Document Type : Research Paper
Authors
Abstract
In Iranian archaeology, Sistan played an important role especially in the Parthian period. This region is well known since it was cross road for Greeksto reach the East, a place for Scythians arrival, the presence of powerful Suren Pahlav clan and the place of epic and heroic tales. During the Parthian era favorable environmental conditions of Sistan caused to arise many of towns and settlements in this region as from the total 1662 archaeological site discovered, 392 of which were assigned to be occupied by Parthians. Evidence of these settlements are scattered in the northern and especially southern half of Sistan which are nowadays remain a depopulated desert. Large Parthian sites were identified in each of the two parts so that we regarded them as the central places according to their ranking in Sistan. During this period of time, Sistan was a prosperous land and it was populated due to the abundance of water resources and suitable arable lands. This paper tries to explore the impact of environmental factors in the Parthian settlement patterns since our archaeological data derived from our fieldwork indicated that there has been a positive correlation between the environment and the sites occupation processes.
Keywords
نویسندة گمنام «تاریخ سیستان» شرایط آبادانی این سرزمین را بربستن بند آب و بند ریگ میداند و مینویسد: «...هرگاه این بندها بسته باشد، اندر همة عالم هیچ شهر به نعمت و خوشی سیستان نباشد» (بینا، 1373: 11). مطالعة تاریخ و باستانشناسی سیستان سرزمین شگفتی را در مقابل دیدگانمان قرار میدهد که دارای فراز و نشیبهای فراوانی بوده است. عامل عمدة این فراز و فرود را میتوان جریان رود هیرمند و اندک ریزابههای دیگر آن دانست. همچنانکه باسورث نیز به خوبی این نکته را دریافته است: «...اگر به گفتة هرودوت، مصر بخشش نیل است، سیستان نیز بخشش رود هیرمند بود» (باسورث، 1370: 70).
بررسیهای روشمند باستانشناختی که اخیراً در سیستان صورت گرفت، سیمای آن را در ادوار مختلف تاریخی بیشازپیش آشکار ساخت. در فاز نخست این بررسی که در نیمة شمالی سیستان و در مساحتی بالغ بر 4500 کیلومتر مربع صورت گرفت، 808 محوطة باستانی شناسایی شد که از این تعداد 188 محوطه به دورة اشکانی (سدة سوم قبل از میلاد تا برآمدن ساسانیان) تعلق داشت (موسوی حاجی و مهرآفرین: 1386). نتیجة فاز دوم بررسی باستانشناختی سیستان که متعاقب فاز نخست در نیمة جنوبی و منطقة بیابانی آن به انجام رسید، شناسایی 853 محوطه بود که از این تعداد 204 مکان دارای آثار دورة اشکانی بود (مهرآفرین و موسوی حاجی: 1388).
وجود 392 محوطة باستانی از دورة اشکانی در منطقهای با وسعت 8117 کیلومتر مربع، نشانة آبادانی، جمعیت فراوان، رودخانهها و انهار پرآب و تنوع اشتغال در آن بوده که با مهیا بودن شرایط زیست ـ محیطی مناسب، شهرها و روستاهای فراوانی از شمالیترین نقطة سیستان کنونی (گمشاد) تا جنوبیترین نقطة آن (رودخانة شیله) پراکنده شده بود.
سیستان در دوران سلوکی/اشکانی دارای تاریخی نسبتاً روشن است. در این دوره یونانیان به آن درنگیانا میگفتند. البته پیش از این و در دورة هخامنشیان به این منطقة پهناور که هماکنون بخش وسیعی از آن در کشور افغانستان قرار دارد، زرنکه یا درنکه گفته میشد (Daffina, 1967: V). درنگیانا در این دوره شامل سه بخش بود: بخش شمالی یا پروفتازیا، بخش جنوبی یا آریاسپه و بخش شرقی که سکستانه نامیده میشد (مهرآفرین، 1391: 145). سیستانی به نقل از بطلمیوس که یکی از معروفترین جغرافیانگاران عصر کلاسیک یونان بوده، از یازده شهر بزرگ و معروف آن روز این سرزمین چنین نام برده است:
1-پروفتازیا (Prophthasia) که قرار نظریة آراتوسنتس به مقدار 1600 تا 1500 استادیا (هر استادیا 185 متر) از اسکندریة آریون (هرات) فاصله داشت. 2- فارازارا (Pharazara) 3- رودا (Rhauda) 4- اینا (Inna) 5- آریکادا (Arikada) 6- گزارزیار (Xarxiar) 7- نوستانا (Nostana) 8- فارازانا (Pharazana) 9- بیگیس (Bigis) 10- آرانا (Arana) 11- آریاسپ یا آگریاسپ (Ariasps/Agriaspa) (سیستانی، 1344: 694-695).
از رویدادهای مهم تاریخ سیستان در دورة اشکانی، تسلط یونانیهای باختر بر آن و ورود سکاها در اواخر سدة دوم قبل از میلاد به این منطقه است. در حدود 120 قبل از میلاد و در زمان پادشاهی مهرداد دوم، اقوام سکایی از درة کابل به سرزمینهای جنوبی سرازیر و در کنارههای هیرمند علیا ساکن شدند. پس از ورود سکاها، اسم منطقه به نام آنان تغییر یافت. ایزیدور خاراکسی، نخستین فردی است که در اوایل قرن اول میلادی در کتاب ایستگاههای پارتی از سرزمین سکستان یاد کرده است. بر اساس گفتههای وی، سکستان مابین زرنگیانا و آراخوزیا قرار داشته است (خاراکسی،1390 :19). خاندان سورن پَهلَو در دورة اشکانی، یکی از هفت خاندان بزرگ ایران بود که در سکستان جای داشتند. قدرت و امتیاز این خاندان چنان بود که تاج شاهی را بر سر ولیعهد میگذاشتند.
