Document Type : Research Paper

Authors

Abstract

Water resources throughout human history have always been an important factor in attracting human settlement. The main purpose of this paper was to investigate what is the role of Shadchay River in the location of two prehistoric settlements that are called Tepe Meymon Abad. In this research by field studies and also to investigate the characteristics of the sediments, samples were taken from the trenches of archaeological sites and remains of ancient waterway. The results obtained are compared with each other and also the necessary maps were plotted by using GIS and Freehand software. The results of the geoarchaeological studies show that these two sites are located on the alluvial plains and on the end of the Karaj alluvial fans. The fine-grained alluvial fan deposits of the Karaj, has created favorable conditions for the human settlement in this area. According to the samples taken and all evidence, probably in the past, a tributary of the Karaj river flowed in a course which is different from its nowadays water way and consequently by its redirection the settlement moved and transferred to a location closer to the river.
 

 
 

Keywords

مطالعات هم­گام و هم­راستا با مطالعات باستان­شناسی، دامنة تحقیقات علم باستان­شناسی را گسترده­تر کرده است چرا که با استفاده از علوم دیگر شاید بتوان پاسخ­های روشنی به مسائل پیچیده باستان­شناسی داد. در همین زمینه متخصصین علوم مختلف معیارها و روش­های بسیاری را ارائه نموده­اند و امید است از طریق ائتلاف افکار، فنون، نتایج و نگرش رشته­های مختلف مرتبط با مسئلة موردنظر، شناخت و درک عمیق­تری از موضوع مورد بحث فراهم شود. یکی از مطالعات سودمند در این زمینه، بررسی­های زمین­باستان­شناسی در سکونتگاه­های پیش ­از­ تاریخ است. دشت تهران به­ عنوان یکی از مکان­هایی که از گذشته­های دور تا به امروز محیط طبیعی مناسبی را برای زیست ساکنانش فراهم آورده، در واقع، با ته­نشست گل­و­لای آبرفتی حمل­شده توسط آب رودخانه­ها پوشیده شده است و به­نظر می­رسد که تغییر سیستم رودخانه­ها در طول زمان تأثیر قابل­توجهی روی تغییر الگوهای سکونت بشر قبل از تاریخ تا حال داشته باشد. دشت تهران دارای حدود 123 محوطة باستانی است (فاضلی،31:1383) بنابراین منطقی به­نظر می­رسد هرگونه بررسی در گذشته و حال این محوطه­های باستانی بایستی با توجه به بستر طبیعی که این محیط­ها که برروی آن شکل گرفته­اند صورت پذیرد. پژوهش حاضر بر آن است تا از طریق روش­های زمین­باستان­شناسی، تأثیر رودخانة شادچای یکی از شعبات رودخانة کرج در مکان ­گزینی دو استقرارگاه پیش­از­تاریخ واقع بر قسمت­های انتهایی دشت تهران را مورد بررسی قرار دهد.

