Document Type : Research Paper

Authors

Abstract

Western parts of the Chaharmahal and Bakhtiyari Province (Ardal County) due to containing high mountains, deep valleys and small intermountain plains as well as the placement in the path of the nomads have long been of interest to humans. The nomadic communities of the mountainous regions of Chaharmahal VA Bakhtiyari culturally interacted with the lowland areas of Fars and Khuzestan's plain during history. Considering the subsistence pattern of the region, understanding the characteristics of the Neolithic and Chalcolithic periods, their settlement pattern, the impact of environment on the formation and distribution of sites and determining the type of nomads are the issues which will try to address them through this research. To investigate the effect of environmental factors on the Neolithic and Chalcolithic settlements such as altitude, slope, aspect, distance from river, distance from communication paths, and ground structure and the existence of faults in the region were evaluated by statistical methods. To find out the possible relationships between the natural factors and settlement patterns we used digital maps as the basis for the GIS analyses. In general, two types of settlement pattern are identified: permanent and nomadic.

Keywords

هنگامی که از الگوی استقرارهای باستانی و چگونگی چیدمان آن در یک منطقه سخن به میان می­آید، ناگزیر نقش محیط و بسترهای آن در یک چشم­انداز جغرافیایی پررنگ می­شود. باستان­شناسی فرامحوطه­ای   (چشم­انداز) از رویکردهای مؤثر در بررسی­های باستان­شناختی است. در این رویکرد، هر شاهدی از فعالیت­های انسانی در بیرون از خودِ محوطه­ها ثبت و ضبط می­شود. ایدة اصلی و بنیادی در این رویکرد، این است که داده­های باستان­شناختی فقط در خود محوطه­ها یافت نمی­شود بلکه باید محدودة بین محوطه­ها بررسی و به نشانه­های فعالیت­های گذشتة انسانی که رد و اثری در چشم­انداز اطراف به­جا گذاشته­ است، توجه شود. از اصلی­ترین فنون این رویکرد، بررسی پیمایشی در اطراف یک محوطة مرکزی برای ثبت و ضبط پراکندگی یافته­های سطحی و سپس تحلیل الگوی مکانی یافته­هاست (روستایی، 1389: 8). باستان­شناسان جهت هرگونه تفسیر داده­های خود در قالب یک محوطة باستانی، نیازمند چنین رویکردها و علومی هستند. از این میان، نقش جغرافیا بیش از سایر رشته­هاست. «­دانش جغرافیا به عنوان علم برنامه­ریزی مکانی ـ فضایی، همواره در جهت شناخت دقیق رابطة انسان و محیط جغرافیایی تلاش کرده است» (جمعه­پور، 1385: 35). در واقع، فضا و چشم­انداز جغرافیایی، محل برهم­کنش­های گوناگون جوامع با محیط پیرامونی است. این برهم­کنش­ها به نوبة خود بر سکونتگاه­های دوران گذشته و میزان، نوع پراکندگی و تمرکز آن‌ها تأثیری عمیق می­گذارد. از جملة تأثیرات آن تحمیل سبک­های زندگی با ماهیت کوچ­روی و یکجانشینی صرف و یا ترکیبی از هردو، در هر حوزه­ است. همان­گونه که در عنوان این تحقیق دیده می­شود، یکی از اهداف مهم مطالعة الگوهای استقرار نوسنگی و مس­و­سنگ منطقه با تأکید بر عوامل محیطی و جغرافیایی است. با شناسایی این عوامل و نشان دادن نوع استقرارها و چگونگی پراکنش آن‌ها و در نهایت نمایش آن‌ها بر روی نقشه می­توان تا حدودی به چرایی و چگونگی پراکنش و تمرکز محوطه­ها در منطقه پی برد. بنابراین، برای نیل به این هدف نیازمند به کارگیری سیستم اطلاعات جغرافیایی (GIS) در تحلیل آن‌ها هستیم. این سیستم به طور گسترده در پرداختن به مشکلات پیچیدة مربوط به موقعیت و پراکندگی کاربرد دارد. در اینجا، نقشه­ها، داده­های زیست­ ـمحیطی و باستان­شناختی با محاسبات آماری ترکیب می­شوند تا روابط میان انواع اطلاعات به صورت گرافیکی مجسم شوند (گرین، 1383: 292). نقشه­ها خود دارای لایه­های مختلفی هستند. این لایه­ها می­توانند به شکل نقاط (نقاط باستانی)، خطوط (جاده، رودخانه و...) یا سطوح (مرز سیاسی شهرستان) باشند.

هنگامی­که هر دو نوع داده در قالب یک نقشه در کنار هم مطالعه شوند، می­توان به تأثیر کلی هر پدیدة محیطی بر چگونگی دوری و نزدیکی محوطه­های باستانی در آن بستر دست یافت. رابطة همبستگی میان این مکان­های استقراری (غیر فضایی) و متغیرهای محیطی (فضایی) نشان­دهندة نظم پراکنش سایت­ها و سازمان مکانی سایت­های پیش از تاریخ در روی پهندشت­هاست (­نیکنامی و همکاران، 1386).

  ­   

موقعیت جغرافیایی و توپوگرافی منطقه

شهرستان اردل، با وسعتی معادل 178329 هکتار در غرب استان چهارمحال و بختیاری قرار گرفته است. این شهرستان از جانب شمال با شهرستان کوهرنک، از شرق با شهرستان­های فارسان، کیار و بروجن، از جنوب با شهرستان لردگان و از غرب با استان خوزستان هم­مرز است. اردل، دو بخش مرکزی و میان­کوه دارد. مرکز این شهرستان، شهر اردل در فاصلة 70 کیلومتری شهرکرد واقع شده است. بیش از 90 درصد اراضی آن را کوه­های مرتفع و تپه­ماهورها، و 10 درصد دیگر را اراضی نسبتاً مسطح و پراکنده­ در بستر رودخانه یا تراس­های بالایی آن تشکیل می­دهد، زمین­های تقریباً مسطح بیشتر در بخش­های شمالی شهرستان در حاشیة رودخانة کوهرنگ (حوزة کارون شمالی) در محدودة روستاهای شهر دشتک تا روستای رستم­آباد و حوزة شهر اردل دیده می­شود، در­حالی­که در بخش­های جنوبی (حوزة کارون میانی) در منطقة میانکوه و در حاشیة رودخانه سرخون و بازفت (از حوزة آبریز کارون) زمین­های مسطح قابل­توجهی دیده نمی­شود و شیب­های منتهی به بستر رودخانه سرخون تنها مکان­های با پتانسیل محدود است. از مرتفع­ترین کوه­های این منطقه، کوه میلی با ارتفاع 3650 متر، گره با 3405 متر (حاجی­پور و قاسمی، 1379: 3­)، مور با 3055 متر و هفت­چشمه با ارتفاع 3150 متر می­توان نام برد (معاونت سنجش از دور و جغرافیا، اداره کل جغرافیایی، 1379: 438 ،440). نیمة شمالی (بخش مرکزی) شهرستان به استثنای بخش کوچکی از آن دارای اقلیم مرطوب است. در­حالی­که نیمة جنوبی (بخش میانکوه)­ آن به دلیل نزدیکی به پهنة اقلیمی خوزستان دارای آب و هوای نیمه­گرمسیری و نیمه­مرطوب، و در بخش­هایی از آن اقلیم مرطوب با تابستان­های گرم و خشک است.