پیشینة پژوهش
تاکنون هیچ مطالعه و پژوهش مستقلی در باب محوطههای اشکانی در سیستان صورت نگرفته است. البته در جریان بررسی روشمند باستانشناختی سیستان که آقایان دکتر مهرآفرین و دکتر موسوی حاجی در دو فاز به انجام رسانیدهاند، پس از مقایسة گونهشناختی و گاهنگاری سفال تمامی محوطههایی که شناسایی نمودهاند، آثار مربوط به دوران اشکانی نیز کاملاً مشخص گردید (موسوی حاجی و مهرآفرین، پیشین و مهرآفرین و موسوی حاجی، پیشین). کاخ کوه خواجه (قلعه کافرون) را که دارای سه دورة استقراری اشکانی، ساسانی و اسلامی است اشتاین، هرتسفلد، سید محمود موسوی و سید سجادی حفاری نمودهاند. تپة گوری کهنه نیز یکی دیگر از مکانهای حفاری شده در سیستان است (مهرآفرین، 1386: 333-313).
متدولوژی و اهداف تحقیق
روش تحقیق مقالة حاضر، از نوع تحقیقات تاریخی است که بر اساس آن مدارک و اطلاعات مکتوب از منابع معتبر و حتیالمقدور دست اول گردآوری شده و سپس، شواهد باستانشناختی و عناصر وابسته به آن از نتایج بررسیها و کاوشهای باستانشناسی فراهم شده است و آنگاه، با استدلال قیاسی و تحلیلهای منطقی در یک چهارچوب عقلانی به نتایج علمی و معتبر دست یافته است. سازمان جغرافیایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، سیستان را به 22 حوزة جغرافیایی تقسیم و از هر حوزه یک نقشه 50000/1 تهیه نموده است (نقشه1). پس از بررسیهای باستانشناختی که در هریک از این حوزهها صورت گرفت، مجموعة محوطههای ادوار مختلف آن بر اساس آثار و شواهد باستانشناختی مشخص گردید (مهرآفرین و موسوی حاجی: 1388) که در این بین تعداد قابلتوجهی از این مکانهای باستانی به دورة اشکانی تعلق داشتند. این مقاله میکوشد تا با استناد به دادههای خام این بررسی، به متغیرهایی مانند چگونگی پراکنش و توزیع محوطهها، رتبهبندی آنها بر اساس ابعاد بهمنظور مشخصساختن مکانهای مرکزی و نواحی شهری این دوره، الگوی استقراری و چیدمان محوطهها در محیط، شناخت منابع آبی، و ...دست یابد.
محوطههای اشکانی در سیستان
پهندشت گسترده و نسبتاً هموار سیستان که حیات و آبادانی خود را مدیون رودخانة عظیم هیرمند است، در ادوار مختلف تاریخی از هزارة چهارم پیش از میلاد تا عصر حاضر به صورت پیوسته و در برخی موارد تناوبی، پذیرای اقوام مختلف و استقرارهای خرد و بزرگ بوده است. تجمعات و استقرارهایی که هریک آثار و شواهد ارزندهای مانند تپهها، قلعهها، کاخها، مکانهای آیینی، شهرها، بناهای مسکونی، قبرستانها و... از خود به یادگار گذاشتهاند.
چگونگی پراکندگی و کمیت محوطهها در هریک از حوزههای 22گانة سیستان متفاوت است؛ به نحوی که از مجموع کل حوزهها، تعداد پنج حوزه فاقد آثار و شواهد استقرار در ادوار گذشته و حتی دوران معاصر میباشند. از این میان پنج حوزه دارای آثار بسیار اندک و کمتر از 10 محوطه، هشت حوزه دارای 20 تا 100 محوطه، سه حوزه دارای 200 تا 300 محوطه و یک حوزه نزدیک به 500 محوطة باستانی دارد (موسوی حاجی و مهرآفرین: 1386؛ مهرآفرین و موسوی حاجی: 1388). با نگاهی کوتاه به نقشة پراکندگی محوطههای شناسایی شده در سیستان میتوان به این نتیجه دست یافت؛ حوزههایی که تحتتأثیر مستقیم شعبات رودخانة هیرمند قرار داشتهاند، دربردارندة بیشترین تعداد آثار باستانی میباشند.
