Document Type : Research Paper
Authors
Abstract
Archaeological landscape of western Iran is representative of great and important socio-cultural changes in various periods of prehistory in Iran. The region that the Central Zagros range comprises its most parts has attracted many archaeologists’ attentions who have conducted many archaeological surveys and excavations in this region since the early 20th century. Despite its environmental characteristics, Sarfirouzabad Plain in southern Kermanshah has just been the subject of surface surveys and studies. To collected reliable data a systemic field survey by a team from Tehran University in 2009, was conducted in Sarfirouzabad Plain which yielded important results and added most to our limited knowledge of the history of the region. Among the various explored sites, there have been 24 sites of the Middle and Late Bronze Ages (Godin III). Distribution of such sites and their patterns in the plain has been connected to the environmental factors specially access to the water resources, while other factors presumably affecting the settlement formation were based on the cultural and political issues. The goal of this article is to improve the quality of techniques in the understanding of archaeology of the region as well as the regional and cultural systems of Bronze Age.
Keywords
زاگرس مرکزی بهعنوان پلی ارتباطی میان فلات ایران و سرزمینهای پست میانرودان از جایگاه خاصی در مطالعات باستانشناسی خاور نزدیک برخوردار است. بیش از هشتاد سال از سفر علمی و تحقیقاتی استین در اوایل دهة 30 میلادی در مسیر شاهراه خراسان میگذرد و در طول این چند دهه، زاگرس مرکزی مورد توجه بسیاری از باستانشناسان بوده است. (Stein 1940). استین توانست با برررسی خود اولین دورنمای باستانشناسی غرب ایران را ترسیم کند. این مسیر باستانی که تنها راه اتصال فلات ایران به سرزمینهای پست میانرودان است، در قرون میانی اسلامی به نام جاده خراسان بزرگ در متون اسلامی ذکر شده است (تصویر 1) .(Abdi 1999: 33) پس از استین مطالعة فرهنگهای عصر مفرغ زاگرس نیز موردتوجه باستانشناسان قرار گرفت. شاید بتوان اولین مرحله از مطالعات پیرامون عصر مفرغ زاگرس مرکزی را در پی یافتن چند ظرف مشکوک در سال 1925 میلادی توسط هرتسفلد در گیلوران و بازدید از تپه گیان (Hearinck and Overlate 2013) و به دنبال آن کاوشهای گیان توسط گیرشمن و کنتنو دانست (Contenau and Ghirshman 1938). پس از حفاریهای گیان، به مدت 50 سال، حفاریهای آنجا جلودار گاهنگاری سفالی عصر مفرغ میانی و جدید غرب بود (هنریکسون،405:1381). با آغاز کاوشهای گودین تپه در سال 1965میلادی، دومین مرحله از مطالعات فرهنگهای عصر مفرغ آغاز شد (Young 1969). گودین تپه تا سال 1973 میلادی در طی فصول پیوسته مورد کاوش قرار گرفت (Young and Levin 1974; Young and Smiths 1966: 389). پس از این مطالعات است که نتایج حفاریهای گودین 4 و 3 اساس گاهنگاری سفالی زاگرس مرکزی درطی دورة مفرغ قرار گرفت. بر همین