 

روش تحقیق

با توجه به موضوع موردنظر، که مطالعة الگوهای استقراری نوسنگی و مس­و­سنگ بر اساس مؤلفه­های محیطی و زیستی است، به جمع­آوری داده­ها و اطلاعات گوناگونی از منطقة مورد نظر نیاز است که در اینجا به آن‌ها اشاره خواهد شد. با توجه به لزوم ایجاد بانک اطلاعات فضایی، ابتدا نقشة توپوگرافی بخش­های مختلف محدودة موردنظر (شهرستان اردل) با مقیاس 1:25000 و به صورت شیت­های 12×15 کیلومتر با مربع­های 1×1 کیلومتر که توسط سازمان نقشه­برداری کشور ترسیم شده به عنوان نقشة اصلی و پایه تهیه شد. این نقشه­ با استفاده از نرم­افزار میکرو استیشن (Win Micro Station) نیز قابل اجراست. مختصات هر محوطة باستانی بنابر دورة استقراری آن در یک نقشة پایه به شکل نقطه تعریف می­شود. مختصات هر محوطه در هنگام بررسی به وسیلة سیستم موقعیت­یاب جهانی (GPS (Global Positioning System)) و با فرمت نقشة قائم­الزاویه­ای (UTM (Universal Transverse Mercator)) ثبت و ضبط، و توسط نرم­افزار مپ سورس (Map Source) به محیط GIS منتقل و به صورت یک لایة حاوی اطلاعات مکانی روی نقشه قرار می­گیرد. هر نقشه قابلیت تبدیل­شدن به چندین لایه را داراست. هر لایه،­ دربرگیرندة عارضه­ای مانند رودخانه، شیب، کاربری اراضی، سازندهای زمین­شناسی، راه­ها، توپوگرافی و... است. با توجه به محیط نامحدود GIS، هر نوع دادة واردشده به این فضا، قابلیت ویرایش و دخل و تصرف دارد. با تشکیل لایه­های اطلاعاتی، قابلیت­های محیط جغرافیایی منطقه شناسایی و با ترکیب این قابلیت­ها (اطلاعات فضایی) با نقاط معرف محوطه­ها و بررسی آماری آن‌ها (اطلاعات غیرفضایی)، الگوی توزیع استقرارهای نوسنگی و مس­و­سنگ در مقیاس منطقة موردنظر را می­توان به­دست آورد. به بیانی دیگر، این داده­ها را می­توان یک مدل دانست که در آن متغیر وابسته، نقاط باستانی و متغیر مستقل، عوارض و عوامل محیطی است. از مهم­ترین نقشه­های کاملِ حاوی عوامل محیطی و مرتبط با موضوع که در واقع، خروجی نرم­افزار GIS است، به نقشة مدل رقومی ارتفاع (سه بعدی)، حریم رودخانه و آبراهه، زمین­شناسی، کاربری اراضی، درصد و جهت شیب و هیپسومتری (Hypsometry) (میزان ارتفاع از سطح دریا)، می­توان اشاره نمود. 

                       

   

         
   
   

شکل 1. موقعیت     شهرستان اردل در نقشة ایران و استان

   
   

 

 

 

تحلیل عوامل مؤثر در توزیع فضایی استقرارها

در نگاه کلی، منظور از عوامل طبیعی، متغیرهای توپوگرافیک مانند ارتفاع نقاط، شیب نقاط، عوامل زمین­شناختی سطح زمین، جهت جغرافیایی نقاط، پوشش گیاهی و منابع آب و غذاست (­نیکنامی و همکاران، 1386­). این عوامل در قالب یک مکان جغرافیایی به عنوان بستر فعالیت­های روزمرة انسان، نقش تعیین­کننده­ای در شکل­دهی به این فعالیت­ها و تعیین نوع و شکل آن‌ها دارند. از دیدگاه علم جغرافیا، گوناگونی و تشابهات میان جوامع، چگونگی و چرایی استقرار یک محوطه، اقتصاد معیشتی، تمرکز جمعیت و نوع ارتباط آن با مناطق پیرامونی خود را می­توان از طریق این عوامل کسب نمود. شیوة تحلیلی که در اینجا مدنظر است براساس این عوامل شکل گرفته است. هر استقرار باستانی را می­توان یک مکان جغرافیایی در نظر گرفت که بنابر محلی که اشغال می­کند دارای ساختاری متفاوت از هر محل دیگری است. اما به طور کلی، در کنار دیگر محوطه­ها در یک محیط همسان با قابلیت محیطی تقریباً یکسان بررسی می­شود که شاید در زمانی مشابه، از این محیط استفاده­های گوناگون می­شده است. هر محوطه به مانند عوارض محیطی مثل کوه، دره، تپه، دامنة شیب­دار و رودخانه دارای هویت و ویژگی­های خاص خود است. نکتة قابل ذکر اینکه ممکن است هیچ­گاه از نظر   ویژگی­های ظاهری محوطه­ای را کاملاً یکسان با محوطة دیگر نتوان یافت. این تمایز و اختلاف در فضا (مکان) به طورکلی می­تواند با مفهوم تجانس و همگنی فضا ناسازگار به نظر آید، اما به نظر می­رسد در واقعیت امر چنین نباشد. برای مثال، منطقه­ای از اردل را در نظر بگیرید که چندین محوطه با درصد شیب نزدیک به هم در آن قسمت ایجاد شده­اند؛ این محوطه­ها شاید از نظر ویژگی­های ظاهری با هم همخوانی نداشته باشند اما ساکنان آن با آگاهی نسبت به پتانسیل­های محیطی این درصد شیب را جهت اسکان خود برگزیده­اند.

محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگی که ما در قالب یک گروه همگن و یکسان مطالعه می­کنیم، در واقع زاییدة تکرار شماری از اشکال و عملکرد ترکیبی از عوامل محیطی در بخشی از زمین است. یک فضای همگن به فضایی اطلاق می­شود که هریک از بخش­های تشکیل­دهنده و یا هر منطقه از آن خصوصیاتی نزدیک به خصوصیات تمامی آن فضا را ارائه کند (دولفوس، 1369، 14، 28-27­). محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگ شهرستان طی یک فصل بررسی در بخش مرکزی (اسماعیلی جلودار، 1387) و سه فصل در بخش میانکوه (خسروزاده، 1388؛ خسروزاده، 1389؛ خسروزاده،1390) به­دست آمده­اند. تعداد 5 محوطة چشمه­لُرمیر، بِلابیده2، سَرکول­ سَرمازه 1، تَل­اَو 7 و سِرنجَک 2­، تنها دارای سفال نوسنگی و 13 محوطة باغ بالا، دره سیسته، بَردبَردون، رِفن4، رِفِن 5، چشمه­سلیمان، شهرک­ مُلاکله، جاوارگه ­سَرمور، تی­چُغا، زََرمیتان، دوازده­امام، چَم­کاج و سَردول­اَوا تنها دارای سفال مس­و­سنگ است. با توجه به محوطه­های چُلدان1، چُلدان 2، مَلِک­شیر 5، گَرچِگاه 5 که در هر دو دوره مسکونی بوده­اند، در مجموع 22 محوطة نوسنگی و مس­و­سنگ شناسایی شد. با توجه به گونه­شناسی سفال­ها، در دورة نوسنگی هرچند به نظر می­رسد ارتباطاتی کلی میان اردل، حوزه کر و دشت خوزستان دیده می­شود، به احتمال زیاد، در این منطقه فرهنگی محلی و مشابه با قلعه­رستم حاکم بوده است. اما در دورة مس­و­سنگ ارتباطی محسوس و بسیار قوی میان اردل، فارسِ دوره باکونA، سوزیانای میانه و جدید دشت شوشان و حوزه رودخانه زهره دیده می­شود (خسروزاده و بهرامی­نیا، 1391).