شاید به جرأت بتوان گفت با توجه به شرایط خشک و نیمه­خشک ایران، منابع آب شیرین و دسترسی به آن مهم­ترین عامل در مکان­گزینی جوامع پیش­از­تاریخ بوده است. سیستم رودخانه­ها در دشت تهران به­نحوی است که محوطه­های باستان­شناختی، به احتمال زیاد، برای مقاصد کشاورزی (استفاده از رسوبات حاصلخیز برای کشاورزی)، صنعتی (تهیة ابزار سنگی و رس مورد نیاز برای ساخت سفال) و خانگی (برطرف­کردن نیاز حیاتی خود و حیوانات اهلی) در نزدیکی آنها شکل گرفته­اند. هدف از این پژوهش شناخت ویژگی­های ژئومورفولوژی و محیطی رودخانة شادچای در مکان­گزینی تپه­های پیش از تاریخ میمون­آباد است. استفاده از روش­های مربوط به علوم زمین در مطالعات باستان­شناسی که از آن به­ عنوان زمین باستان­شناسی یاد می­شود در ایران سابقة چندانی ندارد. رابرت بریدود از دانشگاه شیکاگو اولین کسی بود که گروهی از متخصصین علوم را با خود به کوهستان­های زاگرس آورد که سرآغازی در به­کارگیری سایر علوم در باستان­شناسی شد (علیزاده، 1380: ­85). دکتر مک برنى (Mc Burney) در سال 1969 ضمن حفارى پناهگاه صخره­اى هومیان و با استفاده از رسوب‌شناسى و مطالعات گرده­شناسى گیاهان دیرینه رسوبات موجود، نتایج ارزشمندى را در خصوص اقلیم گذشته منطقة زاگرس مرکزى ارائه داد­(Mc Burney,1969:99) . در سال­هاى 1975 تا 1979 نیز بروکس (Brookes) با انجام تحقیقات زمین­باستان­شناسى در حوضة آبریز رودخانة قره­سو در شرق روانسر و غرب کرمانشاه بر اساس توالى رسوبات طبیعى، دریافت که در حدود 1000 سال پیش فرایندهاى شدید سیلابى باعث دفن بسیارى از تپه­هاى باستانى در زیر رسوبات گلى به قطر 10 متر در کرانه­های رودخانه اصلى شده است (88:Brookes, 1989). مطالعات مربوط به دیرینه­سنگی در ایران به کارهای دمورگان (Demorgan, 1907) فرانسوی بازمی­گردد. وی ضمن کشف پاره­ای ادوات سنگی در رسوبات پلیستوسن در حوضة خزر، اظهار می­دارد که یخچال­های کوهستانی و دریاچه­ها در این دوره ایران را پوشش می­داده­اند. پرفسور کون (Coon, 1957) در کتاب هفت غار اطلاعات خود از حفاری­های مربوط به دورة دیرینه­سنگی میانی را تحت عنوانفرهنگبارادوستیان(Baradostian Culture)منتشرساخت.در این میان از آثار رایت (Wright, 1963)، ویتا فینزی­ vita finzi,1980))، وان زیست (van ziest,1977)، آریایی (Ariai) و تیبالت، (Thibault,1977) که دربارة قدیم­ترین آثار زندگی انسان در ایران و تغییرات اقلیمی دوران چهارم ایران تحقیقات با ارزشی انجام داده­اند می­توان یاد کرد. تقریباً از دهة هفتاد شمسی به­بعد مطالعات زمین­ باستان­شناسی با تأکید بر     کاوش­هاى پارینه­سنگى و استفاده از روش­هاى علوم مربوط به زمین براى توصیف جزئیات پیشینه­هاى باستانى در غارها و پناهگاه­هاى صخره­اى به­صورتی روشمند آغاز می­شود؛ از جملة این مطالعات، تحقیقات انجام شدة طاهری و همکاران در منطقه غرب کشور است که با استفاده از روش تافونی به ­بررسی شواهد زمین­شناسی و بقایای جانوری غار زیلو در شمال کرمانشاه پرداخته­اند و به نتایج جالبی در زمینة بررسی رسوبات و بقایای جانوری موجود در غارها برای آگاهی از ارتباط محیط کارستی با شرایط اقلیمی و استقرارهای انسانی دست یافته­اند (طاهری و همکاران،3340:1386). خوشبختانه در سال­های اخیر باستان­شناسان تلاش نموده­اند تا با نگاهی ویژه به داده­های علوم میان­رشته­­ای، موضوع برهم­کنش میان انسان و محیط زیست را روشن نمایند. این مطالعات در دشت­های تهران، کاشان و قزوین از حدود یک دهه پیش آغاز شده است ((Schmidt et al. 2011, Gilmore et al. 2011.          
    اشمیت و همکاران با مطالعات زمین­باستان­شناسی به بررسی نقش مخروط­افکنه­ها در شکل­گیری استقرارگاه­های دشت قزوین پرداخته­اند. در این پژوهش به بررسی مخاطرات طبیعی تأثیرگذار بر زندگی بشر اولیه همچون تغییر اقلیم، زمین­لرزه، فعالیت گسل­ها و سیل در شکل­گیری سه استقرارگاه پیش­از­تاریخ دشت قزوین یعنی سگزآباد، تپة قبرستان و تپة ­زاعه پرداخته شده است (Schmidt et al. , 2011:583). با مروری بر پژوهش­های صورت گرفتة مرتبط با موضوع می­توان به پژوهش­های ارزشمندی که توسط دانشگاه تهران و دانشگاه برادفورد انگلستان در دشت قزوین انجام گرفته است، اشاره نمود. این گروه با بررسی­های خود در دشت تهران به دستاوردهای ارزشمندی در زمینة مطالعات میان­رشته­ای رسیده­اند و نتایج کار آنها در قالب چند مقاله به زبان­های انگلیسی و فارسی به چاپ رسیده است. از جملة این تحقیقات بررسی سایت­های باستانی دشت تهران و مطالعة توسعه و پراکندگی فرهنگ­های نوسنگی در دشت تهران و تأثیرگذاری عوامل طبیعی مانند آب و هوا، رسوبات مخروط­افکنه­ای و زمین­شناسی در بسط و گسترش این فرهنگ­ها که معمولاً نادیده گرفته می­شود می­باشد (et al., 2011:285 Gillmore). در مقاله­ای دیگر با به­کارگیری روش آنالیز گرده­ها و تاریخ­گذاری رادیوکربن و لومینسانس (Luminescence) نوری در تپة پردیس به تأثیر رسوب­گذاری رودخانه­ها و کانال­ها در سکنی­گزینی بشر اولیه در این تپه پرداخته شده است (فاضلی و دیگران 197:1383). گیلمور (Gillmore) و همکاران با کاوش در تپة پردیس به بررسی محیط ناپایدار مخروط­افکنة ورامین در توسعة تمدن در این تپه از شکل ساده تا پیچیدة آن پرداخته­اند (et al., 2009:49 Gillmore). همچنین در فروردین 1383 نیز در مطالعات ژئوفیزیکی انجام­شده در تپة قبرستان، به مطالعه و بررسی ساختارهای مدفون­شده در این تپه پرداخته شده است که در نتیجة آن، علاوه بر مکان آرامگاه­ها، یک کانال آبیاری موقت که به احتمال زیاد متعلق به قبرستان عصر آهن بوده است نیز کشف شد (Schmidt and Fazeli, 2007:31). از دیگر تحقیقات، بررسی­های انجام گرفته در دشت قزوین به­منظور تعیین نقش مخروط­افکنه­ها در توزیع سکونتگاه­های پیش­از­تاریخ است؛ در این تحقیق با استفاده از عملیات میدانی، آزمایشگاهی و بررسی رسوبات و همچنین استفاده از عکس­های هوایی به بررسی تأثیر مخروط­افکنه­های حاجی عرب و جاجرود در مکان­گزینی سه تپة پیش­از­تاریخ در دشت قزوین پرداخته شده است و به نتایج جالبی در زمینة جاذبه­ها و مخاطرات ناشی از استقرار برروی مخروط­افکنه دست یافته­اند (مقصودی و همکاران،1:1391). از تحقیقات دیگر در این زمینه، بررسی ساختارهای طبیعی در مکان­گزینی محوطه­های پیش­از­تاریخ در دشت تهران می­باشد، در این تحقیق پس از خوشه­بندی سایت­های باستانی به خوشه­های همسان، نقش عوامل طبیعی از جمله فاصله از رودخانه، زمین­شناسی، اقلیم، کاربری اراضی، شیب و ارتفاع در مکان­گزینی محوطه­ها بررسی شد و در نهایت با به­دست ­آوردن ضریب تغییرات، الگوی استقرار محوطه­ها در هر خوشه به­دست آمد (مقصودی و همکاران،109:1391).

در خصوص پیشینة تحقیق دربارة تپة میمون­آباد نیز حسن فاضلی نشلی برای اولین­بار این محوطه را در سال 1377 (فاضلی،1377) شناسایی نمود و پس از آن محسن باقری در سال 1380 آن را مورد بررسی قرار داده است (باقری،1380). در سال 1385­، سجاد علی­بیگی به تعیین حریم و نشانه­گذاری این محوطه پرداخته و بر اساس مطالعة مجموعه سفال­های آن، محوطه را متعلق به دوران مس­و­سنگ جدید و قرون میانی دورۀ اسلامی معرفی می­نماید (علی­بیگی 1385). محمدرضا نعمتی و فرشید مصدقی نیز در همایش باستان­شناسی عصر مفرغ این محوطه را به عنوان محوطه­ای از دوران آغاز عصر مفرغ معرفی کرده­اند (مصدقی و نعمتی، 1388). بررسی سطحی روشمند محوطه نیز در تیرماه 1389 در دو مرحله زمانی طی حدود شش­ماه عملیات میدانی و مطالعاتی توسط قاسم رحیمی انجام شده است (نقل از یوسفی زُشک،1391). شاید بتوان گفت مهم­ترین پژوهشی که در این زمینه انجام گرفته است حفاری یک فصل یوسفی در این تپه است که در خصوص نحوة استقرار در این تپه به نتایج جالبی رسیده­اند.           