اساس فرهنگهای همزمان با مفرغ میانی و جدید تحت عنوان گودین 3 معرفی شده و دربرگیرنده بازة زمانی اواسط هزارة سوم تا اواسط هزارة دوم قبل از میلاد است (Henrickson 1986). توزیع جغرافیایی این فرهنگ را میتوان در شش ناحیه مورد بررسی قرار داد که شامل شرق کوه گرین، پیشکوه شرقی بین کوه گرین و کوه سفید، پیشکوه غرب، درة ماهیدشت و پشت کوه میشود. در این میان دشتهای میانکوهی طی پروژههای متعدد مورد بررسی قرار گرفتند. دشت ماهیدشت ازجمله مهمترین دشتهای میانکوهی است که طی چند فصل مورد بررسی قرار گرفته و شواهدی از استقرارهای گودین 3 را آشکار ساخته است (Schmidet 1940; Stein 1940; Braidwood 1961). دورهای که طی آن شاهد افزایش چشمگیر استقرارها و در نتیجه افزایش جمعیت در غرب ایران پس از یک دورة تاریک هستیم. در نگاه اول به مانند الگوهای تعریف شده در دورههای قبل، توسعة اقتصاد معیشتی بر پایة کشاورزی و دامپروری دلیل این رشد چشمگیر جمعیتی و همگونی فرهنگی عنوان میشود، اما برخی پژوهشها نیز تأثیرات فرهنگی ساکنین جوامع سرزمینهای پست غربی را مورد توجه قرار دادهاند (Henrickson 1984; d Potts 2004). جوامعی که بر خلاف جوامع سرزمینهای مرتفع غرب ایران در حال گذر از فرآیندهای پیچیدة سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی هستند و در این مسیر دستاوردهای مهمی در زمینة توسعة شهرنشینی کسب کردهاند. به عبارتی در این دوره از ارتباط مستقیم دو ساختار فرهنگی کاملاً متفاوت از لحاظ سازماندهی مواجه هستیم که کمتر به آن پرداخته شده است. با توجه به این توضیحات آیا میتوان تأثیرات زیست ـ محیطی و نیز اثرات فرهنگی ارتباط با سرزمینهای پست میانرودان را در شکلگیری استقرارهای عصر مفرغ میانی و جدید دشت سرفیروزآباد مطالعه کرد؟
موقعیت جغرافیایی سرفیروزآباد
دهستان سرفیروزآباد در جنوب شرقی استان کرمانشاه قرار دارد ( تصویر 2). مرکز این استان شهرستان کرمانشاه بوده و بخش فیروزآباد جزئی از این شهرستان است. این دشت در امتداد طبیعی دشت ماهیدشت قرار گرفته و در قسمت جنوب و جنوب شرق ماهیدشت امتداد یافته است. بخش فیروزآباد شامل سه دهستان به نامهای سرفیروزآباد (به مرکزیت هلشی)، جلالوند (به مرکزیت چنار) و عثمانوند (به مرکزیت بوژان) است. دهستان سرفیروزآباد که بزرگترین دهستان بخش محسوب میشود دارای 971 کیلومتر مربع وسعت میباشد. این منطقه در یکی از دشتهای باز کشور واقع شده است که با شیب ملایم از کوهستان آغاز و به نقطه یا نقاط پست مرکزی و به یک زهکش اصلی ختم میشود (علایی طالقانی، 40:1381) که به صورت یک ناودیس مرکب در میان کوهها محصور شده و در طی هزاران سال اخیر در نتیجۀ فعالیت کوهزایی نواحی مجاور در جهت شمال غرب به جنوب شرق گسترش یافته است. دو نوار کوهستانی جنوب غربی و شمال شرقی این دشت را احاطه کردهاند. نوار شمال شرق شامل کوههای کماجار (کمه جر)، زنگعلیان، خوره تاو و کوه سفید میباشد. کوههای نوار جنوب غربی ارتفاع کمتر و پیوستگی بیشتری دارند. کوههای این بخش شامل نسار، کلهمل، لعلآباد (لاله ون)، سی ولکس، شیرنرمی، باریکه و قلعه قاضی (قلاقاضی) است. ارتفاع این دشت از سطح دریا کمتر از 1600 متر بوده و میزان بارندگی سالیانه 6/433 میلیمتر کمبارشترین بخش است (پروین، 98:1379).