با توجه به توضیحات بالا، در اینجا الگو و چگونگی پراکنش 22 محوطة شناسایی­شده، بر اساس نقشه­های ارائه شده بررسی و به تحلیل نهایی آنها پرداخته خواهد شد.

 

ارتفاع از سطح دریا (هیپسومتری)

عامل ارتفاع که خود تعیین­کنندة نوع توپوگرافی یک محل است، از عوامل تأثیرگذار در ایجاد رژیم­های اقلیمی متفاوت و سبک و سیاق متفاوت زندگی مردم یک منطقه است. این عامل، از عوامل مهم در مکان­یابی استقرارهای باستانی است. به منظور بررسی نحوة توزیع محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگ در رابطه با عامل ارتفاع، محدودة مذکور، بر اساس خطوط هم­ارتفاع به 7­طبقه تقسیم شد، سپس با روی­هم­اندازی نقشة پراکندگی محوطه­ها الگوی توزیع در رابطه با عامل ارتفاع تجزیه و تحلیل شد (شکل­2). از مجموع 22­محوطة شناسایی شده، 96­درصد در ارتفاع­2000-1000 متر واقع شده است که 73­درصد (16­محوطه) آن در ارتفاع2000-1500 متر، 23­درصد (5­محوطه) در 1500-1000 متر و 4 درصد (1­محوطه) دیگر در ارتفاع 2500-2000 متر قرار گرفته­اند. اگر میزان توزیع محوطه­ها را با توزیع روستاهای امروزی در این محدوده مقایسه کنیم، رابطه­ای قوی میان ارتفاع و توزیع مراکز جمعیتی امروزی و استقرارهای باستانی در الزام هریک به انتخاب چنین مکان­هایی برای زندگی آشکار خواهد شد. در واقع، این نسبت­ها نشان می­دهد که استقرارهای ایجاد شده نه به یکباره، بلکه با توجه به شناخت قبلی از وضعیت توپوگرافی منطقه ایجاد شده­اند. بنابراین با توجه به ماهیت توپوگرافی منطقه، امکان وجود استقرار در ارتفاعات پایین وجود نداشته و کمتر استقرار امروزی را می­توان پیدا کرد که در ارتفاعی پایین­تر از 1000 متر باشد.

 

   

         
   
   

شکل 2. پراکندگی     محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگ بر اساس ارتفاع از سطح دریا

   
   

 

 

 

 

درصد شیب زمین

از عوامل دیگری که نقش بالایی در توزیع سکونتگاه­های انسانی در گذشته و امروز داشته، عامل شیب است. بین جهت و درصد شیب، و استقرارهای با پتانسیل­های کشاورزی، چه به صورت آبی و چه دیم، رابطه­ای مستقیم وجود دارد. برپایی سکونتگاه­ها در شیب­های رو­به آفتاب با درصد شیب کمتر، در پایداری جمعیت، نوع استقرار و میزان بهره­برداری از زمین نقش دارند که بدون درنظر­گرفتن این عوامل در کنار ارتفاع، درک چگونگی توزیع استقرارهای دوران مختلف، به خصوص دوران­ مورد بحث میسر نخواهد شد. با توجه به اهداف پیش­رو درصدشیب­هایموجود در شهرستان در 8 گروه مجزا طبقه­بندی شدند که کمترین آن طبقة اول 2-0 درصد و بیشترین آن طبقة هشت از 65 درصد به بالا تعیین شده است.

با توجه به این­که بهترین شیب جهت برپایی سکونتگاه انسانی شیب 10-5 درصد (Anabestani 2011) در نظر گرفته شده، بیشتر محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگ منطقه در شیب 10-2 درصد ایجاد شده­اند. از مجموع 22 محوطه، با توجه به درصد شیب، 36 درصد در طبقه دوم (5-2 درصد)، 23 درصد در طبقه سوم (8-5 درصد)، 18 درصد در طبقه اول (2-0 درصد)، 14 درصد در طبقه ششم (30-15 درصد)، 5 درصد در طبقه پنجم (15-12 درصد) و 4 درصد در طبقه چهارم (12-8 درصد) واقع شده­اند (شکل 3). به لحاظ تعداد، 4 مورد در طبقه اول، 8 مورد در طبقه دوم، 5 مورد در طبقه سوم، 1 مورد در طبقه چهارم، 1 مورد در طبقه پنجم و 3 محوطه نیز در طبقه ششم و شیب 30-15 درصد قرار گرفته­اند (شکل 3).

   

         
   
   

شکل 3. پراکندگی     محوطه­های نوسنگی و مس و سنگ بر اساس درصد شیب

   
   

 

 

جهت شیب

در مفهوم کلی، جهت، ویژگی کاملاً مشخصی برای جلوه­های خطیِ یک پدیده در هندسه است و مفاهیم دیگری چون شیب، وجه شیب و شیب زمین­شناسی را نیز دربر می­گیرد. این ویژگی در ژئومورفولوژی، نقش مهمی در فضای محیطی دارد (­رامشت، 1389).

شیب­های آفتاب­گیر نسبت به شیب­های سایه­گیر گرم­تر بوده و تبخیر بیشتری دارند، بنابراین ذخیرة آب کم شده و رشد پوشش گیاهی کمتر است. همچنین در این شیب­ها تابش شدید خورشید با تجزیة مواد آلی، هوموسِ خاک را از بین می­برد و در نتیجه خاک چسبندگی خود را از دست داده، مستعد فرسایش می­شود (امیدوار،­ 1389:­100). پوشش گیاهی در این شیب­ها تُنُک و کمتر از بخش­های سایه­گیر است، درحالی­که از نظر ایجاد سکونتگاه­ها، مناسب­ترین مکان­ها جهت برپایی وارگه­های عشایری(1) و خانه­های روستایی به­ شمار    می­روند؛ چیزی که در بخش­های شمالی و جنوبی شهرستان به خوبی مشاهده می­شود. بیشتر روستاهای امروزی در حاشیة رودخانه­های کوهرنگ، بازفت و سرخون رو­به­سوی جنوب و جنوب­غرب دارند که بیشتر طول روز زیر تابش نور آفتاب قرار می­گیرند. اما در مورد همبستگی میان جهت شیب محوطه­های باستانی و آفتاب، همان­طور که در سکونتگاه­های امروزی نیز مشاهده می­شود، رابطه­­ای مستقیم وجود دارد. برای بررسی میزان تأثیر جهت شیب در پراکنش محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگ، آنها را در چهار طبقة­ شمالی، جنوبی، شرقی و غربی قرار می­دهیم. با توجه به جهت شیب، 68 درصد (15 مورد) محوطه­ها شیب جنوبی، 18 درصد (4 مورد) غربی، 9 درصد (2 مورد) شمالی و 5 درصد (1 مورد) شیبی به سوی شرق دارند. شکل 4 پراکنش محوطه­ها را نسبت به جهات مختلف شیب نشان می­دهد. زمین­های رو به آفتاب که بیشترین نور را در طول روز دریافت می­کنند، در دامنه­های جنوبی کوه­های مرتفع سالداران (مشرف به درة رودخانه کوهرنگ) و سبزکوه (مشرف به درة سرخون) قرار دارند.   