 

گسترة مورد مطالعه                    
محوطة میمون­آباد در­ "484 '290 35­ طول شمالی و "805 '10­ 051 عرض شرقی، در فاصلة حدود 2 کیلومتری جنوب شهر گلستان، 6 کیلومتری غرب شهرستان رباط­کریم، و در­500 متری جنوب روستای میمنت­آباد (میمون­آباد) واقع شده است. مسیر دسترسی به آن از طریق جادة آسفالت شهر گلستان به روستای میمنت­آباد امکان پذیر است که در کیلومتر پنج این جاده، جاده­ای خاکی به سمت شرق جدا می­شود و پس از طی کمتر از یک کیلومتر می­توان به محوطه دست یافت. 
    این شهرستان از جنوب به شهرستان ری، از شرق به شهرستان اسلامشهر، از غرب به شهرستان ساوه و از شمالبهشهرستانشهریارمحدودمی­باشد. تپه­های میمون­آباد دو برجستگی شمالی و جنوبی را شامل می­شود. برجستگی جنوبی که در فاصلة دورتری نسبت به رودخانه قرارگرفته است، حاوی یافته­های مربوط به مرحلة استقراری قدیمی­تر (3400-3700 پ .­م) می­باشد و شامل نهشته­های حاصل از فعالیت­های روزمرة زندگی در این محوطه مانند سفال، استخوان و ابزار و ادوات سنگی است، و برجستگی شمالی که در فاصلة کمتری از رودخانه قرار دارد دارای مرحلة استقراری جدیدتر دورة اروک (BC 4000-3500) است و دارای شواهدی از حداقل سه مرحلة استقراری است، که در جدیدترین آنها آثاری از دو فضای سرپوشیده که به­واسطة یک دیوار با امتداد شمالی ـ جنوبی از یکدیگر جدا می­شدند به­دست آمد. تپة جنوبی در دورة مس ـ سنگی پایانی مسکونی بوده و پس از متروک­شدن، سکونت در تپة شمالی تا دورة اروک ادامه می­یابد (یوسفی­زشک: 1391).
   
شهرستان رباط­کریم به­دلیل کاهش ارتفاع و مجاورت با مناطق کویری از نواحی نیمه­بیابانی و نیمه­خشک به­شمار می­رود. این شهرستان در دامنة جنوبی رشته­کوه­های البرز مرکزی، روی مخروط­افکنة جی، کرج و بر روی پهنة رسوبی ایران مرکزی، از دوران سوم و چهارم زمین­شناسی واقع شده است. ترکیبات تشکیل­دهندة این رسوبات در دامنه­های البرز از نوع توفیت سبز و در رباط­کریم از نوع رسوبات آبرفتی است. عارضة طبیعی جلگه­های آبرفتی پای­کوه (دامنة جنوبی البرز؛ محدودة دشت تهران) در جنوب با شروع ناحیة کویری که به طرف قم و ساوه گسترش پیدا می­کند پایان می­یابد. جنس بیشتر خاک این منطقه از نوع رس و با ترکیب سیلت است که درصد و تراکم آن در نقاط مختلف، متفاوت است. از لحاظ طبیعی نیز این شهرستان به دو بخش شرقی و غربی قابل تقسیم است که بخش شرقی به­صورت دشتی آبرفتی است و در قسمت­هایی از آن کوه یا تپه­ماهورهای منفرد دیده می­شود و بخش غربی نیز شامل کوه­ها و تپه­ماهورهایی است که بلندترین آنها کوه منگنز (سیاه کوه) در ارتفاع 1325 متری از سطح دریا است. هرچند تپه­های میمون­آباد از لحاظ سیاسی در شهرستان رباط­کریم قرار گرفته­اند، هدف این پژوهش بررسی تأثیر رودخانة شادچای در       مکان­گزینی استقرارگاه­ها می­باشد و رودخانة شادچای یکی از رودخانه­های فرعی رودخانه کرج است (شکل 1).    محوطة باستانی میمون­آباد (میمنت­آباد) حاوی شواهدی توأمان از دوره­های روستانشینی جدید و دورة آغاز شهرنشینی است. این محوطه در فاصلة حدود 35 کیلومتری جنوبی دامنه­های جنوبی البرز، بر روی دشتی هموار و نسبتاً خشک و در فاصله حدود 2 کیلومتری شرق تپه­ماهورهای غرب نصیرآباد قرار گرفته است.                              

                       

شکل1:  موقعیت تپه­های میمون­آباد نسبت به عوامل طبیعی منطقه و محوطه­های باستانی اطراف

از آنجایی ­که ساختارهای طبیعی هر منطقه از معیارهای ارزشمند در ایجاد یا انحطاط استقرارگاه­ها    می­باشند، می­توانند در بررسی آگاهانه در خصوص این­گونه آثار کمک کنند. موقعیت تپه­های میمون­آباد از لحاظ ساختارهای طبیعی به گونه­ایست که چشم­انداز اطراف محوطه را زمین­های پست و هموار با شیبی در حدود­ 5 ـ 0 درجه تشکیل می­دهد و ارتفاع آن از سطح دریا معادل 1050 متر می­باشد. همچنین این محوطه در اقلیمی خشک قرار گرفته است که به سمت شمال به آب­و­هوای نیمه­خشک منتهی می­شود، فاصلة تقریبی تپه­ها از رودخانة شادچای حدود 200­متر است (شکل­2). رودخانة شادچای یکی از مسیل­های منشعب از رودخانة کرج است، آب رودخانه کرج از بارش­های فصل سرما و ذوب برف­های کوهستانی در فصل گرما تأمین می­شود. این رود در کوهستان رودی دائمی و درپای­کوه و دشت آبرفتی، فصلی و در مجاورت مسیله از ویژگی­های رودهای اتفاقی برخوردار است (جعفری،388:1376).       

 

شکل 2: موقعیت تپه­های میمون­آباد نسبت به ارتفاع از سطح دریا آب­و­هوا، شیب و فاصله از رودخانه

این محوطه همچنین برروی دشت آبرفتی و در قسمت انتهایی مخروط­افکنة کرج واقع شده و زمین­های اطراف آن شامل زمین­های زراعی است که در قسمت شمال، بیرون­زدگی­های بیابانی چشم­انداز غالب منطقه را تشکیل می­دهد. از نظر زمین­شناسی ذخایر تراسی و مخروط­افکنه­ای کل منطقه را دربر گرفته­اند (شکل3).

