مرکز تجمع داشته باشد، مولتیمدال (multimodal) مینامند. در نمونههای برداشت شده نیز نمونة دو که از قسمتهای تحتانی خاک بکر است یونیمدال و مابقی نمونهها که شامل دو نمونه از خاک بکر (نمونه یک و سه) و یک نمونه از لایة فرهنگی (نمونة Ln108) است مولتیمدال هستند (شکل13). مراکز تجمع در هیستوگرام نشاندهندة ناجوری رسوبات و منعکسکنندة منشأ آنها میباشد، زیرا هریک از مراکز تجمع در رابطه با اندازة ذرات مختلفی است که از منشأ به حوضه آورده شده است. بنابراین اگر هیستوگرامی بایمدال باشد ممکن است رسوب از دو منشأ سرچشمه گرفته باشد (Folk,1974:182).
به طور کلی، هیستوگرام تمامی نمونهها حاکی از این است که رسوبات انباشته شده از بیش از یک منشأ در این مکان رسوبگذاری شده است (شکل13). این مورد به همراه تحلیلهای آماری دیگر سبب میشود که از نحوة رسوبگذاری و ارتباط آن با استقرارگاه اطلاعات دیگری بهدست آوریم.
شکل13: موقعیت نمونههای برداشتشده در ترانشه شمالی (مأخذ: گزارشهای منتشرنشدة کاوشهای باستانشناسی میمنتآباد)
3. پارامترهای آماری
برایارزشیابییکسرینمونهپسازتعییناندازةذراتآنها، برای بررسی بهتر و دقیقتر از این نظر که کدامیک دارایجورشدگیبهتریاز دیگری است و یا اینکه ذرات دانهریز یا دانهدرشت در نمونه فراوانتر است، یکسری پارامترهای آماری از قبیل میانگین، جورشدگی، کجشدگی و... را محاسبه میکنیم. اندازهگیری متوسط اندازة دانههاکهبامیانگین،مدومیانهبیانمیشود،درواقع، همان نتایج مثلث فولک را دربر داشت که در بالا ذکر شد. نتایج جورشدگی رسوبات که عبارتست از اینکه ذرات تشکیلدهندة رسوب یا سنگ تا چه اندازه به یکدیگر نزدیک هستند، نشان میدهد که نمونههای T1,T2,T3,LN108دارای جورشدگی خوبی نیستند،ولی رسوباتی که از آبراهة قدیمی برداشت شدهاند، دارای جورشدگی متوسطی هستند. همچنین کجشدگی که نشاندهندة نامتجانسبودن توزیع ذرات است حکایت از این امر دارد که تمامی نمونهها تقریباً دارای کجشدگی متقارنی هستند و از این لحاظ تمامی نمونهها تقریباً از ذرات نسبتاً متجانسی تشکیل شدهاند، از طرفی اگر مقدار ذرات دانهریز فراوانتر باشد، دنبالة منحنی به طرف راست و کجشدگی مثبت است، در نمونههای برداشتشدة ما نیز فراوانی ذرات ریز نسبت به ذرات درشتدانهتر کاملاً مشهود است. همچنیناندازهگیری نوکتیزی یا کشیدگی منحنی توزیع ذرات که نشان میدهد اگر قسمت وسط دارای جورشدگی بهتر باشد منحنی کشیدهتر و اگر دنباله دارای جورشدگی بهتر از قسمت وسط باشد کشیدگی متوسط است، بنابراین، این موضوع روشن میشود که در نمونههای بررسی شده، نمونههای T1,T2 دارای منحنی پهن است؛ یعنی ذرات درشتدانه و ریزدانه جورشدگی بهتری دارند و LN108دارای کشیدگی متوسط است وC1 نیز دارای منحنی بسیار کشیده است یعنی ذرات با دانههای متوسط دارای جورشدگی بهتری نسبت به ذرات دانهریزتر و درشتتر هستند. با تجزیه و تحلیل اندازة دانهها نیز مشخص شد که نمونههای برداشتشده از ترانشة محل استقرار (T1,T2,T3,LN108)،دارای ماسة متوسط است ولی نمونههای برداشتشده از کانال قدیمی دارای ماسة درشت است و ذرات متوسط آن دارای جورشدگی بهتری نسبت به ذرات دانهدرشتتر و دانهریزتر است (جدول4).