 

   

         
   
   

شکل 4. پراکندگی     محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگ بر اساس جهت شیب

   
   

 

 

 

 

کاربری اراضی

تیپ­های اراضی، بسته به پتانسیل خاک و میزان شیب و نوع استفاده­ای که از آنها می­شود به چندین طبقه تقسیم می­شوند. در منطقة مورد مطالعه، بر اساس مطالعات انجام گرفته، 13­ طبقه کاربری اراضی به چشم می­خورد. این تقسیم­بندی در سال­های اخیر انجام شده و در کاربری اراضی به معنای امروزی آن کاربرد دارد درحالی­که در دورة نوسنگی و مس­و­سنگ قطعاً چنین نبوده است. برای این­که بتوانیم محوطه­های خود را در یک قالب کلی و تقریباً نزدیک به واقعیت تحلیل کنیم، آنها را در 4­ طبقه کاربری کشاورزی، مرتع، اراضی جنگلی و مناطق فاقد پوشش گیاهی قرار می­دهیم.

مطالعات انجام شده در دریاچة زریبار نشان می­دهد که این جنگل­ها در ناحیة کوهستانی کمی قبل از 5000 هزارسال قبل بیشترین تراکم خود را به­دست آورده­اند. پوشش گیاهی در فاصلة زمانی 8000 تا 5000 سال بسیار غنی بوده و در این فاصلة زمانی رطوبت هوا نیز مشابه امروز بوده است (Wasylikowa  2005).

از نظر کاربری اراضی، از مجموع 22 محوطه، 77 درصد (17 محوطه) در اراضی کشاورزی، 14 درصد (3 محوطه) در اراضی مرتعی و 9 درصد (2 محوطه) باقی­مانده در اراضی جنگلی با پوشش بلوط قرار گرفته­اند (شکل 5).

 

   

         
   
   

شکل 5. پراکندگی     محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگ بر اساس کاربری اراضی

   
   

 

 

 

دوری و نزدیکی به رودخانه

منابع آب و میزان سهولت دسترسی به آن در هر زمان نقش تعیین­کننده­ای در برپایی سکونتگاه­ها داشته است، همچنان­که که امروزه نیز بیشتر روستاها در نزدیکی منابع آب دیده می­شوند. برای بررسی میزان تأثیر رودخانه­ها در پراکندگی محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگ، ابتدا نقشة اولیة رودخانه­های منطقه آماده شده و نقاط برروی آن جانمایی شده­اند. نکته قابل ذکر اینکه، رودخانه­ای که ما با نام سرخون می­شناسیم، در واقع چشمة پرآبی است با شیب شمال غربی- جنوب شرقی که بیشتر آب کشاورزی و شرب روستاهای واقع در این دره را تأمین می­کند و از گذشته تاکنون با نام رودخانة سرخون شناخته شده است، بنابراین به دلیل میزان دبی(2) بالا، در ارزیابی­های مختلف از آن با نام رودخانه یاد می­شود. در مجموع 5 طبقه برای سنجش میزان دوری و نزدیکی محوطه­ها به رودخانه در نظر گرفته شد. طبقة اول، محوطه­هایی که در فاصلة 500-0 متری رودخانه قرار گرفته­اند. طبقه دوم، 1500-500 متری را دربر می­گیرد و طبقه سوم، محوطه­های 2500-1500 متری را شامل می­شود. طبقة چهارم، 3500-2500 متر و طبقة پنجم محوطه­هایی را دربر می­گیرد که بیش از 3500 متر با رودخانه فاصله دارند. به نسبت دوری و نزدیکی محوطه­ها به رودخانه، نتایج آماری نشان می­دهد که از مجموع 22 محوطه، 32 درصد (7 مورد) در فاصلة 500-0 متری، 23 درصد (5 مورد) در 1500-500 متری، 23 درصد (5 مورد) در 2500-1500 متری، 18 درصد (4 مورد) در فاصلة 3500-2500 متری و 4 درصد (1 مورد) بیش از 3500 متر با حریم رودخانه فاصله دارند (شکل 6 الف). این درصدها نشان­دهندة همبستگی و رابطة مستقیم میان رودخانه و تعداد محوطه­ها است. بدین صورت که هرچه از حریم رودخانه فاصله بگیریم از تعداد محوطه­ها کاسته، و بالعکس هرچه به رودخانه نزدیک­تر شویم بر تعداد محوطه­ها افزوده می­شود. در دورة نوسنگی، 4 محوطة گَرچِگاه 5، مَلِک­شیر 5 و چُلدان 1 و 2 که به صورت انباشت تپه­مانند دیده می­شوند در حاشیة رودخانه قرار دارند و 4 محوطه سِرِنجَک2، تل اَو 7، چشمه ­لُرمیر و بِلابیده­2­، بیش از 2500 متر با رودخانه فاصله دارند، اما در کنار آنها چشمه­های آب دائمی با آب­دهی کم دیده می­شود. محوطة چشمه لُرمیر از دورة نوسنگی و بیشتر محوطه­های مس­و­سنگ از آن دسته­ای هستند که از بستر رودخانه کوهرنگ بیش از 500 تا 1000 متر فاصله دارند. دلیل دیگری که دور بودن محوطه­ها را از رودخانه توجیه می­کند، فراوانی چشمه­های آب دائمی است که به صورت پراکنده در همه­جای این دره دیده می­شوند (نقشة 6 ب). با وجود هوای مرطوب، و در نتیجة آن بارش­های مکرر، و فراوانی منابع آب زیرزمینی، الزامی به زندگی در کنار رودخانه وجود نداشته و در فواصل گوناگون شاهد حضور محوطه­های مس­و­سنگ هستیم. همچنان­که به واسطة نبود زمین­های مسطح در درة سرخون، محوطه­ها در دوسوی بستر دره شکل گرفته­اند و چندان از هم دور نیستند. آب معمولاً، طول یک خطِ شکستگی را که بر اثر فرونشستن قسمتی از قشرهای متوالی زمین به­وجود آمده، می­پیماید و به سطح زمین می­رسد (کردوانی، 1387: 211­). قرارگیری محوطه­های مس­و­سنگ در تپه­ماهورهای ایجاد شده توسط گسل اردل، و دور از رودخانه به سبب همین چشمه­های فراوانی است که از دامنه­های کوه سالداران در شمال و کوه میلی در جنوب سرچشمه می­گیرند. اما در طول گسل گاوزَلَک، این چشمه­ها بیشتر در ارتفاعات پایین­ و نزدیکِ بستر دره­های منتهی به چشمه ـ رودخانه سرخون قرار دارند. غیر از چشمه ـ رودخانه سرخون، آب­هایی نیز به صورت چشمه­سار وارد این رودخانه می­شوند. بیشتر محوطه­های شناسایی شدة این بخش در امتداد همین چشمه ـ رودخانه دیده می­شوند و در دره­های فرعی به علت شیب بیشتر، و دسترسی نه­چندان آسان، کمتر محوطه­ای به چشم می­خورد.   