هر یک از محوطههای شناساییشده از حیث دورههای استقراری (پیش از تاریخ، تاریخی و اسلامی) دارای یکی از سه حالت زیر میباشند:
- محوطه با یک دورة استقراری
- محوطه با دو دورة استقراری
- محوطه با سه دورة استقراری
بسیاری از محوطههای دوران اشکانی سیستان بر روی محوطههای دورههای قبل از خود (بهویژه محوطههای عصر مفرغ) شکل گرفتهاند. این مسئله بیشتر در جنوب سیستان، بهخصوص در سرپنجههای رود بیابان و سنارود دیده میشود. گویا پس از خشک شدن رود بیابان در عصر مفرغ و پس از گذشت بیش از 1000 سال، یکبار دیگر در دورة تاریخی آب در این رودخانه به راه افتاد و آبادیهای فراوانی پیرامون نهرهای باستانی یا جدید آن شکل گرفت. بررسیهای میدانی باستانشناسی که در سیستان ایران صورت گرفت، نشان داد که از آغاز هزارة دوم قبل از میلاد تا حکومت هخامنشی، به مدت بیش از 1000 سال هیچ نوع استقرار ثابتی مانند شهرها و آبادیهای عصر مفرغ در سیستان ایران وجود نداشته است. البته این گسست استقراری در دورة پیش از شهرنشینی نیز در سیستان ایران قابل مشاهده است. عدم پیدایش و شناسایی آثار و مواد فرهنگی این دو دوره را شاید بتوان بر اساس اطلاعات موجود به دلایلی توجیه کرد. نخست، اطلاعات باستانشناسی ما از سیستان فرهنگی کامل نیست و چهبسا آثار و مواد فرهنگی باستانشناسی از این ادوار در افغانستان وجود داشته باشد که هنوز بهدلیل انجام نگرفتن بررسیهای میدانی باستانشناسی، شناسایی نشدهاند. پیدایش و افول تمدنها در سیستان همیشه تابع جریان هیرمند و دیگر ریزابههای آن بوده است. هرگاه هیرمند جاری باشد، شهرها و آبادیهای کوچک و بزرگ در دو سوی این رود و انهار متعدد آن شکل میگیرند و هرگاه از جریان باز بماند، این شهرها و روستاها پس از چندی متروک میگردند. علاوه بر این، چون سرزمین سیستان مسطح است و رسوبات فراوانی سطح آن را پوشانده، بادهای محلی از جمله باد 120 روزه که با شدت در این منطقه میوزند، با جابهجایی این رسوبات موجب انباشته شدن انهار و در نتیجه هموار شدن بستر آنها میگردند. این پدیده باعث میشود که هیرمند و انهار متعدد آن پیوسته در این سرزمین تغییر بستر دهند. از این رو، این احتمال وجود دارد که در دورة پیش از حیات شهر سوخته (3200 قبل از میلاد) و از آغاز هزارة دوم قبل از میلاد تا دورة هخامنشی که آثار استقرار جوامع انسانی در سیستان ایران شناسایی شده است، هیرمند و ریزابههای آن به سمت شرق (افغانستان) تغییر مسیر داده باشند و در نتیجه شهرها و آبادیها در سیستان شرقی استمرار یافته باشند؛ یا اینکه به دلیل نامساعدبودن شرایط زیست ـ محیطی در هیرمند سفلی، چنین استقرارهایی در هیرمند علیا شکل گرفته باشد (مهرآفرین، 1391: 3). با توجه به آنچه گفته شد، در کنار سفالینههای دورة اشکانی از چنین محوطههایی میتوان سفال دورة مفرغ یا هخامنشی را هم مشاهده نمود. این قضیه را همانگونه که بیان شد میتوان به شرایط توپوگرافی و هیدرولوژی سیستان نسبت داد. با توجه به این که سیستان یک پهندشت مسطح و هموار است، ساکنان آن پیوسته میکوشند تا به منظور درامانماندن از هجوم سیلاب، خانهها یا گورستانهای خود را در مناطق مرتفع بنا کنند و تپههای باستانی، بهترین مکان، برای این منظور میباشند. این مسئله به شکل دیگری نیز تکرار شده است، چنانکه برخی از محوطههای باستانی دوران اشکانی، در دورههای بعد استفاده شدهاند؛ به عبارتی، بر روی محوطههای دورة اشکانی، آثار استقرار دورههای ساسانی و اسلامی دیده میشود. این رخداد حداقل به دو صورت قابل رؤیت است. پارهای از محوطهها که به شکل قلعه، قلعه - شهر یا نیایشگاه میباشند، با همان کاربرد در دورههای بعد بدون وقفه مورد استفاده قرار گرفتهاند که در این مورد میتوان به محوطههایی مانند قلعه کافرون، کوه خواجه، تپه شهرستان، قلعه سام، تپه آتشگاه، دَم خواجه احمد و کرکویه اشاره کرد. در مورد دسته دوم، باید به محوطههایی از دورة اشکانی اشاره نمود که پس از مدتی متروک گردیده و بعد از یک گسست استقراری طولانیمدت مجدداً در دورة اسلامی از محل آنها برای ساختوساز یا گورستان استفاده شده است. مورد اخیر، بهخصوص برای ایجاد قبرستان در دورة اسلامی از قرن پنج هجری تا یک قرن پیش شیوع فراوانی در سیستان داشته که خود یکی از مهمترین عوامل تخریب محوطههای باستانی و برهمخوردن لایههای آنهاست.