از نظر اقلیمشناسی، آبوهوا و ویژگیهای اقلیمی سرفیروزآباد تحتتأثیر عوامل بیرونی مانند پرفشار جنب حاره، بادهای غربی، دریای مدیترانه و فرابار سیبری، تودههای هوای قطبی بری، بحری، حارهای، سرد سیبری، و جریانات مرطوب مدیترانهای و عوامل محلی چون تابش خورشید، ارتفاع خورشید، مدت تابش، توپوگرافی منطقه، ارتفاع، جهت ناهمواریها، میزان شیب دامنهها و پوشش سطح زمین قرار گرفته و دارای اقلیم معتدل خشک است (علیجانی، 157:1374). منابع آب و سهولت دسترسی به آن از مهمترین دلایل شکلگیری استقرارها از گذشته تا امروز بهشمار میرود. سرفیروزآباد یک ناودیس بزرگ مرکب است که اطراف آن را ارتفاعات طاقدیسی محصور نموده، شیب کوههای آن به مرکز دشت ختم می شود، در نتیجه نزولات جوی به مرکز دشت سرازیر میشود و رودخانة مرگ و انشعابات فراوانش را پدید آورده است (پروین، 1379: 155). رودخانة مرگ بهعنوان مهمترین منبع آب دشت سرفیروزآباد، از سراب سرفیروزآباد که در جنوب غرب ماهیدشت است، سرچشمه میگیرد. این رود در کنار رودخانة گشان که از شمال کرمانشاه سرچشمه میگیرد منابع آب سرفیروزآباد را تأمین میکنند. این منابع در کنار خاک مناسب برای کشاورزی باعث شده است تا کشاورزی در جنوب کرمانشاه بسیار پررونق باشد. هرچند این دشت توسط کوههای زاگرس محصور شده است، در حاشیة راه خراسان بزرگی قرار دارد که در دورههای مختلف از هزارة پنجم قبل از میلاد به بعد همواره بسیار پررونق بوده است.
استقرارهای عصر مفرغ میانی و جدید (گودین 3) دشت سرفیروزآباد
این دشت در امتداد طبیعی دشت ماهیدشت قرار گرفته که در قسمت جنوب و جنوب شرق ماهیدشت امتداد یافته است. طی بررسی 1388، 24 محوطه گودین 3 آشکار شد(نیکنامی و همکاران، 1388) ( جدول 1). دشت سرفیروزآباد بین سالهای 1959 تا1960 توسط بریدوود Braidwood 1961) (، گاف (1971) و لوین و مک دونالد مورد بازدید قرار گرفت (Levine and McDonald 1977 Levin; 1974). همچنین این دشت توسط دکتر سرفراز نیز مورد بازدید قرار گرفته است ( سرفراز و همکاران، 1347)، اما با توجه به جایگاه خاص منطقه، در سال 1388 مورد بررسی سیستماتیک قرار گرفت (نیکنامی و همکاران، 1391).
گاهنگاری
گاهنگاری دورة گودین 3 در تپه گودین بر اساس منابع تاریخی میانرودان و سپس تسلسل فرهنگی دشت خوزستان تنظیم شده است و سفالهای این دوره ارتباطات فرهنگی با این مناطق را تأیید میکند(Henrickson 1985: 570) . از آنجایی که بر اساس دادههای حاصل از بررسی نمیتوان گاهنگاری دقیقی ارائه داد، با توجه به شواهد اندک بقایای فرهنگی فاز سوم امکان گاهنگاری و شناخت توزیع جغرافیایی این فاز وجود ندارد و این فاز دارای مدت استقراری نامعلوم و به احتمال فراوان بسیار کوتاه است(Henrickson 2011: 259). مطالعات گاهنگاری در فاز دوم گودین 3 (1900-1600ق.م) بیانگر اوج پراکنش سفالی در زاگرس مرکزی در طی دورة گودین 3 بوده که نوعی همگونی را نشان میدهد. این سفالها در سرتاسر لرستان و ماهیدشت پراکنده شدهاند. از این دوره شاهد بقایای نامعین و محدود از دورة گودین 3 در فاز یک هستیم. بقایای این فاز در دشت سرفیروزآباد به احتمال قوی بیانگر اوج استقرار در این دشت در طی نیمة اول هزارة دوم قبل از میلاد است.
تحلیل الگوهای استقراری
در تحلیل الگوی استقراری دشت سرفیروزآباد کرمانشاه در دورة فرهنگی گودین 3، از 3 متغیر استفاده شد: 1- ارتفاع محوطهها از سطح دریا، 2- وسعت محوطهها و 3- موقعیت قرارگیری محوطهها نسبت به منبع آب. از دیدگاه محیطی، بیشتر استقرارهای شناسایی شده در محدودة دشت و زمینهای هموار شکل گرفته است. در این پژوهش هر یک از محوطههای عصر مفرغ مطالعه شده، به عنوان یک اثر فرهنگی متمایز در نظر گرفته شده است و به جای آنکه هریک از محوطهها صرفاً بر اساس تقسیمبندی دورههای پیش از تاریخی طبقهبندی شوند، از طبقهبندی ترکیبی محوطه ـ دوره استفاده شده است. در این روش، پراکنش سفال در سطح بیانگر یک محوطه بوده و نوع سفالهای موجود در سطح محوطه، دوره یا ادوار محوطة شناسایی شده را آشکار میسازد. بر اساس مطالعة محوطههای گودین 3 در مییابیم که فقط 8 محوطه از 24 محوطة شناسایی شده، در دورة مفرغ میانی و جدید مسکون بودهاند و محوطههای تکدورهای محسوب میشوند. از میان این محوطهها محوطة داریل 1(s207) را میتوان نام برد (تصاویر 4 ، 6 و 8 ).