این رسوبات که از کف آبراهة دیرینه برداشت شده است، در واقع، نشاندهندة رسوبات داخلرودخانهای و یک سیستم رودخانهای با جریان آرام در این مسیر است؛ از سوی دیگر رسوبات برداشت شده از ترانشه با اندازة ذراتی در حد ماسة ریز، سیلت و رس، نشاندهندة رسوبات دشت سیلابی است، چرا که در مواقع سیلابی آب از داخل رودخانه بیرون ریخته و دشت وسیعی را میپوشاند، بنابراین با توجه به اینکه این محوطه در انتهای مخروطافکنة کرج قرار گرفته است و از اختصاصات شبکههای جاری بر روی اینگونه مناطق، دائمینبودن آنهاست، اغلب در عرض مخروط جابهجا میشوند. همین مسئله موجب میشود تا استقرارگاههای باستانی نیز به تبعیت از جابهجایی کانالها در سطح مخروطافکنه جابهجا شوند و همانگونه که قبلاً نیز اشاره شد شواهدی از این آبراهههای دیرینه در قسمتهای شمالی و جنوبی تپهها مشاهد شد. البته مطالعاتی را که محققان دیگر پیش از این، در خصوص دشت تهران انجام دادهاند نیز تقریباً به همین نتایج رسیده است. به طور مثال گیلمور و همکاران با بررسی رسوبات منطقة قرچک ورامین در محوطة باستانی تپة پردیس فرچک به آثاری از یک شبکة آبیاری مصنوعی دست پیدا کردند که نشاندهندة تلاش انسان دورة مس- سنگی برای دستیابی به فناوری برداشت آب بوده است (Gillmor et al., 2009 & 2011). مقصودی و همکاران نیز در پی بررسیهای خود در دشت قزوین به این نتیجه رسیدهاند که عبور کانالهای گیسویی از مجاورت محوطهها و مهاجرت و تغییر مسیر این کانالها، جابهجایی و تغییر موقعیت محوطهها را به دنبال داشته است (مقصودی و همکاران،1:1391).
جدول4: شاخصهای آماری مورفومتری ذرات |
|||||||||||
روشو مقیاس تحلیل آماری |
فاکتور آماری |
نمونه T1 |
تفسیر |
نمونه T2 |
تفسیر |
نمونه T3 |
تفسیر |
نمونه LN108 |
تفسیر |
نمونه C1 |
تفسیر |
|
مدیان |
390.4 |
|
270.5 |
|
385.6 |
|
273.4 |
|
1850.6 |
|
میانه |
385.9 |
|
238.2 |
|
386.3 |
|
272.5 |
|
1843.3 |
|
|
میانگین |
303.0 |
سیلت و ماسه |
269.7 |
سیلت و ماسه |
381.5 |
ماسه درشت |
269.4 |
ماسه متوسط |
1015.8 |
ماسهبسیار درشت |
|
جورشدگی |
5.350 |
خیلیبد |
4.542 |
خیلی بد |
2.963 |
بد |
4.255 |
خیلی بد |
1.957 |
متوسط |
|
کج شدگی |
0.352- |
کاملا متقارن |
0.048- |
متقارن |
0.039- |
کاملا متقارن |
0.141- |
متقارن |
1.561- |
کاملا متقارن |
|
کشیدگی |
0.825 |
پهن |
0.898 |
پهن |
0.753 |
پهن |
1.019 |
متوسط |
1.897 |
بسیارکشیده |
|
|
مدیان |
1.833 |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
میانه |
1.620 |
|
2.070 |
|
1.372 |
|
1.876 |
|
0.822- |
|
|
میانگین |
1.733 |
ماسه متوسط |
1.890 |
ماسه متوسط |
1.390 |
ماسه متوسط |
1.892 |
ماسه متوسط |
0.023- |
ماسهبسیار درشت |
|
جورشدگی |
2.420 |
خیلی بد |
2.183 |
خیلی بد |
1.567 |
بد |
2.089 |
خیلی بد |
0.969 |
متوسط |
|
کج شدگی |
0.352 |
کاملا متقارن |
0.048 |
متقارن |
0.039 |
کاملا متقارن |
0.141 |
متقارن |
1.561 |
کاملا متقارن |
|
کشیدگی |
0.825 |
پهن |
0.898 |
پهن |
0.753 |
پهن |
1.019 |
متوسط |
1.897 |
بسیارکشیده |
نتیجه