 

 

   

         
   
   

شکل 6 الف.     پراکندگی محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگ بر اساس فاصله از رودخانه

   
   

 

 

 

 

   

         
   
   

شکل 6 ب. پراکندگی     محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگ با توجه به چشمه­ها

   
   

 

 

 

فاصلة از راه­ها و مسیرهای ارتباطی

آنچه که امروزه از راه­های ارتباطی در ذهن وجود دارد با گذشته­های دور بسیار متفاوت است. پیش از ایجاد راه­های امروزی مردم برای عبور و مرور خود از تنگه­ها و بریدگی­هایی که در اثر فعالیت­های زمین ایجاد شده استفاده می­کردند. در منطقة مورد مطالعه­­ به ناچار و بنابر ماهیت کوهستانی­بودن آن تنها مسیرهایی که قابل رفت­و­آمد و گذر بوده همین بریدگی­ها و بخش طولی دره­های سرخون، بازفت، کوهرنگ و چند کوره­راه فرعی دیگر با اندک استفاده است که در میان کوه­های مرتفع و بسیار شیب­دار قرار گرفته­اند، و تا پیش از ساخت راه­های مدرن در قالب جاده­های مال­رو استفاده می­شده­اند. در بررسی تأثیر راه­ها بر پراکندگی محوطه­های پیش از تاریخ، به نظر می­رسد پراکندگی استقرارهای امروزی با محوطه­های پیش از تاریخ متفاوت است. ممکن است جاده­ای که امروزه ساخته شده با مسیرهای عبور و مرور پیشینیان دقیقاً یکی نباشد اما در منطقة مورد مطالعة ما به­دلیل وضعیت ناهمواری، سنگلاخی و صعب­العبور بودن بیشتر بخش­های آن، تنها مسیرهای قابل استفاده درگذشته و امروز حواشی دره­های نسبتاً حاصلخیز رودخانه­ها ­(سرخون، بازفت، کوهرنگ) بوده است. قدمت این راه­ها براساس شواهد باستان­شناسی به دوران تاریخی (اشکانی- ساسانی) و قرون میانة اسلامی می­رسد. بنابراین نقش و تأثیر این راه­ها، در چگونگی برپایی محوطه­های مورد نظر ما چندان دور از واقعیت نخواهد بود. برای تحلیل محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگ، ابتدا نقشة اولیه از کل مسیرهای اصلی و فرعی شهرستان تهیه و سپس نقاط باستانی بر روی این لایة نقشه جانمایی شد. معیار ما در سنجش   محوطه­ها، راه­ها بدون تفکیک راه­های اصلی از فرعی خواهد بود. به نسبت میزان دوری و نزدیکی محوطه­ها از راه­ها، چهار طبقه برای آن‌ها در نظر گرفته شده است: طبقة­ اول فاصلة 500-0 متر، طبقة دوم 1500-500 متر، طبقة سوم 2500-1500 متر و طبقة­ چهارم 3500-2500 متر است. از نظر همبستگی با مسیرهای ارتباطی، از مجموع 22 محوطه، 50 درصد (11 محوطه) در 500-0 متری، 36 درصد (8 محوطه) در 1500-500 متری، 9 درصد (2 محوطه) در فاصلة 3500-2500 متری و 5 درصد (1 محوطه) نیز در فاصلة 2500-1500 متری جای گرفته­اند (شکل 7). همانند ارتباط محوطه­ها با رودخانه، در اینجا نیز بیشتر محوطه­ها (بیش از 80 درصد) در 5/1 کیلومتری راه­های ارتباطی قرار دارند. این نزدیکی به راه­های ارتباطی به این دلیل بوده که تنها معابر قابل گذر در منطقه همین دره­هایی است که محوطه­ها در آ‌نها ایجاد شده­اند. بنابراین منطبق بودن راه­ها بر محوطه­ها دور از انتظار نیست (شکل 7). آنچه حائز اهمیت است، قرارگیری بیشتر محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگ در نزدیک­ترین فاصله از مسیرهای ارتباطی امروزی است. این نشان می­دهد که مردمان آن زمان همان­گونه که امروزه نیز در چیدمان روستاهای منطقه دیده می­شود، سعی می­کردند مناطقی را برای سکونت خود برگزینند که از نظر مکانی، سهل­الوصول بوده و در مسیرهای پر­ رفت ­و­ آمد قرار داشته باشند.

   

         
   
   

شکل 7. پراکندگی     محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگ بر اساس فاصله از راه­ها و مسیرهای ارتباطی

   
   

 

 

ساختار زمین­شناسی و گسل­های منطقه

در تقسیمات چینه­شناسی، کواترنر یک دوره از سنوزوئیک (دوران سوم زمین­شناسی) به شمار می­آید اما بنابر اهمیت و نقش آن در زندگی انسان، برخی از دانشمندان علوم زمین آن را تحت عنوان دوران چهارم مورد مطالعه قرار می­دهند (­زمردیان، 1383: 47­). در واقع، جنس و ویژگی­های سنگِ این دوره در نوع کاربری زراعی تأثیرگذار خواهد بود. غالباً نزدیکِ کف دره­ها و مجاور رودخانه، جایی­که خاک­های غنیِ آبرفتی با بافت ریزدانه تشکیل شده و مناسب فعالیت­های کشاورزی است، و به طورکلی پادگانه­های آبرفتی و مخروطه­افکنه­ها در این دوره قرار می­گیرند. نقشة پایة منطقة مورد مطالعه، شامل تشکیلات دوره­های اول تا چهارم است. سازند بازفت (میلا) در دورة­ اول زمین­شناسی قرار می­گیرد. سازندهای ایلام، تاربور، بنگستان، دشتک- خانه کت، سروک، سورمه و فهلیان، فراقون و دالان در میان تشکیلات دوران دوم زمین­شناسی دیده می­شوند. دوران سوم، شامل سازندهای فارس بالایی (آغاجاری)، آسماری، تله­زنگ و کشکان است و کنگلومرای بختیاری و رسوبات سیلابی عصر حاضر در دوران چهارم زمین­شناسی قرار می­گیرند. با توجه به وجود تنها یک سازند از دورة­ اول در منطقه، تنها نقش احتمالی تشکیلات زمین در پراکنش محوطه­های پیش از تاریخ بر اساس سه طبقة اول (دورة دوم زمین­شناسی)، دوم (دورة سوم زمین­شناسی) و طبقه سوم (دورة چهارم زمین­شناسی) تحلیل شده است. با توجه به بستر خاک و جنس زمین، از کل محوطه­های شناسایی شده، 50 درصد (11 مورد) بر رسوبات دوران دوم، 32 درصد (7 مورد) بر رسوبات دوران چهارم و 18 درصد (4 مورد) بر تشکیلات دوران سوم     زمین­شناسی قرار دارند (شکل 8). دلیل قرارگیری بیشتر محوطه­ها بر رسوبات دوران دوم را باید در وجود چشمه­ها و زندگی مبتنی بر کوچ دانست. محوطه­هایی که بر روی سازند آخرین فعالیت­های زمین­شناسی قرارگرفته­اند در قالب تپه­ماهورهایی دیده می­شوند که به هم پیوستگی دارند و هم اکنون برسطح آنها زراعت دیم انجام می­شود. به نظر می­رسد جوان­ و کم­­عمق بودن، و درصد بالای فرسایش خاک­های آن، دلیلی دیگر بر نداشتن اقبال عمومی در استفاده از زمین در این دوره بوده است.