 


                شکل3: موقعیت تپه­های میمون­آباد نسبت به سازندهای زمین­شناسی،کاربری اراضی و ژئومورفولوژی

روش بررسی     
در این پژوهش پس از مشخص­شدن محدودة مورد مطالعه با استفاده از نقشه­های توپوگرافی، دو مرحله بازدید میدانی انجام شد، بازدیدهای میدانی در زمانی صورت گرفت که هیئت باستان­شناسی در این دو تپه مشغول حفاری بودند. ابتدا موقعیت هریک از محوطه­ها با دستگاه GPS برداشت شد تا برای بررسی­های آینده برروی نقشه آورده شود. همچنین مطالعة اولیه برروی لایه­های خاک و رسوبات محدودة مورد مطالعه از طریق اولین بازدید میدانی صورت گرفت. در مرحله دوم که هدف، بررسی شیب و نمونه­برداری برای کارهای آزمایشگاهی بود، نقشه­برداری و نمونه­برداری از ترانشه محل استقرار و آبراهه قدیمی انجام گرفت. موقعیت آبراهه­های قدیمی پس از مشخص­شدن از طریق پیمایش­های زمینی، با دستگاه GPS ثبت و با دستگاه کمپاس برای هر یک از آبراهه­ها مشخص گردید و موقعیت و جهت آنها نسبت به تپه­ها برروی عکس­های هوایی 1334 و با مقیاس 1:50000 به نمایش درآمد. از طرفی برای بررسی بهتر ارتباط ابزارهای سنگی با نوع رسوبات رودخانه، سازندهای زمین­شناسی منطقه­ای که رودخانة کرج از آن عبور می­کند با استفاده از نقشه­های زمین­شناسی بررسی و با ایجاد یک پروفیل از این سازندها، این ارتباط به خوبی مشخص شد. مرحلة بعدی شامل مطالعات آزمایشگاهی مانند دانه­سنجی و گرانولومتری بود. در این مرحله رسوبات برای تفکیک وارد دستگاه شیکر شد و وزن رسوبات هریک از طبقات شیکر محاسبه و با استفاده از نرم­افزار Gradistat نمودارها و هیستوگرام­های مورد نیاز به­­دست آمد و سبب شد که اطلاعات بیشتری از ژئومورفولوژی دشت داشته باشیم. در نهایت با استفاده از نرم­افزارهای مختلف مانندGIS,SPSS  تحلیل­ آماری و نتیجه­گیری کلی به انجام رسید.        

بحث و نتیجه­گیری        
بررسی ویژگی­های سنگ­شناسی ابزارهای سنگی  
از کاوش­ تپه­های میمون­آباد 26 عدد ابزار سنگی به­دست آمد که شامل سنگ مادر، تیغه­ها و تراشه­ها و ابزارهایی که از آن به ­عنوان­tool forms  نام می­برند، می­باشد. نوع سنگ مورد استفاده، بیشتر از جنسی مرغوب است که به رنگ­های مختلفی از قهوه­ای، سبز، خاکستری، زرد و غیره تقسیم­بندی می­شود (شکل4).پس از بررسی کارشناس و تعیین جنس آنها با ابزارهای خاص زمین­شناسی، مشخص شد بیشتر ابزارهایی که ازموادبستررودخانةشادچایتهیهواستفادهمی­شده، شامل موادی است که از بالادست رودخانه به قسمت­های جنوبی دشت حمل شده و ساکنان تپه آن را مورد استفاده قرار می­داده­اند (شکل­4).

 


 شکل4 : ابزارهای سنگی به­دست آمده از تپه­های میمون­آباد

برای بررسی بهتر ارتباط ابزارهای سنگی با نوع رسوبات رودخانه، سازندهای زمین­شناسی منطقه­ای که رودخانة کرج از آن عبور می­کند با استفاده از نقشه­های زمین­شناسی بررسی شد و با ایجاد پروفیل از این سازندها، این ارتباط به خوبی مشخص گردید (شکل5).        


شکل 5: پروفیل طولی رودخانه در سازندهای زمین­شناسی در حوضة رودخانة کرج

                                    
      با توجه به پروفیلی که از مسیر رودخانه از نواحی کوهستانی در البرز و نواحی دشتی تا نزدیکی محوطة میمون­آباد به دست آمد مشخص شد که به­جز ابسیدین، تقریباً تمامی ابزارهای سنگی از سازندهایی است که رودخانه از قسمت­های بالای حوضه به پایین­دست حمل کرده و مردمان آن زمان از آنها برای ساخت ابزارهای سنگی استفاده می­کرده­اند، و شاید بتوان گفت که مهم­ترین سازندی که از سنگ­های آن در ساخت بیشتر ابزار استفاده می­شده، سازند کرج بوده است (شکل6)     

 

                             شکل6 : ترکیب سنگ­شناسی ابزار سنگی به­دست­آمده از تپه­های میمون­آباد         

عملیات میدانی 

شواهد تغییر بستر رود: مجراهای واقع در سطح مخروط­افکنه­ها در طی زمان موقعیت خود را تغییر      می­دهند (دریو،1873، نقل از مقصودی و محمد­نژاد آروق،1390). در طی دورة زمانی طولانی (1000-10000سال) مجراها برای حفظ شکل و موقعیت مخروط­افکنه، در تمامی سطح مخروط­افکنه تغییر مسیر می­دهند (شکل7). محل دقیق مجراها در طول زمان نامعیّن بوده و مهاجرت مجراها می­تواند به­صورت فرایندی اتفاقی باشد
­(پرایس(1)،1974،هوک و روهر(2)،1979، نقل از مقصودی و محمدنژاد آروق،1390). در واقع، طبیعت این کانال­ها به­گونه­ای است که به­طور دائم تغییر مسیر داده و ضمن مهاجرت به بخش­های مختلف مخروط­افکنه در بعضی موارد حالت پیچان رودی نیز پیدا می­کنند و این می­تواند تأثیر انکارنکردنی در محل استقرار روستاها و جوامع پیش از تاریخ و نیز جابه­جایی محل سکونت آنها به همراه جابه­جایی جریان­های آب داشته باشد (مقصودی،16:1391)


 شکل7:  نمونه­ای از تغییر مسیر مجراهای سطح مخروط­افکنه در بازة زمانی 1942-1992 (فیلد،2001، نقل از مقصودی و محمدنژاد آروق، 1390 :172)

در کناره­های رودخانة شادچای نیز تعدادی آبراهة­ دیرینه مشاهده شد که البته به­دلیل عدم امکان تاریخ­گذاری در این پژوهش، نمی­توان با قطعیت عنوان نمود که این آبراهه­ها دقیقاً همان آبراهه­هایی بوده­اند که در زمان حیات استقرارگاه­ها آنها را تحت­تأثیر قرار داده­اند یا خیر؟ ولیکن این آبراهه­ها شواهدی از تغییر مداوم مسیر رودخانه در ادوار گذشته می­باشند (شکل8).

