عباس مترجم؛ روح الله یوسفی زشک؛ مجید ضیغمی
چکیده
یافتههای باستانشناختی اخیر دالمایی در دشتهای کردستان و همدان و اهمیتی که عوارضِ طبیعی در تعیینِ مرزها و سرحداتِ حوزههای فرهنگی و تحلیل تحولات بین منطقهای دارند، ضرورتهایی را در بازبینیِ منطقه ...
بیشتر
یافتههای باستانشناختی اخیر دالمایی در دشتهای کردستان و همدان و اهمیتی که عوارضِ طبیعی در تعیینِ مرزها و سرحداتِ حوزههای فرهنگی و تحلیل تحولات بین منطقهای دارند، ضرورتهایی را در بازبینیِ منطقه بندی باستانشناختی در محدودة روابطِ مرکزِ فلاتِ ایران و زاگرسِ مرکزی ایجاب کردهاند. محدودة فلاتِ مرکزی عمدتاً مشتمل بر دشتهایِ کاشان، قم و ساوه، قزوین، تهران، و حاشیة دشتِ کویر دانسته شده که البته نامی از مناطقِ کردستان، همدان و مرکزی در آن به میان نمیآید. در صحبت از منطقة زاگرسِ مرکزی نیز محوطههایی فراتر از اسدآباد و نهاوند موردتوجه قرار نگرفته است. بازبینیِ تحولات فرهنگی پیشازتاریخ منطقه در تعامل با عواملی چون عوارضِ جغرافیائی، مرزبندیِ حوضههایِ آبریز، کیفیتِ مسیرهایِ ارتباطی و انسجامِ پراکندگیِ برخی از موادِ فرهنگیِ چون سفال نشان میدهد که باستانشناسان برایِ بخشهای عمدهای از این منطقه هرگز نقشی در تعیینِ محدودة حوزههایِ فرهنگی قائل نبودهاند. مطالعه ویژگیهای جغرافیائی و مستنداتِ فرهنگی، بر تعریفِ هویتِ متمایز و الگومندی در ”غربِنزدیکِ“ مرکزِ ایران، منطبق با پهنة زمینشناختی ارومیهـهمدان، تأکید دارد. شفافیت چنین تعریفی، میتواند تحلیلِ بروز و تحول پدیدههایی چون نفوذِ فرهنگهایِ دالما و کوراـارس در حاشیههایِ غربیِ مرکزِ فلات و نوارِ شرقیِ زاگرسِ مرکزی را، در چهارچوبِ تعاملاتِ سرحدیِ حوزههایِ فرهنگی، تسهیل کند.