تعداد محوطههایی که دارای آثاری از دورههای قبل هستند، 5 محوطه است که در مجموع 83/20 درصد کل محوطههای این دوره را شامل می شود. تعداد محوطههایی که دارای آثاری از دورههای بعد هستند، 11 محوطه میباشد که 83/45 درصد کل محوطهها را شامل می شود. تعداد محوطههایی که دارای توالی فرهنگی از دورة پیش تا پس از دورة مفرغ میانی و جدید (از پیش از این دوره مسکونی بوده و بعد از این دوره نیز دارای استقرار میباشند) هستند، 2 محوطه ( پاچقا و کره جوب 3 که آثاری از دورة مس و سنگ در آنها مشاهده شده است) میباشد که در مجموع 33/8 درصد کل محوطهها را شامل میشود (تصاویر 3، 5، 7).
با نگاهی به لایههای استقراری محوطههای گودین 3 دشت سرفیروزآباد درمییابیم که تقریباً 16/79 درصد محوطههای این دوره، مستقیماً بر روی خاک بکر تشکیل شدهاند و 83/20 درصد محوطهها بر روی بقایای استقرارهای قبلی شکل گرفتهاند. 33/33 درصد کل محوطهها نیز مربوط به محوطههای تکدورهای است. یعنی تقریباً یکسوم محوطهها در این دشت، استقرار تکدورهایاند.
از نظر ارتفاع، ارتفاع محوطههای مورد مطالعه بین 1200 تا 2000 متر از سطح دریاست به طوری که محوطههایی که در ارتفاع بین 1200 تا 1400 متری از سطح دریا قرار دارد تنها 1 محوطه است که در مجموع 16/4 درصد کل محوطهها را شامل میشود، محوطههایی که در ارتفاع 1400 تا 1600 متری از سطح دریا قرار دارند، 16 محوطه است که در مجموع 66/66 درصد کل محوطهها را شامل میشود، محوطههایی که در ارتفاع 1600 تا 1800 متری از سطح دریا قرار دارند، 6 محوطه است که در مجموع 25 درصد کل محوطهها را شامل می شود، محوطههایی که در ارتفاع1800 تا 2000 متری از سطح دریا قرار دارند، 1 محوطه است.
بنابراین تعداد 22 محوطه از 24 محوطه گودین 3 منطقة سرفیروزآباد که در مجموع بیش از 91درصد محوطههای این دوره را شامل میشود، در ارتفاعی بین 1400 تا 1800 متری از سطح دریا قرار گرفته است (نمودار 1).
در تحلیل میزان وسعت محوطههای گودین 3 دشت سر فیروزآباد نیز این نتیجه مشخص میشود که تنها 3 محوطه از کل محوطهها وسعتی بیش از 1 هکتار دارند که در مجموع 5/12 درصد کل محوطههای این دوره را شامل میشود. تنها 1 محوطه (s073) وسعتی بیش از 3 هکتار دارد. این محوطه به عنوان شاخصترین محوطة دشت سرفیروزآباد از لحاظ وسعت و ارتفاع بوده که آثار سطحی آن شامل ابزارهای سنگی و سفالهای شاخص دورة مسوسنگ و مفرغ میانی و جدید است ( تصویر5). در مجموع تعداد 21 محوطه دارای وسعتی کمتر از 1 هکتار هستند که در مجموع 5/87 درصد کل محوطههای دورة گودین 3 را شامل میشود.