در این منطقه، گسل­ اردل و رورانده زاگرس، ابرگسله­های شهرستان اردل به شمار می­روند. از گسل­های دیگر آن می­توان گسل زردکوه، دوپُلان و گاوزَلَک را نام برد. این دو گسل در واحد ساختمانی زاگرس     چین­خورده قرار می­گیرند و برخلاف گسل اردل از آرامشی تکتونیکی برخوردارند. در این قسمت «رسوبات جوان­تر، و اغلب از دوران سوم [کواترنر نیز در این دوره جای گرفته] هستند» (حجتی، 1377: 21). خاک نیز در مقایسه با دورة دوم در معرض فرسایش بیشتر قرار داشته و عمق آن نیز کمتر است. با توجه به گسل­های موجود، در مجموع 5 طبقه در نظر گرفته شد: نتایج نشان می­دهد که از مجموع 22 محوطة نوسنگی و مس­و­سنگ، 10 محوطه در طبقة اول (گوزَلَک)، 8 محوطه در طبقة سوم (اردل)، 2 محوطه در طبقة دوم (دوپُلان)، 1 مورد در طبقة چهارم (زردکوه) و 1 مورد نیز در طبقة پنجم (نامشخص) قرار گرفته­اند. آنچه قابل ذکر است، قرارگیری 45 درصد محوطه­ها در طول گسل گاوزَلَک و 36 درصد در طول گسل اردل است (شکل 9). این دو گسلِ طولی، با جهت شمال­غربیـجنوب­شرقی و شیبی شمال­شرقی، در واقع از تأثیرگذارترین گسل­های منطقه به شمار می­روند. نقشة سکونتگاه­های امروزیِ منطقه نیز نشان­دهندة ایجاد بیشتر آنها در طول این دو گسلاست.ایجادناهمواری­ها،تشکیلخاک و در نتیجة آن تغییر در پوشش گیاهی و از همه مهم­تر چشمه­های کارستی را می­توان از عوامل ایجاد و پراکنش محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگ در منطقه دانست.      

 

   

         
   
   

شکل 8. پراکندگی     محوطه­های نوسنگی و مس­و­سنگ با توجه به زمین­شناسی و گسل­های منطقه

   
   

  

 

نتیجه

بر اساس نتایج بررسی­های انجام گرفته در شهرستان اردل، به نظر می­رسد الگوی استقراری محوطه­ها مانند استقرارهای امروزی برگرفته از زیرساخت­های طبیعی آنهاست و بیشتر در دره­هایی که رودخانه­ها یا چشمه­ها در آن جاری است، شکل گرفته­اند. این دره­ها هستند که بر چگونگی استقرارگاه­ها و چیدمان آنها در محیط تأثیر می­گذارند. انباشت­های استقراری در امتداد رودخانه­ها و مناطق رسوبی این دره­ها دیده می­شوند. از ویژگی استقراری این منطقه استفاده نکردن از غارها و پناهگاه­های سنگی در دو دورة نوسنگی با سفال و مس­و­سنگ است. از محوطه­های مهم نوسنگی، محوطة سِرِنجَک است. این محوطه در درة دورافتادة سِرنجَک از دره­های فرعی رودخانة سرخون و به شکل تراسی کوچک بر دامنه­ای شیب­دار دیده می­شود. شواهد به­دست آمده از این محوطه، نشان از یک زندگی مبتنی بر کوچ یا استقراری فصلی دارد، همان چیزی که امروزه در همین دره مشاهده می­شود. چشم­انداز کنونی این ناحیه به شکل دامنه­های ­نسبتاً شیب­داری است که گیاهان مرتعی مناسبی برای چرای دام بر سطح خود دارند. در کنار محوطه چشمه­ای با آب­دهی کم وجود دارد.    در­حال­حاضر گروهی از ساکنان روستای شیاسی و ده­کهنه هلوسعد با گوسفندان خود به این مراتع آمده و نیمی از سال را در این ناحیه به­سر می­برند. ویژگی دیگری که در منطقة اردل مشاهده می­شود قرارگیری برخی محوطه­ها مانند سَرکول سَرمازه (دورة نوسنگی) در نزدیکی سنگ­چین وارگه­های عشایری است. برخی از این وارگه­ها قدمتی طولانی دارند. ساختار معماری آنها بیشتر مدور است. آنچه دربارة این محوطه و وارگه­ عشایری نزدیک آن برداشت می­شود درک و آگاهی مشترک هردو گروه با طیف زمانی متفاوت از مکان استقرار و گزینش بهترین مکان برای برپایی یک زندگی فصلی است. جایی که این دو گروه جهت استقرار انتخاب کرده­اند کم­شیب­ترین و بهترین نقطة این درة کوچک است. برخی از دره­های فرعی منتهی به رودخانة سرخون به سبب ماهیت تپه­ماهوریشان نسبت به دیگر دره­ها زودتر استفاده شده و به زیر کشت دیم رفته­اند. بنابراین با توجه به کمبود زمین­های قابل کشت در نزدیکی بستر رودخانه، دره­های اصلی بهتر از هرجای دیگر برای یک استقرار پیش­از­تاریخی مناسب بوده­اند. در نتیجة فعالیت­های گسلی، پستی و بلندی­های گوناگونی در    بخش­های شمالی و جنوبی شهرستان به­وجود آمده است. ایجاد دیاپیرها (گنبدهای نمکی) با دره­های بازتر و دشت­های میان­کوهی در بخش­های شمالی، و دره­های تنگ­تر با دامنه­های شیب­دارِ فراوان در بخش­های جنوبی مربوط به دوران جدیدتر زمین­شناسی (دورة چهارم) دو نوع متفاوت تراکم جمعیتی و به طور کلی زیست ـ محیط به­وجود آورده است. بدین­صورت که در دره­های جنوبی (سرخون و بازفت)، محوطه­ها، و امروزه روستاها، در نزدیکی بستر رودخانه­ها که خاک مناسب­تری داشته قرار گرفته­اند، اما در دره­های شمالی شهرستان که دشت­ها و دامنه­های کم­شیبی دیده می­شود جمعیت بیشتری جای گرفته است و محوطه­های باستانی و روستاهای امروزی این بخش به نسبت بخش­های جنوبی، محدودیت مکانی برای ایجاد استقرار نداشتند. در این قسمت محوطه­ها دورتر از رودخانه قرار گرفته­اند و فاصلة محوطه­ها نیز از هم بیشتر است.