پراکندگی محوطههای اشکانی در حوزههای مختلف سیستان
در ابتدا، برای مشخص نمودن مکانهای مرکزی و محوطههای پیرامونی تحت نفوذ آنها نیازمند مشخص ساختن سلسلهمراتب استقرارها در منطقة مورد بررسی میباشیم. در این رابطه از عامل وسعت محوطهها به عنوان عامل تعیینکنندة رتبة استقراری آنها استفاده شده است. زیرا در محوطههایی که دارای مساحت بیشتری میباشند، کالا و خدمات بیشتری نسبت به محوطههایی که از وسعت کمتری برخوردار هستند، ارائه میشود. بر اساس بررسیهای باستانشناختی سیستان، تعداد 1662 محوطه در این منطقه شناسایی گردید که از این تعداد، 392 محوطه دارای شواهد استقراری مربوط به دوران اشکانی میباشند (نقشه2). برای گاهنگاری نسبی هریک از محوطههای مذکور از روش طبقهبندی، گونهشناسی و گونهشناختی آثار، بهخصوص سفال استفاده شد (برای اطلاعات بیشتر بنگرید به: موسوی حاجی و مهرآفرین، 1386: جلد 15-1 و نیز مهرآفرین و موسوی حاجی، 1388: جلد30-16). نمونهای از آثار سفالی یکی از صدها محوطة اشکانی در سیستان، در اشکال 5-3 مشاهده میشود. این آثار در 14 حوزه از 22 حوزة سیستان پراکنده شدهاند. بیشترین محوطههای اشکانی در حوزههای گیردی، جنوب قلعهرستم، زابل (1) و دوستمحمد قرار دارد.
در جدول شمارة 1، تعداد محوطههای دورة اشکانی در هر حوزه مشخص شده است. لازم به ذکر است که در 8 حوزة جغرافیایی سیستان، هیچ آثاری از دورة اشکانی بهدست نیامده است. البته این موضوع شامل ادوار دیگر نیز میشود.
از مجموع محوطههای اشکانی سیستان، 8/40% (160 محوطه) در شمال سیستان قرار دارند که شامل حوزههای جغرافیایی قرقری، شمال زابل، دوستمحمد، زابل1، کهک، زهک و محمدآباد میباشد. 2/59% (232) محوطه نیز در جنوب سیستان و در حوزههای قلعه رستم، گیردی، جنوب قلعه رستم، جنوب دریاچة هامون و شیله قرار دارد. محدودة پراکندگی محوطههای اشکانی سیستان در نیمة شمالی آن و با توجه به وسعت منطقه، بیانگر فاصله بیشتر محوطهها از یکدیگر است. به نحویکه در نیمة شمالی، تقریباً فضایی برابر با 3800 کیلومتر مربع تحت نفوذ محوطههای دورة اشکانی قرار داشته است. در این قسمت به طور میانگین در هر 75/23 کیلومتر مربع یک محوطة باستانی مربوط به دوران اشکانی قرار دارد. استقرارهای نیمة جنوبی نسبت به نیمة شمالی متفاوت است؛ به طوریکه در محدودهای برابر با 2600 کیلومتر مربع (معادل تقریبی یک سوم وسعت دشت سیستان) 232 محوطه مربوط به این دوره پراکنده شدهاند. در این قسمت به طور میانگین در هر 1/11 کیلومتر مربع یک محوطه مربوط به دوران اشکانی دیده میشود.
جدول1ـ تعداد محوطههای استقراری اشکانی در حوزههای مختلف سیستان
ردیف |
نام حوزه |
تعداد محوطه |
1 |
قرُقُری |
14 |
2 |
شمال زابل |
2 |
3 |
دوست محمد |
37 |
4 |
زابل (1) |
50 |
5 |
زابل (2) |
1 |
6 |
کهک |
23 |
7 |
زهک |
15 |
8 |
محمدآباد |
18 |
9 |
قلعهرستم |
28 |
10 |
جنوب قلعهرستم |
52 |
11 |
جنوب دریاچه هامون |
10 |
12 |
گیردی |
134 |
13 |
شیله |
7 |
14 |
جوریکا |
1 |
جمع |
392 |
با توجه به آنچه بیان شد، میتوان به این نتیجه رسید که تمرکز بیشتر محوطههای اشکانی در نیمة جنوبی دشت سیستان و در منطقهای است که هماکنون کاملاً بیابانی و لمیزرع است و هیچ آثار استقراری در آن مشاهده نمیشود. این منطقه که از آن با عنوان بخش صحرایی سیستان یاد میشود، قسمتی از سیستان فرهنگی محسوب میشود که در عصر مفرغ، رود بیابان و شعبات فراوانی در آن جریان داشته است. در این دوره بخش شمالی سیستان همانند بخش جنوبی آن از شرایط زیست ـ محیطی مناسبی مانند آب فراوان، خاک خوب و هوای معتدل برخوردار بوده است. در دورة مذکور، در حوزه زابل (1) رودخانة پرآبی جریان داشته که از آن نهرهای فراوانی منشعب میگشته است. ازاینرو، در حواشی آنها روستاها و شهرهای کوچک و بزرگ زیادی دائر بوده است. هماکنون آثار این رود باستانی به شکل یک نوار ماسهای در منطقه قابل رؤیت است. البته رود نیاتک را میتوان بازماندة آن رود دیرین در منطقه دانست. حوزههای دوستمحمد و کهک نیز که در مجاورت رودخانة هیرمند قرار داشتند، به تناسب میزان برخورداری از آب رودخانه، دارای محوطههای باستانی قابل توجهی از این دوره میباشند.