حتی بیش از نیمی از محوطهها وسعتی کمتر از نیم هکتار را دربر میگیرند. تعداد 15 محوطه برابر با 5/62 درصد محوطهها وسعتی کمتر از نیم هکتار را دربر گرفتهاند که البته میتوان دلایل مختلفی را از جمله از بین رفتن محوطه در اثر فعالیتهای کشاورزی یا حتی مدفون بودن محوطه زیر روستاهای کنونی و رسوبات طبیعی (Brookes et al, 1982: 288) مدّ نظر قرار داد (نمودار 2). به طور کلی بیش از 80% محوطههای دورة مفرغ میانی و جدید زاگرس مرکزی وسعتی کمتر از یک هکتار دارند.
اصلیترین منبع آب منطقه (دشت سرفیروزآباد) رودخانة دائمی مرگ و رودخانة فصلی گشان است که در این دشت جریان دارند. در این تحلیل، فاصله محوطههای گودین 3 از منابع آب، رودخانة اصلی (مرگ) زهکشها، چشمههای احتمالی، سرابها و برکههای کهن در نظر گرفته شده است. در این بین 16 محوطه از کل محوطهها در فاصله 0 تا 1000 متری از رودخانه قرار گرفته است که درمجموع 66/66 درصد از کل محوطهها را شامل میشود، 4 محوطه در فاصلة 1000 تا 2000 متری از رودخانة اصلی قرار گرفته است که درمجموع 66/16 درصد از کل محوطهها را شامل میشود، هیچ محوطهای در فاصلة 2000 تا 4000 متری قرار ندارد، 2 محوطه از کل محوطهها در فاصلة 4000 تا 5000 متری از رودخانه و 2 محوطه در فاصلة5000 تا 6000 متری قرار گرفته است که در مجموع 66/16 درصد از کل محوطهها را شامل میشود. بر این اساس 66/66 درصد محوطهها در فاصله کمتر از 1000 متری از رودخانه قرار گرفته است که نشان از اهمیت و جایگاه این متغیر در شکلگیری استقرارها در این بازة زمانی دارد (نمودار 3)
بحث و نتیجهگیری
با توجه به آنچه آمده، استقرارهای فرهنگ گودین و بهطور کلی پراکنش محوطههای باستانی و مواد باستانشناختی در روی زمینسیماها دارای الگوهای ویژه پراکنش محوطهها هستند(نیکنامی و سعیدی هرسینی،27،1385). این محوطههای باستانی مکانی را در فضا اشغال کردهاند که با اجزای مختلف آن محیط ارتباط چندسویه دارد. این ارتباطات چندسویه با محیط باعث شده تا شرایط جغرافیایی و زیست ـ محیطی تأثیرات قابلتوجهی بر پراکندگی محوطهها داشته باشد. این شرایط جغرافیایی و زیست ـ محیطی را میتوان شامل وسعت زمینهای قابل کشت، میزان بارش، میزان وجود منابع سوخت، دسترسی به منابع آب و فاصله از آنها و دسترسی به راههای ارتباطی عنوان کرد (هول، 35:1381). گاف معتقد است که الگوهای استقراری پیش کوه با الگوهای استقراری امروزی مشابهت فراوانی دارند که این شباهت با توجه به یکسانی شرایط اقلیمی در طی 5000 هزار سال گذشته و یکسانی اقتصاد معیشتی که متکی بر اقتصادی مرکب از کشاورزی و کوچروی سالانه جمعیت و دام بوده، قابل مشاهده است (Goff 1971: 150). از سوی دیگر با توجه به تحقیقات قومنگاری فیلبرگ و ادلبرگ که در سالهای 1935 و 1964 در لرستان انجام شد میتوان به رابطهای میان چراگردی جوامع پیش از تاریخ و چراگردی مدرن (امروزی) در غرب ایران پی برد. بر این اساس میتوان دریافت که الگوهای کوچروی و اسکان موقت مشابهی در این دو دوره در غرب ایران رایج بوده و راههای میانکوهی و منابع طبیعی نقش اساسی را در الگوهای کوچنشینی بازی میکنند (Mortensen 1993). پس با در نظر گرفتن این نکته میتوان انتظار پراکنش مواد فرهنگی پیرامون راههای