   

         
   
   

1

   
   
         
   
   

2

   
   


             

شکل8: شواهد آبراهه­های قدیمی،1) آبراهه قدیمی در بالادست محوطه که با رسوبات پر شده است، 2) آبراهه­های قدیمی در پایین­دست محوطه             

 

 

برای بررسی دقیق­تر، و تأثیر احتمالی این آبراهه­های قدیمی برروی تپه­های میمون­آباد، جهت و امتداد هریک از آبراهه­ها توسط دستگاه کمپاس برداشت گردید (جدول1).

 

جدول1: جهات و مختصات آبراهه­های قدیمی

مکان

مختصات

جهت

ارتفاع

آبراهه بالادست

"36'540­51

235 SW

1036

"64'280­39

55 NE

آبراهه­های پایین دست

1

"17'570­51

78 NE

1035

"77.7'270­39

258 SW

2

"29'570­51

85 NE

1034

"75.8'270­39

265 SW

3

"39'570­51

70 NE

1034

"73'270­39

250 SW

   

         
   
   

85NE

   
   
         
   
   

70NE 

   
   
         
   
   

78NE

   
   

      با تعیین جهت و امتداد هریک از این آبراهه­ها مشخص شد که شواهد آبراهه­های قدیمی در بالادست رودخانه جهتی رو ­به­ پایین یعنی به سمت تپه­های باستانی داشته ­است و این احتمال می­رود که شعبه­ای از این رودخانه در این مسیر بوده است و مکان­گزینی استقرارگاه­ها با توجه به این تغییر مسیر صورت گرفته باشد (شکل9). 

 

 

شکل 9: جهات آبراهه­های قدیمی نسبت به تپه­های میمون­آباد


      بررسی شیب: برای اینکه اطلاعات درستی از نحوة شیب­بندی محیط اطراف به­خصوص در فاصلة بین رودخانه و تپه­ها داشته باشیم، لازم بود تا شیب منطقه محاسبه گردد، بنابراین تقریباً به شعاع یک کیلومتر به مرکزیت تپه­ها با مقیاس­1:300 در دو جهت جنوب­به­شمال و غرب­به­شرق نقشه­برداری صورت گرفت (جدول2). سپس داده­های اندازه­گیری ­شده برای تعیین موقعیت مکانی و عملیات درون­یابی به­منظور محاسبة شیب منطقه به محیط GIS برده شد. همچنین برای مشخص­ کردن موقعیت تپه­ها، دو پروفیل از نقاطی که    نقشه­برداری شده بود تهیه گردید (شکل­­10)            

                          

                                            شکل 10: نقشة شیب و پروفیل محدودة مورد مطالعه

 

همان­گونه که از شکل نیز پیداست این محدوده دارای یک شیب ملایم از شمال­شرق به جنوب­غرب است و شیب به­گونه­ای ­است که به­راحتی عبور مسیر احتمالی رودخانه از کنار تپه­ها را امکان­پذیر می­کرده است. همچنین شیب کم دشت خود دلیلی بر رسوب­گذاری و تغییر مسیر رود در نتیجة این شیب کم است. پروفیل طولی نیز نشان می­دهد که تپة یک (تپه قدیمی­تر) در ارتفاع بیشتری نسبت به تپة دو که در فاصلة کمتری از رودخانه است، قرار گرفته است و بین آنها فرورفتگی کم­عمقی قرار دارد.

 

کارهای آزمایشگاهی

نمونه­برداری و تجزیه و تحلیل اندازة دانه­ها           
برای پی­بردن به شرایط رسوب­گذاری منطقه از پنج قسمت ترانشه تپة شمالی میمون­آباد نمونه­برداری شد، در واقع، مطالعة بافت رسوبات به وضوح فرایند رسوب­گذاری را نشان می­دهد و اینکه فرایندهای فوق به­شدت تحت­تأثیر اقلیم هستند (Tucker, 2001). عنصر اصلی در توصیف مواد رسوبی اندازه و توزیع دانه­هاست. انتخاب نمونه­ها بر اساس تغییر رنگ لایه­ها انجام گرفت، همچنین برای مقایسة رسوبات ترانشه با شواهد آبراهة قدیمی نیز، نمونه تهیه شد و موقعیت تمامی نمونه­ها با استفاده از دوربین Total Station برداشت شد، مشخصات نمونه­های برداشت­شده به شرح ذیل می­باشد:      
    نمونه­های اول تا سوم که T1,T2,T3 نام­گذاری شده ­است از لایه­های بکر و طبیعی که هنوز استقراری بر روی آن صورت نگرفته، برداشت شد و نمونة 4 از لایة فرهنگی ترانشه به­نامLN108  می­باشد؛ این لایه در دورة اروک قابل استفاده مردمان آن روزگار بوده است. در نهایت یک نمونه نیز برای مقایسه از آبراهة قدیمی که در بالادست محوطه بود و با رسوبات پر شده بود تهیه و  C1نام­گذاری شد (شکل11).

 

                                                    
                                               شکل 11: موقعیت نمونه­های برداشت­شده    

نمونه­ها پس از برداشت برای کارهای گرانولومتری به آزمایشگاه برده شد، وزن هریک از نمونه­ها تعیین و ثبت گردید. از هریک از نمونه­های T,T3,C1 200 گرم و از مابقی نمونه­ها مقدار 150 گرم وزن­کشی شد و بعد از آن نمونه­های وزن شده در مجموعه­ای از الک­ها با فواصل: 1000، 500، 250، 125، 63 و >63، که طشتی در زیر آن قرار داشت برروی یک دستگاه لرزاننده مکانیکی قرار داده شد و برای­20 دقیقه با قدرت 100 لرزانده شد و وزن و درصد هریک از رسوبات در طبقات لرزاننده مشخص شد و برای تحلیل­ها و شاخص­های آماری آماده گردید (جدول3).      