در ارزیابی تأثیر عوامل محیطی بر استقراهای نوسنگی و مس­و­سنگ، آن‌ها براساس عواملی چون ارتفاع از سطح دریا، شیب، جهت شیب، فاصله از رودخانه، فاصله از مسیرهای ارتباطی، ساختار زمین و گسل­های موجود تحلیل آماری شدند. بیشترین درصد محوطه­ها در ارتفاع 1400 تا 1800 متری دیده می­شود. بهترین ارتفاع از نظر آب و هوا و زیستـمحیط در این طبقة ارتفاعی دیده می­شود که با توجه به توپوگرافی منطقه، متعادل­ترین ارتفاع جهت ایجاد سکونتگاه­های امروزی به­شمار می­رود. محوطه­هایی که در درة سرخون قرار گرفته­اند، در میانگین 1500 متر قرار دارند و مربوط به دورة نوسنگی­اند و در دورة بعد نیز استمرار داشته­اند. در حالی­که بخش شمالی شهرستان که به غیر از یک مورد همگی دارای آثار مس­و­سنگ­اند در میانگین ارتفاع تقریباً 1900 متر از سطح دریا قرار گرفته­اند.

امروزه ارتفاعات بالای 2000 متر، جذابیت چندانی از لحاظ آب و هوا، شیب مناسب و خاک حاصلخیز ندارند و روستاهایی که در این ارتفاعات ساخته می­شوند به اقتصاد دامداری و باغداری متکی و یا روستاهای فصلیِ ییلاقی هستند که فقط در فصل بهار یا تابستان از رونق اقتصادی برخوردارند و سکنة فصلی آنها اغلب دامداران سنتی و نیمه­کوچ­نشین هستند (مستوفی­الممالک، 1385: 55). در منطقه، زمین­های با ارتفاع کمتر از 1000 متر دیده نمی­شود. در مقابل در بالای 2000 متر به دلیل سردی هوا و وزش بادهای سرد، کمتر محوطة­ پیش از تاریخ را می­توان مشاهده کرد. تنها محوطة مس­و­سنگ، چشمه­سلیمان در شمال شهرستان 2052 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. انسان­ها از گذشته تاکنون سعی کرده­اند بهترین نقاط از جهت شیب را برای یک زندگی آسوده انتخاب کنند. با توجه به اینکه شیب 10 درصد و کمتر از آن از دیدگاه جغرافیا برای برپایی سکونتگاه مناسب بوده، بنابراین بدیهی است انسان­های پیش از تاریخ نیز این امر را مدنظر داشته­اند. دو حالت متفاوت برای قرارگیری محوطه­ها در جهات مختلف وجود دارد: در بخش­های مرتفع به دلیل سردی هوا و شاید وزش بادهای سرد به ناچار ساخت­و­سازها به سویی است که بیشترین نور و گرما را در طول روز برای
ساکنان آن تأمین کند اما در ارتفاعات پایین­تر و قسمت­های فروافتاده مانند درة سرخون، هرچند جهت روشنایی مهم بوده، دامنه­های سایه­گیر که فرسایش خاک در آنها کمتر است نیز مورد توجه بوده است. در بخش شمالی شهرستان به واسطة ارتفاع بیشتر و سردی هوا بیشتر محوطه­ها بر شیب­های جنوبی شکل گرفته­اند در دره­ها و دامنه­های جنوب شهرستان که عرض و ارتفاعی کمتر و اقلیم گرم و مرطوب­تری دارند، جهت شیب چندان مهم نبوده هرچند در این بخش­ها نیز محوطه­ها بیشتر شیبِ جنوبی داشته است، شماری نیز جهت شمالی، شرقی و غربی دارند. معمولاً کنار بستر دره­ها در حواشی رودخانه، به سبب وجود خاک­های آبرفتی بهترین پادگانه­ها برای کشاورزی به­شمار می­روند. در بررسی دوری و نزدیکی محوطه­ها به رودخانه و چشمه­ها دو الگو دیده می­شود: در بخش جنوبی شهرستان، محوطه­ها در کنار رودخانه قرار گرفته­اند اما در بخش شمالی، محوطه­ها به دلیل جریان سریع آب و امکان طغیان آن و وجود چشمه­های فراوان دور از رودخانه قرار گرفته­اند. قرارگیری محوطه­ها در کنار مسیرهای ارتباطی به دلیل وضعیت توپوگرافی این منطقه است. تنها مسیرهای ارتباطی این منطقه با مناطق دیگر از طریق گذرگاه­ها و بریدگی­های میان کوه­های مرتفع می­باشد. این مسیرها از گذشته تا به امروز مسیر کوچ قبایل کوچ­روی این منطقه بوده است که از این منطقة ییلاقی به سوی منطقة گرمسیری حرکت می­کرده­اند. در همبستگی میان رسوبات زمین­شناسی و تعداد محوطه­ها تقریباً رابطه­ای معکوس دیده می­شود. با توجه به غنی­بودن خاک­های آبرفتی و رسوبات دوران چهارم انتظار می­رفت تعداد بیشتری از محوطه­ها بر روی این تشکیلات قرار گرفته ­باشند اما بیشتر آنها بر سازندهای دوران دوم ایجاد شده­اند. این ساختار زمین­شناسی قدیم­تر، از نظر پدیدة گسل بسیار مورد توجه است. وجود گسل­های اردل، گاوزلک، زردکوه و دوپلان، سبب ایجاد چشمه­های فراوان در دامنه­ و شیب­های دره­های سرخون، کوهرنگ، دیناران و بازفت شده است. تأثیر این گسل­ها بر جوشش چشمه­ها در دره­ها­ی سرخون، کوهرنگ و دیناران بیشتر از سایر قسمت­ها است؛ هرچند در قسمت­های میانیِ بخش شمالیِ شهرستان به دلیل بررسی­های ناقص، محوطه­های اندکی شناسایی شده است. محوطه­هایی مانند سِرنجَک2­، سَرکول سَرمازه­2 و تل اَو 7 (در درة چشمه- رودخانه شلیل) از دورة نوسنگی، و رِفِن 4 و 5 از دورة مس­و­سنگ در فواصلی دورتر به سبب وجود چشمه­هایی است که درست در پایین­دست، بالادست و یا به فواصل چندصدمتری آن محوطه­ها، قرار گرفته­اند. در این منطقه نوع توپوگرافی، ساختار زمین­شناسی و گسل­ها، تأثیرگذارترین عوامل در ایجاد و پراکنش محوطه­ها در هردو دورة نوسنگی و مس­و­سنگ به­شمار می­روند. این عوامل خود ایجادکنندة اقلیم، جوشش چشمه­­ و رودخانه­ها، پوشش گیاهی و مراتع هستند.