امروزی را در دشتهای میانکوهی زاگرس داشت. در الگوی استقراری محوطههای دورة گودین 3 دشت سرفیروزآباد نیز مشاهده میکنیم که 14 محوطه در مسیر راههای ارتباطی امروزی قرار دارند که احتمالاً بیانگر تشابهاتی در زمینة اقتصادی میان جوامع دورة گودین 3 دشت سرفیروزآباد با جوامع امروزی است، با این حال تعدادی از این محوطهها فقط به راههای ارتباطی نزدیک هستند و از منابع آب دائم فاصلة زیادی دارند (تصویر 9). همانطور که گفته شد پراکندگی منابع زیست محیطی در یک منطقه یکی از دلایل پراکندگی محوطهها است. نزدیکی یا دوری محوطهها به هر یک از عوامل طبیعی بیانگر نوعی خاص از اقتصاد معیشتی است؛ به طور مثال ساکنان محوطههایی که به منابع آب نزدیک هستند، به احتمال قوی نوعی رژیم غذایی مبتنی بر کشاورزی داشته و ساکنان محوطههاییکه از منابع آب فاصلة بیشتری دارند، احتمالاً از نوعی الگوی چراگردی پیروی میکردهاند. چنین پیشنهادی برای محوطههای دورة مس و سنگ دشت اسلام آباد نیز شده است(Abdi 2003: 419) . 66/66 درصد محوطههای گودین 3 دشت سرفیروزآباد در فاصلة کمتر از 1000 متری منابع آب قرار دارند. این امر بیانگر نقش تعیینکنندة منابع آب در این دوره برای ساکنان محوطهها بوده است. بر این اساس با توجه به اهمیت منابع آب برای ساکنان استقرارهای باستانی، میتوان برپایی اقتصادی متکی بر کشاورزی توأم با یکجانشینی را متصور شد. در این نظام اقتصادی، کشاورزی با استفاده از نظام آبیاری، با توجه به قرارگیری در کنار منابع آب بسیار کارآمد بوده است. اما در دشت سرفیروزآباد تنها 9 محوطه (5/37 درصد) در فاصلة کمتر از 100 متر از منابع آب قرار گرفتهاند. این درحالی است که 9 محوطه در فاصلة بیش از 1000 متری، با میانگین فاصله 3000 متر از منابع آب، مشاهده میشود. این محوطهها در فاصلة نزدیکی با راههای ارتباطی امروزی که در دوران گذشته نیز احتمالاً راههای اصلی بودهاند، قرار دارند (تصویر10). از این 9 محوطه، سه محوطه از دورة مسوسنگ میانی و جدید در دشت سرفیروزآباد مسکون بودهاند (s092, s176, s332). با توجه به اینکه شماری از استقرارهای دورة میانی مسوسنگ میانی تا اواخر دورة مسوسنگ جدید زاگرس مرکزی نوعی الگوی چراگردی را نشان میدهد که بر اساس آن جوامع، محلگزینی استقرار خود را بر اساس دسترسی به راههای ارتباطی تعریف میکردهاند (همان: 425 )، میتوان محوطههای دشت سرفیروزآباد را مطابق تصویر 10 شامل محوطههایی با استقرار دائم و محوطههایی با استقرار موقت و فصلی در قالب سه گروه تعریف کرد؛ گروه اول محوطههایی است که فقط به منابع آب دسترسی مناسب دارد و شامل نه محوطة استقراری است، گروه دوم محوطههایی است که علاوه بر دسترسی به منابع آب به راههای ارتباطی نیز دسترسی مناسبی دارد و شامل پنج محوطة استقراری است و گروه سوم محوطههایی که تنها به راههای ارتباطی نزدیک هستند و شامل نه محوطة استقراری است. بنابراین در دشت سرفیروزآباد تنها محوطههای گروه سوم را میتوان جوامعی با ساختار اقتصادی دامداری و چراگردی معرفی کرد. با توجه به فاصلة زیاد محوطههای این گروه از منابع آب، به نظر میرسد این محوطهها در نزدیکی چشمهها، رودخانههای فصلی و یا سایر منابع آب بودهاند که امروزه اثری از آنها وجود ندارد.