     

جدول3: وزن و درصد   نمونه­های برداشت­شده

طبقات   شیکر به             میکرون

نمونه­ها

T1

درصد

T2

درصد

T3

درصد

C1

درصد

LN:108

درصد

 

2000

21.95

10.975

1.32

0.88

2.6

1.3

94.34

47.17

3

2

 

1000

34.72

17.36

33.2

22.1

42.9

21.4

48.1

24.1

22.3

14.9

 

500

33.2

16.6

22.5

15

41.7

20.8

23.7

11.8

27.99

18.7

 

250

27.1

13.55

16.5

11

34.4

17.2

12.1

6.05

24.71

16.5

 

125

21.1

10.55

21.2

14.16

43.1

21.5

7.26

3.63

23.9

15.9

 

63

25.2

12.6

33.6

22.41

29.1

14.5

5.4

2.7

27.7

18.5

 

<      63

36.73

18.37

21.6

14.40

6.2

3.1

9.1

4.55

20.4

13.6

 

جمع نمونه­ها به   گرم

200

100

150

100

200

100

200

100

150

100

 

 

1. نام­گذاری رسوبات بر اساس اندازة دانه­ها                                                                                 
فولک در سال 1954 دو نمودار مثلثی بر اساس اندازة دانه­های تشکیل­دهندة رسوبات و سنگ­های رسوبی برای نام­گذاری آنها ارائه کرده است. مثلث اول برای نام­گذاری رسوبات دانه­درشت­تر به­کار برده می­شود که در سه گوشة آن گراول، ماسه و گل قرار می­گیرد و برای نام­گذاری رسوبات یا سنگ­های دانه­ریزتری که فاقد هرگونه گراولی باشد از مثلث دیگری که در سه گوشة آن ماسه، سیلت و رس نوشته شده است استفاده می­شود (Folk,1957:344) از آنجایی که تمامی نمونه­های برداشت شده فاقد گراول هستند برای نام­گذاری از مثلث دوم استفاده شده است. همان­گونه که از اشکال­12 نیز مشخص است نمونه­های T1,T2,T3,LN108 ماسه متوسط و نمونه C1 که رسوبات کانال قدیمی است از ماسة بسیار درشت تشکیل شده و می­توان این­گونه نتیجه گرفت که نوع رسوبات از پایین­به­بالا نشان­دهندة تغییر محیط رودخانه­ای به دشت سیلابی است. (درT1,T2,Ln108  دشت سیلابی است و در نمونه­های T3,C1 نوع رسوبات محیط رودخانه­ای و ایجاد محیطی پایدار به منظور استقرار طولانی­مدت انسان را نشان می­دهد).                                                                                                                                     

                                          

           
                                           شکل12: موقعیت نمونه­های برداشت­شده در مثلث فولک                                     

2. هیستوگرام                                                                                                                          

هیستوگرام یک نوع متد ترسیمی است که فراوانی نسبی اندازة ذرات به­وسیله مناطق مختلف در آن نشان داده می­شود. بالاترین نقطة تجمع در هیستوگرام را نما یا مد (Mode) می­گویند. اگر هیستوگرام دارای یک مرکز تجمع باشد، آن ­را یونی­مدال ( (unimodal و اگر دارای دو مرکز تجمع باشد بایمدال (bimodal) و اگر چندین مرکز تجمع داشته باشد، مولتی­مدال (multimodal) می­نامند. در نمونه­های برداشت شده نیز نمونة دو که از قسمت­های تحتانی خاک بکر است یونی­مدال و مابقی نمونه­ها که شامل دو نمونه از خاک بکر (نمونه یک و سه) و یک نمونه از لایة فرهنگی (نمونة Ln108) است مولتی­مدال هستند (شکل13). مراکز تجمع در هیستوگرام نشان­دهندة ناجوری رسوبات و منعکس­کنندة منشأ آنها می­باشد، زیرا هریک از مراکز تجمع در رابطه با اندازة ذرات مختلفی است که از منشأ به حوضه آورده شده است. بنابراین اگر هیستوگرامی بایمدال باشد ممکن است رسوب از دو منشأ سرچشمه گرفته باشد (Folk,1974:182).

به­ طور کلی، هیستوگرام تمامی نمونه­ها حاکی از این است که رسوبات انباشته شده از بیش از یک منشأ در این مکان رسوب­گذاری شده­ است (شکل­13). این مورد به همراه تحلیل­های آماری دیگر سبب می­شود که از نحوة رسوب­گذاری و ارتباط آن با استقرارگاه اطلاعات دیگری به­دست آوریم.  

   
                       

شکل13: موقعیت نمونه­های برداشت­شده در ترانشه شمالی (مأخذ: گزارش­های منتشرنشدة کاوش­های باستان­شناسی میمنت­آباد)