نکتهای که در اینجا باید به آن اشاره نمود آن است که از عصر مفرغ هیچ آثار و شواهد باستانشناسی از شمال سیستان کنونی بهدست نیامده است، در حالی که بخش جنوبی آن در این دوره مملو از آثار استقراری است. از سوی دیگر، در برخی از ادوار اسلامی، نه در بخش شمالی و نه در بخش جنوبی آن هیچ آثاری شناسایی نشد؛ در حالی که از دورة اشکانی هم در شمال سیستان و هم در جنوب آن آثار تقریباً برابری بهدست آمده است. این مسئله به ما نشان میدهد که تمام سیستان در دورة اشکانی از شمال تا جنوب آن بهطور پیوسته آباد و دارای جمعیت فراوانی بوده است. آبادانی سیستان نیز همانگونه که پیشتر گفته شد، مرهون آب هیرمند است. بنابراین در این دورة زمانی، میزان بارش در سرچشمههای رود هیرمند بسیار زیاد بوده است. از این رو، هیرمند و هشت ریزابه دیگر سیستان دارای آب فراوان بودهاند. این مسئله موجب شده بود که هامونهای سهگانه پر از آب گردند و یک دریاچة بزرگ و پهناور به نام آریاپلوس را تشکیل بدهند (Hazlitt, 1851: 49). وجود آب فراوان، کشتزارهای سرسبز و پهناور، جنگل و مراتع موجب شده بود که هوای دلپذیری در منطقة سیستان بهوجود آید. این شرایط همراه با صید فراوان و شکار در دریاچة هامون، پرورش گاو و دامداری، زمینه را برای مهاجرت اقوام و گروههای مختلف به سیستان فراهم ساخته بود.
با توجه به این که سیستان در اواخر قرن نوزدهم میلادی بین دو کشور ایران و افغانستان تقسیم و تقریباً دوسوم خاک آن به افغانستان واگذار گردید، انتظار میرود که تعداد محوطههای اشکانی در قلمرو سیستانِ واقع در افغانستان، بسیار فراتر از آن چیزی باشد که در حال حاضر در ایران شناسایی شده است. گزارش تیت از منطقة ساروتار افغانستان بهخوبی بیانگر این موضوع است (تیت، 1362: 87). البته نباید فراموش کرد که بسیاری از محوطههای نه چندان مرتفع باستانی به دلیل شرایط جوی و توپولوژی سیستان هماکنون از انظار پنهان و در زیر لایههای سطحی قرار دارند، زیرا وزش باد و سیلابهای گلآلود که هرازچندگاهی اتفاق میافتد، سطح زمین را بهطور مرتب میپوشاند.
رتبة استقراری سکونتگاههای دورة اشکانی در سیستان (بر اساس وسعت)
محوطههای اشکانی سیستان از نظر وسعت، ارتفاع، مواد و آثار فرهنگی دارای تنوع زیادی هستند. چنانکه این محوطهها دارای وسعتی از چندین متر مربع (چاه) تا چند ده هکتار میباشند که در جدول2 نمایش داده شده است. همانگونه که در این جدول مشاهده میشود، محوطههای با رتبة استقراری1، کمی بیش از یکسوم محوطههای دوران اشکانی سیستان را تشکیل میدهند. این محوطهها که از وسعت اندک و ارتفاعی کمتر از سهمتر برخوردارند، در دهههای گذشته صدمات بسیار زیادی دیدهاند. یادآوری این نکته ضروری است که وسعت این محوطهها بیش از این بوده، اما با گذشت زمان دامنههای کمارتفاع آنها در زیر لایههای ماسه بادی و آبرفتهای رودخانهای مدفون شده است.
از 392 محوطة اشکانی، تعداد 63 محوطه دارای وسعتی بین یک تا پنج هکتار هستند. این محوطهها از نظر شکل و ساختار دارای نظم بیشتری نسبت به دیگر محوطهها میباشند و ارتفاع برخی از آنها از پنج متر فراتر میرود.
جدول2- تعیین رتبة استقراری سکونتگاههای دورة اشکانی در سیستان
رتبة استقراری سکونتگاه |
مساحت سکونتگاه |
تعداد محوطه |
1 |
تا 1000 متر مربع |
132 |
2 |
1000 تا 5000 متر مربع |
124 |
3 |
5000 تا 10000 متر مربع |
53 |
4 |
10000 تا 20000 متر مربع |
35 |
5 |
20000 تا 50000 متر مربع |
28 |
6 |
50000 متر مربع به بالا |
20 |
از این تعداد، 14 محوطه دارای وسعتی بین 5 تا 10 هکتار و در نهایت 6 محوطه دارای وسعتی بیش از 10 هکتار میباشند. البته محوطههای با وسعت بیش از 10 هکتار معمولاً از چندین برآمدگی بههمپیوسته تشکیل شده است؛ از آن جمله میتوان به محوطة گیردی 287 (مهرآفرین و موسوی حاجی، 1388: جلد25) اشاره نمود که وسعت آن بیشتر از 27 هکتار است و از چندین تپه و پشتة بههمپیوسته تشکیل شده که ارتفاع آنها از یک تا 10 متر متغیر است (نقشه3).
فراوانی محوطههای با وسعت کمتر از یک هکتار بسیار بالاست؛ بهطوریکه از مجموع محوطههای اشکانی سیستان، 7/78% زیر یک هکتار وسعت دارند. الگوی تقریباً منظمی بین وسعت محوطهها و تعداد آنها در سیستان قابل مشاهده است، به طوریکه محوطههای با وسعت کم، از فراوانی بیشتری برخوردارند.