با این تفاسیر عدم شناسایی استقرارهای دورة مفرغ قدیم (فرهنگ یانیق) در دشت سرفیروزآباد را میتوان توجیه کرد؛ دشت سرفیروزآباد دشتی هموار بوده که از شرایط ایدهآلی برای کشاورزی و دامپروری برخوردار بوده است، حال آنکه الگوی زیستی جوامع عصر مفرغ قدیم بر اساس یک الگوی نیمهکوچروی با روابط تجاری و فرهنگی نسبتاً بسته در مناطق کوهپایهای مرتفع، شکل گرفته است (مترجم 289:1387)، اما به نظر میرسد با توجه به پژوهشهای کنونی پیرامون سفالهای دورنگ/چندرنگ و نیز سفالهای تکرنگ اواخر هزارة چهارم و نیمة اول هزارة سوم قبل از میلاد غرب زاگرس، میتوان عنوان کرد که سفالهای نخودی منقوش در این مناطق طی دوره گودین3 ( and Badler 2011: 91 Rothman) و حتی قبل از ظهور فرهنگ گودین 3 رایج بوده که در نمونههایی از تأثیر فرهنگهای میانرودانی را میتوان در آنها مشاهده کرد. این سفالها با رنگهای سیاه، قهوهای و قرمز، پس از پخت منقوش میشدهاند که از پایداری محدودی برخوردار بوده است؛ در نتیجه با توجه به بررسیهای سطحی، شناخت سفالهای عصر مفرغ قدیم در این دشت بسیار دشوار است (Potts 2013:212). بنابراین نبود شواهد فرهنگ یانیق در غرب زاگرس مرکزی را میتوان درک کرد(Haerinck 2011: 59) .
اما نکتهای که کمتر به آن پرداخته شده، نقش سرزمینهای مجاور (میانرودان) در شکلگیری، کاهش و یا افزایش استقرارهای زاگرس مرکزی به عنوان یک شتابدهندة قوی است (Potts 2004: 141). بیشک افزایش سرعت رشد و توسعة فرهنگی میانرودان در طول هزارة سوم قبل از میلاد و نیاز متقابل به منابع خام و اولیه بر اهمیت جاده خراسان بزرگ که از زاگرس مرکزی و دشت ماهیدشت عبور میکند، افزوده است (Levin 1974:487). اهمیت این راه در طی هزارة سوم و دوم که روندهای توسعة فرهنگی در میانرودان به سرعت طی میشود، دوچندان میشود. برای مثال میتوان عبور این راه از این دشت کنگاور را یکی از دلایل مهم در افزایش 280 درصدی محوطههای گودین 3 دشت کنگاور در مقایسه با دورة مفرغ قدیم این دشت عنوان کرد (سعیدی هرسینی 1384). شواهد و مدارک تاریخی از تشدید ارتباطات بین سرزمینهای پست میانرودان و زاگرس مرکزی در اواسط هزارة سوم قبل از میلاد حکایت میکند (آمیه،34:1389 ). همزمان با فاز ششم مرحلة گودین 3، سارگن اکدی در کتیبههای خود از حمله به سرزمینهای شرقی و گرفتن غنیمت صحبت میکند(Potts 1993: 388). از طرف دیگر منافع ساکنان سرزمینهای پست تنها به ارتفاعات شرقی و شمالی گره نخورده است بلکه کوچنشینان زاگرس نیز به دلایل زیست محیطی حاکم بر ارتفاعات زاگرس و تأمین نیازهای معیشتی ناگزیر به برقراری ارتباط با ساکنین نواحی پست بودهاند (علیزاده،71:1387) به طوریکه یا با برقراری ارتباطات سیاسی و اقتصادی تحت سلطة جوامع توسعهیافتةساکن در سرزمینهای پست قرار میگرفتهاند و یا همانند پوزور اینشوشیناک عیلامی بر سرزمینهای پست میانرودان و مرتفع زاگرس تسلط مییافتهاند (هینتس،32:1386). این برخوردها میان سرزمینهای پست میانرودان و مرتفع زاگرس همزمان با به قدرت رسیدن شیماشکی و سوکل مخ در شوش در متون تاریخی نیز به ثبت رسیده است (Henrickson1986: 26). شاید این