3. پارامترهای آماری                                                                                                               
برایارزشیابییکسرینمونهپسازتعییناندازةذراتآنها، برای بررسی بهتر و دقیق­تر از این نظر که کدامیک دارایجورشدگیبهتریاز دیگری است و یا اینکه ذرات دانه­ریز یا دانه­درشت در نمونه فراوان­تر است، یک­سری پارامترهای آماری از قبیل میانگین، جورشدگی، کج­شدگی و­... را محاسبه می­کنیم. اندازه­گیری متوسط اندازة دانه­هاکهبامیانگین،مدومیانهبیانمی­شود،درواقع، همان نتایج مثلث فولک را دربر داشت که در بالا ذکر شد. نتایج جورشدگی رسوبات که عبارتست از اینکه ذرات تشکیل­دهندة رسوب یا سنگ تا چه اندازه به یکدیگر نزدیک هستند، نشان می­دهد که نمونه­های T1,T2,T3,LN108دارای جورشدگی خوبی نیستند،ولی رسوباتی که از آبراهة قدیمی برداشت شده­اند، دارای جورشدگی متوسطی هستند. همچنین کج­شدگی که نشان­دهندة نامتجانس­بودن توزیع ذرات است حکایت از این امر دارد که تمامی نمونه­ها تقریباً دارای کج­شدگی متقارنی هستند و از این لحاظ تمامی نمونه­ها تقریباً از ذرات نسبتاً متجانسی تشکیل شده­اند، از طرفی اگر مقدار ذرات دانه­ریز فراوان­تر باشد، دنبالة منحنی به طرف راست و کج­شدگی مثبت است، در نمونه­های برداشت­شدة ما نیز فراوانی ذرات ریز نسبت به ذرات درشت­دانه­تر کاملاً مشهود است. همچنیناندازه­گیری نوک­تیزی یا کشیدگی منحنی توزیع ذرات که نشان می­دهد اگر قسمت وسط دارای جورشدگی بهتر باشد منحنی کشیده­تر و اگر دنباله دارای جورشدگی بهتر از قسمت وسط باشد کشیدگی متوسط است، بنابراین، این موضوع روشن     می­شود که در نمونه­های بررسی شده، نمونه­های T1,T2 دارای منحنی پهن است؛ یعنی ذرات درشت­دانه و ریزدانه جورشدگی بهتری دارند و  LN108دارای کشیدگی متوسط است وC1  نیز دارای منحنی بسیار کشیده است یعنی ذرات با دانه­های متوسط دارای جورشدگی بهتری نسبت به ذرات دانه­ریزتر و درشت­تر هستند. با تجزیه و تحلیل اندازة دانه­ها نیز مشخص شد که نمونه­های برداشت­شده از ترانشة محل استقرار (T1,T2,T3,LN108)،دارای ماسة متوسط است ولی نمونه­های برداشت­شده از کانال قدیمی دارای ماسة درشت است و ذرات متوسط آن دارای جورشدگی بهتری نسبت به ذرات دانه­درشت­تر و دانه­ریزتر است (جدول4).                                                                               
    این رسوبات که از کف آبراهة دیرینه برداشت شده­ است، در واقع، نشان­دهندة رسوبات داخل­رودخانه­ای و یک سیستم رودخانه­ای با جریان آرام در این مسیر است؛ از سوی دیگر رسوبات برداشت شده از ترانشه با اندازة ذراتی در حد ماسة ریز، سیلت و رس، نشان­دهندة رسوبات دشت سیلابی است، چرا که در مواقع سیلابی آب از داخل رودخانه بیرون ریخته و دشت وسیعی را می­پوشاند، بنابراین با توجه به اینکه این محوطه در انتهای مخروط­افکنة کرج قرار گرفته است و از اختصاصات شبکه­های جاری بر روی این­گونه مناطق، دائمی­نبودن آنهاست، اغلب در عرض مخروط جابه­جا می­شوند. همین مسئله موجب می­شود تا استقرارگاه­های باستانی نیز به تبعیت از جابه­جایی کانال­ها در سطح مخروط­افکنه جابه­جا شوند و همان­گونه که قبلاً نیز اشاره شد شواهدی از این آبراهه­های دیرینه در قسمت­های شمالی و جنوبی تپه­ها مشاهد شد. البته مطالعاتی را که محققان دیگر پیش از این، در خصوص دشت تهران انجام داده­اند نیز تقریباً به همین نتایج رسیده است. به طور مثال گیلمور و همکاران با بررسی رسوبات منطقة قرچک ورامین در محوطة باستانی تپة پردیس فرچک به آثاری از یک شبکة آبیاری مصنوعی دست پیدا کردند که نشان­دهندة تلاش انسان دورة مس- سنگی برای دست­یابی به فناوری برداشت آب بوده است (Gillmor et al., 2009 & 2011). مقصودی و همکاران نیز در پی بررسی­های خود در دشت قزوین به این نتیجه رسیده­اند که عبور کانال­های گیسویی از مجاورت محوطه­ها و مهاجرت و تغییر مسیر این کانال­ها، جابه­جایی و تغییر موقعیت محوطه­ها را به دنبال داشته است (مقصودی و همکاران،1:1391).                                            

جدول4: شاخص­های آماری مورفومتری ذرات

روش­و   مقیاس تحلیل آماری

فاکتور آماری

نمونه T1

تفسیر

نمونه T2

تفسیر

نمونه T3
 
 

تفسیر

نمونه   LN108

تفسیر

نمونه C1

تفسیر


 
  فولک و وارد- میکرون
 
 

مدیان

390.4

 

270.5

 

385.6

 

273.4

 

1850.6

 

میانه

385.9

 

238.2

 

386.3

 

272.5

 

1843.3

 

میانگین

303.0

سیلت   و ماسه

269.7

سیلت   و ماسه

381.5

ماسه   درشت

269.4

ماسه   متوسط

1015.8

ماسه­بسیار   درشت

جورشدگی

5.350

خیلی­بد

4.542

خیلی   بد

2.963

بد

4.255

خیلی   بد

1.957

متوسط

کج   شدگی

0.352-

کاملا   متقارن

0.048-

متقارن

0.039-

کاملا   متقارن

0.141-

متقارن

1.561-

کاملا   متقارن

کشیدگی

0.825

پهن

0.898

پهن

0.753

پهن

1.019

متوسط

1.897

بسیارکشیده


 
  فولک و وارد- فی

مدیان

1.833

 

 

 

 

 

 

 

 

 

میانه

1.620

 

2.070

 

1.372

 

1.876

 

0.822-

 