با بررسی عوامل محیطی اگر بخواهیم به نوع استقرار محوطه­ها اشاره کنیم باید گفت، آن محوطه­هایی که در نزدیک­ترین فاصله از رودخانة سرخون و در درة اصلی آن قرار گرفته­اند به واسطة شیب کمتر از 10درصد، قرارگیری در اراضیِ با قابلیت کشاورزی، میانگین ارتفاع 1500 متر، اقلیم نیمه­مرطوبِ گرم، نزدیکی به رودخانه، دسترسی آسان به مسیرهای ارتباطی، غنی بودن خاک­های آبرفتی، پوشش جنگلی و مراتع غنی بخش­های پیرامونی آن، پتانسیل لازم را برای برپایی سکونتگاهی دائمی دارا هستند. بهترین نمونه این محوطه­ها همان­­هایی هستند که در نیمة جنوبی شهرستان در حوزة رودخانه سرخون واقع شده­اند و در هردو دوره مسکونی بوده­اند؛ گَرچِگاه 5، مَلِک­شیر 5، چُلدان 1 و 2 را می­توان از زمرة این محوطه­ها دانست. نوع محوطه­های واقع در بخش شمالی شهرستان را بسیار سخت می­توان تشخیص داد اما با توجه به ارتفاع بیشتر این بخش از شهرستان و آب و هوای سرد آن در نیمی از سال، خاصیت تپه­ماهوری، دوری از رودخانه و نزدیکی به چشمه­سارهای فراوان، مراتع غنی در کنار پراکندگی اندک و خوردگی بیش از حد سفال­ها، شاید بتوان محوطه­های این بخش را مربوط به کوچ­نشینان دانست. محوطه­های چشمه­سلیمان، جاوار سرمور، دوازده امام، بَردبَردون، چَم­کاج، باغ بالا، زَرمیتان، دره سیسته، تی­چُغا و سَردول اَوا از دورة مس­و­سنگ از آن جمله­اند. محوطه­های بِلابیده 2، سَرکول سَرمازه، تل­اَو 7 و سِرنجَک2 در بخش جنوبی را که مربوط به دورة نوسنگی­­اند با توجه به مشابهت­شان با محوطه­های بخش شمالی شهرستان می­توان مشخصة استقراری فصلی دانست. نمونة بارز مرتبط با کوچ­نشینی، محوطة تی­چغا در حاشیة شهر دشتک در بخش شمالی شهرستان است که با توجه به ساختار معماری قلوه­سنگی آن که با ایجاد کانال نمایان شده است، به همراه استخوان، خاکستر و سفال، می­توان آن را یک محوطة مرتبط با زندگی کوچ­نشینی دانست. نتایج نسبی در هردو بخش شمال و جنوب شهرستان، نشان از غالب بودن الگوی استقرار نیمه­کوچ­نشین یا نیمه­یکجانشین دارد.

 

اسماعیلی جلودار، ­اسماعیل، (1387)، گزارش فصل اول بررسی باستان شناختی بخش مرکزی؛ شهرستان اردل، تهران: پژوهشکدة باستان­شناسی، منتشر نشده.
امیدوار، کمال، (1389)،درآمدی بر حفاظت خاک و آبخیزداری، یزد، انتشارات دانشگاه یزد.
جمعه­پور، محمود، (1385)، «کاربرد سیستم اطلاعات جغرافیایی در امکان­سنجی توان­های محیطی و تعیین الگوی فضایی بهینه در نواحی روستایی، مورد نمونه: شهرستان تربت حیدریه»، فصلنامة پژوهش­های جغرافیایی 55: 35-58.
حاجی­پور، عزیزالله، و بهمن قاسمی، (1379)، گزارش فیزیوگرافی و توپوگرافی حوضه سرخون، سازمان جنگل­ها و مراتع کشور، اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری استان چهارمحال و بختیاری.
حجتی، حسین، (1377)، پترولوژی و ژئوشیمی سنگ­های آذرین دیاپیرهای دشتک، رستم­آباد، کاج و دوآب در استان چهارمحال و بختیاری، پایان­نامه کارشناسی ارشد زمین­شناسی، دانشگاه اصفهان.
خسروزاده، علیرضا، (1388)، گزارش فصل اول بررسی باستان­شناختی میانکوه؛ شهرستان اردل، تهران: پژوهشکدة باستان شناسی، منتشر نشده.
 خسروزاده، علیرضا، (1389)، گزارش فصل دوم بررسی باستان­شناختی میانکوه؛ شهرستان اردل، تهران: پژوهشکدة    باستان­شناسی، منتشر نشده.
خسروزاده، علیرضا، (1390)، گزارش فصل سوم بررسی باستان­شناختی میانکوه؛ شهرستان اردل، تهران: پژوهشکدة     باستان­شناسی، منتشر نشده.
خسروزاده، علیرضا، بهرامی­نیا، محسن (1391)، «دورة نوسنگی در غرب چهارمحال و بختیاری، محوطه­های نویافتة بخش میان­کوه، شهرستان اردل»، نامة باستان­شناسی، شمارة 3، دورة دوم: 80-61.
دولفوس، اولیویه، (1369)،  فضای جغرافیایی، ترجمه سیروس سهامی. مشهد: انتشارات نیکا.
زمردیان، محمدجعفر، ( 1383)،  ژئومورفولوژی ایران، جلد اول، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی.
رامشت، محمدحسین، (1389)، «­فضا در ژئومورفولوژی»، برنامه­ریزی و آمایش فضا (مدرس علوم انسانی)14(4): 111-136.
روستایی، کوروش، 1389، «توسعه و تحول استقرارها در منطقه شاهرود»، باستان­شناسی و تاریخ، سال بیست و چهارم، شمارة اول، شمارة پیاپی 47: 35-3.
کردوانی، پرویز، (1387)، منابع و مسائل آب در ایران، چاپ نهم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
گرین،کوین، (1383)،مقدمه­ای بر باستان­شناسی، ترجمة فرهنگ خادمی ندوشن و فروزنده جعفرزاده پور، تهران: دفتر نشر آثار علمی دانشگاه تربیت مدرس.
مستوفی­الممالک، رضا، (1385)،  جغرافیای روستایی (مبانی و ایران)، یزد: انتشارات وصال.
معاونت سنجش از دور و جغرافیا، اداره کل جغرافیایی(1379)، فرهنگ جغرافیایی کوه­های کشور، جلد دوم، تهران: سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح.
نیکنامی، کمال­الدین، سعیدی هرسینی، محمدرضا و حمید خطیب­شهیدی، (1386)،«­تئوری­ها و تکنیک­های مدل­سازی پیش­بینی (تخمین) مکان­ها و پراکنش­های سایت­های پیش از تاریخی در پهندشت­های باستان­شناختی با کاربرد GIS و رگرسیون لجستیک، مطالعة موردی: حوضة رودخانه گاماسب زاگرس مرکزی­»، مجلة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران 58 (5): 193-211.
Anabestani, Ali Akbar. 2011. The Role of Natural Factors in Stability of Rural Settlements (Case Study:Sabzevar Country). Geography and Environmental Planning 40(4): 89-104.
Wasylikowa, K. 2005. Palaeoecology of Lake Zeribar, Iran, in the Pleniglacial, Lateglacial and Holocene, reconstructed from plant macrofossils. The Holocene 15 (5): 720 –735.