نتیجة بررسی زمینباستانشناسی محوطة میمونآباد که شامل دو تپه از دوران مس ـ سنگی است که با فاصلة اندکی از یکدیگر قرار گرفتهاند نشان میدهد که استقرار در این دو محوطه برروی دشت آبرفتی و در قسمت انتهایی مخروطافکنه کرج واقع شده است. همچنین بررسیهای باستانشناسی نشان میدهد که ابتدا استقرار در تپة جنوبی صورت گرفته است، ولی بعد از مدتی بنا به دلایلی متروک گشته و حیات در تپة شمالی ادامه پیدا کرده است. تپة شمالی که دارای استقراری جدیدتر است، علاوه بر اینکه در فاصلة کمتری نسبت به رودخانة شادچای قرار گرفته، در ارتفاع کمی پایینتر نسبت به تپة جنوبی میباشد. در این پژوهش با بررسی ابزارهای سنگی محوطة میمونآباد، مشخص شد که بیشتر ابزارهای سنگی که مورد استفادة مردمان آن زمان قرار میگرفته، از رسوبات رودخانه و از قسمتهای بالای حوضه و از فاصلة تقریبی 30 کیلومتری شمال حوضه توسط رودخانه به پاییندست حمل شده است و بیشتر مواد حمل شده، از سازند کرج است که این امر نیز خود یکی از دلایلی است که وابستگی چندجانبة انسان پیشازتاریخ به رودخانه را به اثبات میرساند. همچنین با بررسی مسیر رودخانة شادچای شواهدی از آبراهههای دیرینه که نشاندهندة تغییر مسیر پیدرپی رودخانه بودهاند، پیدا شد. با بررسی شیب منطقه نیز این امر مسلم گردید که شرایط شیب بهگونهای بوده که احتمال تغییر مسیر رود به سمت تپهها را به راحتی امکانپذیر میکرده است. با تجزیه و تحلیل اندازة دانهها نیز مشخص شد که نمونههای برداشت شده از ترانشه محل استقرار (T1,T2,T3,LN108)، دارای ماسة متوسط هستند، در صورتی که نمونههای برداشت شده از کانال قدیمی دارای ماسة درشت است و ذرات متوسط آن دارای جورشدگی بهتری نسبت به ذرات دانهدرشتتر و دانهریزتر هستند. این رسوبات که از کف آبراهة دیرینه برداشت شده، نشاندهندة رسوبات داخلرودخانهای با جریان آرام در این مسیر است. ولیکن رسوبات برداشت شده از ترانشه محل استقرار با اندازة ذراتی در حد ماسة ریز و سیلت و رس نشاندهندة رسوبات دشت سیلابی است، چرا که در مواقع سیلابی آب از داخل رودخانه بیرون ریخته و دشت وسیعی را میپوشاند، بنابراین با توجه به اینکه این سایت در انتهای مخروطافکنة کرج واقع شده است و از اختصاصات شبکههای جاری بر روی اینگونه مناطق، دائمینبودن آنهاست و اغلب در عرض مخروط جابهجا میشوند، همین مسئله موجب میشود تا استقرارگاههای باستانی نیز به تبعیت از جابهجایی کانالها در سطح مخروطافکنه جابهجا شوند (همانگونه که قبلا نیز اشاره شد شواهدی از این کانالهای دیرینه در قسمتهای شمالی و جنوبی تپهها مشاهد شد). بنابراین با بررسی شواهد بهجایمانده این نظریه قوت مییابد که برای انسانهای پیشازتاریخ که تکنولوژی پیشرفتهای نداشتهاند، امکان انتقال آب وجود نداشته است، بنابراین با جابهجایی و مهاجرت کانالهای گیسویی، آنها هم با جابهجایی استقرارگاه، از تغییرات طبیعی تبعیت میکردهاند.
بهطور کلی، با توجه به تمامی شواهد، این احتمال میرود که در گذشته به دلایل اقلیمی یا زمینساخت، شعبهای از رودخانه مسیری به غیر از مسیر فعلی داشته است و با تغییر مسیر خود استقرارگاه نیز به تبع آن تغییر مکان داده و به مکانی نزدیکتر به رودخانه انتقال یافته است.
طاهری،کمال، مرجان مشکور، فریدون بیگلری و علیاکبر مرادنژاد (1386)،« بررسی شواهد زمینشناسی و بقایای جانوری غار زیلو ـ شمال کرمانشاه»، یازدهمین همایش انجمن زمینشناسی ایران، دانشگاه فردوسی مشهد، ص3348- 3340.
Folk, R. L., and Ward, W. C., 1957, Brazos river bar, A study in the significance of grain-size parameters, Journal of Sedimentary Petrology, 27, PP. 3-27.
Gillmore, G.K., Stevens, T., Buylaert, J.P., Coninghamm, R. A. E., Batt, C., Fazeli H., Young R. & Maghsoudi M., 2011, Geoarchaeology and the value of multidisciplinary palaeoenvironmental approaches: a case study from the Tehran Plain , Iran, Geoarchaeology and multidisciplinarity, pp 49 – 67.