ارتباطات دلیلی بر گسترش سفالهای منقوش تکرنگ در زاگرس مرکزی باشد (Goff 1971: 149). میتوان همگونی سفالی و گسترش استقرارگاهها در طی دورة گودین 3 و بهویژه فاز دوم را متأثر از فرایندهای سیاسی و اقتصادی حاکم بر روابط درونمنطقهای و برونمنطقهای عنوان کرد. در این میان شکلگیری حکومتهای شیماشکی و سوکل مخ که همزمان با فاز دوم گودین 3 است را میتوان یکی از دلایل همگونی فرهنگی و افزایش تعداد استقرارهای زاگرس مرکزی عنوان کرد (Henrickson 1986: 21). به احتمال فراوان عوامل ذکر شده، از جمله تأثیرات فرهنگی در سرفیروزآباد نیز قابلمطالعه است؛ اسکان در دشت که اوج آن را در فاز دوم دورة گودین 3 شاهدیم را میتوان با تحولات فرهنگی نیمة اول هزارة سوم تا نیمة اول هزارة دوم در ارتباط دانست. دشت سرفیرزوآباد نیز به مانند سایر دشتهای زاگرس مرکزی در این دوره با افزایش استقرار در دورة گودین 3 و پس از آن تجربه حداکثر شمار استقرارها و جمعیت در فاز دوم گودین 3 که اوج همگونیهای فرهنگی در زاگرس مرکزی بوده، مواجه است. این شواهد بیانگر تحولات فرهنگی پیچیدهای است که در این دوره در زاگرس مرکزی مشاهده میشود به طوری که میتوان عنوان کرد تأثیرات فرهنگی در شکلگیری محوطههای گودین 3 نقش پررنگتری نسبت به ادوار قبلی در دشتهای میانکوهی زاگرس مرکزی و حتی دشت سرفیروزآباد دارد. کاوشهای آتی در این دشتها از جمله دشت سرفیروزآباد و محوطه پاچغا (s073) میتواند چشمانداز جدیدی از این تأثیرات و روابط دوسویه با سرزمینهای مجاور را برای ما روشن کند، چرا که دورة گودین 3 در زاگرس مرکزی، برای درک این روابط با سایر جوامع یک راهنما محسوب میشود(Henrickson 1984: 10) .
تشکر و قدردانی
نگارندگان از تمامی اعضای هیئت بررسی برای تلاشهای جدی و همکاریهای ارزشمندشان متشکرند. از ادارهکل میراث فرهنگی و گردشگری استان کرمانشاه نیز که امکان بررسی منطقۀ سرفیروزآباد را فراهم آورد قدردانی و از خانم هاجر ایراندوست برای تهیه نقشهها تشکر مینماییم.
پینوشت
1-در سال 1388 با هدف مطالعة پراکندگی سطحی آثار باستانشناختی دشت سرفیروزآباد یک فصل بررسی میدانی به مدت 60 روز انجام گرفت. بررسی این منطقه با هدف شناسایی محوطههای باستانی، مطالعة بافت استقرار و درک روابط میان استقرارهای باستانی و بهرهوری از منابع زیست محیطی از کهنترین ایام تا به امروز انجام گرفت. شیوة کار با توجه به موقعیت ویژه و استعداد بالقوة زندگی به صورت پیمایشی و تماماً با پای پیاده صورت پذیرفت و اعضای هر گروه در فواصل 20 متر از یکدیگر در کنار هم حرکت نموده و در نتیجه بررسی 332 اثر از دورة پارینهسنگی میانی تا بناها و گورستانهای قرون متأخر دورة اسلامی شناسایی گردید (نیکنامی، 1388).
|
2-عبور راه خراسان بزرگ هرچند که از دشت سرفیروزآباد فاصلة نسبتاً زیادی دارد اما این دشت در اصل امتداد جنوبی و جنوب شرقی دشت ماهیدشت است و در طی ادوار مختلف تحتتأثیر عبور این راه از ماهیدشت به طور غیرمستقیم قرار گرفته است. چراکه در قیاس با سایر دشتهایی که در مسیر راه خراسان بزرگ قرار دارند، استقرارهای کمتر و کوچکتری را در خود جای داده است.