میانگین

1.733

ماسه   متوسط

1.890

ماسه   متوسط

1.390

ماسه   متوسط

1.892

ماسه   متوسط

0.023-

ماسه­بسیار   درشت

جورشدگی

2.420

خیلی   بد

2.183

خیلی   بد

1.567

بد

2.089

خیلی   بد

0.969

متوسط

کج   شدگی

0.352

کاملا   متقارن

0.048

متقارن

0.039

کاملا   متقارن

0.141

متقارن

1.561

کاملا   متقارن

کشیدگی

0.825

پهن

0.898

پهن

0.753

پهن

1.019

متوسط

1.897

بسیار­کشیده

نتیجه   
نتیجة بررسی زمین­باستان­شناسی محوطة میمون­آباد که شامل دو تپه از دوران مس­ ـ سنگی است که با فاصلة اندکی از یکدیگر قرار گرفته­اند نشان می­دهد که استقرار در این دو محوطه برروی دشت آبرفتی و در قسمت انتهایی مخروط­افکنه کرج واقع شده­ است. همچنین بررسی­های باستان­شناسی نشان می­دهد که ابتدا استقرار در تپة جنوبی صورت گرفته است، ولی بعد از مدتی بنا به دلایلی متروک گشته و حیات در تپة شمالی ادامه پیدا کرده است. تپة شمالی که دارای استقراری جدیدتر است، علاوه بر اینکه در فاصلة کمتری نسبت به رودخانة شادچای قرار گرفته، در ارتفاع کمی پایین­تر نسبت به تپة جنوبی می­باشد. در این پژوهش با بررسی ابزارهای سنگی محوطة میمون­آباد، مشخص شد که بیشتر ابزارهای سنگی که مورد استفادة مردمان آن ­زمان قرار می­گرفته، از رسوبات رودخانه و از قسمت­های بالای حوضه و از فاصلة تقریبی 30 کیلومتری شمال حوضه توسط رودخانه به پایین­دست حمل شده است و بیشتر مواد حمل­ شده، از سازند کرج است که این امر نیز خود یکی از دلایلی است که وابستگی چندجانبة انسان پیش­از­تاریخ به رودخانه را به اثبات      می­رساند. همچنین با بررسی مسیر رودخانة شادچای شواهدی از آبراهه­های دیرینه که نشان­دهندة تغییر مسیر پی­در­پی رودخانه بوده­اند، پیدا شد. با بررسی شیب منطقه نیز این امر مسلم گردید که شرایط شیب    به­گونه­ای بوده که احتمال تغییر مسیر رود به سمت تپه­ها را به ­راحتی امکان­پذیر می­کرده است. با تجزیه و تحلیل اندازة دانه­ها نیز مشخص شد که نمونه­های برداشت شده از ترانشه محل استقرار (T1,T2,T3,LN108)­، دارای ماسة متوسط هستند، در صورتی که نمونه­های برداشت شده از کانال قدیمی دارای ماسة درشت است و ذرات متوسط آن دارای جورشدگی بهتری نسبت به ذرات دانه­درشت­تر و دانه­ریزتر هستند. این رسوبات که از کف آبراهة دیرینه برداشت شده، نشان­دهندة رسوبات داخل­رودخانه­ای با جریان آرام در این مسیر است. ولیکن رسوبات برداشت شده از ترانشه محل استقرار با اندازة ذراتی در حد ماسة ریز و سیلت و رس      نشان­دهندة رسوبات دشت سیلابی است، چرا که در مواقع سیلابی آب از داخل رودخانه بیرون ریخته و دشت وسیعی را می­پوشاند، بنابراین با توجه به اینکه این سایت در انتهای مخروط­افکنة کرج واقع شده است و از اختصاصات شبکه­های جاری بر روی این­گونه مناطق، دائمی­نبودن آنهاست و اغلب در عرض مخروط جابه­جا می­شوند، همین مسئله موجب می­شود تا استقرارگاه­های باستانی نیز به تبعیت از جابه­جایی کانال­ها در سطح مخروط­افکنه جابه­جا شوند (همان­گونه که قبلا نیز اشاره شد شواهدی از این کانال­های دیرینه در قسمت­های شمالی و جنوبی تپه­ها مشاهد شد). بنابراین با بررسی شواهد به­جای­مانده این نظریه قوت می­یابد که برای انسان­های پیش­از­تاریخ که تکنولوژی پیشرفته­ای نداشته­اند، امکان انتقال آب وجود نداشته است، بنابراین با جابه­جایی و مهاجرت کانال­های گیسویی، آنها هم با جابه­جایی استقرارگاه، از تغییرات طبیعی تبعیت        می­کرده­اند.

به­طور کلی، با توجه به تمامی شواهد، این احتمال می­رود که در گذشته به دلایل اقلیمی یا زمین­ساخت، شعبه­ای از رودخانه مسیری به­ غیر از مسیر فعلی داشته است و با تغییر مسیر خود استقرارگاه نیز به تبع آن تغییر مکان داده و به مکانی نزدیک­تر به رودخانه انتقال یافته است.    

جعفری، عباس (1376)، گیتاشناسی ایران، رودها و رودنامه­های ایران، جلد2. 
    طاهری،کمال، مرجان مشکور، فریدون بیگلری و علی­اکبر مرادنژاد (1386)،« بررسی شواهد زمین­شناسی و بقایای جانوری غار زیلو ـ شمال کرمانشاه»، یازدهمین همایش انجمن زمین­شناسی ایران، دانشگاه فردوسی مشهد، ص3348- 3340.      
علیزاده، عباس (1380)، تئوری و عمل در باستان­شناسی با فصل­هایی در زیست­شناسی تحولی و معرفت­شناسی، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران.  
فاضلی­نشلی، حسن، رابین کانینگهام، روث یانگ، گوین گیلمور، راندی دانیاهو، مهران مقصودی، کتی بت (1383) ، «­گزارش مقدماتی کاوش محوطة باستانی تپه­پردیس در سال1383»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، س 1، ش 2، پاییز و زمستان 1384، ص 44- 31.       
مقصودی، مهران، سیدمحمد زمان­زاده، حسن فاضلی نشلی، سمیرا چزغه (1391)، «­نقش ساختارهای طبیعی در الگوی استقرار محوطه­های پیش­از­تاریخ دشت تهران با استفاده از GIS»، مجله مدرس علوم انسانی- برنامه­ریزی و آمایش فضا، دورة شانزدهم، شماره4، 137-110.         
مقصودی، مهران، حسن فاضلی نشلی، قاسم عزیزی، گوین گیلمور، آرمین اشمیت (1391)، «­نقش مخروط­افکنه­ها در توزیع سکونتگاه­های پیش­از­تاریخ از دیدگاه زمین­باستان­شناسی (مطالعة موردی: مخروط­افکنة جاجرود و حاجی عرب)­»، پژوهش­های جغرافیای طبیعی، سال44، صص1-22.
مقصودی، مهران و وحید محمدنژاد آروق، (1390)، ژئومورفولوژی مخروط­افکنه­ها، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران.
یوسفی زُشک، روح الله(1391)،«خلاصة گزارشات منتشر نشده لایه­نگاری محوطة میمنت­آباد (میمون­آباد) رباط­کریم
Brooks, C.E.P., 1949, Climate through the ages, 2 nd ed. Benn, London.
Folk, R. L., and Ward, W. C., 1957, Brazos river bar, A study in the significance of grain-size parameters, Journal of Sedimentary Petrology, 27, PP. 3-27.
Gillmore, G.K., Coningham R.A.E., Fazeli, H., Young R.L., Magshoudi, M., Batt, C.M., Rushworth, G., 2009, Irrigation on the Tehran Plain, Iran: Tepe Pardis the site of a possible Neolithic irrigation feature?, Catena­, 78, 280 – 300­.    
Gillmore, G.K., Stevens, T., Buylaert, J.P., Coninghamm, R. A. E., Batt, C., Fazeli H., Young R. & Maghsoudi M., 2011, Geoarchaeology and the value of multidisciplinary palaeoenvironmental approaches: a case study from the Tehran Plain , Iran, Geoarchaeology and multidisciplinarity, pp 49 – 67.
Schmidt, A., Quigley, M., Fattahi, M., Azizi, G., Maghsoudi, M., Sohbati, R., Fazeli, H., 2011, Holocene settlement shifts and palaeoenvironments on the central Iranian Plateau: investigating linked systems”, The Holocene, 21 (4), 583 - 595.
Schmidt, A., Fazeli, H., 2007, Tape Ghabristan: A Chacolithic tell buried in alluvium, Archaeological Prospection, 14, 38-46.
Tucker, M.E. 2001, Sedimentary Petrology, London, Blackwell.