نمودار1 ـ تقسیمبندی محوطههای سیستان بر اساس متغیر وسعت
همانگونه که در این نمودار مشاهده میشود، نظم ستونهای فراوانی در محوطههای بین 5 تا 10 هکتار بهم خورده و در این دسته، تعداد محوطهها بیش از دو برابر دسته ماقبل خود (محوطههای بین 4 تا 5 هکتار) است. در مجموع تعداد محوطههای بین 5 تا 10 هکتار، 16 محوطه و بالای ده هکتار، 6 محوطه است. البته بیشتر محوطههایی که وسعت آنها بالای 10 هکتار است، دارای چندین دورة استقراری میباشند و در خصوص وسعت واقعی آنها در دورة اشکانی نمیتوان بدون عملیات حفاری و مطالعات مستقل، نظر قطعی داد. به طور مثال محوطههایی که بین 15 تا 20 هکتار و یا بیشتر از آن وسعت دارند، در دوران مفرغ سیستان نیز مسکونی بودهاند. این شرایط دربارة تپه شهرستان، واقع در حوزه زهک با وسعت 48 هکتار صادق است که در آن بیشتر آثار متعلق به دورة ساسانی است.
چنانکه از رتبة استقرارها در جدول 2 مشخص است، استقرارهایی که دارای رتبة بالاتری میباشند، به عنوان یک مکان مرکزی برای استقرارهایی که دارای رتبة پایینتری میباشند، محسوب میشوند. بدین ترتیب، محوطه 287 حوزه گیردی با 27 هکتار به عنوان بزرگترین مکان مرکزی نیمة جنوبی سیستان مطرح است که حوزة نفوذی آن کل منطقة مورد بررسی را دربر میگیرد. این مکان مرکزی به دو صورت مستقیم و یا غیرمستقیم با محوطههای تحت نفوذ خود در ارتباط بوده است. این شهر با نزدیکترین محوطههای پیرامون خود دارای ارتباط مستقیم بوده و با محوطههایی که در فاصلة دورتری از آن قرار داشتند، ارتباط غیرمستقیم داشته است. در نظریة مکان مرکزی، عامل هزینة حملونقل برای خرید کالا و خدمات از موارد تعیینکننده محسوب میشود، یعنی مصرفکنندگان کالا و خدمات برای گریز از مسافتهای دور، به نزدیکترین مکان مرکزی مراجعه میکنند. نتیجة این عملکرد، کاهش تقاضا با توجه به عامل فاصله از مکان مرکزی است. روشن است که علاوه بر هزینة اضافی حملونقل، مدت زمان صرفشده نیز از عوامل اصلی در مراجعه نکردن به مکان مرکزی دورتر خواهد بود (شکویی، 1385: 380). بنابراین محوطههای استقراری کوچکتر در منطقه تا حد امکان نیازهای خود را از نزدیکترین مکان مرکزی تهیه کرده و در موارد خاص و به میزان بسیار کمتری به مکانهای مرکزی بزرگتر مراجعه میکردهاند. از طرف دیگر مکان شمارة 219 گیردی با 105000 متر مربع و مکان 16 حوزة شیله با 154000 متر مربع مساحت، به عنوان مکانهای مرکزی برای محوطههای پیرامون خود عمل میکردهاند، زیرا از نظر رتبة استقراری از آنها بالاتر بوده و از طرف دیگر یک مکان پیرامونی تنها با یک مکان مرکزی نزدیک به خود در ارتباط نیست؛ بلکه ممکن است با دو و یا حتی بیشتر از دو مکان مرکزی در ارتباط باشد. در نظریة کریستالر، مکانهای مرکزی کوچکتر با تعداد بیشتر و فاصلة کمتر و نقشهای کماهمیتتر و دامنة رقابتی ضعیفتر در برابر مکانهای مرکزی بزرگتر به تعداد کمتر و با فاصلة بیشتر و دامنة اقتصادی قویتر مطرح هستند (بهفروز، 1378: 26-25).
تپه شهرستان با 48 هکتار مساحت، بزرگترین محوطة دورة اشکانی ـ ساسانی سیستان را در نیمة شمالی آن به عنوان یک مکان مرکزی مطرح میسازد. پس از این محوطه میتوان به تپههای کنگ امامداد در زابل1 و میلک در حوزة کهک اشاره نمود که هریک با وسعتی که در حالحاضر دارند، قابلیت مکان مرکزی در حوزة جغرافیایی خود را دارا بودهاند.
ساختارشناسی محوطههای اشکانی سیستان
براساس وضعیت توپوگرافی و ظاهر فعلی محوطههای اشکانی در سیستان، میتوان آنها را به سه دسته کلی تقسیم نمود که عبارتند از:
الف) محوطههای بدون ساختار و شواهد معماری: با مطالعه در وضعیت توپوگرافی و ظاهر محوطههای اشکانی سیستان، از مجموع 392 محوطه، تعداد 346 مکان جزء این دسته، یعنی محوطههای بدون ساختار و شواهد معماری میباشند. این نوع محوطهها از نظر ظاهری دارای ساختار منظم و مشخصی نیستند و خود به دو دستة تپهها و محوطههای پست تقسیم میشوند.
ب) محوطههای دارای وضعیت توپوگرافی منظم و مشخص: تعداد 30 محوطه، جزء دستة دوم محسوب میشوند. این نوع محوطهها به صورت تپههای منظم و تقریباً مدور یا تپههایی با محیط چهارگوش (مربع یا مستطیل) هستند که بهراحتی میتوان ساختار یک بنای عظیم یا یک قلعة مدور را برای آنها متصور شد. با یک دید کلی، میتوان این نوع محوطهها را «قلعه تپه» نامید. سه نمونة قابل توجه از این نوع محوطهها، تپه دز و تپه رضاخان و قلعه تپه در شمال سیستان میباشد.
ج) محوطههای دارای ساختار معماری: از کل محوطههای اشکانی سیستان، تنها 16 محوطه در این دسته قرار دارند. این نوع محوطهها، جزء شاخصترین محوطههای اشکانی سیستان میباشند که با مطالعه و تحقیق در آنها میتوان بخشی از بناها و معماری دوران اشکانی سیستان را بازسازی نمود. مهمترین این محوطهها عبارتند از: قلعه کافرون، قلعه کک کهزاد، قلعه چهل دختر، قلعه رخش، قلعه کورَک، تپه شهرستان، تپه کرکویه، قلعه سام و تپه آتشگاه. از آن جایی که بناهای سیستان غالباً با خشت و گل ساخته میشود، با گذشت زمان این آثار کاملاً از بین میروند و به تپههای کاملاً خاکی تبدیل میشوند.
منابع آبی سیستان در دورة اشکانی
سیستان سرزمین پهناوری است که کاملاً به جریانهای آبی رودخانة هیرمند وابسته است و با کوچکترین تغییری در وضعیت منابع آبی آن، چهرة این سرزمین دگرگون میگردد. هیدرولوژی این سرزمین محدود به رودخانة هیرمند و چند رودخانة فصلی دیگر است که منشأ تغدیة دریاچة هامون و رود شیله میباشند. بنابر این، در صورت خشکی و کمآبی این رودخانهها، آب دریاچة هامون نیز کم یا خشک میشود.
خاک سیستان متشکل از رسوبات دانهریزی است که نمیتوان در آن مانند سایر نقاط به حفر چاه عمیق یا قنات مبادرت نمود. از سویی، به دلیل کوهستانی نبودن منطقه، هیچ چشمة آبی نیز در آن جریان ندارد. این مسائل همراه با بارش زیر صد میلیمتر در سال، آن را به منطقهای تبدیل نموده که جز هیرمند به هیچ منبع آبی دیگری وابسته نیست. ازاینرو، هرگاه هیرمند به هر علتی، چه طبیعی و چه انسانی از جریان بازبماند، ساکنان آن ناگزیر به ترک منطقه میگردند. این روند بارها در تاریخ سیستان رخ داده و جمعیت زیادی از ساکنان آن تن به مهاجرت دادهاند. شرایط مذکور در سیستان وضعیتی را پدید آورده است که با مطالعة محوطههای باستانی آن میتوان به چگونگی هیدرولوژی منطقه دست یافت.
رودخانة هیرمند بزرگترین رودخانة دشت سیستان و شرق فلات ایران است که حوضة آبریزی به وسعت 370 هزار کیلومتر مربع را پوشش میدهد و در انتها به دشت سیستان وارد میشود (ابراهیمزاده، 1388: 138). این رودخانة بارها در طول تاریخ تغییر مسیر داده است. بر اساس شواهد و مدارک موجود مانند تصاویر ماهوارهای، گزارشهای تاریخی و شواهد باستانشناختی جریانهای آبی سیستان را از عصر مفرغ به این سو میتوان به شرح زیر تفسیر کرد:
1- رود بیابان (رامرود - ترقون): تعیین قدمت تاریخی دقیق این مسیر دشوار است؛ اما شواهد موجود نشان میدهد که از هزارة چهارم ق.م رودخانه در این مسیر جاری و به دنبال آن سکونتگاههای انسانی شکل گرفتهاند که در نیمة نخست هزارة سوم ق.م. به بیشترین وسعت و جمعیت خود میرسد (ابراهیمزاده، 1383: 13). تصور میشود که آب هیرمند در این دوره از طریق رود بیابان در جنوب سیستان به دریاچة هامون وارد میشده است.
2- سنارود: در اواخر هزارة سوم قبل از میلاد و یا اوایل هزارة دوم قبل از میلاد مسیر رودخانه از مجرای رامرود ـ ترقون از رونق افتاد. پس از این دوره، هیچ آثاری مبنی بر چگونگی جریان رودخانه در سیستان ایران وجود ندارد. اما در هزارة اول قبل از میلاد، و یا اندکی پیشتر از آن رودخانه سنارود در بخش شمالی سیستان کنونی به جریان میافتد. از مهمترین محوطههای باستانی این مسیر میتوان به شهر هخامنشی دهانه غلامان اشاره نمود که تاریخ آن به اواخر قرن ششم یا اوایل قرن پنجم و چهارم پیش از میلاد برمیگردد (شراتو، 1375:143). پایان عمر این رود را شاید بتوان در اواخر دورة هخامنشی دانست، زیرا در این دوره محوطة باستانی دهانه غلامان خالی از سکنه میگردد.
3- رود بیابان (رامرود ـ ترقون): این رود که در اوایل هزارة دوم قبل از میلاد در بخش جنوبی سیستان از جریان بازمانده بود، یکبار دیگر در دوران تاریخی در مسیر باستانی خود جریان پیدا کرد و در سرتاسر حوزههای قلعه رستم و گیردی و نواحی پیرامون آنها پخش شد. اوج جریان رودخانه و شعبات آن در این دوره، مصادف با حکومت اشکانیان است. پایان جریان دورة دوم رود بیابان را میتوان به اواسط دورة ساسانی نسبت داد.
4- مسیر شمالی (هیرمند): پس از دورة هخامنشی، رود هیرمند در دلتای کنونی سیستان جریان یافت. این تغییر مسیر از جنوب دشت سیستان در خطی تقریباً عمود به سمت شمال صورت گرفت و از محل فعلی سد کهک تا هامون پوزک، چند شاخه از آن مانند رود سیستان و نیاتک به مناطق غربی سیستان جریان داشته است.
5- رود بیابان (سنارود ـ ترقون): برای بار سوم از سدة شش هجری در همان مجرای باستانی خود جریان پیدا کرد. اما اینبار میزان دبی و مدت آن بسیارکم بود. در حالی که بیشتر جریان آب هیرمند به شمال آن وارد میشد.
بررسی باستانشناختی و مطالعة مکانگزینی محوطهها نشان میدهد که اکثر محوطههای اشکانی در دو محور اصلی رود بیابان (رامرود ـترقون) در جنوب و رود هیرمند (رود سیستان و نیاتک) در شمال شکل گرفتهاند. البته هریک از این رودها خود در انتها به چندین شاخه تقسیم میشوند؛ چنانکه رود هیرمند شمالی به دو شاخه، رود سیستان به پنج شاخه و رود بیابان نیز به پنج شاخه تقسیم میشود. پراکنش محوطههای اشکانی در هریک از محورهای فوق نیز متفاوت است؛ به نحوی که از مجموع 392 محوطة اشکانی در سیستان، 48 محوطه در حوزة رود سیستان و شاخههای آن، 112 محوطه در حوزة رود هیرمند شمالی و 232 محوطه در حوزة رود بیابان و شعبات آن در جنوب قرار دارد. البته پراکندگی محوطههای اشکانی در شاخههای رود بیابان هم متفاوت است؛ به نحوی که 70% محوطهها در پیرامون دو شاخة شمالی رود بیابان شکل گرفتهاند.
نکته قابل ذکر درخصوص دریاچة هامون این است که در ساحل کنونی یا نزدیکی آن، استقرارهای قابل توجهی از دورة اشکانی بهدست نیامده است. بهطوریکه از مجموع محوطههای اشکانی، تنها 14 محوطة کوچک در ساحل دریاچه قرار داشتهاند. این موضوع نشان میدهد که وسعت دریاچة هامون در دورة اشکانی بسیار بیشتر از آن بوده است که هماکنون دیده میشود.
نتیجه
با توجه به مباحثی که مطرح شد، میتوان گفت که در دوران اشکانی، تقریباً تمام نقاط سیستان دارای مکانهای استقراری بوده است. چنانکه آثار مربوط به این دورة تاریخی در بیشتر مناطق آن قابلمشاهده میباشند. بااینحال، تمرکز و تراکم محوطههای اشکانی در تمام سطح دشت یکسان نبوده، بهنحویکه تراکم در بخشهای جنوبی آن بهمراتب بیشتر و فشردهتر از بخشهای شمالی است.
از سوی دیگر، محوطههای دارای معماری با ساختار مشخص، بیشتر در بخش شمالی سیستان دیده میشوند که از آن جمله میتوان به قلعه تپه، قلعه کافرون، تپه شهرستان، قلعه کورَک و تپه آتشگاه اشاره کرد. به احتمال فراوان، مراکز حکومتی در این دوره در بخش شمالی سیستان متمرکز بوده که بر این اساس، بناهای مستحکم و ماندگاری در این ناحیه بهجای مانده است. البته مسئلة فرسایش بناها را در نیمة جنوبی سیستان نسبت به نیمة شمالی آن نباید نادیده گرفت. در این بخش به دلیل وجود ماسة فراوان، میزان تخریب آثار هنگام وزش بادهای 120 روزه سیستان بسیار بیشتر است.
رودخانه و زمینهای آبرفتی، مهمترین عامل برای جماعات دوران اشکانی در گزینش محل برای استقرار بهشمار میرفتند. به عبارت دیگر، ساکنان منطقه در دوران اشکانی بیشترین توجه خود را به رودخانه معطوف کرده بودند و مکانهایی که شرایط آبرسانی آنها برای مصارف کشاورزی و شرب بهتر و دائمیتر بود، انتخاب میشد. این مهم را میتوان از تفاوت بین شاخههای رود بیابان متوجه شد؛ چنانکه 70% محوطههای بخش جنوبی سیستان تحتتأثیر دو شاخة شمالی رود بیابان قرار داشتهاند؛ زیرا این دوشاخه از نظر عرض بستر، تعداد زیرشاخههای باریک و همچنین شیب بسیار یکنواخت، بر شاخههای دیگر برتری دارند.
در یک جمعبندی باید گفت که سیستان در دورة اشکانی سرزمینی بسیار آباد، پرجمعیت و دارای منابع آبی فراوان بوده است که در بخشهای شمالی و جنوبی آن شهرها و روستاهای بیشماری دایر بوده است. شرایط زیست ـ محیطی مناسب منطقه (آب فراوان، خاک خوب، هوای معتدل، مرتع، صید و شکار و تجارت) در این دوره سبب شده بود که اقوامی مانند یونانیهای باختر، سکاها و اشکانیان به آن چشم بدوزند. ثروت و جمعیت سیستان در دورة مذکور سبب شد که خاندان سورن پهلو از مقام و جایگاه بالایی در دولت اشکانی برخوردار گردد و رسم تاجگذاری ولیعهد ایران بهدست سرکردة این خاندان صورت پذیرد.